اشک آتش



دهه فجر امسال با فاطمیه شروع شد که یادمان نرود سنگ بنای انقلاب، معنویت و عشق به اهل بیت است.

بیست و دوم بهمن روز تجدید میثاق با انقلاب و راه شهدا و آرمان های اسلام بود.

پنج شنبه اما قرار است ثابت شود انقلاب اسلامی یک جریان پویا و مستمر است که در بعثت چهل سالگی خود، تفکر خودباختگی و غرب باوری را با صدای بلند نفی می کند.

شنیده ام به همت دوستان بسیج دانشجویی و با همراهی تشکل های دیگر ارزشی و نیز حمایت و حضور بزرگان شهر، تجمع مخالفت با تصویب احتمالی لوایح استعماری در یکی از مساجد بابل برگزار خواهد شد.

منتظر اطلاع رسانی دوستان باشید.


au10_d45908fc-3841-47b6-b20e-033c123054d7.jpg

u2yv_412ac7cd-9c5b-4816-b295-b23a376edff8.jpg


وقتی یک عنصر معلوم الحال، آزادانه مدعی می شود که در جمهوری اسلامی آزادی نیست و بر ضد اسلام و انقلاب، لجن پراکنی می کند،  پلیس فتا خواب است یا مشغول ارائه گزارشی ناقص و بی ربط بر ضد بچه های حزب اللهی تا عرصه دادگاه، جولانگاه خودنمایی چهره ای فاسد و بدنام شود.

حفاظت اطلاعات ناجا، بیشتر دقت کند.


d3ce7dc8c6e117e02ce7f18448b37130_S_Copy هوس‌های گران


محمدرضا در طول زندگی‌اش با زن‌های زیادی رابطه داشت؛ او برای این رفیقه های یک‌شب یا چندماهه پول و جواهرات زیادی را صرف کرد؛ البته ازدواج‌های محمدرضا از بی‌بندوباری او جلوگیری نمی‌کرد؛ او برای چند ملاقات با یک دختر آرتیست تئاتر جواهراتی به ارزش یک‌میلیون دلار پول داد یا به فوزیه تقریباً پانصد هزار تومان بعد از جدایی داد؛ او حتی حاضر بود برای یک رابطه یک‌ماهه ده میلیون تومان به ن بدهد؛ از این موارد بسیار زیاد است. این در حالی بود که در آن ایام حقوق یک ستوان 55 تومان بیشتر نبوده.

سایت روشنگری


برخلاف ادعای یکی از کانال های مغرض درباره بازگشت این استاد دانشگاه به کرسی تدریس و رجزخوانی پیاپی معدودی از اطرافیان وی، کاشف به عمل آمد این خبر از اساس کذب بوده است.

گفتنی است خانم دهقان شاد از اساتید سابق دانشگاه آزاد اسلامی تهران، چندی پیش درپی اعتراض جمعی از دانشجویان مبنی بر توهین وی نسبت به ارزش ها و مقدسات دین مبین اسلام، نشر افکار غیرعلمی و فمنیستی با بررسی های دقیق کمیته انتظامی  اعضای هیأت علمی و هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی از ادامه تدریس منع شد.


2655776_Copy وزیر یا مأمور خوش‌گذرانی


واقعاً باید برای ایران و مردم ایران دل سوزاند که در آن برهه از زمان یک همچنین حاکمان و پادشاهانی داشتند؛ واقعاً جای بسی تأسف و ننگ است.

فریدون هویدا درباره علم و خوش‌گذرانی با شاه می‌گوید: چند تن از همکارانم به من خبر دادند که اردشیر زاهدی و اسدالله علم مأمور ترتیب دادن مجالس خوش‌گذرانی برای ارباب خود هستند؛ ولی بااین‌حال نمی‌توانستم این مسئله را باور کنم تا در نیویورک، در آن سال، با یک زن آمریکایی که چند سال در تهران زبان انگلیسی درس می‌داد، ملاقات کردم و از او شنیدم که موقع اقامتش در تهران، یک‌شب علم او را برای شرکت در میهمانی به منزل خود دعوت کرد و در آنجا ضمن یک پذیرایی مفصل و احترام فراوانی که برایش قائل شد، او را به یک اتاق پذیرایی برد که هیچ‌کس در آن نبود و بلافاصله بعدازآن که علم از اتاق بیرون رفت در دیگری باز شد و شاه به درون آمد. (1)


پی‌نوشت:

1) دربار به روایت دربار، صفحه9

سایت روشنگری 


مقام معظم رهبری در توصیف گناه مسئولان و بیان قبح آن می فرماید:

"چه شرکت داشتن در یک فساد - العیاذباللَّه و خدای نخواسته - چه دیدن و چشم بستن بر یک فساد؛ یا کشاندن مردم به فساد؛ نوع ادبیات، نوع حرف و کاری که مردم را نسبت به مسائل مفسدانه جَری و گستاخ کند - چه فساد مالی، چه فساد امور جنسی و امثال اینها - کُند کردن حرکت کشور است."  1385/07/18


ایشان در بیانی دیگر می فرماید: "مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالت‌خواهی است. این، پایه مشروعیت ماست." 1382/06/05

 

با این وصف آیا عنصری که مشهور به فساد اخلاقی است صلاحیت حضور در مناصب دولتی را داراست؟ مطابق کلام مقام معظم رهبری مسئولی که با فساد مبارزه نکند فاقد مشروعیت است چه برسد به مسئولی که خودش فاسد باشد. از نگاه رهبر انقلاب چنین افرادی خود به خود از مقامشان عزل می شوند و طبعاً ادامه فعالیت و درآمدشان نیز مشروع نیست:


"در نظام اسلامی، اعتبار همه مسؤولان به این است که خود را کمربسته دین خدا و مجری قوانین و متعهّد به قانون اساسی بدانند. مردم این را میخواهند و انتخاب کرده‌اند. اگر کسی قدم را کج بگذارد و از این راه منحرف شود - چه رهبری باشد، چه رئیس جمهور باشد و چه دیگر مسؤولان - قبل از آن‌که ساز و کار اجرایی برای کنار گذاشتن آنها به کار بیفتد؛ چون فاقد شرط میشوند، خودشان منعزل و کناررفته‌اند."

1380/05/11

"هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه‌یی، عدالت را از والی سلب میکند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل میشود."

1370/04/10


دهه فجر امسال با فاطمیه شروع شد که یادمان نرود سنگ بنای انقلاب، معنویت و عشق به اهل بیت است.

بیست و دوم بهمن روز تجدید میثاق با انقلاب و راه شهدا و آرمان های اسلام بود.

پنج شنبه اما قرار است ثابت شود انقلاب اسلامی یک جریان پویا و مستمر است که در بعثت چهل سالگی خود، تفکر خودباختگی و غرب باوری را با صدای بلند نفی می کند.

شنیده ام به همت دوستان بسیج دانشجویی و با همراهی تشکل های دیگر ارزشی و نیز حمایت و حضور بزرگان شهر، تجمع مخالفت با تصویب احتمالی لوایح استعماری در یکی از مساجد بابل برگزار خواهد شد.

منتظر اطلاع رسانی دوستان باشید.


یکی از اعضای شورای شهر بابل که نامش در جریان رسوایی معروف، مطرح بوده از من و جمعی از دوستان انقلابی به دادگاه ویژه ت شکایت برده است.

آنطور که شنیدم فرد مذکور نسبت به انتشار حکم محکومیت خود توسط یکی از کانال ها معترض است و آن را بازی با آبروی خود می داند و از ادمین این کانال شکایت کرده است. پلیس فتا که ظاهراً موفق به شناسایی ادمین کانال مورد نظر نشده اسم چند نفر از جمله من، حسین منصف و . را بعنوان کسانی که در ماه های گذشته بعضی از مطالب آن کانال را فوروارد کرده اند ضمیمه پرونده نموده است.

این شکایت اهمیت چندانی ندارد و توضیح فنی و حقوقی جهت ردّ موضوع آن و اقناع دادگاه، کمتر از پنج دقیقه زمان می برد.

از این که چنین فردی از من شکایت کرده است به استناد عبارت تُعرف الاشیاءباضدادها خوشحالم و معتقدم اگر روزی امثال او از امثال این حقیر گله و شکوه ای نداشت باید در صحت راهی که طی می کنم و طی می کنیم دچار تردید شویم.

شنیده شده شاکی که می داند کانال مورد نظر تعلقی به من ندارد قرار است در همان جلسه نخست دادگاه، اعلام کند که شکایتی از من ندارد. از وی می خواهم مرد باشد و تا آخر یعنی مرحله صدور حکم، جریان پرونده را دنبال کند تا روسیاهی بماند برای ذغال.


اسارت و محدودیت های آن باعث نشده بود که برنامه های فرهنگی خود را کنار بگذاریم. در هر مناسبتی که بود، دور از چشم عراقی ها ویژه برنامه ای را تدارک می دیدیم. یکی از مهم ترین مناسبت ها دهه مبارک فجر بود. همه اسرا خودشان را مدیون انقلاب اسلامی و رهبری هوشیارانه حضرت امام خمینی می دانستند. از این رو برای هر روز از این دهه، برنامه متنوعی را در نظر می گرفتند. بی تردید یکی از افتخارات آزادگان سرافراز ایران این بود که در دل دشمن و در محاصره ده ها سلاح سبک و سنگین و انبوه نیروهای مسلح و در بدترین شرایط زندگی انسانی با رنگ و رویی زرد و بدن هایی که از فرط گرسنگی لاغر شده بود، یاد آرمان ها و بیرق باورهای اعتقادی خویش را همواره برافراشته نگاه می داشتند.

برگزاری انواع سابقات فرهنگی و ورزشی، از جمله برنامه های ثابت و مهیّج دهه فجر بود. مسئولان فرهنگی اردوگاه برای آخرین روز این دهه نیز مراسم اختتامیه ای را در نظر گرفته بودند.

مسئول فرهنگی اردوگاه آمد و با من صحبت کرد و برنامه هایی که مدّنظر دوستان بود را شرح داد. آن طور که می گفت مسابقات قرائت قرآن و ترجمه آن با پنج زبان خارجی و نیز مسابقات حفظ قرآن و نهج البلاغه آن روز در آسایشگاه 6  برگزار شد. استقبال بچه‌ها از این مسابقه جالب بی‌نظیر بود به حدی که مجبور شدند به علت کثرت و هجوم جمعیت و ضیق مکان، در آسایشگاه را ببندند تا از ورود سایر اسرا جلوگیری کنند. چاره‌ای جز این نبود. متأسفانه سربازان عراقی بی‌وقفه رفت و آمد می‌کردند. تردد پیاپی آنان نزدیک بود مراسم را بر هم بزند. مسابقات کشتی و ورزش‌های رزمی، تئاتر و سایر مسابقات فرهنگی مانند مقاله نویسی، شعر، داستان و . خیلی جالب برگزار گردید. اوگفت برنامه فردا جهت اختتامیه و اعطای جوائز در آسایشگاه یک برگزار می‌شود و من باید سخنرانی لن را پذیرفته و جوایز را به دست برندگان مسابقات تحویل می دادم. البته جوایزی که در نظر گرفته شده بود در واقع مجموعه ای از ابتکارات دست ساز اسرا با وسایل اضافی و به ظاهر به درد نخور بود.

دعوتش را قبول کردم. قرار شد از ساعت نه به آسایشگاه یک بروم. علت انتخاب آسایشگاه یک برای برگزاری مراسم اختتامیه، امنیت بیشتر آن به نسبت سایر آسایشگاه ها بود. پنجره های آسایشگاه یک بر خلاف سایر آسایشگاه ها که پنجره هایشان به سمت راهرو و یا حیاط یود، رو به آسایشگاه سربازان بعثی باز می شد. از این نظر آن ها اصلاً این احتمال را نمی دادند که اسرا بخواهند آن جا درست در تیررس نگاه دشمن دست به برگزاری مراسم یا اقدام دیگری که از نظر عراقی ها ممنوع بود، بزنند. عراقی ها کمترین توجه و مراقبت را نسبت به این آسایشگاه داشتند. ما باید قدر این فرصت را می دانستیم و بهره کافی را از آن می گرفتیم. آن جا از حالتی شبیه تونل برخوردار بود و از این رو می شد با امنیت و اطمینان خاطر بیشتری اقدام به برگزاری مراسم نمود.

 از جمله ابتکارات اسرا این بود که هر روز را بنا بر یکی از شعائر انقلاب و یا حوادث مرتبط با وقایع دهه فجر، به اسم خاصی نامگذاری می کردند. آسایشگاه ها در نهایت ظرفیتی حدود صد تا صد و پنجاه نفر را داشت. این فضا پاسخ گوی مشارکت و حضور همه اسرا نبود. از این رو فقط تعداد معیّنی از اسرا برای شرکت در مراسم اختتامیه دعوت شدند. کارت‌های دعوتی که مهر مخصوص اردوگاه داشت و بچه‌ها آن را از سنگ و با دست درست کرده بودند، برای شرکت کنندگان در جلسه اختتامیه آماده شد و مسئولین فرهنگی آسایشگاه‌ها باید آن کارت‌های مخصوص رنگی نقاشی شده را بین افرادی که خود می‌شناختند تقسیم می‌کردند. همچنین جوایزی که با در نظر گرفتن نوع مسابقات و افراد برنده تعیین شده بود، آماده گردید. البته اغلب افراد اردوگاه و حتی برندگان مدال‌ها و جوایز هم هیچ اطلاعی از نوع جوایز و مدال‌هایی که باید دریافت می‌کردند، نداشتند.

مدال ها و جوایز در واقع تکه ای حلب، سنگ، چوب و . بود که با ذوقی خاص روی آن چیزی نوشته، ترسیم و یا حک می شد. این جوایز ارزش مادی نداشت؛ اما در حال و هوای اسارت و به شوق حرکت در مسیر آرمان ها و ارزش های اسلامی، از بهای معنوی بالایی برخوردار بود.

یک ماه قبل از فرا رسیدن دهه فجر، برادرانی که در فکر برگزاری آن بودند، ایده هایشان را مطرح می‌کردند.  تهیه جوایز و مدال برندگان مسابقات بر عهده ستاد برگزار کنندگان مراسم بود. برای این کار از برادران داوطلب و هنرمندکه برای خود استادی زبردست بودند دعوت به عمل می آمد تا جوایز و مدال هایی زیبا و متفاوت ر ا طراحی و ابداع نمایند.

اول تکه حلب از حلب‌های رب گوجه یا روغن نباتی و قوطی شیرعسلی که بعضی وقت‌ها می‌آوردند و یا قوطی شیر خشک که حانوت یعنی مغازه کوچک داخل اردوگاه که در اختیار سرباز عراقی بود، می فروخت، تهیه می شد. سازنده مدال‌ها حلب را با قیچی کوچک خود که آن هم ممنوع بود و تهیه و نگهداری اش دردسر داشت، می‌برید و با سلیقه خاصی آن‌ را به صورت مدال مخصوص در می‌آورد و بعد آن را با حوصله روی سیمان می سابید تا عاج‌ها و تیزی‌های اطرافش را بگیرد. او با عشق و علاقه ای وصف ناشدنی ساعت ها وقت می گذاشت تا جمله ای را با استفاده از میخ روی آن مدال به یادگار حک کند. از جمله عباراتی که روی مدال ها حک می شد این دعای معروف بود: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. این دعا در طول اسارت ورد زبان اسرا و انگیزه مجموعه حرکت آن ها بود. در باور همه اسرای سرافراز، ایمان به خدا در درجه نخست جای داشت. دوم پیامبر اسلام و رسالت و اهلبیتش از مرتضی علی علیه السلام گرفته تا حضرت مهدی (عج) و سومین جایگاه اختصاص به خمینی کبیر و انقلابش داشت که تبلور خدا و ایمان و پیامبر و ائمه و اسلام ناب محمدی محسوب می شد.

 این مدال به منزله گوهر گران بهایی بود که قهرمان دریافت کننده آن را از جمعی هم عقیده و همراه دریافت می کرد. از این منظر، ارزش معنوی این مدال ها برای قهرمانان بیش از هر چیز دیگر بود.

مدال‌های دیگری هم بود که از سنگ تهیه و ساخته می‌شد. برادرانی قبل از رسیدن دهه فجر مأمور انجام این کار می‌شدند. آن ها داخل باغچه اردوگاه یا داخل ماسه‌هایی که عراقی‌ها برای کارهایشان در حیاط ریخته بودند، یا کنار راه اصلی اردوگاه را با حوصله و دقت می گشتند. بعد از این که سنگ‌های مخصوص و مورد نظر خود را پیدا می‌کردند، ساعت‌ها آن را روی سیمان می‌سابیدند و ناصافی اطرافش را می‌گرفتند. با زحمات هنرمندانه این دوستان، سنگ ها دیدنی و جالب در می‌آمد.

دوستانی که مشغول آماده سازی سنگ ها بودند هم حال و هوای خودشان را داشتند. آن ها با معنویت و از سر اخلاص و عشق دست به تراشیدن و شکل دادن به سنگ ها می زدند. از این رو این تلاش خود را چون با نیّت الهی و در راه خیر انجام می دادند به منزله یک عبادت می دانستند. اسرایی که از کنار آن ها عبور می کردند گاه با شوخی هایشان سعی داشتند تا خستگی را از تن دوستان هنرمند خود بیرون کنند.مثلاً یکی می‌گفت: خوب شغلی انتخاب کردی، دیگه همین جا اوستا کار شدی! یکی می‌آمد از پشت سر، چشم او را می‌گرفت و چند دقیقه‌ای نگه می‌داشت. سنگ تراش می‌گفت: دستت رو بده به من تا بگم کی هستی! تا انگشت او را می‌گرفت محکم با دندان گاز می‌زد. داد آن اسیر که در می‌آمد دیگر به راحتی شناخته می شد! گاهی وقت‌ها سربازان عراقی موقع عبور از حیاط، اسرایی را می دیدند که مشغول تراشیدن سنگ هستند. دیدن این صحنه برایشان جالب بود. لحظاتی چند در کنار بچه‌ها می‌ایستادند به کیفیت و نحوه ساخت آن خیره می‌شدند. سپس می‌خندیدند و از کنار‌شان رد می‌شدند و آن را به حساب سرگرمی و وقت گذرانی اجتناب ناپذیر ایام اسارت می‌گذاشتند. به مخیله آن ها هم خطور نمی کرد که این کارها مقدمه ای برای برگزاری یک جشن و مسابقاتی بزرگ و رسمی در داخل آسایشگاه ها است. اسایتد هنرمند، سنگ ها را به شکل  قلب در می‌آوردند و اطراف آن را با دقت تمام و با ظرافت خاصی نقاشی می‌کرد.  سپس یکی از دوستان خطاط، روی یک طرف آن را با خطی زیبا می‌نوشت: روح منی خمینی و در طرف دیگر آن نیز این عبارت را می‌نوشت: یا مهدی (عج) ادرکنی. مرحله بعد، حکاکی روی سنگ ها بود. برای این کار از تکه های سیم های خاردار استفاده می شد. اطراف باغچه‌ها و کناره‌های داخل راهروی اردوگاه به خصوص اطرف ورودی اردوگاه را حلقه‌های فراوانی از سیم های خاردار احاطه کرده بود و نماد خشونت عراقی‌ها محسوب می‌شد. اسرا به دور از چشم عراقی ها قسمتی کوچک از این سیم های خشک و تیز را جدا می کردند و با آن به کند و کاری و حجّاری روی سنگ می پرداختند. با همان سیم، قسمتی از سنگ را سوراخ می کردند و بندی را که از نخ جوراب کهنه به دست آمده بود، از آن عبور می دادند تا بتوان به عنوان مدال، روی گردن آویخت.

 سومین وسیله ای که از آن برای ساخت مدال استفاده می شد، سکه های باقی مانده در جیب اسرا بود. اگر چه همه اسرا قبل از ورود به اردوگاه، مورد تفتیش قرار گرفته و همه وسایلشان ضبط می شد؛ اما گاهی یکی دو سکه در جیب آن ها باقی می ماند و عراقی ها کاری به این موضوع نداشتند. البته مدتی بعد داشتن سکه هم توسط عراقی ها ممنوع اعلام شد؛ اما اسرایی که توانسته بودند از نارنجک و سلاح کمری تا رادیو و دیگر اقلام ممنوع که نگهداری هر کدام مساوی با مرگ بود را از دست عراقی ها ربوده و سال ها با طرز ماهرانه در اردوگاه جاسازی و پنهان نمایند، بی تردید از پس مخفی نگاه داشتن تعدادی سکه هم بر می آمدند!

 برای تبدیل کردن سکه‌ به مدال، ابتدا آن را روی سیمان راهروی جلوی آسایشگاه  یا وسط اردوگاه، آن قدر می‌سابیدند که نقش اولیه آن‌ از بین برود. سپس در یک طرف آن نقشه ایران را نقاشی می‌کردند و عکس امام خمینی را که مراد همگان بود بر بلندای آن قرار می‌دادند. انتخاب نقشه ایران و تصویر امام، گویای راه و آرمان بلندی بود که ایران بعد از انقلاب اسلامی در راستای اهداف آسمانی مکتب وحی، باید می پیمود. تصویر امام البته قوت قلبی هم برای اسرا به حساب می آمد. در آن روی سکه هم این شعار را می‌نوشتند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. همان میله های تیزی که ار سیم های خاردار کنده شده بود و یا میخ هایی که عراقی ها برای آویزان کردن کیسه از آن بهره می گرفتند، این جا نیز در حکّاکی روی سکه کاربرد داشت. این کار روزها و ساعت‌ها طول می‌کشید تا به نقطه مطلوب برسد. البته با نبود امکانات لازم بسیار مشکل بود که مدال‌ها و جوایز مورد نظر، آن گونه که دلخواه است ساخته شود. با این حال هنرمندان بی نام و نشان اسارت با توان توان سعی در ارائه اثری زیبا و خوش نقش بودند.گاهی البته این مدال ها آن قدر زیبا ساخته می شد که می ارزید انسان ساعتی وقت بگذارد و با توجه به آن خیره بشود. برای تشکر و تقدیر از اسرای شرکت کننده در مسابقات مذهبی و فرهنگی و هنری هم کارت های مخصوصی طراحی و آماده می شد. برای این کار با رنگ هایی که از گل های کنار باغچه به دست می آمد جملاتی قصار و پیام هایی از رهبر کبیر انقلاب با خط خوش همراه با نقاشی بر روی کارت ها نوشته می شد.

 مدال‌ها و جوایز و هدایا آماده شد و روز موعود یعنی بیست و سوم بهمن از راه رسید. با اتمام برنامه ها و مسابقه ها می شد روح زندگی و طراوتی دوباره را در فضای اردوگاه احساس کرد. انگار برای چند روز، زنگار غربت و هجران از دل اسرا زدوده شده بود.

 آسایشگاه یک برای برگزاری جشن اختتامیه، تزئین و آماده شد. دعوت شدگان با کارت‌های مخصوصی که در دست داشتند وارد می شدند. این کارت ها دم در آسایشگاه به وسیله یکی دو نفر از اسرایی که به این کار مأمور شده بودند کنترل می‌گردید تا از ازدحام بیش از حد علاقمندان جلوگیری شود. ساعت حدود‌9:30 بود که جلوی آسایشگاه چهار با تعدادی از دوستان قدم می‌زدم. مسئول فرهنگی آمد و بعد از سلام و احوال پرسی وضعیت برنامه را پرسیدیم. گفت: بحمدالله تا الان مانعی نبود. سربازای عراقی مزاحمتی ایجاد نکردن. برنامه با روال عادی خودش پیش می‌ره. دکلمه تموم شده. الان بچه‌ها می‌خواستن تئاتر اجرا کنن و بعدش هم نوبت سخنرانی شماست و اعطای جوایز.

 گفت: اگه مایل باشی تئاترو ببینی به نظرم خوبه.

 گفتم: منم مشتاقم، بریم ببینیم.

 با هم رفتیم و تئاتر را با سه دفعه قرمز شدن وضعیت! یعنی مزاحمت سرباز عراقی تماشا کردیم. بسیار جالب بود.  موضوع نمایش مربوط به جنگ ایران و عراق بود که دولت‌های غربی به خصوص آمریکا و نیز کشورهای عربی در ابعاد مختلف جنگ به صدام کمک می‌کردند. صدام به رغم همه تجهیزاتی که داشت حمله می کرد و شکست می خورد. سرانجام خود صدام گرفتار  می شد و دست و پایش با همان ریسمان خود بسته و کارش تمام می‌گردید.

تئاتر که تمام شد، نوبت سخنرانی من رسید. از قبل تریبونی از تشک‌های ابری با روکش‌های سبز را برای سخنران آماده کرده بودند. این تشک ها برای خودش ماجرایی داشت.

با پیگیری های صلیب سرخ، بالاخره پانصد عدد تشک برای اسرا به اردوگاه آوردند. چون تعداد اسرا دوهزار نفر بود، بچه ها تصمیم گرفتند که از تشک ها استفاده نکرده و درخواست دوهزار تشک را طرح نمایند. ون اردوگاه بچه ها را قانع کردند که همین تعداد تشک را هم دریافت کنند. چون عراقی ها دنبال بهانه بودند تا این مقدار را هم در اختیار اسرا قرار ندهند. مدتی بعد از آن که تشک ها تحویل اسرا شد با توجه به ضیق مکان، اسرا دست به ابتکار زده و با برش و دوخت تشک ها تعداد آن ها را افزایش دادند. تعدادی تشک را هم البته سالم نگه داشتند. عراقی‌ها بهانه گرفتند و همه آن تشک‌ها را بردند به جز تعدادی که همچنان سالم بود که آن هم با اصرار ارشد اردوگاه و تأکید او بر نامساعد بودن شرایط بعضی اسرای بیمار برای خوابیدن در کف سیمانی آسایشگاه صورت گرفت؛ وگر نه آن تعداد را هم با خودشان می بردند.

 سخنرانی آن روز بر خلاف دفعات گذشته که در یک گوشه آسایشگاه و بر روی زمین سیمانی ایراد می گردیدف این بار دارای تریبونی بود که از همان تشک های سالم آماده گردید. وسط آن تشک‌های سالم را با نخی بسته و آن را به صورت تریبون در آورده بودند. من پشت همین تریبون ایستادم و شروع کردم به سخنرانی. مثل همیشه با شور و هیجان صحبت می‌کردم. می گفتم: چقدر خوب بود سران و حکّام مغرض دنیا بی‌غرض بیایند این جلسات و این تشکیلات ما را  ببینند تا اگر روزی در کشورشان جنگی اتفاق افتاد، اسیری گرفتند یا اسیر دادند و اگر خواستند اسرای خود را در اسارت حفظ و به خوبی اداره کنند از این شیوه اسلامی و اعتقاد اسلامی ما استفاده کنند و ای کاش این ممنوعیت که داریم برداشته می‌شد. دوربین‌های آزاد، قلم‌های ارزشمند خبرنگاران و رومه‌نگاران جوانمرد و محققان با وجدان می‌آمدند از این جلسات و کلاس‌های علوم مختلف از این مناظر زیبا و از جوّ حاکم بر ما در این محدوده اسارت که به خوبی مثل یک مملکت اداره می‌شود، فیلم و خبر تهیه و از همه جوانب زندگی در اسارت تحقیق می‌کردند و آن را به تمامی جهان مخابره و منعکس می‌نمودند تا اینکه هم سندی باشد بر صحت عقیده و انقلاب اسلامی ما و درسی باشد برای دانش پژوهان و برای دنیای به اصطلاح متمدن ولی متأسفانه مریض! و شما ای برادران عزیز! بدانید اگر ما بعد از این همه سال در اسارت هنوز به شکر خداوند زنده و سالم ماندیم و از نظر روحی و عقیدتی سلامت هستیم و به نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب که مرجع تقلید ما است وفادار ماندیم، به علت پایبندی به اسلام و داشتن این نظم عقیدتی و اتحاد و برادری و هماهنگی است که در بین ما وجود دارد و نیز اعتقاد به انقلاب شکوهمند و رهبری حکیم و فرزانه و بکارگیری این اهداف مقدس در زندگی اسارتی و الا این سختی‌ها، شکنجه‌ها و برخوردهای ناجوانمردانه سربازان بعثی هر انسان توانایی را از پای در می‌آورد. پس ای برادران می‌دانیم که سرنوشت همه ما با این اسارت رقم خورده است. این میله‌های ضخیم و مشبک پشت پنجره‌ها، سیم خاردارهای روبه رو لباس‌های زرد و یکسان اسارت، سربازان مسلح بعثی که از همه جهت ما را در محاصره دارند و . تمام این‌ها دلیل و شاهد بر این حقیقت اسارت ما هستند. بنا بر این صبر و استقامت، اتحاد و هماهنگی و زندگی برادرانه در کنار هم برای جمع ما از ضروریات است. تا با کمک خداوند عمر این اسارت ناخواسته هم تمام شود. توصیه می‌کنم همچنان این نعمت خداوند را که تا به امروز اسارت بر ما غلبه نکرده، بلکه مائیم که بر اسارت چیره شدیم، قدر بدانیم.

برادران اسیر هم با شوق و اشتیاق فراوان به سخنرانی گوش می‌دادند. دقت و شوق آن ها اشتهای سخن گفتن را در من تقویت می کرد. هر پنج الی ده دقیقه یک بار با فریاد نگهبان دم در که وضعیت قرمز را اعلام می کرد، نظم جلسه به طور موقت به هم می خورد. بچه‌ها ‌متفرق می شدند و سخنرانی هم نیمه کاره رها می‌شد. یکی نخ وسط تریبون! را باز کرده، آن را روی زمین انداخته و دراز می کشید. چند دقیقه بعد نگهبان صدا می‌زد که وضعیت سفید است و خطر برطرف شده است. دوباره تریبون آماده می‌شد و من هم که در گوشه ای مخفی شده بودم، برمی‌گشتم پشت تریبون و به صحبت هایم ادامه می‌دادم. سخنرانی را زیاد طول ندادم و در حدود نیم ساعت آن را به اتمام رساندم. نوبت رسید به اعطای جوایز و مدال‌ها. نگهبان همچنان با هوشیاری کامل مواظب اطراف بود و رفت و آمد سربازان عراقی را زیر نظر داشت. سربازهای عراقی هر چند دقیقه یک بار قدم ن تا نزدیک آسایشگاه می‌آمدند و برمی‌گشتند. گاهی به داخل آسایشگاه هم سرکی می‌کشیدند و به گوشه و کنار نگاه می‌کردند؛ اما همه چیز را عادی می دیدند.

به هر حال تا آن لحظه چیزی از داخل آسایشگاه و برنامه‌های جاری نفهمیدند. جلسه با همین وضع ادامه داشت. البته شلوغی اسایشگاه و تغییر ظاهری آن عراقی ها را به شک انداخته بود.

صحنه هایی با صفا و خاطره انگیز بود. چند از نفر پیرمردهای آزاده که همواره منبع انرژی و روحیه اسرا بودند هم کنار من ایستاده بودند تا جوایز برندگان را به طور رسمی به آن ها اهدا کنیم. مسئول فرهنگی اردوگاه هم یک لیست بلندی دستش بود و اسامی برادران را در رشته‌های مختلف همراه با رتبه‌شان می‌خواند. آن‌ها همراه با ذکر صلوات دیگر برادران شرکت کننده از گوشه و کنار به طرف تریبون می آمدند. من صورت شان را می‌بوسیدم و مدال‌ها و جوایزشان را به نمایندگی از همه اسرای اردوگاه آنان تقدیم می‌کردم. مجلسی پر از شادی و سرور بود. به هیچ وجه نمی‌شود آن لحظات زیبا و معنوی را توصیف کرد. با این که از پشت دیوارهای بلند و میله‌های آهنین اردوگاه جز آسمان، جای دیگر را نمی‌دیدیم؛ اما خودمان را در آن لحظات در بین مردم ایران احساس می‌کردیم، هر چند فرسنگ‌ها از کشورمان فاصله داشتیم. زینت بخش جلسه ما هم کلمات گهربار رسول گرامی اسلام و امیر مؤمنان و رهبر عالی قدر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و مسئولین مملکتی ایران در رابطه با غرور و تکبر و صبر و استقامت و تقوی بود که توسط برادران نوشته می‌شد و از گوشه و کنار مجلس در وقت مناسب و هنگام اهدای جایزه و مدال خوانده می‌شد و بعد از آن جهت سلامتی رهبر انقلاب و ورزشکاران صلوات فرستاده می‌شد. جلسه با شور و هیجان هر چه بیشتر به پایانش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و لحظه به لحظه حساس‌تر تا جایی که نگهبان‌های ما را هم مجذوب کرد و آن ها هم برای لحظه‌ای صحنه‌هایی از جلسه را نگاه می‌کردند. همین امر باعث شد که از نگهبان عراقی غفلت کنند. سر و صدای جلسه هم کمی بالا رفت. خوشحالی همراه با رضایت و نیایش واقعاً‌ جای تأمل بود. صحنه‌ها به حدی جذاب و معنوی بود که همگان بی اختیار تحت تأثیر واقع شدند. کسی انگار در حال خودش نبود. تمام خوشی‌های دنیای آزاد و آزادی را به همان دنیای بسته و محدود اسارت معامله کرده بودند و گاه اشک شوقشان همچون دانه‌های باران از گونه ها فرو می‌ریخت.

ساعت یک بعد از ظهر بود و دیگر جلسه باید تمام می‌شد که نگهبان دم در با سرعت برگشت به طرف آسایشگاه و داد زد: وضعیت قرمزه، وضعیت قرمزه! زود باشید سرباز رسید جمع کنید.

 با شنیدن این هشدار و اضطرابی که در آن نهفته بود، بافت جلسه با شتاب به هم خورد. تعدادی از بچه‌ها بلافاصله دم در ایجاد مانع کردند، تا سرباز عراقی کمی دیرتر وارد آسایشگاه شود و بقیه در داخل آسایشگاه به فکر جمع آوری تزئینات و جوایز بودند. هر یک به کناری رفتند. من هم از پشت تریبون پریدم به گوشه‌ای و مخفی شدم. چند ثانیه‌ای طول نکشید که تمام وسائل و تزئینات جمع آوری شد؛ اما وضعیت همچنان غیر عادی نشان می‌داد. سرباز عراقی وارد شد. دید اوضاع عادی نیست؛ اما چیزی از آن سر در نیاورد. از آسایشگاه بیرون رفت، ولی مشکوک شده بود و دیگر به ما مهلت نمی‌داد. چند بار دیگر هم برگشت تا اوضاع را رصد کند. کار ما به اتمام رسیده بود. جایزه چند نفری که باقی مانده بودند را تحویلشان دادیم.

 ختم جلسه اعلام شد. در حالی که بچه‌ها با خوشحالی جلسه را ترک می‌کردند و از کنار سرباز عراقی رد می‌شدند، با شوخی به یکدیگر می‌گفتند: حانوت، دماغ سوخته می‌خره!

لذت لحظات ناب جلسه، سوغاتی بود که شرکت کنندگان برای دوستان خود به ارمغان می‌بردند.  همچنان شکر خداوند بر زبان ها جاری بود. موقع رفتن نگاهی به تریبون تشکی! و ابتکاری اسرا انداختم. گوشه ای روی زمین افتاده بود. کاش این جسم بی جان، توان داشت و خاطره خوش خود از آن روز با شکوه را بازگو می کرد.

بازنویسی شده بر اساس روایتی از آزاده حجت الاسلام سید احمد رسولی/ نکا


طرف، عضو شورای شهر بوده رفته گند زده

فیلمش دراومد

صداشم همه دنیا پیچیده

خودشم اعتراف کرد

تو دادگاه هم محکوم شد

بعد میاد نسخه مینویسه که باید کلانتری توی پارک ها مستقر بشه تا جلوی مفاسدو بگیره

اینقدر بعضیا، رو دارن و جانماز آب میکشن!

شما شلوار خودتو سفت کن داداش، کار به کار مردم نداشته باش


2655776_Co121py اسب وطن


یکی دو سال بود که تازه پیکان را مونتاژ می‌کردیم، ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ شاه ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺷﻮﻗتی ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﻴﻜﺎﻥ ﺭﺍ به‌عنوان ﻴـﺮﻭﺯی ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺎﺋﻮﺷﺴﻜﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺎﺋﻮﺷﺴﻜﻮ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺍﺮ ﺍﺳﺐ ﺮﻭﺭﺵ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﺑﻬﺘـﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳـﺖ  ﻛﻪ ﺍﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﺍﻧﻠﻴﺴی ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺑﺮﻳﺘﺎﻧﻴﺎ ﻣﻮﻧﺘﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ خودتان بفروشید.

شاه هیچ عقیده‌ای به پیشرفت کشور از داخل نداشت، داستان محمدرضا همچون فرزندی است که به پدرش گفته: (شما نمی‌فهمید و افکارتان قدیمی است) بعد هم وسایل را جمع کرده و به امید پیشرفت از خانه بیرون رفته، ولی پول‌توجیبی‌اش که تمام شود و یا هنگام سود بردن که می‌شود، دوباره به آغوش خانواده بازمی‌گردد، شاه هم خود را به خارجی‌ها فروخته بود، فروشی که در آن جنس فروخته‌شده باز پس گرفته نمی‌شود. (1)


پی‌نوشت:

1) کتاب دخترم فرح، صفحه 206

سایت روشنگری


fajr07-infotic-2_Copy یک آسمان صاف آبی‌تر 


ناخن کشیدید و به‌جایش پَر درآوردیم

 

تا عشق را در مسلکی دیگر درآوردیم

 

ما نخل نه! ما سَروهای سربه‌سر بودیم

 

سر را جدا کردید و ما صد سر درآوردیم

 

نذر بدی کُشتید مردان و پسرها را

 

چادر به چادر مادر و دختر درآوردیم

 

خون را به دیوار جهالت اسپرِی کردیم

 

از مُشت هامان تیزی خنجر درآوردیم

 

سقف شما زندان سرد و بی چراغی بود

 

با هر شهیدی از دلش یک دَر درآوردیم

 

جمهوری اسلامی عشق آمد و از صلح

 

یک آسمان صافِ آبی‌تر درآوردیم

 

مرزی ندارد آ» ی ِ آزادی ما وقتی

 

از قلب آن ویرانه‌ها کشور درآوردیم

 

ما بچه‌های انقلابیم از خوشی سرشار

 

آخر از عمق رنج هامان زَر درآوردیم (1)


پی‌نوشت:

1) فروغ تنگاب


اولویت اول ما زدن جواد بیژنی نیست؛ جواد بیژنی را خدا زده است.

قبلا هم نوشته ام که به رغم اختلافات مبنایی که از دیرباز با این برادر غربزده مان داشته ام سرکوفت و تحقیر و ملامت بخاطر رسوایی آتلیه را نه برای او و نه برای هیچ کس دیگر روا نمی دانم. قبلا هم نوشته ام که این گناه را هر کسی ممکن است مبتلا باشد و نمی شود ارتکاب آن را مبنایی برای قضاوت درباره شخصیت دیگران قرار داد؛ قبلا هم به افشاگری پیرامون این اتفاق واکنش نشان داده ام و ادله ای فقهی را در مخالفت با آن بیان کردم که بین معضلات اخلاقی و معضلات مالی و نحوه مواجهه با آن دو تفاوتی است فاحش که البته به مذاق بعضی دوستانم نیز خوش نیامد و زهر سخن و قلمشان را نوش جان کردم. هرچند به قول حسین منصف، جواد اساساً نمک ناشناس است.

رک و صریح نیز نوشته ام که بنابر آموزه های دین و نص صریح کلام رهبری، مسئول در جامعه اسلامی نمی تواند متخلف باشد و مشهور به فسق و . جای جواد دیگر در شورای شهر نیست و ضمن تأکید بر حفظ آبروی فرد و خانواده، شئون کارگزاری در جامعه دینی نیز باید در چارچوب معیارهای اسلامی محفوظ بماند و .

در ایام انتخابات شورا، مقاله ای نوشته بودم با این موضوع که در دو راهی انتخاب بین مال و دین، اولویت با کدام است؟ این هم از مکافات تن دادن به دموکراسی غربی و فقدان نظارت دینی است که گاه وسط جامعه اسلامی، خود را در انتخاب بین دو گزینه مفتضح، متحیر می بینیم و البته کیست که نداند دین، مال را می پرورد و مال نیز ثمره ای جز دین را به ارمغان نخواهد آورد؛ والعاقبة للمتقین.

حملات این چند روزه حقیر در فضا ی مجازی برای آن بود که جواد بداند که اگر بنا باشد به سیاق متعارف خودش و دوستان قرص برنجی اش، چشم را بر روی انصاف بسته و حریف را سیبل قرار بدهیم، کار دشواری نیست و از این هنرنمایی ها از ما هم بر می آید.

جواد در اثر معاشرت با بعضی افراد کم خرد اما حجیم، تصمیمی نابخردانه گرفت و میدان تعت فکری و فرهنگی و ی شهر را به ضرر خود تغییر داد.

شکایت از بابلستان، کار درست یا غلطی بود به من مربوط نیست؛ اما وقتی پلیس تنبل فتا به جای تحقیق فنی و تخصصی برای شناسایی ادمین کانال، ساده ترین کار را برای پاسخ به استعلام دستگاه قضا انتخاب نموده و نام مثل منی که آخرین بار، ده ماه قبل مطلبی از آن فوروارد داشته ام را ضمیمه پرونده می سازد و جواد که شفاهاً اذعان می کند که علم به عدم دخالت من در اداره کانال مذکور دارد؛ اما دست از شکایت برنمی دارد تا شاید به زعم خود انتقامی از گذشته گرفته باشد، یعنی فهم درستی از شرایط پیرامونش نداشته و هوس کرده که ماجرای رسوایی اش همچنان سر زبان ها باقی بماند.

مشکل اصلی شهر جواد نیست من هم می دانم؛ اما مثل او را نباید دست کم گرفت که مصداق نفوذ فرهنگی در تغییر ماهیت دارالمومنین بوده و گاه توانایی بازیچه قرار دادن بعضی از بزرگان را نیز داراست که مصادیق آن در حمله به حجاب برتر و ترویج دوچرخه سواری مختلط و تغییر نام میدان انتفاضه و تحریف تاریخ جهادی شهر و . بارها از سوی این قلم مورد عتاب قرار گرفته است.

از همان بدو رسوایی شورای شهر که بابل را دستمایه تمسخر هموطنانمان در سراسر عالم قرار داد مثل بسیاری از شهروندان، معتقد به ضرورت انحلال شورا بوده و هستم ومعتقدم کسانی که با تنفس مصنوعی خود باعث استمرار فعالیت شورا شدند در سوءرفتارها و کاهلی های شورا در محضر عدل پروردگار، مسئول خواهند بود.

ریشه مشکلات جامعه را باید در اشاعه اباحه گری و بی مبالاتی دانست.

این که تا بگویی ، ذهن ها سمت فلان کس برود؛ اما او همچنان در مسند قدرت باقی بماند؛

این که تا می گویی فساد، لبخند آتلیه ای بر چهره ها می نشیند؛

این که تا بگویی رانت؛ سلام علیکم ملت، غلیظ می شود؛

گردنکشی و بی عاری و بی حیایی را در جامعه، نهادینه خواهد ساخت و حریم مال و دین مردم را از بین برده و هجو و هدم ارزش ها را به دنبال خواهد آورد. این جاست که روضه السلام علی الاسلام را در منابر رسمی باید فریاد زد.


1465581_312_Copy غرب زدگی و تربیت غیر ایرانی


کشور ایران از سالیان دور، کشوری اسلامی بوده و حاکمان آن‌ها نیز بشدت به این مسئله واقف بودند و به این اعتقاد مردم یا اعتقاد داشتند و یا حداقل احترام می‌گذاشتند؛ در زمان پهلوی که مردم از فقر و بی‌عدالتی به تنگ آمده بودند که هیچ بلکه از رفتار دین‌ستیزی خاندان پهلوی نیز بسیار نیتی داشته و خشمگین شده بودند؛ زیرا شاه و دربار به هیچ‌یک از اصول دینی پایبند نبوده بلکه خلاف آن عمل می‌کردند؛ البته این رفتار محمدشاه نشانگر تربیت اوست و نشان می‌دهد که او جهان‌بینی کاملاً متفاوت با مردم و فرهنگ ایران دارد؛ او یک لائیک است؛ البته از نوع دیکتاتور آن که آن سری رفتارها و بایدها و نبایدهایی که خودش می‌پسندد را انجام می‌داد. (1)


پی‌نوشت:

1) پس از سقوط، صفحه 67 

سایت روشنگری


در بهار و تابستان گذشته خبری عجیب شنیدم مبنی بر شکایت حجت الاسلام تقوی فرد ریاست دادگستری استان مازندران از اینجانب و احضار به دادسرای ویژه ت ساری و . حجت الاسلام تقوی فرد از چهره های فرهیخته مدرسه علمیه روحیه بابل است و نیرویی انقلابی که فارغ از برخی نقدها نسبت به منصوبین قضایی بابل، کارنامه جناب مدیرکل را باید موفق دانست.

متأسفانه به دلیلی موجّه توفیق حضور در جلسه دادگاه را پیدا نکردم و از سرنوشت پرونده نیز بی اطلاع بودم. یکی دو روز اخیر مطلع شدم شاکی از شکایت خود صرف نظر کرده و پرونده مختومه شده است.

به همان نیّت که از حجت الاسلام تقوی فرد بخاطر شکایت از خود در فضای رسانه انتقاد نمودم، بابت صرف نظر ایشان از پیگیری شکایت نیز خود را موظف به قدردانی از ایشان می دانم. 

دوستان بسیاری فی سبیل الله درصدد حل مسأله بودند که جای تشکر دارد و واقعاً نمی شود از همه شان نام برد. این میان؛ اما شنیدم حجت الاسلام شکریان، مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان نیز بی آنکه مطلع باشم، پیگیر ماجرا بود و توصیه های موثری به بعضی از مسئولان داشت که انشاءالله اجرشان نزد ولیّ طلاب و صاحب الامر(عج) محفوظ است.


n00570585-b_Copy قاسم بهترین شاگردم بود


چند سالی بود، به بهمن‌ماه که می‌رسیدیم، به مناسبت پیروزی انقلاب، علاوه بر تزئینات و جشن‌های معمول، مسابقات فوتبال هم در مدرسه برگزار می‌کردیم.

بهمن‌ماه سال 1365 سومین سالی بود که مسابقات فوتبال را، بانام جام فجر برگزار می‌کردیم؛ گروه سوم تجربی الف که قاسم هم در آن گروه بازی می‌کرد، یکی از اصلی‌ترین شانس‌های قهرمانی آن سال مدرسه بود؛ بیشتر بچه‌های گروه سوم تجربی الف از کلاس اول دبیرستان باهم بودند و فوتبالشان حرف نداشت؛ آن‌ها همان سال اول هم بااینکه از بچه‌های سال بالایی ریزه میزه تر بودند تا فینال آمدند، ولی فینال را به بچه‌های چهارم انسانی باختند و دوم شدند؛ سال قبل هم اول شده بودند و امسال هم شانس اصلی قهرمانی بودند؛ بچه‌های مدرسه هم همین نظر را داشتند؛ بخصوص این‌که محمدرضا هم که سال سوم تجربی بود و بازی خوبی داشت امسال انتقالی‌اش را از مدرسه‌ی دیگری گرفته بود و همکلاس قاسم شده بود.

علیرضا برادر بزرگ‌تر محمدرضا بود که کلاس چهارم ریاضی بود که او هم خوب بازی می‌کرد؛ از همان روزهای اول که کلاس‌ها اسامی بازیکنانشان را به من می‌دادند، بین علیرضا و بچه‌های سوم، بخصوص کاپیتانشان، قاسم، کری خوانی گرمی شروع‌شده بود؛ برای مسابقات آن سال چهارده گروه ثبت‌نام کرده بودند؛ بازی‌های خوبی بود و بااینکه در همه‌ی گروه‌ها بازیکن‌های خوبی داشتیم، از همان بازی‌های اول می‌شد فهمید که شانس اول قهرمانی، سوم تجربی الف و چهارم ریاضی الف بودند؛ از بین این دو گروه هم با توجه به این‌که بچه‌های سوم، چند سال کنار هم بودند و بیرون از مدرسه هم‌گروه داشتند و هر هفته با گروه‌های دیگر مسابقه می‌دادند، بازی یکدست‌تر و روان‌تری داشتند؛ همان‌طور که بازی‌ها جلو می‌آمد، گروه‌های ضعیف‌تر غربال می‌شدند و قوی‌ترها بالا می‌آمدند؛ گروه‌های نیمه‌نهایی که مشخص شدند، هم‌گروه قاسم و هم‌گروه علیرضا بینشان حاضر بودند.

بازی اول بین چهارم ریاضی ب و چهارم انسانی الف بود؛ گروه چهارم ریاضی جلو افتاده بود؛ اواخر بازی، موقع دریبل، ضربه‌ای به ساق پای علیرضا خورد و مصدوم شد؛ ولی گروهشان بازی را برد و به فینال رسید؛ بازی بعد را هم سوم تجربی از چهار انسانی ب برد و در فینال حریف چهارم ریاضی شد که قرار بود دو روز بعد، روز شنبه، بیست و یکم بهمن برگزار شود؛ فردا علیرضا با پای گچ گرفته وارد مدرسه شد؛ قاسم و بچه‌های سوم، کلی سربه‌سرش گذاشتند؛ می‌گفتند علیرضا از ترس باخت خودش را به مصدومیت زده است؛ قاسم می‌گفت: علیرضا از ترس باخت پاشو گچ گرفته؛ بابا بازی درنیار، قول می دم بهتون کم گل بزنیم.

محمدرضا هم که زیر بغل علیرضا را گرفته بود، گفت: آره! منم همینو بهش گفتم؛ گفتم تو که دیگه داداشمی، خودم هوا تو داشتم، این کارا لازم نبود؛ علیرضا هم چیزی نمی‌گفت و فقط می‌خندید؛ بیست و یکم بهمن شد و نوبت مسابقه‌ی فینال رسید؛ همه‌ی کلاس‌ها برای تماشای بازی فینال تعطیل‌شده بودند و مدیر و ناظم و معلم‌ها هم کناری ایستاده بودند و بازی را تماشا می‌کردند؛ جام، جوایز و مدال‌ها را، مرتب، روی میزی که کنار زمین گذاشته بودند چیده بودند تا بعد از بازی به گروه‌های برتر اهدا کنند؛ علیرضا با پای گچ گرفته کنار زمین ایستاده بود و با بچه‌های گروهش صحبت می‌کرد و برای بازی نقشه می‌کشید؛ قاسم هم که خودش را گرم می‌کرد، گاهی سری به آن‌ها می‌زد و متلکی می‌انداخت و فضا را عوض می‌کرد وبرمی گشت؛ می‌گفت: بچه‌ها به حرفش گوش ندید، اون اگه بازی بلد بود که این بلا سرش نمی اومد؛ بچه‌های مدرسه هم هرکدام گوشه‌ای جمع شده بودند و یکی از گروه‌ها را تشویق می‌کردند؛ حتی دانش‌آموزانی که علاقه‌ای هم به فوتبال نداشتند، به خاطر هیجان و حساسیتی که این چندروزه در مدرسه به وجود آمده بود برای تماشای بازی آمده بودند؛ بین بچه‌های مدرسه، گروه سوم و کاپیتانش، قاسم که علاوه بر بازی خوب، اخلاق خوبش هم باعث محبوبیتش شده بود، طرفدار بیشتری داشت.

بازی که شروع شد، همان اولین توپی که به قاسم رسید، زیر پای قاسم رفت؛ قاسم زمین خورد و از درد به خودش پیچید؛ بازی چند دقیقه متوقف شد؛ قاسم طوری درد می‌کشید که نمی‌توانست تکان بخورد. با زحمت او را به کنار زمین بردند، صندلی برایش آوردند و روی صندلی نشست؛ مدیر هم مثل من خیلی ترسیده بود و مدام با خودش می‌گفت عجب جام پردردسری شد جام امسال؛ درد قاسم به حدی بود که می‌خواستیم قاسم را ببریم دکتر که نگذاشت و کناری نشست تا بازی ادامه پیدا کند؛ بازی دو گروه، بدون علیرضا و قاسم، بهترین بازیکنان دو گروه، ادامه پیدا کرد؛ همین هم باعث شده بود شور و حال بازی کمتر شود؛ من داور بازی بودم و مدام در طول زمین حرکت می‌کردم؛ یک‌بار که از کنار قاسم رد می‌شدم، متوجه علیرضا شدم که کنار قاسم ایستاده بود و باهم حرف می‌زدند؛ با خودم گفتم دو تا مصدوم‌ها باهم گرم گرفته‌اند؛ نزدیک‌تر که شدم حرف‌های علیرضا را شنیدم که بازی گروهش را ول کرده بود و با قاسم صحبت می‌کرد؛ می‌گفت: من می دونم که اینا همش فیلمه، اتفاقی برای تو نیفتاد که نتونی بازی کنی؛ دست قاسم را گرفته بود و سعی داشت او را به بازی برگرداند، اما قاسم زیر بار نمی‌رفت و با آخ‌واوخی که مشخص بود فیلم است، سربه‌سرش می‌گذاشت؛ می‌گفت: برو گروه تو تشویق کن، برو که وقتی باختید بهانه‌ای نداشته باشی؛ برو؛ نکن، دردم می یاد؛ وای وای.

خودم هم از این‌که قاسم، باآن‌همه آمادگی، به این سادگی و بی‌مقدمه مصدوم شده باشد تعجب کرده بودم؛ با خودم گفتم اگر واقعاً حق با علیرضا باشد، قاسم خیلی مرد است، بااینکه خیلی ما را، بخصوص آقای مدیر را ترسانده بود؛ بازی را بچه‌های سوم بردند؛ علیرضا هم تا آخر بازی کنار قاسم ماند و بعد از بازی قاسم را بغل گرفت و پیشانی‌اش را بوسید؛ بعدها فهمیدم که قاسم و بچه‌های گروهش توافق کرده بودند که برای این‌که بازی مردانه و برابر باشد، بهتر این است که قاسم هم در بازی نباشد و برای این‌که به غرور بچه‌های چهارم برنخورد، بهتر دیده بودند قاسم اول بازی خودش را به مصدومیت بزند و از بازی خارج شود. همان‌که اتفاق افتاد.

موقع اهدا جوایز، قاسم بااینکه سعی می‌کرد خودش را مصدوم نشان بدهد، اما مشخص بود اتفاقی برایش نیفتاده است؛ مسئله‌ای که باعث خوشحالی مدیر شده بود و مدام می‌گفت خدا را شکر؛ خدا را شکر؛ فکر کنم اگر می‌فهمید قاسم فیلم بازی کرده، بدجور تنبیهش می‌کرد؛ آن مسابقه باعث شد دوستی عمیقی بین بازیکنان دو گروه به وجود بیاید؛ بخصوص بین قاسم و علیرضا؛ آن سال تعدادی از بچه‌ها امتحانات نهایی را داده و نداده، برای جبهه ثبت‌نام کردند؛ قاسم، محمدرضا و علیرضا هم که ازقضا از شاگردهای زرنگ و درس‌خوان مدرسه هم بودند هم جزءشان بودند؛ دوره‌ی آموزشی‌شان را باهم طی کردند؛ با توجه به این‌که ورزشکار هم بودند، فرمانده ی آموزشی‌شان هم از آن‌ها راضی بود.

بچه‌ها آنجا هم بساط فوتبال را راه انداخته بودند و آنجا هم باهم کُری می‌خواندند؛ بعد از آموزش آن‌ها را فرستاده بودند جنوب. عملیاتی در پیش بود و از بین آن‌ها به محمدرضا اجازه‌ی حضور نداده بودند؛ می‌گفتند از یک خانواده فقط یک نفر می‌تواند در عملیات شرکت کند؛ مهرماه بعد که مدرسه باز شد، از محمدرضا خواستیم برای بچه‌های مدرسه سخنرانی کند؛ می‌گفت شب عملیات بچه‌ها خداحافظی گرمی باهم کردند و راهی شدند؛ گروهانشان خوب پیش رفته بود، اما یگان کناری لنگ زده بود و آن‌ها قیچی شده بودند؛ بچه‌ها محاصره‌شده بودند و تا امروز پیکر خیلی‌هایشان همان‌جا، در خاک عراق مانده است.‌

آن سال، جای چند نفر در دبیرستان ما خالی بود؛ دبیرستان ما، دو شهید داده بود و دو مفقودالاثر؛ بیست‌وهشت سال از آن روز گذشت و علیرضا و قاسم بالاخره از محاصره بیرون آمدند؛ همان‌طور که باهم محاصره‌شده بودند، باهم هم از محاصره خارج شدند؛ پیکر هردوی شان را که کنار هم افتاده بودند شناسایی کرده بودند؛ دیروز تشییع‌جنازه‌ی شان بود؛ توی راه مدیر را هم دیدم؛ پیر شده بود؛ پرسیدم بچه‌ها را یادش مانده یا نه؛ بغض کرد؛ گفت: مگه می شه بچه‌های خودمو نشناسم؛ اونم عجوبه هایی مثل اینا رو؛ این پسره همون موقع هم مرد بود؛ همون روز که به خاطر شکستن پای رفیقش، خودشو زد به مصدومیت؛ این مگه همون نیست؟ گفتم: چرا، هردو شونن؛ مدیر سری تکان داد و گفت: حق شون همین بود؛ دنیا جای همچین آدمایی نیست، باید شهید می‌شدن؛ پرسید: محمدرضا چیکار می کنه؟ گفتم: هیچی، بعد از اون سال، دیگه فوتبالو گذاشت کنار؛ تابوت علیرضا و قاسم را کنار هم تشییع کردند؛ انگار اول یکی‌شان شهید شده بود و آن‌یکی برای این‌که مردانگی‌اش را ثابت کند، این‌همه سال خودش را به شهادت زده بود. (1)


پی‌نوشت:

1) مجتبی صفدری


‍محمدحسین منصف، آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس و مدیر کانال تلنگر نوشت: 

آقای بیژنی❗چرا شما این قدر ناسپاس هستید⁉


✅مدیر کانال تلنگر روز چهارشنبه ۲۴ بهمن با فرمانده مودب و با اخلاق پلیس فتای بابل جناب سرهنگ‌ حسین بازچی و جناب سرگرد علیجان زاده دیدار کرد ؛ در این جلسه صمیمی ریس پلیس فتا اعلام کردند که در جواب استعلام قوه قضاییه فقط نوشته اند که کانال تلنگر و وبلاگ‌ اشک و آتش متعلق به آقای سید حمید مشتاقی نیا مثل سایر کانالها و گروهها تعدادی از مطالب کانال بابلستان را فوروارد کرده اند.

✅اما آقای جواد بیژنی عضو شورای شهر بابل.: 

کانال بابل روز از قول شما نوشته است:

" به گفته این عضو شورا ؛پاسخ  استعلام دستگاه قضایی از پلیس فتا مبنای شکایت وی از این طلبه بابلی بوده است "


✅جناب بیژنی:

شما فقط بدلیل فوروارد مطالب منتسب به یک کانال دیگر بجای شکایت از ادمین کانال بابلستان ؛از آقای مشتاقی نیا شکایت کرده اید⁉

✅این روزها رفتارتان عجیب نشده⁉

✅بجای تمرکز بر پرونده تان در مورد آن افتضاح شورایی چرا بی جهت به پرو پای دیگران میپیچید⁉

✅آیا به دلایل خاص از سوی مقاماتی خاص مامور به این شکایت شده اید تا باعث اذیت و آزار فعال عدالت خواه و طلبه انقلابی و شجاع آقای مشتاقی نیا و دوستان او شوید⁉

✅آیا قصد دارید با این شکایت و موج آفرینی موضوع پرونده خودتان را در اذهان عمومی پاک‌کنید⁉

✅آقای بیژنی : دوربین بدست گرفتید /با عکسهایتان هنرنمایی کردید /پالتو پوشیدید و تحت حمایت شهردار اسبق که هم نام و فامیلتان بود؛کاندیدای نسل جوان شدید / با کت و شلوار مرتب دوچرخه سواری کردید و خودتان را در معرض دید مردم خصوصا جوانان قرار دادید ؛اما قضیه آتلیه عکاسباشی و حضور شما در آن؛ همه آن تلاشها و شخصیت سازی را نابود کرد و باعث نا امید شدن بیش از ده هزار نفری شد که به شما رای دادند.

✅آقای بیژنی: الان برای دیده شدن وقت هست. فعلا بجای جنجال آفرینی با این شکایت ؛بفکر دفاع از خود باشید تا در پرونده افتضاح شورای شهر بابل کارتان ختم بخیر شود.

✅شاید فشارهایی که در این شرایط به دلیل تبعات اجتماعی قضیه افتضاح شورای شهر بشما وارد شده توازن فکری شما را بهم ریخته که اینگونه ناشیانه و غیر عقلانی عمل میکنید❗

✅آقای بیژنی : اگر میخواستیم هم توانایی و هم شجاعت آن را داشتیم که با کلمات ویرانگر و نابود کننده ای با شما و عوامل پشت پرده شکایت مسخره شما برخورد کنیم ؛اما قصد ما این نیست و قصد دشمنی نداریم ‌و حداقل در تشر کانال تلنگر به ریاست شورا ابوالحسنی در فشار غیر منطقی به شما در روزهای اول پس از بازگشت شما از زندان بابت به جریان انداختن استعفای قبلی شما به رییس شورا تذکر دادیم که کاسه داغ تر از آش نشود و بگذارد قوه قضاییه به سیر پرونده شما رسیدگی کند.حتما مقاله تلنگر را که در آن روزهای سخت و نا امید کننده باعث خوشحالی شما شد را به یاد دارید⁉

✅چرا شما و آن دوست سخنگوی پر حجم شما با این همه ادعای دانایی؛ این قدر ناسپاس هستید⁉


تلنگر

پنجشنبه ۲۵ بهمن ۹۷


تلنگر

تلنگر هشداری است برای بیداری

اما آنان که خود را بخواب زده اند چگونه میشود بیدار کرد؟!


ارتباط با مدیر کانال :

 @monsef_babol

پیج اینستاگرام

hosseinmonsef

https://t.me/mhm_talangor

◀عکس زیر را حتما ببینید


94c550212539b428e915b05ddcc2551c_S_Copy عصر بهلوی؛ همجنسگرایی و بهائیت

دو پدیده بارز در زمان پهلوی، همجسگرایی و بهایی‌گری است؛ سران مملکتی باید جلوی فساد را بگیرند، نه اینکه به آن دامن بزنند؛ کشوری که پیدا کند، فتح آن کار آسانی است؛ این مسئله چیزی بود که مراجع و مردم از آن باخبر شده بودند و هر طور که می‌شد باید جلوی این مسئله می‌ایستادند؛ افراد در صدر قدرت مبتلابه همجنسگرایی بودند و این کار را انجام می‌دادند افرادی همچون شخص شاه و هویدا؛ هویدا را شخصی مخنث می‌دانستند؛ یعنی بین حالات نگی و مردانگی سردرگم بود. (1)


پی‌نوشت:

1) دخترم فرح، صفحه 296 و 306

 سایت روشنگری


دوست خوبم سید مرتضی سیدی نوشت:

به اجرای حکم اعدام یکی از جوان های خوش نام محله ای در همین گوشه کنار که چهار سال پیش در یک نزاع موجب قتل شخصی شد چند روزی بیشتر نمانده.

بعد از پیگیری های بسیار زیاد با دستگاه قضا موافقت شد تا اجرای حکم از بیست و هشتم این ماه ، یک ماه به تعویق بیفتد تا فرصت برای التماس کردن های مجدد جهت رضایت گرفتن از خانواده مقتول همچنان باقی بماند.

محمد طه ی نازنین پسری هفت سال است که اگر خدا دعای مان را نشنود چیزی به یتیم شدن اش باقی نمانده.

اشکانه این بار نیاز به کمک مالی شما عزیزان ندارد ، فقط دعا کنید قدم ها و زبان های مان از دردهای خانواده مقتول اندکی کم کرده تا موجب ترحم قلب داغدارشان گردد تا با رضایت دادن عدم قصاص موافقت کنند.


پی نوشت: جهت اطلاع دقیق و ازائه توضیحات بیشتر با آسید مرتضی سیدی تماس بگیرید: 09111143042


مادر محمدرضا شفیعی عاشق فرزندش بود. یک بار پای او تیر و ترکشی خورده بود که باید قطع می شد. مادر نذر امام زمان کرد. گفت: من از دار دنیا دو عدد قالی دارم. یکی اش برای شما آقاجان، میبرم جمکران، پسرم را شفا بده. محمدرضا وقتی به بیمارستان رفت، دکتر معاینه اش کرد و گفت پایت که مشکلی ندارد. تعجب محمدرضا را که دید ادامه داد: به نظرم هر چه که هست زیر سر مادر توست!

محمدرضا هم وقتی در چنگال اسارت داشت آخرین لحظات عمرش را سپری می کرد به همرزمش سپرد: خبر شهادت مرا به مادرم برسانید تا چشم براهم نماند و عذاب نکشد.

پیکر سالم محمدرضا را شانزده هفده سال بعد، به قم آوردند. مادر بالای سر جنازه ای که سلامتش، مزدوران بعث را رسوا ساخته بود، ایستاد و لبخند زد. به رغم دلتنگی هایش اشک نریخت و گفت: فدای سر حسین.

مادر محمد معماریان، با دستان خودش پیکر نوجوانش را در قبر خواباند. دید درون دهان محمد پارچه ای قرار داده اند، نمی دانست برای چه. خواست برش دارد که فهمید فک و صورت محمد بدون این پارچه بهم ریخته است. داشت از قبر بیرون می آمد، پایش سر خورد. عده ای به گمانشان حالش از دیدن این صحنه ها خراب شده، زیر بغلش را گرفتند که تسکین بدهند. گفت: اجازه بدهید، تازه می خواهم برایتان صحبت کنم! ایستاد وسط جمعیت، داد سخن سر داد و مردم را برای حضور در جبهه و آمادگی برای شهادت در راه حسین، تشویق نمود.

مادر رضا سینایی، همسر شهید بود. عشقش را به پای فرزند می ریخت. شب خواب دید مردی سیاهپوش آمد و گفت خانه را مرتب کن، پسرت هم شهید شده. صبح همه جا را مرتب کرد. خبر را که آوردند کمی بهم ریخت؛ اما بعد به خودش مسلط شد و گفت: فدای سر آقا! می گفت: هیچ سوادی نداشتم؛ اما از آن پس قرآن را که باز می کردم می توانستم آیه ها را درست بخوانم.

استخوان های شهید کاکا را چند سال بعد آوردند. گوشه اتاق نشسته بودیم به وداع. همه روضه می خواندند. عمه شهید، مجلس را دست گرفته بود و با صدای بلند، نوحه و نجوا سر می داد. اول نمی گذاشتند مادر شهید داخل اتاق بیاید. گفت: قول می دهم گریه و زاری نکنم. یک گوشه نشست و بعد آرام آرام و مظلومانه خودش را کشید جلو و بالاخره زانویش را به تابوت چسباند. تا آخر هم سر حرفش ماند و هیچ نگفت.

حسن گرجی تنها پسر خانواده بود، خوشگل و خوش تیپ. صورتش هنوز سبز نشده بود. پیکرش که آمد، مادر صبر کرد تا روضه علی اکبر را بخوانند و بعد اشک ریخت.

حرف از شهدا بود و ایثار پدرها و مادرهایشان که در راه خدا صبر می کنند. مجلس که تمام شد پیرزنی آمد جلو و تشکر کرد. گفت: من مادر حسن جلیلیان هستم. پسرم سر به بدن نداشت. خبر را که شنیدم فقط گفتم: خدایا شکر، فدای اباعبدالله .

ننه علی نوزده سال بر مزار فرزند شهید در بهشت زهرای تهران بیتوته کرد. هر شب در آلونک حلبی که بر مزار فرزندش ساخته بود می نشست و با لهجه ترکی روضه می خواند. هیچ وقت هیچ کس نشنید که برای فرزندش گریه کند. روضه هایش برای غربت اباعبدالله و فرزندانش بود.

مادر عبدالصالح زارع، انس عجیبی با او داشت. ارتباط قلبی اش با فرزند، باور کردنی نبود. هر اتفاقی برای عبدالصالح می افتاد انگار به مادر الهام می شد. حتی اگر کیلومترها از هم فاصله داشتند مادر می فهمید الان برای فرزندش اتفاقی افتاده و زودتر از آن که کسی چیزی بگوید خبرش را بر زبان می آورد. آخرین تماس عبدالصالح از سوریه بود که به مادرش فهماند باید از او دل بکَند. مادر آهی کشید و گفت: راضی ام به رضای خدا. هدیه ای به محضر اباعبدالله.

اسم اصلی اش فاطمه بود؛ اما می گفت: مرا با این نام صدا نزنید، مبادا کودکان داغدار علی با شنیدن این اسم به یاد مادر افتاده و اندوهشان تازه شود. کاروان که به مدینه رسید، مانده بودند چگونه خبر شهادت چهار فرزندش را یکجا به او بدهند؛ اما ام البنین نگرانی دیگری داشت و خبری دیگر را جستجو می کرد.

گفتند: عباس رفت

عبدالله رفت

جعفر رفت

عثمان رفت

مادر، آهی کشید و گفت: فدای سر حسین .

13 جمادی الثانی، روز وفات مادر ایثار و ادب، تسلیت باد.


امروز جلسه دادگاه شکایت عضو شورای شهر بابل از اینجانب و جمعی از نیروهای انقلابی به اتهام فرضی مدیریت کانال بابلستان در دادسرای ویژه ت ساری برگزار شد که به دلیل مشکل جسمی و منع پزشک، توفیق حضور نداشتم.

جواد بیژنی که شاکی پرونده بود در بدو شروع جلسه به صورت مکتوب اعلام کرد که از من و برادر آزاده ام محمدحسین منصف شکایتی ندارد؛ اما شکایت وی از دو فعال انقلابی دیگر همچنان در جریان بوده و در دادگاه عمومی شهرستان بابل پیگیری خواهد شد که امیدوارم آن شکایتش را نیز پس بگیرد.

ضمن تأکید بر نقدهای موجود، از شاکی بابت این اقدام تشکر می کنم و با آرزوی توفیق برای ایشان امیدوارم که به احترام بابل و اعتبار دارالمومنین از ادامه حضور در شورا استعفا نموده و در سایر میادین فرهنگی غیردولتی به خدمت و فعالیت بپردازد. بی شک استعفای او از شورای شهر نشانه ضعف وی تلقی نشده و شهامت او در حفظ اعتبار شهروندان و احترام به اعتماد عمومی را بیان می نماید.

از مجموعه دوستانی که در این چندروزه به نحوی درصدد پیگیری ماجرا بودند نیز قدردانی می کنم. از پلیس فتا بابت ارائه گزارش بی ربط و غیر فنی گله مندم و از خداوند متعال هدایت این عزیزان را خواهانم.


index_Copy شباهت میان انقلاب اسلامی و انقلاب نبوی


می‌توان با یک بررسی کلی وجه شباهت‌هایی را میان انقلاب نبوی رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه وآله وسلم و انقلاب ایران برشمرد.

هرچند که این دو انقلاب ازنظر زمانی و فرهنگ مردمی و موقعیت جغرافیایی و زبان و قومیت انقلابیون با یکدیگر تفاوت روشنی دارند؛ اما در یک سری مسائل اساسی وجه اشتراک‌هایی دارند که اگر در هر قوم و ملت دیگری این ویژگی‌ها یافت شود می‌توان گفت که آن‌ها هم خواهند توانست انقلابی اسلامی بر پایه عدل و تکریم مردم و معارف حقۀ الهی تشکیل بدهند.

وجود رهبری واحد عادل که جامعه را به‌طور عالمانه بر اساس موازین اعتقادی و دینی به سمت کمال و سعادت هدایت می‌کند و موردقبول عموم مردم است و تلاش دارد ادامه‌دهندۀ راه انبیاء و امامان علیهم‌السلام و مدافع حقوق مستضعفین است و در برابر استکبار و ظلم سر خَم نمی‌کند از ویژگی‌های اصلی‌ای است که می‌توان وجه اشتراک این دو انقلاب دانست. (1)


پی‌نوشت:

1) برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه نمایید:

صحیفه امام، جلد 9، صفحه 51؛ صحیفه امام، جلد 10، صفحه 480؛ صحیفه امام، جلد 14، صفحه  93؛ صحیفه امام، جلد 7، صفحه 54؛ صحیفه امام، جلد 16، صفحه 138

وبلاگ سبک زندگی اسلامی


50e10d9ff40fa57d3d1a07fa06625534_XL_Copy نوکری که شاخ و دم ندارد


یکی از برنامه‌هایی که استعمار برای کشورهای مستعمره خود پیاده می‌کند نیازمند نگه‌داشتن آن کشور است؛ اما گاهی کشورهایی که استعمار می‌شوند کشورهایی ثروتمند هستند و در فقر نگه‌داشتن این کشورها سخت است؛ این‌گونه کشورها اگر استعمار بشوند بهترین بازار را می‌توانند برای کشورهای استعمارگر ایجاد کنند.

ایران یکی از کشورهایی است که روزگاری مستعمره آمریکا بود؛ این مستعمره برای آمریکا بسیار مهم بود؛ امریکا در منطقه خلیج‌فارس و خاورمیانه منافع زیادی داشت و بهترین نگهبان آمریکا دولت پهلوی بود اما آمریکا هیچ‌گاه به این قانع نبود و مزد این خدمت را بسیار خوب پرداخت می‌کرد؛ آمریکا برای این نگهبان خود نه‌تنها امکاناتی نمی‌داد بلکه به هر صورتی که می‌توانست ثروت ایران را به‌حساب های بانکی و اقتصاد خود جاری می‌کرد؛ شاید خیلی برای جوانان ما عجیب باشد و شاید این ضعف رسانه دارها باشد که این نکات را کم گفته‌اند؛ نفت یکی از ثروت‌هایی بود که به ارزانی به امریکا فروخته می‌شد و چاه‌های آمریکا به قیمت پایینی لبریز از نفت خام ایران می‌شد اما آمریکا این نگهبان و نوکر خود را بیش از این‌ها باید استعمار می‌کرد؛ پول ناچیزی که آمریکا به ایران می‌داد هم باید به نحوی به اقتصاد آمریکا برمی‌گشت.

امروزه ایران از چند محصول حداقل به‌خوبی بهره می‌برد؛ محصولاتی مانند گندم، برنج و تخم‌مرغ ساده‌ترین محصولاتی هستند که در ایران تولید می‌شوند؛ البته ساده بودن به دلیل جغرافیای خوب ایران است نه زحمت نداشتن این محصولات اما جالب اینجاست که در دوران پهلوی آمریکا، این محصولات را به قیمت گران و گزاف به شاه پهلوی می‌فروخته است؛ جالب‌تر اینکه شاه در اعترافی اعلام می‌کند که آمریکا این محصولات را به چند برابر قیمت به ما می‌فروشد؛ شاه در نطقی می‌گوید که گندمی که 100 دلار قیمتش بوده است 1200 دلار از آمریکا خریداری می‌شده است؛ این اعتراف از شاه بسیار مهم است؛ برنج‌های آمریکایی هم جای برنج مرغوب ایران را گرفته بود؛ برای تولید تخم‌مرغ هم نه فناوری مناسب وجود داشته است نه نیروی انسانی کافی؛ این آماری است که در دوران پهلوی هم پخش‌شده است و به‌هیچ‌وجه قابل‌انکار نیست.

انسان با شنیدن این آمار، تعجب می‌کند از گفتار بعضی از افراد ساده و غافل که گاهی در صف نانوایی یا در تاکسی می‌گویند یاد دوران پهلوی به خیر؛ واقعاً تعجب ندارد که کسی از دوران نوکری کشورش به دوران خوش یاد کند و دل‌تنگ آن دوران شود؟

وبلاگ یهودیت، مسیحیت، اسلام


u5fe_484af8c4-cf7d-4427-b10e-65ab43cc9830.jpg


همسایه بودیم تقریبا، یعنی شاید حدود دویست سیصدمتر خانه هایمان با هم فاصله داشت. در جلسات هفتگی که پدر اصرار به حضور داشت، می دیدمش. انگار مسئول جلسه بود. صدای گرمی داشت دعا و مناجات می خواند و قرآن و قرائت نماز بقیه را تصحیح می کرد. بقیه را که می گویم یعنی جوانان قدیم دهه شصت که در عالم بچگی، تصویرشان را به خاطر سپردم و امروز با موهایی سپید، همچنان به برکت خلوص همان سال ها اهل مسجد و منبر و هیات باقی مانده اند.

پاسدار بود و از نیروهای عملیاتی کمیته و سپاه. هر از گاه با سری شکسته و دست و پایی باندپیچ شده در محل ظاهر می شد. درگیری با خانه های تیمی منافقین و مقابه با حضور عناصر ضدانقلاب در جنگل های شمال تا میادین عملیاتی جنوب کشور را جولانگاه عشق بازی خود قرار داده بود.

خیلی از محلی ها کاری مشکلی سوالی درباره کمیته و سپاه و جبهه و جنگ و سرنوشت عزیزانشان در خطوط مقدم داشتند در خانه او را نیمه های شب به صدا در می آوردند.

بعدها از سپاه بیرون آمد و به کار آزاد پرداخت و باز هممحل رجوع نیازمندان و رافع مشکلاتشان بود؛ شغلش آزاد بود؛ اما دلش اسیر انقلاب و اسلام ماند تا آخرین رمقی که در بدن داشت از مسجد و محراب و منبر دست برنداشت و هر جا می نشست دغدغه انقلاب و اسلام، موضوع اصلی صحبتش بود.

دو روز پیش اعلامیه ترحیمش را در گروه های مجازی دیدم. خواستم عرض ارادتی به محضر این پاسدار بی ادعای اسلام و بسیجی دلسوخته ولایت داشته باشم. رحمت الله علیه؛ انشاءالله حاج قاسم آقای نژاد نصرالله همنشین دوستان شهیدش باشد.



رومه ایران تیتر زده: تحرکات مشکوک علیه رأی ملت!

منظور این تیتر، جریان استیضاح احتمالی رییس جمهور در مجلس است. رییس جمهور برآمده از رأی مردم است؛ اما مجلس هم برآمده از آرای مردم است و بر اساس قانون اساسی که آن هم برآمده از رأی مردم است حق استیضاح رییس جمهور و وزرا را داراست.

نمی شود آنجا که به نفع ماست طرفدار رأی مردم باشیم و آن جا که به نفعمان نیست جا خالی بدهیم!


66a54350e94d9d93612885188af705a6_S_Copy ادØا و امتحان Øمل


أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَایُفْتَنُونَ (1): آیا مردم پنداشته‌اند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رها شوند و دیگر آزمایش نشوند.

همین‌که گفتید ما آزادیخواهیم رهایتان می‌کنند؟ برمسند می‌نشانند تا بفهمند که راست می‌گویید یا نه و بفهمانند؛ به‌مجرد اینکه ادعا کردید که من برای این ملت و برای این کشور خدمتگزارم، رها می‌شوید؟ امتحان خواهید شد و در امتحان هستید؛ همه گروه‌ها، همه بدانند که در محضر خدا هستند و در معرض امتحان؛  در گفتار بسیار آسان است که انسان ادعا کند که من چه هستم و چه هستم لکن همان معنایی را که ادعا می‌کند در همان امتحان می‌شود. (2)


پی‌نوشت:

1) العنکبوت آیه 2
2) صحیفه امام، جلد 13، صفحه 460


See the source image


ورود خانم ها به داخل بقیع ممنوع است و آنها فقط می توانند از پشت مشبک های دیوار به داخل بقیع نگاه کنند؛ درست همان جایی که مزار ام البنین قرار دارد. روزی حضرت ام البنین سلام الله علیها به بهانه سوگواری بر قبر پسرانش می نشست و نوحه غربت اباعبدالله را سر می داد حالا خیل ن زائر بیت الله به بهانه زیارت بقیع، روضه ماه ام البنین را مویه می کنند.


"از پشت سنگر عراقی نارنجکی انداختیم. صدای تیراندازی خاموش شد بالای خاکریز رفتیم. ناگهان چهار عراقی را روبروی خود دیدیم. من و بچه‌ها قدمی به عقب برداشتیم. ناگهان متوجه شدیم که همه می‌گویند الدخیل خمینی. آنها را اسیر کردیم. اُمدن جلو ناگهان یکی از آنها که کلت در دست داشت و در تاریکی شب مشخص نبود تیری به سوی مان شلیک کرد و خورد به یکی از بچه‌های ما و این درحالی بود که تنها من و 4 عراقی فقط یکی از آنها مسلح بود آنهم به سلاح کمری روبروی هم قرار داشتیم. بسویشان تیراندازی کردم و آن که مسلح بود به خون غلطید و به زمین افتاد. دیگر تیراندازی نکردم و بقیه عراقیها فرار کردند. در حالی که می‌توانستم همه را بکشم."

خاطرات دفاع مقدس برای همه جذاب و شنیدنی است. به خصوص اگر این خاطرات با قلم یک شهید نگاشته شده باشد. شهید رضا سینایی فرزند شهید علی سینایی، دفترچه ای داشت که خاطرات روزانه اش در جبهه را یادداشت می کرد.

روایت او از آن چه که در جبهه می دید، صادقانه بود. از همین رو، دستنوشته این شهید بی هیچ دخل و تصرفی در قالب کتاب "خط سبز" با مقدمه و تنظیم این حقیر منتشر شد. ابتدای کتاب با روایتی کوتاه؛ اما جانسوز از مادر دلسوخته شهید رضا سینایی که همسر شهید نیز هست، مزّین شده و  در انتهای اثر وصیتنامه شهید درج شده است. دوستان علاقمند به آثار مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت با دانلود این کتاب می توانند لحظاتی ناب را در فضای پرطراوت دفاع مقدس سیر نمایند.

 فایل پی دی اف کتاب را از لینک زیر دریافت نمایید:

http://uupload.ir/view/ztct_%D8%AE%D8%B7_%D8%B3%D8%A8%D8%B2.pdf/



q6js_ef9dbd01-fcf3-4160-92c3-6957747c8357.jpg


هزاره هشتم پردیسان، خیابان شهید مسلم قلی پور دارای بیش از هزار واحد مسی است. وضع پیاده روهای آن متاسفانه این چنین است. اگر هوا بارانی باشد که پیاده روها گل آلود می شوند و اگر آفتابی باشد خاک روی کفش عابرین می نشیند.

شهرداری در پاسخ تماس ساکنین مدعی است آسفالت پیاده رو وظیفه وزارت مسکن است و شهرداری تکلیفی در قبال آن ندارد.

مجتمع های مسی این هزاره حدود هفت سال است که به مالکین واگذار شده و از خدماتی چون حمل زباله، فضای سبز، آتش نشانی و . توسط شهرداری بهره مند شده اند. مانده است همین وضعیت پیاده روها که کسی مسولیت آن را بر عهده نمیگیرد.

خواستم عرض کنم حق ملت، این نیست.


در خصوص یادداشت اخیر برادرم حسین منصف(که هنوز هم خیلی از بچه های قدیم تیپ دوم تاسوعا ما را برادر میدانند) یک توضیح کوچک را لازم می دانم:

جواد بیژنی بدترین ادم روزگار نیست

بدترین عضو شورا نیست

معلوم نیست امثال من به امثال او نزد خدا برتری داشته باشیم

احترام جواد محفوظ است

و .

اما بر اساس آموزه های دین و نص کلام رهبری، مسوول در کشور اسلامی نباید متخلف باشد و طبعا جایگاهش در صورت خروج از عدالت، مشروع نیست.

وقتی جرمی آشکار شده و همه از آن آگاه می شوند، صیانت از حریم احکام و پیشگیری از شکستن قبح گناه، ضروری بنظر میرسد.

مجموعه فریب دهندگان و فریب خوردگان ماجرای رسوایی شورا در راستای حفظ هنجارهای جامعه و احترام نسبت به اعتماد عمومی، صلاحیت حضور در شورای اسلامی! را دارا نیستند. 

این مساله فقط نگاه این طلبه کوچک نیست و اگر کسی تمایل دارد میتواند نظر مکتوب علمای بزرگوار و فقهای معزز حوزه را در اینباره جویا شده و منتشر نماید.


اجرای زنده موسیقی سنتی با حضور سه نوازنده زن در مصلای نمازجمعه بابل، چند روز پس از مانور دوچرخه سواری ن به بهانه برگزاری جشنواره گل و گیاه، اولین خط و نشان رسمی برای نیروهای انقلاب از سوی جریان ورشکسته ای است که در ماجرای معروف شورای شهر، رسوا شد.

خودباختگان فرهنگی نشان دادند که با اندک مهندسی حاکمیت ی شهر و بهره گیری از عنصر خویشاوندسالاری بعنوان یکی از نقاط ضعف برجسته بعضی از حضرات، قادر به تسخیر خاکریزی های به ظاهر محوری در جبهه فرهنگی انقلاب خواهند بود.

پنج شنبه در قم منتظر پاسخی قانع کننده خواهیم ماند.


o5ql_b7124b03-f997-45f4-bc8c-2fb3a344bdd3.jpg

utt0_1ca5aab8-59db-403c-a56b-813034308b36.jpg


حاج علی یکی از یادگاران دفاع مقدس و از جاماندگان قافله نور است.

او که مدتی است پیگیر رفع گره ترافیک سه راه "چهارشنبه پیش" بوده و در چهارچوب بروکراسی مدعیان خدمت نتوانست به نتیجه ای برسد در اقدامی خودجوش و انقلابی با مبلغ سی هزار تومان لاستیک هایی را جهت نظم دهی تردد خودروها در محل مذکور چید که باعث شد مردم بابل امروز با ترافیکی روان در این نقطه مواجه باشند.

روحیه جهادی، میراث سالهای حماسه و ایمان است که امروز باید آن را گمشده بسیاری از مسوولان دانست.



در خبرها آمده است: سردار معروفی فرمانده سپاه نینوا گلستان هنگام ورود به همایش گفتمان ولایت در گنبد کاووس، از روی فرش قرمز ورودی سالن عبور نکرد و ضمن تشکر از میزبان دستور داد آن را جمع کنند!

دم سردار گرم و باید از ایشان از این بابت تشکر کرد.

نکته این جاست کدام مغز متفکر خردمندی که به یقین در شمار برگزار کنندگان مراسم است به این نتیجه رسید که پهن کردن فرش قرمز در همایشی که قرار است به تبیین گفتمان ولایت بپردازد جایگاه موجهی دارد؟!

ساده زیستی، پرهیز از تجملات و اشرافی گری و تفاخر و تبرّج و تکبر و تبذیر و . از مبنایی ترین پایه های منظومه فکری اسلام و ولایت است که همواره در گفتمان امام راحل و مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است.


بزرگان ما فرمودند هر روزی که درآن گناه نکنیم عید است.

ما هم که هر روز داریم گناه می کنیم.

پس با این حساب اصلاً عید نداریم!

این توجیه، تقدیم به کسانی که می خواهند از زیربار هزینه های شکننده خرید آجیل و شیرینی و میوه و هدایای نوروز، جان سالم به در ببرند!


بیمار است و در مشهد بستری است. برای کار خیر رفت جایی که بیماری اش عود کرد. کبوتر حرم امام رضاست و خادم آستان قدس رضوی. از آن آدم هایی است که می توان درباره اش با اطمینان رو کرد به خدا و گفت: انّا لا نعلم منه الّا خیرا.

حلّ در فنای حق است و پای اراده اش در راه حق، استوار. دلسوز خلق الله بود و هست و خواهد بود. دلش در گروی عشق به خدا و معارف وحی، می تپد.

برایش دعا کنید کم نیاورد. عمرش را در خیرخواهی گذرانده، خیرش را از خدا بخواهیم.

او الان به دعای شما نیاز دارد. امام رضا را قسم بدهید به فرزند دلبندش، جواد الائمه، باب الحوائج و مادر بی نشانش فاطمه زهرا که دست حاجت ما را خالی بر نگرداند. مگر جز خدا کسی را داریم و آبرویی جز مهر به اهل بیت برایمان باقی مانده است؟

دخیل أمن یجیب را به پنجره فولاد لطف آقا گره بزنید. التماس دعا.


برادر رشیدم، سید جواد (دست نوشته خواهر شهید مدافع حرم)


برای بعضی هایمان نماز اول وقت اهمیت دارد؛ اما شاید رویمان نشود یا مصلحت ندانیم در جمعی که قرار گرفتیم، به خصوص اگر جمعی ناشناس باشد و کار مهمی داشته باشیم بخواهیم به انجام آن مبادرت ورزیم.

اولین جلسه آشنایی خانوادگی ما با هم بود. سید جواد همراه خانواده اش آمده بودند خواستگاری. وقت اذان بود. سید، بی هیچ رودربایستی و مصلحت اندیشی، با صفای قلبی و سادگی رفتارش از همه خواست تا نماز اول وقت را بخوانیم، بعد برویم سر صحبت هایمان. همه از این پیشنهاد او استقبال کردند. وضو که گرفتیم پشت سر خودش ایستادیم به نماز. جلسه خواستگاری مان با نماز جماعت همراه شد.

می دانست این سفر، بازگشتی ندارد. سفارش کرد هوای پسرمان را داشته باشم. بعد سه بار این توصیه را پشت سر هم تکرار کرد: نماز اول وقت، حجاب؛ نماز اول وقت، حجاب، نماز اول وقت، حجاب.


01mz_ff9c5c1f-85bd-47ce-a97d-cd44a02eebc1.jpg


بنیاد حریری را که خوب میشناسید؟

اتاق فکر فرهنگی آن را که یادتان هست در زمان شهردار اسبق با حضور چه افرادی تشکیل شده بود؟

این که بنیاد علمی حریری گاه به فعالیت های غیرعلمی هم روی خوش می دهد که بر کسی پوشیده نیست. 

می دانید که خیلی از فعالین مذهبی و انقلابی و بنیاد و موسسات و گروه های پژوهشی و تبلیغی و فرهنگی و خیریه مرتبط با جبهه انقلاب در همین شهر بابل برای تأمین نیازهای مادی مجموعه خود با مشکلات عدیده ای مواجه بوده و نهادها و سازمان های اداری برای ارائه کمترین خدمات چه تشریفات و برو بیای دست و پا گیری برایشان راه می اندازند.

جالب است بدانید بنیاد حریری با دارا بودن گرایشی خاص، مطابق تصویر فوق، ردیف بودجه ای ثابت از محل درآمدهای شهرداری داشته و بی هیچ دغدغه ای می تواند برنامه های خود را اجرا نماید. 


شنیده شده یکی از مدارس ابتدایی شهرستان بابل که قصد داشت در برنامه ای فرهنگی و به منظور آشنایی دانش آموزان با فرهنگ ایثار و شهادت، جمعی از آنها را به بازدید از گار شهدا ببرد با مخالفت یکی از مسئولان آموزش و پرورش مواجه گردید.

مسئول ذی ربط مدعی است بر اساس دستورالعمل وزارتخانه، بازدید دانش آموزان مقطع ابتدایی از قبرستان ها ممنوع بوده و از آن جایی که مزار شهدا نیز در آرامگاه قرار دارد ذیل این مصوبه گنجیده و نمی توان مجوز برگزاری این برنامه را صادر کرد!

فارغ از نگاه تربیتی اسلام به مقوله مرگ باوری که تأکید بر تشییع پیکر مومنین در سطح معابر عمومی و در منظر عموم مردم اعم از زن ومرد و پیر و جوان و .، دارد گار شهدا در واقع محیطی دل انگیز و پرطراوت و فرصتی بی بدیل برای ایجاد انس با شهدا و ترویج معارف ایثار و مجاهدت و تقویت باورهای فطری در راستای اصلاح سبک زندگی و در حقیقت، مدرسه عشق و رستگاری است که با یک برنامه ریزی مطلوب و جذاب می تواند یکی از خاطره انگیزترین ساعات عمر کودکان و نواجوانان و همه اقشار جامعه را در راستای شناخت و الگوگیری از سیره شهدا رقم بزند.

آموزش و پرورش چه از بعد آموزشی و چه از لحاظ پرورشی باید فرصت بهره گیری از فضای فرهنگی گارهای شهدا را همواره مغتنم شمرده و به جای کلنجار رفتن با صورت مسأله، به دنبال برنامه ریزی هر چه بهتر و متناسب با سن مخاطب برای استفاده سازنده و اثر گذار و جذاب از این محیط بکر فرهنگی و معنوی و تاریخی باشد.


See the source image


بازیکنی که نمی خواهد مقابل یک تیم بازی کند، یا خودش را به زمین می زند یا عمداً کاری می کند که دو اخطاره شود و مسابقه بعد را از دست بدهد.

عدم حضور ظریف در جلسه دیدار اسد با رهبری، ربطی به نهاد ریاست جمهوری ندارد. این عدم حضور شبیه همان ویلچر نشینی ظریف در دیدارهای اولیه با کری و نیز قدم زدن با دشمنی است که همزمان در صف حامیان توهین به ساحت نبی اکرم حضور داشته است.

این دولت بیشتر از آن که دنبال حاکمیت دوگانه باشد، خودش را انگار متعلق به دو حاکمیت می داند!


نظام اسلامی مبتنی بر آموزه های مکتب وحی و معارف دین مبین اسلام شکل گرفته است. سرمنشأ خیزش مردم انقلابی ایران، حاکمیت فرامین الهی و میل به طی مسیری بود که افق آن به حیات طیبه الهی ختم می گردد.

از این منظر، انقلاب اسلامی، احیای ارزشهای الهی را سرلوحه مطالبات مردم دانسته و همواره به دنبال ایجاد بستر مناسب برای اجرای سبک زندگی دینی بوده است.

اسلام، بنای جامعه دینی و ارزشی را بر تقویت عنصر خانواده و سلامت کانون خانواده استوار می داند. نقش خانواده در اسلام نقشی محوری و سازنده است که سلامت جامعه و حرکت جمعی به سمت قله های اخلاق و انسانیت و محوریت فطرت و عدالت را تضمین می نماید. خانواده، کانون روابط انسانی و عاطفی و مرکز اساسی اصلاح و تربیت دینی است که حاکمیت نگرش های معنوی و گریز از محوریت غرایز حیوانی را در سطح اجتماع بسط می دهد.

از این رو انقلاب اسلامی در راستای ایجاد جامعه فراگیر انسانی و توسعه فرهنگ عدالت و معنویت، توجهی ویژه به محوریت خانواده داشته و تقویت مناسبات درون خانوادگی، تشکیل خانواده سالم، استحکام بنیان معنوی و تربیتی خانواده و . را همواره به عنوان اصلی مهم پذیرفته است.

تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و دیگر برهه های حساس عمر نظام اسلامی گواهی است بر تأثیر متقابل انقلاب اسلامی و خانواده در افق تمدن ساز حاکمیت توحید. بدان گونه که باید گفت انقلاب اسلامی، با برجسته سازی باورهای اخروی و معنوی، انسجام خانواده و اصلاح فرهنگ و سنت های غیردینی را هدف قرار داده و به رشد و کمال خانواده ها کمک رسانده است. در مقابل، خانواده سالم با نگاهی معنوی و اخروی، عمل به اسلام و مجاهدت در راه آرمان ها و مبارزه با ظلم و فساد را یک اصل و تکلیف دینی دانسته و با قدم نهادن در این مسیر، پویایی جنبش انقلاب و سرعت و نشاط آن را افزایش داده است.

دشمن هم از این موضوع به خوبی واقف است که هم و غم تبلیغاتی خودش در شبکه های ماهواره ای و سایت های مستهجن و کانال های مبتذل و حاوی مطالب خیانت بار را بر مدار فروپاشی و تزل بینان خانواده استوار کرده و از این رهگذر درصدد ضربه به انقلاب اسلامی است.



اتفاقاً امثال شما باید تست الکل بدهید.

چندتا از هم سن و سال های شما همین چند سال اخیر بخاطر مصرف بیش از حد، روانه انبار خاک شدند؟

آمارش را خودتان بیشتر دارید.

اتفاقاً به خاطر این که سلیبریتی هستید خودتان را مجاز به هر غلط کاری می دانید.

باز خدا را شکر کنید به تست الکل اکتفا کردند، جیب های امثال شما را بگردند چیزهای دیگر هم پیدا می کنند.


ریشه طرح استانی شدن انتخابات مجلس یک چیز است: اعتقاد به تقابل نظام با عدالت!

استانی شدن انتخابات عادلانه نیست؛ زیرا با اجرای آن گردش قدرت در اختیار صاحبان ثروت و نفوذ و وابستگان جناح ها قرار می گیرد.

یک کاندیدای عادی و مستقل نمی تواند هزینه تبلیغات وسیع در سطح یک استان را تأمین کند.

در این میان شهرهای پرجمعیت سهم بیشتری از کرسی مجلس را نصیب خود ساخته و شهرهای کم جمعیت توان رقابت با آنها را نخواهند داشت.

معضل دیگر اما تبعات امنیتی این تصمیم است. پیش از این شاهد ایجاد درگیری خیابانی بین اهالی شهرهایی بودیم که نامزدی مشترک را باید برای مجلس انتخاب می کردند. اغتشاش در فریدونکنار که نماینده ای مشترک با بابلسر داشت یکی از نمونه های تاریخی این معضل است.

جالب است که یون هر دوجناح اقتدارگرا به شدت موافق اجرای این طرح هستند. فعالان هر یک از این دو جناح گمان می کنند در صورت استانی شدن انتخابات، شانس بیشتری برای تصاحب کرسی های مجلس دارا هستند. هر یک از آنها حضور خود در عرصه قدرت را ضامن بقای نظام می دانند! و از این بابت معتقدند به قیمت زیر  پا گذاشتن عدالت، نظام (بخوانید سهمشان از قدرت) باید محفوظ بماند.


See the source image


یادت می آید با آوینی چه کردی؟ سید شهیدان اهل قلم چه از دست تو کشید؟ آن موقع هم بعضی بی منطق ها که عقلشان در چشمشان است این طور استدلال می کردند که زم است و صاحب میز و آوینی یک نویسنده حقوق بگیر زیر دست، میز یعنی نظام! و حق همیشه با کسی است که قدرت دارد.

آوینی از دست تو مظلومیت ها کشید.

یادت می آید با مولوی انقلاب چه کردی؟ محمدرضا آقاسی در اوج فشارهای معیشتی به دستور تو از حوزه هنری اخراج شد. بعد این بیت را سرود:

از آن روزی که در خون پرگشودم

به دارالکفر ممنوع الورودم



حالا چوب خدا را خوردی شیخ؟ مستند ایستگاه پایانی دروغ، رسوایت کرد؟ حالا تو منفور همگانی و سید مرتضی و محمدرضا همچنان محبوب خلق. وعده خداست: وسیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون.



دفاع مقدس، زوایای ناگفته و ناشناخته ای دارد. روایتگری خاطرات آن دوران طلایی، کمک شایانی به کشف ابعاد این تاریخ شگفتی آفرین می نماید. یکی از غنی ترین منابع دست اولی که به شناخت حقایق دفاع مقدس کمک می کند، مطالعه آثاری است که نه بعد از گذشت چند دهه، که در اثنای همان روزهای پرتلاطم و در میان حجم آتش و دود و انفجار و خون بر زبان قلم جاری شده است.

کتاب "جشن حنابندان"، همین ویژگی شاخص را داراست. درست مثل یک قطعه عکس و یا یک فیلم ضبط شده است که از لحظه لحظه التهاب میادین رزم، گزارشی ماندگار را خلق می کند.

محمدحسین قدمی، یک نویسنده هنرمند رزمنده است که در بحبوحه نبرد به خط مقدم جبهه شتافته و از حالات معنوی و روح حماسی مجاهدان راه خدا و حس و حال فضای رزم و وقایع و فراز و نشیب های آن تصویری درست و بدون تحریف ارائه داده است.

در این اثر که با توجه به جذابیت آن بارها از سوی انتشارات سوره مهر، تجدید چاپ شده است، با نام هایی آشنا نیز مواجه می شوید، مثل: سید جواد هاشمی و اصغر نقی زاده از هنرمندان سینما و تلویزیون که دوشادوش رزمندگان در جبهه حضور داشتند. برای من جالب بود که متوجه شدم بخش قابل توجهی از اشعار طنز دوران دفاع مقدس که امروز نیز بر سر زبان هاست تولید ذهن و قلم شوخ طبع بازیگر محبوب سینمای دفاع مقدس، اصغر نقی زاده است. از سعید حدادیان و صادق و آهنگران و مرتضی آوینی و فلاحت پور و حاج بخشی هم حرف هایی به میان آمده است و از حسین مظفر، که آن موقع مدیر کل آموزش و پرورش استان بود، یواشکی خودش را به خط می رساند و ناگاه بچه های بالا! می آمدند و به زور از وسط معرکه عملیات بیرونش می کشیدند. از دیگر نقاط برجسته این اثر، انتشار تصاویری است که توسط نگارنده ثبت شده و خاطرات او را دلچسب تر و قابل درک می سازد.

به همه کسانی که دلشان می خواهد چند ساعتی را در حال و هوای شیرین جبهه و جنگ و جهاد و شهادت بگذارنند، خواندن این کتاب زیبا را توصیه می کنم.


ماه رجب از دیدگاه مقام معظم رهبری


باید همه به یکدیگر تبریک عرض کنیم [این ] توفیق الهی را که توانستیم بار دیگر وارد ماه رجب بشویم. ماه رجب یک فرصت تقرّب به ارزشهای الهی و تقرّب به ذات مقدس پروردگار و فرصت خودسازی است.

این ایامی که در روایات ما به عنوان ایام برجسته معرفی شده اند، اینها همه فرصتند؛ هر فرصتی هم نعمت است و هر نعمتی هم نیازمند شکر و سپاس است. شکر و سپاس نعمت هم این است که انسان نعمت را بشناسد، بر طبق اقتضای این نعمت رفتار کند، از آن بهره ببرد، نعمت را از خدا بداند و آن را در راه خدا به کار ببرد؛ ماه رجب از این نعمتها است. بعد هم ماه شعبان است که آن هم نعمت دیگری است و این دو ماه از نظر کُمَّلین و اهل توحید و اهل معنا مقدمه ی ماه رمضانند؛ و ماه رمضان ماه عروج است، ماه رفتن به معراج است، ماه تزکیه است، ماه تصفیه است که همه ی ما به اینها احتیاج داریم.

از ماه رجب قدردانی کنید؛در این ماه توسلات خودتان به درگاه پروردگار عالم را هرچه می توانید بیشتر کنید؛ به یاد خدا باشید و کار را برای خدا انجام بدهید؛ این تلاشی که می کنید، این زحمتی که میکشید، برای خدا قرار بدهید. مقام معظم رهبری 6/2/1394


شورای اسلامی! شهر بابل مراسمی را به مناسبت روز زن برای بانوان شاغل در شهرداری برگزار کرد که بر اساس گزارش رسانه های خبری و به قرینه ترس شورا از پاسخگویی به ابهامات و پرسش ها، هزینه گزافی بر بیت المال تحمیل گردید آن هم در شرایطی که وضعیت شهرداری از نظر مالی چندان مناسب نیست.
شورای شهر می توانست هزینه این مراسم را بین کارکنان زن شهرداری توزیع نماید که بی شک شادی بیشتری برایشان به ارمغان داشت.
شورا می توانست در مکانی ساده تر و کم هزینه تر مراسمی با شکوه برای همه کارکنان شهرداری به همراه خانواده برگزار نماید.
شورا می توانست با همین هزینه، برنامه ای شاد را به صورت عمومی برای مردم برگزار نموده و از بانوان شاغل در شهرداری تجلیل نماید.
آن چنان که در تصاویر رسانه های خبری مشهود است، برجسته نمایی حضور بعضی از اعضای شورا به همراه همسرشان از اهمیت خاصی برخوردار بوده و از اصل برنامه و شرکت کنندگان آن تصاویر قابل ملاحظه ای مخابره نگردیده است. گو اینکه دوستان تمایل داشتند در یک مانو رسانه ای گوشزد نمایند که حواشی شورا تأثیری بر روابط خانوادگی شان نداشته است.
عدم پاسخگویی شورا و شهرداری به پرسش های مکرر رسانه ها در خصوص میزان هزینه برگزاری چنین مراسمی، نشان از تردید آنان از توانایی در اقناع افکار عمومی و توجیه ضرورت این نوع مخارج دارد.
یک نکته را بعضی دوستان مدعی که همواره پاک دستی رقبای خود را زیر سوال می برند باید مدنظر قرار دهند که ی از بیت المال و یا بریز و بپاش و اسراف در هزینه ها یک نتیجه را به دنبال داشته و از یک مخرج مشترک برخوردارند یعنی اجحاف در حق مردم و هدر دادن منابعی که متعلق به عموم است.
امید است از این پس شاهد تعقل بیشتری در برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی و . توسط عوامل ذی ربط باشیم.

هم چهره اش شبیه خیرالله بود و هم اخلاق و رفتارش. خودش هم بنا داشت راه برادر شهیدش را ادامه بدهد. با کارهای خوب و اخلاق دلنشینش همه را یاد خیرالله می انداخت. موی سرش را هم طوری شانه می زد که شبیه او بشود. یک بار دو تصویر را آورد گذاشت جلوی خاله اش و گفت: می توانی تشخیص بدهی کدامشان من هستم و کدامشان خیرالله؟ تشخیص این دو عکس از هم، کار راحتی نبود.

این اواخر می گفت: هر جا می روم احساس می کنم خیرالله کنار من است و انگار دارد نگاهم می کند. خواب دیده بود با همراهی ائمه علیهم السلام در سوریه در حال نبرد با دشمنان است. معنی و مفهوم این خواب ها را خوب می دانست. سال ها پیش در خواب دیده بود که سلاح دست گرفته و به دستور حضرت امام رحمت الله علیه، به سمت دشمن شلیک می کند. همین مساله باعث شد که عزمش در ورود به سپاه پاسداران انقلاب جزم شود. حالا هم می دانست پیروزی در این نبرد قطعی است؛ اما سرنوشت او با وصال و عروج، تنیده شده است.

مادر به اعزام او رضایت نمی داد. می گفت: هنوز داغ خیرالله بر قلبمان سنگینی می کند. سید جواد هم بی رضایت او، قدم از قدم بر نمی داشت. مادر خواب حضرت زینب را دید و شنید که این پسرت هم شهید می شود. دیگر حرفی نداشت. گفت: تو را به حضرت زینب تقدیم می کنم.

دو روز قبل از اعزامش خواب دید که به شهادت رسیده و روحش از آن بالا به پیکر قطعه قطعه شده اش نگاه می کند و می خندد. عکس هایش را برداشت و داد دست یکی از دوستانش. گفت: این سفر آخر من است. اینها را داشته باشید که بعداً دنبالشان نگردید.


رییس جمهور فرانسه گفت!

رییس جمهور فرانسه!

می دانید که چه آدم بزرگی است!

می دانید که روده چپ توی شکمش پیدا نمی شود!

از قدیم گفته اند آچار فرانسه همه پیچ و مهره ها را باز می کند!

می دانید که چقدر خیرخواه ماست!

خودش به من گفت!

اول در گوش من گفت بعد طاقت نیاورد در گوش همه هم گفت!

چی گفت؟

پنج کشور قسم خورده بودند به ایران حمله کنند؛ درست سال 91. سی و چهار سال نظام را تحمل کردند و مستقیم وارد جنگ نشدند اما سال 91 دیگر خونشان به جوش آمد. بعد به خاطر من بود که پشیمان شدند. این را هم خودشان گفتند. منبع از این معتبرتر؟ البته من سال 92 روی کار آمدم ولی خب چه فرقی می کند.  

رییس جمهور فرانسه گفت. کم آدمی است؟ تا الان از اروپایی ها دروغ شنیده اید؟ خودش به من گفت وقتی دیدیم تو روی کار آمدی از جنگ با ایران منصرف شدیم. مدیونید اگر متلک بیندازید که جنگ هم نمی توانست اینقدر گرانی به بار بیاورد.

با آمدن من بود که اروپایی ها به هر چه می خواستند رسیدند و دیگر دلیلی برای جنگ نداشتند. الان هم که می بینید حرفشان حرف است و اصلاً دنبال بهانه جدیدی برای تحریم و فشار روی ما نیستند.


تا ساعاتی دیگر انشاءالله به میهمانی شهدا می روم.

به یاد محمد بلباسی و محمد امین کریمیان و محمدتقی سالخورده و محمدحسین محمدخانی و مجید قربانخانی و عبدالصالح زارع و علی خلیلی و ابراهیم خلیلی و احمد مکیان و محمدحسن دهقانی و همه بر و بچه های با صفایی که همین سالها، لا به لای زائران، از راهیان نور به معراج بندگی رسیدند و رخت وصال بر تن نمودند؛

به یاد محسن رضایی و شهدای بسیجی منا که از حرمان رفقای شهیدشان نفس نفس می زدند و در محراب نور، نماز عشق را به سیدالشهدا اقتدا نمودند؛

به یاد مادران آسمانی شهدا که به ام البنین تأسی جسته و عزیزترین داشته دنیایی شان را به آستان فاطمه زهرا تقدیم نمودند؛

دوباره پای در مسیر دلدادگی نهاده و زمزمه جاماندگی را رایحه دل خفته خویش خواهم ساخت، ان شاءالله.

گفته اند هر شهیدی را که از میدان می آوردند، زینب سلام الله علیها پیشاپیش جماعت حرکت می کرد تا حسین بداند شریکی برای غمهایش و مرهمی بر زخم غربتش دارد.

زینب بود که دوید و پیکر شش ماهه برادر را از دستش گرفت و به گوشه ای برد، مبادا که حسین با بدن غرق به خون علی اصغر، چشم در چشم رباب، اشک شرمندگی بریزد.

یک جا بود که از میدان شهید آوردند؛ اما زینب از خیمه تکان نخورد و بیرون نیامد. آنگاه که پیکر دو فرزند شهیدش محمد و عون را به دوش می کشیدند، زینب خود را نشان نداد مبادا که حسین از نگاه او ، خجالت بکشد.

پای مان را جای پای شهدا اگر می گذاریم و دم از حسین و یازانش می زنیم، خدا کند مراقب باشیم رفتار و گفتارمان باعث خجالت اباعبدالله نشود. "وا لنا زینا ." صورتمان شبیه شهدا بشود، سخت نیست؛ مرد آن است که سیرتش رنگ و بوی شهدا را داشته و رفتارش دیگران را به یاد خدا و دوستان خدا بیندازد.


ع      عباسعلی بدرنیا اهل شهرستان خوی بود و دکترای ریاضی داشت و در یکی از دانشگاه های آمریکا برایش کرسی تدریس گذاشته بودند. از همه امکانات مادی زندگی هم برخوردار بود. روزی داشت اخبار مربوط به ایران را از تلویزیون خانه اش نگاه می کرد. ایام آغازین جنگ بود. تلویزیون نشان داد سربازان عراقی، خرمشهر را اشغال کرده و در حال غارت منازل مسی هستند. دلش به درد آمد و خونش به جوش. تحمل نداشت ببیند سرباز دشمن با پوتین روی فرش خانه های هموطنانش راه برود. دار و ندارش را گذاشت و به ایران آمد. خودش را به خوزستان رساند. استاندار وقت با شنیدن خبر بازگشت چنین دانشمندی به سراغش رفت و پست و مقامی را پیشنهاد داد. بدرنیا می خندید و می گفت: من همه دنیایم را رها کردم که بیایم خط مقدم نبرد با دشمن و اسلحه به دست بگیرم. رفت پیش بچه های لشکر77 خراسان و شد دیدبان توپخانه و مسئول محاسبه آتش. او در فتح المبین به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.1

·         محمد تورانی، طلبه ای پاسدار اهل یکی از روستاهای شهرستان ساری بود. توانایی های رزمی، قدرت استدلال و نفوذ کلام، رفتار محبت آمیز و. بخشی از ویژگی های او بود که محبتش را در دل همه می گستراند. معلومات دینی اش آن قدری بود که مغزهای متفکر منافقین هم از رودررویی و مناظره با او طفره بروند. با توجه به هم مرز بودن مازندران با شوروی سابق و نیز همجواری این استان با پایتخت، نفوذ گروهک های چپ هر روز گسترده تر از قبل می شد. جنگل ها و کوهستان های استان به مأمنی برای مارکسیست ها و چریک ها و منافقین و. تبدیل شده بود. سپاه هم در آن زمان نیرویی تازه تأسیس و کم تجربه بود. هر روز ترور، هر روز انحراف و فریب تعدادی از جوانان بر دغدغه های نیروهای انقلاب می افزود. محمد تورانی به مرور تغییر عقیده داد و هر بار به نقد و نفی بعضی از شخصیت های محوری انقلاب می پرداخت. همرزمانش به او مشکوک شدند و اندکی بعد او را از سپاه ساری اخراج کردند. خبر آمد محمد عضو کادر مرکزی منافقین در مازندارن شده و کتب ایدئولوژیک آنها را تدریس می کند. دستور بازداشت او صادر شد. هرکس او را می شناخت، بد و بیراهی را نثارش می کرد. حتی همسرش حاضر به دیدار او نبود. مدتی بعد در جریان یکی از درگیری های سپاه با منافقین در جنگل آمل، مشخص شد که محمد نفوذی سپاه بوده و با هماهنگی شهید طوسی – فرمانده وقت اطلاعات سپاه استان – با اتکا به توانایی های فردی خود تاعمق منافقین نفوذ کرده است. او در همان درگیری توسط منافقین دستگیر شد و دیگر خبری از او به دست نیامد. مدت ها بعد مشخص شد منافقین او را در حالی که مجروح شده بود دستگیر کرده، پوستش را زنده زنده کندند و بدنش را به آتش کشیدند. چند استخوان از او به دست آمد و تشییع شد. او با اهدای آبرو جانش امنیت را به شمال کشور بازگرداند.2

·         نادر علیزاده ساعتلو یک جوان پاسدار اهل ارومیه بود. نیروهای ضدانقلاب متشکل از خلق آذربایجان و دمکرات های کردستان بخش وسیعی از مناطق غربی کشور را به تصرف خود درآورده بودند. نادر توانست با شهامت و هنرمندی به بدنه نیروهای ضدانقلاب نفوذ کرده و با انجام چند عملیات تروریستی صوری، به آنان بقبولاند که نفوذی ضدانقلاب در سپاه ارومیه است. یک بار از فرماندهان خلقی شنید که کمتر از یکی دو روز دیگر قصد حمله غافلگیرانه برای اشغال ارومیه را دارند. ارومیه شهر بزرگی است که اشغال آن، آبروی مدافعان انقلاب را به خطر می انداخت. سپاه ارومیه توانایی مقابله با این تهاجم را نداشت. نیروهای استان های همجوار هم آمادگی اعزام سریع به این شهر را نداشتند. فقط یک راه وجود داشت. نادر با مخفی کردن اسلحه در لباس خود به همراه دوست همرزمش به اتاق فرماندهی خلق آذربایجان در مهاباد رفت و در اقدامی غافلگیرانه، سرگرد عباسی فرمانده عملیات آنها را به همراه تعدای از فرماندهان دیگر به هلاکت رساند و نقشه عملیات را عقیم ساخت. همرزم نادر توانست از معرکه بگریزد اما نادر که تا آخرین گلوله در مقابل ضدانقلاب جنگیده بود به اسارت آنها درآمد. او را آن قدر با مشت و لگد کوبیدند که زیر دست و پایشان به شهادت رسید. سپس پاهایش را پشت ماشین بستند و در خیابان های مهاباد کشاندند تا اجزای پیکرش روی آسفالت شهر، تکه تکه شود. تکه های بدنش را به آتش کشیدند و خاکسترش را به رود ریختند. نادر علیزاده را شاید بتوان مظلومترین شهید جمهوری اسلامی برشمرد. او با اسم مستعار به داخل نیروهای ضدانقلاب نفوذ کرده بود. برای آن که خانواده اش از گزند تعرض ضدانقلاب درامان بماند، شهادت او کتمان شد و مجلسی برایش برگزار نگردید و صدای گریه خانواده اش از دیوار منزل، آن طرفتر نرفت.3

الغرض؛ چندی پیش کارگردانی سرشناس در پاسخ به پرسش یک خبرنگار در خصوص علت عدم پرداختن به ژانر دفاع مقدس گفته بود: دیگر سوژه ای باقی نمانده است که درباره آن فیلم ساخته شود!

این ادعا و توجیه را شاید من و شما باور نکنیم، اما بسیاری از هم وطنان ما به دلیل عدم اطلاع از صدها موضوع دست نخورده و بکر عرصه ایثار و شهادت ممکن است به راحتی پذیرفته و منطق آن را موجه بدانند. به راستی چه کسی باید صدها سوژه برزمین مانده و در حال فراموشی دفاع مقدس را لااقل جایی ثبت کرده تا شاید روزی کسی با استفاده از منابع تاریخی این مرز و بوم درصدد تولید اثری هنری از آن برآید؟ هر یک از نمونه هایی که در بالا ذکر شد قابلیت پردازش و تبدیل به یک اثر جذاب سینمایی را داراست. خدا می داند از این دست خاطرات و حماسه های ریز و درشت در گوشه گوشه این آب و خاک، قابل ثبت و انتشار می باشد. شاید در پاسخ سوالی که طرح شد، بخواهید بگوئید مسئولین فرهنگی به خصوص متولیان نهادهای نفت خور مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت مسئول اصلی ثبت و نشر حماسه های ناگفته این سرزمین و انتقال آن به نسل های بعد هستند. این حرف، صحیح است ولی کامل و جامع نیست. آیا به راستی ما مدعیان دلسوزی و دغدغه برای فرهنگ و خاطرات دفاع مقدس، هیچ تکلیفی در این بین نداریم؟ فقط باید غصه بخوریم و به نقد و اشکال بپردازیم؟

آیا از سیره شهدا نیاموختیم که برای عمل به تکلیف نباید منتظر فرش قرمز دیگران باشیم؟ آیا اگر قرار بود سید محمد جهان آرا و عبدالرضا و دیگر مدافعان بی نام و نشان خرمشهر منتظر کمک مسئولان – فرماندهی وقت کل قوا – بمانند خرمشهر همان روز اول تهاجم دشمن به "المحمره" تبدیل نمی شد؟ مطمئن باشید حساب اهواز و اندیمشک هم با کرام الکاتبین بود.

هر کس دغدغه دفاع مقدس را دارد به نوبه خود می تواند بخشی از خاطرات ناگفته این عرصه را در نشریه یا کتابی هر چند کم حجم، ثبت و جاودانه کند.

 نکته جالبی که می خواهم به آن اشاره کنم وجود ملموس و برجسته شوق روایتگری ایثار و شهادت است که به خودی خود نشان دهنده دغدغه عده ای از جوانان و دیگر نیروهای مخلص انقلاب برای ترویج فرهنگ جهاد و مقاومت است. این شوق و دغدغه، باعث پیوستن خیل عظیمی از علاقمندان عرصه شهادت به جمع راویان دفاع مقدس گردیده است. گاهی وقت ها در ایام برگزاری اردوهای راهیان نور، وفور راویان دفاع مقدس به خصوص جوان های جبهه و جنگ ندیده، باعث تشکیل حلقه های متعدد روایتگری گردیده و چشمان هر بیننده ای را از انبوه راویان اعزامی از نهادهای مختلف و موازی، خیره می سازد!

قصد کنایه زدن به تراکم راویان نور در مناطق عملیاتی را ندارم. شکی نیست هر یک از این بزرگواران بر اساس دغدغه خود و با نیّتی خالص، خواب و خوراک شیرین ایام تعطیل را رها کرده و در بیابان های خوزستان به سهم خود به اشاعه فرهنگ و خاطرات شهدا می پردازند.

روی سخن این جاست که ای کاش عرصه روایتگری مکتوب ایثار و شهادت هم به همین میزان دارای نیروهای باانگیزه و اهل کار بود. چه کسی می تواند ماندگاری یک اثر مکتوب در خصوص ناگفته های دفاع مقدس و اثر تاریخی چنین گنجینه ای را کتمان کند؟ به راستی اگر هر یک از این راویان عزیز و زحمت کش، بخشی از سایر فصول سال که فعالیت های اردویی کمتری در آن به چشم می خورد را به ثبت مکتوب گوشه ای از حماسه های بی مثال و غریبانه فرزندان غیور این مرز و بوم اختصاص بدهند چه تعداد کتاب یا آثار دیگر در حوزه دفاع مقدس پدید می آید و چه گنجینه گرانسنگی به خزانه درخشان و ماندگار فرهنگ این سرزمین افزوده می شود؟ چه عیبی دارد انگیزه و شور خود در راه احیای نام و یاد شهدا را در مسیری ماندگار پیگیری نمائیم؟

فراموش نکنیم تنها منابع این خاطرات و حماسه ها، یادگاران و بازماندگان دوران ایثار و شهادت هستند که با گذشت زمان، به رسم تقدیر و قانون حیات، دیر یا زود از میان ما رخت برمی بندند. بی تعارف و رودربایستی باید بپذیریم که نسل های بعد، ما را به خاطر اهمال و غفلت از درک این موقعیت و تکلیف تاریخی به زیر سوال خواهند برد.

 

1-      بر اساس خاطره ای از کتاب آخرین حلقه رزم، جلد2، ص158

2-      بر اساس خاطره ای از ماهنامه حاشیه، شماره6، ص65

3-      بر اساس خاطره ای از کتاب چهل حماسه، ص65


یک سوزن به خود !!

مسافرت را دوست داری مگر نه ؟! آدم ها دوست دارند برای تنوع هم که شده چند روزی را از محیط پیرامون خود فاصله بگیرند . ما ایرانی ها یا می رویم زیارت یا سیاحت . بعضی ها هم با یک تیر دو نشان می زنند !

راستی اتوبوس های مسافرتی مشهد را دیده ای ؟ زن و مرد و پیر و جوان ، این همه راه ، خود را به زحمت می اندازند تا سلامی به ساحت مولای عشق عرضه کنند . حواست اگر به ساعت نماز باشد به خصوص دم صبح ، با دست می توانی بشماری چند نفر از اتوبوس پیاده می شوند . از خودت پرسیده ای چرا ؟! یعنی بعضی ها به همین راحتی فرق واجب و مستحب را فراموش می کنند ؟ یادشان می رود زیارت ، مستحب است و نماز ، واجب ؟ نمی خواهم وارد مثال های دیگر بشوم و بحث را طولانی کنم . واژه " معرفت " را زیاد شنیده ایم . مثلاً می گویند کسی که فلان کار را با معرفت انجام دهد فلان قدر ارزش دارد . معرفت یعنی شناخت . حداقلی ترین معنا برای این تعبیر ، چنین است که به طور مثال عابری ناشناس را در خیابان می بینی و سلام می کنی . رد می شوی ، در حالی که شرط ادب را به جا آورده ای . حالا فرض کن بدانی آن رهگذری که نمی شناختی اش فلان شخصیت معروف هنری و ی و . . . است .  سلامت فرق می کند مگر نه ؟ احوال پرسی هم می کنی . اصلاً دوست داری برای چند لحظه هم که شده به صورتش خیره شوی ، او هم تو را نگاه کند و چند کلمه ای مهمانت کند . توی جیب هایت می گردی ببینی کاغذ و خودکاری هست تا امضایی از او به یادگار بگیری . آن تکه کاغذ را تا آخر عمر نگه می داری و به چند نسلت پز می دهی که بعله ما هم با فلانی سلام و علیکی کرده ایم .

این سلام دوم دیگر با آن اولی فرق داشت ؛ این طور نیست ؟ سلامی که با شناخت باشد این گونه است .

دیده ای بعضی ها سر نماز چه حالی دارند ؟ فکر کرده ای چرا ؟ فرق آنها با ما درچیست ؟ برای اهل بیت ، ی کرده ای ؛ اما شنیده ای عباس مجازی ، گاهی وسط ی از حال می رفت ؟ برای کوچ آخرت چه قدر آماده ای ؟ حتماً کسی به شما گفته است ابوعمار از شهادتش خبر داشت و با خونسردی به خانواده اش توصیه می کرد از فردای شهادتش باید چه بکنند؟ نام محمد صادق ملاآقایی را شنیده ای لابد ! چهار فرزندش را به خدا سپرد . موقع اعزام تأکید کرد یادتان نرود پهلوی من خال دارد ! چند روز قبل از عملیات ، سر و رویش را اصلاح کرد ، خوش تیپ که شد بار سفر بست و چون سر نداشت از نشانی که داده بود شناسایی اش کردند . شهید گلگون آمده بود برای وداع . می خندید ومی گفت این آخرین بار است که می روم ، حلالم کنید . مهدی نجف زاده ، سن و سالی نداشت . دست راستش را روی سینه می گذاشت . احساس می کرد همیشه در محضر امام عصر (عج ) است . موقع انفجار ، دست و پایش قطع شد به جز همان دستی که به احترام مولا روی سینه اش چسبیده بود . حاج رحیم بردبار ، شربت را که پخش کرد گفت : بچه ها ! این شربت شهادت من است . چند دقیقه ای طول نکشید که حرفش تصدیق شد . شهید مهرزادی توی چادر نشسته بود . چند ساعتی هنوز به والفجر هشت باقی مانده بود . همسرش که زنگ زد با تمام دل تنگی هایش حاضر نشد به طرف تلفن برود . می گفت نمی خواهم تعلقم به دنیا دوباره برقرار شود . آمده بود که برود . محمد مصطفی پور چهارده سال و هفت ماه داشت . به جای بازی و تفریح بلند شد آمد جبهه . قبل از عملیات ، روی جیب پیراهنش با خطی خوش نوشت : آن قدر غمت به جان پذیریم حسین   تا قبر تو را بغل بگیریم حسین . خدا حاجتش را برآورده کرد . دوست داشت تیر به همان جایی بخورد که خورد و سینه و پهلویش یادگار یازهرایی والفجر هشت را به ارمغان آورد . علی اصغر فرقانی ، از فرودگاه مهرآباد برگشت . تحصیل خارج از کشور را رها کرد . به دنیا پشت پا زد . می گفت به من کاری را بسپارید که از همه دشوار تر است . او فقط یک روز متأهل بود . فردای عقدش رفت و دیگر باز نگشت . شهید میرزاده هنوز نوجوان بود . بار آخر که برگشت سرش را روی زانوی مادر گذاشت . می خواست مادر در حسرت نوازشش نماند . شهید روح الهی نزدیکش نشسته بود که جان می داد . می گفت تو چرا آقا را نمی بینی ؟ داشت سلام می داد که . . . .

بچه های راهیان نور ! آیا راهی وادی نور هستیم ؟ اگر آنهایی که عازم خراسانند معرفت رضوی داشته باشند نماز صبحشان قضا خواهد شد ؟ بسیجی هستیم . نماز می خوانیم . چهره هایمان گاهی شبیه شهداست . ته دلمان چه می گذرد ؟ شهدا را چه قدر می شناسیم ؟ دقت کنید گفتم " شناخت " یعنی همان معرفت . می شود همین جا رفت مزار شهدا سلامی داد و فاتحه ای خواند ، این همه راه در گرد و غبار جنوب و خطر و خستگی مسیر پس برای چه ؟ دلمان می گوید آن جا خبرهایی است . قرار است از آن جا سوغاتی بیاوریم . مواظب باشیم دست خالی برنگردیم . نوروز شده . باید فطرتمان روزی نو را آغاز کند . باید نوروزمان با دیروزمان تفاوت داشته باشد . حواسمان باشد جایی قدم می گذاریم که حاج حسین بصیر بدون وضو گام برنمی داشت . حاج حسین به یاد شهدا گاه پا روی خاک جبهه راه می رفت . حاج حسین ، جوش کار برق بود . جانشین لشکر بود . پیش از انقلاب نبرد با ارتش سرخ شوروی را در جبهه افغان تجربه کرده بود . اگر بچه های قدیمی لشکر 25 کربلا رادیدید از عرفان حاج بصیر سوال کنید و این که چگونه بر قلب ها حکومت می کرد . مبادا این فرصت را از دست بدهید .

سرتان را درد نیاورم . سید علی اکبر شجاعیان وقتی در رشته پزشکی قبول شد ، به کسانی که با ذوق زدگی به او تبریک می گفتند ، این طور جواب می داد که هر وقت در دانشگاه امام حسین علیه السلام قبول شدم به من تبریک بگوئید . این فرمانده رشید گردان یارسول ، جمله معروفی در وصیت نامه اش دارد :  "شمایی که بستر نرم و غذای گرم و لذت زودگذر دنیای فانی را انتخاب کرده اید ، شما مرده اید ! مرده ای متحرک . این جسمتان است که حرکت می کند و غذا می خورد و می خوابد . شما مرده اید ! برای همین است که گوش دلتان حق را نمی شنود و . . . مردم ! نکند در خواب خوش باشید و وقتی که در قبر تنگ و تاریک نهاده شدید بیدار شوید . . ."

راه نور را باید شناخت . باید شهیدگونه شد ؛ آن گونه که پیرجماران وعده داد : خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و علمدار انقلاب ، سرود : امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست .

جمله راهبردی سید شهیدان اهل قلم را که از یاد نبرده ایم : " چه جنگ باشد و چه نباشد ؛ راه من و تو از کربلا می گذرد . . ." این هم نسخه امروزمان . این راه ، به شفافی آرمان شهید ، روشن و تابنده است .

پس : هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله . نائب ایاره دوستان باشید . التماس دعا


عده ای از مردم به ادکلن و استفاده از رایحه آن علاقه دارند. این علاقه مندی باعث شده شرکت های تولید این محصول معطر، برای جذب بیشتر مشتری، طراحانی را استخدام کنند که کارشان فقط ابداع انواع شیشه ها و ظروف شیک و خیره کننده ادکلن است. این طراحی های جالب و متنوع، کار را به آنجا رسانده که بعضی از مردم، کلکسیونی از شیشه های ادکلن را جمع آوری می کنند.

با این همه هزینه ای که برای جلب توجه مشتری به مصرف ادکلن می شود کجا می توان دید که مثلاً تور ویژه ای برای یازدید مردم از کارخانه های تولید ادکلن شکل بگیرد؟! چرا رغبت و شوقی از سوی مردم برای بازدید از صنایع تولید ادکلن به چشم نمی خورد؟

فصل بهار که شد، سری به شهر کاشان بزنید. ده ها گروه مردمی را می بینید که از جای جای کشور با ماشین شخصی و یا با ثبت نام در تورهای گردشگری، خود را به این شهر می رسانند تا فرآیند گلابگیری در باغات کاشان را به تماشا بنشینند. جالب اینکه شیشه های گلاب شکل و شمایل جذابی ندارند. می دانید فرق ادکلن با گلاب چیست؟ تفاوتی که مردم خواسته یا ناخواسته بین گلاب و ادکلن می گذارند ریشه در تفاوت ماهوی "حقیقت" و "مجاز" دارد.

فرقی که شهدای ما با دیگر مشاهیر عالم دارند نیز از همین جنس است. خیلی ها سعی کرده اند چهره ها و شخصیت های رنگارنگ و ریز و درشتی را به خورد افکار عمومی بدهند و آنها را به عنوان الگو معرفی نمایند. این چهره های جذاب گاه تا داخل کیف مدارس دانش آموزان ما هم نفوذ می کنند. در عرصه رقابت بین انواع و اقسام چهره ها و شخصیت های کاذب یا واقعی، داخلی یا خارجی، پیروزی جز با جبهه "حقیقت" نخواهد بود. این حکم فطری را در علاقه و احترام قلبی مردم به شخصیت های بی ادعایی به نام وزین "شهید" جستجو کنید. برای همین است که وقتی ایام راهیان نور از راه می رسد صدها گروه مردمی را از سراسر کشور می بینیم که فرسنگ ها راه پرخطر و سختی های سفر و فراق خانواده و از دست دادن استراحت روزهای شیرین نوروز و. را به جان و دل می خرند و پای در میدان دلدادگی می گذارند. آنهایی که همسفر راهیان نور بوده اند نیک می دانند که زیارت کربلای ایران تنها مختص قشر خاصی نبوده و همه لایه های اجتماع با هر نوع طرز تفکر و سطح ایمان و فرهنگ و اندیشه ی، پروانه شمع وجود شهدا می شوند.

امسال زیارت شهدا با طعم غربت بقیع آغشته است. آنان که امسال به پابوسی فرزندان فاطمه سلام الله علیها می شتابند عقده بی نشانی مزار بزرگ شهیده عالم را بر خاکهای متبرک به خون شهدا نجوا می کنند.

بسیار شنیده اید که گفته اند اگر کسی چهل حدیث را از بر کند در آخرت، عالم و فقیه محشور خواهد شد. واضح است که حفظ کردن چهل حدیث کار سختی برای صاحبان ذهن های معمولی نیست. بنابراین می شود فهمید آنچه که مطالبه این حدیث گوهربار بوده محافظت عملی از آموزه های دینی است. اینگونه است که وقتی در محضر علما حاضر می شوید و نکته و توصیه ای از آن بزرگان طلب می کنید، اغلب سفارش می کنند که به آنچه تا کنون از دین آموخته اید عمل کنید.

مشهورترین حدیث فاطمی، "الجار ثم الدار" است. ما از کودکی تا کنون بارها این حدیث را شنیده ایم و از کنار آن به سادگی عبور کرده ایم؛ اما تربیت شدگان مکتب فاطمی، عمل به این توصیه سازنده را سرلوحه خویش قرار داده اند. شهید نوبخت یکی از این عاملان به معروف بود که دفتر فرماندهی سپاه را به کمیته امداد تبدیل نمود! می گویند هر کس رنج و مضیقه ای داشت راه دفتر او را می گرفت و دست خالی باز نمی گشت. شهید ابوالحسن محمدزاده، همسایه ای داشت که زن جوان خود را مورد آزار قرار می داد. این زن همواره به زندگی پر نشاط و صمیمانه او و همسرش رشک می برد. ابوالحسن محمدزاده، ساده از کنار این ماجرا نگذشت. تلاش کرد تا صلحی بینشان دراندازد. وقتی دید توفیقی حاصلش نشده، با همسر خود دعوای صوری راه می انداخت تا تسکینی بر دل رنجور زن جوان همسایه باشد و مانعی بر دلسردی اش از ادامه زندگی.

"الجار ثم الدار" آموزه ای انسانی و اجتماعی برای ساخته شدن محیطی سالم و متعالی است. کدام نسخه حقوق بشری دنیا را می توان یافت که پا را از محدوده حفظ حقوق شهروندان فراتر نهاده و از انسان ها بخواهد که حتی از حق خود نیز بی هیچ چشمداشتی به نفع دیگران گذشت کنند؟ دانش آموختگان مکتب فاطمی، مدعیان احترام به حقوق بشر را خلع سلاح کرده اند! شهدای مدرسه عشق و وارستگی، نه تنها حقی از کسی ضایع نمی کردند بلکه با تأسی به سیره اهل بیت علیهم السلام از حقوق طبیعی خویش، مانند مال و مکنت و مقام و خانواده و جان، در راه صیانت از ارزش های شان گذشتند تا از ثمره خون پاکشان، امنیت و عزت و استقلال هموطنان و همکیشانشان تأمین شود.

شهید علی اصغر فرقانی، برای ادامه تحصیل عازم خارج از کشور بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. او به بهشهر بازگشت و از همان جا عزم جبهه نمود. پایش که به جبهه رسید خواهش کرد کاری را به او بسپارند که از همه امور دشوارتر باشد.

شیخ محمدزمان ولی پور، ساعت ها بی خوابی و خستگی را در خط مقدم تحمل کرده بود. وقتی داشت به همراه همرزمانش به عقب باز می گشت، خودرویی آمد و درست زیر پایش ترمز کرد. شیخ حیا کرد از اینکه پشت تویوتا سوار شود در حالی که ممکن است رزمنده ای خسته تر از او جا بماند. عده ای سوار شدند و رفتند. محمدزمان پیاده به راهش ادامه می داد که خمپاره ای آمد و او را از شلمچه به عرش الهی رساند.

قاسم آهنگران می دانست که دیگر در این جهان ماندنی نیست. می گفت: من چند بار در عملیات شرکت کردم و وصیت نامه ننوشتم. ولی اکنون که وصیتم را می نویسم به این دلیل است که بارها در خواب دیده ام در آسمان ها پرواز می کنم. قاسم از شهادتش با خبر بود و با آگاهی و اراده پای در این راه گذاشت. او با رمز یازهرای والفجر هشت، آسمانی شد.

حسین طالبی نژاد تنها پسر خانواده اش بود. دوستش به او گفت: من از فرمانده ات رضایت می گیرم تا به شهر بازگردی و خانواده ات را از تنهایی دربیاوری. لبخندی زد و پاسخ داد: من خدا را دارم؛ او برای خانواده ام کفایت می کند. حسین نیز تربیت شده مکتب فاطمی بود و با ذکر یازهرا به جمع ملکوتیان پیوست.

مهرزادی مسئول ستاد لشکر25 کربلا بود. قبل از حرکت به خط مقدم خبر دادند که همسرش تماس گرفته و می خواهد با او صحبت کند. گفتند این آخرین تماس با پشت جبهه است. ارتباط عاطفی خسین علی مهرزادی با همسرش از کسی پوشیده نبود. اما هرچه اصرار کردند او به تماس همسرش پاسخ نداد. می گفت: نمی خواهم سیم شهادتم قطع شود! او می دانست که شرط وارستگی، قطع وابستگی است. این را گفت و به خط رفت و با رمز یا زهرا، حماسه شهادت را سرود.

فراموش نکنیم معرکه عشق شهدا، عارفانه و عاقلانه بود. آنان وقتی لبیک "قالوا ربّناالله" را سر دادند، عهدنامه "ثم استقاموا" را نیز امضا نمودند و بر صراط مستقیم پیروی از سیره ولایت، استوار ماندند. شهدا به نوحه و گریه بر اهل بیت علیهم السلام بسنده نکردند. آنان به وسع خویش کوشیدند تا پا جای پای بزرگان دین بگذارند. از این رواست که مریدان شهدا نیز باید پای در ورطه عمل گذاشته و گام هایی صادقانه در مسیر اهداف مقدس " اولئک هم الصادقون " بردارند. همرزم شهید علی یوسف زاده از او پرسید: تو که خودت اهل تهرانی و همسرت اهل رامسر، دوست داری بعد از شهادت کجا دفن شوی؟! پاسخ شنید: من اکنون که در قید حیاتم معلوم نیست کجا هستم! یک روز تهرانم و یک روز مازندران، یک روز در غربم و روزی در هفت تپه؛ حالا غصه قبرم را بخورم؟! اما دوست دارم به جای آنکه عده ای دور قبرم جمع بشوند، به راه و هدف من فکر کنند.1

حسبی الله خدا ما را بس

بودن با شهدا ما را بس

آن شهیدان که به خون می گفتند

هوس کرب و بلا ما را بس

1-      1- خاطره از کتاب دل و دریا، کنگره بزرگداشت سرداران و ده هزار شهید استان مازندران


مربع های قرمز


جواد فخار، بچه مایه دار بود. از امکانات مادی دنیا چیزی کم نداشت. لباس های جبهه را با پول خودش خرید که دینی از بیت المال به گردنش نباشد. یک روز تشییع جنازه شهدا بود. دوستی گفت: شاید تو هم شهید بشوی و در همین تابوت تشییعت کنند. پاسخ داد: نه؛ من نمی خواهم باری بر دوش مردم بوده و جایی از زمین را اشغال کنم. سهمی از این دنیا نمی خواهم.

تیر خورد و مجروح شد و درد می کشید. انگار لحظات آخر عمرش بود. او را روی برانکارد گذاشتند که به عقب ببرند. خمپاره ای آمد و درست نشست روی بدنش. از جواد فخار چیزی باقی نماند که جایی از این کره خاکی را به خود اختصاص دهد.

سید مهدی ، آمد توی خواب دوستش و گفت: ما رسم رفاقت را به جا آوردیم و جویای حالتان شدیم و بعد سفارش کرد که تسبیحات حضرت زهرا را جدی بگیرد و ترک نکند. بیدار که شد خبر شهادت سید مهدی را شنید. سید را در همان قبری به خاک سپردند که چندی پیش در آن قرار گرفته و با معبودش به مناجات نشسته بود.

حاج حسین یکتا خودش یک راوی است آنهم از نوع حرفه ای. برای همین است که خاطره را می فهمد و می داند که چه چیز را چطور باید به مخاطبش منتقل کند. شاید همین ویژگی و البته وسواسی که در دوران جنگ در ثبت اسامی و فهرست شهدا و گردان هایشان داشت باعث شد که خاطرات شفاهی او در کتاب "مربع های قرمز"، اثری بدیع از خاطراتی مفید و جذاب و تأثیرگذار را برای خوانندگان رقم بزند.

قلم زیبا و با حوصله سرکار خانم زینب عرفانیان نیز در ساماندهی و نگارش اثر، نقشی مهم و سرنوشت ساز داشت که قابل اغماض نیست. این کتاب علاوه بر جذابیت هایی که برای مخاطب عام دارد، برای پژوهشگران عرصه تاریخ شفاهی دفاع مقدس نیز می تواند به عنوان الگویی از تدوین یک اثر جامع محسوب آمده و به نوعی کتابی آموزشی برای فعالان و علاقمندان این عرصه تلقی شود.

مربع های قرمز در 544 صفحه توسط انتشارات موسسه شهید کاظمی تهیه و به زیور طبع آراسته شده است.


خبر منتظره انتصاب سید قاسم دابوییان به قائم مقامی شهردار بی تجربه بابل را تبریک می گویم و برای وی آرزوی موفقیت دارم. سید قاسم از بچه های دوست داشتنی مدرسه روحیه است که مدتی در کسوت سربازی آقا امام زمان قرار داشت و هنوز هم قصد دارد به تأسی از آقا افتاب پشت ابر باقی بماند.

سید قاسم دابوییان را مثل برادرم می دانم و دوستش دارم و از عمق جان به او هشدار می دهم:

اگر سرمایه گذاری در امور فرهنگی شهرداری بخواهد در امتداد مسیر گذشته به تقویت جریان غیرانقلابی منجر شده و سست نمودن پایه های دینی دارالمومنین را با حمایت از جریانی نه چندان خزنده که افتضاح شورای شهر، زنگ تفریح عملکردشان است، وجهه همت خویش سازد به یقین مماشات نخواهیم کرد.

اگر سرمایه های شهرداری قرار باشد در تبلیغ از چهره مزوّر یکی از نامزدهای انتخاباتی مجلس و سردار پشت خطی و تاجر مسلک قرار بگیرد مماشات نخواهیم کرد.

سید قاسم دابوییان یک سرمایه برای شهر بابل است که خودش باید بیش از همه قدردان و مراقب خود باشد؛ حزب الله که وظیفه اش را انجام خواهد داد.


تنبیه و تنبه برای یک استاد خاطی!

چند ماه محرومیت خانم ح د ش از تدریس در دانشگاه آزاد، نشان از همت و مقاومت جریان انقلاب و مریدان اهل بیت علیهم السلام دارد. وی متهم به هجو ارزش ها و تشکیک توهین آمیز و غیرعالمانه نسبت به آموزه های مکتب اسلام و انقلاب اسلامی و تمسخر فرهنگ ایثار و شهادت بود که با واکنش محکم دانشجویان متعهد مواجه گردید.

بازگشت ایشان به دانشگاه مشروط به تعهد نسبت به عدم تکرار هر نوع رفتار و سخن مغایر با هنجارهای دینی و ملی است که امیدواریم باعث تنبه ایشان و معدود حامیان ناآگاه وی قرار گرفته باشد.

بی شک از این پس نیز چشمان بیدار مسوولان ذی ربط و دانشجویان متعهد در صیانت از وجهه اسلامی دانشگاه بیش از پیش مراقب برخی شیطنت ها بوده و جریان های خزنده و خودباخته فرهنگی را رصد نموده و در صورت وم مورد پیگرد قرار خواهد داد.

از طرف جمعی از دانشجویان انقلابی و جبهه مقابله با جریان نفوذ فرهنگی در دانشگاه


نه تعارف نمی کنمنه مبالغه. شکر خدا یکی از بهترین سفرهای راهیان نور عمرم را در این چند روزه در کنار برو بچه های خوب بسیج دانشجویی علوم پزشکی بابل تجربه کردم و الان همین چند ساعت فراق را تاب نمی آورم.

جمع، جمع باصفایی بود و فضا هم دلنشین و تأثیرگذار.

به این سفر نیاز داشتم و بیش از آن که بخواهم نفعی برای دیگران داشته باشم خودم از این جمع و از این محفل و از این فضا بهره مند شدم.

دم شهدا هم گرم که من و ما را شرمنده لطف خویش ساخته و رسم میزبانی را به جا آوردند. خدا کند من و ما نیز رسم میهمانی را خوب به جا آورده و ارج و منزلت میزبان را نگاه داریم.


*نامه روح بخش شهید سید حسین علم الهدی خطاب به خواهرش*

سید حسین علم الهدی از دانشجویان شهید پیرو خط امام است که در کربلای هویزه ماندگار شد و مزار او و یارانش امروز زیارتگاه عاشقان کوی وصال و شهادت است. این دانشجوی شهید در نامه ای زیبا خطاب به خواهر بزرگوارش که به مناسبت عید نوروز نگاشته شد توصیه هایی در خصوص تکلیف انسان به خصوص ن در عرصه خلقت و وم هوشیاری در قبال جاذبه های فریبنده دنیا و فرهنگ مصرف گرایی غرب داشته که جالب و خواندنی است:

خواهر عزیز
پس از اهداء سلام و درود ، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو می کنم.
چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار قلم به دست گرفتم تا با شما حرف بزنم .
ساعتی پیش داشتم مطالعه می کردم که به یک جمله رسیدم در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود ، برایتان بنویسم.
شاندلshandel متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم درمورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید:انسان این عصر زندگی را وقف تهیه ی وسائل زندگی می کند.» 
ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم تمام عمر می دویم تا لحظاتی بنشینیم .
تمام عمر زحمت می کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می گذرد و راحتی و نشستن و آرامش را لمس نمی کنیم و نمی یابیم زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می شود
نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً درآدم بوجود می آورند بوسیله تبلیغات است تلویزیون را روشن می کنید بعد از دو ساعت خاموش می کنید به خودتان نگاه می کنید می بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمد، که قبلاً لازم نداشتید قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را می شستید امروز حتماًباید پودر . . بخرید
بوردا می خرید زن روز می خرید نگاه می کنید در فکر تهیه لباسها و مدلهای آن می افتید. استعمار فرهنگی و فرهنگ زدایی از طریق تقلید، تشبه رقابت مصرفهای مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد (ص) که مَن یَشبَه بِقَوم فَهُوَ مِنهُ» که از کلمه شبیه استفاده شده اگر زندگیمان مثل اروپائی ها شد اگر وضع لباسمان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه زندگی به سوی او شدن میل کرده ایم. 


یکنواختی و قالبی شدن انسانها درجوامع گوناگون مخصوصاً در ملت ما که مرتباً بوسیله برنامه های فرهنگی مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده می شود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالا بردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل می کند . غارت اصالتها منابع معنوی واز بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هرچه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون می شود . چرا که اروپای صنعتی می بایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند . و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت هم بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشدو. .
ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز می کند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدائی که برسم امانت به انسان داده شده استفاده می کند و آن تنوع که شکلی از تکامل است
می بینیم (همراه با درد) که تمام فلسفه ها و مذهب ها و ایده آلها و عشق ها و خواستنها و . خلاصه شده در این: اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش.
بنظر شما آیا انسان امروز بیشتر آسایش دارد یا انسان دیروز؟
پس همه نیروهایمان صرف فدا کردن آسایش زندگی ، برای تهیه وسایل آسایش زندگی
داستان شازده کوچولو را خوانده اید؟
آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه؟ برای تکامل؟ برای تعالی؟ برای رفتن به حقیقت؟
برای رسیدن به ایده آلهای مقدس انسانی؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار او(الله) و نه برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی . زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن
یک دور باطل دور حماقت کار - استراحت - خوردن - خوابیدن همین و بس !!!
بهتر است کمی فکر کنیم ملاک ما برای شناختن افراد چیست؟ مثال می زنم، آیا وقتی مثلاً به خواستگاری می روید چه می پرسید؟ می پرسید که آدم باهوشی هستید؟ باشهامت هستید؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید؟چه مقدار قرآن را درک کرده اید؟ چه مقدار در تاریخ و اقتصاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان ائمه مطالعه دارید؟ معلوماتتان چقدر است؟و . . . . هرگز !
درست همانگونه می اندیشیم و همانگونه انتخاب می کنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب بما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته بندی شده از غرب می آید ، اما خود نمی دانیم و نمی فهمیم و خیال می کنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است
در صورتیکه اندیشه ای که قرآن بما می خواهد بدهد درست عکس آنست و با آن در تضاد کامل است
و اصلاً اندیشه ی تربیتی قرآن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکرها و برداشتها و چنین شناختی است به زندگی حیات وسایل مادی نیازها آرزوها خواستها ایده آلها و . .
وما تمام تلاشمان و ناراحتی هایمان و رنج ها و حتی نوع احساسهامان در اینست که بهتر زندگی کنیم بجای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا؟ زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلاً چرا زندگی کنیم؟ و به اینها توجه نداریم ؛ چراکه نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم از لجن مصرف بدون تولید
از لجنزندگی خلاصه شده در مادیات، و تمام نیروهای خلاق و نبوغهای سرشار را در وسیله خلاصه خلاصه کردن، درست مثل کسی که پله ای گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فکر می کند سوراخ سمبه های آن رنگ آن و. که لحظه ای خواهد رسید و گریبانِ مرگِ او را فرا گرفت و هنوز در فکر اینست که پله چوبی را تبدیل به فی یا فی را تبدیل به کائوچو یا طلا و یا کند و در نتیجه عمر تمام میشود و خود را به پشت بام نرسانده
خواهش می کنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آنرا درک کنی اَلنّاس نیامٌ اِذا ماتوُ اِنتَبَهوُ(مردم خوابند وقتی که مردند متنبه می شوند ، بیدارمی شوند) که حدس می زنم این جمله زیبا از فاطمه ی(س)بزرگ آن الگو نمونه شاهد اسوه در همه زمانها برای همه نسلها و همه دختران و مادران تاریخ
آن چهره زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمی دانیم و او که باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها در انتخاب ها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم
نتایجی که من از این جمله گرفته ام به شما ارائه می دهم چه بسا که شما فکر کنید و به نتایج عمیق تری دست یابید
مردم خوابند1-خواب معمولاً در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است
2-کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق می افتد بی خبر است
3- " " " از خودش نیز بی خبر است
4-اگردشمنی داشته باشد به سادگی می تواند اورا از بین ببرد تا در دام بیندازد
5-هنگامیکه خورشید که مظهر نور است و روشنایی طلوع کرد انسان از خواب بیدار می شود
6-کلمه ناس بکار رفته به معنای توده مردم
7-چه کسی متنبه می شود بیزار می شود پشیمان می شود بعد از اینکه بیدار شد؟
کسی که می فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته سرمایه های عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده همانند آب راکدی که می گندد و بوی بد می دهد
و درثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست
هدف او (الله)از آفرینش انسان تکامل بسوی اوست و سرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بکار بریم، اما . چگونه به دست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن می کنیم و در گورستان فراموشی رها می کنیم و به قول قرآن زندگی مان کافرانه می شود.
زین للذین کفروا لحیوة الدنیا و َیسخَروُنَ من الذین امنو و الذین اتقو فوقهم یوم القیامة
کسانی که کفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شده و ایمان آورندگان را مسخره می کنند ولی کسانی که تقوی پیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی بر ایشان بسیار برتر و مهمتر است.
در آیه14سوره آل عمران مراجعه کنید و دریابید که در این آیه نقش زن در تعیین جهت فکری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شده
الدنیا مزرعة الآخره
12یونس هرچه که نداشتیم از خدا می خواهیم و هنگامیکه خدا آنرا بما داد اورا فراموش می کنیم پس جزو مسرفین هستیم
کذلک زین للمسرفین ما کانو یعملون - ان الله لا یحب القوم المسرفین

31اعراف این آیه بسیار عمیق و رسا است خطاب به بنی اسرائیل (همان قومی که پیامبر ما را به-پیامبر-آنها تشبیه می کند) متاع و زینت دنیا را حرام نکرده ایم بر مردم بلکه اینها وسیله است برای مردم با ایمان و اینها فقط در دنیاست و البته در آخرت بهتر از اینها را به مردم با ایمان خواهیم داد.


زینب اگر می نشست و گریه می کرد، جای شماتت نبود.

مرد هستیم مثلا! و حادثه ای غمبار را که به چشم خود می بینیم حتی اگر حادثه دیده را نشناسیم، قلبمان به درد می آید، حالمان گرفته می شود و دل و دماغمان از بین می رود. این اقتضای سرشت انسانی است.

زینب، یک زن است. داغ دو فرزند را در یک روز دید. داغ برادرانش را دید آنهم به فجیع ترین نوع مصیبت. داغ یاران و همراهان، درد غربت و تشنگی و اسیری و آوارگی و . اگر می نشست و فقط می گریست، هیچ جای ملامت نبود. مویه کرد و آه کشید و پریشان؛ اما توقف نکرد.

زینب یک زن است؛ اما دختر علی است، یک زن حیدری است.

ایستاد و خم نشد و زبان گشود و سخن گفت و فریاد زد.

زبان یک رسانه است که رایگان و بی منت در اختیار بندگان خدا قرار گرفته است. زینب قدر رسانه و معجزه آن را می دانست و یک تنه با یک رسانه در مقابل هزاران رسانه دیگر که در اختیار دشمن بود، قد علم کرد. او می دانست صداقت و استدلال، هیمنه پوچ تبلیغات دشمن را بر باد خواهد داد که داد.

عاشورا بعد از خطبه های زینب، عاشورا شد و ماند و محور تاریخ قرار گرفت. زینب اگر می گریست جای شماتت نبود؛ اما او تکه ای ای از جورچین میدان نبرد با باطل بود. راه حق گاه از میدان رزم می گذرد و گاه از عرصه قلم و بیان. زینب، زن بود و حماسه آفرید؛ زن اگر زینب باشد صحنه جهاد فی سبیل الله و جبهه تقابل با پلیدی ها جا برای سربازی در طریقت حق، بسیار دارد.


اگر نوروز نبود و بهار، چگونه می شد معنی یا مقلب القلوب و یا محول الاحوال را درک نمود؟

بهار که می آید زمین زیر و رو می شود؛ زمستان خشک و سرد به ملاطفت و زیبایی و طراوت گره می خورد. درخت ها شکوفه می زنند، گل ها می رویند و همه جا معطر می شود. انقلابی در طبیعت به وجود می آید و روزگار، نو می شود.

حالا بخوانید یا مقلب القلوب و الابصار و یا محول الحول والاحوال. یعنی اراده کرده ایم که از زمستان حیاتمان به بهار زندگی قدم نهاده، تغییر کرده و زیر و رو شویم. خدایا کمکمان کن که پای اراده مان لنگ نزند و روزگارمان، نو شود. می خواهیم چهره باطن را عوض نموده و انسان دیگری شویم.

بهار، تزیین و دکور و آرایشی در پوسته زمین نیست؛ تحولی است در باطن طبیعت. حال ما هم باید مثل بهار، از عمق جان دگرگون شود و باطنمان معطر گردد. بهار، احسن الحال پس از دوره زمستان است.


مهندس واقعی کسی است که با رأی اصلاح طلبان وارد شورا شود اما دو عضو اصولگرای شورای شهر را به ماشین امضای فرامین خود تبدیل کند و بعد همان کسی را که نقش اساسی در افشای تخلفاتش داشت در انتخاب شهردار با خود متحد سازد.

مهندسی فقط یک مدرک نیست، نقشه کشی و کارگردانی یک صحنه تا حصول نتیجه دلخواه است.

خداقوت دلاور!



مسجد با طعم اعتکاف !

 آمده ای اعتکاف که چه بشود ؟! آخرش که چی ؟! می نشستی توی اتاقت زیر کولر کیف می کردی . این طوری بهتر نبود ؟ عبادتت را هم می توانستی همان جا انجام دهی . مگر این جا حلوا خیرات می کنند ؟ آمده ای مسجد . توی این شلوغی . جایت تنگ است . با بعضی ها احساس غریبی می کنی . غذایت شاید مورد دلخواه نباشد و . .  .

خواستیم زحمت شیطان را کم کرده باشیم ! شما حتماً این مسائل را برای خودت حل کرده ای که اینجا آمدی . کوه و دشت و جنگل و دریا هم برای خودش صفایی دارد . همه چیز سر جای خودش . قبول ؛ اما مسجد چیز دیگری دارد . مگر نه ؟! آن هم مسجد با طعم اعتکاف ! احساس می کنی گم شده ای داری . این سه روز فرصت مناسبی است . چه قدر راحت می شود گم شده خود را پیدا کرد .

یک دو سه . حرکت !

مسابقه دو را که دیده ای ؟ کدام دونده ای است که اول بسم الله بپرد وسط میدان و دِ بدو !

آماتور هم که باشد می داند اول باید خودش را گرم کند . چند بار تمرین نیاز است و . . . وگرنه ماهیچه ها می گیرد و وسط راه جا می ماند . داریم به ماه خدا نزدیک می شویم . نماز بی اذان و اقامه به شما می چسبد ؟ مهمانی خدا مقدماتی دارد . همین الان یک کاغذ و خودکار بگیرید و لیست کنید . برای خرید نه قربان شکلت ! فضائل ماه رمضان را می گویم . ببینید چه قدر . . . . بی خیال ! اصلاً همان لیست خرید ! برای خرید کردن باید لیست بگیری . قبلش باید فکر کنی چیزی از قلم نیندازی و . . . مشدی ! از الان دارند شماره می دهند . هر روز اعتکاف یک شماره است . در مسابقه قرب الهی کسی جایزه بهتری می گیرد که از قبل تمرین کرده و آمادگی بیشتری داشته باشد .

گفتم مشدی ؟!

کی ؟ من گفتم مشدی ؟ ! البته مشهدی های عزیز که عزیز هستند . اما یاد یک موضوعی افتادم که گفتنش خالی از لطف نیست . اتوبوس های مسافرتی مشهد را که دیده اید . بنده های خدا از چه راه های دوری با چه زحمت و خطر و هزینه ای خودشان را می رسانند به پابوس آقا . خدا قبول کند انشالله .وقت نماز صبح چند نفر از اتوبوس پیاده می شوند ؟ تا به حال شمرده اید ؟ بعضی ها انگار کمی ضعف از خودشان نشان می دهند . آخر برادر من ! خواهر من ! امام غریبمان راضی بود می نشستید خانه تان در عوض واجب خدا را به جا می آوردید . بگذارید یک مثال دیگر بزنم . به نظر شما کسی می تواند ادعا کند نماز چهار رکعتی اش درست است فقط رکوعش را انجام نداده که آن هم به جایی بر نمی خورد  ؟!

مسلمانی هم همین است دیگر . همه اجزایش را باید جدی گرفت .

دلم پاک است پس  . . . !

حالا که بحث به این جا کشید بگذارید چند قدم دیگر هم جلو برویم .

باور کنید دل من خیلی پاک است . هیچ قصد بدی ندارم . باور کردید ؟ حالا اجازه بدهید شیشه اتومبیل شما را بشکنم ! دلم که پاک است . قصد بدی هم که ندارم . اصلاً احساس می کنم با این کار به خدا نزدیک تر می شوم !! چرا ناراحت می شوید ؟ مگر نگفته اند به تعداد هر نفر راهی به سمت خدا وجود دارد ؟ حالا حتماً باید نشست و مناجات کرد ؟ باید دوید و دست این و آن را گرفت و خدمتی به مردم کرد ؟ راه که زیاد است . بگذارید ما آسان ترش را انتخاب کنیم . مهم این است که دل آدم پاک باشد !!

راستی اگر این حرف صد در صد صحیح بود دیگر چه ومی داشت پیامبر و دینی از طرف خدا فرستاده شود ؟

با ایشان هم محرمید ؟!

ای بابا ! خجالت هم چیز خوبی است . اضطرار که می دانی یعنی چه ؟ یکی دارد غرق می شود . مرد باشد یا زن . یکی هم شنا بلد است . او هم مرد باشد یا زن فرقی نمی کند . این جا نجات جان یک انسان از همه چیز مهم تر است . بعد به نظر شما این بابایی که نجات پیدا کرد می تواند برود پیش آن فرد شنا را آموزش ببیند ؟ چه مرد باشد چه زن ؟! دِ نشد ! این جا که ضرورتی وجود ندارد باید مسئله محرم و نامحرمی را در نظر گرفت . حالا روی زبان ها انداخته اند پزشک محرم است . جالب آن که مدتی است تزریقاتی ها هم محرم شده اند !! نه عزیزمن ! حساب حساب است کاکا برادر !! مسائل را قاطی نکنید . بیمار مرد پیش پزشک مرد و بیمار زن هم باید پیش پزشک زن برود . ضرورت های الکی را هم بهانه نکنید مثل شلوغی مطب آقا یا خانم دکتر و . . . فقط اضطرار است که این حریم ها را کنار می زند .

تنها یک وجب !

 حاج خانم ! وضویتان درست بود . حرف نداشت . تمام مستحبات را انجام دادید . آفرین به این توجه و دقت شما . فقط اگر اجازه می دهید یک اشکال کوچک هم بگذارم روی دستتان . نه نه ! گفتم که وضویتان عالی بود . از روی بزرگواری یک لطفی بکنید . وضویتان که تمام شد ، دارید می روید وسط حیات مسجد یا امامزاده اگر ناراحت نمی شوید آستینتان را هم بدهید پائین ! درست نیست بین مردم این طوری راه بروید . عیبی ندارد . نمی دانستید انشالله خدا می بخشد . از این به بعد رعایت کنید .

تبلیغ ، ابلاغ ، بلاغت و . . .

سه روز را برای خدا سپری می کنید . اگر خوش گذشت انشالله همه روزهایتان را با خدا بگذرانید . اعمال این سه روز را خوب بلدید و فضیلت هایش را . راستی دقت کرده اید از این سه روز خدا یکی را با یاد مولود کعبه گره زده اید و یکی دیگر را با پرستار راه کربلا ؟ انگار نمی شود یاد خدا بود و یار اهل بیت نبود . علی علیه السلام سمبل مردانگی و توحید است و دختر گرامی اش مثال برتری طریقت خون بر شمشیر . علی که به ولایت رسید " اکملت لکم دینکم " نازل شد و خدا به رسولش گفت اگر چنین نکنی پس رسالتت را به انجام نرسانده ای (فمابلغت رسالته) . دین در مسیر بی انتهای ولایت است که حیات می یابد .

شیر زن کربلا هم اگر نبود مکتب عاشورا ناتمام می ماند و حقیقت راه اباعبدالله در دل تاریخ دفن می شد . یکی از وجوه اشتراک این پدر و دختر ، " رساندن " است . رساندن یعنی تبلیغ . ابلاغ حقیقت ، شرط اکمال دین است . نهج البلاغه مولا را که خوانده اید ؟

اعتکاف ، می تواند یک رسانه باشد . فرصتی برای نشر معارف آسمانی دین . من و تو هر کدام به قدر توان می توانیم پیام اعتکاف را به دیگران برسانیم . پس بسم الله . . . .  یاعلی .


با وقوع سیل در استان های مازندران و گلستان اخبار پراکنده ای از مفقود شدن چند شهروند در این مناطق به گوش می رسد.

سیل در شهرستان بابل نیز منجر به ویرانی بعضی از جاده ها و مسیرهای روستایی و قطع آب شرب شهروندان گردید.

در این میان، بی خبری از نماینده اول! بابل در مجلس منجر به بروز برخی گمانه ها از احتمال غرق شدن وی در سیلاب اخیر گردیده است.

پیگیری های علی نجفی خوشرودپی، نماینده فعلی و از دیپلمات های بی چون و چرا و وابسته به طیف پرتلاش و خستگی ناپذیر اصلاح طلبان که دولت را از خود دولت نیز بیشتر قبول دارد، می تواند منجر به حل مشکل آب آشامیدنی مردم بابل در مذاکرات بعدی برجام شود.


ods1_ابراهیم_خردمندی_اقا.jpg


جبهه ماندنشان طولانی شده بود. علی رضا به ابراهیم گفت: بهتر نیست برگردیم قم و درس و بحثمان را ادامه بدهیم؟ آنجا هم برای خودش سنگری است.

در حجره نشسته بودند که ابراهیم رو کرد به علی رضا و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم. سیدی نورانی که نمی توانستم صورتش را ببینم به من گفت: آقا ابراهیم! اینجا چه می کنی؟ گفتم: آمدم حوزه درسم را بخوانم. ادامه داد: شما باید بیایید و در دانشگاه ما درس بخوانی. پرسیدم: دانشگاه شما کجاست؟ گفت: به شما اطلاع می دهیم.

هر دو دقایقی سکوت کردند و بعد درباره تعبیر آن به گفتگو نشستند؛ اما به نتیجه ای نرسیدند. آخرش گفتند: انشاءالله خیر است.

فردای آن روز پستچی نامه های طلاب را به مدرسه آورد. نامه ای هم دست ابراهیم داد. علی رضا رفته بود لباس هایش را بشوید. وقتی به حجره برگشت دید ابراهیم مثل آدمی که خشکش زده باشد، بی حرکت نشسته و به نقطه ای خیره مانده است. کاغذی در دستش بود و مات و مبهوت نگاهش می کرد و توان صحبت نداشت. علی رضا ترسید. علت را پرسید؛ اما صدایی از ابراهیم در نمی آمد. با اشاره به او فهماند که نامه را بخواند.

علی رضا نامه را از دستش گرفت و خواند. با خطی زیبا نوشته شده بود: آقای ابراهیم خردمندی، شما باید بیایید و در دانشگاه ما درس بخوانید. پای نامه امضا زده بود: حسین بن علی بن ابیطالب. بدن علیرضا به لرزه افتاد. سریع پشت پاکت را نگاه کرد. هیچ نشانی از فرستنده نبود. فقط آدرس گیرنده ثبت شده بود.

گفت: ابراهیم! این که همان خواب دیشب است. ابراهیم تازه به حرف آمد: درست است. همان خواب است که عقلمان در تعبیرش به جایی قد نداد. علی رضا! دیگر ماندن جایز است. من باید به جبهه بروم و می دانم که در این سفر دیگر بازگشتی نخواهم داشت. تو خودت می دانی که چه کنی.

علی رضا معطل نکرد و رشته کلام را دست گرفت: من هیچوقت تو را تنها نگذاشتم. از کودکی هم بازی بودیم و بعد هم درس و مدرسه و هم حجره و هم رزم. هر جا بروی من هم با تو می آیم.

این حرف ها را یک شب، نزدیکی های عملیات کربلای چهار، علی رضا یوسفی در سنگر برایم تعریف کرد. ابراهیم خردمندی هم نشسته بود و سر به زیر داشت و می شنید. هر دو نفرشان از آن بچه های اهل حال و با معنویت بودند که از خلوت های شبانه و مناجاتشان می شد فهمید سیم شان به جای دیگری وصل است.

ابراهیم خردمندی جزو آخرین نیروهای باقی مانده در ام الرصاص بود. دستور عقب نشینی که آمد، سر حرفش ایستاد که شما بروید و من عراقی ها را مشغول می کنم. یک تنه ایستاد و تا گلوله آخر، مقاومت کرد. خشاب هایش که خالی شد، به طرف دشمن سنگ پرت می کرد. عراقی ها نارنجک که می انداختند خیز می رفت و قبل از انفجار، دوباره آن را به سمت دشمن پرتاب می کرد. دشمن فهمید او دیگر سلاحی ندارد. یکی از عراقی ها، نارنجکی را از ضامن خارج کرد و با تأخیر انداخت زیر پای ابراهیم. ابراهیم تا خواست آن را بردارد، منفجر شد و .

علی رضا هم پای حرفش ایستاد و او را تنها نگذاشت. همان شب در نقطه ای دیگر از ام الرصاص، او نیز خود را به دانشگاه اباعبدالله رساند.

راوی: غلامرضا صادق نیا/ بابل


در حالی که مسئولان شهرداری بابل در حال تدارک و آغاز جشن های نوروزی در پارک شهید شکری هستند و لحظه به لحظه اخبار مربوط به آن را توسط رسانه های وابسته پمپاژ می کنند، مردم شهرهای زله زده ثلاث باباجانی و قصرشیرین در حال جمع آوری کمک برای سیل زدگان مازندران و گلستان می باشند.

راستی آب شرب بسیاری از مردم شهر بابل هم چند روزی است که قطع شده است.

خبری از ان جی او های خلق الساعه و دوربینی و پرهیاهو نیست؛ اما بچه های هیاتی و بسیجی بابل، چند کیلومتر آن طرف تر در حال کمک رسانی به مردم سیل زده روستاهای بهنمیر و سیمرغ هستند.

حوادث طبیعی، معرکه امتحان است. سربلند کسی است که خدا را در نظر داشته باشد.


t8bb_photo_2019-01-19_05-43-30.jpg


نمی گویم مثل مهدی باکری لنگه شلوارتان را بالا بزنید و بدون دوربین و خدم و حشم بروید وسط سیل زده ها و دردی را درمان کنید و مشکلی را برطرف سازید؛ نه، خدمت لیاقت می خواهد؛ اما لااقل محض رضای خدا دل از تفریح و خوشگذرانی بردارید و از قشم و کیش و سواحل جنوب، خیر سرتان دل کسی را آب نکنید.

نمی گویم مثل مردم باشید اما شبیه مردم باشید و دستکم، بر زخمشان نمک نپاشید. گلستان و مازندران و بخش هایی از کرمان و . را آب برد شما را خواب نبرد!


هر یک از فصول سال، سر جای خود لازم و حیاتی است و خاصیت خودش را داراست. بهار میوه خودش را دارد و تابستان هم محصول خودش را.

گاهی وسط زمستان که به ناگاه هوا گرم می شود، درخت ها شکوفه ای نابهنگام می زنند که برایشان ضرر دارد.

اداره مملکت هم به مدیران پیر نیاز دارد و هم به نیروی جوان. معیار در توانایی افراد، صرف سن و تاریخ تولد نیست. خرد و تجربه مدیران کارکشته و یا قدرت و نشاط جوانی، هر دو برای پیشبرد یک هدف، بایسته و لازم به نظر رسیده و مکمل هم محسوب می شوند. جبهه حق، هم حبیب بن مظاهر می خواهد هم قاسم بن الحسن علیه السلام را.

آن چه مهم است وجه کاربردی و انگیزه ورود به میدان و تلاطم برای تأثیر گذاری و حرکت است.

انقلاب اسلامی به بلوغ چهل سالگی رسیده و قرار است با بهره گیری از تجربیات تاریخ ساز خود، گام دوم را در جهت دستیابی به اهداف عالی و تحقق تمدن نوین جهانی با استحکامی بیش از گذشته بردارد.

در این خیزش هدفمند، تفکر جوان و نشاط روحی و انگیزه قلبی واراده مستحکم، عناصری است که حرکت انقلاب اسلامی را شتاب می بخشد. به عبارت دیگر، توقف برای یک انقلاب، سمّی مهلک به حساب می آید، خواه این توقف از سوی جوانان باشد و یا کهنسالان. حرکت مستمر و رو به جلو، تضمین حیات یک انقلاب فراگیر و تمدن ساز است، خواه از سوی جوانان صورت بپذیرد یا کهنسالان.

بنابراین آن چه که درباره ضرورت حضور جوانان در عرصه های راهبردی و مدیریتی انقلاب اسلامی بیان می شود در واقع معطوف به دل های جوان و روحیه های با نشاط و انگیزه و اراده های پولادین در راه تحقق اهداف متعالی انقلاب جهانی اسلام است. اسلام به خستگی و گوشه نشینی و انفعال و انزوا روی خوش نشان نمی دهد.


1ppk_photo_2019-01-22_07-19-23.jpg

سلام سلبریتی!
کسی انتظار ندارد که وقت بگذاری و درباره چیزی که نمی دانی مطالعه و پژوهش کنی؛ اما یک جستجوی ساده در اینترنت کار سختی نیست.
کشور آمریکا اخیراً شاهد آتش سوزی های وسیع و خانمان سوز بود که ارتش پرادعای این کشور هم تا مدت ها قادر نبود آن را مهار کند.
سیل و طوفان های آمریکا را هم می توانی با یک جستجوی ساده پیدا کنی. در سیل ماریا سه هزار آمریکایی کشته شدند. 
کشورهای دیگر جهان هم از این دست حوادث را بارها تجربه کرده اند. به فهم شما لابد آنجا هم چهل سال مرگ بر فلان کشور را سرداده اند!
دقت کن اخوی! شما توپ را خوب شوت میزنی، قبول؛ اما شهرت و موفقیتت در یک رشته دلیل نمی شود که یکهو احساس کنی مغز متفکر جامعه هم هستی و نظریه پردازی کنی.
الان یک نفر بگوید آتش سوزی های وسیع در کالیفرنیا اثر مرگ بر آمریکا گفتن ما بود خود شما حس روشنفکری ات گل نمی کند که بگویی این حرف ها خرافات است؟ بعد خودت چشمت را می بندی و مینویسی که چون مرگ بر آمریکا گفتیم در کشورمان سیل آمد؟! قبل از انقلاب، سیل و زله نداشتیم؟ 
یک دقیقه، فقط یک دقیقه وقت بگذار، فکر کن و بعد حرف بزن. عرض دیگری نیست.

محور فعالیت های انقلاب اسلامی از بدو شروع مبارزات ضد ستمشاهی، مبتنی بر معنویت و آموزه های اخلاقی بود. نماز ظهر عاشورا نمادی از دلبستگی مجاهدان فی سبیل الله به احکام دین است که حتی در بحبوحه خطر نیز دل از تعلقات معنوی و اجرای فرامین الهی نبریده و در همه مقاطع حرکت و جوشش انقلابی خویش رضایت خدا را مدّنظر قرار می دهند.

امام(ره) هر نوع ظلم در روند مبارزات را نهی می نمود و از سوی دیگر بر ضرورت انس بیشتر با خدا تأکید داشت.

از همین رو، نسلی انقلابی در جریان نهضت اسلامی ایران پدید آمد که مصداق آیه "الذین یومنون بالغیب" قرار گرفته و در همه احوال و امور، همواره خود را در محضر خدا می دید.

تقوا چیزی جز انس با خدا و نظارت بر خود از زاویه حاکمیت الهی نیست و تحقق این امر تنها در گرو ایمان کامل انسان ها به معاد و باور قلبی به حساب و کتاب الهی است.

گام دوم انقلاب، گام دوم انقلابی اسلامی است که با محوریت اخلاق و معنویت و عرفان و شور و شعور و حماسه شکل گرفت و در ورای همه جاذبه های مادی و بر خلاف تفکرات ی ماکیاولی، قدرت را نه یک هدف، که ابزاری برای آبادانی آخرت دانسته و از این رهگذر، خدمت به خلق و توجه به مردم به عنوان ولی نعمتان انقلاب را دستمایه جلب رضایت خدای متعال می داند.

"اخلاق اسلامی" باید به عنوان عنصری سرنوشت ساز و مقوّم انقلاب اسلامی در عرصه های داخلی و بین المللی همواره مورد دقت و توجه برنامه ریزان و تگذاران فرهنگی قرار بگیرد. بی تردید فرهنگ خدمت رسانی برآمده از اخلاق اسلامی است که با کمک عناصر محوری اندیشه انقلاب از قبیل استکبارستیزی، ساده زیستی و عدالت خواهی، تمدن نوین اسلامی را در سراسر عالم رقم خواهد زد.


در جریان سیل اخیر، فقط 6200 واحد مسی در استان مازندران آسیب دید. هنوز از تعداد خانه های آسیب دیده در استان های گلستان، خوزستان، فارس، کرمان، کرمانشاه، لرستان و . اطلاع دقیقی در دست نیست.

هیچ کدام از این خانه های آسیب دیده، جزء طرح مسکن مهر نبوده اند. علت این که این چند روزه زبان مسئولان دراز نشده و زیاد مقابل دوربین آفتابی نمی شوند، همین است.


عدالت را به این معنا گرفته اند که هر چیزی سر جای خودش قرار داشته باشد و از این منظر، نظام اسلامی، نظام عدل است چه اینکه قرار است برخلاف نظام های مبتنی بر ظلم و بی عدالتی، حاکمیت حق را به منصه ظهور برساند.

تاروپود جمهوری اسلامی با عدالت سرشته شده و از این روست که همواره انتظار می رود همانطور که بنای نظام بر عدالت بوده، روند آن نیز مبتنی بر عدالت باشد.

عدالت شئون مختلفی دارد و علاوه بر عدالت قضایی، عدالت اجتماعی نیز مهمترین جلوه یک نظام حق طلب محسوب می شود. با پیروزی انقلاب اسلامی، جهاد فی سبیل الله در راه محرومیت زدایی آغاز شد و دستاوردهای رفاهی و خدماتی چشمگیری را برای مردم شهر و روستا به خصوص در مناطق کمتر برخوردار، به همراه داشت. این جهاد مقدس همچنان ادامه دارد.

توزیع عادلانه ثروت و برقراری عدالت در همه شئون جامعه بر دوپایه محقق خواهد شد:

یک- باور مسئولان و چهره های تأثیرگذار در رفتار عادلانه و اتخاذ تهای مبتنی بر حق

دو- گسترش فرهنگ مطالبه گری بر اساس آموزه امر به معروف و نهی از منکر که فریضه حیاتی دین است.

نظام اسلامی باید الگویی از تلفیق آخرت گرایی و غنای مادی بوده تا به همگان ثابت کند سعادت دنیا و آخرت در گرو عمل به منویات دین و توجه به توحید و فطرت است. این امر مستم تحقق عدالت اجتماعی و نوسازی معنوی در همه زوایای جامعه است و البته منافاتی با همراهی و مساعدت به ملت های مظلوم دنیا ندارد.

در گام دوم انقلاب اسلامی، توجه به درون در راستای تحکیم عدالت اجتماعی با نگاه به بیرون در انجام رسالت دینی و انسانی حمایت از مظلومان و پابرهنگان عالم، آمیزه ای از حاکمیت مترقی دینی را جلوه گر خواهد شد و دوگانگی موهوم و شبهه غیرانسانی تقابل بین "محرومیت زدایی در داخل" و "رفع مظلومیت مردم ستمدیده جهان" را باطل میسازد.


صدا و سیمای استان مازندران هنوز آن طور که باید مساله سیل شمال کشور و مشکلات سیل زدگان را جدی نگرفته است. توجه بیش از حد به برنامه های شاد و مفرح نوروز، باعث کمرنگ شدن اهمیت حادثه ای می شود که زندگی بسیاری از ساکنین این استان را آسیب زده است.

مردم مناطق سیل زده برای دریافت کمک های اهدایی باید در صفی طولانی مقابل مراکز اداری مثل فرمانداری و . ایستاده و اعصاب و روان و شخصیتشان تحت الشعاع قرار بگیرد و ثمره آن هم بدخلقی نسبت به نظام جمهوری است.

مسئولان فکری اساسی کرده و از پشت میز بیرون بیایند و کمک ها را با هدایت شوراهای محل و روستا به در خانه نیازمندان رسانده تا عزت این عزیزان نیز خدشه دار نشود.

بچه های جهادگر بسیج همچنان در وسط میدان ایستاده و خدمت رسانی می کنند. خوب است پایگاه هایی که هنوز آستین بالا نزده اند نیز هر چه سریع تر وارد عمل شده و تجربه ای شیرین از تعهد نیروهای مخلص انقلاب نسبت به جامعه را ترسیم نمایند.


بسم الله الرحمن الرحیم

این جمع از خواهران را میشناسم و به آنها اعتماد کامل دارم.

خواهرانی بسیجی از بابل با همراهی خواهران بسیجی محلی شهر سیمرغ به شناسایی دقیق خانواده های سیل زده نیازمند پرداخته و به طور مستقیم و فارغ از پیچ و خم های اداری و صفهای طویل سازمان های امدادی و با حفظ کرامت و شخصیت نیازمندان، کمک های لازم را به دستشان می رسانند.

نمی گویم برای خدا برای پیغمبر برای آخرت که به اقتضای وجدان و انسانیت خود در حد وسعتان کمک کنید:

خانم سیده ماجده نصراله زاده معصومیان، شماره کارت بانک تجارت ۵۸۵۹۸۳۱۰۲۴۷۳۹۷۲۳

یاعلی


گاه وقتی سخن از دستاوردهای انقلاب اسلامی به میان می آید، زود دنبال تهیه فهرستی از پیشرفت های علمی و صنعتی و خدماتی و رفاهی و . می رویم که البته همه این موارد در جای خود مهم و قابل اعتنا است؛ اما فراموش نکنیم جمله معروف حضرت امام را که فتح خرمشهر را نه فتح خاک که فتح ارزشهای اسلامی دانست.

بزرگ ترین ثمره انقلاب اسلامی تربیت انسانهایی است که ورای همه تعلقات مادی، انسانیت انسان را به رخ کشانده و فارغ از تمایلات غریزی، حرکت به سوی تکامل و فتح قله های شرف و انسانیت و کرامت را سرلوحه خویش قرار داده اند.

مطالعه زندگی نورانی بسیاری از شهدای گرانقدر انقلاب حاکی از تحول شگرفی است که آشنایی با راه امام و اهداف اسلام در روند حیاتشان پدید آورده است.

شهدای مدافع حرم در عصری که دشمن درصدد به فراموشی سپردن ارزش های اسلامی از طریق شبیخون فرهنگی بود، احیای دوباره طریقت رستگاری و جلوه ای از تربیت نسل پرفروغ جوانان انقلاب اسلامی است که نوید اهتزاز پرچم لااله الاالله بر تارک گیتی را سر میدهد.

انقلاب اسلامی زنده است و با نشاط و پرقدرت به دنبال تحقق آرمانهای انسانی و الهی؛ حرکت جهانی اش را تداوم خواهد بخشید.

دلسوزان انقلاب اسلامی و فعالان عرصه دفاع از ارزشها با تمرکز بیشتر بر عنصر تربیت، تقویت باورهای دینی و پررنگ سازی هنجارهای اخلاقی را باید به عنوان مولفه ای اساسی در حفظ انقلاب و تضمین گام های بعدی این راه، مدّنظر قرار داده و جهاد در عرصه تقابل با ناتوی فرهنگی دشمنان را یک فریضه مهم تلقی نمایند.

نشر معارف الهی و تبیین اهداف مقدس انقلاب اسلامی و تمدن بزرگ و نوین اسلامی که با همت جوانان آزادی خواه و عدالت طلب سراسر جهان محقق خواهد شد مستم میدان داری نسلی است که آموزه های مکتب وحی را در تار و پود وجود خود حس نموده و دستیابی به اهداف دین و انقلاب را همواره دغدغه مستمر خویش بداند.


جهان سالها شاهد دو قطبی چپ و راست، ذیل عنوان کمونیسم و سرمایه داری بود. آن چه در تاریخ ثایت شد این است که حکام همه مکاتب مادی، از یک منشأ فکری الهام گرفته و در نهایت یک افق را برای تحقق آرمان هایشان دنبال می کنند. از نظر مکاتب مادی عالم، "قدرت" یک عنصر محوری و معیاری برای اثبات حقانیت است و در این چرخه، هر نوع مقاومت و مخالفتی مستحق نابودی است.

مکاتب مادی عالم، انسان را در قالبی حیوانی تعریف نموده و از این منظر موفق به تأمین نیازهای روحی و فطری بشر نگردیده اند.

درد مشترک دیگری که باطن حاکمیتهای برخاسته از مکاتب مادی چپ و راست را عیان می سازد، مقوله جاه طلبی و خودمحوری است؛ به گونه ای که در احزاب پرادعای حامی ظاهری طبقات کارگر و کشاورز، سهم خواهی بیشتر و منفعت جویی و عافیت طلبی باندی و جناحی بیداد نموده و در نهایت، شعار نجات محرومان را به داعیه ای پوچ و ریاکارانه بدل ساخته است.

انقلاب اسلامی ایران اما جنگ زرگری مکاتب دنیاطلب و مادی گرا را برهم زده و نظم نوینی در تقابل دو جبهه حق و باطل به معنای واقعی کلمه ایجاد کرده است.

انقلاب اسلامی ایران، تفکر حق طلبی را فارغ از هر نوع گرایش دینی و ملی، به عنوان یک معیار انسانی در جوامع بشری پررنگ ساخته و سرمنشأ تحول و جوشش نهضتهای آزادی بخش در سراسر پهنه گیتی قرار گرفته است.

گام دوم انقلاب، انسجام بیشتر ملتهای مستضعف جهان را رقم خواهد زد. گفتمان عدالتخواهی به عنوان رمز اتحاد فطری ملتهای دنیا با استفاده از ظرفیت رسانه و عنصر تبلیغ و احیای اندیشه های انسانی، صفی متحد و خلل ناپذیر را برای تقابل با جبهه زیاده طلبی و چپاولگری در عالم ایجاد خواهد نمود.

وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ


بنی صدر می گفت: زمین بدهیم، زمان بگیریم! اعتقادی به نیروهای مردمی و سپاه نداشت. دست و بال ارتش را هم در مقابل رژیم بعث بسته بود. معتقد بود نمی شود در خوزستان مقاومت کرد. بهانه می آورد امکانات کم است و نیروهای ما آمادگی لازم را ندارند.

بنی صدر که عزل شد، امام(ره) خودش فرماندهی کل قوا را برعهده گرفت. فرمان داد حصر آبادان باید شکسته شود. امام معتقد بود همه آحاد ملت وظیفه دفاع از کشور را برعهده دارند و مقاومت در مقابل دشمن، جهاد و دفاعی مقدس است.

حصر آبادان با پیشتازی نیروهای لشکر 77 ارتش شکسته شد. فتح بستان، فتح المبین، بیت المقدس و . پشت سر هم رقم خورد و دشمن در بسیاری از مناطق به درون مرزهای خود عقب رانده شد.

نیروهای عمل کننده، همان نیروهای نظامی زمان بین صدر بودند. امکانات، همان امکانات بود. آنچه که در این میان تغییر کرد، نگاه "ما نمی توانیم" بود که تبدیل شد به باور "ما می توانیم".

گام دوم انقلاب نیازمند درس آموزی از این عبرت تاریخی و تقویت این باور سازنده و انقلابی است. محاصره اقتصادی و تحریم علمی و فشارهای ی دشمن ممکن است زیاد باشد؛ اما اگر باورکنیم که با اتکا به خداوند و فرهنگ خودباوری و تکیه بر داشته های درونی خود می توانیم مشکلات را از پیش رو برداشته و در همه زمینه های اقتصادی و علمی و صنعتی و کشاوری و . به استقلال برسیم، تحریم ها وفشارها تنها فرصتی برای ارائه نبوغ و شکوفایی استعدادهایمان خواهد بود. نگاه مردم مستضعف وآزادی خواه دنیا به ماست و عزت جمهوری اسلامی، الگوی مبارزه و خودباوری آنان خواهد بود.



متری شیش و نیم را امروز عصر در سینما آیه قم دیدم.

بابت ساخت این فیلم باید به سعید روستایی تبریک گفت. برخلاف ابد و یک روز، این اثر، سیاه نمایی صرف و تحقیر جامعه ایرانی برای دریافت جوایز بین المللی را در اولویت قرار نداد. داستان فیلم تلاش داشت تا واقعیت تلخ اعتیاد و ذلت و نکبت ناشی از آن را به طور ملموس به تصویر بکشاند.

اگر چه بهتر است سینماها هشدار لازم را برای عدم تناسب محتوای فیلم با سنین زیر دوازده سال اعلام کنند؛ اما به هر حال دیدن این فیلم را باید به همه جوانان و نوجوانان کشور توصیه کرد. این فیلم به شکلی محسوس خطر اعتیاد و ابتلای به مصرف مواد مخدر را به خانواده ها گوشزد می کند و به جوانها هشدار می دهد که نکبت و مصیبت ناشی از مصرف مواد، شرف انسانی را به مرتبه حیوانی تنزل می دهد.


yilm_photo_2019-01-24_01-04-39.jpg


عصر دیروز با دعوت یکی از دوستان دیداری از ساختمان نیمه کاره موزه دفاع مقدس قم داشتم.

این ساختمان به زودی تکیمل و راه اندازی خواهد شد. پارک موزه دفاع مقدس قم در واقع پارک موزه انقلاب اسلامی نیز هست. قم در تب و تاب مبارزات ضد ستمشاهی نقشی محوری داشت که پرداختن به آن می تواند برای نسل جدید جامعه جذاب باشد. در دفاع مقدس نیز قمی ها خوش درخشیدند و از بدو آغاز تهاجم ارتش بعث، حضوری مشهود و سرنوشت ساز در جنگ داشتند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در قم مزاری اختصاصی برای شهدای آزادی خرمشهر در نزدیکی حرم مطهر وجود دارد.

بازار ترورها در قم داغ بود؛ اما از ویژگی های دیگر قم در سال های جهاد و حماسه را باید بمباران پیاپی این شهر توسط هواپیماها و موشک های دوربرد ارتش بعث دانست. حساسیت خاصی که دشمن روی شهر محوری و مهم قم داشت باعث شده بود کینه آنان به مردم مظلوم این شهر بارها در قالب به خاک و خون کشاندن مردم بیگناه کوچه و بازار سر باز کند.

خیلی از خیابان های مرکزی شهر قم دستکمی از مناطق عملیاتی دفاع مقدس نداشته و بارها چه در کوران انقلاب و چه در سال های دفاع مقدس، خون زن و مرد و کودک این دیار در کف آن بر زمین ریخته است.

مکان احداث موزه انقلاب و دفاع مقدس قم جایی مناسب و قابل دسترسی است. با توجه به نقش مهم قم در دهه های مربوط به انقلاب و دفاع مقدس و نیز تردد زائران خارجی در این شهر و تمایل آنها به بازدید از این موزه، انتظار می رود دوستان دست اندرکار در تهیه محتوای این گنجینه تاریخی نهایت دقت و اهتمام خویش را به کار گرفته تا مجموعه ای در خور جایگاه جهانی شهر مقدس قم با قابلیت پیام رسانی برای ملت های آزادی خواه دنیا آماده بهره برداری شود.


در همین چند روز اخیر، سیل و طوفان وحشتناک در کشور عراق، خسارت هایی به همراه داشت و خبرگزاری ها درباره خسارت های ورود این سامانه به کشورمان هشدارهایی داده بودند.

همین روزها تصاویر مربوط به تخریب یک پل بر اثر طغیان رودخانه در کشور نیوزلند نیز توسط رسانه های کشورمان منتشر شده است.

بعد عده ای شایعه ساخته اند که سیل در ایران به خاطر بارورسازی ابرها رخ داده است! درست مثل ادعای تکراری وقوع زله بم و کرمانشاه و. به دلیل انجام آزمایشات هسته ای!

از نظر علمی، بارور سازی ابرها نمی تواند این حجم از باران را ایجاد کند؛ اما آیا سیل و طوفان و زله همزمان در کشورهای دیگر هم به خاطر بارور سازی ابرها در ایران بوده است؟!

حواسمان به شایعات فاقد مبنا و غیر مستند در فضای مجازی باشد. دشمن درصدد موج سواری و ایجاد التهاب روانی در جامعه است.


اسامی تمام جانباختگان سیل اخیر شیراز در سطح رسانه های عمومی منتشر شده است.

هیچ خانواده ای نیست که با فضای مجازی بیگانه باشد.

این که منابع ناشناس با سوءاستفاده از فضای آزاد مجازی مدعی شده اند تعداد کشته شدگان سیل شیراز بسیار فراتر از آمار اعلام شده است، دروغی بیش نیست.

مطمئن باشید حتی اگر یک نفر بود که اسمش در فهرست منتشر شده رسانه ها قرار نداشت، عکس و خبری از او از طرف خانواده یا دوستانش در همین فضای مجازی به سرعت نور! انتشار پیدا می کرد.

به شایعات توجه نکنیم و آرامش روانی جامعه را دستخوش ماجراجویی و فرصت طلبی خبرسازان ناشناس قرار ندهیم.


برای از بین بردن یک نظام مبتنی بر انقلاب، ایجاد تغییر در ماهیت و رویکرد آن و دگرگونی در سبک زندگی مردم، موثرتر از جنگ نظامی است.

مبانی اخلاقی در غرب با هنجارهای دینی و ملی ما فاصله دارد. بی حیایی و بی عفتی در زن و مرد یکی از مصادیق اخلاق غربی است.

تفکر لیبرالیسم اقتصادی مبتنی بر شکاف طبقاتی و خرد شدن کمر فقرا در چرخه ای است که جز به تأمین منافع سرمایه سالاران نمی اندیشد. مصرف گرایی یک ارزش شمرده می شود.

دین در اندیشه غرب تا جایی معتبر است که آزادی های فردی به معنای غریزه محوری را نادیده نگیرد.

تفکر غرب ت را بر مدار قدرت طلبی و منفعت طلبی استوار دانسته و دستیابی و حفظ آن را به هر قیمتی حتی اگر به ظلم و فساد و خیانت منجر شود مشروع می شمارد.

نفوذ مبانی فکری غرب در جامعه ای که قرار است با محوریت اندیشه اسلام حرکت نموده و آخرت گرایی، انسانیت و شرف و عرتمندی را یک ارزش دانسته و رفع محرومیت و عدالتخواهی را اولویتی غیرقابل اغماض محسوب نموده و با اشرافی گری و تجمل پرستی و فخرفروشی و خودمحوری و قبیله گرایی و پول پرستی به ستیز برخیزد، نتیجه ای جز تغییر ماهیت دینی جامعه و فروپاشی نظام اخلاقی و مکتبی و اجتماعی به همراه نخواهد داشت.

اهمیت تقابل با این نفوذ فرهنگی است که باعث شد رهبر معظم انقلاب جوانان را در گام دوم انقلاب به جهادی بزرگ و حساب شده فرابخواند:

"تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و ی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است."


هجدهم اسفند 1375 مقام معظم رهبری در شهر اهواز به سخنان مهمی درباره گذشته و آینده کشور در عصر انقلاب اسلامی پرداخت. ایشان سه مرحله انقلاب، دفاع مقدس و سازندگی را از مراحل موفق و طی شده کشور قلمداد نمود و درباره مرحله بعدی انقلاب این گونه بیان داشت:

"اما قدم چهارمی که وجود دارد، نوسازی معنوی ایران است؛ یعنی استقرار عدالت اجتماعی به معنای کامل. البته این قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها باید روز به روز شتاب بیشتری پیدا کند. در یک نظام اجتماعی، عدل از همه چیزها بالاتر و باارزشتر است. عدالت، هدف تشکیل نظامهای الهی وفرستادن پیامبران خداست. عدالت، از بین رفتن تبعیض و فقر و جهل و محرومیت و نادانیهای نفوذ و رسوب کرده در اذهان بخشی از مردم در گوشه و کنار کشور، چیزهایی است که باید انجام گیرد. ما اگر سازندگی را باز هم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق و احیای کرامت زن و مرد مسلمان فعّالیتی نکنیم، موفقیّتی به دست نیاورده‌ایم. موفقیّت، آن وقتی است که بتوانیم معنویّت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و تواناییهای گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم."

آن ایام مصادف بود با تب و تاب رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری که در اوایل خرداد 96 رقم خورد و بعد با تغییر شرایط ی کشور و بروز التهابات مختلف، توصیه مهم مقام معظم رهبری پیرامون قدم چهارمی که باید برداشته می شد یعنی نوسازی معنوی و استقرار عدالت اجتماعی در محاق فراموشی فرو رفت.

وظیفه رهبر، راهبری جامعه و ایجاد حرکت در راستای اهداف پیش رو و منع از توقف در رشد کشور و جامعه است به شرطی که دیگران هم به وظیفه خود عمل نموده و راهبردهای ایشان را تبیین نموده و به مرحله عمل برسانند.

الغرض؛ آمدیم و فعل و انفعالات اقتصادی و ی کشور شبیه همان سال های نیمه دوم دهه هفتاد شد. ما وظیفه خودمان را بدانیم و نگذاریم هیچ هجمه و هیاهو و انحراف و فرع و حاشیه ای، راهبرد تعیین شده رهبری در برداشتن گام دوم انقلاب را تحت الشعاع قرار بدهد.


چند سال است که توی گوشمان می خوانند که عن قریب ایران دچار کم آبی می شود و پدرتان در می آید و.

چند سال است در فضای مجازی مطلبی منسوب به فردی بنام پروفسور کردوانی با عناوین دهان پرکنی چون پدر علم کویرشناسی و آب شناسی و خشکی شناسی!! و . صدها بار دست به دست می چرخد که مثلا بغض کرده و فریاد برآورده ایهالناس چه نشسته اید که یک دوره سی ساله خشکسالی در کشور آغاز شده و جنگ آینده بر سر آب است و کسی به کسی رحم نخواهد کرد و .

همان موقع البته تک و توک کارشناسانی هم بودند که می گفتند مگر می شود وضعیت آب را تا سی سال بعد پیش بینی کرد؟ و . اما به هر حال زور رسانه های این طیف گسترده بود.

من اولش گمان کردم این اسم کردوانی از اساس یک اسم من درآوردی از سوی عوامل رسانه ای دولت است که می خواهند در راستای پیشبرد اهداف خاص خود جامعه را از ترس کم آبی به سمت گرانی هزینه مصرف آب و تعطیلی کشاورزی برای وابستگی بیشتر سوق بدهند و بر تعلل دولت در اصلاح شبکه های آبرسانی که حدود چهل درصد هدر رفت آب معلول آن است سرپوش بگذارند و .

اصل صرفه جویی در مصرف هر چیزی از جمله آب یک وظیفه دینی و انسانی است اما ایجاد التهاب در جامعه و پروپاگاندای تبلیغاتی موضوع متفاوتی است.

تا اینکه همین یکی دو روز پیش وسط اخبار مربوط به سیل و تخریب های ناشی از آن که کل کشور را فراگرفته و گزارش ها از باران های فراتر از حد نرمال در بهار امسال خبر می دهند ناگهان افاضه ای هم از همین جناب پروفسور کردوانی پخش شد که علت سیلاب اخیر در شمال و جنوب و شرق و غرب کشور را بی توجهی به فرآیند آبخیزداری دانست و .

الان من کمی به این اسم حساسیت پیدا کردم. کسی می خواهد لج مرا در بیاورد کافی است اسم پروفسور کردوانی را بر زبان بیاورد هر چه دید از چشم خودش دیده است!



خطبه فدکیه را پیش از آنکه بخواهیم خطبه فدکیه بنامیم باید خطبه ولاییه بدانیم. متن این خطبه حکایت از تأکید چندباره و مستدل دختر پیامبر(ص) بر غصب حاکمیت و ظلم در حق جانشین حقیقی رسول الله دارد.

سند این ادعا را اما می توان در سخنی ناب از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز جست. آنگاه که هارون الرشید مدعی شد که حاضر است فدک را به آن امام بازگرداند، حضرت فرمود: به شرطی که فدک را با همه سرحداتش به ما بازگردانی.

هارون قسم خورد که چنین خواهد کرد. امام سرحدات فدک را چنین برشمرد:

"حد اولش، عدن

حد دومش، سمرقند

حد سومش، آفریقا

و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است."1

هارون این سخن را که شنید رنگ رخسارش پرید و با خشم گفت: با این وصف دیگر چیزی برای ما باقی نمی ماند!

همه سرزمین اسلام، حریم فدک است و غاصبان فدک، غاصبان جغرافیای حکومت اسلام هستند. سرزمین اسلامی نیازمند حاکمیت اسلامی است و این حاکمیت تنها برازنده کسانی است که امین رسول الله و امین دین او بوده و در گفتار و رفتار به سیره رسول اکرم(ص) شبیه تر باشند.

1- سیره پیشوایان، ص462


u7xj_photo_2019-01-27_06-25-57.jpg


صبح توی مسیر سفر به ری و دستبوسی سیدالکریم، توقفی در مزار شهدای مدافع حرم بهشت معصومه قم داشتم. حالی بود با مهدی صابری.

بهشت زهرای تهران، از چمران و بهشتی و رجایی تا محمدحسین محمدخانی و هادی ذوالفقاری و ری کنار طیب حاج رضایی، جایتان خالی بود.

یادم آمد طلاییه حالی بود با مهدی صابری و محمدحسین محمدخانی؛ راهیان امسال.

آن جا هوای علی اکبری دست داد به یاد مهدی صابری که هیات علی اکبر یزدان شهر قم عطر وجود او را به خود داشت و به نیابت از محمدحسن محمدخانی که علی اکبری می خواند، خواندم:

انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

کنار همه بچه های باصفای خمینی دعاگوی دوستان بودم. خدا ما را از قافله شهدا جدا نکند.


معروف است یک روز رسول اکرم(ص) مشغول مرمت قبر مومنی بود. کسی گذر می کرد و وقتی وسواس و دقت رسول الله را موقع کار کردن دید با تعجب پرسید: این همه حوصله و وسواس در مرمت یک قبر چه ضرورتی دارد؟ مدتی نگذشته دوباره گِل های سطح بیرونی آن فرو می ریزد و .

پیامبر(ص) لبخندی زد و فرمود: رَحِمَ اللهُ امرَءً عَمِلَ عَمَلاً فَاَتقَنَه(۱)

خدا دوست دارد کاری که انجام می شود، کامل و محکم باشد.

رمز استقلال کشور، تقویت اقتصاد داخلی است که آن هم مبتنی است بر رونق تولید و حمایت از کالای داخلی. رونق تولید دو وجه دارد. یک عنصر مربوط می شود به حمایت مردم از کالای تولیدی کشورشان که تحقق این امر منجر به فعالیت بیشتر صنایع کشور و اشتغال زایی و بی نیازی از بیگانه و . خواهد شد، یک وجه دیگر آن مربوط است به وجدان کاری تولیدکنندگان.

مطابق حدیث فوق، اسلام از تولیدگران خواسته کالای خود را با کیفیت بالا و بدون نقص ارائه بدهند. عقل نیز حکم می کند کالای بی کیفیت در نهایت مجر به بی رغبتی مشتری برای خرید آن خواهد شد.

در این میان علاوه بر فرهنگ سازی برای تولید کننده و مصرف کننده، ضرورت نظارت بیشتر از سوی نهادهای ذی ربط به منظور جلب اعتماد عمومی نسبت به رعایت استانداردهای تولید، بسیار ضروری به نظر می رسد.

۱ . الکافی،ثقة الاسلام کلینی، ج‏۳، ص۲۶۳.



آن موقع هنوز راه کربلا باز نشده بود. مرحوم ابوترابی هنوز زنده بود. با کاروان سید آزادگان، برای دعای عرفه از اسلام آباد غرب پیاده به سمت مرز خسروی حرکت کردیم.

سید سقا هم آمده بود. وسط بیابان از کجا آب گیر می آورد نمی دانم. همیشه کوزه اش پر از آب بود، آب خنک و گوارا.

کاسه آب را که دستت می داد تأکید می کرد: سلام بر حسین یادت نرود. به یاد سقای بی دست کربلا، نمی گذاشت کسی تشنگی دوستانش را شاهد باشد و شرمنده شود.

بعدها در حدیثی خواندم یکی از آرزوهای جبرائیل این است که اگر به شکل انسان درآمد به تشنگان زمین آب رسانی کند. از آن پس بود به هر کس که قصد داشت کار خیر ماندگاری انجام دهد؛ اما چندان تمکن مالی نداشت توصیه می کردم آبسردکنی را خریده و سر معبری وقف مردم کند.

بعدها هرجا تصاویر دسته روی و راهپیمایی بچه های حزب اللهی تهران منتشر می شد، می گشم و عکسی از سید سقا را وسطشان پیدا می کردم. یک عمر جگرهای تشنه را خنک کرد به نیابت از ابالفضل العباس علیه السلام، به عشق باده نوشی از دست ساقی کوثر.

چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم موقع تشییع پیکرش، کوچه باز کردند و سینه زدند. یک عمر قلبش با همین حسین حسین گفتن ها تنظیم میشد و می تپید. ما که سرمایه ای در این عالم جز اشک و عشق به اهل بیت نداریم. رحمت حق بر او باد و همنشینی با یاران اباعبدالله روزی جاودانه اش.


مصدق از گل نازک تر به آمریکا نگفت. دنبال تقویت بنیه نظامی کشور نبود. کاری با ت های استثماری ابرقدرت ها در خاورمیانه نداشت. آرمانی در حمایت از مستضعفین عالم و دفاع از محرومان و آزادی خواهان مطرح نکرد. شعار مرگ بر اسرائیل نداد. حرفی از انرژی هسته ای و خودکفایی اقتصادی و استقلال صنعتی و علمی و . نزد. شاه سرسپرده آمریکا را سرنگون نکرد و .

فقط خواست نفت را ملی کند که زدند و ناکارش کردند! همین آمریکایی که اتفاقاً جناب مصدق روی خوش به آن نشان داده بود، در 28 مرداد 1332 در ایران کودتا کرد و دولت مصدق را زمین زد.

آن وقت عده ای بدون توجه به وقایع تاریخی و ماهیت پلید کاخ سفید و همدستانش گمان می کنند اگر از انرژی هسته ای دست برداریم، شعار مرگ بر اسرائیل سر ندهیم، از کنار مظلومیت کودکان بیگناه غزه و یمن و بحرین و نیجریه و . به سادگی عبور کنیم، صنایع نظامی را تعطیل کنیم و . دیگر آمریکا دست از سر ما برداشته و کاری به کارمان نخواهد داشت!

کودتای 28 مرداد ثابت کرد تا زمانی که تسلیم محض ایالات متحده نبوده و استقلال و شرف خود را به مستکبران نفروشیم، دشمنی با ملت ایران ادامه خواهد داشت.

به جای چشم دوختن به دست یاری دشمن حیله گر، روی پای خود بایستیم و باور کنیم با غیرت و همت خویش می توانیم مشکلات را از سر راه برداریم.

"اینکه کسی گمان کند که مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه‌حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه‌زدن بر پنجه‌ی گرگ است» خطایی نابخشودنی است."1

1- مقام معظم رهبری، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی



علی علی زاده دیر متولد شد. تازه توفیق پیدا کرد بیاید به دامان انقلاب و گفتمان اسلام ناب. عرض خیر مقدم؛ اما

قرار نیست از راه نرسیده بشود پیشنماز جماعت حزب الله و لیدر نیروهای انقلاب و بولتن های بصیرت افزایی نهادها را بلغور کند.

دمش گرم که از ماهیت و مبانی انقلاب در مجموع خوب دفاع می کند؛ اما سر ورود به مصادیق باید تأمل بیشتری داشته باشد و پایش را از گلیمش درازتر نکند.

او مدعی برائت از تفکر اکبر هاشمی است؛ اما اکبر هاشمی درونش زبانه می کشد و مثل مدیران دهه هفتادی، انتقاد از رئیس هلال احمر و امام جمعه گرگان و فلان صاحب قدرت و میز را در تنافی با نظام می بیند.

بچه های کف میدانی و خط مقدمی حزب الله سالهاست که در بزم عاشقانه عدالتخواهی خود، چونان که رهبر انقلاب نیز در گفتمان خویش ساختار دیوانسالاری را با نظام امت و امامت جدا دانسته و انتقاد از همه حتی منصوبینش را مجاز و گاه واجب میشمارد، از هر چه روابط عمومی و مخبربازی و عقیدتی ی و هر آن مرکز و مبنایی که جز به توجیه غلط کاری پیرامون خویش نیندیشیده و مشروعیت نقد را بر این فرض می داند که نوک پیکانش به سمت حریف باشد، بیزاری جسته اند.


ما از بعضی کارهای مسئولین انتقاد میکنیم، بی بی سی هم انتقاد میکند.

ما انتقاد میکنیم که برسیم به اسلام، بی بی سی انتقاد می کند که برسیم به انگلیس!

فرق انتقاد ما با نق و نقدهای رسانه های بیگانه و ضدانقلاب در این است که ما معتقدیم هر جا اگر نقص و تعللی وجود دارد به خاطر فاصله گرفتن از ارزشها و عمل نکردن به دستورات اسلام است.

فرق انتقادی که دلسوزان نظام مطرح میکنند با آنچه که ذیل عنوان انتقاد؛ اما با رویکرد سیاه نمایی توسط عناصر خودباخته مطرح میشود در این است که ما منکر دستاوردها و پیشرفت ها نیستیم و یک تار موی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را به حکومتهای وابسته و اشرافی و فاسد نمیدهیم.

ما معتقدیم انقلاب اسلامی سرمنشأ پیدایش فرهنگ عدالتخواهی در جامعه است و در این راستا توانسته در یک دوره چهل ساله، قله هایی از رشد و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و رفاهی و خدماتی و . را فتح کند که با هیچیک از دوره های تاریخی این مرز و بوم قابل قیاس نیست و بر این باوریم که استمرار و مجاهدت در این مسیر، طعم برقراری و بسط عدالت در همه نقاط و عرصه ها را بیش از پیش بر کام مردم می نشاند.

آنچه تا کنون به رغم همه دشمنیها و مانع تراشیها در چهارچوب نظام اسلامی رخ داد چند سر و گردن از کارنامه همه سلاطین و حکمرانان این کشور بالاتر است؛ اما هنوز برای آنچه که باید ذیل پرچم مقدس اسلام محقق شود تلاشی همه جانبه نیاز است.

"نیتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بی‌همتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بی‌عدالتی در این چهار دهه، با هیچ دوره‌ی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست"1

1- مقام معظم رهبری، بیانیه گام دوم انقلاب



هر چه ما از اسلام دورتر شده‌ایم و پیام مبعث را کمتر مورد توجّه قرار داده‌ایم، زندگی بر ما مسلمانان - در دوره‌های مختلف - مشکلتر شده است.
 
پیام مبعث را میشود در قرآن، در بخشهای برجسته‌ای جستجو کرد. من دو قسمت از این پیام عظیم را اشاره میکنم که ببینید چقدر برای ما مسلمانان مهم است و چطور در مقابل ما برنامه و راه قرار میدهد:
 
یکی این پیام است که در آیاتی از قرآن، به آن اشاره شده است؛ از جمله این آیه که میفرماید: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. کتابٌ انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظلمات الی النور(۱)» پیام خروج از ظلمت و ورود به نور.
 
نور و ظلمت، چیزی نیست که برای انسان در بخشهای مختلف، قابل اشتباه باشد. اسلام و پیام بعثت، انسانها را از ظلمات جهل، ظلمات عادات زشت، خُلقیّات بد، فتنه‌های میان افراد بشر، خرافاتی که بر ذهنهای انسانها حاکم میشود، پنجه می‌اندازد و آنها را از راه مستقیم منحرف میکند، ظلمات ظلم و طغیان - اینها همه ظلمات است - خارج میکند و به نوری که مقابل آن است، هدایت و دلالت میکند.
 
در آیات متعدّدی از قرآن، این مضمون تکرار شده است؛ یعنی یک تحوّل در زندگی انسان، از لحاظ اجتماعی، از لحاظ هدفگیری و از لحاظ فردی؛ از همه جهت.
 
یک نقطه‌ی برجسته دیگر، مسأله اخلاقیّات و تزکیه نفوس است که آن هم در آیاتی از قرآن مورد تأکید قرار گرفته است و در حدیث نبوی معروف بین همه فِرَق اسلامی هم هست که بُعِثتُ لِاُتَممّ مکارم الاخلاق(۲)». ببینید؛ در آن جامعه‌ای که خُلقیّات - اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی - رایج باشد، انسانها از اخلاق نیکو - از گذشت، برادری، احسان، عدل، علم و حق‌طلبی - برخوردار باشند، انصاف بین آنها باشد، صفات رذیله در میان آنها حاکم و رایج نباشد، در چه بهشتی زندگی خواهند کرد!
 
امروز بشر، از همین چیزها رنج می‌برد. امروز گرفتاریهای دنیای بشر، گرفتاریهای ناشی از طغیانهای ی در عالم و طواغیت، به ریشه‌های اخلاقی برمیگردد. گرفتاریهای توده‌های مردم هم غالباً به جهالت آنها برمیگردد. اسلام، اینها را برطرف میکند.

۱) ابراهیم: ۲
 
۲) مرآة العقول، ج ۷، ص ۳۴۷

1376/09/07 مقام معظم رهبری


بین انقلابی گری و انضباط اجتماعی منافاتی وجود ندارد. نظام اسلامی مبتنی بر انقلابی برخاسته از باورهای دینی مردم است. اگر انقلابی گری را مخل نظام بدانیم در حقیقت حاکمیت را از محتوا و درون مایه خود تهی نموده ایم. از سوی دیگر انقلابی گری منهای قانون نیز نظم حاکم بر جامعه را مختل می سازد.

انقلابی گری وجوه مختلفی دارد و وماً به معنای قانون شکنی نیست. انقلاب اسلامی روح نظام جمهوری اسلامی است و انقلابی گری، شرطی بایسته برای پشبرد اهداف آن.

به عبارت دیگر، انقلابی گری به عنوان یک روحیه و فرهنگ، نظام را از حالت رکود و سستی خارج نموده و نشاط مومنانه را در جهت دستیابی به تمدن نوین اسلامی و تحقق آرمانها تضمین می نماید.

در این راستا دو عنصر اساسی را باید وجه شاخص نیروهای انقلاب دانست:

1- دغدغه مندی

2- مسئولیت پذیری

یک نیروی وفادار و دلسوز انقلاب از بی تفاوتی به دور است و درد جامعه و کشور را درد خود می داند. مکمل این دردمندی و دغدغه، احساس مسئولیت و انگیزه برای ورود عملی به میدان بوده و تلاش از هر راه ممکن برای تقابل با کژی ها و رفع مشکلات و تحقق اهداف انقلاب از ویژگیهای آن است. سهم داشتن در انقلاب با سهم خواهی از انقلاب تفاوت دارد. ما همه در انقلاب اسلامی سهیم هستیم و در قبال حفظ و تقویت آن به سهم خود باید علاوه بر دغدغه و دلسوزی، گامی موثر در عرصه های مختلف برداریم. این معناست که رابطه بین انقلابی گری و نظام مندی را ضرورت میبخشد.

"انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم ی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمی‌بیند، بلکه از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند."1

1- مقام معظم رهبری، بیانیه گام دوم انقلاب


4t35_photo_2019-02-01_21-45-05.jpg

به رغم وقوع سیل در کشورهای همسایه، همچنان عده ای در فضای مجازی به این شایعه دامن می زنند که بارورسازی ابرها علت وقوع این حجم از باران در کشور بوده است!
جالب آنکه دولت آمریکا نیز در اظهاراتی مداخله جویانه، سوءمدیریت مسئولان جمهوری اسلامی را دلیل خسارات ناشی از سیل ایران دانسته است.
دو روز قبل، در پانزدهم فروردین نود و هشت، سایت رسمی بی بی سی فارسی در گزارشی که درباره نوع دوستی مردم آمریکا منتشر کرده، به باران های اخیر در آمریکا و خسارت های گسترده سیل در مناطق مختلف ایالات متحده نیز اشاره کرده است. در این گزارش که بی هیچ کم و کاست در این صفحه منتشر میشود مواردی از تخریب زیرساخت های ارتباطی، بی نظمی عمومی و کمبود امکانات مورد نیاز مردم بیان گردیده تا حدی که پلیس آمریکا مجبور به اسکورت تریلی حامل یونجه شده است! 
بی بی سی در حالی که تیتر اصلی خود درباره اخبار سیل ایران را به ویرانی ها اختصاص داده تیتر گزارش خود از سیلاب ویرانگر آمریکا را به نوع دوستی مردم این کشور اختصاص داده است!
خوب است فعالان رسانه ای علاوه بر پوشش خبری سیل در ایران به منظور مقابله با آتش روانی دشمن، وضعیت سیل زدگان آمریکا را نیز پوشش بدهند.
با هم بخوانیم:

زن آمریکایی همه کفش‌های یک مغازه را خرید و به سیل‌زدگان داد

  • 4 آوریل 2019 - 15 فروردین 1398

سیل و بارش‌های سهمگین همچنان مناطق وسیعی از مرکز غربی آمریکا را زیر آب فرو برده و ده‌ها هزار نفر را آواره و با مصائب سیل‌زدگی و کاستی‌های پس از آن در ایالت‌هایی چون نبراسکا، داکوتای جنوبی، ویسکانسن و مینه‌سوتا روبرو کرده است.

سیل علاوه بر زیر آب بردن مناطق مسی هزاران هکتار از مزارع کشاورزی را هم نابود کرده و با مسموم کردن آب آشامیدنی و زراعی، هزاران خانواده را با مشکلات اقتصادی بی‌سابقه روبرو کرده به طوری که مقام‌ها در آمریکا میزان بارندگی‌ها و سیلاب‌ها را تاریخی و ویرانگر توصیف کرده‌اند.

همزمان با فروکش کردن سیل در برخی نقاط و آغاز بازگرداندن آوراگان به خانه‌های آنها وسعت خسارات بیشتر نمایان شده و تصاویر منتشر شده از خرابی‌ها رسانه‌های آمریکایی را پر کرده است.

در این میان برخی از انسان‌دوستان هم برای کمک به سیل‌زدگان پیش‌قدم شده‌اند.

یکی از آنها ادی تریت، ۲۵ ساله است که برای کمک به سیل‌زدگان ایالت نبراسکا پیشگام شده است.

هنگامی که ادی متوجه شد یکی از فروشگاه‌های کفش حراجی بزرگ‌ برپا کرده تصمیم گرفته همه کفش‌ها را یکجا بخرد.

او پس از حدود دو ساعت مذاکره با صاحب فروشگاه او را راضی کرد که همه کفش های باقی مانده در حراج را به او یکجا بفروشد آن هم فقط در ازای ۱۰۰ دلار.

خانم تریت سپس ۲۰۴ جفت کفش به ارزش حدود ۶۰۰۰ دلار را به خانواده‌های سیل زده تقدیم کرد.

او به شبکه سی‌بی‌اس آمریکا گفته: "هر کفشی بهتر از یک کفش خیس و نم کشیده است."

آن طور که گزارش شده از میان این ۲۰۴ جفت کفش، تنها دو جفت کفش مردانه، ۱۶۲ جفت کفش‌ها بچه‌گانه و مابقی نه بوده است.

قرار است یک گروه داوطلب این کفش‌ها را به کشاورزان آسیب دیده نبراسکا برساند.

پت ریکتس، فرماندار نبراسکا گفته جامعه کشاورزان بیشترین آسیب را از سیل‌های چند هفته گذشته دیده و "وسعت خسارات فراتر از هر مصیبت دیگری است که ایالت نبراسکا در تاریخ خود شاهد بوده است."

تاکسی هوایی!

در مناطق سیل‌زده بسیاری از جاده‌ها غیرقابل عبور شده و یا سیل بخش اصلی آنها را با خود برده است.

داوطلبان در این مناطق هم برای کمک به آسیب‌دیدگان راه‌های دیگری را پیش گرفته‌اند.

آدام مارشال، سه سالی است که یک خلبان خصوصی شده است و وقتی تلفن‌های متعددی مبنی بر درخواست کمک دریافت کرد موتور هواپیمای کوچک و تک ملخی خود را روشن کرد و به کمک مردمی شتافت که در شهر فرمند در نزدیکی محل زندگی او به دام سیل افتاده بودند.

او به شبکه سی‌ان‌ان گفته تا کنون بیش از ۳۰ پرواز برای نجات سیل‌زدگان انجام داده است.

"تلفنم پشت هم زنگ می‌خورد به طوری که به همسرم گفتم احتمالا دو سه روزی من رو نخواهی دید."

"من همه اعضای گروه رقص دانگشاه میدلند را به اوماها منتقل کردم چرا که پرواز آنها به علت سیل لغو شده بود. یک زن تنها را هم که به علت سیل از ۵ فرزندش جدا افتاده بود را به آنها رساندم."

گری فورکر که در میانه سیلاب در حال پیش‌روی گیرافتاده بود باید هر چه زودتر به بیمارستان منتقل می‌شد چرا که دکترها شک کرده بودند که ریه‌های او پر از ه‌های خون شده است.

اما مشکل این بود که هلی‌کوپتر امداد تنها برای یک نفر جا داشت و همسر گری نمی‌توانست او را همراهی کند.

خانم فورکر به سی‌ان‌ان گفته: "جاده ها همه مسدود شده بودند. من هیچ وقت به عمرم این قدر نترسیده بودم."

آدام مارشال برای کمک به این زن به نزدیکی خانه آنها پرواز کرد و توانست با فاصله یک ساعت او را به همسرش در بیمارستان برساند.

"من واقعا کاری که او (آدام مارشال) و سایر خلبانان در این چند رو انجام داده‌اند را ستایش می‌کنم. این که چه طور پیش قدم کمک به مردم شدند."

آقای مارشال می‌گوید: "بسیاری از مردم وقتی سوار هواپیما می‌شوند احساس نجات و رهایی می‌کنند. در چند روز گذشته یک عالمه بغل کردن و در آغوش گرفتن نصیبم شده."'هر جور که بلدید کمک کنید!'

دریک جیلک اهل داکوتای شمالی است. او وقتی تصاویر مربوط که سیلاب و ویرانی‌ها مربوط به آن را در ایالت‌ها مجاور دید تصمیم گرفت هر طور که از دستش بر می‌‎آید کمک کند.

در فیسبوک صفحه‌ای دایر کرد و از کشاورزان و مزرعه‌داران منطقه خواست برای کمک به مزارع و کشاورزان آسیب‌دیده مقداری از کاه و یونجه انبارهای خود را اهدا کنند.

بسیاری از مزارع و دام‌داری‌ها زیر آب فرورفته و حتی با وجود فروکش کردن سیلاب، کشاورزان چیزی برای تعذیه دام‌هایشان ندارند.

کمپینی که دریک جلیک به راه انداخته بود خیلی زود با استقبال روبرو شه به طوری که او ناچار شد ۹ تریلی آذوقه دام و طیور بار بزند که روی هم هزاران دلار ارزش داشتند.

"گمان می‌کنم بهترین راه این است که وقتی می‌خواهید کمک کنید کاری یا روشی را انتخاب کنید که خودتان به آن آشنایی دارید. من از گاو و گوسفند و دام‌داری سر در می‌آوردم برای همین هم در این زمینه داوطلب شدم."

این کاروان یونجه و علف که باید حدود ۱۰۰۰ کیلومتر را برای رسیدن به مقصد طی می‌کرد در پاره‌ای از مسیر با اسکورت خودروهای پلیس هم همراه شد.

گروهبان دان کینسینگر از کلانتری استارک که یکی از اسکورت کنندگان این کاروان کمک بود گفته: "برایم تازگی داشت. ما کاروان خودروهای سوگوار و تابوت و خیلی چیزهای دیگر را اسکورت کرده بودیم اما تا به حال یونجه اسکورت نکرده بودیم."



یک مزرعه چه خاصیتی برای کشاورز دارد؟

هم نیازهای خودش را با بهره گیری از محصول زمین، تأمین میکند و هم بخشی از محصولش را میفروشد تا سرمایه ای شود برای آینده ای که پیش رو دارد.

عده ای گفتند: دین افیون ملتهاست! اگر دیندار باشید نمیتوانید پیشرفت کنید!

عده ای هم گفتند: لازمه آخرت گرایی، ترک دنیا و بی اعتنایی به امور مادی است!

اسلام گفت: دنیا مزرعه آخرت است. از نعمتهای دنیا بهره میگیریم و از لذتهای حلال آن استفاده میکنیم و دل در گرو طاعت خدا داشته و نعمات و فضایل مادی را اسبابی برای آبادانی آخرت خویش میدانیم. دنیا را دوست داریم؛ اما به خاطر دنیا، آخرت خود را نمیفروشیم و میدانیم که پیشرفت و سعادت مادی و دنیوی در راستای شکرگزاری نعمات خالق یکتا بوده و وسیله ای برای خدمت به خلق و جلب رضایت معبود و ذخیره روز حساب است.

جمهوری اسلامی ایران، نه دنیا را نفی نموده و نه آخرت را؛ بلکه آبادانی هر دو را در سایه لطف و رضایت خداوند، طلب میکند. از اینرو، پیروزی انقلاب اسلامی را باید سرآغاز دوره ای دانست که سعادت بشر را ورای مکاتب مادی و طبقه محور و خودکامه، در پرتو فلسفه عالم خلقت تعریف نموده و مدیریت جوامع انسانی را به محوریت دو اصل توحید و معاد فرا میخواند. بر این اساس است که تمدن نوین اسلامی دین و دنیای مردم را مورد اهتمام قرار خواهد داد.

"آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود."1

1-مقام معظم رهبری، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی


محسن حقیقی طلبه ناهی از منکر در گفتگو با فارس:هیچ نسبت خانوادگی با مامور ناجا ندارم

محسن حقیقی، طلبه ناهی از منکر هرگونه نسبت خانوادگی با فرد ضارب (مامور نیروی انتظامی) را تکذیب کرد.

هیچ نسبت خانوادگی با مامور ناجا ندارم

به گزارش خبرنگار انتظامی خبرگزاری فارس، عصر امروز پایگاه اطلاع رسانی نیروی انتظامی با انتشار خبری، ضرب و شتم یک طلبه توسط مامور ناجا را یک درگیری خانوادگی قلمداد کرد.

نیروی انتظامی در خبر خود آورده است: با بررسی های انجام شده مشخص شد که این درگیری کاملا خانوادگی بوده و فرد ضارب و طلبه ای که مورد ضرب و شتم قرار گرفته پسرعمو و باجناق هستند.

پس از انتشار این خبر، محسن حقیقی، طلبه ناهی از منکر که در این حادثه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود در گفتگو با خبرگار فارس، هرگونه نسبت خانوادگی با فرد ضارب را تکذیب کرد.

وی افزود: با احترام به عزیزان نیروی انتظامی و قدردانی از زحمات آنها از انتشار این خبر تعجب کردم. تمام تلاش بنده این بوده که اجازه سواستفاده را از فرصت طلبان سلب کنم و در تمام این مدت با مسئولان انتظامی منطقه تعامل خوبی داشته ایم تا ماجرا به شکل خوبی پیگیری شود.


از تاریخ تولدش هم پیداست؛ قرار نیست از حسین جدا بماند.

از کودکی یاور حسین بود و تا آخر پای او ایستاد و به هیچ امان نامه ای تن نداد.

آخرین ذکر لب عطشان او هم قبل از شهادتش یاد برادر بود.

ابالفضل هیچ گاه از حسین جدا نماند، جز در مزار و بارگاهش.

مزار او اندکی با حرم اباعبدالله فاصله دارد و دارای بارگاهی مستقل است و نگاه ها را به خود خیره می سازد تا یادمان نرود که گفته اند: "همه شهدا به مقام عباس غبطه می خورند."1

1-وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَة

امام سجاد علیه السلام امالی شیخ صدوق ص462



نهضت عاشورا یک پیام بزرگ برای تاریخ بشریت داشت. شعار "هیهات منّا الذله" یک رجز حماسی صرف نبود، تصویری از استراتژی آزادگان جهان بود که نشان داد عزت و پایمردی در راه حق به رغم همه فشارها و سختی ها راه ماندگار همه آنانی است که دل در گرو انسانیت و شرافت دارند.

هیهات منّا الذله را باید شاخص و معیاری برای سنجش میزان صحت ادعای مبارزان همه نهضت های عالم دانست. هر جا که با کفر و بی عدالتی سازشی صورت گرفت و عزت و رشادت و شرف، دستخوش معامله با اصحاب سلطه و ستم گردید، بدانید آزادی خواهی و استکبارستیزی و عدالت طلبی، شعار و بازیچه ای بیش نبوده است.

حسین بن علی علیه السلام را از این باب سرور آزادگان جهان لقب داده اند که همه داشته های مادی خود را در راه هدف و آرمان حق طلبی به قربانگاه عشق برد و در برابر زیاده خواهی دربار ظلم تا پای جان ایستاد و کمترین لغزشی از خود نشان نداد.

انقلاب اسلامی مردم ایران برخاسته از مکتب عاشوراست و هیهات منّا الذله، راهبرد خدشه ناپذیر آن در همه عرصه ها تلقی می شود.

"در تمام این چهل سال، تسلیم‌ناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشته‌ی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناخته‌شده‌ی ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به شمار میرفته است."1

این انقلاب در گامهای بعدی خود نیز متأثر از آموزه های نورانی نهضت عاشورا، بر مدار عزت طلبی و نفی سلطه اجانب و سازش ناپذیری با جبهه باطل حرکت نموده و استراتژی الهام بخش قیام اباعبدالله را شاخص همه جهت گیری های خود قرار داده و عدول از آن را انحراف از مبانی انقلاب اسلامی می داند.

1- مقام معظم رهبری، بیانیه گام دوم انقلاب


نوزدهم فروردین هم سالگرد شهادت شهید سیدمحمدباقر صدر است و هم سالمرگ صادق هدایت.

شهید صدر را یکی از کم نظیرترین اندیشمندان جهان اسلام و یک نابغه علمی لقب داده اند. این شهید در آثار خود به تبیین و ارائه و تدوین نظام ی و اقتصادی و اجتماعی اسلام پرداخته و از این رهگذر، حکومتی مبتنی بر فطرت و توحید که توانایی تأمین سعادت مادی و معنوی بشریت را داشته باشد ترسیم نموده است. این متفکر بزرگ، آبادانی دنیا و آخرت را لازمه کمال طلبی انسان موحّد دانسته و چارچوب های نظری اسلام در بستر سازی مناسب برای دستیابی به حیات پاک، انسانی و متمدنانه را تشریح نموده است. او در مسیر تحقق جامعه سالم و ایمانی توسط بدترین جنایتکاران تاریخ معاصر به شهادت رسید.

صادق هدایت نویسنده بود. او بر اثر خودکشی از دنیا رفت. پیش تر نیز یک بار در شهر پاریس خودکشی ناموفقی داشت که بعد خودش این اقدام خود را غیرعاقلانه و دور از خرد توصیف نمود.

اولین اثر قلمی او تهیه رومه دیواری در زمان دبستان بود که نامش را گذاشت "ندای اموات"!

او معتقد بود دین ضد تمدن است و باعث عقب افتادگی و سرخوردگی و ناامیدی! جامعه شده و حرفی برای سعادت دنیوی بشر به همراه ندارد!! حامیان فکری او هنوز هم دین را مخدّر و افیون ملت دانسته و معتقدند انسان متدین یک انسان شکست خورده است!!!



صدور مجوز ساخت در بستر رودخانه ها بازی با جان مردم است و شهرداری ها مقصرند، قبول؛ اما نهادهای نظارتی دقیقاً کجا تشریف داشتند؟!

مگر فرمانداریها و استانداری ها و وزارت کشور موظف به نظارت بر مصوبات شوراهای شهر و روستا و نیز نحوه عملکرد شهرداری ها نیستند؟

همه در مقابل پول های کثیف چشمانشان را بستند و دم بر نیاوردند حالا شده اند دایه دلسوزتر از مادر.


"لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا"1 یکی از ی ترین آیات قرآن مجید است.

خدا هیچ راهی را که منجر به تسلط کفار بر مسلمانان شود به رسمیت نمی شناسد. این آیه تأکیدی است بر ضرورت استقلال جامعه اسلامی در همه وجوه اقتصادی و فرهنگی و نظامی و ی و . و نفی هر نوع وابستگی به کفار که ممکن است در نهایت منجر به باج خواهی و استیلای جهانخواران و مستکبران بر جوامع اسلامی شود.

همان شعار راهبردی انقلاب که با نفی سلطه شرق و غرب، جمهوری اسلامی را مستقل و خودکفا و آزاد توصیف نموده است.

در چهل ساله نخست عمر پربرکت انقلاب، به رغم همه فراز و نشیب ها از قبیل کودتا، ترور، جدایی طلبی، نفوذ، جنگ، تحریم، فتنه و . نظام اسلامی توانست اصل نه شرقی و نه غربی را به عنوان خط مشی اصلی خود حفظ نماید. در گام دوم انقلاب اسلامی نیز باید با بهره گیری از تجربه این چهل سال و الهام از استقامت مردم متدین و انقلابی، همه نقاط و روزنه هایی که ممکن است منجر به استقرار تفکر بیگانه و یا وابستگی به کشورهای دیگر شود از رهگذر خودکفایی و خودباوری مسدود نماییم.

دشمن تا کنون در اثبات دشمنی و خیانت خود از هیچ رفتار ناجوانمردانه ای فروگذار نکرده است. این تجربه تلخ اما آموزنده، ضرورت توجه به اقتصاد مقاومتی و درون زا را برای مواجهه با شرایط غیرقابل پیش بینی و دشوارتر گوشزد مینماید. از سوی دیگر وم الگودهی به جوامع آزادی خواه عالم، ارائه نظامی مستقل، سرافراز، پیشرفته و متمدن را با همت مرد و زن مسلمان و انقلابی ایران ضروری ساخته است.

استقلال نظام اسلامی، یک توصیه قرآنی و توحیدی است.

1- سوره نساء، آیه 141


d0ba_photo_2019-02-07_19-21-54.jpg

13_photo_2019-02-07_19-22-06.jpg


شورای اسلامی(؟!!) شهر بابل وقتی با تغییر نام میدان انتفاضه، سکوت مدعیان اهل معامله ای را دید که بالاترین فریادشان برای انقلاب، گفتن الله اکبر در رستوران صفویه بود، در گام بعدی تصمیم به حذف نام شهدای محله مذهبی حکیم آباد از سطح کوچه ها و معابر گرفت.

به استناد نامه شورای اسلامی محله مذکور و نامه تأیید بنیاد امور ایثارگران، اسامی شهیدان الله وردی، ارج، وزین، شعبانزاده، بزرگ تبار، مختاررضایی، امامی، ممدوحی و مفتح از معابر حذف و به نام های خنثایی چون ارکیده، پروین، پروانه، ترنج و . تغییر پیدا کرد.

رویکردهای مشکوک فرهنگی شورا در این سالها دیگر بر کسی پوشیده نیست. مردم هم حق دارند چهارراهی که ساختمان شورا در آن قرار دارد را چهارراه آتلیه بنامند تا یادشان نرود کسانی که قادر به مراقبت از بند تنبان خودشان نیستند، نمی توانند از فرهنگ و اعتبار شهری در طراز دارالمومنین نیز صیانت کنند.

امیدوارم مجموعه مسئولان مرتبط به خصوص امام جمعه محترم، حاج غفار آری و مجتبی حکیم به عنوان متولیان اصلی امور شهر در این خصوص تدبیری بیندیشند.


غم و شادی تنها بهانه اند، اشک داشته باشی یا لبخند، سیاه بپوشی یا سفید .

محرم که می شود نمی توانی یاد حسین باشی و از عباس و علی اکبر و سجاد نگویی که شهادتشان همان حوالی است.

شعبان که می شود نمی توانی از حسین بگویی و یاد عباس نباشی و سجاد و علی اکبر؛ که میلادشان همان حوالی است.

چینش مشترک این نام ها و این ایام در کنار هم انگار حرفی برای گفتن دارد و پیغامی برای شنیدن.

حسین قرار است کشتی نجات باشد و حسین فقط یک نام و یک واژه نیست، یک راه است که وقتی از آن سخن می گویی باید رهروانی چون عباس و علی اکبر و سجاد را نیز بشناسی.

همان پیامبری که فرمود "شعبان ماه من است" فرموده که "حسین منی و انا من حسین". شعبان ماه حسین است و حسین، وجود رسول الله است و نبوت رسول الله همان پیام عاشوراست.

 حسین هدف نیست، یک طریقت است. باب ورود به شهرالله، گذر از مسیر حسین است. شعبان به ماه میهمانی خدا ختم می شود و محرم نیز به عاشورا که تبلور ضیافت الهی است. برای همین است که عاشورا، شبیه رمضان شده، گرسنه و تشنه به سوی خدا رفتن.

دم افطار عجب می چسبد، رطب تازه بین الحرمین

جرعه ای آب به لب می گویم، به فدای لب عطشان حسین

خدا ما را عاشورایی می طلبد. "و علی الارواح التی حلّت بفنائک"، رمز و راز شمول آیه "فادخلی فی عبادی" است. شعبان یا محرم، جشن یا اندوه، حزن یا فرح، بهانه اند تا با سفینة النجاة حسین علیه السلام به خدا برسیم.


m608_photo_2019-01-27_06-27-02.jpg


دشمن همیشه دنبال ایجاد تقابل و اختلاف بین ارتش و سپاه است و فرماندهان و دلسوزان کشور همواره به دنبال تقویت وحدت بین این دو بازوی توانمند انقلاب اسلامی.

صیاد شیرازی یکی از همین فرماندهان و دلسوزان بود که از هیچ کوششی برای تقویت وحدت بین ارتش و سپاه فروگذار نمی کرد.

معروف است یک بار موقع سخنرانی وقتی این شعار توسط حضار سر داده شد که: ارتشی و سپاهی، دو لشکر الهی، گفت بهتر است این شعار را اصلاح کنیم و بگوییم: ارتشی و سپاهی، یک لشکر الهی.

صیاد شیرازی فرمانده غیور نیروی زمینی ارتش در سال 78 به دست منافقین به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. جالب است شانزده سال بعد، مزار نمادین سردار حسین همدانی از فرماندهان ارشد سپاه که در سوریه به شهادت رسید درست در کنار صیاد قرار گرفت و مجاورت مزار این دو شهید سرافراز هم نمادی از وحدت بین سپاه و ارتش گردید.


درباره کسانی که کمر به هدم ارزش ها و نفی نام و راه شهدا بسته اند حرف تازه ای برای گفتن وجود ندارد.

این طیف در وهله نخست به دنبال تهی سازی شهر از هویت اصیل و دینی اش بود که توانست نام دارالمومنین را به عنوانی پوچ و بی خاصیت یعنی بهارنارنج تبدیل کند.

حذف تاریخچه شهدای نبرد با بهاییت از چهارراه شهدا، تغییر نام میدان انتفاضه، تضعیف مقوله حجاب، اسطوره سازی از چهره های خودباخته فرهنگی، تقویت جریان فتنه و نفاق و . رویکرد مستمری است که این طیف بنا بر رسالت خود در حال انجام آن است. تا این جا، مسآله ای غیر طبیعی به نظر نمی رسد.

نکته این جاست که مسئولان و متولیان و دلسوزان شهر دقیقاً در کجای ماجرا ایستاده اند؟

آن بزرگواری که به خاطر بریده شدن شاخه های یک درخت توسط یکی از مغازه داران چهارراه فرهنگ، از پشت تریبون واکنش نشان داد چه عکس العملی درباره حذف نام شهدا خواهد داشت؟

فرماندار بابل که از اختیار قانونی خودش برای لغو بعضی مصوبات شورا بهره می گیرد در دفاع از نام و یاد شهدا چه زحمتی به خودش خواهد داد؟

بنیاد شهید و امور ایثارگران چگونه از نام شهدا دفاع خواهد کرد؟

نمایندگان مجلس فقط به عکسهای یادگاری شان با جانبازان و خانواده های شهدا اکتفا می کنند؟

هیات رزمندگان، گروه های مختلف ارزشی، جمنایی ها و . چطور؟

آن دو عضو اصولگرای شورا حواسشان هست که بازیچه دست آدمی شیاد و نیرنگ باز قرار نگیرند و به ماشین امضای او تبدیل نشوند؟

 محله حکیم آباد که یکی از انقلابی ترین محله های شهرستان بابل است و اهالی آن در جریان فتنه کور 88 بیشترین حضور میدانی و تن به تن را در تقابل با اشرار از خود نشان داده اند آخرین محله ای نیست که با حذف نام عزیزانشان مواجه می شود. همانطور که حذف نام میدان انتفاضه، حذف نام دارالمومنین و . آخرین اقدام دشمنان هویت شهر نبود.

بچه های حزب اللهی تکلیف خودشان را بلدند و به آن عمل می کنند، حضرات نان خور انقلاب هم خودی نشان بدهند.


h1zm_photo_2019-02-10_03-45-00.jpg


خیلی از نقاط کشور مثل همین اتوبان تهران- قم، بیابانی و برهوت است. سال هاست که وقتی از این مسیر می گذرم احساس می کنم در حال تماشای کوهان شتر هستم! برخلاف جاده های سرسبز و تماشایی شمال، در اغلب جاده های کشور، آدم علاقه ای به تماشای مسیر پیدا نمی کند. دوست دارد به زور هم که شده خوابش ببرد و زودتر به مقصدش برسد.

این تصویر را که می بینید، مربوط به جاده های چهارمحال و بختیاری یا شمال و . نیست. همین دشت برهوت بین تهران و قم است. این روزها اگر اطراف شهرهای بیابانی و کویری چرخی بزنید با چنین مناظر عجیبی مواجه می شوید. این دشت های تشنه پس از سال ها سیراب شده و دانه گیاهان وحشی جوانه زده اند.

خدای کوزه گری که آفتاب را برای خشک شدن گل سفال هایش طلب می کند، خدای کشاورزی هم هست که دست به دعا برده و باران می خواهد.

در کنار خرابی های سیل اخیر که البته بخش مهم آن مربوط به خطای انسانی و مدیریتی است، جلوه های زیبای طبیعت باران خورده را نیز از نظر دور نگاه نداریم. به خدا اعتماد کنیم که کارش بی تدبیر نیست. شکر مخصوص خداست.


"لایکلف الله نفساً الا وسعها" فقط به این معنی نیست که خداوند انجام تکلیفی که در طاقت ما نباشد را انتظار ندارد. البته یک معنایش قطعاً همین است که مثلاً کسی که توان ایستادن ندارد، واجب نیست نمازش را ایستاده بخواند، باید بنشیند و .

اما کسی که توان ایستادن دارد هم نباید نماز را نشسته بخواند. این معنای دیگر عبارت "لایکلّف الله نفساً الا وسعها" است.

ما بابت امکاناتی که در اختیار داریم باید پاسخ گو باشیم. شکر نعمت های الهی، بهره گیری به جا و صحیح آن است. کسی که می تواند ده کار خوب انجام بدهد، نباید به انجام یکی دو کار خوب قانع باشد.

یکی از تکان دهنده ترین جملات مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی در همین باره است:

"گفته شده‌ است که ایران از نظر ظرفیّت های استفاده‌نشده‌ طبیعی و انسانی در رتبه‌ اوّل جهان است. بی شک شما جوانان مؤمن و پُرتلاش خواهید توانست این عیب بزرگ را برطرف کنید."

ایران مستعد پیشرفت است. باید از وسعت امکانات مادی و معنوی خود نهایت بهره را برای رشد کشور گرفته و ظرفیت های موجود را قدر بدانیم.

خدمات و پیشرفت هایی که در جمهوری اسلامی به رغم همه موانع و مشکلات صورت گرفته با هیچ یک از دوره های تاریخ این کشور قابل قیاس نیست؛ اما باید فهرستی از کارهای بر زمین مانده و ظرفیت های دست نخورده را نیز تهیه کرد و در راه بهره گیری مناسب از آن همت نماییم.


یک خبر

 

هنوزهم می توان از دیوار بالا رفت

آن گونه که از دیوارهای کوتاه من وتو

منبر چند آقا، زاده شد!

هنوز هم می توان از دیوار بالا رفت

اگر کسی خوب (( قلاب)) بیندازد

قلابی که(( قلابی ))نباشد

قلابی که از آن بالا

           رای من وتورا صید نکند

در دهکده جهانی اسلام

این دیوارها خیلی مزاحمند

 

                 ***

امروز جلوی ایستگاه انگلیس باید

صف ببندیم و خبردار بایستیم

همه برای ((بلر)) تبلیغ می کنند

تقصیر جاده ابریشم است شاید

 

که در((خرازی)) ت خارجه ،

دستمال ها ، ابریشمی است

پل ((آهنی )) ت و دیانت ((ظریف))شده!

اما یک خبر

سفیر بریتانیا سفر خواهد کرد

حتی اگر سطح دیپلماسی ما به "سیکلماسی" تنزل یابد

حتی اگر"کار"، به وزارت امنیه سپرده شود

حتی اگر ارتش و سپاه ،"بسیج"نشوند

حتی اگر کیهان نیز در"رسالت نبوی"خویش تجدید نظر نکند

و یا شاه کرمان

قصر"شیرین " را

     در مرز خسرو بجوید؛

     ما اما

     فرهاد ترین فریاد را

        تیشه دیوارهای ننگ خواهیم ساخت

        درون لانه مار ، خبرهایی است

        از سیمای بلر

        ((کیف انگلیسی )) پخش می شود.

     

                                             20/3/82

 

 

"سرِسبز" کتابی است حاوی نوشته های ادبی با رویکرد مذهبی، ی و انقلابی گاه با درون مایه طنز که سعی در یادآوری آرمان های شهدا دارد. آن چه خواندید یکی از قطعات این کتاب است. فایل پی دی اف کتاب را می توانید از این اینک دریافت نمایید:

http://uupload.ir/view/3vhm_%D8%B3%D9%8E%D8%B1%D9%90%D8%B3%D8%A8%D8%B2.pdf/

 



رونق اقتصادی، راهکار نجات کشور از وابستگی و مسیر پیشرفت و توسعه این مرز و بوم است.

یک کشور با اقتصاد قوی و مستقل می تواند در قبال همه فشارها و تحریم های دشمنان مقاومت نشان داده و اهداف و آرمان هایش را پیش ببرد.

در این بین باید دقت داشت که رونق تولید ملی به عنوان شرط اصلی رشد اقتصادی ممکن است با موانعی مواجه باشد که برای رفع آن باید چاره ای اندیشید و به بعضی ضرورت ها توجه نشان داد:

·         واردات بی رویه کالای خارجی که مشابه داخلی دارد، سمّی مهلک برای حیات اقتصادی کشور است.

·         با قاچاق کالا باید مقابله ای جدی صورت بپذیرد.

·         بی کیفیتی در بعضی تولیدات داخلی، منجر به بی اعتمادی نسبت به محصولات ساخت کشور می شود.

·         ت های بانکی و اقتصادی کشور باید دارای ثبات بوده و از تولیدکنندگان و صادرکنندگان حمایت نماید.

·         فرهنگ حمایت از تولید داخل باید در سطح جامعه گسترش پیدا کرده و مردم باور کنند که اگر از بیکاری جوانان گله دارند باید به مصرف محصولات داخلی اهتمام بیشتری نشان بدهند. مردم باور کنند که پیشرفت و رفاه کشور در گرو نشاط و استقلال اقتصادی است.

·         تفاخر به خرید کالای خارجی و برندهای معروف، فرهنگی ویرانگر در راستای نابودی اقتصاد کشور است.

·         تن دادن به کارهای سخت و روحیه خودباوری به منظور ورود به عرصه های دشوار تولید اعم از صنعتی و کشاورزی باید به عنوان یک افتخار و باور در جامعه ترویج شود.

·         مفاسد اقتصادی، ناامیدی را در فعالان عرصه تولید دامن خواهد زد.

·         سرمایه های خرد و کلان نباید در مسیرهای بیهوده و گاه مضرّ مثل دلالی و یا سرمایه گذاری های غیر مولّد مانند خرید املاک و ارز و . به کار گرفته شود. در این خصوص به مشوّق هایی برای ترغیب مردم به سرمایه گذاری های سالم نیازمندیم.

با این وصف به نظر می رسد رونق تولیدات داخلی، نیازمند تقویت مولفه هایی چون اندیشه و فرهنگ در مسئولان و مردم است.



3zu6_photo_2019-02-11_06-00-40.jpg


خیلی های مان وقتی برای نخستین بار به کاری دست می زنیم و خوب از پس آن بر نمی آییم، سرخورده شده و کنار می کشیم، به خصوص اگر مورد تمسخر دیگران هم قرار بگیریم.

امین باوی این گونه نبود. رفت اذان بگوید. کلی هم تمرین کرده بود. یکهو دست و بالش لرزید. هول شد. عرق کرد. صدایش ضعیف شد. کلمات را گم کرد و .

خیلی ها لبشان به خنده باز شد. بعضی ها هم قهقهه زدند و نمازشان خراب شد. نوجوان بود و رنجید؛ اما گفت روزی اذانی خواهم گفت که خنده های امروزتان را پس بگیرید.

زحمت کشید و تلاش کرد. شد یکی از بهترین قاریان و موذنان و مداحان منطقه. تک خوانی او در گروه تواشیح چنان سر و صدایی بلند کرد که گروهشان به رغم آن که از منطقه ای محروم وارد مسابقات رسمی شده بود، رتبه نخست کشور را به خود اختصاص داد و به دیدار رهبری دعوت شد و مورد تقدیر ایشان قرار گرفت.

همه آنهایی که آن روز به اذان گفتن اشتباه او خندیدند در برابر شاهکار این جوان خوش اخلاق و دوست داشتنی و نجیب سر تعظیم فرود آوردند، نه فقط آن روزی که تصویرش را در بیت رهبری به عنوان یک قاری موفق دیدند؛ آن روز که پیکر مطهرش را با صورتی کبود و لب های ترک خورده از عطش و با تابوتی مزین شده به پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی، از منا به کوچه پس کوچه های شهر آبادان آورده و بر دوش گرفتند، به درجه و مقامش غبطه خوردند. سال ها برای صورت کبود مادرش زهرا و تشنگی بچه های حسین، روضه خوانده بود.

کتاب "ملا امین" مختصر و زیبا و دلنشین به خاطراتی خواندنی از زندگی شهید امین باوی از شهدای فاجعه منا می پردازد. این کتاب در 72 صفحه به قلم علی غبیشاوی توسط انتشارات کتابستان و با حمایت سازمان اوقاف و امور خیریه منتشر گردیده است.


انقلاب شد که جلوی استبداد گرفته شود.

شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدرسه نیست که ناظم و مبصر داشته باشد. همه اعضا با حکم رهبر وارد شورا می شوند. این که رئیس جمهور تحمل نقد دو نفر از فرهیختگان را نداشته باشد و به خاطر حضور آنها مدتی جلسات شورا را تعطیل کند و بعد برخلاف قانون دستور بدهد که آن دو عضو را به جلسات دعوت نکنند، عین استبداد و خودکامگی است.

کسی که سوگند یاد کرده پاسدار قانون باشد؛ اما خلاف قانون عمل می کند، مدعی است که باید از بستن دهان منتقد به خدا پناه برد؛ اما خودش دهان منتقد را می دوزد، دروغگو و مزوّر است.


jfim_photo_2019-02-12_22-08-30.jpg


بعضی از مسئولان شهر بابل در ابتدا خبر حذف نام شهدا از کوچه های محله مذهبی حکیم آباد را تکذیب کردند. بعد که اسناد و تصاویر رو شد، گفتند که نمی دانستیم و در جریان نبودیم و بعدش هم گفتند اسامی شهدا را سرجایش بر می گردانیم و کی بود کی بود من نبودم و .

فارغ از همه این بازی ها، تا زمانی که این وعده های شفاهی جامه عمل نپوشیده و اسامی حذف شده شهدا به جای اصلی خود بازنگشتند، اعتراض بچه های انقلاب ادامه خواهد داشت.

امید است این آخرین باری باشد که بعضی افراد شرور و نفوذی درصدد سرشاخ شدن با نمادها و نشانه های ارزشی شهر بر می آیند.


استاندار مازندران حدود بیست روز بعد از حادثه سیل، مدیران کل ادارات را به مناطق سیل زده برد تا از نزدیک با مشکلات مردم آشنا شوند.

مجمع نمایندگان طلاب بابل از قم پیام صادر کرده و این رفتار استاندار را مورد ستایش قرار داده و از آن تقدیر به عمل آورده است.

با گذشت چهل سال از عمر انقلاب و تجربه مدیرانی چون مهندس مهدی باکری که با پای به کمک مردم سیل زده شهرش می شتافت؛ حالا از انجام وظیفه ذاتی مدیران هم به وجد می آییم!

کاش مجمع نمایندگان طلاب، پیامی هم در تقدیر از بسیجیان و جهادگران مخلصی منتشر می کرد که بی هیچ توقع و چشمداشت و دستمزدی، آسایش و راحتی ایام عید را رها کرده و به معرکه سیل و طوفان و گل و لای شتافتند.


1jht_photo_2019-02-11_06-00-29.jpg


این عکس در فضای مجازی دست به دست می شود که مضمونش درباره قیاس بین دو نماینده مجلس در اول انقلاب و زمان حال است. زیرش هم نوشته اند که هر دو اند و . از کجا به کجا رسیده ایم.

قبول.

یکی پیشرو و انقلابی و ساده زیست و دیگری نچسب و از خودراضی و .

اما

همین خود ما در رفتارهای اجتماعی مان به کدام یک بیشتر توجه نشان می دهیم؟ ون دارای زی طلبگی و مرام انقلابی و شهدایی چقدر مورد احترام و توجه و محوریت ما در جامعه هستند تا آن معدود ون قالتاق میز پرست؟


tmwo_photo_2019-02-10_18-18-41.jpg


این تصویر ربطی به جنگ ندارد. اینجا شهرستان پلدختر است؛ اما حقیقت آن است که ضمیر نهفته در این تصویر را باید به سال های حماسه و ایثار برگرداند.

حجت الاسلام دکتر سید ابوالفضل نورانی، استاد دانشگاه است و ایثارگر و جانبازی که خاطراتش از سال های نبرد با دشمن در کتاب قطور "کام دادا" منتشر شده است.

تصویری که می بینید مربوط است به حضور دو فرزند رعنای او که به کمک سیل زدگان پلدختر شتافته اند.

فرزندان، پا جای پای پدر گذاشته اند تا همگان بدانند فرهنگ دفاع مقدس، میراث ماندگار این آب و خاک است که همه نسل ها را به جهاد و از خودگذشتگی فرا می خواند. اگر کسی این جمله امام را درک نکرد که فرمود: جنگ ما فتح ارزش های اسلامی را به دنبال داشته است، این روزها به مناطق سیل زده کشور نگاهی بیندازد و شور و شوق جوان های نسل چهارمی بسیج را ببیند که میراث دار فرهنگ انسانی و الهی به جا مانده از دوران عشق و حماسه و ایمان گردیده و نشان داده اند که مجاهدت فی سبیل الله، تا ابد صراط المستقیم پرورش یافتگان مکتب خمینی است.

اگر می بینید دشمن اینقدر از حضور نیروهای طلبه و بسیجی و هیاتی در مناطق سیل زده عصبانی است و زبان به هجو و تمسخر گشوده، به خاطر آن است که می داند روح حماسه و ایثار این جوان ها، فراتر از هر مانور نظامی، گویای بیداری و استقامت یک ملت شکست ناپذیر است.



گرفتار شده بود وسط اشرار. چاقو را گذاشتند روی گلویش که . احساس کرد دیگر کارش تمام است. یادش آمد چند روز دیگر برادرش عروسی دارد. از ته دل با امام زمان نجوا کرد. گفت الان اگر شهید بشوم عروسی برادرم خراب می شود. گناه دارد. بیست روز به من مهلت بدهید آقا.

نیروهای کمکی از راه رسیدند و اشرار و قاچاقچی ها زود پا به فرار گذاشتند. از آن اتفاق، فقط خطی از خون و کبودی روی حنجر باقی ماند.

مراسم به خوبی برگزار شد. عروس و داماد رفتند سر خانه و زندگی شان. درست سر بیست روز در درگیری با اشرار، وعده اش با امام زمان عملی شد و به کاروان شهدا پیوست.1

1- شهید معراج آیینی از شهدای سرافراز ناجا


تابناک: حسین الله کرم درباره اظهارات سعید قاسمی گفت: 

من نکته ایشان را دیدم، او نگفت که ما با لباس هلال احمر یا از طریق هلال احمر در بوسنی بودیم. در واقع او با استفاده از این تعبیر می‌خواست بگوید ما آنجا امدادگر بودیم»، چون امداد و کمک رسانی شاخصه و ویژگی هلال احمر است بنابراین فعالان این حوزه امدادگر محسوب می‌شوند.وی درباره ادعای ارتباط خوب نیرو‌های ایرانی حاضر در جنگ بوسنی با نیرو‌های القاعده اظهار کرد: القاعده لایه‌های مختلفی دارد، لایه‌ای که شامل نیرو‌های بوسنی و هرزگوین بود، آن‌ها به نحوی با ما ارتباط داشتند، هرچند گاهی از این‌ها وقتی در مقر‌های القاعده آموزش می‌دیدند وقتی اسلحه خود را تحویل می‌گرفتند بنا به دلایلی آنجا را ترک می‌کردند و به سمت ما می‌آمدند. ارتباط با القاعده عمدتا در این لایه‌ها بود. این تحلیلگر مسائل ی در پاسخ به کسانی که معتقدند سعید قاسمی در مقطع کنونی به عمد و با هدف تحریک آمریکایی‌ها برای آغاز جنگ علیه ایران چنین اظهاراتی را مطرح کرد، یادآور شد: امثال من و سعید معتقدیم که الان در حال جنگ با آمریکا هستیم، این طور نیست که جنگ تمام شد و امروز جنگی وجود ندارد. وقتی آمریکایی‌ها به لحاظ ی و امنیتی ما را تحریم می‌کنند نوعی جنگ است.وی ادامه داد: اگر منظور {آن است که اظهارات سعید قاسمی با هدف} تقویت میان جنگ آمریکا و ایران بیان شد، خیر این طور نیست. در واقع سعید دارد به نوعی شاخ و شانه می‌کشد که ما عمل کردیم و عمل خواهیم کرد و از چیزی نمی‌ترسیم. اگر به ما تهمت تروریست بودن هم زده شود، راه خود را ادامه می‌دهیم و از این چیز‌ها نمی‌ترسیم. الله کرم بیان کرد: امثال من و سعید کعبه آمال مان واشنگتن نیست بلکه کعبه آمال ما کربلاست. هدف ما رشد به شیوه غرب گرایی نیست، هدف ما شهادت است لذا نیازی به این نیست که ما بخواهیم آمریکایی‌ها را تحریک کنیم چراکه با آمریکایی‌ها در جنگ هستیم.


ضمن احترام به جامعه پزشکی و زحمات پزشکان دلسوز، نمی شود اما اخبار مربوط به اشتباهات برخی پزشکان و تأثیر فاجعه بار آن در زندگی بیماران را نادیده گرفت.

در جریان سفر درمانی مرحوم آیت الله شاهرودی به آلمان، محدرضا باهنر علت انتقال وی به خارج را اشتباه یک پزشک داخلی در تشخیص بیماری و درآوردن کلیه آیت الله دانست. همان وقت بعضی از کاربران فضای مجازی اظهار داشتند که وقتی در حق یک مقام عالی رتبه کشور چنین اشتباه فاحشی صورت می گیرد خدا می داند برای مردم عادی و بی کس و کار چه اتفاقاتی در مراکز درمانی می افتد.

یادداشتی خواندم از یک پزشک که خودش را بیماری عادی معرفی کرد و نزد همکارانش رفت. او درباره ضعف مدیریت درمانی بعضی از همکارانش که ممکن است نقشی مهم در افزایش آمار تلفات بر اثر بیماری های قلبی در سطح کشور داشته باشد اظهار نگرانی کرد:


محمداحسان رحیمی‌نژاد، پزشک در رومه شرق نوشت: مدت کوتاهی است که دردی مبهم در قفسه سینه‌ام احساس می‌کنم. دردی که در یک صبح بهاری حین پیاده‌روی تشدید می‌شود و منِ کم‌توجه به سلامت خویشتن را به درمانگاهی شبانه‌روزی می‌کشاند.

حدود نیم‌ساعت از هفت گذشته است. پزشکی خداحافظی می‌کند و شیفت را به پزشک بعد تحویل می‌دهد. هیچ‌کس از همکاربودنمان اطلاعی ندارد. بعد از چند دقیقه انتظار، انسانی جاافتاده و موقر مرا به داخل اتاق فرامی‌خواند. احوالپرسی گرمی می‌کند. شرح حال می‌گیرد. کمی نگرانی در چهره‌اش پدیدار می‌شود.

فشار خونم را چک می‌کند و به پرستار روی برگه‌ای دستور می‌دهد که قند خونم را چک کند و نوار قلب بگیرد. پرستار محترمانه مرا راهنمایی می‌کند. حین گرفتن نوار قلب زیرچشمی به برگه تازه از تنور درآمده نگاه می‌کنم. تغییرات مختصری در بخشی از نوار قلب که مربوط به لید‌های سینه‌ای می‌شود، مشهود است. این تغییرات می‌تواند ناشی از گرفتگی عروق قلب باشد. لید‌ها هنوز به دست و پا و سینه‌ام وصل‌اند که پرستار برای نظرخواهی از پزشک اتاق را ترک می‌کند.

با یک عبارت نگران نباش، چیزی نیست» قرص زیرزبانی نیتروگلیسرین برای من گذاشته و ناگهان ماسک اکسیژن روی دهانم نقش می‌بندد. می‌پرسم مگر نوار قلب مشکلی داشت؟ و پاسخ می‌دهد: خیر. فقط کمی احتیاط است». پزشک بر بالینم حاضر می‌شود. از من درباره محل زندگی و همراه و وسیله نقلیه‌ام می‌پرسد. هیچ‌کدام را ندارم و از شهری دور به اینجا نقل مکان کرده‌ام. به من می‌گوید باید به بیمارستان اعزام شوی، اما اطمینان می‌دهد نوار قلب سالم بوده است.

با توجه به نداشتن وسیله نقلیه مرا با ماشین شخصی کارمند درمانگاه به بیمارستان می‌فرستد. روی نامه ارجاعی عبارت unstable angina نقش بسته است؛ به معنی یک درد قلبی که زمانی طولانی‌تر و ماهیتی متفاوت‌تر از درد‌های قبلی بیمار دارد و شاید به درمان‌های اولیه مانند قرص زیرزبانی پاسخ ندهد و در دسته‌بندی سندرم‌های حاد عروق کرونر قلب قرار می‌گیرد. (گاهی نوع‌دوستی و دلسوزی ما را به دردسر می‌اندازد. براساس یک تصمیم عاقلانه بهتر بود من در درمانگاه تحت نظر قرار می‌گرفتم و از یک خودرو مجهز به وسایل اولیه برای انتقال من استفاده می‌شد). در اورژانس بیمارستان مرکزی قلب این شهر به مسئول تریاژ تحویل داده می‌شوم. فشار خونم را می‌گیرد. نامه ارسالی را می‌خواند و بدون پرسیدن از داشتن یا نداشتن همراه، به من می‌گوید باید پرونده تشکیل دهم و سطح سه تریاژ را در پرونده‌ام ثبت می‌کند. (بیماران با درد قفسه سینه مشکوک به بیماری قلبی سطح ۲ تریاژ محسوب می‌شوند. سطح دو به معنی نیاز به مراقبت و درمان سریع‌تر است).

حالا داستان برایم از جنبه‌های اخلاقی و علمی جذاب‌تر می‌شود و دوست دارم یک ناظر بی‌طرف باشم. به باجه می‌روم و پرونده اورژانس تشکیل می‌دهم و خود را یک دیپلمه با شغل آزاد معرفی می‌کنم. (حرکت فیزیکی برای بیمار مشکوک قلبی ممکن است موجب تشدید آسیب به بافت قلب شود. ما در بیمارستان‌ها عملا تمهیدات مشخصی برای ارائه خدمت به افراد تنها نداریم و ممکن است ناخواسته باعث آسیب به بیماران شویم). بعد از تشکیل پرونده روی یک تخت خالی دراز می‌کشم. حدود نیم‌ساعت منتظر می‌مانم تا مسئول نوار قلب به ترتیب از تخت‌ها نوار قلب بگیرد و نوبت به من برسد. (زمان؛ زمان مهم‌ترین مسئله در بیماران قلبی است. هر چه بیشتر زمان را از دست بدهیم، بیماران را به ازدست‌دادن بخشی از بافت قلبی نزدیک‌تر کرده‌ایم). نوار قلب دارم»، نه باید مال اینجا باشه».

بدون هیچ حجاب فیزیکی و پیش از رؤیت نوار قلب قبلی توسط پزشک و گرفتن شرح حال دوباره از من، نوار قلب گرفته می‌شود (بدن بیمار باید همیشه مورد احترام ما باشد. چرا تخت‌های بیمارستان قلب که حتما در فرایند بستری بخشی از بدن بدون پوشش خواهد شد، نباید هیچ محافظ فیزیکی مثل پرده ساده یا پاروان داشته باشد؟؛ نوار قلب ظاهرا طبیعی است. حدود ۱۵ دقیقه منتظر می‌مانم و اولین پزشک با صدازدن نامم بر بالینم حاضر می‌شود. دستیار رشته قلب و عروق است. شرح حال من بر اساس دانش پزشکی شرح حالی است که به typical chest pain مشهور است. دردی مبهم با ماهیت فشارنده با ارجاع به دست که با تهوع و تعریق همراه و با فعالیت مرتبط است.

با توجه به تشدید اخیر این درد و متفاوت‌بودن نسبت به دفعات قبل که مرا وادار به مراجعه به پزشک کرده، این درد آنژین ناپایدار» محسوب می‌شود. بخشی از شرح حال از من پرسیده نمی‌شود و بخشی به اشتباه ثبت می‌شود (شرح حال رکن اصلی در بررسی بیماری‌های قلبی است که مدیریت بیمار بر اساس آن شکل می‌گیرد. کاش برای شرح حال چک‌لیست داشتیم تا مواردی را از قلم نیندازیم). مجددا توسط یک پزشک متخصص ویزیت می‌شوم. یک قرص آسپرین و یک قرص کلوپیدوگرل برای من تجویز و مجددا از من بدون محافظت فیزیکی نوار قلب گرفته می‌شود. آزمایشی از من گرفته نمی‌شود (بر اساس پروتکل‌ها در بیمار مبتلا به unstable angina آنزیم‌های مربوط به بافت قلب نقش بسزایی در تصمیم‌گیری درباره نحوه مواجهه با بیمار دارند). با ذکر اینکه نوار قلب نرمال است، به درمانگاه برای بررسی‌های بیشتر ارجاع داده می‌شوم و کارت ویزیت مطب خصوصی متخصص برای مراجعه احتمالی بعدی به من داده می‌شود.

پرونده را شخصا می‌بندم و پس از تسویه‌حساب از بیمارستان خارج می‌شوم. حین خروج از بخش، در خنکای دلچسب بهار، به این فکر می‌کنم که چگونه بیماری‌های قلبی عروقی در صدر علل مرگ‌ومیر در ایران قرار گرفته‌اند؟ مسئولیت چه بخشی از این آمار بر عهده ماست؟ به اینکه ما در نظام سلامت، دلسوز، زحمتکش، ولی سهل‌انگاریم. چه میزان از سهل‌انگاری را می‌توان به کمبود نیروی انسانی یا مراجعات بیش از حد استاندارد یا سوءمدیریت نسبت داد؟ و چه میزان به اشتباهات شخصی پزشکان برمی‌گردد؟ به نظر می‌رسد در نظام سلامت به جزئیات توجهی نمی‌شود. جزئیاتی که می‌تواند باعث آسیب به بیماران شود.


0b1c_photo_2019-02-17_05-46-51.jpg


یک آرایشگاه نه با انجام تبلیغاتی نامتعارف، یکبار دیگر نام بابل را پس از الله اکبرهای معروف رستوران صفویه و فاجعه آتلیه در صدر اخبار نامطلوب فرهنگی کشور قرار داد.

زنی با بهره گیری از پوشش ناپسند در بالای یک بیلبورد تبلیغاتی نشست و این شعار را مورد توجه عابرین قرار داد: زیبایی تان را به رخ بکشید! هر روز پنج عصر!

یکی نداند گمان میکند مسیح علی نژاد به زادگاهش بازگشته و خط دهی فرهنگی شهر را به دست گرفته است.

در این خصوص توجه به سه نکته حائز اهمیت است:

یک- اعلام شد که متهمین به دفتر دادستانی احضار شده و اظهار داشته اند این امر تکرار نخواهد شد!

دوستانی که اهل امر به معروف و نهی از منکر میدانی هستند می دانند که یک عضو ساده بسیج دانش آموزی هم می تواند با تذکر لسانی به افراد خاطی همین جواب نقد را از آنها دریافت کند. جالب آن که روابط عمومی شهرداری هم اطلاعیه داده و از جدیّت دادستانی بابل در این رابطه کمال تشکر را ابراز داشته است!

به عبارت دیگر از فردا هر صاحب کسبی می تواند با انجام یک تبلیغات نامتعارف و منافی عفت، ضمن جلب توجه و بر سر زبان انداختن برند خود، با یک عذرخواهی ساده به آن چه که مقصودش بوده، دست یابد. بعدش هم دوستان مسئول با صدور بیانیه های ضربتی برای همدیگر نوشابه باز کرده و از تنبّه خاطیان، حماسه سرایی نمایند. همین الان که راقم این سطور مشغول تایپ متن حاضر است، متهم صاحب آرایشگاه هم دارد به طور رسمی و قانونی با بهره گیری از جوّ رسانه ای ایجاد شده و جلب توجه مخاطبین به تبلیغ نام و عنوان خود می پردازد. به نظر می رسد برای پیشگیری از تکرار چنین موج سواری های شیطنت آلودی توقیف موقت فعالیت خاطیان لازم می باشد.

در این راستا، متولیانی که احتمالا در شهرداری و اداره ارشاد مجوّز این نوع تبلیغ هنجارشکنانه را صادر نموده و یا در اعمال نظارت خود قصور داشته اند نیز باید مورد پیگرد قرار بگیرند.

دو- باید پذیرفت که اهمال در تغییر ماهیت شهر از دارالمومنین به هر وصف و عنوان دیگری، بار فرهنگی خاص خودش را نیز به دنبال دارد. دوستانی که باید ستون خیمه تفکر انقلاب بوده و در صیانت از حریم ارزش ها سنگ تمام بگذارند، به خودشان بیایند و در کنار دغدغه های ی و جناحی خود و اقوام سببی و نسبی شان، در مقابل پیشروی قدم به قدم جریان بیمار و خودباخته فرهنگی شهر که مدتی است آشکارا درصدد تخریب نمادهای ارزشی و جایگزینی هویتی پوچ و خنثی است، تکانی به خود بدهند. معضلات فرهنگی بر زمین مانده ای به چشم می آید که متأسفانه فرد و گروهی مسئولیت رفع و حل آن را برعهده نمی گیرد.

سه- افتضاح شورای اسلامی! شهر یا نباید علنی می شد و یا اگر علنی شد باید برخوردی قاطع را به دنبال می آورد. تأخیر در صدور رأی قطعی دادگاه و استمرار مسئولیت بعضی چهره های شاخص این جریان، نتیجه ای جز تجری و شهامت افراد خاطی برای پرده دری در سطح جامعه نخواهد داشت. نمی شود به یک خانم بدحجاب بابت پوشش ناپسندش تذکر داد؛ اما بعد به یک مسئول فرهنگی گفت تو آزادی که با بودجه جامعه اسلامی به حذف نام شهدا و مخالفت با نمادهای انقلابی و تبلیغ برضد حجاب برتر و . ادامه بدهی و حتی اگر بر اثر یک افتضاح فرهنگی، انگشت نمای خاص و عام شدی باز هم متولی صدارت و صیانت از اعتبار فرهنگی دارالمومنین خواهی بود و آب از آب تکان نخواهد خورد.


F-11


الان که امکانات سفر اصلاً با دهه شصت قابل قیاس نیست باز هم اگر کسی بخواهد هر هفته سوار یک اتوبوس شده و مسیری طولانی را طی کند و اندکی بعد همان راه را برگردد، ملال آور و خسته کننده است؛ چه برسد به دهه شصت آنهم از منطقه جنگی جنوب کسی بخواهد با هزار زحمت خودش را به لب جاده رسانده و با چند بار سوار و پیاده شدن، بالاخره اتوبوس مسیر قم را پیدا کند و خودش را هر هفته به مسجد جمکران برساند، نمازی بخواند و دوباره به خط برگردد. طی این طریق، دلی شوریده می خواهد.

محمد تورجی زاده اینگونه بود. هر هفته این مسیر را در زمستان و سرمای استخوان سوزش و یا تابستان و گرمای طاقت فرسایش با زحمت فراوان طی می کرد که حالی با مولایش داشته باشد.

روضه هایش از جان برمی خاست که به جان می نشست. شهید محمدحسین نواب، طلبه ای است که در بوسنی آسمانی شد. می گفت در حجره نشسته بودم و دعای توسل تورجی زاده را گوش می دادم. انگار صدای ضبط کمی بالا بود. آیت الله جوادی آملی در زد و وارد شد. نشست و خواست نوار را دوباره پخش کنم. گفتم صدای شهید محمد تورجی زاده است. کمی گوش داد و گفت: او قبل از شهادت، سوخته بود.

شهید محمود اسدی می گفت برایم سوال بود آیا محمد که اینهمه آرزوی دیدار امام عصر را داشت و برایش روضه های عاشقانه می خواند، آخرش توانست روی مبارک آقا را ببیند یا نه. خوابش را شبی دیدم که گفت: دیدن که جای خود، آقا را در آغوش کشیدم و بوسیدم و رفتم.

در وصیتنامه اش هم نوشته بود: خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده. در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.

براساس خاطرات شهید در کتاب "یازهرا"

دانلود فایل صوتی مناجات شهید محمد تورجی زاده:

http://salehat.ir/images/stories/sound/Toraji-monajat.mp3



شهرداری بابل یک روز مانده به پانزده شعبان، صد و چهل نفر از کارکنان این مجموعه را به عنوان نیروی مازاد، اخراج کرد.

این که آیا می شد حقوق این افراد را از منابع دیگری تأمین کرد و زندگی شان را به هم نریخت، بحث خودش را دارد.

این که آیا در شناسایی واخراج نیروهای مازاد، اولویت ها بر اساس عدالت انجام گرفته و یا سعی شده به نیروهای جذب شده و سفارشی شورای شهر تعرضی نشود، بحث خودش را دارد.

اما تا چند سال بعد وقتی این صد و چهل نفر و خانواده هایشان اسمی از نیمه شعبان و میلاد امام زمان (عج) می شنوند داغشان تازه شده و یاد اخراج از کار آنهم در شرایط نامطلوب اقتصادی کشور می افتند.

کاش دوستان شهرداری لااقل کمی سلیقه داشتند.


فرمانده نیروی انتظامی قم گفته به رانندگانی که داخل خودرو کشف حجاب کنند از طریق پیامک تذکر می دهیم!



خب وقتی به آمریکا به خاطر نقض تعهداتش از طریق ایمیل فشار می آوریم چرا از ظرفیت سامانه های پیامکی برای مبارزه با مفاسد اجتماعی بهره نگیریم؟!!



دبیرکل خانه کارگر گفته: عده ای برای تعدیل کارگران خیز برداشته اند.



جالب است بدانید خانه کارگر در انتخابات سال 84 طرفدار هاشمی رفسنجانی بود که باید از وی بعنوان بنیانگذار ت تعدیل در کشور نام برد و در دو انتخابات اخیرریاست جمهوری نیز حمایت سرسختانه ای از داشت که دنباله روی ت های انقباضی اقتصاد کارگزارانی است.


i6if_photo_2019-02-23_03-10-03.jpg


این همه جمعیت به خاطر یک سلبریتی اینجا جمع نشده اند. هیچ دیمبال و دامبول و رقص و آواز و کیک و ساندیسی هم در کار نیست. این جماعت از استراحت صبح جمعه شان زده اند که بیایند تشییع استخوان های به جا مانده از جوان شهیدی که کسی تا قبل از شهادت نامی از او نشنیده و تصویری از وی ندیده بود.

این معجزه شهادت است که یک انسان معمولی را نگین حلقه انگشتری خلق می سازد. شهدا نزد خدا و بندگان خدا آبرو دارند. هیچ هزینه و تکنیک تبلیغاتی و رسانه ای نمی تواند یک جوان معمولی با دستهایی خالکوبی شده را چنین محبوب دل مردم قرار بدهد. آنانی که بین زرق و برق های فریبنده دنیا و رنگ و لعاب های خیره کننده عالم مادی، رنگ خدا را می پسندند، در دل بندگان خدا نیز جایی برای خود باز می کنند؛ "صبغة الله و من احسن من الله صبغه"1

همه رنگ های دنیا ناپایدار است. بعضی ها برای آن که بین مردم جایگاهی پیدا کنند از این رنگ به آن رنگ در می آیند؛ اما شهدا ثابت کردند که در اوج گمنامی و بی ادعایی، این رنگ خداست که می ماند و هر که به رنگ خدا در بیاید و حسابش را با خدا صاف کند خدا نیز مهر او را در دل ها جاودانه می سازد: "من اصلح ما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس"2

این روزها، همه جا سخن از شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی است. جوانی 25 ساله با بدنی خالکوبی که عشق ولایت الله را بر همه عشق های زمینی ترجیح داد و وعده شهادتش را از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها گرفت. او مصداقی شد از این عبارت زیبای سید شهیدان اهل قلم که نوشت: "زندگی زیباست؛ اما شهادت از آن زیباتر است."

زندگی، سراسر رنگ است؛ اما رنگ خدا بالاتر و زیباتر از همه رنگ هاست. این خداست که می ماند. هر که رنگ خدا را پسندید، خدایی شد و چون خدا جاودانه گردید. شهادت، آب حیات ابدی است که تشنگان وصل را به مقام "بل احیاء عند ربهم یرزقون" می رساند.

1- بقره آیه 138

2- امام صادق علیه السلام، محاسن ص 29


kr9m_img_7473.jpg


برادر عزیزم جناب حجت الاسلام والمسلمین سید حامد صالحیان

موضع انقلابی و توفنده شما در نفی رفتارهای هنجارشکنانه جریان لیبرالیسم فرهنگی شهر که خشم اصحاب فتنه را به همراه داشت دوستان فعال شما در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را دلگرم و شاد نمود.

امید است آن دست از مسئولان غفلت زده ای که تضعیف هویت مذهبی شهر توسط افراد مرموز و خودباخته و بی هویت را نادیده گرفته و معاملات پشت پرده اقتصادی و ی را بر انجام رسالت خویش در صیانت از حریم ارزش ها ترجیح داده اند از خواب زمستانی بیدار شده و دین خود به شهدای والامقام را ادا نمایند.

بی شک مدافعان حریم ارزش ها بی اعتنا به ساده لوحی عناصر ظاهرالصلاحی که بازیچه عضو فاسد شورا قرار گرفته اند در مواجهه با جریان منحط فرهنگی شهر ذره ای تعلل نشان نخواهند داد؛ اجر شما با امام شهیدان و یاران کربلایی اش.


جناب مهندس جعفر واثقی!

شما مختارید که اعتبار مذهبی و سوابق ارزشی و نیز اعتمادی که از نیروهای ارزشی شهر کسب نموده اید را از سر خوش قلبی یا ساده لوحی و یا تعاملات خاص در راه حمایت از یک عنصر فاسد و خودباخته که رسوایی اش گوش فلک را کر نموده قربانی کنید؛

نیروهای انقلابی نیز این حق را دارند که رفتار منفعلانه و سکوت مستمر شما در قبال هجو ارزشها را به ذهن سپرده و در وقت مناسب پاسخی در خور را نثارتان نمایند.

امیدوارم آن روز از ضرب شست نیروهای انقلاب دلخور نشوید. 



ما ز یاران چشم یاری داشتیم


کانال تلگرامی بابل 1400 که مدتی است آغاز به کار کرده و تعدادی از مطالب آن حاوی افشاگری پیرامون فعالیت های مرموز بعضی گروه ها و موسسه های فرهنگی مستقل در سطح شهرستان بابل است هیچ ارتباطی به من ندارد. البته خوب است مسئولان امنیتی و قضایی و نظارتی مطالب منتشر شده این کانال و میزان صحت و سقم آن را مورد بررسی قرار دهند؛ اما از آن جا که دیوار این حقیر کوتاه است و بدخواهانی نیز در میان بعضی از صاحب مسندان علیه السلام!  دارم می دانم طبق معمول در صورت عدم توانایی در کشف و شناسایی ادمین و مدیر یا مدیران کانال مذکور، کاسه کوزه ها بر سر من خواهد شکست.

پیشاپیش تأکید می کنم گرداننده یا گردانندگان بابل 1400 را نمی شناسم و بعضی مطالب آن را مخالف با روش و باور خود می دانم. مطالب و یادداشت ها و نظرات اینجانب صرفاً از طریق همین وبلاگ و با نام خودم منتشر می شود و تاوان صراحت لهجه و عیان گویی خود را شجاعانه و با نام و امضای خود همواره پس داده و از تکرار آن ابایی ندارم.


02yy_photo_2019-02-25_20-47-13.jpg


نهایت تمدن پوشالی غرب چیزی جز افسارگسیختگی نیست.

آنهایی که غرب را بهشت آرزوها و کعبه آمال خویش می پندارند؛

تقی زاده هایی که معتقدند برای پیشرفت باید از نوک پا تا فرق سر، غربی شد؛

آنهایی که هنوز گمان می کنند آزادی های بی حد و حصر جنسی، جامعه را به تعادل روانی رسانده و تعهداتی که مذهب در مسیر ی شهوت قید نموده منجر به ایجاد عقده های روحی می شود به این دست خبرها که هر ازگاه در میان رسانه های غربی به چشم می خورد، دقت بیشتری نشان بدهند:

"به گزارش دیلی‌نیوز سه مرد آمریکایی به اتهام به یک گاو، یک بز، ۹ اسب و تعداد نامعلومی سگ دستگیر و مجموعا به ۴۱ سال زندان محکوم شدند."

حقیقت آن است که زیاده خواهی و تنوع طلبی از ویژگی های نفسانی انسان است که اگر کنترل و مدیریت شود به سمت کمال جویی و رشد سوق پیدا می کند و اگر مهار نگردیده و رها شود انسان را به ورطه برتری جویی و بی بند و باری و افسارگسیختگی گرفتار می سازد.

اسلام برخلاف تفکر مبتنی بر لذت جویی و نفس پرستی، قوای را در مسیر رشد و تکامل شخصیت بشر به رسمیت می شناسد. انسان، حیوان بی قید و بند نیست و غرایز طبیعی او توأم با فطرت و انسانیت معنا می گردد.

در جامعه ای که شهوترانی یک اصل و محور باشد، خانواده و تربیت، مفهومی نداشته و پس از عادی شدن هوسرانی با جنس مخالف و موافق، به اقتضای تنوع طلبی و زیاده خواهی نهفته در ساحت بشر، گرایش جنسی نسبت به حیوانات ظهور پیدا می کند.



جهان پس از مرگ چگونه است؟ بین خواب و مرگ چه ارتباطی وجود دارد؟ آیا فشار قبر شامل همه انسان ها می شود؟ بشیر و مبشر و ن و منکر کیستند؟ آیا جسم گنهکاران هم بعد از مرگ عذاب می بیند؟ در برزخ چه خبر است؟ چه کسی ممکن است در قبر با ما قرین و همدم باشد؟ چرا یار بزرگ پیامبر به رغم آن که ملائک زیر تابوتش را گرفتند باز هم از فشار قبر در امان نماند؟

کتاب "معاد" شهید دستغیب را نمی توان دست گرفت و تا آخر نخواند. کتابی که داستان نیست؛ اما کشش مطالب آن به گونه ای است که انسان را صفحه به صفحه به پیش می برد و عنان دلش را در اختیار می گیرد.

معاد شهید دستغیب از آن دست کتاب هایی است که مطالعه آن وجه مشترک چند نسل از مردمان این سرزمین است. پدر و مادرهایمان هم این کتاب را خوانده اند و قلم علمی اما روان آن برای ما و نسل بعد از ما هم جذابیت دارد.

خلوص نیّت و صداقت نگارنده این اثر بزرگ، در محراب نمازجمعه با ریختن خون سرخش امضا شد. حسّ خواندن توصیه ها و راهبردهای معنوی یک عالم شهید، مانند حسّ کسی است که در مسابقه اتومبیلرانی، نقشه راه را در دست گرفته و با پیچ و خم های جاده زندگی آشنا می شود.

جالب است بدانید کتاب معاد شهید دستغیب در شکل گیری شخصیت بسیاری از شهدا و انقلابیون مسلمان این کشور نقشی بسزا داشته است. ایمان به غیب، آخرت گرایی، مرگ آگاهی و بی اعتنایی به زرق و برق های زودگذر دنیا از نتایج تربیتی این کتاب گرانسنگ است.



می گفتند: طلبه ها نمی توانند با دنیای امروز ارتباط برقرار کنند و در چارچوب سنتی منبر، متوقف مانده اند. طلبه ها رسانه را نمی شناسند و از زمانه عقب مانده اند .

طلبه ها که وارد فضای مجازی شدند، گفتند: قبول! اما صرف ورود به فضای مجازی که موفقیت به حساب نمی آید. ارتباط با مخاطب هم مهم است. باید بتوانید زبان رسانه و زبان مخاطب را خوب بفهمید و با آنها ارتباط برقرار کنید. ببینید اغلب مخاطبان فضای مجازی طرفدار چهره ها و افرادی هستند که حرفی از دین و انقلاب نمی زنند و آنهایی که حرف دین و انقلاب را می زنند مخاطبی ندارند.

این یک مرحله را نیز اما بعضی از طلاب به خوبی پشت سر گذاشته و نشان دادند که می توان دغدغه دین و انقلاب را داشت و مخاطب را جذب نمود و فراتر از رسانه منبر، دنیای بی در و پیکر مجازی را به عرصه تبلیغ مبانی اسلام ناب تبدیل ساخت.

از سوی دیگر، ما همواره با دو مدل ثابت از فعالیت رسانه ای منسوبین حوزه های علمیه مواجه بودیم:

یک- عده ای که یا کاری به کار ت نداشته و به صرف انتقال و انتشار مباحث مذهبی اکتفا نموده و یا ورود محتاطانه ای به عرصه ت داشته و همه چیز را آرام و توأم با خوشبختی! تفسیر می نمایند.

دو- عده ای که در ظاهری دینی با نفی حاکمیت ی اسلام، آب به آسیاب دشمن ریخته و به بهانه وجود بعضی مشکلات و نارسایی ها اساس حکومت اسلامی را هدف هجمه قرار می دهند. (مروجان اسلام آمریکایی و .)

سید مهدی صدرالساداتی را شاید نتوان نخستین طلبه ای دانست که حصار این دو نوع حضور رسانه ای و مجازی متعارف منسوب به ت را با فرع جدیدی به نام عدالتخواهی مومنانه و انقلابی در هم شکست؛ اما به یقین فعالیت های فراگیر رسانه ای وی نقطه عطفی در درخشش طلاب حامی گفتمان اصیل انقلاب اسلامی در فضای مجازی به شمار می آید.

دشمن همواره تلاش داشته و دارد که بعضی کمبودها و بی عدالتی ها در گستره دیوانسالاری کشور را به پای جمهوری اسلامی نوشته و درصدد تحریک افکار عمومی بر ضد انقلاب اسلامی برآید؛ اما علمداری آگاهانه ت انقلابی در عرصه عدالتخواهی، علاوه بر ترویج و تحکیم مبانی عدالتخواهانه انقلاب اسلامی و گفتمان مستمر امام و رهبری، مبارزه با مظاهر ظلم و بی عدالتی را از تقابل با اساس نظام به ذیل مطالبات حقیقی اسلام و انقلاب و در چارچوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر سوق داده و نه تنها دست دشمن را از یارکشی در سطوح جامعه کوتاه می سازد بلکه به همگان می فهماند که اگر نقص و مشکل و ظلمی در گوشه ای به چشم می آید نه به خاطر اسلام و انقلاب و یا بی اعتنایی به فرهنگ غرب و تهای استکبار که در واقع در نتیجه دوری از آموزه های دین و مکتب وحی پدید آمده و چاره درمان آن نه پناه بردن به دامان دشمن که عمل به منویات اسلام راستین می باشد.

آنچه بیان شد بدان معنا نیست که سید مهدی صدرالساداتی هر چه کرد و هرچه گفت و هر چه نوشت مطابق با معیارهای اسلام و انقلاب بوده و خطایی در بعضی مصادیق رفتاری و گفتاری او به چشم نمی آید. سید مهدی هم مثل هر انسانی ممکن است در بعضی موارد اشتباهاتی داشته باشد که به یقین خودش نیز منکر این مسأله نیست؛ اما اصل ورود مجاهدانه یک طلبه  در میدان عدالتخواهی (با همه هزینه هایی که باید بابت آن پرداخت کند)، آنهم با استفاده از جاذبه های فضای مجازی و البته در چارچوب آموزه های دین و تقیّد به منویات رهبری، در واقع گامی مهم در تبلیغ فقه حکومتی اسلام محسوب شده و در عصر غربت دین و هجوم سیل آسای تهمت و شبهه و طغیانگری و انحراف، حرکتی تأثیرگذار در راستای احیای آرمان های اصیل انقلاب اسلامی به شمار می آید.

مخاطبان و حامیان سید مهدی صدرالساداتی طیف وسیعی از مردم به خصوص جوانان این کشور هستند که ورای رقابت های ملال آور و گاه ظاهری جناح های ی و به دور از تقسیم بندی های ناقص و سنتی چپ و راست، بازگشت به مبانی، آرمانها و شعائر انقلاب اسلامی را راه نجات کشور در مقابل انبوه توطئه ها دانسته و می آموزند انقلاب اسلامی انقلابی زنده و پویاست که هنوز تا رسیدن به قله های جهانی خود و دستیابی به تمدن نوین اسلامی راهی بزرگ در پی داشته و همتی مضاعف طلب می کند.

عدالتخواهی در ذات خود نافی سیاه نمایی است؛ چه این که سیاه نمایی در واقع سکوت در مقابل ناامیدی از رشد و ثبات و استمرار نظام اسلامی است در حالی که عدالتخواهی، حیات گفتمان انقلاب را فریاد نموده و اصلاح کژی ها را گام مکمل انقلاب تا رسیدن به آرمان های والای آن می داند.


امام ØمØه محبوب بیله€ŒØ³ÙˆØ§Ø± در بیمارستان +Øکس


علی اصغر جدایی را از سال 82 می شناسم، زمان فوت مرحوم حاج عبدالله ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا.

داشتیم تا قبل از چهلم آن مرد بزرگ کتابی را آماده می کردیم که اصغر جدایی نیز به تیم ما ملحق شد. به کار نویسندگی و پژوهشی علاقه داشت؛ اما استعداد ویژه وی در فن بیان و خطابه بود. صدای گرمش توأم با لهجه شیرین آذری و آرامش در بیان و اشراف بر سخن از امتیازاتی بود که صحبت های این جوان را جذاب می نمود. منبرهایش در بین جوان های بسیجی و هیاتی طرفدار داشت.

بعدها مطلع شدم که امام جمعه اسالم شده است و اندکی بعد هم شد امام جمعه بیله سوار اردبیل.

هر از گاهی اخباری از فعالیت های فرهنگی او به خصوص استخر رفتنش با نوجوانان و جوانان در فضای مجازی جلب توجه می کرد. معلوم بود به نوبه خودش از آن دست ون فعال و مبتکری است که فضای پیرامونش را می شناسد و اوضاع را دست می گیرد.

امروز در سایت تابناک خبر ابتلای او به بیماری سرطان و بستری شدنش در بیمارستان را خواندم. دعا می کنم و دعا کنیم خدا به او سلامتی و طول عمر بدهد.


با این همه دانش و معلومات می رفت دبیرستان تدریس می کرد! قیافه نمی گرفت که حالا من سخنران ثابت انجمن اسلامی پزشکان تهران هستم و دکترهای معروف و صاحب اسم و رسم می آیند پای منبر من زانو می زنند و از حرف هایم نکته برمی دارند. یا فلان اساتید غربزده و مطرح دانشگاه شهامت مناظره با مرا ندارند. دبیرستان هم عرصه نشر و ترویج و تبیین حقایق اسلام است. با کوله باری از علم و معرفت می رفت با بچه های نوجوان سر و کله می زد و زوایای ناگفته و مغفول اسلام را برایشان شرح می داد.

 

فقیه بود و کسی درباره سطح علمی او و اشرافی که به مبانی فقه داشت، شک ندارد. می توانست بنشید یک گوشه برای خودش کرسی تدریس در حوزه راه بیندازد و اندکی بعد رساله منتشر کند و مرجعی شود و مسائل شرعی را برای مقلدینش بازگو کند. این عرصه اما خالی نبود. رفت جای خالی را پر کرد. جامعه به خصوص جوانها درگیر شبهات ذهنی ایسم های من درآوردی اما التقاطی و فریبنده بودند. یک نفر باید با تکیه بر آموزه های دین، برتری مکتب وحی بر دیگر مکاتب ساخت بشر را به مردم نشان می داد. مرتضی میدان اندیشه را برای تبیین اسلام برگزید. حرف هایی زد که هنوز بعد از حدود پنجاه سال در محافل علمی و حوزوی و دانشگاهی و تبلیغی، کاربرد دارد. هنوز هم می توان با منطق و کلام و استدلال او به جنگ با شبهات فکری رفت.

 

 

اگر مطهری کتاب هایش را بعنوان پایان نامه تحویل مراکز علمی بدهد، بی برو برگرد رد می شود؛ اما پایان نامه های علمی بسیاری در این چند دهه با استناد به مطالب و گفته ها و آثار او درجات ممتاز علمی را کسب کرده و خوش درخشیدند! می دانید نکته کجاست؟ مطهری دنبال این نبود که علمیتش را به کسی ثابت کند که مجبور شود خودش را در حصار فرمالیته و قواعد دست و پا گیر تعریف شده در قالب های به اصطلاح علمی محدود نماید. این که آثار شهید مطهری جان دارد و شیوا و بلیغ و مستدل و به سرعت با خوانندگانش ارتباط برقرار می کند و از طول و تفصیل ها و پیرایه های ملال آور به ظاهر علمی فاصله دارد به خاطر این است که استاد دنبال آموزش و ابلاغ و روشنگری بود نه اثبات جایگاه و وزانت علمی و کسب فلان عنوان جشنواره ای و موسسه ای و مدرک اندوزی و . سلاح او سلاح اندیشه بود و نه تألیف صرف؛ و نه صرف محافل کلاسیک و رسمی که اندیشه جامعه را میدان کار خود می دانست.

او خودش را طلبه سرباز امام عصر(عج) می دانست که وظیفه اش بی هیچ منّتی، دفاع از دین خدا در مقابل نحله های فریبنده و گمراه کننده بود. راز شیرینی مطالعه آثار علمی این استاد فرزانه همین وارستگی، تفکر محوری و انگیزه تأثیرگذاری است.

 

مرتضی مطهری و سپهبد قره نی جزو اولین شهدای ترور بعد از انقلاب هستند. یعنی دشمن دو ساحت رزم و اندیشه را عرصه جولان خود برای تقابل با انقلاب اسلامی می دانست. جنگ تحمیلی با نظام نوپای ایران و شبیخون ناجوانمردانه فرهنگی دشمن نشان داد که ترور این دو بازوی توانمند انقلاب، هدفمند و با شناخت و برنامه بلند مدت صورت گرفته است. با اینکه امثال بازرگان و سحابی و سنجابی و یزدی و . همه کاره دولت بودند و اتفاقاً بعضی هایشان به تهجد و عبادات فردی علاقه نشان می دادند، هیچ گاه هیچ گلوله ای از سوی خصم در آشفته بازار ترورهای لحظه ای سالهای نخست انقلاب به سوی آنها و دیگر مروّجان اسلام خنثی و بی خطر و سازشکار شلیک نگردید.

هر وقت ت هدف حمله یا ترور دشمن قرار گرفت یعنی دارد راهش را درست می پیماید.


8fvr_photo_2019-01-27_06-26-57.jpg


محمدهادی ذوالفقاری که شهید شد نخستین خاطره منتشر شده درباره او شاید همین جمله ای بود که از قول یکی از دوستانش نقل شد. او به رفیقش که طراح بود به شوخی گفت: من زشتم و بعد از شهادتم کسی برای من طرح و پوستر نمی زند!

همین حرف او باعث شد که دوستش بعد از شهادت هادی تصاویر او را در طرح هایی زیبا در صفحات مجازی منتشر کند.

نوروز امسال رفته بودیم بهشت زهرا سلام الله علیها. به پسرم که هنوز هفت سالش نشده گفتم: بگرد ببین هر کدام از شهدا که تصویرش قشنگ تر است را انتخاب کن، برایت عکس یادگاری بگیرم.

کمی چرخید و از بین همه تصاویر زیبا و نورانی شهدا، کنار یادمان شهید محمدهادی ذوالفقاری ایستاد و عکس گرفت.

محمدهادی ذوالفقاری طلبه حوزه علمیه بود و در نبرد با داعش در عراق به شهادت رسید. طبق وصیتش او را در حرمین شریفین سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف داده و در وادی السلام به خاک سپردند. با این که عراقی ها شهدایشان را فقط در یک حرم طواف می دهند؛ اما برای محمدهادی سنگ تمام گذاشتند. در همه حرم ها هم برایش نماز خواندند.

مزار خودش را در وادی السلام انتخاب کرده بود. شب ها می رفت آن جا می نشست، خلوت می کرد و زیرلب مناجات می خواند.

کتاب "پسرک فلافل فروش" در 160 صفحه توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی درباره زندگی این طلبه جوان و خوش قلب منتشر شده که مطالعه آن را به همه علاقمندان توصیه می کنم. این کتاب به صورت الکترونیک نیز قابل دانلود و دسترسی است که برای دریافت آن به این نشانی مراجعه کنید:

http://www.faraketab.ir/content/10248



وزیر صنعت، معدن و تجارت گفته: صادرات کالای بی کیفیت یعنی بدنام شدن کالای ایرانی


جناب وزیر بهتر بود به جای مخالفت با صادرات کالای بی کیفیت، به شکل مبنایی با تولید کالای بی کیفیت مخالفت می کرد. متأسفانه معدودی از کالاهای بی کیفیت تولید داخل اعتماد هموطنان را نسبت به حمایت از تولید ملی مخدوش ساخته و آنان را به سمت خرید کالاهای خارجی سوق داده است. صادرات، پیشکش؛ شما فعلا همین مصرف کنندگان داخلی را دریابید.

وظیفه نظارت بر کیفیت کالاهای تولید داخل بر عهده چه کسی است؟ چرا جناب وزیر به جای حل ریشه ای معضل تولیدات نامرغوب، به مخالفت با صادرات چنین کالاهایی بسنده نموده است؟


کانال تلگرامی موسوم به جانبازان اصلاح طلب دفاع مقدس متنی را به استناد سخنان سعید حجاریان و اکبر ناطق نوری منتشر کرده مبنی بر عدم تأیید اعتبار و سند مسجد جمکران.

تا آن جا که من یادم می آید هر چند سال یکبار این شبهه توسط عده ای در سطح رسانه ها منتشر می شود که حضرت امام جمکران را قبول نداشته است.

در رد این نوع خاطرات، نقل قول های دیگری نیز از اعتقاد امام رحمت الله به این مسجد توسط یاران ایشان بارها منتشر شده که یک تحقیق ساده در اینترنت مسأله را حل میکند.

اما

می خواهم به این بهانه حرف دیگری را مطرح کنم.

سعید حجاریان را که می شناسید. اینکه امثال او و عباس عبدی دنبال پر کردن کدام پازل دشمن هستند را بارها در تحلیل مواضعشان شناخته اید و نیاز به توضیح بیشتر درخصوص میزان وثاقت خاطرات این نوع افراد نیست.

ناطق نوری چند سال پیش مصاحبه ای با ویژه نامه رومه اطلاعات داشت که بنایش مثلا مخالفت با خرافات بود. جالب است که جناب ناطق اذعان می کرد با شایعه خرافی دیده شدن عکس امام در کره ماه! که در زمان شاه بر سر زبان ها افتاه بود مخالفت نمیکرد. او معتقد بود این خرافه به نفع جریان انقلاب است! صداقت را می بینید؟! یکبار همین ناطق نوری در سخنانی که ظاهرا در روز قدس در نماز جمعه تهران داشت نام مسجد محدثین بابل را بر زبان آورد و از این که عده ای معتقدند این مسجد نیز به دستور امام زمان عج ساخته شده اظهار ناراحتی کرد و مخالفت خود را با ملقب نمودن این مسجد به جمکران ثانی ابراز نمود. مدتی نگذشت که تصویری از سفر ناطق نوری به شهرستان بابل و حضور در همین مسجد و بگو و بخند با متولیان آن دست به دست چرخید.

یادم می آید یک آقایی در قم هم در نشستی خصوصی بر ضد مسجد محدثین بابل سخن می گفت و وانمود می کرد که قرار است به زودی نسبت به برخورد با آن اقدام کند. اندکی نگذشت که در سفری به این شهر، تصویر همین آقا را به عنوان سخنران مسجد مذکور مشاهده کردم و ناخودآگاه به رفقای همراهم گفتم: این پاکت، چه کارها که نمی کند!

الغرض؛

استناد و اعتبار مساجدی چون جمکران و محدثین و . قابل خدشه نیست. خیلی از نقاط ایران و جهان قدمگاه امام زمان است. مزار شهدا، محافل اهل بیت، بقاع متبرکه، بعضی حوزه های علیمه و . شکی نیست.

یک جاهایی مثل مسجد جمکران، نماد و محل قرار و تجمع عاشقان ولی عصر قرار می گیرد و می شود پاتوق شکوهمند منتظران و مانور قدرت شیعیانی که در گرما و سرما دور هم جمع شده و آمادگی خود را برای ظهور و یاری حضرت اعلام می کنند. انتظار همان بال سبز عقاید شیعه است که در کنار بال سرخ آن یعنی نهضت عاشورا، استراتژی استثمار جهان توسط مستکبران را به چالش کشیده است.



دیروز جای شما خالی، کنار پیکر دو شهید پاکستانی تیپ زینبیون، کربلایی بود قم، در آستانه ماه مبارک. به یاد همه دوستان بودم.

دو شهید مدافع حرم در آخرین ساعت های ماه شعبان، ذکر حسین را آرایه دل میهمانان سفره خدا نمودند.

کنار مزار بی بی، به نیابت از ام الشهداء، اشک و خروش و حماسه ای بود. به بهانه تشییع این دو شهید مطهر، یاد سی و سه شهید سرجدای صحرای حجاز نیز گرامی داشته شد. شهدایی که هفته پیش به جرم محبت آل الله، توسط سعودی های متوحش، گردن زده شدند.

روزی خواهد رسید که مظلومیت این شهدای جوان، بساط آل سعود خبیث را برهم خواهد زد. روزی از کنار مسجد النبی تا صحن بقیع را با نوای یا حسین، دسته روی میکنیم. عربستان دوباره عربستان محمدی خواهد شد.


می خواهید آزمایش خون بدهید، می گویند باید ناشتا باشید. کم کمش دوازده ساعت غذا نخورده باشید. اگر یازده ساعت لب به غذا نزده باشید می گویند جواب آزمایشتان دقیق نیست. آن دوازده ساعت قبل هم باید غذای سبک خورده باشید. غذای سنگین حتی بعد از دوازده ساعت هم ممکن است مانعی باشد از دقت در آزمایش شما و علائم دقیقی که پزشک باید در وضعیت خون شما تشخیص بدهد.

اگر همه این شرایط را رعایت کردید، حالا از نظر پزشکی، شما خودتان هستید! پزشک می تواند میزان سلامت یا بیماری شما را از روی وضعیت خون شما که نشان دهنده خود واقعی تان است، تشخیص بدهد. از آن وقت است که مشخص می شود چقدر از راهی که برای حفظ سلامتی مان باید طی می کردیم را درست پیموده ایم و چقدر را اشتباه رفته و باید جبران کنیم.

ماه رمضان می خواهد ما را به خود واقعی مان برساند. هم شرایط جسمی و هم شرایط روحی مان باید بر اثر بعضی مراقبت ها به وضعیت طبیعی و نرمال برسد. بشویم خود خودمان، واقعیت درونمان آن گونه که باید باشد، نشان داده شود. مهمانی خدا این ویژگی را دارد. فاصله انسان را با حقیقت خودش کم ساخته و او را مثل کسی که حواسش پرت شده و راه را اشتباه رفته، به خودش می آورد. هر وقت خود خودمان شدیم و حقیقت های نهفته در فطرتمان را باز یافتیم، آن روز عید فطر ماست. رمضان آمده است که ما را به فطر برساند.



باران شیخی دختر هشت ساله ای است که در استان مرکزی توسط یک خانواده شرور به گروگان گرفته شد. گروگان گیران که اعضای یک خانواده بودند و به تازگی در استان سیستان و بلوچستان دستگیر شدند از خانواده شیخی درخواست ششصد میلیون تومان پول در ازای آزادی دخترشان را داشتند.

پدرها و مادرها حتی یک لحظه هم نمیتوانند تصور کنند که این شرایط چقدر دشوار و طاقت فرساست. برای یک پدر و مادر که نمی دانند کودک عزیزشان در دست افراد یاغی چه حال و روزی دارد و آیا دوباره او را خواهند دید یا نه، تحمل این شرایط بسیار دردناک و عذاب آور است و دلشان پر از خون می شود.

واقعاً خانواده ای که دست به آدم ربایی زد چه نسبتی با اصول انسانیت و وجدان دارد و چگونه می توانست از این پول لذت ببرد؟

نکته رنج آور اینجاست که خانواده باران در مصاحبه ای اعلام کرده که در این مدت افراد ناشناس بسیاری تماس می گرفتند و به جای تسکین به خانواده با ارائه اطلاعاتی ساختگی درصد چپاول آنان بوده و به دروغ مدعی می شدند که از حال و روز فرزندشان خبر دارند و در ازای فلان قدر پول حاضرند جای او را نشان بدهند!!

واقعاً چقدر ممکن است انسان به ورطه پستی گرفتار شود؟ ته حیوانیت و نامردی و بی شرفی کجاست؟


خدا دوست ندارد انسان مغرور باشد و با تکبر روی زمین راه برود: وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا. اسراء37

 اما از طرف دیگر دوست ندارد انسان شخصیتی نامطلوب و سست داشته باشد. انسان مومن قدر حرمت خودش را می داند و از آن صیانت می کند. از همین روست که خداوند انسان را از بیان سخنان لغو برحذر داشته است: وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. المؤمنون3

مومن نه تنها سخن لغو بر زبان نمی آورد بلکه از شنیدن حرف های لغو نیز اجتناب می ورزد: وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ. قصص55

از ویژگی های ممتاز بهشت نیز این است که سخنان لغو و بیهوده در آن شنیده نمی شود: لَا تَسْمَعُ فِیهَا لَاغِیَةً. الغاشیة11

علت این توصیه را باید در کلام مولا علی علیه السلام جست که فرمود: از کلامی که سبک و پوچ است به دور باش. چون افراد بزرگوار را از تو فراری می دهد. غررالحکم 91/166/1

شخصیت انسان های بزرگ از سخنان ناروا و حرفهای بی فایده و فرصت سوز به دور است.

اگر این سفارش خدا را عمل نموده و وقت خود را به بطالت نگذرانیم و یاد بگیریم که از کمترین فرصت خویش استفاده بهینه و سازنده داشته باشیم، جامعه ای پیشرو و ممتاز خواهیم داشت. راز پیشرفت ما در اغتنام از فرصت هاست.


گروه فرهنگی تبلیغی بقیةالله، جمعی از طلاب جوان، خوش تیپ، باصفا و پرکار از دانش آموختگان حوزه علمیه بابل که فعالیت های خیره کننده فرهنگی شان در سواحل بابلسر، بازتابی جهانی داشت، شب های ماه مبارک رمضان، برناهه هایی شاد و بدیع برای کودکان و نوجوانان و خانوداه هایشان در مصلای نمازجمعه بابل برگزار می کنند.

ویژه برنامه های شامگاهی گروه بقیةالله با عنوان "بچه های رمضان" و با شعار "ماه رمضان شاد و متنوعی را تجربه کنید" در مصلای بابل مصداقی از یک حرکت فرهنگی تمیز و مومنانه و مفرح است که میتواند الگویی برای همه فعالان فرهنگی به خصوص معدود تصمیم سازانی قرار بگیرد که هنوز گمان می کنند کار فرهنگی یعنی ساز و دهل و رقص آواز و اختلاط زن و مرد و . و نشان دهد که می شود شاد بود و نشاط داشت و خندید؛ اما گناه نکرد!

امیدوارم همه خانواده ها، مدیران و مسئولان فرهنگی شهر و به خصوص عزیزان آموزش و پرورش ضمن حضور و حظّ از این محفل، مقدمات همراهی و تدارک حضور نوجوانان در این بزم معنوی را فراهم آورند.

گروه های فرهنگی طلاب و ون بابل همچون "حامیان ولایت"، "مستشهدین"، "عهد انتظار" و . در ماه مبارک و دیگر مناسبت ها در سطح مساجد و مدارس شهر و روستا مخلص و بی ادعا همواره به برگزاری برنامه های آموزنده و نشاط آفرین اهتمام داشته اند که قدردانی از آنان وظیفه همه مومنان و متولیان امور است.


توماس اندروز، طراح کشتی بزرگ و مشهور تایتانیک بود. او چنان از ساخته دست خود مغرور بود که گفت: حتی خدا هم نمی تواند این کشتی را غرق کند!

کشتی تایتانیک در همان سفر نخست، غرق شد و بسیاری از سرنشینانش به همراه سازنده و طراح آن جان سپردند.

وین استنلی، فانوس دریایی بزرگ و مشهوری را ساخته بود. می گفت: هیچ طوفان و بارانی نمی تواند آنچه من ساخته ام را ویران کند. برای تعمیر فانوس دریایی اش رفته بود که بر اثر طوفان، تخریب شد و خودش نیز همان جا جان سپرد.

معروف است محمدعلی کلی بزرگترین بوکسور و قهرمان مشهور ورزشی جهان در اواخر عمر برای روشن کردن مشعل المپیک دعوت شده بود. هر چه تقلا کرد لرزش دست های ضعیفش اجازه نداد که مشعل را روشن کرد. مکثی کرد و بعد این آیه را برای همراهانش قرائت نمود: یا ایهاالانسان ما غرّک بربّک الکریم؟1

انسان منهای خدا هیچ است و اگر لحظه ای تأیید و حمایت او نباشد کاری از پیش نخواهد برد. غرور به معنای فریب است و این که دنیا را دارالغرور لقب داده اند به این معناست که انسان گاه فریب ظواهر عالم ماده را خورده و گمان می کند برای خودش کسی شده و منم منم سر می دهد. نمرود خودش را خدا می دانست؛ اما توسط یک پشه، سرنگون شد. اینگونه است که به ما آموخته اند اول هر کار و راه و قدمی بگوییم: ان شاءالله. ما بدون خدا هیچیم!

1- انفطار، آیه 6


yqxy_photo_2019-03-04_04-21-55.jpg


مجاهد عشق، نام کتابی است که درباره شخصیت شهید ابراهیم عشریه نوشته اند.

یکبار کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را خواند. خاطره ای او را در فکر فرو برد. ابراهیم هادی جنازه یکی از شهدا را بعد از مدتی پیدا کرده و به عقب انتقال داده بود. پدر شهید رفت پیش ابراهیم هادی و خواب پسرش را برای او بازگو کرد. پسرش گله داشت که چرا پیکر مرا به عقب آوردید. آن مدت که پیکرم روی زمین بود و در غربت و بدون مزار بودم، فاطمه زهرا سلام الله علیها بالای جنازه ام می آمد .

ابراهیم هادی از این خاطره منقلب شد. پیکرش در کانال کمیل ماند و بازنگشت.

ابراهیم عشریه هم از این خاطره منقلب شد. مدتی در سوریه دنبال پیکرش بودند و اثری از آن پیدا نکردند. یکی گفت: یادتان رفته موقع روضه حضرت زهرا، ابراهیم چطور گریه می کرد؟ او حالا همدم مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

ابراهیم عشریه عارف و خودساخته بود. از آن دست جوان های دل داده ای که سلوک معنوی خاصی داشت و اهل مراقبه بود. آشنایی با زندگی این شهید، سفری ملکوتی به ماورای عالم ماده است. 

"مجاهد عشق" در 250 صفحه به همت گروه فرهنگی جهادی شهید عشریه توسط انتشارات وحدت بخش به زیور طبع آراسته شده است.


کانال تلگرامی موسوم به جانبازان اصلاح طلب دفاع مقدس متنی را به استناد سخنان سعید حجاریان و اکبر ناطق نوری منتشر کرده مبنی بر عدم تأیید اعتبار و سند مسجد جمکران.

تا آن جا که من یادم می آید هر چند سال یکبار این شبهه توسط عده ای در سطح رسانه ها منتشر می شود که حضرت امام جمکران را قبول نداشته است.

در رد این نوع خاطرات، نقل قول های دیگری نیز از اعتقاد امام رحمت الله به این مسجد توسط یاران ایشان بارها منتشر شده که یک تحقیق ساده در اینترنت مسأله را حل میکند.

اما

می خواهم به این بهانه حرف دیگری را مطرح کنم.

سعید حجاریان را که می شناسید. اینکه امثال او و عباس عبدی دنبال پر کردن کدام پازل دشمن هستند را بارها در تحلیل مواضعشان شناخته اید و نیاز به توضیح بیشتر درخصوص میزان وثاقت خاطرات این نوع افراد نیست.

ناطق نوری چند سال پیش مصاحبه ای با ویژه نامه رومه اطلاعات داشت که بنایش مثلا مخالفت با خرافات بود. جالب است که جناب ناطق اذعان می کرد با شایعه خرافی دیده شدن عکس امام در کره ماه! که در زمان شاه بر سر زبان ها افتاه بود مخالفت نمیکرد. او معتقد بود این خرافه به نفع جریان انقلاب است! صداقت را می بینید؟! یکبار همین ناطق نوری در سخنانی که ظاهرا در شب قدر در حرم امام(ره) داشت نام مسجد محدثین بابل را بر زبان آورد و از این که عده ای معتقدند این مسجد نیز به دستور امام زمان عج ساخته شده اظهار ناراحتی کرد و مخالفت خود را با ملقب نمودن این مسجد به جمکران ثانی ابراز نمود. مدتی نگذشت که تصویری از سفر ناطق نوری به شهرستان بابل و حضور در همین مسجد و بگو و بخند با متولیان آن دست به دست چرخید.

یادم می آید یک آقایی در قم هم در نشستی خصوصی بر ضد مسجد محدثین بابل سخن می گفت و وانمود می کرد که قرار است به زودی نسبت به برخورد با آن اقدام کند. اندکی نگذشت که در سفری به این شهر، تصویر همین آقا را به عنوان سخنران مسجد مذکور مشاهده کردم و ناخودآگاه به رفقای همراهم گفتم: این پاکت، چه کارها که نمی کند!

الغرض؛

استناد و اعتبار مساجدی چون جمکران و محدثین و . قابل خدشه نیست. خیلی از نقاط ایران و جهان قدمگاه امام زمان است. مزار شهدا، محافل اهل بیت، بقاع متبرکه، بعضی حوزه های علیمه و . شکی نیست.

یک جاهایی مثل مسجد جمکران، نماد و محل قرار و تجمع عاشقان ولی عصر قرار می گیرد و می شود پاتوق شکوهمند منتظران و مانور قدرت شیعیانی که در گرما و سرما دور هم جمع شده و آمادگی خود را برای ظهور و یاری حضرت اعلام می کنند. انتظار همان بال سبز عقاید شیعه است که در کنار بال سرخ آن یعنی نهضت عاشورا، استراتژی استثمار جهان توسط مستکبران را به چالش کشیده است.


مرحوم گلابدره ای از نویسندگان برجسته کشور، در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی یادداشت هایی را از شرایط و خاطرات میدانی خود در عرصه مبارزات مردمی با رژیم ستمشاهی به رشته تحریر درآورد که بارها در قالب کتابی مدون به انتشار رسید. متن زیر گزیده ای از یادداشت او پیرامون نقش رسانه در ترویج سبک زندگی غربی است که از نظر می گذرانید:

. نگاه کن، ببین تلویزیون ملی ایران چه نشان می دهد؟ چه می گوید؟ چه فیلم هایی به نمایش می گذارد؟ وای! چه کسی باور می کند که اینجا، از غروب تا آخر شب، تلویزیون پشت سر هم فیلم های آمریکایی و فیلم های حیوانات که چطور همدیگر را شکار می کنند و می کشند و به خاطر غذا و شکار به جان هم می افتند و آن که زورش بیشتر است، به خاطر طعمه، دیگری را می درد و طعمه گیر کسی می آید که وحشی تر و سنگ دل تر و دندان تیزتر و پرزورتر و قوی تر است و این فلسفه زندگی آمریکایی است و ما باید در چنین شرایطی در خانه هایمان بنشینیم و با خانواده مان زندگی خانواده های آمریکایی را ببینیم. وای! وای! آیا روزی می رسد که این تلویزیون به دست مردم بیفتد و مردم زندگی خودشان و خودشان را در تلویزیون خودشان ببینند و در تلویزیون خودشان با فرهنگ و طرز زندگی خودشان آشنا شوند؟ وای! اگر انقلاب پیروز بشود و مردم موفق بشوند و باز بنشینند و تلویزیون، باز همین فیلم ها را به خورد مردم بدهد و به جای زندگی انسان ها از حیوانات و درندگان جنگل و روی زمین و زیر دریا و بالا و پایین و از کرم گرفته تا سوسمار که چگونه طعمه پیدا می کند و چطور راه می رود و و و و. را به خورد مردم بدهند، چه زجری می کشند مردم. نه، مردم نمی گذارند. نه، مردم برای نجات از چنگال این فرهنگ منحط غربی و این ترجمه ها و این سرگرمی های جهت دار، جهت گرفته اند. استعمار که فقط در بُعد اقتصادی و ی عمل نمی کند. استعمار اصلی، استعمار فرهنگی است که توی ایرانی، آمریکایی فکر و عمل کنی.

کتاب لحظه های انقلاب، ص313 


یکی از بدترین پدیده های اجتماعی که مضرات آن در اغلب موارد دامنگیر همه جامعه می شود، مسأله طلاق است. این معضل اجتماعی به هیچ وجه زیبنده جامعه اسلامی نیست و علاوه بر دولت ها و متولیان فرهنگی، همه اقشار جامعه نیز نسبت به رفع آن مسئولیت دارند. آمار بالای این رویداد تلخ نشان می دهد نسبت به رفع این معضل اجتماعی اهتمام لازم صورت نگرفته است.

شاید اگر عوارض مخرب این پدیده نامبارک را بدانیم دغدغه بیشتری نسبت به پیشگیری یا مقابله با آن در خود احساس نماییم.

از نظر اسلام طلاق بدترین حلال خدا لقب گرفته و با عادی سازی آن مخالفت شده است.

شهید ابوالحسن محمدزاده از رزمندگانی بود که یا در صحنه های جنگ حضور داشت و یا اگر هم پشت جبهه بود به علت مشغله فراوان، برای حضور در کنار خانواده فرصت کمی در اختیار داشت؛ اما همان لحضات اندک با هم بودن را عاشقانه سپری می کرد.

در همسایگی این شهید، خانواده دیگری زندگی می کرد متشکل از یک مرد و زن جوان و مادر شوهر. روابط درون این خانواده چندان صمیمی نبود و زن جوان همواره از سوی همسر و به خصوص مادر همسر خود مورد شماتت و گاه توهین و ناملایمت قرار می گرفت. مادر شوهر و شوهر این زن به هر بهانه ای به او سرکوفت زده، از کارش ایراد گرفته و داد و هوار راه می انداختند و این زن اغلب دل شکسته و اندوهگین بود و همواره به زندگی خوش و با نشاط ابوالحسن و همسرش غبطه می خورد.

ابوالحسن با این که فرصت کمی در اختیار داشت از کنار این مسأله به سادگی عبور نکرد. او خودش را بخشی از کلیت جامعه دانسته و با مفاهیمی چون "به من چه" و"مشکل خودشان است" و.  بیگانه بود. دغدغه اجتماعی این شهید و مسئولیت پذیری او باعث شد دنبال چاره ای برای حل این مشکل برآید. او سعی کرد از روش های مرسوم مانند گفت و گوی مستقیم و نصیحت و . و یا واسطه قرار دادن ریش سفیدان فامیل اختلافات خانودگی آنها را کاهش داده و فرهنگ بزرگواری و متانت را به آنها یادآوری کند.

تلاش های این شهید اما هیچ تأثیری نداشت. اخلاق بد و طلبکارانه شوهر و مادر شوهر همچنان ادامه داشت و روزگار را بر آن زن تلخ می نمود.

جالب بود ابوالحسن محمدزاده به رغم آن که از تلاش های فراوانش نتیجه ای نگرفت بازهم از فکر آنها بیرون نیامد و این احساس را نداشت که من کار خودم را کرده ام و بیش از این دیگر ربطی به من ندارد و .

او با م همسرش با این که فرصت کمی را می توانست در کنار خانواده بگذراند، از همان خوشی های کوتاه با هم بودن نیز گذشت و برای آن که آن زن زندگی تلخ خودش را با زندگی شیرین آنها مقایسه نکرده و فکر طلاق به سرش نزند و بداند که خیلی از زندگی های مشترک خالی از اختلاف نظر و مشکلات نیست، گاه دعوایی صوری راه می انداخت! این رزمنده جوان و همسرش گاه بین خود را شکرآب نشان می دادند و با هم به بحث و جدل می پرداختند تا زن جوان همسایه، تحمل بیشتری در زندگی از خود نشان داده و با صبوری و مرور زمان، تدبیری برای اصلاح رفتار همسرش پیدا نماید.1

این خاطره تنها مثالی است برای آن که به ما نشان دهد همه نسبت به محیط پیرامون خود مسئولیم واگر نسبت به مشکلات دیگران حساس بوده و دغدغه بیشتری در رفع گره های اجتماعی داشته باشیم شاهد بسیاری از عوارض ناشی از معضلات فرهنگی و اجتماعی اطراف خود نخواهیم بود.

1- بر اساس خاطره ای به روایت همسر شهید ابوالحسن محمدزاده، نشریه سبز سرخ، کنگره بزرگداشت سرداران شهید استان مازندران


این ضرب المثل را زیاد شنیده اید: گهی پشت به زین و گهی زین به پشت!

دنیا این گونه است. گاهی اوضواع به کام ماست، گاهی هم نه. چه بسیار انسان هایی که در ناز و نعمت و رفاه و خوشی زندگی کرده اند؛ اما ناگهان به هر علتی اوضاع دگرگون شد و هست و نیستشان از دست رفت. نقل است مادر جعفر برمکی، وزیر دربار عباسیان که ناگهان نگون بخت شد، می گفت: سال پیش چهارصد کنیز در اختیار داشتم وگمان می کردم، فرزندم در حقم کم لطفی کرده است، امسال آرزویم این است دو پوستین گوسفند داشته باشم یکی را فرش خود قرار دهم و یکی را لحاف خویش سازم!

از طرف دیگر چه بسیار افرادی که در مشکلات عدیده مادی دست و پا می زدند و طاقت از کف می دادند؛ اما بعد از مدتی  دوره سختی ها به اتمام رسیده و راه زندگی و معاش برایشان هموار شده است. بسیاری از افراد صاحب نام و عنوان اعم از وزیر و وکیل و تمدار و دانشمند و هنرمند و ورزشکار و . در اوان زندگی گاه محتاج نان شب بوده و به سختی زندگی می کردند.

داستان های تاریخی و یا تجربیات دیگران مملو از چنین خاطراتی است که نشان می دهد زندگی چرخ ها وفراز و نشیب های بسیار دارد و نه سختی های آن ارزش ناامیدی و افسردگی دارد و نه خوشی های آن به دل بستن و غرور می ارزد.

لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ *الحدید23*

به خاطر آنچه از دست داده اید مأیوس نباشید و از آنچه به دست می آورید شادی مفرط و غرور نداشته باشید.

این نگاه واقع بینانه به دنیا و قواعد تکراری و ثابت آن اضطراب و نخوت را از زندگی بشر دور می سازد و او را به تعادل در مسیر زندگی وا می دارد. آنهایی که به خاطر مشکلات مادی دنیا احساس می کنند به بن رسیده و همه راه ها به رویشان بسته شده و یا آنهایی که به خاطر نعمات و داشته هایشان به تفاخر و تکبر روی می آورند خدا را درست نشناخته و قدرت او را نادیده گرفته اند. آرامش از آن کسانی است که باور دارند دنیا در گذر است و فراز و نشیب های آن ماندگار نخواهد بود.


اسراف از گناهان بزرگی است که نه تنها از نظر دین اسلام حرام بوده و عقوبت اخروی در پی دارد در همین دنیا نیز باعث عقب ماندگی جامعه از رشد و پیشرفت شده و عدالت اجتماعی را تضعیف می نماید. متأسفانه مردم کشور ما که یک کشور اسلامی است و باید در زمینه استفاده درست از داشته های خود الگو باشند، در موارد بسیاری مبتلا به صفت ناپسند اسراف هستند:

"ما مردم مسرفى هستیم؛ ما اسراف میکنیم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در وسائل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزین. کشورى که تولید کننده ى نفت است، وارد کننده ى فرآورده ى نفت - بنزین - است! این تعجب آور نیست؟! هر سال میلیاردها بدهیم بنزین وارد کنیم یا چیزهاى دیگرى وارد کنیم براى اینکه بخشى از جمعیت و ملت ما دلشان میخواهد ریخت و پاش کنند! این درست است؟! ما ملت، به عنوان یک عیب ملى به این نگاه کنیم". مقام معظم رهبری 1

از ویژگی های آموزنده فرهنگ دفاع مقدس، همین مسأله تقابل با اسراف و ریخت و پاش است:

گونی‌های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار؛ حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره! از همان موقع دستور داد تا این گونی‌ها خالی نشده، کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه‌ها. تا مدت‌ها موقع ناهار و شام، گونی‌ها را خالی می‌کردیم وسط سفره و نان‌های سالم‌تر را جدا می‌کردیم و می‌خوردیم.»2

گاهی استفاده درست از وسایلی که دور و برمان به وفور یافت می شود می تواند منشأ برکات زیادی برای همگان باشد به طور مثال به این نمونه در اردوگاه های اسارت توجه کنید:

به مرور، فکر کتبی شدن آموزش به ذهن‌ها خطور کرد. ابتدا از وسایلی مانند چوب و ذغال و خاک استفاده می‌شد. به تدریج استفاده از عکس‌های بیمارستانی، کاغذ سیگار و جعبه‌های پودر رختشویی نیز متداول گردید. مقواهای پودر رختشویی را خیس کرده و در آفتاب قرار می‌دادیم. هر طرف آن به چند تکه کاغذ تبدیل می‌گردید. بعدها با کم شدن فشار محدودیت‌ها، گاهی از سوی صلیب سرخ نیز کاغذ و خودکار دریافت می‌کردیم.»3

 شاید کسی پیش خودش بگوید این نوع استفاده از وسایل بی ارزش مربوط به دوره سخت اسارت بوده و الان فایده ای ندارد که به این جور مسائل توجهی نشان بدهیم.

حالا برویم سر اصل مطلب!

خانم صفورا غله زاری یک معلم بازنشسته در شهرستان انزلی است. جالب است بدانید او در ابتکاری زیبا با جمع آوری و فروش کاغذهای باطله که شاید دور و بر همه ما به وفور یافت شده و ارزشی برای آن قائل نمی شویم، توانسته است هفت کتابخانه برای مردم شهرش راه اندازی کند! او با جمع آوری درهای پلاستیکی بطری های یکبار مصرف نیز موفق به خرید و اهدای چند ویلچر به معلولین نیازمند شده است.4

جالب بود، نه؟ کار خیر کردن وماً نیازمند توانمندی مالی نیست. از این که بگذریم گاه با همین اقلام به ظاهر بی ارزش که در سطل زباله می اندازیم می شود بسیاری از نیازهای خود یا جامعه را برطرف ساخت، چه برسد به این که بخواهیم با صرفه جویی و مصرف درست در داشته های خود و نعماتی که خدا در اختیارمان قرار داده زمینه ترقّی، رشد و آبادانی را فراهم آوریم. بسیاری از فرصت ها را فقط به خاطر غفلت است که از دست می دهیم.

1- خطبه عیدفطر 1386

2- مریم برادران، مجموعه‌ی یادگاران، کتاب همت، ص 51، روایت فتح.

3-  صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

4- سایت خبرگزاری فارس 24/11/97


گفتم: برادر من! اینا چیه که تو گروه ها ارسال میکنی؟ خودتم بعیده این حرفا رو قبول داشته باشی. اینا مثلًا طنز و خنده داره؛ اما در اصل داره تو اعتقادات مردم شبهه میندازه. دقت کن اخوی هر مطلب خنده داری ارزش فوروارد نداره.

گفت: ای بابا! من خودمم خیلی از این حرفا رو قبول ندارم؛ اما خدا گفته: فبشّر عبادی الذین یستمعون القول1؛ پس خوبه که همه، همه چیو بشنون و .

گفتم: تو با هم سن و سالها و دوستات یه وقتایی پیش هم شوخی ها و لطفیه هایی رد و بدل میکنین که مناسب جمع خودتونه! گفت: خب، که چی؟!

گفتم: حاضری همونا رو جلوی خانواده ت بگی یا حتی اگه یه خانم کنارتون باشه و .؟ چرا اون موقع نمیگی فبشّر عباد.

گفت: نه، خب هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!

گفتم: آ بارک الله! تازه بقیه آیه رو هم دقت کن. میگه: و یتّبعون احسنه! یعنی بشارت خدا برای کسایی هست که بتونن حرف حق و درست رو تشخیص بدن و عمل کنن. شما به کسی که رانندگی بلد نیست، چن تا ماشین میدی میگی امتحان کن هر کدوم بهتر بودو بردار سوار شو؟! میزنه به در و دیوار که!

هر کسی علم و قدرت تحلیل لازمو برای تشخیص حق از نا حق نداره، قربونت بشم.

1- امر، آیات 17 و 18


شاید بتوان نخستین هشدار رسمی اسلام درباره اهمیت سواد رسانه را در عبارت "کلمة الحق، یراد بهاالباطل"1 جستجو کرد؛ آن گاه که مولا از درد تحریف حق، فریاد غربت برآورد و مردم را به تأمل بیشتر درباره شعارها و شنیده هایشان فراخواند.

سواد رسانه، سواد مجازی و . یک پیام مهم را برای مخاطبان خود به همراه دارند: "هر آنچه می شنوید قابل اعتماد نیست."!

چه بسیار تصاویر تهییج کننده ای که تقلبی و به اصطلاح فتوشاپ از کار در می آید و اخبار التهاب آور و مبهوت کننده ای که جعلی و یا ناقص و تحریف شده هستند.

"ان جاءکم فاسقٌ بنبأٍ فتبینوا"2، هیچ جا مصداق نداشته باشد لااقل در فضای مجازی مصداق دارد و تأکید شدید اسلام بر ضرورت فحص پیرامون اخبار و رویدادهاست. فضای بی در و پیکر مجازی، عرصه جولان دشمنان و بدخواهان و شیاطینی است که از سر عداوت و یا شیطنت و نفاق و . و یا شوق دیده شدن، انگیزه فراوانی برای تولید اخبار و اطلاعات وارونه و دستکاری شده و جهت گیری های غلط دارند. عمل به این آیه صریح کتاب خدا، می تواند مخاطبان شبکه های مجازی و رسانه های ماهواره ای و . را به تأمل و تحقیق بیشتر وا دارد.

متأسفانه جوگیر شدن بخش قابل توجهی از اقشار جامعه بر اثر شایعه سازی رسانه های معاند، تنها به دلیل ناآشنایی با این دستور قرآنی است.

1- نهج البلاغه، خطبه40

2- حجرات، آیه6


نیروهای تأثیرگذار اصولگرا و نیز حزب اللهی شهرستان بابلسر در اجماعی ستودنی، یکی از چهره های سالم، تحصیل کرده و انقلابی این شهر را برای حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی دعوت کرده اند. برخلاف شهرستان بابل که جریان اصولگرایی آن حزب الله را ابزار و بازیچه ای برای امیال خود دانسته و عرصه ت را مجالی برای معاملات اقتصادی و کسب سهام قدرت و در نتیجه ذیح ارزش ها بر سر دستیابی به منافع و مطامع خویش می پندارد، همسایگان بابلسری ما در اقدامی عقلانی به دنبال وحدت نیروهای ارزشی حول محور شخصیتی بی حاشیه، فهیم و شجاع و انقلابی هستند.

فعلاً بناست اسمی از این برادر نخبه حزب الله در سطح رسانه ها مطرح نشود. در صورت تصمیم نهایی، انشاءالله این قلم نیز به سهم خود از ویژگی های شخصیتی منحصر به فرد این چهره دوست داشتنی خواهد نوشت.

لازم به ذکر است امام جمعه بابلسر نیز فردی دغدغه مند و سالم و به دور از زد و بندهای پیدا و پنهان ی و جناحی است که وجود وی سرمایه ای مغتنم برای نیروهای ارزشی این دیار محسوب می شود.


فرض کنید تمام دارایی شما پنج میلیون تومان است.

ناگهان متوجه می شوید که یک میلیون تومان از پولتان را از دست داده اید.

ناراحت می شوید؛ طبیعی است. چون به هر حال این که آدم ناگهان یک پنجم سرمایه اش را از دست بدهد جای ناراحتی هم دارد.

اما

حواستان می رود سمت آن چهار میلیون تومان باقی مانده. از این به بعد وسواس به خرج می دهید و حواستان را جمع می کنید که آن چهار میلیون را به راحتی از دست ندهید.

امروز ششمین روز ماه مبارک رمضان است.

یک پنجم ماه رمضان را از دست دادیم. به سرعت برق و باد این شش روز هم گذشت.

حواسمان را جمع کنیم که چهار قسمت دیگر این ماه هم زود می آید و می رود. بعدها افسوس نخوریم. قدر این سرمایه باقی مانده را بدانیم. 


اسلام به آراستگی ظاهر مؤمنان اهمیت می دهد. برای همین است که در احادیث متعددی مردم به حفظ ظواهر خود از منظر پیرایش و پرهیز از ژولیدگی و استفاده از لباس مرتّب و تمیز سفارش شده اند1؛ اما همین اسلام با لباس شهرت مخالف است و دوست ندارد کسی به خاطر ظاهرش، انگشت نما قرار گرفته و مورد توجه دیگران واقع شود:

"لباسی که در زیبایی یا زشتی شهرت دارد، نپوشید." 2

از سوی دیگر اسلام نگاه به چهره عالم را عبادت می داند و مجالست با آنان را یک ارزش می شمارد3. از نظر اسلام رفیق خوب کسی است که دوستانش را به یاد خدا بیندازد.4 چنین فردی لیاقت توجه را دارد. پیامبر(ص) دست کارگر را بوسید5 و نشان داد که انسان های زحمت کش باید مورد احترام جامعه باشند. اسلام می گوید: همه مؤمنان برادر و برابرند و ملاک برتری نزد خدا تقواست6 و .

آن چه در این مختصر می توان گفت تأکید اسلام بر پویایی و تلاش و علم و فضیلت و اخلاق است و از این منظر افرادی شایسته احترام و توجه جامعه هستند که به واسطه فضائل و توفیقات علمی، عملی و اخلاقی خود درخشیده باشند نه بر حسب ظواهر و آرایش و خودنمایی. جامعه ای که علم و کار و فرهنگ و اخلاق در آن به عنوان یک ارزش و هدف مطرح باشد سربلند و مترقی خواهد بود و اگر ظاهر گرایی و سطحی نگری در آن برجسته شود به رخوت و س و عقب ماندگی دچار خواهد شد. روحیه کار و کوشش چه در عرصه علم و چه در عرصه تولید، یک فرهنگ دینی است که در مقابل تنبلی و فقر، قد برافراشته و پیشرفت جامعه اسلامی را هدف قرار داده است.

الغرض؛ تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

1- امام صادق علیه السلام، وسائل اشیعه، ج5، ص6.

2- رسول اکرم(ص)، الجامع الصغیر، ج2، ص703.

3- من لایحضره الفقیه، ج2، ص205.

4- پیامبر(ص)، بحارالانوار، ج74، ص186.

5- تاریخ بغداد، جلد7، ص353

6- سوره حجرات، آیه13


رابطه پیامبر و همسرش خدیجه، رابطه ای عاشقانه بود. رسول خدا برای همسرش احترام بسیاری قائل بود و در جمع، تکریمش می نمود. تا مدت ها بعد از وفات او به یادش که می افتاد، اشک در چشمان مبارکش حلقه می زد و از او به نیکی یاد می کرد و اگر گوسفندی قربانی می نمود، هدیه ای از گوشت آن برای دوستان خدیجه نیز می فرستاد و .

خدیجه خودش را کنیز رسول الله می نامید، سختی های زندگی با او را به رغم همه طعنه ها، تنگناها و مرارت هایی که قریش تحمیل کرده بود، به جان خرید، از کوه ها و صخره ها به تنهایی بالا می رفت و برای رسول الله که در غار بیتوته داشت، غذا می برد و .

یک زن متمکن و مرفّه بود که همه خوشی های مادی عالم را در اختیار داشت و همه آنها را در راه اسلام کنار گذاشت، هزار شبانه روز در محاصره طاقت فرسای شعب ابی طالب و عسرت در تأمین حداقل های معاش، نشست و دم بر نیاورد و منّتی بر رسول الله نگذاشت و اعتراضی نکرد که هیچ؛ در لحظات آخر عمر که می خواست وصیت کند، رویش نشد مستقیم به رسول الله بگوید پیراهنی که زمان وحی به تن داشت را کفن او قرار دهد، از پیامبر خواست لحظاتی او را تنها بگذارد و بعد دخترش فاطمه را واسطه این درخواست قرار داد و .

در نهایت به رسول الله گفت: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا حلال کن.1

بزرگی خوب است؛ اما بزرگوار بودن از آن خوب تر.

 

1- جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به آثار:

الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، جعفر مرتضی العاملی، ناشر سحرگاهان

ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه، مهدی وزنه، ناشر مولف

مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدا و رسول اکرم(ص)، سید جواد حسینی

حضرت خدیجه مادر ام ابیها، جمعی از نویسندگان، ناشر التوحید

و نیز پایگاه تخصصی:

http://www.khadijeh.com/



بعضی ها مال و ثروت و رفاه را دلیل گرایش خود به گناه و طغیانگری می دانند.

بعضی ها محیط ناسالم پیرامون خود و شرایط بد محل زندگی شان را دلیل گرفتاری در منجلاب تباهی و عصیان می پندارند.

خدیجه سلام الله علیها، یک زن بود با تمام ویژگی های احساسی و عواطف درونی که در یک زن سراغ دارید. از ثروت دنیا چیزی کم نداشت. در محیط ناسالم عرب جاهلی و در دوره ای زندگی می کرد که فساد و عیاشی و گناه و پلیدی همه جا رواج داشت.

خدیجه اما پاک و سالم ماند و به مقامی رسید که جبرییل به پیامبر گفت: خدا می فرماید سلام مرا به خدیجه برسان.1

شد جزو چهار بانوی برتر بهشت2 و به جایی رسید که رسول الله فرمود: خدا به وجود تو هر روز چندین بار به ملائکه اش مباهات می کند.3

معصوم نبود؛ اما مادر دوازده معصوم شد.

راه کمال بسته نیست و اراده، برتر از همه جاذبه ها و کشش های فریبنده عالم مادی است. پول و شهرت و شهوت و پست و مقام و مکنت، اگر انسان، انسان باشد، وسیله رشد و سعادت اوست و اگر نه، بهانه ای است برای سقوطش به حضیض حیوانیت.

1- تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 279 

2- بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج 43 ، ص 51

3- کشف الغمه، ج 2، ص78


آدم باید خیلی شأن و مرتبه بالایی داشته باشد که رسول خدا پیش پایش از جا بلند شود که هیچ، چند قدمی هم به استقبالش بیاید! این طور نیست؟

این که رسول خدا به مردم توصیه کند احترام کسی را به طور ویژه نگاه دارند و پیش پایش از جا بلند شوند، افتخار بزرگی است؛ مگر نه؟!

این که پیامبر با مرگ کسی اندوهگین شود و با پای به تشییعش برود و خودش برای او نماز بخواند و هر چند قدم، جایش را تغییر داده تا بتواند هر چهار طرف تابوت او را بگیرد و خودش با دستان مبارکش بدن او را در قبر بگذارد نشان می دهد که آن فرد، انسان بزرگی است؛ درست است؟

رسول خدا بگوید فرشتگان در تشییع کسی شرکت جسته اند مایه مباهات است؛ خوب؟!

اما

بعد بشنوید که همین فرد با این همه امتیاز رشک برانگیز، دارد از عذاب قبر رنج می برد؛ شما باشید تعجب نمی کنید؟!

تعجب دارد دیگر!

سعد بن معاذ این گونه بود. بزرگ انصار مدینه، مورد احترام خاص رسول اکرم(ص)، کسی که پیامبر در تشییع جنازه اش آن گونه عمل کرد، مؤمنی که ملائک هم پای تابوتش حاضر شدند، از عذاب قبر در امان نماند! چرا؟!

عرض می کنم خدمتتان.

مردم مدینه هم که شاهد احترام خاص رسول الله به سعد بن معاذ و تشییع با شکوهش بودند با شنیدن خبر عذاب قبر او هاج و واج همدیگر را نگاه می کردند.

رسول الله در پاسخ آنها یک جمله فرمود. جمله ای کلیدی که برنامه خدا را در اهمیت به خانواده نشان داده و عمل به آن می تواند زندگی انسان ها را شیرین ساخته و بی توجهی نسبت به آن نیز دنیا و آخرت آدم را تلخ و ناگوار می سازد.

رسول اکرم فرمود: "سعد با خانواده اش تند بود!"

به همین سادگی! هر چقدر هم برای خودتان کسی شده باشید، حواستان باشد که ریشتان گروی خانواده است. نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهاد و.، سر جای خودش؛ هوای خانواده را نداشته باشید، خدا هم هوایتان را نخواهد داشت!

علل الشرایع، ص310


یکی از مبنایی ترین آموزه هایی که در بحث سواد رسانه باید مورد توجه قرار بگیرد، فراتر از شناخت گزاره های مکتب ژورنالیسم، احیای مولفه های جهان بینی توحیدی و شناخت تفاوت های آن با ماهیتی است که رسانه در کلیّت اندیشه مادی غرب، دنبال می کند. سواد رسانه در وهله نخست به معنای آگاهی از نقطه مطلوبی است که در مبانی فرهنگ غرب به منظور تسخیر اندیشه انسان و بازداری آن از استقلال در برابر امیال نفسانی مورد توجه بوده که برخلاف شعار فریبنده آزادی اندیشه، در واقع اسارت فکر و فراغت از درک حقایق فطری و الهی را مدّنظر دارد.

شناخت مبانی اندیشه دین و تعارض آن با رویکرد مادی غرب و هر آن چه که پدیده تحت استیلای فرهنگ غرب به حساب می آید، آحاد جامعه را در برابر خدعه ها و اهداف نا آشکار و فریبنده رسانه در همه اشکال هنری یا مجازی و .، بیمه نموده و شیوه به خدمت درآوردن پدیده های فرهنگی مخلوق مکاتب مادی را به همگان می آموزاند.

سیدالشهدای اهل قلم، سید مرتضی آوینی عبارتی عمیق و خواندنی در این خصوص دارد:

"در اینکه تمدن اروپایی چگونه توانسته است بر همه‌ی تمدن‌های دیگر عالم غلبه یابد و به صورت یک فرهنگ غالب و مسلط» جهان را به یک دهکده‌ی واحد تبدیل کند سخن بسیار است، اما هرچه هست، این امری است که تقریباً وقوع یافته و اگر نمونه‌ای چون انقلاب اسلامی ایران وجود پیدا نمی‌کرد، جز در نزد معدودی اهل نظر، هیچ جای تردید در احکام کلی تمدن جدید نمی‌توانست وجود داشته باشد.
محتوای ارتباطات در این دهکده‌ی جهانی اطلاعات» است، اطلاعاتی منشأ گرفته از فرهنگ مسلط جهانی که فرهنگ تمدن اروپایی است و نظام ارزشی ملازم با آن». این فرهنگ سلطه‌گر و سلطه‌گرا برای مبدل کردن جهان به یک دهکده‌ی واحد، همه‌ی نظامات لازم را نیز تأسیس کرده است: اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، سازمان ملل متحد، شورای امنیت و … از همه‌ مهم‌تر تفکر ـ یا شبه‌تفکر ـ مبتنی بر مشهورات علمی که آن را فلسفه‌ی علمی» می‌گویند. فلسفه‌ی علمی» جو فروش گندم‌نمایی است که می‌خواهد با استنباط احکام کلی از مجموعه‌ی اطلاعات علمی، که جز در محدوده‌ی نسبت‌ها و اسباب نمی‌توانند واجد هیچ کلیت و عمومیت و یا اطلاق باشند، فلسفه‌نمایی کند و جانشین تفکر فلسفی شود.
این هست که شبکه‌ی جهانی ارتباطات، در طول ده‌ها سال، فرهنگ واحدی را که بر همین شبه تفکر علمی مبتنی است در سراسر زمین اشاعه داده است و اکنون اعتبارات عقلی ـ و یا بهتر بگوییم اعتبارات وهمی یا شبه‌عقلی ـ عموم انسان‌هایی که با رسانه‌های گروهی در سراسر جهان ارتباط دارند به چیزی جز احکام پوزیتیویستی و کفرآمیز تمدن جدید حکم نمی‌کند، اما از سوی دیگر، اگر آنچنان که در علم ارتباطات می‌گویند تفکر، حاصل ارتباطات است»، چرا در جهان امروز نمونه‌ای چون انقلاب اسلامی ایران فرصت وقوع داشته است؟ .

این جمله را که باید فرهنگ شنوندگان و بینندگان محترم را ارتقا داد» روزی چند بار در رسانه‌های مختلف می‌خوانیم و می‌شنویم، اما بسیار کم پیش می‌آید که درباره‌ی فرهنگ و ماهیت آن نیز سخنی بگویند. اگر بپرسیم: آقا، مقصود شما کدام فرهنگ است؟»، همه تصور می کنند که ما به تازگی از یکی از کرات دیگر منظومه‌ی شمسی به زمین آمده‌ایم؟ مفهوم فرهنگ و اطلاعات را ثابت فرض می‌کنند و فقط در باب نحوه‌ی انتقال و ارتقای آن بحث می‌کنند. نتیجه‌ی عملی ارتقای آن فرهنگی را که موردنظر آنهاست می‌توانید در مردم مغرب زمین و عادات و تعلقات آنها نظاره کنید؛ یعنی به عبارت روشن‌تر، مراد از فرهنگ، فرهنگ توسعه‌ی تکنولوژیک اقتصادی و آزادی‌های لیبرالیستی ملازم با آن است» و مراد از اطلاعات، اطلاعات و معلوماتی که بتواند در طریق یک چنین توسعه‌ای مفید فایده باشد» و یک بار دیگر به آنچه در آغازین این مطلب عنوان شد بازگردیم: 
تعبیر دهکده‌ی جهانی لامحاله بدین معناست که ساکنین این دهکده‌ی واحد شریعت واحدی را نیز پذیرفته‌اند … مهم‌ترین حوزه‌ای که نظام فرهنگی را صورت می‌بخشد همین جهان‌بینی است که با تبدیل یافتن به نشانه‌ها و علائم قابل انتقال سمعی و بصری، عنوان اطلاعات پیدا می‌کند. اگر نخواهیم معترض فرهنگی شویم که اکنون از طریق شبکه‌ی جهانی ارتباطات در سراسر جهان اشاعه می‌یابد، این قدر هست که این فرهنگ با جهان‌بینی و جهان‌شناسی خاصی همراه است که مختص به خود اوست و با هیچ فرهنگ و یا شریعت دیگری جمع نمی‌شود»."

شهید آوینی مقاله تکنولوژی ارتباطات


جوهره مرد را با کار آفریده اند. انسان تنبل و تن پرور و ناامید، در واقع شأن و شخصیت خودش را در جامعه به مخاطره انداخته است.

کار عزت آفرین است و کسی که روی پای خودش می ایستد و حاصل دسترنج خودش را می خورد، عزیز و محترم شمرده می شود.

روزی یکی از مردان انصار دچار گرفتاری مالی شد. پیامبر فرمود: هر چه در خانه داری با خودت بیاور، حتی اگر گمان کنی شیء کم ارزشی است. آنچه مرد با خود آورد، یک زیرانداز بود و یک زین اسب و یک کاسه آبخوری!

پیامبر رو کرد به آنهایی که دور و برش بودند و گفت: چه کسی اینها را می خرد؟ مردی گفت: یک درهم خریدارم. رسول الله فرمود: کسی بیشتر از این بابت اینها پولی می دهد؟ مرد دیگری دو درهم داد و وسایل را تحویل گرفت.

پیامبر به آن مرد گرفتار فرمود: با یک درهم غذایی بخر و برای خانواده ببر و با یک درهم دیگر تبری تهیه کن. تبر را که آورد پیامبر از یکی از یارانش دسته ای برای آن مهیا نمود و با دستان خودش دسته آن را جا انداخت و تبر را آماده کار کرد.

گفت: به صحرا برو و با این تبر هیزم جمع کن. از خارهای ریز و درشت هم دریغ نکن و همه را گرد هم بیاور و بفروش.

مرد دو هفته ای را به هیزم شکنی و فروش آن مشغول شد تا توانست گره کارش را باز کند و بعد با لبی خندان برای عرض تشکر آمد خدمت رسول خدا.

پیامبر هم که خوشحال شده بود، جمله ای فرمود که می تواند درسی برای همه مردمان عالم بوده و تلنگری باشد برای پرهیز از یکجا نشینی و ناامیدی و تأکیدی باشد بر ضرورت کار و تلاش و غیرتمندی:

"این حال تو بهتر از آن است که در روز قیامت با چهره ای بیایی که خراش صدقه بر آن است"1

انسان اگر روی پای خودش بایستد و داشته های کم اهمیتش را نیز قدر بداند، خودکفا گردیده و هیچ گاه دست نیاز پیش دیگران دراز نخواهد کرد.

1- تنبیه الخواطر، ج1، ص45


نگاه به تصویر بی حجاب زن مسلمان که شناخت اجمالی نسبت به او وجود دارد، حتی اگر محرک نباشد، حتی اگر خود احمقش با رضایت آن را منتشر کرده باشد، جایز نیست چه برسد به تکثیر و ترویج آن.

لازم است در چنین مواردی، تصاویر به صورت مات منتشر شود.

به مدیر یا مدیران کانال بابل 1400 که در افشای ماهیت پلید و مرموز بعضی از فعالان به ظاهر هنری اما ت زده و غرب گرا که در صدد استحاله فرهنگی جامعه دینی هستند، گام هایی جدی برداشته اند دست مریزاد می گویم.

امیدوارم دادستان محترم، مجموعه نهادهای اطلاعاتی و انتظامی و نیز مسئولان غفلت زده اداره ارشاد مثلا اسلامی نیز در راستای ایفای نقش نظارتی خود قدمی مثبت بردارند.

در سال های نخست فعالیت تلگرام، در یکی از گروه های مطرح مجازی که ابتدا با رویکرد فرهنگی و اجتماعی شروع به کار کرد و مدتی بعد ماهیت ی و انتخاباتی اش عیان شد، انتشار تصاویری از کشف حجاب بعضی اعضا در سایه خواب خوش عزیزان فتا، به شدت رواج داشت. یکی از دوستان طلبه تذکری به مدیر بیمار گروه داد که پاسخ شنید: قانونی برای مقابله با بی حجابی در فضای مجازی وجود ندارد!! این آدم رسوا بعدها با بهره گیری از سادگی دو اصولگرای منگل، بودجه های فرهنگی را به دامان همین گروهک های فرنگی استحاله گر سرازیر کرد و . بگذریم.

بی تردید رویکرد نیروهای انقلاب در مقابله با کژروی ها در چارچوب قواعد شرع، توجیه پذیر بوده و انشاءالله به ثمر خواهد نشست.


حجت الاسلام و المسلمین اکبری، به تازگی تصدی اداره کل دادگستری استان مازندران را برعهده گرفته است. دوستان مشترک و نیز جماعت حزب الله هرمزگان، از استقلال و سلامت و درایت ایشان ذکر خیر فراوانی داشته اند.

به این بهانه یاداوری چند نکته را لازم می دانم:

یک- جایگاه قضاوت آن هم در سطح مدیرکلی دادگستری یک استان، امانتی الهی است که نباید شائبه سوءاستفاده از قدرت و تسویه حساب های شخصی باعث خدشه برآن شود. این که توصیه کنیم رزمنده ای عدالتخواه را به خاطر انتقاد از دوست و رفیق و همکلاسی سابقمان دو سه روزی معطل زندان و دادگاه کنند که حالش گرفته شود در شأن قاضی طراز انقلاب اسلامی نیست.

دو- نظام اسلامی مساوی با دولت اسلامی نیست. مقام معظم رهبری در تبیین گام های انقلاب اسلامی با هدف دستیابی به تمدن جهانی اسلام، مرحله نظام اسلامی را از مرحله دولت اسلامی (بمعنای مجموعه های دیوانسالار اعم از اجرایی و .) متفاوت دانسته اند. از این منظر هر کس که به نقد و مخالفت با صاحبان قدرت در چارچوب شرع و قانون می پردازد ضد نظام نبوه و اساساً این تلقی که هر صاحب میزی وماً صاحب حق هم هست باید اصلاح شود.

سه- مراوده با صاحبان ثروت ولو در قالبی سالم، بی تردید قرار گرفتن در مظان اتهام تلقی می شود. این که یک مسئول در نهادی قضایی یا امنیتی و . پنج شنبه جمعه ای را برای تفریح به باغ فلان نماینده کلان و حاشیه دار شرکت خودرو ساز برود جز ایجاد بد گمانی و سوءظن در مردم ثمری نخواهد داشت.

چهار- امر به معروف و نهی از منکر، بالاترین سند آزادی بیان در مکتب اسلام است که دایره شمول آن همه مردم و مسئولان را شامل می شود و "به تو چه" و "سرت به کار خودت باشد" و . تعابیری نیست که بر اساس آموزه های دین در مواجهه با منقتدان کاربرد و اعتبار داشته باشد.

پنج- دانه درشت های مفسد، معمولاً ظاهرالصلاح بوده و از رشته های ارتباطی خوبی با بعضی شخصیت های موجّه برخوردارند. نفوذ ناپذیری در مقابل توصیه های ناصواب دایه های دلسوزتر از مادر، ویژگی برجسته و تحسین برانگیز قضات تربیت شده مکتب ظلمت شکن خمینی و ای است. متأسفانه در خصوص میزان تحقق این مهم، حرف و حدیث هایی است که رانت برخی پرونده ها در ماده هجده، گاه آب سردی بر جبین فعالان عرصه عدالت خواهی بوده است. دوستانی پا به کار در این راستا نکاتی مستند را حضوری بیان خواهند داشت.

شش- قوه قضاییه ویترین اعتبار و مشروعیت و آبروی نظام است. اگر دادستان یا مسئولی از نظر اعصاب و اخلاق، وزانت لازم را برای حفظ حرمت ارباب رجوع ندارد، اولویت حذف او از چرخه مسئولیت، امری بایسته و فوری است.

هفت- مجموعه نیروهای عدالت خواه به همان میزان که زبانی صریح در نقد و بیان کاستی ها دارند، در دفاع از رویکردهای امیدبخش دستگاه قضا که تلألو آن در گفتمان مدیریتی سید ابراهیم رئیسی، بارقه احیای عدل علوی را شعله ور ساخته، قصور نخواهند داشت.

انتصاب شایسته حجت الاسلام اکبری را تبریک گفته و برای این مدیر بسیجی دستگاه قضا آرزوی توفیق دارم.

سید حمید مشتاقی نیا/ حوزه علمیه قم


علی را ببین، فقط یکی است!

اولین مرد مسلمان که تربیت شده رسول خداست و پشت رسول خدا می ایستد و در همان اولین دعوت رسمی، وصی و برادر و جانشینش لقب می گیرد.

لیلة المبیت شاهکار ایثار علی بود که در شأنش آیه نازل شد.

جنگ خندق، ضربه علی، فراتر از عبادت امت خوانده شد.

فتح خیبر، علی حماسه ای دیگر آفرید و ستوده شد.

در رکوع نمازش نیز احسان را فراموش نکرد و در شأنش کلام وحی نازل شد.

سه روز گرسنگی کشید و افطارش را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید و خدا در وصفش، به جان آمد.

عدالت او زبانزد همه عالم گردید.

محسّنات علی را که نمی شود برشمرد. اینها فقط نمونه هایی برای یادآوری است. علی می خواهد پا به دنیا بگذارد، جز خانه خدا، نقطه ای از زمین شأن نخستین گام هایش را ندارد. علی می خواهد از دنیا برود جز محراب و مصلا، معراجی برای پروازش وجود ندارد. روز غدیر که می شود خدا امامت او را اکمال دین و اتمام نعمتش می شمارد.

اصلاً شهادت علی در شب قدر قرار گرفت که بدانیم در بالاترین شب عالم که شب تحوّل حال و قلب حیات است، بهترین نقشه راهمان در عبودیت و خدایی شدن و به رنگ خدا در آمدن، راه علی است. علی مثال کتاب خدا و نسخه عملی نجات است.

این علی، همین حنجره کلام خدا در معراج رسول الله، همین باب مدینه علم و اسطوره بی مثال تقوا، با این همه فضیلت و مقام که هر لحظه حیاتش مباهات خدا و رشک ملائک بود، تنها یک جا، دم از رستگاری و سعادت زد، آن گاه که فرقش در سحرگاه مسجد کوفه شکافته شد و محاسنش از فوران خون سر، خضاب گردید. آن گاه که علی رایحه شهادت را احساس کرد و عطر وصال در جانش دمیده شد. آن جا بود که خیال علی راحت شد و فریاد سر داد که رستگار شده ام.

 شهادت، تنها لباس زیبنده آل الله است که جز با بدن آغشته به خون و یا جگر پاره پاره و مسموم به دیدار  یار نشتافتند. چنین است که گفته اند: کرامتنا الشهادة. آخرین مرحله صبغة الله، شبیه لاله شدن است. خوشا به حال رجالٌ صدقوا، خوشا به حال شهدا.


گفتمان عدالت، درون مایه انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی، انقلابی عدالتخواهانه و قیام در برابر ظلم بود و بقای آن نیز منوط به حفظ همین شرط اساسی است. این ویژگی باعث می شود هر نوع کژی و انحراف از اصول عدالت، اقدامی بر ضد اراده مردم تلقی شده و به عنوان یک ناهنجاری از سوی هر کس که سر بزند، نکوهیده و مذموم انگاشته شود.

برخلاف مباحث شبهه ناک و غلطی که پیرامون رجحان نظام بر عدالت! مطرح می شود، حاکمیت اسلامی منهای عدالت، اسلامی نبوده و ماهیت خود را از دست داده و بحث حفظ آن درواقع نوعی شوخی است!

ایجاد تقابل فرضی بین دو مقوله نظام اسلامی و عدالت، بحثی اشتباه و باطل و زیان بار است. به بیانی صریح و شفاف باید گفت: نظام اسلامی یعنی عدالت و عدالت یعنی نظام اسلامی.

"مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالت‌خواهی است. این، پایه مشروعیت ماست. الان درباره مشروعیت حرفهای زیادی زده میشود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‌جا نشسته‌ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‌طور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمده‌ایم."1

از این منظر، آنچه که در تضاد با رویکرد نظام اسلامی است نه اصرار بر عدالت طلبی که در واقع هر رفتار و گفتاری است که منجر به تضعیف عدالت و ناقض حقوق اجتماعی مبتنی بر تعریف و اصالت های دینی باشد.

باور این حقیقت، اعتبار مردمی نظام اسلامی را نمایان ساخته و امید به تحقق حاکمیت مستضعفان را روشن نگاه می دارد و از سوی دیگر، هشداری است به مجموعه مسئولان که مدیریت در نظام اسلامی برخلاف مدیریت در فرهنگ غرب، ریاست بر مردم و اشرافیت و خوی ارباب رعیتی نبوده و نوکری نسبت به ولی نعمتان جامعه در راستای احقاق حقوق آنان و خدمگزاری در راستای منافع کشور می باشد. این گونه است که باید گفت: "هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه‌یی، عدالت را از والی سلب می کند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل می شود."2

1- مقام معظم رهبری 1382/06/05

2- مقام معظم رهبری 1370/04/10


صحبت های صریح محمدحسین صبوری در دیدار با مقام معظم رهبری:

ماجرای تصویب برجام به ما آموخت که بدون آزادی، حتی از استقلال و دین نیز نمی‌توان دفاع کرد. در آن روز‌ها دولت، شهرداری و در آن مورد خاص سپاه پاسداران با استناد به اینکه رهبری و نظام موافق برجامند، از برگزاری همایش اعتراضی در ۲۰۰ سالن هماهنگ‌شده در تهران جلوگیری کردند و جریان انقلابی هیچ روزنه‌ای برای رساندن صدای اعتراض، جز تشییع جنازه شهدا و اجتماع مقابل مجلس نداشت.

 البته بعداً هم در همین دیدار با نقد حضرت‌عالی روبرو شده و طبق معمول، رسانه محافظه‌کاران و غرب‌گرایان عتاب رهبری به جوانان انقلابی» را ضریب ویژه دادند؛ در هشت سال جنگ تحمیلی، هم با دشمن روبروی مان جنگیدیم، هم با امثال بنی صدر‌ها؛ که در دل نهاد‌های تصمیم گیر برای کشور، برخلاف منافع ملی عمل می‌کردند!

در صنعت تفسیر به رأی» چنان پیشرفت داشته ایم که برخی آقایان با استفاده از انتساب به رهبری معظم، جمع بندی خود و جناح شان از مسائل کشور را به عنوان جمع بندی دفتر رهبری» طرح و خط خودشان را به نام حزب الله» منتشر می‌کنند. بهتر نیست وقتی ولی فقیه خودش را در معرض پاسخگویی قرار می‌دهد، مسئولان بیت نیز از مصونیت انتساب به رهبری بیرون آمده و پاسخگوی عملکرد خود باشند؟

حضرت آقا؛ هربار که موضوعی برای کشور حیثیتی شده که نتیجه‌اش را مستقیماً در سرنوشت انقلاب اسلامی مؤثر می‌دانیم، با حربه‌ مشترکی مواجهیم، که نامش را می‌گذارند تصمیم نظام»! سؤال ما این است که دقیقاً این نظام چیست؟ که اتفاقاً تصمیماتش اکثراً برخلاف مشی انقلاب، منافع ملی و سخنان رهبری از آب در می‌آید؟!

برخی اشخاص و جریانات به حرفه‌ای‌ترین شکل ممکن از فرمان جوانگرایی» برای بازتولید سیستم مرید پروری استفاده می‌کنند. محدودسازی این دستورالعمل به عموزاده‌ها، خاله‌زاده‌ها، دایی‌زاده‌ها و آقازاده‌های دهه شصتی، منجر شده تا به‌جای جذب ‌روشن‌ها، برخی جوانان فرصت‌طلبِ منتسب به اشخاص، احزاب و باند‌ها یک شبه به رشد آسانسوری برسند!

 ایراد ریشه‌ای‌تر را در محافظه‌کاری» و وجود عناصر محافظه‌کار» می‌دانیم، نه صرفاً مُسن؛ لذا اگر قرار باشد ۳۰ ساله‌های رانتی جای مُسن‌ها را بگیرند، عملاً نه تنها کارآمد‌تر نخواهیم شد، بلکه محافظه کارانِ جوان توان بیشتری برای مقاومت در برابر تحولات مثبت خواهند داشت؛ ضمن این‌که خوب است مدل صحیح جوان‌گرایی را از دفتر رهبری آغاز کنید تا برای سایر نهاد‌ها الگو شود، استدعا داریم به شرح چارچوب درستِ استفاده از جوانان نیز برای مسئولین نظام بپردازید.



متن کامل:

http://iusnews.ir/fa/news-details/313005/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%81-%D9%81%D8%B1%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%8C-%D9%86%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%7C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B2-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/




زمینه سازی برای روی کارآمدن دولت جوان و حزب اللهی، نیازمند تغییر ذائقه جامعه از شکم پرستی به محوریت عرت نفس و مردانگی است. این تغییر ذائقه محتاج به کار فکری و فرهنگی است.

یادآوری اصول فطری خلقت انسان،

بازخوانی مبانی انقلاب،

افشای ماهیت پلید و عهد شکن غرب،

توجه به تجربیات تاریخ در ضرورت تکیه بر توان داخل و اجتناب از نگاه به بیرون

خنثی سازی جوّ رسانه ای معاندان

و.

جور دیگر باید دید.


رفتار دولت انگلیس در عدم صدور روادید برای ورزشکار ایرانی، رفتاری ناجوانمردانه بود. جالب آن که درست در همان وزن نیز کشور میزبان توانست به مدال دست پیدا کند.

ندیدم آنهایی که غرب را کعبه آمال خود دانسته و آزادی و حقوق بشر را در نگاه به غرب می جویند واکنشی به این اقدام خباثت آلود انگلیس نشان بدهند.



"دادستان نطنز اظهار کرد: با وجود اینکه این زن در شبکه اینستاگرام خود حدود 200 ویدئو با این مضمون‌ها به اشتراک گذاشته‌ است، ما اولین شهرستانی هستیم که به این اتفاق تلخ واکنش نشان دادیم و قطعاً جلوی این هنجارشکنی‌ها باقدرت و قوت و بر اساس قانون خواهیم ایستاد."


این حرف جناب دادستان دو نکته آموزنده دارد:

یک این که پلیس فتا خواب خواب است و به رغم انتشار دویست کلیپ از خوانندگی علنی یک زن، واکنشی نسبت به کنترل این منکر اجتماعی نداشته است.

دوم اینکه تا مثل مردم متدین ابیانه به معضلات اجتماعی واکنش رسانه ای نشان ندهیم کسی دنبال رفع و حل و کنترل آن نخواهد بود.


آدم اسیر دست دشمن باشد، نداند سرنوشتش چه می شود، از کمترین امکانات مادی برخوردار باشد، جای تنگ و زندگی سخت و غذای کم و دارو و درمان ناچیز و دوری از خانواده و خشونت دشمن و . همه اینها ممکن است هر انسانی را از پا درآورده و دچار افسردگی و بیماری کند. وضعیت اسرای ایرانی در عراق این گونه بود؛ اما جالب است که نه تنها کمتر کسی دچار ناامیدی و انزوا می شد، بلکه اغلب اسرا با روحیه ای پرنشاط امور روزمره خود را با ورزش و درس و فعالیت های هنری و خلاقیت و . می گذراندند و بی توجه به خلأهای مادی، با انگیزه و پرتلاش به آینده امیدوار بودند:

دوست اهوازی ما مرحوم ابراهیم محمدیان می‌گفت: من هر روز دچار کمبود وقت می‌شوم. اگر خدا 24 ساعت شبانه روز را به 25 ساعت تبدیل کند، من برای آن یک ساعت هم برنامه دارم.»1

همت ستودنی آزادگان در استفاده از موقعیت‌ها از این تفکر عمیق سرچشمه می‌گرفت: مرحوم ابوترابی به اسرا القا می‌کرد که شما باید تمام هم و غم و برنامه‌ریزی‌هایتان به گونه‌ای باشد که وقتی به کشور جمهوری اسلامی ایران برگشتید، عنصری شاد و با روحیه‌ای بالا و توانمند باشید.»2

تعمیم این روحیه می تواند زندگی فردی و اجتماعی انسان را متحول ساخته و افقی روشن از رشد و بالندگی کشور را رقم بزند.

1. صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

 2 .ماهنامه‌ سبز سرخ، شماره‌ی 66، ص 55، آزاده حسین ربیعی.


این متن ممکن است باعث رنجش خاطر بعضی از دوستان شود.

تشتت آراء و آشفتگی روانی در بدنه اصولگرایان بابل از مدتها قبل قابل پیش بینی بود و تذکر لازم هم به صورت مکتوب بیان شد. جلسات ناهماهنگ در ماه مبارک رمضان منجر به انتشار دغدغه های دلسوزان این طیف در سطح رسانه ها گردید و این آشفتگی را غیرقابل انکار ساخت.

نخستین وجه از این آشفتگی را باید در بی اعتمادی نسبت به بعضی از تصمیم سازان پیدا و پنهان جریان اصولگرایی دانست و وجه دوم را در نیتی از رفتارهای نامزدهای مطرح.

پرده اول:

1- در انتخابات مجلس 1390، به رغم اصرار اکثریت بدنه اصولگرایی در معرفی و حمایت از دو نامزد، با اصرار "یک نفر" فهرست انتخاباتی اصولگرایان در معرفی و حمایت از حجت الاسلام ناصری، منحصر ماند. برخلاف تصور عموم، "یک نفر" مخالف حمایت رسمی از جناب آقای مومنی بود و جالب آن که به شهادت بعضی از بزرگان، در جلسات خصوصی و درگوشی،  حسین نیازآذری مورد حمایت قرار می گرفت که البته افشای این حرکت زیگزاگ، فارغ از تبعاتی که به همراه داشت، شتاب آن را گرفت. دیگر همه فهمیده اند که ظاهر و باطن بعضی آقایان به رغم تکرار قسم والله و بالله و تالله، یکی نیست.

برای همین اکنون با توجه به بعضی دلبری های مشهود و چینش مهره های ستادی در سیستم شهرداری، نمی توان ادعای بی طرفی بعضی حضرات در رابطه با کاندیداتوری اردشیر بیژنی را نیز به راحتی باور نمود.

2- در انتخابات مجلس 1394، اکثریت طیف اصولگرا، حمایت از سعادتی و مومنی را در رقابت با اصلاح طلبان و طیف خاکستری لازم می دانستند. برخلاف نظر اکثریت، نام سعادتی از فهرست حذف شد و درگیری انتخاباتی نامبارک و ناگواری بین بدنه اصولگرایان به خصوص در فضای مجازی شکل گرفت که نتیجه محتوم آن شکست اردوگاه اصولگرایان بود.

برای همین اکنون با توجه به بعضی قراین تصویری، نمی توان اصرار "یک نفر" را در گنجاندن حجت الاسلام ناصری در قاب دوربین های خبری به منزله بی طرفی او در صورت کاندیداتوری ایشان دانست.

3- در مرحله دوم انتخابات قبلی مجلس، حمایت از حسین نیازآذری در مقابل همت طاهرنژاد اتفاق عجیبی نبود؛ اما عجیب این جا بود که بعضی از اصولگرایان در حرکتی شتابزده، نیازآذری را در بیانیه خود "حامل ارزش های ایثار و شهادت" لقب دادند که نشان از رویکردهای پشت پرده آنان داشت.

الغرض؛ ناتوانی در ارائه لیست واحد و ایجاد اجماع بین نامزدهای متعدد اصولگرایان در انتخابات قبل را نمی توان نادیده گرفت.

پرده دوم:

1- حجت الاسلام ناصری زحمات بسیاری در طول نمایندگی خود در مجلس کشیده است؛ اما رودربایستی خاص وی با باند تمامیت خواه علی لاریجانی، باعث سکوت وی در خیانت برجام شد. حجت الاسلام در ماجرای زیان بار برجام نتوانست نمایندگی جریان فکری انقلاب اسلامی را برعهده گرفته و هنوز نیز از اشتباه خود ابراز ندامت نداشته است.

2- سردار سعادتی رزمنده ای فعال و دلسوز است؛ اما بعضی رفتارهای احساسی وی در شأن یک مدیر پخته و با تجربه نیست. حلقه مشاورین این سردار گرانقدر نباید محصور در چند پاسدار بزرگوار بازنشسته و بیکار باقی مانده و ذهن ایشان از فرآورده های گفتمانی جریان انقلاب عقب بماند.

3- جناب آقای مومنی، انسان پاک و بی حاشیه ای است که بیانیه اخیر وی نشان از شهامت ایشان در بیان مواضع دارد. این برادر بزرگوار به هر دلیل هنوز نتوانسته ارتباط متقنی با جریان انقلابی شهر برقرار نماید. حضور مستمر وی در صحنه های ی بعد از انتخابات می توانست جایگاه او را از یک شخصیت صرفا انتخاباتی به پدیده ای ی و جریان ساز تبدیل نماید.

4- آقای کریمی فیروزجایی جوانی خوش آتیه بود؛ اما به نظر آن قدری دشمن دارد که تأیید صلاحیتش همچنان دور از ذهن به نظر برسد؛ اما تأیید صلاحیت وی ممکن است اتحاد و قیام نیروهای منتقد به جریان مدیریت شهر را در پی داشته باشد.

5- آقای حسن نتاج برادری دوست داشتنی و متدین است؛ همین! در تمام این سال ها همچنان منتظر یک موضع انقلابی او در فراز و نشیب های ی و ارزشی شهر و استان و کشور مانده ایم. از این سکوت مطول و نگران کننده بیم آن می رود که جنابشان در صحنه های سخت نیز حاضر به پرداخت هزینه برای دفاع از حریم ارزش ها نباشد.

6- اردشیر بیژنی، نقاط برجسته و هم ضعف هایی در گذشته کاری خود دارد. نکته این جاست که خودش نیز هیچ گاه داعیه اصولگرایی نداشته است. وی به همان میزان که با بعضی چهره های اصولگرا ارتباط گرفت و در مناصب اداری و داد و ستدهای اقتصادی، حالی به آنها داد با چهره های اصلاح طلب نیز چنین نمود و . خسارت های فرهنگی دوران تصدی وی و حامیانش به جریان انقلاب و تقویت گروه های خودباخته فرهنگی، احیای چهره های مریض فتنه و . از ذهن فعالان انقلابی شهر زدودنی نیست. بیژنی در خوش بینانه ترین حالت، نیازآذری شماره دو است که جهت گیری های ی وی بر اساس مصالح فردی و گعده ای متغیر بوده و در بزنگاه ها نمی تواند نمایندگی جریان فکری انقلاب را برعهده داشته باشد.

حضور احتمالی وی در فهرست انتخاباتی اصولگرایان، مواجهه ای تاریخی بین جوانان انقلابی با سر دسته های منفعت طلب این جریان را رقم خواهد زد و درسی فراموش ناشدنی به یقه سفیدها و اصحاب جیب و میز و مقام خواهد داد.

7- جناب آقای شفقت در صورت حضور در صحنه انتخابات راه دشواری در پیش داشته و ممکن است به همان سرنوشتی مبتلا شود که جناب آقای مومنی در این چند دور از انتخابات به آن دچار شده است.

8- سردار آراییان از مفاخر ایثار و شهادت است که هیچ پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی جز در محدوده بابلکنار نداشته و در بیان تفکرات ی خود و برقراری رابطه با بدنه اصولگرایی تا کنون ناتوان بوده است. به عبارت دیگر در حال حاضر شانسی برای توفیق وی قابل تصور نیست.

الغرض؛ انتخاب نامزد اصولگرا بر نامزد اصلاح طلب (با فرض سلامت نفس) رجحان دارد. بی تدبیری دولت در کنترل اوضاع اقتصادی کشور ثابت کرد رأی به اصلاح طلبان خواسته یا ناخواسته خیانت به ایران و مردم است. با این وصف اما فاصله چهره های مطرح اصولگرا با ایده آل های انقلاب و نگرانی از بعضی ضعف ها مانع از حضور با نشاط و پرانگیزه بدنه جوان و قدرتمند اصولگرا در عرصه رقابت ها خواهد شد. صرف تعدد این حجم از نامزدهای نمایندگی نیز احتمال شکست این جریان را تقویت می نماید.

پیشنهاد:

1- در وهله نخست پیشنهاد می شود جریان اصولگرایی با دل کندن از چهره های سنتی و تکراری و دعوت از شخصیت هایی بدیع و منحصر به فرد مانند دکتر سید محمود نبویان که توانایی موج سازی تبلیغاتی را داشته و در گفتمان علمی و حماسی انقلاب پیشرو هستند، صحنه رقابت را در اختیار بگیرد.

2- در صورت عدم اقبال به پیشنهاد فوق، بزرگان تأثیرگذار جریان اصولگرا با پرهیز از بعضی دلبری های پشت پرده و چشم پوشی از منافع خاص به دیدگاه بدنه اصولگرایان احترام بگذارند. موج اخیر رسانه ای دلسوزان ارزشی شهر نشان داد این طیف دیگر در قبال تحمیل نامزدهای نامعتبر سکوت نخواهد کرد. به طور صریح باید گفت کسی که قرار است نخ تسبیح و عنصر ایجاد وحدت باشد نباید با خود رأیی به عامل تفرقه و تقابل نیروها تبدیل شود.

3- شهرستان بابل هفت امام جمعه دارد و دستیابی به وحدت رویه، دستکم نیازمند اعتبار بخشی دیدگاه هر هفت نفر است. شما نمی توانید امام جمعه یک منطقه را در تصمیم گیری ها به حساب نیاورید؛ اما از مردم و علاقمندان وی در آن منطقه انتظار حمایت از نامزد مدّ نظر خودتان را داشته باشید.

4- نامزدهای مطرح فعلی جریان اصولگرا با پرهیز از ت زدگی و مصلحت بینی های تبلیغاتی، موضع شفاف خود در خصوص مسائل کشور را به صراحت بیان کنند. این صراحت لهجه اعتماد نیروهای انقلابی را برانگیخته و از نظر تبلیغاتی نیز موجی اجتماعی را به نفعشان رقم خواهد زد. مردم از عملکرد دولت خسته اند و شهامت نامزدهای اصولگرا در نقد رویکردهای منفعلانه دولت و جریان های موازی، حرف دل مردم به خصوص قشر مستضعف به حساب می آید.

5- اتحاد و همدلی و اجماع نامزدهای مطرح اصولگرا که اغلب باعث ریزش آرای یکدیگر می شوند آرزوی محالی نیست. هر چند با شرایط فعلی کمی دور از دسترس به نظر می رسد؛ اما تقویت گفتمان وحدت و همگرایی به عنوان یک مطالبه ارزشی در مجموع به نفع جریان انقلاب خواهد بود.


شهید حامد جرفی


دکتر جان کوپر که درلندن مرکز شیعه شناسی تأسیس کرد، در ابتدا اصلاً مسلمان نبود. در دانشگاه پزشکی اهواز تدریس می کرد که با دانشجویی آشنا شد به نام حامد جرفی. حامد که در رشته زبان های انگلیسی و فرانسه تحصیل می کرد و علاوه بر آن به زبان عربی نیز مسلط بود، صفحاتی از نهج البلاغه را برای استاد ترجمه کرد. کوپر محو معانی بلند و کلمات حکیمانه مولا شد. گفت: علی روانشناس بزرگی است. اسلام آورد و بعد تصمیم گرفت مدتی را با حامد همخانه شود بلکه از رفتار او آداب دین را بیشتر بشناسد.

لابد حامد رفتاری مطابق با اسلام داشت و از آن دست آدم هایی نبود که دین را فقط در زبان خلاصه کند که استاد شیفته رفتارش گردید و با الهام از او اسلام علوی را به پایتخت انگلستان کشاند.

حامد جرفی اهل هویزه بود. در دانشگاه اهواز درس می خواند. اندکی هم با دروس حوزوی آشنا بود. کتاب های شهید مطهری و بعضی آثار و احادیث اسلامی ار ترجمه می کرد و به دست جوانان اروپایی می رساند.

در شرکت نفتی پارسونز که یک شرکت غیرایرانی بود کار می کرد و همان جا نیز با ترجمه نهج البلاغه چند نفر از کارمندان خارجی را به آیین اسلام درآورد.

مبارزات تشکیلاتی اش بر ضد رژیم ستشاهی باعث صدور حکم اعدام صحرایی برای او گردید. زندگی مخفیانه اش تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. بعد از انقلاب مدتی مترجم مخصوص امام بود در مصاحبه های مطبوعاتی با خبرنگاران خارجی.

جنگ شروع شده یا نشده آمد خوزستان. منافقین در اهواز او و دوست صمیمی اش سید حسین علم الهدی را به محاصره درآوردند. درگیری شجاعانه این دونفر نه تنها عملیات تروریستی منافقین را ناکام گذاشت بلکه از آنها تلفات هم گرفت.

اول معلم بود. مردم هویزه طوماری جمع کردند که بخشدارشان بشود. حکمش آمد و شد بخشدار هویزه. عشایر را بسیج کرد و راه را بر شبیخون دشمن بست. بعثی ها او را شناسایی کرده بودند و از طریق رادیو، تهدیدش می کردند.

به سختی بیمار شد. از خدا خواست در بستر نمیرد. گفت: حیف است آدم مرید مولا علی باشد و مثل مولا شهید نشود.

بخشداری هویزه مرکز فرماندهی و بسیج مدافعین شهر بود. دشمن ساختمان بخشداری را به توپ بست. ترکشی آمد و فرق سر حامد را شکافت. او را به تهران بردند. مدتی در کما بود. درست روز هفدهم دی 59 که سید حسین علم الهدی و یاران عاشورایی اش در کربلای هویزه، زیر شنی تانک ها پرپر می زدند، حامد جرفی نیز بال و پر گشود و به دوستانش پیوست.

اگر به بهشت زهرای تهران رفتید، مزار او را در قطعه 24 زیارت کنید.



قال امیر المومنین علیه السلام:

و الذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش.

قسم به کسیکه جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.

بحار الانوار، ج97، ص40، حدیث44 


شما از برکت وجود مراجع و علما بود که یاد گرفتید امام زمانی هست که باید منتظرش بود و انتظارش آدابی دارد و برای تحقق آن باید مرد عمل بود و با فسق و فجور به ستیز برخاست و .

حالا می گویید برای رفع موانع ظهور و تمهید مقدمات قیام حضرت باید از اطاعت علما و ت و مراجع دست برداشت و اصلاً همین مراجع بزرگ ترین دشمن حضرت هستند که باید به حذفشان اقدام نمود و . انگار نه انگار که قرار بود در حوادث الواقعه، رجوعمان به جانشینان و حجت های صاحب الامر عج باشد و .

جل الخالق! هنر دشمن همین است که جای جلاد و شهید را عوض کند؛ اما بپذیرید که بلاهت شما هم در این تغییر و جا به جایی بی تأثیر نیست.

مدعیان کاذب یمانی اگر در این سالهای هیاهو و غوغا گری، هیچ دستاوردی نداشته باشند جز این که عده ای ساده لوح را به اسم انتظار و آمادگی ظهور، از گرد شمع وجود مراجع تقلید که اساس فقه و آموزه های دین به علم و بیان و فهم آنان وابسته است، بربایند بس مأموریتی سترگ را به سرانجام رسانده اند.

شما عدالت را از علی آموختید و بعد علی را مقابل عدالت می دانید!

مگر سال 61 هجری نیز عده ای مسلمان، حسین را که رهرو رسول خدا بود و سلامت و عدالت و شریعت را عیار حاکمیت اسلامی می دانست، خارج از دین حق ننامیده و یزید خون آشام میمون باز و سگ باز و شراب خوار را جانشین راستین رسول خدا لقب ندادند؟!

دین منهای عقل، قتلگاه حقیقت است و لابد ائمه ما چیزی می دانستند که ارزش یکساعت تفکر را برتر از سال ها عبادت برشمرده اند. مطهری و مفتح و هاشمی نژاد و . امام جمعه شهید کازرون، دشمن اسلام و مانع ظهور و مصداق باطل هستند؛ اما مفسدان و فسّاق و غارتگران و زورگویان و . خدشه ای به عقاید شما وارد نمی سازند؟

اگر علما نباشند (آنهم درست از نوع انقلابی) مردم امام زمان را بهتر می شناسند؟! احساس نمی کنید با اسرائیل و انگلیس و آمریکا هم داستان شده اید؟


یک صندوق قرض الحسنه ورشکست شده بود؛ عده ای گفتند: دیدید! بدون ربا و نزول و کارمزد و . نمی شود بانک داری کرد؟ 

مشکل اما جای دیگری بود. متولیان صندوق اگر همه موجودی را به گردش وام نینداخته و بخشی را طبق روال، سرمایه گذاری می کردند، چنین نمی شد و .

موضوع قتل همسر دوم نجفی، فارغ از مجموعه حواشی آن، دستاویزی شد برای عده ای که بگویند: پس ازدواج مجدد اشتباه ست و .

بگذارید اول توضیح بدهم که بنده بنا بر شرایط شغلی، روحی و . ازدواج مجدد را بر خودم حرام می دانم. این را همین اول گفتم که کسی دنبال حاشیه سازی نباشد. البته این نسخه را به دیگران تجویز نمی کنم.

از نظر اسلام مردی که شرایط روحی و مالی و شخصیتی و خانوادگی لازم را برای ازدواج مجدد داراست می تواند چند همسر را اختیار کند. این چند همسری در صورتی که مقدمات عدل و عقل آن رعایت شود، با توجه به خیل بانوان مسن و مطلقه و بیوه و . و آمار تکان دهنده تجرد نسوان، راه علاجی برای رفع یکی از معضلات دردناک اجتماعی است.

من افرادی رامی شناسم که با رضایت همسر اول و با توجه به بضاعت مالی و توان روحی خود اقدام به ازدواج مجدد نموده و بسیار زندگی شیرین و موفقی هم دارند.

نه با یک خطا نه با یک درخشش، حکم کلی ندهیم. افراد و شرایطشان با هم تفاوت دارند.


حجت‌الاسلام علی‌اصغر صالح‌آبادی از آزادگان سرافراز سبزواری است که در دوران اسارت، تجربیات بسیاری را در کنار مرحوم ابوترابی کسب کرده است. ایشان پس از اسارت، داماد خانواده ابوترابی گردید و هم‌اکنون در شهر مقدس قم به فعالیت‌های علمی و اجتماعی اشتغال دارد. حجت‌الاسلام صالح‌آبادی در خصوص بعضی از ویژگی‌های مرحوم ابوترابی در دوران اسارت چنین می‌گوید: ابوترابی به آنچه که می‌گفت، عمل‌ می‌کرد. تقوا و عبادت او به دل همگان می‌نشست. رفتارش با اسرا بسیار دوستانه بود. او با محبت‌های خود در قلب همگان حاکم می‌شد تا جایی که توانست بسیاری از اسرایی را که به دلیل فشارهای دوران اسارت و ضعف ایمان دچار تزل شده بودند، به جمع نیروهای‌ انقلاب بازگرداند. تدبیر ابوترابی کمک شایانی در حفظ وحدت و سلامت اسرا می‌نمود. اگرچه مرحوم ابوترابی شکنجه‌های بسیاری را تحمل کرد، اما به مرور بسیاری از سربازان بعثی و نیروهای وابسته به صلیب سرخ به شخصیت او علاقمند شدند و احترام ویژه‌ای برای ایشان قائل گردیدند.

شاید بتوان سلوک اجتماعی او در دوران اسارت را این‌گونه بیان کرد که می‌دید هر جا که مشکلی هست، آن‌جا حاضر می‌شد و سعی می‌کرد خلأهای موجود را با معنویت و محبت خود جبران نماید. او شبکه‌ای از مدیریت و رهبری را در اردوگاه‌هایی که حضور می‌یافت، تشکیل داده بود و حتی پس از آنکه از اردوگاه منتقل می‌شد، فردی را به عنوان جانشین خود برای هدایت فکری، مذهبی و ی اسرا انتخاب می‌کرد. توصیه‌ها و نگاه مدبّرانه او به مقوله اسارت، باعث کنترل افراط‌ها و تفریط‌ها می‌گردید. رویکرد مدیریتی مرحوم ابوترابی توسط اسرایی که به اردوگاه‌های دیگر منتقل می‌شدند، در بین بسیاری دیگر از آزادگان نشر پیدا می‌کرد که بزرگ‌ترین ثمره آن، حفظ و تقویت سلامت اعتقادی و روانی اسرا بود. گاهی از برخی سربازان عراقی که تحت تأثیر اخلاق و رفتار انسانی حاج آقا ابوترابی قرار گرفته بودند، شنیده می‌شد که می‌گفتند اگر خمینی هم این‌گونه باشد، ما به او ایمان می‌آوریم. حاج آقا در پاسخ آنها می‌گفت: من یک شاگرد کوچک در مکتب امام خمینی هستم. شما او را ببینید چه خواهید گفت!»


درباره شکایت شورای اسلامی! شهر بابل از یکی از ائمه جماعات شهر، به درخواست این انقلابی که از اساتید زبده و موفق دانشگاه نیز هست تا کنون چیزی ننوشته و از دوستان نیز درخواست خویشتنداری داشته ام.

با چند تن از اعضای شورا در این خصوص صحبتی شد و حرفهایی رد و بدل گردید. آقای ابوالحسنی رئیس شورا که انسان شریفی است و از سر خوش قلبی، سپر بلای چند عضو مجرم شورا قرار گرفته،، قول مساعد داد که در شنبه آتی، موضوع شکایت را در جلسه ای با آن بسیجی خاتمه بدهد.

قرار شده است دوستان عزیزی که تا کنون خویشتن داری نشان داده اند در صورت عدم انصراف شورا از طرح شکایت، یک بار دیگر پرونده شورای بابل را به صدر اخبار رسانه های مجازی بازگردانند.

در مورد اصرار دوستان مبنی بر تشکیل تجمع اعتراضی در حمایت از انقلابی همچنان معتقد هستم که رویکرد و مطالبه این تجمع باید معطوف به "انحلال شورا" باشد.

متأسفانه اطاله دادرسی و صدور حکم خاطیان شورا که آبروی شهر دارالمومنین را نزد ایرانیان سراسر جهان مورد هجو و تمسخر قرار داده اند باعث شده که بعضی از این عناصر مفسد توهّم بی گناهی پیدا نموده و ژست طلبکار به خود بگیرند.

اگر دستگاه قضا حساسیت موضوع رسوایی شورای شهر را لااقل بنا بر تأکید علما و امامان جمعه شهرستان درک می کرد و در صدور حکم مجازات مجرمین سرعت عمل نشان می داد شاهد انتقام گیری خاطیان از نیروهای انقلاب نبودیم.



دل امام همواره برای اسرا می‌تپید. گاهی اسرایی که به صلیب سرخ دسترسی داشته‌اند، برای عرض ارادت و تقویت روحیه خود به طور محرمانه نامه‌هایی را خطاب به حضرت امام می‌فرستادند. گاهی امام نیز در مقابل به صورت محرمانه در چند سطر به دل‌جویی از اسرا می‌پرداخت که روحی دوباره در کالبد اسرا می‌دمید. این نامه‌ها سندی دال بر عمق دلدادگی یاران جبهه حق با پیر مرادشان است.

متن پیش رو، نامه بسیار جالب رزمنده اسیری است که حاوی رمزها و اشاراتی بوده که ضمن بیان مقصود خود، خطاب به معمار فرزانه انقلاب، امکان کشف آن را به حداقل رسانده است. در قسمت مربوطه به مشخصات فرستند و گیرنده نامه، بر روی فرم‌های صلیب سرخ جهانی» چنین مرقوم گردید: فرستنده: علی ابوالقاسمی»، فرزند عبدالحسین، عراق، اردوگاه عنبر، اتاق 23؛ گیرنده: یزدی، قم، خیابان حضرتی، خیابان حجّت، منزل آقای یزدی، آقای روحی جان ملاحظه فرمایید.

نامه علی ابوالقاسمی (خدامانده)، اسیر در عراق، اردوگاه عنبر

بسم الله الرحمن الرحیم»

خدمت سرور گرام و عزیزم روحی[1]‌جان سلام عرض می‌کنم و انشاءالله که در پناه امام زمان در سلامتی کامل به سر ببرید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید، بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما، دوری از شما عزیز است که خداوند تبارک را به مقرّبانش قسم می‌دهم که هر چه زودتر نعمت دست‌بوسی شما را نصیب ما کند. به هر حال روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است، حدود دو سال است که هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب می‌دانید که احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم. شما ما را از این نعمت بی‌بهره نفرمایید. امیدوارم در نامه‌هایتان از میهن» بنویسید که چه‌کار می‌کند و با کسی رابطه برقرار کرده و زمین‌ها را چه می‌کارد و کارش با حسین خرکچی»[2] به کجا رسید؟! شنیدم یه بار حسابی داغونش کردی،[3] به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستم و امیدوارم که ما را در دعاهای و شب چهارشنبه در جمکران[4] و محافل فراموش نکنید. از قول این‌جانب به عمو حسین وزیری»[5] و اکبر مجلسی»[6] و حسین‌علی»[7] و مشهدی احمد»[8] و برادر بسیار عزیزم سید علی»[9] و خانواده و اکبرآقا»[10] و خانواده [شنیدم که چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟][11]سلام خیلی‌خیلی برسانید و حتماً منتظر جواب نامه‌های شما هستیم، از راه دور صورتت را غرق بوسه می‌کنم.[12]

27/7/64 فرزند کوچک شما ـ علی خدامانده

پاسخ حضرت امام (ره)

بسمه تعالی»

برادر عزیزم! از سلامت شما خوشحال و از خداوند تعالی خواستارم به زودی به وطن خود مراجعت نمایید، قلم من قاصر است که از دلاوری و بزرگواری شما عزیزان قدردانی نمایم، امید است از دعای خیر برای همه شماها غفلت نکنم.

والسلام علیکم

عبد درگاه خدا



[1]. حضرت روح‌الله را با عنوان روحی» مورد خطاب قرار داده است که به معنای روح من بوده» و مستفاد از شعار معروف روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی» می‌باشد.

[2]. صدام حسین.

[3]. اسرا از پیروزی‌های لشکر اسلام در جبهه‌ها به نحوی مطلع می‌شدند.

[4]. منظور جماران است.

[5]. آقای میرحسین ، نخست وزیر وقت.

[6]. آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی.

[7]. آقای حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان.

[8]. آقای سید احمد خمینی.

[9]. آیت‌الله سید‌علی ‌ای، رئیس جمهور وقت.

[10]. آقای علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه.

[11]. اشاره به یکی از مسافرت‌های آقای ولایتی به خارج از کشور.

[12]. منبع: صحیفه امام، ج19، ص416.



لحظاتی پس از آن که خبر رسمی انتصاب مرتضی عمرانی به معاونت فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و . شهرداری بابل را خواندم یک پیام کوتاه برایش ارسال کردم: "به قتلگاه خودت خوش آمدی"!

عمرانی تجربه مدیریت های استانی و کشوری را دارد و بابل را خوب می شناسد. سبقه و صبغه طلبگی او انتظارات را نسبت به رویکرد معرفتی وی در تعهد به آرمان های انقلاب و اسلام افزایش می دهد. او که برای علاج فرزند و به توصیه اطباء، عطای تهران و موسسه تنظیم نشر آثار امام را به لقایش بخشید و بار بست و به بارفروش آمد و از قضا در سالگرد ارتحال آن پیر سفرکرده، بر کرسی معاونت شهردار جلوس نمود، نیک بهتر از این قلم می داند که وارد شهر حاشیه ها گردیده و حواسش را لااقل باید نسبت به آنهایی که ورد رکوع و سجود شبانه روزشان ذکر "یاغفار" است حسابی جمع کند.

البته فارغ از انتقادات به جا نسبت به مدیریت شهرداری، رویکرد فرهنگی مجتبی حکیم تا این لحظه در مجموع به دور از آسیب های پیشین بوده است. به خصوص دست ردی که او بر سینه بعضی لانه وران فتنه در یک جشنواره بومی نما اما بیگانه پرست زد و با صراحت اعلام کرد که: "شهرداری عابر بانک سایر نهادها نیست"، پیامی روشن بود برای نهنگ های عنبر که جز به قلع و قمع ارزش های دین و انقلاب آنهم با بودجه بیت المال سیراب نخواهند شد و کار فرهنگی را جز در رقص و اختلاط و ساز و آواز و هرزگی معنا نخواهند کرد.

اما

مرتضی عمرانی، مرتضی حسینی نیست که فامیل کسی باشد و دم به ساعت ولو بخاطر نصب دو تکه پارچه، لوح تقدیر برایش صادر شود.

رویکردهای فرهنگی شورا در این سالها چهار پنج دهه ای از انقلاب عقب بوده است. تشکل های مشکوک به ظاهر مستقل هنری و فرهنگی که کمر به هدم ارزش ها و عادی سازی گناه و طغیان بسته اند همواره مورد حمایت بعضی عناصر معلوم الحال نفوذی و شیطان صفت قرار داشته اند.

این شورا که به تازگی برای تقابل با نیروهای خط مقدمی انقلاب به تحریک فردی رسوا، شمشیر را از رو بسته و گمان می کند با پرونده سازی برای منتقدان می تواند آبروی از دست رفته خود را بازستاند گویا هوس آن دارد که با موج جدیدی از تقابل فرزندان انقلاب مواجه گردیده و یکبار دیگر خوشنامی بعضی از عناصر آن در اذهان عموم زنده شود!

از سوی دیگر، نیروهای فعال عرصه انقلاب نیز با شناخت کافی نسبت به ماهیت تغییرناپذیر و خودباخته بعضی افراد و گروه ها قرار است که دیگر در مقابل تک های ضد فرهنگی منافقین نقاب دار در حساسیت زدایی نسبت به باورهای دینی سکوت نکرده و به مقابله به مثل بپردازند.

مرتضی عمرانی اگر "توفیق" را با جهان بینی توحیدی تعریف نموده و رضای خدا را بر رضای از مابهتران صاحب جیب و میز ترجیح بدهد می تواند کارنامه ای نیک نیز از خود برجای گذاشته و با حرکت در مسیر فرهنگی مورد تأکید مقام معظم رهبری مبنی بر ضرورت تقویت جبهه فرهنگی انقلاب، منشأ برکت باشد و عاقبت به خیر شود و اگر نه، راقم این سطور فارغ از هر نوع رفاقت و نان و نمک و مراوده و . اول کسی خواهد بود که بی تعارف در برابرش قد علم میکند.


بارها در سواحل دریای خزر شاهد ناهنجاری های اخلاقی، کشف حجاب و . بوده ام. موضوع را به اطلاع مسئولان مختلف استان مازندران نیز رسانده ام. اتفاق خاصی هم نیفتاد.

ساعاتی است که به همت فعالان فضای مجازی، ناهنجاری اخلاقی در یکی از تفرجگاه های مازندران در صدر اخبار قرار گرفته و مسئولان را وادار به واکنش نموده است.

شکر خدا هیچ وقت از این صحنه های ناهنجار عکس و فیلمی تهیه نکردم که مورد تعقیب قرار بگیرم! اما از مسئولانی که مصمم به برخورد با انتشار دهندگان و به عبارتی معترضان وضع بدحجابی و مفاسد علنی هستند تقاضا دارم گوش مدیران انتظامی و اطلاعاتی و قضایی را هم که نسبت به گزارش های متعدد دلسوزان بی اعتنایی نشان داده اند، بپیچانند.

این که نمی شود به گزارش های مخفی، ترتیب اثر ندهیم، از گزارش های علنی هم شاکی باشیم بعد ادعا کنیم که در مبارزه با مفاسد اجتماعی عزم راسخ داریم.


به هدیه ای که از دست محمد تهرانی می گرفتیم می گفتیم: هدیه تهرانی!

نه دکتر بود نه مهندس نه و طلبه و معلم و . مدتی پیاز و سیب زمینی می فروخت. گاهی با صدای غرّایش وسط پنج شنبه بازار فریاد می زد: ماهی! ماهی! مدتی هم شوفر کامیون بود.

بعد از همان درآمد اندکی که از عرق جبین و بساط جمع و جورش به دست می آورد کتاب می خرید و به طلاب و دانشجویان و علاقمندان هدیه می داد. بابت عشقی که به محمد تقی فلسفی داشت و می ترسید نسل جدید طلاب این خطیب بی مثال را به فراموشی بسپارند، کتاب های مختلف آن مرحوم را خریداری می کرد و به شرط مطالعه به طلاب و ون هدیه می داد.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید او بانی مراسم یادبود مرحوم فلسفی در شهرستان بابل گردید و با بضاعت اندک خودش از مردم به صرف شام پذیرایی کرد.

برای مراسم شب خاطره شهدا و برنامه های ارزشی کم نمی گذاشت و در حد خودش سهیم می شد. قدر رسانه "زبان" را می دانست و این نعمت الهی را صدقه جاریه ای در وقف آرمان های اسلام و انقلاب درآورده بود. امکان نداشت کسی با او همنشین شود و با بهانه یا بی بهانه خاطره ای از شهدا و پیامی از گفتارشان را از زبان او نشنود.

خلاصه، سرتان را درد نیاورم! آدم فرهنگی بودن ربطی به شغل و مدرک و جایگاه افراد ندارد. ممکن است یک آدم تحصیل کرده اصلاً کار فرهنگی را نشناسد ممکن است یک راننده کامیون و دستفروش بازار، دغدغه فرهنگ با تار و پود وجودش عجین شده باشد.

رحمت الله علیه. امشب نماز لیلةالدفن را به یاد این بسیجی دلداده خمینی فراموش نکنید.



محمد تهرانی به رحمت خدا رفت. مردی که سراسر وجودش یادگار جبهه ها بود. می گویم سراسر وجودش چون از عمق جان به شهدا و راه شهدا عشق می ورزید، زبانش رسانه انقلاب بود و حنجره غرّایش، بلندگوی شعائر اسلام.

چیزی از مال دنیا نخواست و نداشت و همان قدر سهمی از دنیا هم که به او رسید را خرج شهدا و دین و فرهنگ و . می کرد.

می گویم یادگار جبهه ها چون دفاع مقدس را فقط یکی از عرصه های مبارزه با ظلم می دانست. از نبرد با دستگاه ستمشاهی تا امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولینی که قدر دان خون شهدا نبودند، جبهه نبرد این مجاهد فی سبیل الله بود.

برای شادی روح این مرد بزرگ و همنفس و یار جدا ناشدنی شهدا، فاتحه ای نثار کنید.



می گوید: فوتبال قواعد خودش را دارد. خطای عمد یکی از واقعیت های فوتبال است. این که وقتی می بینی ممکن است حریف به تیمت گل بزند و نتیجه برایتان به شکست منتهی شود، خوب چاره ای نیست جز این که بزنی پای طرف را یا هلش بدهی و خلاصه یک جوری بیندازی اش زمین که نتواند دروازه تان را نشانه برود. این کار یعنی هوش فوتبالی! همه جای دنیا در مستطیل سبز رنگ همین اتفاق می افتد و اصلاً چیز عجیبی نیست! توصیه مربی هاست و گزارشگرها هم تحسین می کنند و تماشاگران نیز تشویق.

می دانید منظورش چیست؟ همان که می گویند هدف، وسیله را توجیه می کند! یعنی اخلاق، هیچ؛ جوانمردی، هیچ؛ دین و فرهنگ و شخصیت و عدالت و شرافت، هیچ؛ مهم این است که شما برنده بشوی!

انگار نه انگار که فوتبال فقط یک بازی است. انگار نه انگار که قرار نیست فرهنگ ما متأثر از فرهنگ همه دنیا باشد. همه دنیا خیلی کارهای دیگر هم می کنند، پس ما هم؟!!

یادش به خیر فرهنگ پهلوانی و مردانگی ورزش های سنتی. طرف می دید حریفش از ناحیه یک دست دچار مشکل است، او هم یک دستی کشتی می گرفت. سعی می کرد به نقطه آسیب دیده حریف فشار نیاورد و . چقدر تاریخ ورزش های پهلوانی ما مملو از این خلق و خوی انسانی است و چقدر یک فرهنگ مهاجم می تواند زیر ساخت های ادب و فرهنگ و اخلاق یک سرزمین را تحت الشعاع قرار بدهد.

بیخود نیست پیرامون بعضی ورزش ها ده ها مورد حواشی تلخ و ناگوار شکل می گیرد. عادی شدن نامردی و خطا و تخلف در یک ورزش، تسری و تعمیم فرهنگ خودخواهی و طغیانگری و زیاده خواهی و ناسازگاری است که ورای مستطیل سبز و حتی فراتر از صندلی های چند ده هزار نفری استادیوم فوتبال، روح و روان علاقمندان آن را نیز ناخواسته با بی اخلاقی و هنجارشکنی عجین می سازد.

هنر و ورزش و رسانه و هر آن پدیده انسانی که در غربال فرهنگ فاخر ایران و اسلام، تصفیه و زلال نشود، ممکن است ابزار آسیب زای ضد اخلاقی تلقی شده و سبک زندگی سالم و فطری بشر را به سبک زندگی غریزه محوری و خودکامگی و منعفت طلبی سوق بدهد.



تیپش شبیه جوان های دوره جاهلی بود! دوست داشت این طوری راه برود. یقه پیراهنش را باز گذاشته بود و دکمه آن را تا روی سینه، نبسته بود. عشق لاتی داشت! اقتضای سنش بود. شاید می خواست بگوید با بقیه مردم فرق دارد

شیخ وقتی به او رسید، رویش را ترش نکرد. رفت جلو و حسابی با او گرم گرفت. جوان که گویا انتظار چنین برخورد گرمی را از طلبه محبوب محله شان نداشت، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

شیخ همان طور که با جوان گرم گرفته بود و از خوبی های او می گفت، به آرامی دستش را به طرف یقه او برد و دکمه پیراهنش را بست. بعد با مهربانی دستی بر صورت او کشید

جوان بعدها می گفت آنقدر جذب حرفهای شیخ شده بود که اصلاً متوجه نشد او چه وقت دکمه های پیراهنش را بسته است.

همان روز، همان دفعه، آخرین باری بود که جوان را آن گونه می دیدیم.اصلاً اگر بعد از آن روز، جوان را می دیدی دیگر نمی شناختی اش. نفس شیخ انگار مسیحایی بود.1

1- طلبه شهید محمدزمان ولی پور از شهدای گرانقدر عملیات بیت المقدس7 شلمچه 23/3/1367


چهارنفر از اعضای شورای شهر بابل چند ماه قبل بخاطر ارتکاب فساد اخلاقی استعفا دادند، چهار نفر دیگر دارای پرونده مشابه هستند و رأی بدوی محکومیتشان نیز صادر شده است. آن وقت این شورا با این سطح از خوشنامی! می رود از یک انقلابی که تعبیر مردمی "شورای فساد" را بر زبان آورده به دادگاه شکایت می کند!!

البته تعبیر شورای فساد با شورای فاسد تفاوت دارد و اینکه در شورایی فساد اتفاق افتاده وماً به این معنی نیست که همه اعضای آن فاسد هستند.

بنظر می رسد پشت پرده شکایت اعضای شورا از یک انقلابی، قبیله شوم اصلاح طلبان قرار دارند که پیش از این در بیانیه ای تهدید به این اتفاق را بیان نموده اند. انتقاد حجت الاسلام صالحیان، امام جماعت مسجد پیرعلم بابل و استاد دانشگاه از تفکرات منحط رییس جمهور اسبق، دلدادگان فتنه و سربازپیاده های صهیونیسم را آشفته ساخت.

این وسط اما دو عضو هوشیار شورا که متوجه بازی کثیف ی بعضی جریان های التقاطی شده بودند از ادامه شکایت دست برداشتند؛ اما جالب آن که دو اصولگرای ساده شورا همچنان بازیچه دست دیگران قرار دارند که این مسأله باز هم ثابت می کند شعور ی و بینش عمیق، مهم تر از رعایت ظواهر دینی است. و الا قاتلان حسین علیه السلام نیز خود را مذهبی می  دانستند.

بر اساس تحقیقات به عمل آمده، سخنان انتقادی جوان و انقلابی شهر نسبت به شورای بدنام بابل - که هزاران صفحه از فضای مجازی در ماه های اخیر به نقد و تقبیح و شماتت آنان اختصاص یافته است- بار حقوقی خاصی به دنبال نداشته و شکایت اعضای شورا به نتیجه ای نخواهد رسید؛ اما این اتفاق فرصتی است برای شناخت بیشتر از بعضی مدعیان که به عروسک خیمه شب بازی یک عضو فاسد تبدیل شده اند و نیز مجالی است برای یادآوری فضاحتی بزرگ که جا داشت درِ این شورای شهر بخاطر آن تخته می شد.

دوستان همچنان در فکر برگزاری تجمعی به منظور اعتراض نسبت به تأخیر دستگاه قضا در صدور حکم مجرمان شورا هستند که بهتر است فعلاً در حد طومار و تماس با مسئولان ذی ربط تعدیل شود.

افتضاح اخلاقی شورای شهر بابل به گوش همه ایرانیان سراسر جهان رسید و آبروی دارالمومنین را دستخوش هجو و تمسخر قرار داد. با گذشت ده ماه از این اتفاق تلخ، متأسفانه اطاله دادرسی و صدور حکم حالا باعث پر رویی بعضی از خائنان و مفسدین شده است.


سنش به شصت سال می رسید. می گفت مدت کوتاهی است که با پژوی زیر پایش در مسیر تهران – اراک مسافرکشی می کند.

فهمید طلبه ام نطقش باز شد.

مدتی راننده اتوبوس زائران دمشق بود. خودش می گفت هر بار گازوئیل به ترکیه قاچاق می کرد و آدامس های محرّک به ایران می آورد!

مدتی در دوبی بود. در شکار ایرانی هایی می ماند که با خودشان وسیله ای برای فروش برده اما به دلیل ناآشنایی با بازار آنجا توان فروش نداشتند. کالاهای آن بندگان خدا را به زیر قیمت می خرید و . . .

ما را از وصف العیش خود در دوبی نیز بی نصیب نگذاشت!

برای پسرش در اراک مغازه ای باز کرد. با چک های خودش لوازم کشاورزی خرید و ریخت توی آن. قرار شد پسر پس از فروش اجناس فقط محل چک ها را پر کند و سودش هر چه شد نوش جان خودش. می گفت از دوبی که برگشتم دیدم مغازه بسته است و هیچ کالایی در آن نیست. طلبکارها هم افتاده بودند دنبالش. حالش که جا آمد تحقیق کرد و دید بعله! فرزند خلفش همه جنس ها را نقدی و زیر قیمت فروخته و بی توجه به چک های پدر، رفته است لب دریا دنبال عیاشی خودش.

او همه عالم و آدم را در این ماجرا مقصر می دانست. بالا و پایین مملکت را به هم دوخته بود! می گفت تنها راه نجات جوانان از فساد این است که نظام، محله ها و مراکزی را برای فحشا بازگشایی کند! تصدیقش هم دوره طاغوت بود.

یک قدم هم حاضر نبود از کرسی نظریه پردازی اش پایین بیاید. احساس می کرد با این تجربه اش در جایگاهی قرار دارد که می تواند مشکلات فرهنگی جامعه را حل و فصل کند.

هر چه فکر کردم دیدم استدلال و بحث و جدل با این بابا نمی تواند فایده چندانی داشته باشد. خدا راه و چاه را به او نشان داده است؛ اما او اراده کرده که چشمانش را بسته نگاه دارد. به او گفتم باید خاطراتش را یک بار دیگر مرور کند. پیامبر درون را برای همین وقت ها خلق کرده اند!

یک بابایی هزار بار برای من تعریف کرد که وقتی راننده تاکسی بود پنج تومان از مسافرها اضافه تر می گرفت. یک بار مسافری موقع پیاده شدن نگاهی به او انداخت و گفت این پول ها خوردن ندارد. دو سه ساعتی نگذشت که بر اثر تصادف، خسارت سنگینی به ماشینش وارد شد. باور کنید شاید هزار بار این ماجرا را برایم تعریف کرده باشد.

بعدها راننده آژانس شد و دویست تومان اضافه تر از مسافرها می گرفت. دوباره چنان تصادف کرد که بخشی از سرمایه اش را از دست داد و رفت زیر قرض و بدهی. حالا همه اش از خدا گله دارد چرا او را از این وضع نکبت بار نجات نمی دهد؟!


این حرف بماند برای مخاطبان وبلاگ و با بازنشر آن در فضاهای دیگر توسط دوستان موافق نیستم. یک درد دل کوتاه است که باشد برای مخاطبان خاص همین صفحه.

غلام اوصیا که فوت کرد خیلی ها در تشییعش شرکت کردند. برایش خاطره گفتند. از بزرگی های این سردار بی نشان و رشادتهایش در طول جنگ. مردانگی و فتوت و ایثار و غیرتش. خیلی ها سعی کردند خودشان را به او چسبانده و از رفاقت هایشان برای همه بگویند. مداح ساده لوح آمده بود و ژست می گرفت و دم از لوتی گری های غلام می زد و .

غلام در سخت ترین شرایط اقتصادی زندگی کرد و خیلی از همین مدعیان می توانستند کاری برایش انجام داده و جای و جایگاهی برایش فراهم آورده و هوایش را داشته باشند و .

محمد تهرانی هم فوت کرد. تشییعش شلوغ بود. بعضی ها از جلوی قاب دوربین تکان نمی خوردند. برای طراحی و نشر بنر و پوسترش رقابت شده و مراسم یادبودش یکی پس از دیگری در حال اجراست و خیلی ها دم از محمد می زنند و . آن سردار میلیاردر یکهو پیدایش می شود و .

محمد تهرانی آه در بساط نداشت. سال های سال و نه فقط سر پیری در مشکلات عدیده اقتصادی دست و پا زد. برای تأمین اجاره خانه اش مشکل داشت. یک آمپولش هشتاد هزار تومان قیمت داشت که هر بار باید در تهران تهیه می شد. بعضی ها اینقدر همت نداشتند که لااقل سیب زمینی پیاز منزلشان را از بساط دستفروشی محمد تأمین کنند و . الان چه فایده ای دارد این ادا و اطوارها؟

البته نمی خواهم فقط جوانب منفی قضیه را بگویم. بچه رزمنده های بی ادعایی هم مثل حاج مهدی کردانی بودند که -راضی نیستند به این حرف من- از نظر مادی چیزی کم نگذاشتند و جالب آنکه در هیچ یک از تصاویر تشییع و مراسم و پیدایشان نیست و . مرام شهدایی هنوز هم در وجود خیلی از بسیجی ها دیده می شود.

باز هم عبرت بگیریم خوب است. باز هم بچه های رزمنده ای هستند که در گوشه و کنار شهر با رنج و بیماری و مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و باید هوایشان را داشته باشیم و. بسم الله.


همیشه تعدادی از دوستان اسیر بودند که به دنبال فرصت مناسبی برای انجام کارهای ضروری عمومی البته به دلخواه و سلیقه خود می گشتند. برای این افراد بهترین استفاده از کمترین ابزار و امکانات در اولویت قرار داشت.

استفاده از رنگ گل‌های ناز و کوکب برای ارائه یک نقاشی زیبا، از نخ زیرپوش و کفی دمپایی کهنه برای درست کردن کفش گیوه، از آینه شکسته جهت نگهبانی در داخل آسایشگاه‌ها که از پشت پنجره و هنگام سخنرانی طلبه‌ها یا زمان اجرای تئاتر و ورزش و . در مناسبت‌های لازم انجام می گرفت. نگهبان‌ها از همان دیدبان‌های خط مقدم جبهه بودند.

 استفاده از سیم خاردار برای درست کردن سوزن و دوخت و دوز گیوه و سوراخ کردن هسته خرما جهت درست کردن مدل‌های مختلف تسبیح و درست کردن سنگ به صورت قلب و قران و عکس حضرت امام به بهترین وجه با دست و حجاری روی این‌ها و نیز استفاده از رنگ آب انار که گاه و بی‌گاه به عنوان دسِر می‌آوردند برای ساخت تسبیح و نخ گلدوزی‌های مختلف. استفاده از پوست هندوانه و درست کردن مربا که آن را هم گاه و بی‌گاه برای دسِر می‌آوردند. استفاده از پودر لباس ‌شویی و نمک و خمیر نان خشک شده روی عکس رادیولوژی جهت تمرین خطاطی با تکه‌ای از چوب که به صورت قلم نی تراشیده می‌شد. استفاده از هر تکه پاره لباس کهنه، پتو، ملحفه برای درست کردن کلیه‌بند جهت پیش گیری از سرماخوردگی های داخلی بدن. استفاده از خمیر نان خشک شده جهت درست کردن شیرینی من درآوردی به نام ید واحده! یعنی استفاده مجدد از خمیر نان به علت کمبود غذایی. استفاده مجدد از یک ورق کاغذ پس از تمرین با پاک کردن خط مدادی آن.

 استفاده از نخ‌های لب‌دوزی لباس‌های نو که می‌دادند و باز کردن با حوصله آن جهت دوخت و دوز دوباره لباس‌ها. استفاده از لبه‌های سفید "رومه حقیقت" که فقط کاغذهای خوبی داشت؛ ولی مطالبش ضد انقلابی بود. بهره گیری از پاکت سیمان و کاغذهای جعبه پودر لباس شویی و تکه کاغذهای مختلف تبلیغاتی که از روی اجناسی که گاهی به اسرا می‌دادند به دست می‌آمد برای نوشتن خبرهای رادیویی، اخبار اردوگاه‌ها، مطالب مهم روزمره، دعاها، مطالب ممنوعه، مقالات، سخنرانی های حاج آقا ابوترابی، خبرهای خوبی که از ایران توسط نامه‌ها به وسیله صلیب سرخ می‌رسید، خبرهایی که از خود صلیب سرخ به دست می‌آمد و .

استفاده‌های مختلف از پوسته توپ‌های مستعمل و کهنه فوتبال و والیبال برای وصله زدن کفش‌های کتانی که همیشه بچه‌ها دچار مشکل بودند یا وصله زدن توپ‌های دیگر که همیشه کمبود داشتند و باید صرفه جویی کرده و با احتیاط بازی می‌کردند. استفاده از کارتن ها جهت ساخت تفنگ ژ سه با رنگ پوست انار و همچنین کلاه آهنی و نیز تجهیزات دیگر و به کارگیری آنها در تئاتر و نیز درست کردن دوربین جهت آموزش عکاسی، استفاده روکش تشک و پتو جهت پرده تئاتر.

استفاده از پارچه سفید روی لاشه گوشت وارداتی جهت کارهای تئاتر و یا امور شخصی که به نوبت به آسایشگاه‌ها می‌دادند و به نوبت بین گروه‌ها تقسیم می‌شد. استفاده از تشک زیرانداز جهت برگزاری مسابقات کُشتی. استفاده از حلب‌های قوطی کنسرو به منظور ساخت سوت‌های داوری فوتبال و والیبال، استفاده از لایه رویی کفش کتانی و دوختن آن روی کفی دمپایی جهت بازی فوتبال، استفاده از تکه پاره‌های لباس کهنه، و تکه‌های پتو و دوختن و پوشاندن با آن روی قوطی شیر خشک یک کیلویی جهت گرم نگه داشتن چای به صورت فلاکس. استفاده از گونی‌های خالی برنج جهت پوشاندن دور حبانه (جای سفالین آب) به منظور خنک نگه داشتن آب در تابستان. استفاده از تیغ مستعمل ریش تراشی جهت درست کردن تسبیح از هسته خرما. استفاده از سیم خاردار  با درست کردن میله بافندگی جهت بافت جوراب و نخ حوله نو که سالی یک مرتبه همراه با لباس می‌دادند. جزء جزء کردن قرآن برای حفظ، به علت کمبود قرآن و زیادی تعداد علاقمندان به حفظ آن. استفاده از سیم‌های برق اضافی داخل اردوگاه جهت درست کردن المنت به منظور گرم کردن آب در زمستان برای حمام کردن افراد مریض که هیچ وقت در طول سال های اسارت، حمام اردوگاه آب گرم نداشت.

و

مجموعه این ابتکارات و نو آوری ها در پرتو تحریم اقتصادی اسرا توسط دشمن به دست آمده بود. فعل ما می توانین در اسارت بارها صرف شد. اسرای با همت ایرانی نشان دادند که در اوج فشارهای معیشتی و مادی دشمن، مانعی برای رشد و دستیابی خود به آن چه که نیاز دارند، نمی بینند.

راوی: آزاده، سید احمد رسولی


افشاگری پیرامون رفتار خلاف عفت بعضی از اعضای شورای شهر بابل، جنجالی ترین خبر رسوایی اخلاقی در شهریور نود و هفت بود که طعنه ها و کنایه ها و ترکش های آن همچنان باقی مانده و حیثیت شهر را لکه دار ساخته است.

دلسوزان در همان ایام تذکری منطقی ارائه دادند در این باب که یا نباید این افتضاح اخلاقی، علنی و رسانه ای می شد و یا حالا که به اطلاع عموم ایرانیان سراسر جهان رسیده باید برخوردی لازم برای تنبّه خاطیان صورت بگیرد که در غیر اینصورت، حضور دوباره افراد بی آبرو در مناصب رسمی، نتیجه ای جز ترویج بی مبالاتی و عادی شدن گناه و اباحه گری در سطح جامعه نخواهد داشت.

این تذکر دلسوزانه مورد توجه حضرات قرار نگرفت و در پیچ و خم روابط اداری صاحبان قدرت گم شد. بعضی از چهره های رسوا در مناصب رسمی خود باقی مانده و در همه سطوح جامعه به خودنمایی و ابراز وجود پرداختند و گاه در دفتر و دستکی که مایه افشای ماهیتشان بود نیز حضور یافتند و نتیجه همان شد که دلسوزان پیشتر مطرح نمودند. 

جوانی شهرت طلب هم به خودش اجازه می دهد حالا که هر کی به هر کی است، زنی را بعنوان ابزار تجارت و سودآوری در معرض تماشای عموم و رخ نمایی قرار دهد، جوانی هم در گوشه ای به کشف حجاب یا مزاحمت نوامیس و اختلاط نامشروع بپردازد و .

دادستان بابل در کنار جمعی قابل توجه از مسئولان در صبح جمعه گذشته به بازدید از سد شیاده و اطراف آن پرداخت و دغدغه خود در خصوص نظارت بر اماکن تفریحی را در معرض نمایش قرار داد.

دادستان و همان مسئولان همراه بهتر می دانند که اگر به جای سفر به منطقه تفریحی حومه شهر، در سطح خیابان های اطراف محل کارشان هم قدم می زدند توفیق رؤیت بعضی ناهنجاری ها نصیبشان می گردید.

مشکل کار بر میگردد به حذف بسیج و نیروهای با انگیزه انقلاب از عرصه امنیت عمومی جامعه که بحثش بماند برای بعد.

فرض را بر این بگذاریم که دادستان در حین بازدید از منطقه مذکور چشمش به زن یا مردی می افتاد که پوششی شبیه تصاویر منتشر شده از سد لفور داشته و با آنان برخورد می کرد. ایشان چه جوابی داشت اگر از فرد هنجارشکن می شنید که:

تخلف من هنوز به رابطه ای ناشایست منجر نشده در حالی که عنصری بدنام در شورای شهر خودتان در حالی که خودش نیز به گناهش اعتراف نموده ده ماه است که عنان امور فرهنگی شهری مذهبی را با بهره گیری از بودجه بیت المال مسلمین در اختیار داشته و آزادانه به فعالیت های مشکوک خود ادامه می دهد که هیچ با حمایت اصلاح طلبان بی حیثیت و همراهی دو عنصر ساده لوح و بازی خورده به گردن کشی در مقابل منتقدان شورا می پردازد و خودش را طلبکار می داند .؟!

ضعیف گیر آورده اید مگر آن جوانی را که برای آبدارچی شدن باید در پیشینه خود سابقه سویی در حد نگاه چپ به نوامیس مردم نداشته باشد - که قانونی بجاست- اما آدمی رسوا آنقدر پر و بال بگیرد که بشود چهره ثابت دوربین ها و رسانه های قلم فروش و بیفتد دنبال انتقام جویی از بچه های بسیج و .

مردم چنین مسائلی را ببیند احساس نمی کنند که هر کس اگر رابطه ای با فلان سردار و . داشته باشد می تواند هر غلطی دلش خواست را مرتکب شده و آب هم از آب تکان نخورد و از عالم و آدم هم طلبکار بماند؟ و اگر چنین است چرا بقیه شهامت ارتکاب گناه را به خود راه ندهند؟



مسجد الجواد علیه السلام در شهر مقدس مشهد، یکی از مشهورترین پایگاه های انقلاب اسلامی بود و پاتوق نیروهای حزب الله محسوب می شد. این مسجد در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس، نقش برجسته ای را ایفا کرده است.

یکی از شخصیت هایی که در گسترش فعالیت های فرهنگی این مسجد و تربیت نیروهای مخلص برای اسلام تأثیر بسزایی داشت، حجت الاسلام شهید تدیّن بود. شهید تدیّن هم بود و هم معلم. او قبل از انقلاب، دبستانی را تأسیس کرد که رویکرد مذهبی در فضای آموزشی آن پررنگ بود. البته این خوش ذوق، مذهب را بر اساس نشاط و شادابی ترویج می کرد.

او با یک شکلات با بچه ها دوست می شد و آنها را دور خودش جمع می کرد. به مرور بچه ها را به مسجد می کشاند و به آنها نماز خواندن را یاد می داد. زیر زمین مسجد، یک میز پینگ پنگ بود که آن موقع وجود آن در محوطه مسجد، بسیار عجیب به نظر می رسید. تدیّن، بچه های نماز خوان را به حال خودشان رها نمی کرد. او یک سری برنامه های فرهنگی برای استمرار روح نمازخوانی و احکام محوری در نوجوان ها تدارک دیده بود تا ارتباط آنان را با نماز و مسجد مستحکم تر کند. هر چند وقت یک بار بچه ها را به اردوهای یک روزه در باغ های اطراف مشهد می برد و همپای آنان به گردش و تفریح می پرداخت و هر وقت که بچه ها دورش جمع می شدند چند مسئله شرعی یا نکته اعتقادی را به آنان می آموخت.

مسجد الجواد علیه السلام در طول دفاع مقدس، سی و شش شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کرد.

راوی: حجت الاسلام محمد مهدی ماندگاری



بگذارید اول یک توضیح خدمتتان عرض کنم. سید علی پسر من، دیگر چهارده سالش شده است. نشسته بودیم به تماشای یک حلقه فیلم مستند که دوستی به امانت داده بود. از صحنه طنز مربوط به شهید صدرزاده خوشش آمد و چندبار نگاهش کرد و خندید.

گفتم: کاش برش فیلم را بلد بودی و این قسمت را جدا می کردی. راستش خودم از این کار سر در نمی آورم. دیدم فیلم را از لبتاپ به گوشی اش منتقل کرد و اندکی بعد این قطعه مورد علاقه اش را برش داد.

خوشحال شدم و پیشنهاد دادم این قطعه را در گروه های مجازی با نام خودش منتشر کند که عجیب مورد استقبال کانال های مختلف قرار گرفت و دست به دست چرخید. سایت راه شلمچه هم آن را منتشر کرد. (اگر فیلم دانلود نشد از طریق برچسبها اقدام کنید):


به گزارش راه شلمچه، فیلمی که در  زیر مشاهده می‌کنید آموزش طنز خلبانی از زبان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است که تنظیم این ویدئو را سیدعلی مشتاقی نیا انجام داد.
سید مصطفی صدرزاده از رزمندگان مدافع حرم حضرت زینب(س) و فرمانده گردان عمار لشگر فاطمیون بود که در عملیات محرم درست در شب عاشورای سال 94 به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.
این طلبه شهید متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵درشهرستان شوشتر استان خوزستان است.
 

ابتدا متن زیبایی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشه رو بخونید:


"آلبر کامو:

خدا به انسان می گوید:

من خانه هستم . ، در بزن.

با هم چای میخوریم و گپ میزنیم

تو سبُک میشوی و

و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم

و کاری میکنم تا دلت گرم شود.

لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی

می توانی همانطور که در حال چای خوردن هستی با من حرف بزنی

یا همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی

منهم از موزیک خوشم می آید

خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند،

به بعضی از آنها الهام کردم چگونه ساز های متفاوت بسازند

و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند،

با رقص هم مخالف نیستم .

ببین پروانه ها چگونه می قصند.

گُل در حال رقص است.

ابرها درحال رقصند.

به کودکان نگاه کن ، پاک و معصومند و مدام درحال رقصند.

گاهی خدا می گوید : مزاحم نیستی

در بزن با هم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم .

ﺟﻠﻮ ﻣﻦ ﺣﺮﺖ ﻧﻦ ﻣﻦ ﺮﻭ ﻧﻤﻨﻢ،

ﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺣﺮﺖ ﻧﻦ،

ﻣﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﻧﻤﻨﻢ

ﺗﻨﻬﺎ ﻨﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺵ . چقدر زیباست، انسان با این تفکر زندگی کنه که همیشه و در هر حالت میتونه با خدای خودش حرف بزنه."



زیبا بود و شاعرانه

اینکه میخواد بگه در همه حال میشه به یاد خدا بود حرف درستیه بشرطی که منجر به نفی تکالیف عبادی نشه

اما

اینجایی که میگه من رهبر نیستم و . کمی سوءتفاهم ایجاد میکنه

تجربه ثابت کرده این نوع متنها حتی اگر از نظر فلسفی با منطق توحید مشکلی نداشته باشن باعث سوءتفاهم و سوء برداشت مخاطب میشن و به اصطلاح غلط اندازن

ما باید با خدا دوست باشیم اما این دوست خوب ما رهبر ماست و برای سعادت ما برنامه ای داره که لازم الاجراست.


چند روزی است خبری مبنی بر سوءاستفاده یکی از معاونان شهردار بابل از شرایط معلق استخدامی کارگران و بکارگیری آنان در زمین کشاورزی خود در فضای مجازی منتشر شده که واکنشی رسمی نسبت به رد یا تأیید آن دیده نشده است.

تنها کسی که تلاش نموده در صحت این خبر تشکیک نماید دوست پهن پیکری است که خودش از اساس با رانت وارد شهرداری گردیده و سابقه برخورد فیزیکی وی و اوباش همراهش با منتقدان شهردار اسبق هنوز از اذهان عموم پاک نشده و معمولا در هر موضوعی که وارد می شود جز ایجاد تنش و تشدید ابهام دستاوردی نداشته است.

از جناب قاسم آقای دابوییان لااقل انتظار می رود بعنوان کسی که نان و نمک زلال حاج آقا محمدی را خورده و از ته مانده شراب طهور شهدا نوشیده با ورود به این ماجرا و رفع ابهامات در صورت صحت خبر، نسبت به دفاع از حقوق ضعفا کوتاهی نشان ندهد.

در فرض اثبات تضییع حق کارگران البته انتظار می رود با مسئول خاطی برخوردی جدی و عبرت آموز صورت بگیرد نه آن که بیایند چیزی کف دست خانم آگاتا کریستی بگذارند که بنویسد چون میز مسئول خلافکار عوض شد و از اتاقی به اتاق دیگر منتقل گردیده پس شهرداری، جهنم خلافکاران است!!

در مباحث عدالتخواهی به جوانک پیر اندام بدنام و دو عروسک خیمه شب بازی اش و آن بانو که برادر باج گیرش معرّف حضورتان است امیدی نیست.

امیدوارم آقایان ابوالحسنی و مقیمی بعنوان روسای شورای شهر و شهرستان نیز از کنار این مسأله به راحتی عبور نکرده و در رفع این شبهه که ضربه ای سنگین به اعتبار شهر وارد می سازد، تلاش وافر نشان بدهند.

چقدر خوب است دادستانی در اموری که ظن آن می رود طبقه ای ضعیف از ترس به مخاطره افتادن معاش حداقلی خود در احقاق حق خویش اغماض نمایند نیز ورود کند. فارغ از بعضی نقدها، خاطره شیرین ورود قاطع مقام قضایی در رها سازی کارگران مظلومی که توسط شهردار اسبق جهت بهره کشی انتخاباتی در یکی از ساختمان های شهرداری محبوس نگاه داشته شده بودند از نقاط برجسته و ستودنی عملکرد دادستان بابل است.


اشک، مسئولیت می آورد!

زبان فقط یکی از نعمت های خداست که اگر قدرش را بدانیم بهشتمان را تضمین میکند و اگر ندانیم.

زبان سلاحی است که خدا مفت و مجانی در اختیارمان قرار داده تا در راهش به کار گرفته و حقایق عالم را تبلیغ کنیم. علی اکبر با همین زبان، که نعمت خداست، از حق می گفت و دین خدا را ترویج می کرد. با همین زبان بچه های فامیل را دور خودش جمع می کرد و از حجاب و نماز برایشان می گفت و جایزه می داد که بیشتر به احکام خدا علاقمند شوند. می گفت: سعی کنید کارهایی که باعث خشنودی حضرت زهرا می شود را بیشتر انجام بدهید. با همین زبان آن چه را که از رفاقت وهمکلامی با ون آموخته بود به دیگران نیز منتقل می کرد. از امام و راه امام می گفت و جوان ها را دور هم جمع می کرد و برای مبارزه با شاه تشکیلات راه می انداخت. دوران سربازی را در تهران گذراند. همان جا بود که به حلقه های مبارزین انقلابی راه پیدا کرد و اعلامیه ها و تصاویر امام را با خودش به بابلسر می آورد. مطالعات عمیق مذهبی داشت. مدتی نگذشت که دانشجوهای دانشگاه را در تهران و یا در بابلسر دور هم جمع می کرد، جلسه تشکیل می داد و آنها را برای مبارزه با شاه سازمان دهی می نمود. دیوارنوشته های انقلابی یارانش در خیابان های بابلسر و فریدون کنار به چشم می آمد.

هر جا می نشست به هر بهانه ای با همین زبان که نعمت بی منّت خداست، از ظلم شاه و ذلت دولت می گفت و از امام و راه کربلایی اش و با منطقی شیوا به تبیین اهداف انقلاب می پرداخت. همین شد که توانست نخستین تظاهرات رسمی ضد حکومت ستمشاهی را در بابلسر راه اندازی کند. آخر تظاهرات هم می ایستادند به نماز. گاه خودش پیشنماز می شد که نشان دهد انقلاب قرار است اسلامی باشد.

او موسس گروه "انقلابیون شهر" بود. برای راهپیمایی به شهرهای اطراف هم می رفت؛ آنهم با غسل شهادت که یعنی تا آخر این راه حتی اگر بی بازگشت باشد، آمده و آماده است و از تیر و تیغ دشمن واهمه ای ندارد.

انقلاب که پیروز شد با همین زبان، بچه ها را دور هم جمع می کرد و به پاسداری از انقلاب فرا می خواند. با همین زبان، مردم را به انجام کار خیر دعوت می کرد و با کمک های آنها مشکلات نیازمندان را برطرف می ساخت. خودش هم هر چه دستش بود را با دیگران قسمت می کرد. به آدم هایی که از نظر مادی جایگاهی نداشتند بیشتر از همه احترام می گذاشت و تواضع نشان می داد. جهاد سازندگی که شروع به کار کرد به مناطق محروم می رفت و باری از دوش بر می داشت و حمام و مدرسه و مسجد و جاده ای را به یادگار می گذاشت.

می رفت پیش مسافرانی که کنار دریا می آمدند و وضع حجاب و رفتارشان چندان مناسب نمود. با آنها صحبت می کرد و از فلسفه حجاب و عفاف می گفت. انگار هر عرصه و میدانی را محل تبلیغ و فرصت معرفی حقایق و معارف دین و انقلاب می دانست.

ماه های اول پیروزی انقلاب، انواع گروهک های انحرافی مثل قارچ همه جا سبز می شدند و روی ذهن جوانها تأثیر می گذاشتند. علی اکبر با آنها بحث می کرد و نمی گذاشت کسی به راحتی فریب بخورد و جذب گروهک هایی بشود که بعدها سر از دامان شرق و غرب در آوردند.

بابت توانمندی های رزمی اش شد مسئول عملیات سپاه محمودآباد و مربی رزم. آموزش نیروها را که برعهده گرفت با جدیّت و مهارت به کار می پرداخت و رزمنده هایی را تربیت می کرد که در دفاع و پاسداری از اسلام و انقلاب با مهارت و ایمان آماده جانفشانی باشند.  اعزام تیم رزمی او به فرماندهی شهید نوبخت به کردستان منجر به نبرد جانانه ای با ضدانقلاب و جدایی طلبان شد که در نهایت، آزادی کامل شهرهای سنندج و دیواندره و سقز و . را به همراه داشت. شهید علیرضا نوبخت فرماندهی سپاه سقز را برعهده گرفت و علی اکبر هم شد فرمانده عملیات سپاه شهر. نبرد میدانی و نظامی با ضدانقلاب سرجای خود، مثل همیشه با جوان ها ارتباط گرفت و با زبانی خوش و منظقی گویا به بیان حقایق انقلاب و افشای ماهیت ضدانقلاب پرداخت. سقز، جوان های کرد، مجذوب رفتار و گفتار علی اکبر شدند و پا به پای او هر صبح، تحت عنوان پیشمرگان کرد مسلمان، در سطح شهر پیاده روی می کردند و شعارها و سرودهای انقلابی می خواندند و ابهت انقلاب اسلامی را منظم و با شکوه به رخ ضدانقلاب می کشاندند.

تبلیغ فقط مخصوص ون نیست. کسی که دغدغه دین را داشته باشد هر فرصتی را برای تبلیغ و معرفی دین خدا مغتنم می شمارد.

جنگ که شروع شد گروهی چهل و پنج نفره تشکیل داد. این چهل و پنج نفر بعد از آموزش های رزمی، به طور مستقل و هر کس با هزینه شخصی، راهی مناطق عملیاتی جنوب شدند. مدتی طول کشید تا فرماندهان منطقه به گروه تحت فرماندهی علی اکبر قصابیان شناخت کامل پیدا کنند؛ اما وقتی کار حفاظت از یکی از نقاط مرزی شهر محاصره شده آبادان را به این فرمانده دلیر و نیروهایش سپردند دیگر همه جا سخن از توانمندی نیروهایی بود که علی اکبر از بابلسر و فریدونکنار و محمودآباد و تهران در محور "کوت شیخ" جمع کرده بود.

خانواده اش ابتدا با رفتن او به جبهه مخالفت می کردند. با همین زبان نرم و منطق شیوایش دست و پای مادر را بوسید و از ضرورت دفاع از اسلام و میهن و انقلاب و راه امام سخن گفت و بالاخره همه را قانع کرد که پاسداری از امام و دفاع از کشور آنهم در شرایطی که بخش هایی از خاک وطن زیر چکمه های دشمن است، بر همه امور حتی ازدواجش ترجیح دارد.

با همین زبان بود که در آخرین اعزام، از شهادت و شیرینی لقاءالله گفت و از مقام شهیدان و لذت پیوستن به قافله نینوا و دلها را برای وداع در آخرین دیدار آماده کرد. آخرین جمله ای که خانواده از او به خاطر دارد همین است: دیدار به کربلا.

هربار اسم امام زمان را که می شنید اشک از چشمانش جاری می شد. اشک، انتهای عشق او به امامش نبود بلکه نشانه ای از آغاز مسیری بود که جهاد با ذهن و زبان و قلم و قدم و جسم و جان از لوازم آن است. اشک اگر حقیقی باشد، نقطه جوشش تعهد است و مسئولیت به همراه دارد. دست و پا و زبان و جسم و روحش در خدمت اشکی بود که به شوق مولایش می ریخت. برای همین بود که آرام و قرار نداشت.

 

علی اکبر قصابیان

تولد: 26 تیرماه 1334 قاضی محله بابلسر

شهادت: 4 دی ماه 1359 آبادان

مزار: گار شهدای امامزاده ابراهیم علیه السلام بابلسر



"حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی (ع) هستم و تمام زندگیم را از از او دارم چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من روسیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم."

اول تیر، سالگرد شهادت مدافع حرم عشق، علی امرایی ست که بدنش مثل علی اکبر حسین، ارباً اربا شد؛ شادی روحش صلوات.



سپاه بابل که پیش تر سابقه برخورد با اعضای متخلف شورای این شهر را داشت این بار به پرونده تخلفات اعضای شورای شهر امیرکلا ورود پیدا کرده و موجی از خرسندی و امیدواری را در دل مردم دامن زده است.

این رویداد باز هم نشان داد که به زعم بعضی، سپاه فقط بنیاد مسکن نیست؛ حافظ حریم ارزش های اسلام و انقلاب اسلامی است.


به رغم نگرش بسیاری از صاحبنظرن علوم انسانی در تضاد ذاتی بین سنت و مدرنیته، مقام معظم رهبری، شهید دکتر مصطفی چمران را نمونه ای از قابلیت اجتماع دو مقوله مذکور می داند. ایشان در تاریخ دوم تیرماه سال 89 در توصیف شخصیت آن استاد و مجاهد فرهیخته فرموده است:

من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌


محمدحسین مومنی حکم کبوتر را دارد برای آنان که دل در گروی حرم دارند. تشییع پیکر پاکش زیر آفتاب تیز قم و گرمای چهل و دو درجه این شهر، بی درنگ ذکر حسین را بر لب های تشنه و دلهای آتش گرفته فراق، جاری ساخت.

امروز روز شهادت سیدالشهدای احد بود. وقتی خواهر حمزه خواست با پیکر برادر وداع کند، پیامبر دستور داد پارچه ای بیاورند و بیندازند روی پیکر پاره پاره حمزه، پاهای او از آن پوشش بیرون ماند، عده ای خاشاک آوردند و رویش ریختند تا بدن برادر از چشم خواهر داغدیده محفوظ بماند.

سیدالشهدای کربلا اما . بدنش پوشیده بود از سنگ و شمشیر و نیزه های شکسته. خواهر آمد و با دست هایش آنها را کنار زد. خواست صورت برادر را ببوسد اما . کسی به زینب تسلیت نگفت که هیچ .

آنهایی که پیکر محمدحسین مومنی را تفحص کردند می گفتند با لب تشنه و با ذکر توسل، به این پیکر مطهر دست پیدا کردیم. محمدحسین، سرباز امام عصر بود و نغمه انتظار را به آهنگ وصال گره زد. او اذن شهادت را در همین قم در تشییع پیکر شهدای مدافع حرم از ارباب بی کفنش گرفته بود.

امروز قم، حرم بانوی آفتاب، زینب غریب نماند. دلدادگان شهادت در استقبال کبوتر حرم عشق، سنگ تمام گذاشتند.



حجت الاسلام موسی علیزاده معروف به طلبه عدالتخواه کلیبری با شکایت ارسلان فتحی پور رییس اسبق کمیسیون اقتصادی مجلس به دادگاه ویژه ت تهران فراخوانده شد.

پیش از این شیخ موسی علیزاده با ارائه مستندانی به شورای نگهبان درباره جعل مدارک علمی فتحی پور و بعضی سوابق اقتصادی وی زمینه رد صلاحیت این نماینده پرنفوذ و لابی گر را در انتخابات سال 94 فراهم آورده بود.

اخیراً اکانت هایی ناشناس با جعل نام طلبه عدالتخواه کلیبری اقدام به نشر اسناد تخلفات فتحی پور در فضای مجازی نمودند که منجر به ایجاد بهانه برای شکایت از این انقلابی گردید.

شیخ موسی علیزاده پانزدهم تیرماه با حضور در دادگاه ضمن ارائه مجدد مستندات خود پیرامون تخلفات نماینده حامی لاریجانی، از اکانت های فیک افشاگر نیز شکایت می نماید.


یک حرکت ی و تحریف شده و اتو کشیده و شبهه آلودی توسط بعضی صاحبان تریبون و مسند شروع شده که هدفش تقلیل مباحث عدالتخواهانه به گفتمانی کلی و غیر مصداقی است. این طیف به بهانه پیشگیری از ارتکاب غیبت و تهمت و . با ورود مصداقی به عرصه مبارزه با مفاسد اقتصادی و رانت و تبعیض و . مخالفت می ورزند تا به زعم خود شئون بعضی صاحب مسندان وجیه المنظر را از نقد عدالتخواهان مصون نگاه دارند.

همان اسلامی که غیبت و تهمت و دروغ و بی حرمتی به مومنان را حرام دانسته، امر به معروف و نهی از منکر را در قالبی مصداقی تعریف نموده و واجب دانسته است. امر یعنی دستور و نهی نیز یعنی بازداشتن و اگر قرار باشد این مقوله بدون مصداق تعریف شود که از اساس امر و نهی جایگاهی نداشته و کاربرد این دو واژه ضرورتی نداشت. فراموش نکنیم که از نظر اسلام، امر به معروف و نهی از منکر یکی از بالاترین جلوه ها و مراتب جهاد فی سبیل الله است و جهاد هم البته در تقابل با خصم و نه صرفا در بالای منبر وعظ، مفهوم می یابد.

اگر قرار بود اسلام امر به معروف و نهی از منکر را منحصر در یک سری کلی گویی بداند که نیاز نبود سه مرتبه قلب و زبان و دست را برای اجرای آن تعیین نماید. یادمان نرود که حسین علیه السلام نیز برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و قیام قظعا به معنای بیان کلی مطالبی ارشادی و اخلاقی نیست!

البته بر اساس آموزه های دین، امر به معروف و نهی از منکر زمانی واجب می شود که علم کافی به بروز خطا وجود داشته و مفسده ای بر اجرای آن مترتب نباشد که این مهم، ضرورت اتقان در کلام را گوشزد می نماید.

در این خصوص هم البته باید مسئولان را به شفاف سازی و اصل پاسخگویی در خصوص عملکرد حوزه مسئولیتشان فراخواند تا زمینه شبهه و غیبت و تهمت و . نیز از ذهن مردم زدوده شود.



گاندو سریال جذابی است که گوشه ای از زحمات ماموران امنیتی کشورمان در تقابل با توطئه بیگانگان را نشان می دهد. ورود نهادهای امنیتی به فعالیتهای هنری و فرهنگی در جای خود قابل ستایش است.

نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور ما سهم بسزایی در دفاع از حریم انقلاب اسلامی دارا هستند اما این عزیزان باید مراقب باشند که اعتبار و حیثیت و ابهت خودشان را خرج بازی های ی و خودشیرینی برای صاحبان قدرت نسازند.

این که چند طلبه جوان را به جرم انتقاد از دولت با دستبند و چشم بند و پابند به بازدشتگاه ببرند، حزب اللهی منتقدی را اتهام فرقه گرایی بزنند و جالب آنکه در مقابل حرکات خزنده ان جی او های استحاله طلب سکوت پیشه نمایند، صاحب میز را صاحب حق بدانند و از اساس میز را مساوی با نظام تعریف کنند و . نتیجه اش می شود بدنامی و بی اعتمادی به این نهادها و . وزارت اطلاعات و نهادهای موازی باید باور کنند که پاسگاه انتظامی نیستند و .

به هر حال بابت ساخت این سریال؛ خداقوت.


شورای شهر بابل شکایت از حجت الاسلام صالحیان را پس گرفت.

چندی پیش حجت الاسلام صالحیان، امام جماعت مسجد پیرعلم که در سخنان خود شورای شهر بابل را شورای فساد خوانده بود با شکایت اعضای شورا به دادگاه فراخوانده شد.

سید مقیم مقیمی و فرامرز ابوالحسنی از نخستین کسانی بودند که به احترام بچه های هیأتی و مسجدی از ادامه شکایت خود نسبت به این انقلابی اعلام انصراف نمودند و این مسأله منجر به تعویق جلسه دادگاه شد.

در افواه عموم، مدت هاست که اصطلاح شورای فساد برای شوراهای مختلف شهر در بسیاری از نقاط کشور کاربرد دارد.

 این عبارت البته به معنی فساد همه اعضای شورای شهر نیست؛ اما مردم حق دارند شورایی که چهارعضو آن به اتهام ارتکاب فساد استعفا داده اند و چهار عضو دیگر آن درگیر راه پله های دادگاه بوده و محکومیت بدوی شان صادر شده است را مفتضح بخوانند. ملاحظه هزینه فایده وجود شوراها در نقاط مختلف کشور نیز اذهان عموم را به بی خاصیتی و خسران این مجمع شهری سوق داده است. خیلی از دلسوزان بر اساس تجربه عملکرد شوراها بر این باورند تعطیلی این نهاد هزینه ساز، نفعی فراوان برای مردم و توسعه خدمات عمومی خواهد داشت.

به راستی هر عضو شورا – به ادعای بعضی کانال های خبری- برای هر ساعت حضور در جلسه، مبلغی نزدیک به هفتاد هزارتومان دریافت می کند؟ بابت چند ساعت جلسه با موضوع شکایت یا عدم شکایت از یک انقلابی چه میزان از حساب بودجه مردم کسر گردید؟

نکته جالب این جاست که به رغم طرح انواع هجویات و اتهامات و اکاذیب درباره شورای بدنام شهر بابل در فضای مجازی، این شورا از میان همه منتقدان تنها به شکایت از یک انقلابی اقدام نمود که نباید از کنار این استثنا و رفتار سوال برانگیز به سادگی گذشت.

حجت الاسلام صالحیان در همان فایل صوتی مشهور علاوه بر انتقاد از شورا به انتقاد از رییس جمهور اسبق نیز پرداخت که با واکنش بی ادبانه گروهکی از اصلاح طلبان مواجه گردید. در اعلامیه اتاق فکر فتنه و سرباز پیاده های رژیم صهیون، این مدرس دانشگاه، بی سواد قلمداد گردید و وعده شکایت از او مطرح شد. این که اصلاح طلبان از بس با شخصیت های کم مایه ای مثل بیات و (مبدع ترجمان نوین دول الخلیج العربیه!) و . دمخور بودند همه را بیسواد می دانند عجیب نیست؛ اما رگه هایی از نیابت بعضی بازیگردانان اصلاح طلب شورا در شکایت اخیر مشهود بود که قابل اغماض نخواهد بود.

از جمله برکات این اتفاق، وحدت و یکپارچگی نیروهای انقلابی و خط مقدمی شهر بود که بی پروا آمادگی خود را برای ابراز هر نوع واکنشی در قبال جسارت عناصری که باید بخاطر رفتارشان خجالت زده و سرافکنده باشند اما در سایه مماشات مسئولان نهادهای قضای و نظارتی به گرن کشی روی آورده اند، بارها اعلام نمودند.

یاداوری افتضاح عناصری که در فقدان نظارت استصوابی و در پرتو روابط گعده ای نمایندگان مجلس و دولت به شورا راه یافته بودند فرصت مغتنمی بود که جریان بچگانه شکایت از انقلابی پیش پای فعالان فضای مجازی قرار داد.

در این میان اما ماهیت خاکستری دو عروسک خیمه شب بازی بیژنی که به گمان خود با حرکتی زیرکانه و زیگزاگ قادر خواهند بود هم خدا را داشته باشند و هم به گندم ری برسند برای معدود خوش باورانی که دل به سیمای ظاهرالصلاح آنان داشتند نیز آشکار گردید. به حول و قوه الهی رفتار مرموزانه اصحاب تزویر بی پاسخ نخواهد ماند.

 زحمات همه دوستان پا به کار در حمایت از انقلابی ستودنی است. در این بین البته نقش حجت الاسلام شکریان بسیار موثر و پررنگ بود که جای تقدیر ویژه دارد.


آیت الله مرحوم شیخ محمد فاضل، موسس فیضیه مازندران در شهرستان بابل بود که خلق و خوی مردمی وی همواره باعث جذب طبقات مختلف جامعه گردیده و دفتر یا منزل ایشان همیشه محل رجوع مردم بود. این عالم بزرگوار هیچ فرصتی را برای تبلیغ دین از دست نمی داد.

در مسیر ایشان قهوه خانه ای وجود داشت. یک بار حاج آقا از راننده خواست تا برای دقایقی توقف کند. وقتی صاحب قهوه خانه و جوان هایی که در آن جا نشسته بودند چشمشان به آیت الله فاضل افتاد با تعجب هم دیگر را نگاه می کردند. برایشان سوال بود که این عالم بزرگ برای چه به قهوه خانه آمده است؟!

حاج آقا با همه سلام و علیک و خوش و بشی کرد. بعد رو کرد به صاحب قهوه خانه و گفت: همین قدر که در این جا گناه نمی شود و از قمار و پاسور و محرمات دیگر خبری نیست، کفایت می کند. دست شما هم درد نکند. همه مشتری های شما الان مهمان من هستند. بعد دستش را در جیبش برد و پول چای مشتریان را حساب کرد. همین اتفاق باعث شد اهالی قهوه خانه هم از ارادتمندان حاج آقا بشوند و گاه و بی گاه به ایشان سر زده و مسائلشان را مطرح کنند.

راوی: حجت الاسلام تقی نیا


آبادانی ها به امام رضا علقه خاصی دارند. در این شهر مکانی است که از آن بعنوان قدمگاه امام رضا یاد می شود. بسیاری از مورخین معتقدند امام هشتم موقع ورود به ایران و انتقال به طوس از این شهر عبور کرده است.

جالب است وقتی آبادان به محاصره دشمن در آمد نام عملیاتی که منجر به شکست حصر آن شد ثامن الایمه انتخاب گردید و جالب تر اینکه یگان پیشرو در شکست حصر آبادان و پیشتاز نجات این شهر لشکر ۷۷ خراسان بود.

آبادان شهر مهمی است و دشمن خیلی تلاش کرد این شهر را به تصرف درآورده و نامش را عبادان بگذارد.

منافقین کوردل در انتقام از شکست تلخ ارتش بعث در عملیات ثامن الایمه و به تلافی آن اقدام به ترور شهید هاشمی نژاد در شهر مقدس مشهد نمودند.

جالب است که در لهجه مشهدی ها و آبادانی ها هم شباهت های جالبی وجود دارد.


جناب آقای روابط عمومی!

بد و بیراهایت را به حسین منصف گفتی؟ دلت خنک شد؟ سبک شدی برادر؟ لبخند رضایت را بر لبان رییست نشاندی؟ از او بالاتر ارباب حلقه هارا از خودت راضی و خشنود ساختی؟ خدا قوت دلاور خسته نباشی

حالا بیا و وظیفه ت را انجام بده:

در زمان تصدی اردشیر بیژنی در اتاق شهردار دیداری با ایشان داشتم. دفتر وی زیبا و خوش رنگ و لعاب بود. در شرایط وخیم اقتصادی و کسری درآمدهای شهرداری تغییر مجدد دکور این اتاق چه ضرورتی داشت؟

از مراجعات حضوری و تماس های تلفنی و انبوه پیام های مندرج در فضای مجازی اینگونه بر می آید که نحوه تعدیل نیروهای قراردادی شهرداری دارای شک و شبهه و حرف و حدیث هایی است که عدم شفاف سازی پیرامون آن به التهاب در جو روانی جامعه دامن خواهد زد. 

درباره رفتار یکی از معاونین شهردار با کارگران حرف هایی زده شده که رسالت ذاتی روابط عمومی ایجاب میکند به روشنگری اذهان عموم اقدام نماید.

وظیفه روابط عمومی رفع ابهام است نه طلب مدرک که رسیدگی به مدرک و سند وظیفه مقام قضایی است.

اینکه مدرک تحصیلی و تخصص و تجربه شهردار بر اساس موازین قانونی بوده یا نه اتفاقا اصلا ربطی به روابط عمومی شهرداری ندارد. بلکه پاسخگویی به آن وظیفه شورای شهر است و چند عنصر بدنامی که پس از رسوایی آتلیه خواستند توپ مشکلات شهر را با مدد پروپاگاندای رسانه ای به زمین امام جمعه بیندازند و نیز اصولگرایان گاگولی که متوجه طرح و نقشه عناصر فتنه برای روی کار آوردن جوان ناکام و نامزد ردصلاحیت شده اصلاحات در جایگاه معاونت ی و سپس جایگزینی فرماندار نشدند.

البته با توجه به ناتوانی روابط عمومی بهترین راه برای رفع شبهات و ابهامات برگزاری جلسه پرسش و پاسخ شهردار با رسانه هاست که در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری در تاکید بر پاسخگویی مسوولان ضروری بنظر می رسد. به یقین کسی که منطق دارد ترسی از مواجهه با پرسش ها نخواهد داشت.

والسلام علی من اتبع الهدی


یک خانم بازیگری با استناد به فیلم آزار و قتل فجیع یک توله خرس نوشته بود که ما ایرانی ها سنگدل و بی رحم و فاقد فرهنگ و وجدان و خشن هستیم و .

دو سه روزی است فیلمی منتشر شده از مردی روستایی که هر روز شاهد حضور یک توله خرس در باغ خود است که از درختها بالا رفته و میوه میخورد و . اما مرد روستایی کاری به کارش نداشته و در قبال ضرری که به درختان باغش میرسد صبوری به خرج داده است.

ندیدم کسی بنویسد ما ایرانی ها مردمانی دلرحم و مهربان و با فرهنگ و فهیم هستیم و.


گنبد حرم آقا برای ما حکم یک کپسول بزرک اکسیژن را دارد. باید هر چند وقت یکبار بیاییم و مخزن حیاتمان را شارژ کنیم و دوباره جان بگیریم.

دلخوشی ما در این عالم همین است که گفته اند به تعداد دفعاتی که به زیارت آقای جان مشرف شدید علی بن موسی الرضا نیز پس از مرگ به دیدارتان خواهد آمد.

سرمایه ای بیش از این وعده روح افزا و طرب انگیز برای آخرتمان نداریم.

به حرم که وارد می شوی و میگویی سلام آقا یعنی آقای من تو از طرف من خیالت راحت باشد سلامت می مانی و روح و راه و اندیشه ات گزندی از جانب من نخواهد دید و دلت از دست من به درد نخواهد آمد.

یک نفر که مهمانتان کند انصاف داشته باشید و معرفت به خرج دهید دغدغه تان می شود اینکه هوایش را داشته باشید و محبتش را به طریقی جبران کنید. محبت امام را چگونه میتوان پاسخ داد؟امام رضا جلوه ای از ثبوت آیه راضیه مرضیه است. هم از خدا و آنچه مقدر دانسته راضی است و خدا هم از او چنین است.

رضا مدخل ورود به جمع باصفای عباد الرحمن است وادخلی جنتی را نوید می دهد اگر اهل باشیم و حصن انا من شروطها را پذیرفته باشیم.

امام بعد از مرگ به دفعات زیارتت به دیدار تو می آید و چادر ضد حریق امن من عذابی را بر سرت می کشد اگر از باب رحمتش به کلمه لااله الاالله وارد شده و قلعه گنج توحید را به کسی و چیزی نفروخته باشی.

اگر از امام حاجت می خواهی جز شکر زیارت ذکری بر زبان نیاور که این شکر، نعمتت را افزون نموده و دنیا و آخرتت را با زیارت مکرر جمال رضایت حق، برکت خواهد داد.

دخیل ارادت ما به پنجره فولاد عشق آقا بسته باد تا ابد انشالله.


به علم و دانش اهمیت میداد. دنبال این بود که زیرساخت های فکری جامعه را مستحکم کند. شاگرد جذب میکرد و کرسی های علمی را در همه جا بنیان می نهاد. برای دانشمندان احترام ویژه ای قایل بود. شاگردانی را که در گوشه و کنار به رفع شبهات فکری مردم مشغول بودند حسابی مورد تشویق قرار می داد.

اما

راه همانی است که از کرب و بلا می گذرد.

علم بدون معنویت و جهاد معنا ندارد.

می گفت:کسانی که نماز را سبک بشمارند مورد شفاعت ما قرار نخواهند گرفت.

روضه اباعبدالله را برپا میکرد و خودش می ایستاد دم در مجلس. می گفت:مادرمان حضرت زهرا هر جا که روضه حسین برپا شود می آید و به گریه کن ها خوش آمد می گوید.

آمدند که دستگیرش کنند ترس و وحشت راه انداختند. خانه اش را به آتش کشیدند. 

چشمانش خیس اشک شد. دشمن لبخندی زد به خیال آن که سلاله زهرا از دود و آتش ترسیده است.

حرفهایش طعم روضه داشت:من اینجا ایستاده ام. بزرگترها کنار کودکانم هستند. گزندی از آتش به فرزندانم نخواهد رسید. با این حال ترسیده اند و فریاد می زنند. اما چه کشیدند بچه های حسین که تشنه و گرسنه بودند. دیگر پشت و پناهی برایشان نمانده بود. وسط بیابان میان دشمن پست از آتش خیمه ها با پای به وسط خارها می دویدند. لایوم کیومک یا اباعبدالله .


بچه های بالا اینقدری که روی منتقدین دولت به خصوص از نوع حزب اللهی تمرکز کرده اند حواسشان به دانه درشت ها نیست. این میشود که چند طلبه به خاطر نقد دولت تحت نظر گرفته میشوند و گاه با دستبند و چشم بند به بازداشتگاه میروند اما در غفلت حضرات پاچه خوار شانزده مدیر ارشد نفتی اسیر هوس میشوند و میلیونها دلار از اموال ملت را به خال هندوی یک زن نفوذی به باد میدهند و کسی حواسش نیست تا قبل از وقوع حادثه اقدام به پبشگیری کند و .

انگار نظارتها فقط برای بی کس و کارهاست.

سالها پیش مهدی نصیری در ماهنامه صبح به افشای مفاسد و تخلفات مهندس غرضی در وزارت پست و تلگراف و تلفن پرداخت. او با شکایت وزیر به دادگاه رفت و از اتهام تهمت و نشر اکاذیب تبریه شد. یعنی هر چه که گفت راست بود.

ولی هیچ کس یقه وزیر را نگرفت که هیچ سالها بعد توسط شورای نگهبان برای اخذ کرسی ریاست جمهوری صاحب صلاحیت تشخیص داده شد و .

همین مهدی نصیری یکبار در ماهنامه صبح اقدام به افشای مفاسد وزارت نیرو نمود. وزیر وقت نیرو جناب مهندس زنگنه بود. خاتمی که آمد همان وزیر نیرو را  به وزارت نفت رساند. ماهنامه صبح ویژه نامه ای منتشر کرد و به مفاسد وزارت نفت پرداخت اما آب از آب تکان و کسی حتی یقه مهدی نصیری را نگرفت که مثلا چرا دروغ میگویی و .

زنگنه ماند و امروز باز هم حواشی مربوط به مفاسد اطرافش نقل مجالس شده اما بعید است باز هم اتفاق خاصی رخ بدهد. نظارت که برای دانه درشتها نیست حتی اگر میلیاردها تومان به کشور ضرر برسانند .


میخاییل گورباچف رهبر جماهیر شوروی سابق کتاب خاطرات قطوری دارد که به همه زبانهای دنیا ترجمه شده و در ایران نیز مورد استقبال قرار گرفته است.

میخاییل پیش از انکه به رهبری حزب کمونیسم انتخاب شود مدتی مسوولیت بخش کشاورزی حزب را بر عهده داشت.

او معتقد بود زمین خالی و بی مصرف اصلا معنا ندارد و برای کاربری هر قطعه از زمین در سراسر کشور پهناور شوروی برنامه ریزی مشخصی ارایه داد.

از نظر او شوروی مستقل اگر می خواهد از وابستگی اقتصادی رها شده و دستش جلوی هیچ کشوری دراز نباشد باید در کشاورزی و دامداری به قطبی فعال تبدیل شود. از این رو به کارایی زمین های بلااستفاده و رها شده و بی صاحب بر اساس موقعیت جغرافیایی و شرایط جوی اهمیت داد و در هر نقطه ای بر مبنای استعداد منطقه ای کشت محصولات کشاورزی و زراعی و یا پرورش دام را تجویز نمود.

راستش را بخواهید کلمات این کتاب هر بار که از کنار دشتهای رها شده و پهناور استانهای مختلف کشور عبور میکنم در ذهنم مرور می شود. کافی است تمام مسیر استانهای اصفهان و مرکزی و قم و تهران و سمنان و خراسان و . را نخوابید و از پنجره ماشین یا قطار به زمینهای گسترده و بی استفاده اطراف خیره شوید .

جماهیر شوروی با بهره گیری از زمین های بی استفاده و بیابانی و . نه تنها از نظر کشاورزی و دامپروری مستقل شد و مشکل اشتغال جوانان را حل کرد بلکه با درامدهای حاصل از صادرات آن صنایع تولیدی و نظامی و . کشورش را در قامت یک ابرقدرت نگاه داشت.


امام جمعه ای داشت میرفت برای افتتاح یکی دو باب منزل اهدایی به زله زدگان که پولش را مردم داده بودند. تمام مسیر گوشی دستش بود و شخصا با خبرنگارها تماس میگرفت که یادتان نرود این خبر را خوب و کامل پوشش بدهید.

اصلا راه دور چرا برویم. وزیری امنیتی حتی موقع حضور در جلسه ای مهم که با دعوت کمیسیون امنیت ملی مجلس برگزار شده بود یکی را با خودش میبرد و میگفت اشکال ندارد خبرنگار است! و او را پسرم صدا میزد.

اغلب سازمانها و نهادهای دولتی بودجه ای مخصوص برای تهیه اقلام اهدایی به خبرنگاران دارند تا خودشان و مجموعه تحت مدیریتشان بیشتر و بهتر دیده شوند.

اشتهای دیده شدن در مسوولان چند آفت را به دنبال دارد:

تدلیس حقایق و بزک نمودن و بزرگ نمایی فعالیت ها

عادت خبرنگاران به باج ستانی در ازای خبرسازی و آنتن فروشی و .

ایجاد حفره برای نفوذ جاسوس های به ظاهر خبرنگار در مخفی ترین لایه های مدیریتی نهادها

زمینه برای پیدایش جیسون رضاییان ها به وفور دیده می شود. برای شهوت دیده شدن مسوولان ساده لوح و بلند پرواز باید فکری کرد.


گنبد حرم آقا برای ما حکم یک کپسول بزرک اکسیژن را دارد. باید هر چند وقت یکبار بیاییم و مخزن حیاتمان را شارژ کنیم و دوباره جان بگیریم.

دلخوشی ما در این عالم همین است که گفته اند به تعداد دفعاتی که به زیارت آقای جان مشرف شدید علی بن موسی الرضا نیز پس از مرگ به دیدارتان خواهد آمد.

سرمایه ای بیش از این وعده روح افزا و طرب انگیز برای آخرتمان نداریم.

به حرم که وارد می شوی و میگویی سلام آقا یعنی آقای من تو از طرف من خیالت راحت باشد سلامت می مانی و روح و راه و اندیشه ات گزندی از جانب من نخواهد دید و دلت از دست من به درد نخواهد آمد.

یک نفر که مهمانتان کند انصاف داشته باشید و معرفت به خرج دهید دغدغه تان می شود اینکه هوایش را داشته باشید و محبتش را به طریقی جبران کنید. محبت امام را چگونه میتوان پاسخ داد؟ امام رضا جلوه ای از ثبوت آیه "راضیة مرضیه" است. هم از خدا و آنچه مقدر دانسته راضی است و خدا هم از او چنین است.

رضا مدخل ورود به جمع باصفای عباد الرحمن است "وادخلی جنتی" را نوید می دهد اگر اهل باشیم و حصن "انا من شروطها" را پذیرفته باشیم.

امام بعد از مرگ به دفعات زیارتت به دیدار تو می آید و چادر ضد حریق "أمن من عذابی" را بر سرت می کشد اگر از باب رحمتش به "کلمة لااله الاالله" وارد شده و قلعه گنج توحید را به کسی و چیزی نفروخته باشی.

اگر از امام حاجت می خواهی جز شکر زیارت ذکری بر زبان نیاور که این شکر، نعمتت را افزون نموده و دنیا و آخرتت را با زیارت مکرر جمال رضایت حق، برکت خواهد داد.

دخیل ارادت ما به پنجره فولاد عشق آقا بسته باد تا ابد ان شاءلله.


وکیل پایه یک آمد مصاحبه کرد که افتضاح سد لفور را ماستمالی کند. گفت: چند زن و مردی که سوار بر قایق در آبهای سد لفور اقدام به کشف حجاب کردند همگی (لابد حتی صاحب قایق) با هم محرم بودند و به تصور اینکه کسی آنجا نیست که آنها را ببیند با این سر و وضع می چرخیدند و عکاس، دوربین حرفه ای داشت و قصد تجسس و .!

همانطور که مستحضرید این بابا وکیل است نه قاضی و به تناسب شغلش بستگی دارد که می خواهد از طرف چه کسی صحبت کند. مثلا اگر همین فرد وکیل معترضین باشد اینگونه خواهد گفت که: فضای رودخانه و سد و . فضای عمومی محسوب شده و کشف حجاب در آن ممنوع است و اصلا چنین موقعیتی مصداق حریم خصوصی نیست که کار عکاس تجسس به حساب بیاید و . با این وصف زیاد حرف ایشان را جدی نگیرید.

اما

سخن اصلی این است که وضعیت زننده پوشش بعضی از گردشگران در مناطق مختلف کشور اعم از لفور و کلاردشت و سواحل خزر و خلیج فارس و . به شهادت تصاویر مختلف و متعدد و نیز به گواه مسافران بسیار آزار دهنده است و گاه احساس می شود مقام قضایی یا نهاد انتظامی انگیزه لازم برای مقابله با ناهنجاری ها را در وجود خود احساس نمی کند.



اگر کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را تا کنون نخوانده اید شک نکنید که ضرر کرده اید.

این را کسی به شما می گوید که اهل مطالعه آثار مختلف دفاع مقدس در نزدیک به سه دهه است و خودش دستی به کار نویسندگی دارد و از این فضا بیگانه نیست.

کتاب خاطرات ابراهیم هادی، رمان نیست و آب بسته نشده و از پردازش های وهم انگیز و غیر واقعی به دور است.

متن آن با قلمی ساده به نگارش درآمده و نویسنده حقیقت را آنگونه که هست فقط با مدد فن درست نویسی به مخاطب ارائه داده است. از این باب خاطرات شهید هادی رنگ و بویی صادقانه داشته و به دل می نشیند.

اما راز دیگری نیز در این اثر نهفته که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

فارغ از جنبه های معنوی و حماسی شخصیت عبد مخلص خدا شهید پهلوان ابراهیم هادی که از عرفای بزرگ وادی ایثار و شهادت است نویسنده یا نویسندگان اثر نیز با تأسی از سیره آن شهید بزرگوار، اسم و رسمی برای خود قائل نبوده و به رغم تیراژ وسیع کتاب، از وسوسه شهرت چشم پوشیده و از درج نامشان بر شناسنامه اثر اجتناب ورزیده اند.

کتاب ابراهیم هادی نشان می دهد گیرایی و توفیق یک اثر بیش از آن که نیازمند بهره گیری از روش های جشنواره پسند و سبک های نوین هنری باشد نیازمند محتوایی غنی، قلمی صادق و دل صاف و بی پیرایه خالق اثر است.


در جریان انتخابات شورای اسلامی! شهر بابل فهرستی پانزده نفره منتشر نموده و به شهروندان پیشنهاد دادم که به هر یک از این پانزده نفر رأی بدهند به نفع پیشرفت شهر و دیارشان است. در بین این پانزده نفر اسامی جعفر واثقی، مرمر فیروزپور، رضا شافعیان و . به چشم می خورد. برای این دوستان متنی مستقل و تبلیغی نیز نگاشته و منتشر کردم.

در حال حاضر با توجه به رفتارهای خاص و ی این دوستان پی به اشتباه خود برده و از رأی و تبلیغ برای واثقی و فیروزپور ابراز ندامت می کنم.

از نظر من خانم فیروزپور نشان داده است به حواشی ی و تعلقات جناحی بسیار علاقمند است و آقای واثقی هم تفاوتی با سیف الرضا شهابی ندارد.

چه فرقی می کند جواد بیژنی با دست راست خود امضا می کند یا با دست چپ؟!

از باب هزینه فایده، چنان که پیشتر و مفصل و بارها نوشته ام با اصل وجود شوراهای شهر مخالفم.

شورای شهر بابل را با توجه به بدنامی اعضای مستعفی و بعضی اعضای فعلی، مستحق پلمپ و تعطیلی می دانم و همچنان مصرّ به انحلال آن هستم.

اما درباره دو فرد مذکور به همان میزان که برای رأی آوردنشان تلاش کردم برای رأی نیاوردنشان در دوره های بعد تلاش خواهم نمود. درباره آق هم از باب حدیث رفع القلم فعلا سکوت می کنم.



حجت الاسلام سید مرتضی پورعلی، مسئول گروه فرهنگی تبلیغی بقیة الله:

حدودا پنج سال قبل بوده که اعضای گروه تبلیغی بقیه الله در اقدامی نو و مبتکرانه دل به دریا زدند و قدم های جدیدی را درسواحل بابلسر ایجاد نمودند

طلاب جوان مازندرانی گروه بقیه الله با سه هدف مهم در سواحل بابلسر در سال۱۳۹۳حضور پیدا کردند:

 ۱.وظیفه طلاب و قشر مذهبی درقبال تفریح حلال چیست؟

۲.چگونه میتوان با روش و مدل جدیددرسواحل وتفرجگاه ها امر به معروف و نهی از منکر نمود؟

۳.شهرهای ساحلی مازندران به خصوص شهرستان ساحلی زیبای بابلسر را باچه مدل والگویی میشود بعنوان یک شهر ساحلی امن و اخلاقی درسطح جهان معرفی نمود؟

 با پژوهش های زیادی که طی این پنج سال به صورت کاملا جدی ومیدانی صورت گرفته است اعتقاد اعضای گروه تبلیغی بقیه الله بر این است که سواحل زیبای بابلسر دارای ظرفیت بسیار بالاجهت جذب مسافر و توریست داخلی و خارجی میباشد و میشود سواحل بابلسر را بعنوان یک شهر ساحلی زیبا درجهان اسلام معرفی نمود

در یکی دو سال اول حضور طلاب گروه بقیه الله، شبکه های مجازی ورسانه ها و مطبوعات به این اقدام اثرگذار طلاب واکنش مثبت نشان دادند تاجایی که در چند هفته تیتر بسیاری از رسانه های مجازی باعنوان حضور طلبه های بابلسری درسواحل بابلسر بعنوان یک خبر مهم فرهنگی دست به دست میشد.

این حرکت آنقدر مهم و اثرگذار بوده که دو شبکه ضدانقلاب من وتو و بی بی سی هم کلیپ هایی را جهت تضعیف این حرکت تولید نموده و در رسانه هاو شبکه های مجازی خود پخش نمودند.

اما اعضای گروه تبلیغی بقیه الله هر سال مصمم تر به فعالیت خودادامه دادند تاجایی که بعدازپنج سال نهادی مختلف فرهنگی کشور مانند:

شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور

ستاد امربه معروف ونهی ازمنکر کشور

سازمان تبلیغات کشور

فرهنگی بسیج کشور و دیگر نهادها از گروه تبلیغی بقیه الله درخواست مدل سازی این حرکت دردیگر استانها را خواستار شدند که تاکنون این گروه دربسیاری از استانها دوره های آموزشی مختلفی را برگزار نموده است.

سخن درباره فعالیت ها این گروه درسطح ملی وآینده آن بسیاراست وقصد گزارش دهی را نداریم.

اما سخنی بامسئولین محترم شهرستان بابلسر: 

طی این پنج سال حضورمان درسواحل بابلسر به لطف خدا و اهل بیت مدیون هیچ یک ازمسئولین شهری بابلسر نبوده ایم.

ایده وحرکت ازخود اعضای گروه بقیه الله بوده وان شاءالله ادامه هم خواهد داشت.

اما سوال ما از مسئولین شهری این است

مجموعه ای که دراین حد به صورت کاملا مستقل توانسته موفقیت های خوبی را درسطح ملی به نام بابلسر بدست بیاورد چرا بعداز پنج سال فعالیت جدی خودجوش ، باید گیر یک کانکس جهت فعالیت های خود درساحل باشد؟

و از ماه ها قبل با پیگیریهای فراوان هنوز این امر اتفاق نیفتد؟

سوال ما از مسئولین شهری این است که چطور مجموعه ای که پنج سال به صورت کاملا عملی و میدانی درسواحل حضور دارد یکبار از این مجموعه در جلسات ساماندهی سواحل دعوت نشده است تا از نظرات جوانان دغدغه مند این شهرستان هم استفاده گردد؟!

مسئول شهری که هیچ ارتباطی با بحث سواحل ندارد در جلسات حضور دارد، مسئولی که یکبارهم حتی شاید به صورت میدانی درکنار مردم ساحل نبوده است در جلسات تصمیم گیری سواحل حضور دارد،

اما از مجموعه ای که درسطح کشور از برنامه ها و نظرات آنها استفاده میشود، مسئولین شهری حتی برای یک بارهم از نظرات آنها استفاده نکرده اند؟!

چرا برای یکبار، حتی برای یک بار یک مسئول شهری (به غیر از امام جمعه)طی این پنج سال برای خدا قوت گویی به طلاب جوان وارد ساحل نشده و از نزدیک کار آنها را مشاهده نکرده است؟

کاری که نزدیک به پنج بار به صورت مستند، گزارش، پخش زنده از رسانه ملی پخش شده است.

گله ما از نوشتن این مطالب صرفا بخاطر عدم نگاه مسئولین به مجموعه ما نیست

ما هدفمان، راهمان ومسیرمان مشخص است

کار خودمان را انجام خواهیم داد

گله از آن است که چرامسئولین شهری به ایده ها نظرات و برنامه های جوانان این شهرستان اهمیت نمیدهند

نه تنها در موضوعات فرهنگی،

که در زمینه های دیگرهم متاسفانه از نظرات جوانان نخبه این شهرغافل اند چرا تنها شهرستانی که بیشترین مسافر در ایام تابستان و نوروز را دارد، سواحل آن به بدترین شکل ممکن اداره میشود و هیچ نظارتی بر آن نیست؟

آقایان مسئولین،

همچنان که از نام شما مشخص است شمامسئولی، یعنی باید به مطالبات،سوالات، و درخواستهای مردم پاسخ دهید

مجموعه گروه بقیه الله با افتخار، تمام موفقیت های خود را مدیون شهر بابلسر،(نه مسئولین بابلسر)میداند

 مابرای هدف وانگیزه خودمان تلاش خواهیم نمود،

نگاهمان هیچ وقت به شماها نبوده ونخواهد بود

اما یادتان باشد شما در پیشگاه خدا واین مردم مسئول هستید مابرای شهرمان طرح دادیم، ایده دادیم

حتی برای درآمدزایی سواحل برنامه نوشتیم، ما قدم های خودمان را برداشتیم، این شما بوده اید که نشنیدید،ندیدید،

نخواندید و توجه نکردید.


wh7y_1562246346833.jpg


خیلی ها التماس دعا گفتند.

خیلی ها خواستند که نایب ایاره باشم.

حالا زیارت من که زیارت نیست و دعایم دعا

اما به زعم خود اگر حالی بود همه دوستان و حق داران را در کنار ضریح بانوی کرامت یادی کردم و دعایی

گروه موزیک نظامی که داشت همراه دسته شادی و با گل و عطر و سلام و صلوات وارد حرم می شد یکهو سبک و سیاقش را تغییر داد و موسیقی کجایید ای شهیدان خدایی را نواخت تا یادمان نرود همین خانم که جای فاطمه را برایمان پر کرده و زینب ثانی نیز لقب گرفته منشأ تحول جوانانی است که مرزهای جغرافیای اسلام را در دفاع از حیثیت حق، به خون پاک خویش زینت داده اند.

دهه کرامت به همه کریمان و صاحبان دل های دریایی مبارک.

تصویر بالا را همین دیروز در کنار ضریح گرفتم اما تصویر پایین را چند سال پیش در یک صبح سرد زمستانی تهیه کردم که همیشه از تماشای آن لذت می برم. تقدیم به دلدادگان کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها.


thq9_img_1057.jpg



صفحه ریحانه اگر چه زیر مجموعه ای از سایت ای دات آی آر است؛ اما به نوعی باید آن را یک پایگاه مستقل مجازی در ارائه سبک زندگی اسلامی دانست.

دسته بندی مطالب بر اساس فرمایشات مقام معظم رهبری در حوزه خانواده و بهره گیری از آیات و روایات پیرامون حیات طیبه اسلامی تنها ویژگی این صفحه مجازی نیست.

بهره گیری از تصاویر جذاب و به روز و گاه نقاشی های فانتزی از دیگر نقاط مثبت این حرکت موثر فرهنگی است که سطح توجه مخاطب را نسبت به مطالب سایت افزایش می دهد.

به نظر می رسد این پایگاه مجازی که یکی از غنی ترین منابع تربیتی در عرصه سبک زندگی و خانواده محوری است هنوز آنگونه که باید به علاقمندان معرفی نشده است. خوب است فعالان فضای مجازی با معرفی اجمالی این پایگاه و ارسال نشانی آن در شبکه ها و پیام رسان های اجتماعی، زمینه معرفی بیشتر این حرکت فرهنگی را فراهم آورند. نشانی صفحه ریحانه:

http://farsi.khamenei.ir/reyhaneh/



عدالت وجوه مختلفی دارد.  یکی از مهم ترین جلوه های عدالت، عدالت ورزی درباره خود است. این که انسان حق و حد خودش را بداند و خودش تقوا به خرج داده و مانع از آن شود که چیزی فراتر از آن چه باید، نصیبش شده و یا جایگاهی ناحق به او تعلق بگیرد.

رسیدن به این مرحله از خودسازی و معرفت، نیازمند تمرین و مراقبت از هواهای نفسانی است. این که انسان نه تنها امتیازی بیش از دیگران برای خود قائل نباشد بلکه حتی برای درک شرایط دیگران، خودش را از نظر مادی در سطح آنان نگاه دارد، ویژگی زیبای مدیریت و شخصیت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام است.

به راستی اگر مدیران جامعه اسلامی همگی با تأسی از سیره امیرالمومنان و درس آموزی از رفتار علوی سرداران شهید دفاع مقدس، زندگی شخصی خود را در سطح مردم عادی قرار داده و امتیازی بیشتر برای خود قائل نباشند سطح اعتماد عمومی به مسئولان افزایشی چشمگیر خواهد داشت.

 مهدی باکری، فرمانده لشکر بود و برادرش حمید، معاونت او را بر عهده داشت. این دو وقتی برای ساده‌ترین نیروهای لشکر در شب عملیات، چلو مرغ تدارک می‌دیدند، خود به نان خشک و آب بسنده می‌کردند.

در خاطره زیبای دیگری از مرام و مروّت فرمانده دلیر لشکر عاشورا، شهید مهدی باکری می خوانیم:

. به سمت یخچال دستی می‌روم. یکی از خربزه‌ها را برمی‌دارم. بلافاصله پاره‌اش می‌کنم و ریف خربزه‌ی خنک را قاچ قاچ می‌کنم.

ـ بفرما! تو این هوا می‌چسبد!

دست او را می‌بینم که دراز می‌شود. با دو انگشت سبابه و شست، اولین قاچ را می‌گیرد. ناگهان دستش را پس می‌کشد. جای انگشتانش بر روی قاچ خربزه می‌ماند.

 ـ چی شد آقا! چرا میل نمی‌کنید؟

 سکوت می‌کند و نگاه مهربانش را به من می‌دوزد. قلبم می‌خواهد از جا کنده شود.

ـ به خدا از پول خودم خریده‌ام آقا مهدی. خربزه را برای شما قاچ کردم. چرا نمی‌خورید؟

با صدایی که تا آخر عمر در درونم تکرار می‌شود، می‌گوید: بچه‌های توی خط نمی‌توانند به این خنکی خربزه بخورند. بعض راه گلویم را می‌بندد. جای دو انگشت آقای مهدی هنوز روی قاچ خربزه باقی مانده است.»1

1. عبدالمجید نجفی، راهیان شط، ص 68، کنگره‌ی سرداران شهید آذربایجان.


امام جمعه پردیسان قم انسانی دلسوز و متعهد است. این گله دوستانه به معنای نادیده گرفتن نقاط مثبت ایشان نیست.

شهرداری قم از همه مناطق این شهر عوارضی یکسان را دریافت می کند و بالطبع باید به همه بخش های این شهر خدماتی یکسان ارائه بدهد.

متأسفانه شهرداری قم در اقدامی تبعیض آمیز زباله های منطقه پردیسان را یک شب در میان جمع می کند و از مردم این منطقه خواسته که زباله هایشان را چهل و هشت ساعت در منزل نگهداری کنند. 

شهرداری قم هیچ گاه حاضر نیست چنین دستورالعملی را برای مناطقی صادر کند که حضرات مسئولین در آن ساکن هستند.

این وسط انتظار بود امام جمعه پردیسان نسبت به این بی عدالتی اعتراض کند که متأسفانه ایشان طرف شهرداری را گرفت.


من طرفدار مشایی نیستم و بسیاری از حرفها و کارهای او را اشتباه و هزینه ساز می دانم

اما 

همان هایی که روزی او را "جاسوس یهود" می خواندند و معتقد بودند "روح ابوبکر در جسم او حلول کرده"، تا به این وسیله، رییس جمهور وقت را از عرصه برانند، حالا مجبورند درباره جاسوسی دشمنان و شبکه های نفوذ تنیده بر پیکر مخالفان او فیلم و سریال بسازند.


خیلی وقت ها احساس می کنیم برای خودمان کسی شده ایم، اسم و رسمی پیدا کرده ایم، مال و منالی به هم زده ایم، احساس می کنیم دیگر از دماغ فیل افتاده ایم و تافته جدا بافته هستیم و این ماییم که کن فی می کنیم و اراده خود را به واسطه موقعیتی که داریم تحقق می بخشیم و . بعد یکهو همه چیز خراب می شود، کارها روی روال پیش نمی رود، ورق بر می گردد، حالمان گرفته می شود، انگار پنچر می شویم و می فهمیم نه؛ همچین قدرتی هم نداریم و کسی نیستیم و اصلاً خبری نیست، درست مثل نمرود که حس خدایی داشت و آخرش یک پشه او را از پای درآورد.

یک لیوان آب هم برای خودش کارایی دارد. می تواند کسی را از تشنگی نجات دهد، گیاه خشک شده ای را احیا کند، شعله ای کوچک را خاموش سازد و . اما همین! کارایی و توانش محدود است. اندکی آفتاب آن را تبخیر می کند و تمام! یک لیوان آب کجا و اقیانوس کجا؟

به سیاق "نفختُ فیه من روحی" حسّ خدایی گاه به سراغمان می آید. خدایی بودن خوب است، انسان اگر خدایی شود تلاش می کند شبیه خدا باشد، دانا، صبور، مهربان، رزاق، عادل و .؛ خدایی شدن خوب است؛ اما خدا شدن، نه! خدا یکی است و بس.

یک آن، یک نفس، یک ثانیه، یک حادثه . فاصله بین این دنیا با جهان آخرت است. یک آن ممکن است همه آنچه که داریم به فنا برود. یک لحظه ممکن است نفس بیرون نیاید، سنگی گذر کند، پایی بلغزد و . تمام! وقتی نمی دانیم یک ثانیه دیگر زنده هستیم یا نه، وقتی می دانیم دوام هر آنچه داریم منوط به اراده و لطف خداست و یک آن ممکن است حادثه ای هر آنچه از عالم ماده نصیبمان شد را از دستمان بستاند، چرا غرّه شویم و تکبّر بورزیم و فخر بفروشیم و خدا شویم؟!

ما فقط بنده حضرت یکتاییم و بس. خلیفة اللهی شده، خدایی شدن است؛ بنده بودن و بندگی کردن. یقین بدانیم تنها این خداست که می ماند و مسبب الاسباب اوست و بس. صفرها کم باشند یا زیاد، زمانی ارزش پیدا می کنند که در کنار عددی قرار بگیرند. یک لیوان آب در مقابل اقیانوس چه ارزشی دارد؟ ما بی خدا، هیچیم.

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ  *البقرة107*

مگر ندانستى که فرمانروایى آسمان ها و زمین از آن خداست؛ و شما جز خدا سرور و یاورى ندارید؟


دولت اعلام کرده برق سازمان ها و ادارات پرمصرف رو قطع میکنه! این تصمیم برای مقابله با استفاده بیش از حد وسایل سرمایشی در ادارات دولتی اتخاذ شده.

حالا به نظر شما برق یه اداره قطع بشه و عملاً کارهای اجرایی اون که وابسته به رایانه و اینترنت و . هست تعطیل بشه دودش به چشم کی میره؟ کارمندا یا ارباب رجوع؟!


mrlr_1557146452613.jpg


qamk_1561401090191.jpg

تصویر اول مربوط است به روستایی در اطراف قم، همین شهر گرم و کویری که حالا به برکت بارش های خیره کننده بهاری، آب در رودخانه های آن جریان دارد. دوستانی که این روزها به قم و حرم بانو مشرف شوند می بیینند که مردم در رودخانه ای که در جاده ساحلی و پیرامون حرم گذر می کند بساط پهن کرده و بچه هایشان در حال آب بازی هستند. 

تصویر دوم هم مربوط است به مشهد.

تماشای چنین مناظری در تابستان سال های پیش غیر ممکن بود. لطف خداست که امسال تابستان می توان گرما را با خنکای لذت بخش آب رودها دلپذیر ساخت.

به ما گفته اند که شکر نعمت سبب افزایش نعمات است. خدا را شکر کنیم و قدردان این لطف بی انتها و کریمانه او باشیم.



امیر سرلشکر خلبان شهید جاویدالاثر ابوالحسن ابوالحسنی درونکلا متولد 1329 شهرستان بابل است. شهید ابوالحسنی در سال 1353 موفق به اخذ نشان و مدرک خلبانی شد و به جمع تیز پروازان هواپیمای شکاری F5 پیوست و بعدها دوره‌های معلمی خلبانی را نیز گذراند.

در دوران جنگ تحمیلی، داوطلبانه پروازهای زیادی را برای حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب انجام داد تا اینکه در ساعت 11 صبح روز پنجم آذرماه 59 به مأموریت برون‌مرزی بمباران تأسیسات برق سد دوکان اعزام شد که پس از انجام مأموریت، براثر اصابت موشک، هواپیمایش به آتش کشیده و مفقودالاثر شد.در تاریخ 22 شهریور 60 بود که گواهی شهادت شهید ابوالحسنی از سوی صلیب سرخ جهانی به خانواده‌اش اعلام‌شده و پیکر پاک ایشان نیز تا کنون مفقود باقی‌مانده است.

او در زمان گذراندن دوره آموزش خود در کشور آمریکا، بی اعتنا به زرق و برق خیره کننده تمدن پوشالی غرب، نامه ای برای خواهر خود نوشت و تأکید کرد:

"خواهر من چیزی که برای یک زن با ارزش است، حفظ حجاب است. خواهر من در هر مرحله زندگی‌ات آن اصل زینبی بودن، زینبی زندگی کردن و حفظ حجاب و عصمت را فراموش نکن."

برگرفته از اسناد شهید در آرشیو سازمان حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس مازندران


به بهانه تبرئه یکی از پیرغلامان اهل بیت علیهم السلام

برادر موجّه و خوشنامی که عمرش را در راه شهدا و اهل بیت علیهم السلام خرج کرده با شکایت امام جماعت یکی از مساجد بابل به دادگاه رفت که حکم تبرئه او دیروز صادر شد. تمام مدتی که از جریان تشکیل این پرونده مطلع بودم به عنوان یک طلبه خجالت می کشیدم که یک هم لباس من بخاطر چند کلمه حرفی که آخرش هم ثابت نشد، از یک ریش سفید مومن شکایت کرده است.

چندی پیش هم شاهد ائتلاف دو طیف حجتیه و فتنه در شکایت از یک خوشنام بودیم که آخرش به جایی نرسید.

همین ایام، رییس دادگستری و دادستان بابل به خاطر متنی از یک پاسدار آزاده به زیر مجموعه خود شکایت بردند و .

از این دست اخبار را متأسفانه زیاد می شنویم. فلان صاحب باشگاه، فلان عضو شورا، فلان شهروند و . به خاطر حرفی درست یا غلط زود به راهروهای دادگستری رفته و . به نسبت آشنایی با فضای ی بعضی شهرهای دیگر و البته به اذعان بعضی مسئولان قضایی و امنیتی استان و کشور می توانم ادعا کنم درصد شکایت و شکایت کشی در بابل کمی به نسبت اغلب شهرهای همطراز، چشمگیرتر است.

آمار شکایت به خاطر حرف و سخنی ناخوشایند و غیرمنتظره که حریم فردی را خدشه دار می سازد، نشانه مثبتی از ظرفیت اشخاص و بزرگ منشی آنها نیست.

اساتید اخلاق و صاحبان فضل معتقدند کثرت آمار مراجعه به نهادهای قضایی در هر جامعه ای نشانه افول اخلاق در آن جامعه به شمار می آید. کدام امام و عالم و سردار شهیدی را می شناسید که از دست انگ و رنگ دیگران در امان مانده باشد؟ کدام امام و عالم و سردار شهیدی را سراغ دارید که دشمنان و مخالفان خود را با اخلاق کریمانه، شرمنده نساخته باشد؟

حتی اگر بعضی انتقادها فراتر از نقد، بدل به هجو شده باشد متانت و بزرگواری مخاطبان، مقتضی صبوری و گذشت است.

فارغ از همه نقدها و گلایه ها به شهردار اسبق بابل؛ اما به رغم انتشار ده ها صفحه نقد و گاه هجو و . توسط منتقدانش، هیچ گاه شاهد بهره گیری از اهرم دادگاه برای برخورد با آنها از سوی او نبودیم که این قلم به سهم خود سطوری را در وصف این کرامتش به نگارش درآورد.

اگر نمی توانیم سیره علی علیه السلام را تبعیت کنیم سیره یاران علی را لااقل بیاموزیم آنجا که بزرگ سردار سپاه مولا، در مواجهه با مردی هتاک که زباله ای متعفن بر سرش ریخت، نه شمشیر کشید نه دستور سه روز بازداشت  را صادر کرد و نه تهدید و توهین و شکایت و . به مسجد رفت و برای هدایتش به نماز ایستاد.

با امثال مدیر بد دهن آن باشگاه و فلان عنصر فتنه گر و فاسد و . کاری ندارم؛ اما از یک استاد حوزه، رییس یک نهاد قضایی و . انتظار می رود الگوی فرهنگی جامعه دینی بوده و به آموزه های اخلاقی دین ملتزم مانده و سعه صدر داشته باشند.

طبیعی است وقتی معلمان و مسئولان جامعه نتوانند اهل بزرگواری و گذشت باشند، اشاعه فرهنگ متانت و مهربانی و بزرگ منشی در جامعه، توقع بیجایی است.



استقلال اقتصادی مهم است، [امّا] اوّل در زمینه‌ی فرهنگی عرض بکنم؛ استقلال فرهنگی به اعتقاد بنده از همه‌ی اینها مهم‌تر است. استقلال فرهنگی در این است که سبک زندگی را، سبک زندگی اسلامی - ایرانی انتخاب بکنیم. بنده در باب سبک زندگی دو سه سال قبل از این مفصّل صحبت کردم؛ سبک زندگی از معماری، از زندگی شهری، از زیستِ انسانی، از پیوندهای اجتماعی تا همه‌ی مسائل گوناگون را شامل میشود. تقلید از غرب و از بیگانه در سبک زندگی، درست نقطه‌ی مقابل استقلال فرهنگی است. امروز نظام سلطه بر روی این مسئله دارد کار میکند؛ همین مسئله‌ی مهندسی اطّلاعات، این ابزارهای جدیدی که وارد میدان شده است، اینها همه ابزارهایی هستند برای تسلّط بر فرهنگ یک کشور. بنده با این حرف نمیخواهم بگویم این ابزارها را از زندگی خودمان خارج کنیم؛ نه، اینها ابزارهایی هستند که میتوانند مفید واقع بشوند امّا سلطه‌ی دشمن را از این ابزارها بایستی سلب کرد. نمیتوانید شما برای اینکه مثلاً فرض بفرمایید رادیو و تلویزیون داشته باشید، رادیو تلویزیونتان را بدهید در اختیار دشمن؛ اینترنت هم همین‌جور است، فضای مجازی هم همین‌جور است، دستگاه‌های اطّلاعاتی و ابزارهای اطّلاعاتی هم همین‌جور است، اینها را نمیشود در اختیار دشمن قرار داد؛ امروز در اختیار دشمن است؛ وسیله و ابزار نفوذ فرهنگی است؛ ابزار سلطه‌ی فرهنگی دشمن است.۱۳۹۵/۰۳/۱۴ 

بیانات در مراسم بیست‌ و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) 


آن موقع که اتوبوس های درون شهری (شرکت واحد) بلیتی بود (بلیت کاغذی)، بعضی ها را می دیدم که یواشکی پیاده می شدند  و بلیت را به راننده نمی دادند! استدلالشان این بود که ما از دولت طلبکاریم و این قدر حق ما را خورده اند که حالا داریم ذره ای را پس می گیریم و ای بابا! نمی دانی کجاها دارند چقدر می خورند و این چیزی نیست در برابر بخور بخورها و .

خیلی هایمان خودمان را از بیت المال طلبکار می دانیم.

کارمند ساده ای بود در یک اداره فرهنگی معمولی و کم خاصیت، می گفت: من چرا نمی توانم با این وضع درآمدم سالی دوبار خانواده ام را با هواپیما به مسافرت خارج از کشور ببرم؟! رویم نشد بگویم بود و نبود تو در این اداره چه نفعی برای مردم دارد که حالا اینطور طلبکاری؟

بعضی ها، عرض می کنم بعضی ها! عاشق مأموریت اداری هستند و گاه برای خودشان مأموریت تراشی می کنند. نه فقط بابت دریافت حق مأموریت که .

بگذارید برایتان مثال بزنم:

نمایشگاهی بود از جاذبه های گردشگری شهرهای مختلف کشور در جزیره کیش. به شهرداری هر شهر غرفه ای چهار در پنج متر می رسید که بتوانند در همان فضا با ارائه چند تصویر یا محصول سنتی، شهر خودشان را به دیگران معرفی کنند. خیلی از شهرها اصلاً در این نمایشگاه شرکت نکردند. آنهایی هم که شرکت کردند یک یا دو کارمند را برای اداره غرفه به کیش اعزام کردند. آن وقت یازده نفر از اعضای شورای یکی از شهرها به بهانه بازدید از غرفه کوچک دو نفره شهرشان، به خودشان مأموریت دادند که با هواپیما بروند در بهترین هتل کیش مستقر شوند و .!

از همین بعضی ها، بعضی ها را سراغ دارم که وقتی به مأموریت می روند انگار عقده سال ها بی پولی و محرومیت را در دلشان نگه داشته اند یا این که خدای ناکرده خودشان را جای قوم مغول فرض کرده که به مردم حمله کرده و دنبال غارت اموالشان هستند، باید بهترین غذا، هتل چند ستاره استخر دار و بهترین هواپیما را در اختیار داشته باشند. آدم حتی با اموال خودش هم این کار را نمی کند.

گاه بعضی افراد هزینه هایی را به بیت المال تحمیل می کنند که آدم به این نتیجه می رسد تعطیلی آن میز و جایگاه نفع بیشتری برای مردم دارد تا وجود پرهزینه آن. دیده اید بعضی ادارات دولتی چه بریز و بپاشی در مصرف انرژی دارند و .

اینها البته مدعی هستند کار خلاف قانونی مرتکب نشده و کار خلاف قانون را تنها کسانی مرتکب می شوند که رسماً از کیسه بیت المال اختلاس کنند و .

عدالت حکم می کند انسان خزانه بیت المال را متعلق به همه مردم بداند و همان طور که در مصرف دارایی های خود وسواس و دقت نشان می دهد در استفاده درست از بیت المال نیز اهتمام بورزد.

یک مسلمان با تأسی از آموزه های مکتب عدل علوی، می داند که در قبال هر ذره تصرف در بیت المال باید در پیشگاه خدا پاسخی مشروع داشته باشد، می داند که صرفه جویی در هزینه های عمومی می تواند منجر به آبادانی و توشعه کشور و رفاه جامعه شود.

خاطره ای جالب و آموزنده از شهید عبدالحسین برونسی، الگویی از یک مدیر دلسوز و انقلابی را در جامعه اسلامی ترسیم می نماید:

فرمانده تیپ که شد، یک ماشین اجباراً تحویل گرفت. یک راننده هم به‌ او معرفی کردند و گفتند: ایشون شبانه‌روزی، هر جا که بری، باهاتون هستن. این یکی را قبول نکرد. بهش‌ گفتم: شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه. گفت: تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بنشینم؟ گفتم: نه. گفت: پس راننده نمی‌خواهم. پرسیدم: تو شهر می‌خوای چه کار کنی؟ کمی فکر کرد و گفت: خوب حالا این شد یک چیزی، تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگر خواستم برم، با راننده میرم.

چند وقت بعد که رفتم مشهد، یک روز آمد پیشم، گفت: یک فکری برای این گواهینامه‌ی ما بکن سید. به خنده گفتم: شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می‌خواهی چه کار؟ گفت: همه‌ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده؛ اونم راننده‌ای که حقوق بیت‌المال رو می‌گیره و مخارج دیگه هم زیاد داره. خواستم باب مزاح را باز کرده باشم، گفتم: خوب این بالاخره حق یک فرمانده تیپ هست. گفت: شوخی نکن سید! همین ماشینی هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می‌ترسم قیامت نتونم جواب بدم، چه برسه به راننده. بعد از مدتی گواهینامه گرفت. گفتم: شما هم زیاد سخت می‌گیری حاج آقا. با گریه گفت: خداوند روز قیامت از پول و اموال خصوصی و حلال انسان، که دسترنج خودشه، حساب می‌کشه، چه برسه به بیت‌المال که یک سرسوزنش حساب داره.» 1

1.سعید عاکف، خاک‌های نرم کوشک (خاطرات سردار شهید برونسی)، ص 162؛ راوی سیدکاظم حسینی، انتشارات نسل کوثر.


ارسلان فتحی پور را محاکمه کنید!

نامه سرگشاده چهل تن از ون عدالتخواه حوزه علمیه قم خطاب به آیت الله رییسی

بسم الله الرحمن الرحیم

"احیا و استیفای حقوق عامه و حمایت از آزادیهای مشروع مردم از وظایف مهم قوه قضاییه است." مقام معظم رهبری(96/04/12)

ریاست محترم قوه قضاییه، حضرت حجت الاسلام والمسلمین رییسی

با سلام و اهدای تحیات الهی؛ به استحضار می رساند:

ارسلان فتحی پور، ریاست سابق کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی، سالها با مدرک جعلی و تقلبی سکاندار امور مختلف اجرایی و تقنینی کشور بود که در نهایت با تلاش نیروهای حزب الله و طلاب عدالتخواه، از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد و با کمال تعجب در نهادهای دیگر اقتصادی و مالی مشغول به کار گردید!

حضرتعالی که خود از دلسوختگان انقلاب و سربازان سرافراز دفاع از حریم ارزش ها هستید نیک می دانید که آفت مدیران ناکارآمد در مناصب مختلف، ضرری بیش از همه تحریم ها و دشمنی ها و کارشکنی های بیگانگان داشته و تصمیم سازی عناصر نااهل در مناصب نامشروع، آسیبی جبران ناشدنی را بر پیکره کشور تحمیل نموده است.

متأسفانه به رغم اثبات مدارک جعلی این نماینده سابق و تأیید وزارت علوم که غصب مناصب حکومتی و تضییع بیت المال و فریب و ی این فرد را نشان می دهد نه تنها شاهد محاکمه وی و احقاق حقوق پایمال شده جامعه نبودیم بلکه در کمال تعجب، نامبرده پس از رد صلاحیت، در پست های دیگر مشغول به کار گردید و ضمن تجدید قوا برای حضور دوباره در عرصه انتخابات مجلس، اقدام به پرونده سازی و شکایت از عدالتخواهی نموده که پیگیری های او نقش اساسی در افشای ماهیت وی داشته است!

جناب حجت الاسلام رییسی!

شما مورد اعتماد مقام معظم رهبری و امین مردم هستید و انتصاب شما در منصب قضایی موجی از امیدواری در برخورد با مفاسد اقتصادی و اجتماعی و . را در جامعه رقم زده است. به راستی اگر دادستان در جایگاه مدعی العموم وارد این پرونده و پرونده های مشابه آن می شد آیا کار به این جا می رسید که جای متهم و شاکی عوض شده و حجت الاسلام علیزاده و امثال او تاوان امر به معروف و نهی از منکر و برخورد انقلابی با عناصر نالایق و مصادیق فساد را بدهند؟

تا کی یک طلبه انقلابی در خلأ حضور دستگاه های نظارتی و قضایی، به جرم ایستادگی در مقابل اصحاب زر و زور و تزویر باید در اوج مشکلات معیشتی از این شهر به آن شهر و از این دادگاه به آن دادگاه فراخوانده شده و گاه با اعمال نفوذ صاحبان قدرت، مرارت ها و ملامت هایی ناروا را به جان بخرد؟

از حضرتعالی به عنوان سکاندار نهادی که آبروی نظام اسلامی در گرو عملکرد آن قرار گرفته و مظهر التزام جمهوری اسلامی به مبانی عدالت و ظلم ستیزی است انتظار می رود یک بار برای همیشه  برخورد با مسئولان خاطی و متقلب را در اولویت قرار داده و ضمن احقاق حقوق جامعه و ایجاد خوشبینی در مردم، از بی پروایی و طلبکاری مجرمان دانه درشت و صاحب نفوذ پیشگیری نمایید.

افتخار ما این است دنبال رو مکتبی هستیم که امام آن در بدو حکومت عدل خویش وعده داد اموال به یغما رفته را حتی اگر در کابین ن باشد و بهای کنیزان شده باشد باز خواهد گرداند؛ چرا که "در عدالت گشایشی است و کسی که عدالت بر او تنگی کند، ستم بر او تنگ تر خواهد آمد."1

1. نهج البلاغه ، خ 15، ص 57

والسلام علیکم و رحمة الله برکاته

جمعی از طلاب و ون عدالتخواه حوزه علمیه قم


می گویند یکی از معاونان رییس سابق قوه قضاییه به اتهام فساد مالی دستگیر شده است.

علی رضا زاکانی پیش تر اتهام وی را افشا کرده بود.

در این خصوص در وهله نخست، دستگاه های نظارتی باید مواخذه شوند که چرا تا کار به افشاگری نکشید با این عنصر فاسد برخورد نکردند.

اما

در مرحله بعد باید یقه رییس سابق قوه را گرفت که چرا از فرد مذکور دفاع کرده و راه را برای گسترش فساد او باز گذاشته است؟ چقدر فریاد زده شد که بعضی عناصر فاسد و قالتاق با لابی گری توانستند مشمول ماده هجده قرار گرفته و پرونده سیاهشان را ببندند و صداها به جایی نرسید که هیچ تهدید و ارعاب بچه های بالا را هم به دنبال داشت.

یک سوال هم باقی می ماند اینکه چرا اگر کسی در زمان تصدی رییس دستگاه قضا با بعضی رفتارهای او مخالفت کند ده جور اتهام و انگ می خورد اما اگر بعد از عزلش زبان باز کند تبدیل می شود به عمار انقلاب و قهرمان با بصیرت و .؟!


تعبیر جالبی است منسوب به یکی از بزرگان که می فرمود: نخود آش باشید! یعنی هر جا کار خوبی دیدید سهیم شوید، ولو در حد هزینه یک آجر برای ساخت مسجد و .

چقدر خوب است در کارهای خیر، همدیگر را تشویق کنیم.

چقدر خوب است در کارهای نیک یکدیگر سهیم باشیم.

مثلا یکی دارد می رود مشهد، زیارت آقا، مبلغی به عنوان خرج سفر، هدیه اش کنیم. این سنت نیک تا حدودی درباره زائران کربلا رواج دارد که البته کمرنگ است.

تصورش را بکنید این سنت خوب، به یک رسم مردمی تبدیل شود. چه بسا بخش قابل توجهی از هزینه سفر زیارتی مشهد و . مومنین با همین هدیه های کوچک تأمین شود. به شخصیت کسی هم بر نمی خورد، چون دارا و ندار، یکسان از این هدیه برخوردار می شوند. این سنت جا بیفتد چه بسیار از مردم که تشویق به سفر و بهره معنوی از نعمت زیارت می گردند.

چه بسیار از خدمات اجتماعی و عمرانی و درمانی و . با مشارکت حداقلی هر فرد سر و سامانی به خود می گیرد.

کسانی که آغازگر این رفتار حسنه و کار خیر فرهنگی باشند، باقیات الصالحاتی با ارزش و حقیقی را از خود به جا خواهند گذاشت. وسع ما که نمی رسد مسجد و مدرسه و کتابخانه و . بسازیم. اندک دارایی مادی خود را در سبد سهام خیرخواهی و نیکوکاری تقسیم کنیم.

خیرخواهی و نیک اندیشی وقتی به یک فرهنگ و سنّت تبدیل شود نفعش به ما و فرزندانمان نیز خواهد رسید. دیگرانی هم دست ما را خواهند گرفت. خدا در دنیا و آخرت جبران می کند. تو نیکی می کن و . هیچ کار خوبی بی پاداش نمی ماند. هر گلی زدی به سر خودت زده ای:

 إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ . (الاسراء7)


از باب من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق، نمی توان تغییر جهت فرهنگی شهرداری در مسیر حفظ ارزش های اسلامی را دید و سکوت کرد.

برنامه های شاد و سالم و معنوی دهه کرامت که هر شب به طور مستمر در چند نقطه شهر جریان داشت و برگزاری همایش عفاف و حجاب و فعالیت های فرهنگی مرتبط با آن، جلوه ای شکوهمند از حرکت متعهدانه شهرداری بابل در مسیر اعتلای ارزش های دینی و منویات فرهنگی مقام معظم رهبری در مواجهه با شبیخون دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی است.

تداوم این جهت گیری مثبت می تواند تقویت جبهه فرهنگی انقلاب و احیای هویت فراموش شده دارالمومنین را تضمین نماید که تحقق کامل آن البته منوط به مجاهدت مسئولان فرهنگی شهرداری و حمایت نیروهای فعال و دلسوخته انقلاب است.

یادمان نرود چند صباحی پیش، در همین شهر با بودجه بیت المال جامعه اسلامی، حجاب برتر در سطح بیلبوردها مورد تضعیف قرار گرفته و شادی تنها در چارچوب پوچی و ابتذال و اختلاط معنا می گردید.

بی شک، هم نیروهای ارزشی شهر با اغتنام از فرصت موجود، قادر به برداشتن گام هایی بلند در ترویج معارف مکتب وحی خواهند بود و نیز مدیریت فرهنگی شهرداری در تعامل افزون تر با نخبگان فکری و فرهنگی شهر، باقیات الصالحاتی نیک از دوران فعالیت خویش به یادگار خواهد نهاد.

 بابت رویکرد سالم و سازنده فرهنگی و همسویی آن با آرمان های بر زمین مانده انقلاب اسلامی باید به شهردار بابل تبریک گفت.

این متن در خصوص فعالیت های فرهنگی شهرداری به نگارش درآمده و وما در سایر وظایف و مأموریت های این نهاد، صادق نیست.


در حالی که یک بچه ساواکی می تواند در فضای مجازی آزادانه به هتک حریم ارزش های اسلام و انقلاب پرداخته و مسئولان قضایی به رغم اطلاع از کنار آن به سادگی عبور می کنند، یک پاسدار آزاده به خاطر انتقاد از مسئولین در اقدامی شتابزده سه روز بازداشت گردیده و سپس به زندان و شلاق و بیگاری و منع فعالیت رسانه ای!! محکوم می شود- حکمی که حتی برای بعضی اعضای فاسد و رسوای شورای شهر نیز صادر نگردید- تا بعضی از متولیان امر نشان بدهند ظرفیت مدیریت یک نهاد اسلامی را نداشته و بی اعتنا به حساسیت جایگاه خود در حفظ شئون نظام اسلامی، میز و پست و امیال نفسانی را مهم تر از حریم اسلام و انقلاب می دانند.

به راستی چرا کسانی که باید نسبت به حفظ آرامش جامعه تعهد بیشتری نشان دهند هر از گاه با اقدامی نسنجیده، فضای جامعه را به تشنج می کشانند؟

چه کسی و با چه نیّتی، عنصری را که ده سال پیش باعث بی آبرویی نهادی مهم شد دوباره به این شهر بازگرداند تا باز هم روی دست نظام هزینه بگذارد؟

حفاظت اطلاعات قوه قضاییه بیدار است؟


پیش خودشان به این نتیجه می رسند که در انتخابات تقلب شده، پس حق دارند که شورش کنند و همه جا را به آتش و خون بکشانند و ته ماجرا هم بگویند حالا کاری است که شده، دادگاه چرا؟ حصر چرا؟!

پیش خودشان به این نتیجه می رسند آن خانم مهدورالدم است پس باید او را کشت و اسلحه می کشند و روز دادگاه تقاضای عفو می کنند!

جالب است این جماعت در سال 76 با شعار قانون گرایی و اتهام طغیانگری و قانون شکنی به رقیب توانستند رأی آورده و قدرت را دست بگیرند! بعضی ها آب پیدا کنند، شناگر ماهری می شوند.


آقایان گله می کنند که چرا تعداد کانال ها و صفحات مجازی بی هویت هر روز در حال افزایش است.

اما وقتی یک نفر با هویت مشخص به انتقاد از مسئولین می پردازد به بدترین شکل ممکن با او برخورد می کنند.

مثلا پاسدار آزاده ای را به خاطر انتقاد از بعضی مسئولین در کانال تلگرامی خود به حبس و شلاق و کار اجباری و منع از فعالیت رسانه ای محکوم کردند!

طبیعی است جوانی که این رفتار حیرت آور را می بیند به این نتیجه می رسد حرف هایش را از این پس با نام مستعار و در صفحه و کانالی مجهول بیان کند تا چنین هزینه ای گریبانگیرش نشود.

آقایان برای آن که ادمین بعضی کانال ها را پیدا کنند به جای کار فنی، به روش قرون وسطایی متوسل شده و با ورود به منزل مظنونین، تلفن همراه و لپتاپ آنها را ضبط و بررسی می نمایند.

طبیعی است وقتی مردم اشتهای بعضی حضرات را برای سرک کشیدن و نقض حریم خصوصی خود می بییند از نرم افزارهای ارتباطی ساخت داخل استقبال نکرده و همچنان اپلیکیشن های خارجی را برای حفظ حریم خود امن تر می پندارند.


فیلمی پخش شد از ارتباط جنسی استاندار سابق یکی از نقاط کشور با یک زن جوان و سر و صدا بلند کرد.

یک سایت محلی توضیح داد که این مسئول در رفت و آمدهای خود به تهران با خانم کارمندی آشنا شده و بر اساس شرع، او را به عقد موقت خود درآورده و خانه ای در تهران برایش اجاره کرده و بعد توسط یک تیم جاسوسی! با توسل به تصاویر این فیلم دعوت به فعالیت بر ضد نظام گردید و نپذیرفت و .

ما که وظیفه داریم حمل بر صحت نموده و این نوع ارتباط را در وهله نخست مشروع تلقی نماییم، بحثی نیست.

انتشار تصاویر از ارتباط جنسی حتی اگر ی محصنه باشد باز هم رفتاری غلط و نامشروع است، بحثی نیست.

اما

گویا لازم است حقوق ودرآمد مسئولین کمی کاهش پیدا کند. مردم در تأمین هزینه زندگی معمول خودشان هم مانده اند. وضع مسئولین چرا اینقدر خوب است که هوس می کنند شلوارشان چند تا شده، به راحتی خانه ای دیگر در شهری بزرگ اجاره کرده و .؟!!

دوم این که ظاهرا مسأله ارتباطات مشروع بعضی مدیران در حال افزایش است و طبیعتا تله گذاری ها و اخاذی ها و پرستو بازی ها هم در این زمینه گسترش پیدا می کند. خوب است نهادهای امنیتی یا مسئولان را وادار به سفت نمودن بند تنبانشان کنند و یا لااقل مواظب رواج دام گذاری ها باشند.


 

قوّه‌ی عاقله چیست؟ عقل چیست؟ عقل در ادبیّات اسلامی فقط آن دستگاهی نیست که محاسبات مادّی میکند برای ما؛ نه، اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمٰنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان؛ عقل این است. اَلعَقلُ‌ یَهدی‌ وَ یُنجی؛ عقل این است. عقل باید بتواند انسانها را تعالی ببخشد. عقل در یک سطح، آن عاملی است که انسان را به مقام قُرب میرساند، به مقام توحید میرساند؛ در یک سطح پایین‌تر، عقل آن چیزی است که انسان را به سبْک زندگی اسلامی میرساند؛ در یک سطح دیگر هم عقل آن چیزی است که ارتباطات مادّی زندگی دنیا را تنظیم میکند؛ همه‌ی اینها کار عقل است.۱۳۹۷/۰۳/۲۰ 


 

فرض را بر این می گذاریم چند مأمور خودسر در یک نهاد امنیتی، مازیار ابراهیمی را وادار کرده اند که در مقابل دوربین اقدام به اعتراف در زمینه قتل دانشمندان هسته ای کشورمان کند. تا این جای مسأله را مازیار در مصاحبه اش با بی بی سی فارسی مطرح می کند و بسیاری نیز این روزها با پرداختن به این موضوع در صدد شماتت نهاد اطلاعاتی و گاه زیر سوال بردن نظام اسلامی هستند.

اما

از زاویه دیگر، عدالت طلبی و حقیقت گرایی نظام اسلامی است که متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته، این که دستگاه قضا بی توجه به اعمال نفوذ و پرونده سازی بعضی کارکنان متخلف یک نهاد مهم، بر اساس باور به حق و بی اعتنا به بهانه ای که ممکن است یک حکم درست قضایی به دست دشمنان انقلاب بدهد با محوریت عدالت، بیگناهی یک متهم را صادر می کند.

اگر نظام، نظام ظالمی بود الان یک متهم به قتل و جاسوسی، به رغم وجود مدارک صوری در پرونده، نمی توانست حکم برائت گرفته و آزادانه در کشور آلمان به مصاحبه با بی بی سی فارسی بپردازد.


 اکبر اتباعی طبری و باند وابسته، طبیعتا با توجه به اصالت مازندارنی خود و رییس پیشین دستگاه قضا، دنباله ها و همدستانی در این خطه دارند که شنیده شده شماری از آنها از جمله یک مقام سابق و فرزندش دستگیر شده و ممکن است عده ای دیگر نیز به مرور جلب و احضار شوند. ممکن است پرونده هایی که از سوی این باند مورد دستکاری و یا اعمال نفوذ قرار گرفته دوباره بررسی شده و .

در این بین اما باید مراقب اخبار نامعتبر و بعضی سوءظن ها و احتمالا تسویه حساب های شخصی نیز بود و هر حرف و شایعه ای را به راحتی نپذیرفت.

بنا بر اطلاع و تحقیق عرض می کنم یکی از چهره هایی که در مبارزه با باند مذکور با قاطعیت وارد عمل شد و در راستای سلامت دستگاه قضا و تقویت اعتماد عمومی نسبت به نظام اسلامی گام هایی جدی برداشت، آقای حسینی عالمی دادستان محترم استان مازندارن است.

فارغ از برخی اختلاف سلایق کوچک، پیش از این چند باری در همین وبلاگ درباره حسن خلق، هوشیاری و توان مدیریتی ایشان که یک سر و گردن بالاتر از بسیاری از مدیران استانی ظاهر شده است، یادداشت هایی را منتشر نمودم.

از جمله ویژگی های منحصر به فردی که ایشان را در شمار مدیران تراز انقلاب اسلامی معرفی می نماید، روحیه پاسخگویی است که امیدوارم اهالی رسانه قدر دان این فرصت مغتنم بوده و مجال هم کلامی و پرسشگری با این مقام قضایی را از دست ندهند.


در این سال ها خیلی ها اعم از مسئولان ارشد و سران قوا و فرماندهان نظام و . از سوی آمریکا مورد تحریم قرار گفتند. اغلب این افراد هم یا از کنار این ماجرا به سادگی گذشتند و یا به شیوه طنز و مزاح روی آورده و تحریم کنندگان خود را مورد تمسخر قرار دادند و گفتند که به تحریم خود از سوی دشمن افتخار می کنند.

این وسط اما ظریف که قصد داشت بساط تحریم ها را برای همیشه جمع کند و خودش تحریم شد، رفتار دیگری را انتخاب کرده است. چپ و راست می روند پیشش و مانند فردی که مصیبت زده باشد و قصد تسلیت داشته باشند در آغوشش می گیرند و .!

هیچ اتفاق مهم و جدیدی رخ نداده است. آمریکا برای هزارمین بار باطن خبیث خود را به حامیان گفتمان سازش و تسلیم نشان داده و اگر مسئولان ما انقلابی هستند با بی اعتنایی به این موضوع و تأکید بر ادبیات مقاومت، باید هیمنه پوشالی غرب را شکسته و سلاح تحریم او را به سخره و بی اعتنایی بگیرند.


جریان انتشار تصاویر نیمه گردشگران در سد لفور را که خاطرتان هست؟

یک عده زن و مرد مسافر که همه با هم حتی با قایقران محلی، محرم! بودند در آب های سد لفور که لابد فضای اختصاصی به حساب می آید با وضعی زننده در حال تفریح بودند که انتشار تصاویرشان موجی از اعتراض مردمی را به همراه داشت و خواب راحت بعضی مسئولان نظارتی را آشفته ساخت.

البته مشابه این تصاویر در خصوص تفرجگاه های دیگر کشور هم منتشر شد اما ظاهرا گردشگران نجیب! سد لفور جزو طایفه از ما بهتران بودند که سمبه شان پر زور بود و در حال ایجاد مزاحمت برای مظنونین به انتشار تصاویر هستند.

قابل ذکر این که همچون بسیاری از متدینان، راقم این سطور نیز لااقل در حضور تعدادی شهود عادل بارها به شماری از مسئولان امر با ذکر مصادیقی تذکر داده بود که فضای بعضی تفریح گاه ها اصلاً سنخیتی با جامعه اسلامی ندارد. از این بابت با اظمینانی که نسبت به تغافل و اهمال بعضی مسئولان نظارتی دارم به منتشر کنندگان تصاویر مربوط به ناهنجاری در سد لفور حق می دهم برای نهی از منکر، راهی جز افشای عمومی و استمداد از افکار مردم را پیش پای خود ندیده باشند.

جوانان انقلابی مازندران بنا بر وظیفه شرعی در حمایت از ناهیان از منکر به حول و قوه الهی کوتاهی نمی ورزند.


 

حجت الاسلام دکتر رضا حیدریان از چهره های موفق، جوان و دوست داشتنی حوزه علمیه شهرستان بابل و از مفاخر علمی و تبلیغی این شهر که در بین مخاطبان خود همواره از محبوبیت ویژه ای برخوردار بوده و علاوه بر حلاوت سخن و خطابه در عمل نیز مبلّغ سلوک دینی است به دعوت تولیت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها روز جمعه مصادف با شهادت امام محمدباقر علیه السلام به قم آمده و در صحن حرم سخنرانی خواهد داشت.

اگر چه قم مرکز حوزه های علمی سراسر کشور است اما فضلا و مدرّسان حوزوی شهرستان بابل در سراسر کشور به خصوص در قلب تیپنده حوزه قم، به برکت نفس قدسی اساتید صاحب فضل و کرامت، از جایگاه برجسته ای برخوردار هستند.

جامعه مذهبی شهرستان بابل در عرصه های علم و هنر و تبلیغ و رسانه و ورزش و . بارها در سطوح ملی خوش درخشیده است.

ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای همه این عزیزان که روح خودباروی را در شهرشان می دمند امیدوارم مسئولان دیار مومنان نیز بیش از پیش به وظایف خویش در قدرشناسی و بهره مندی از مواهب تربیتی و دینی شهر عمل نمایند.


در بعضی از گروه های مجازی بحث سر این است که آیا ظریف خائن محسوب می شود یا این که بر اثر اشتباه باعث خسارت شده است؟

در چند گروه بحث سر این موضوع به جدل و دعوا تبدیل شده است.

اگر مباحث ی سال های نخست انقلاب را دنبال کرده باشید لابد دیده اید که مشابه این بحث سر موضوع بنی صدر هم مطرح بوده که آیا این سید آقازاده، خائن است یا از سر ساده لوحی عرصه را بر دشمن م باز گذاشته است؟

مسأله این است که هیچ فرقی نمی کند ظریف خائن است یا هر چیز دیگر؛ کما این که اصلاً مهم نیست بنی صدر خائن بود یا ساده لوح و .

مهم این است که بنی صدر با استراتژی اعطای زمین و خرید زمان، راه تسلط دشمن را بر شهرهای مرزی کشور بازگذاشت و خسارت هایی به کشور زد که تبعات آن هنوز به چشم می خورد.

ظریف و و . با برجام کاری کردند که فعالیت های اقتصادی و عمرانی کشور متوقف شد، اقتدار ایران در تقابل با ابرقدرت ها که نقطه امید مستضعفان عالم بود شکسته شد، خون دانشمندان هسته ای کشور هدر رفت و در نهایت چیزی از تحریم ها کم نشد که هیچ، گرانی ارز و طلا بازار مملکت را به هم ریخت که هیچ، خود ظریف هم مورد تحریم دشمنان قرار گرفت و .

اگر کسی خدای ناکرده خانه شما را آتش بزند یا پناه بر خدا تصادفی کنید و فلج شوید، اصلاً مهم نیست که عامل این اتفاق از سر عمد این کار را کرده یا از روی اشتباه. مهم این است که شما دچار "خسارت محض" شده اید.


اگر تا به حال به برنامه هایی که دشمن برای شهرهای مذهبی تدارک دیده شک داشتیم، آن چه که در ورزشگاه کربلا اتفاق افتاد می تواند ما را به توطئه های فرهنگی دشمن، مطمئن سازد.

با طرفداران لیبرالیسم که حرفی نیست؛ اما مذهبی هایی که گاه روشنفکربازی در می آورند و برای به دست آوردن دل آن وری ها تیر و ترکشی هم نثار امثال علم الهدی می کنند باید به خودشان آمده و قدر این عالم شجاع و مدافع حریم امامت را بیشتر بدانند.

کربلا اگر علم الهدی داشت جوار امام غریبمان عرصه رقص و آواز دخترکان سر نمی گردید. برای حفظ حریم بقاع متبرکه و مضاجع شریف و قدسی اهل بیت، "یک مرد" نیاز است.


5l50_photo_Û²ÛÛ±Û-ÛÛ-ÛÛ¸_ÛÛ·-ÛÛ-ÛÛ_(2).jpg

 

غرور صفت خوبی نیست. کجا؟ در برابر خدا و در برابر بندگان خوب خدا.
اما گاهی باید مغرور بود به خصوص آنجا که هویت ملی مذهبی شما در گرو افتخاری است که از رهگذر رشادت و مردانگی به دست آمده باشد.
در قاب دوربین با تمام آنچه از مفهوم غرور در ذهن دارید ایستادم.
این جا مزار سه سرباز دلیر خطه شیران است. این قبر، جایگاه رفیع سرجوخه ملک محمدی است که همراه با دو سرباز وفادار، دو روز ارتش م شوروی را در نقطه صفر مرزی رود ارس معطل کردند.
ژنرال فرمانده مهاجمین بعد از شهادت این سه مرد وقتی فهمید توان نظامی اش را در مصاف با همین معدود غیوران ایرانی صرف کرده است به پاس شهامتشان تمام قد ایستاد. درجه نظامی اش را کند و بر شانه این سرجوخه شهید نصب کرد و دستور داد به رسم مسلمین و با تشریفات نظامی در این نقطه به خاک سپرده شوند.
آرزو داشتم عمرم کفاف دهد و مقتل و مدفن این سه اسطوره مقاومت را زیارت کنم.
مزار این سه پاسدار عاشورایی شهید جنگ جهانی دوم تا ابد حافظ مرزهای ایران اسلامی است. رحمت الله علیهم اجمعین و نالله معهم.


رییس دادگستری یکی از شهرها که به حاشیه سازی و هرینه تراشی عادت داشته و در واپسین ماه های خدمتش دنبال انتقام گیری از منتقدین حزب اللهی ست در جلسه ای گفته من نه از فضای مجازی میترسم نه از مشتاقی نیا!

بینی و بین الله من که عددی نیستم و خودم را کسی نمیدانم. فضای مجازی هم ترس ندارد.ظ

اما

به ایشان توصیه میکنم که از خدا بترسد.

دنیا و این میز لامصب آن قدری نمی ارزد که همه چیزت را برایش قربانی کنی جز نفست.

 

 

 

 

 

 

این روزها در سفر هستم و به همین دلیل نتوانستم چند روزی در خدمت عزیزان وبلاگی باشم. انشاالله به زودی بر میگردم و سعی میکنم مطالبی خواندنی را در اختیار دوستان قرار دهم.


نصف فامیلش سابقه امنیتی دارند؛ حالا یا عضو نهادهای امنیتی بودند یا از طرف نهادهای امنیتی مورد تعقیب قرار گرفتند!

او و برادرش را پدر فیک های شهرشان می شناسند.

ایام انتخابات مجلس، مبتکر بی اخلاقی رسانه ای در امر تبلیغات بود. یک منزل را اجاره کرده و در اختیار سه تیم رسانه ای قرار داده بود. یک کارتن بزرگ سیم کارت آورده بود، همه اش هم ناشناس.

هر یک از این سه تیم وظیفه مجزایی داشتند.

یک گروه فقط باید درباره او تبلیغ می کرد و حرف های خوب می زد.

یک گروه وظیفه رصد داشت تا ببیند چه حرف و حدیث هایی در فضای مجازی درباره او منتشر شده و اشکالات و نقدها و پرسش ها در چه موضوعی است.

گروه دیگر اما موظف به کار ضداخلاقی بود. این گروه باید به تخریب رقبا می پرداخت و اگر می دید کسی دارد بر ضد کاندیدای مطلوب حرفی می زند باید از طریق توهین و تهدید ساکتش می کرد و .

چه پول هایی که برای استفاده از این روش خرج کرد، بماند.

حالا می آید ژست مطالبه گری و اخلاق مداری می گیرد و از وزیر ارتباطات می خواهد با کانال ها و صفحات مجازی که منتقد مسئولان (یعنی خودش) هستند، به مقابله برخیزد. او به هیچ وجه دغدغه برخورد با صفحات فعال ضد انقلاب و ضد دین را ندارد. حرف حسابش این است: روش تخریب، شیوه من است و کس دیگری نباید با استفاده از همین اسلوب به نقد و سوال و احیانا تخریب من بپردازد!

پدر فیک های شهر!

بی اخلاقی بد است؛ چه بر ضد تو و چه بر ضد رقبایت.


 

دوستان از من نرنجند! سراج و خاتم و انواع و اقسام نهادهای موازی مثلا فرهنگی را کاشته اند برای انتخابات!

مرد باید خودش وظیفه اش را تشخیص بدهد و وارد میدان شود. سر حسن عباسی و سعید قاسمی با اسپانسرهای خود معامله می کنید!

اتفاقاً امثال من چه بسا به حسن عباسی بابت بعضی مواضعش گله داشته و هیچ گاه مجیزگوی او نبوده ایم

اما 

نمی شود کتمان کرد استاد حسن عباسی یک پدیده جریان ساز در تقویت گفتمان تئوریک انقلاب اسلامی است که تقریباً مشابه دیگری نداشته است.

وزارت اطلاعات غلط کرد که حرف یک نیروی خودی را ولو ناصواب، تاب نیاورد و پایش را به دادگاه کشاند. چطور است بچه های بالا هر چه صبوری و متانت دارند پای اوباش ی خرج می کنند و به انقلابی ها می رسند زور بازو نشان می دهند؟! چرا امثال آشنا و نبوی و تاجزاده و زیباکلام و صادقی و . می توانند آزادانه به نظام اتهام بزنند و با سعه صدر حضرات ت باز مواجه شوند؟

یک ادعا درباره یک وزیر، حتی اگر نادرست باشد مستوجب هفت ماه زندان نیست. قاضی می توانست از مجازات های جایگزین استفاده کرده و نیروهای انقلاب را دشمن شاد نکند. قطعا اقدام قاضی هم قابل شماتت است.

حمایت از حسن عباسی و تقبیح رفتار شاکی او را بر خود لازم می دانیم.


vxqo_Û²ÛÛ±ÛÛÛ¸Û±Û±_Û±Û±ÛÛÛ±Û¸.jpg

 

به نظر من بزرگترین جاذبه گردشگری جلفا، فرهنگ و اخلاق ستودنی مردم این شهر است؛ اما اگر بخواهیم جاذبه های توریستی این دیار را از منظر طبیعت و تاریخ مورد توجه قرار دهیم باید به کاروانسرا، حمام، پل قدیمی، یادمان شهدای مرزبان و . اشاره کرد.

آبشار معروف به آسیاب خرابه، که در کنار ویرانه ای از یک آسیاب آبی در دل یک درّه قرار دارد بسیار زیبا و تماشایی است.

در اطراف جلفا به خصوص در مناطق کوهستانی و گاه صعب العبور آن کلیساهای متعددی قرار دارد که نشان می دهد از دیرباز این نقطه مرکزیتی برای ارامنه دارا بوده است. البته در حال حاضر تعداد مسیحیان ساکن در این منطقه چندان قابل توجه نیست. حملات عثمانی ها باعث پراکندگی ارامنه شد. شماری از ارامنه این دیار نیز در دوران صفوی به جلفای اصفهان کوچ داده شدند. عده ای به کشور ارمنستان رفتند. عده ای هم مسلمان شدند و .

کلیسای چوپان از آثار کهن کشورمان در نزدیکی شهر جلفا محسوب می شود. البته محتوای دو سنگ نوشته ای که برای معرفی این سازه قدیمی قرار داده بودند با هم دارای تعارض بود! یکی از این نوشته ها قدمت کلیسای چوپان را مربوط به قرن سیزده و دیگری مربوط به قرن شانزده می دانست.

کلیسای سنت استپانوس معماری شورانگیز و فوق العاده ای دارد. این کلیسا ظاهرا دومین کلیسای مقدس ارامنه کشور به شمار می آید. استپانوس را اولین شهید مسیحیت می دانند که به جرم ایمان به حضرت عیسی بن مریم علیه السلام توسط یهودیان بیت المقدس سنگسار شد. ما برای همه شهدای عرصه توحید احترام قائلیم. دو رکعت نماز در کلیسا، شیرین ترین خاطره حضور در این مکان معنوی است.

 

9vmh_Û²ÛÛ±ÛÛÛ¸Û±Û³_ÛÛÛÛ·Û²Û.jpg


در قم و مشهد و شمال و تهران و . به خصوص در یکی دو سال اخیر که ارزش پول کشورمان تنزل پیدا کرده، خیل مسافران عراقی را بارها دیده ام که راه می روند و یک بغل خرید می کنند. این که باید برای ارزش پول ملی تأسف خورد سرجای خودش.

اما باید بپذیریم این حجم ورود مسافر خارجی و پولی که در کشورمان بابت اقامت و جابجایی و خرید خرج می کنند در این وانفسای تحریم، یکی از بهترین راهکارهای رونق اقتصادی کشورمان است و دشمن هم دقیقا با شناخت از همین شاهرگ حیاتی اقتصاد ایران، دنبال تخریب و تبلیغ بر ضد مسافران عراقی است و .

در منطقه آزاد ارس (جلفا) نیز شاهد بودم اهالی نخجوان هر روز برای ساعاتی به خاک میهن مان قدم گذاشته و حتی خریدهای روزانه شان را اینجا انجام می دهند. این مسأله هم تا جایی که باعث کمبود کالا در کشورمان نشود به نفع اقتصاد و اشتغال ایران عزیز است. اما متأسفانه یکی از مناظر آزار دهنده در جلفا وجود فروشگاه های متعددی است که محل عرضه انبوه کالاهای خارجی اعم از ترکیه و چین و روسیه و لهستان! و . است. گاه بعضی فروشگاه ها با افتخار تابلوی اجناس ترکیه و . را آن بالا نصب می کنند. دیگر صابون و شامپو و دستمال کاغذی و سایر اقلام بهداشتی و شوینده و . کالای خاص و مهمی نیست که کیفیت تولید خارجی آن برتری ویژه ای نسبت به تولیدات مشابه داخلی داشته باشد.

حضور همسایگان خارجی در شهرهای مرزی کشورمان یک فرصت مغتنم اقتصادی است به شرط آن که سود حاصل از خرید آنها صرفا در حد دلالی کالاهای خارجی عاید کشورمان نشود. خوب است راهکارهای تشویقی و تبلیغی مناسبی برای ارائه کالاهای تولید داخل در شهرهای مرزی اندیشیده شده تا از این رهگذر عواید بیشتری نصیب کارگر ایرانی گردد.


49rg_thumbnailca97caqg.jpg

 

به محض خروج از ایستگاه راه آهن جلفا و حرکت به سمت اقامتگاه، چشمم به بنر بزرگی افتاد با تصویری آشنا. خدای من! تازه یادم آمد. محسن نریمان نماینده اسبق مردم بابل در مجلس شورای اسلامی که گفته اند این اواخر مدعی بود حتی اگر کتش را هم جایی آویزان کند مردم به آن رأی می دهند و همین مسأله هم باعث شد نامزد مورد حمایتش رأی نیاورد! رئیس منطقه آزاد جلفاست. نریمان مدتی استاندار خراسان شمالی بود و مدتی هم معاون وزیر مسکن و از آن دست تمدارانی است که انعطاف پذیر بوده و قادر است با همه دولت ها و گرایش ها به شرط حفظ میز همراهی کند.

چشمتان روز بد نبیند. نتوانستم جایی در جلفا با خیال آسوده پز بدهم که رئیس منطقه تان همشهری ماست. با افراد مختلفی هم صحبت شدم. بعضی ها نظام را قبول نداشتند. بعضی ها حزب اللهی بودند. بعضی طرفدار محمود بعضی طرف حسن، چپ، راست و . اما یک حرف بین همه این جماعت مشترک بود. کسی نریمان را مدیر کارآمدی نمی دانست و .

نمی خواهم بیشتر از این وارد این موضوع شوم اما به محسن خان نریمان پیشنهاد می کنم گاهی وقتی بگذارد و در این شهر کوچک و کم جمعیت قدم بزند و پای حرفهای مردم بنشیند. همه ما نیاز به تکامل داریم.


47oj_Û²ÛÛ±ÛÛÛ¸Û±Û_Û±ÛÛÛ²ÛÛ.jpg

 

از اهالی جلفا پرسیدم قبرستانتان کجاست؟ قبرستان نداشتند. گویا امواتشان را می برند در هادی شهر به خاک می سپردند. هادی شهر یک شهر قدیمی و چسبیده و دیوار به دیوار جلفاست.

ما مازندرانی ها هم البته یک هادی شهر در نزدیکی بابلسر داریم که نام قدیمش کله بست بود.

جلفا طلا فروشی هم ندارد. لاستیک فروشی ندارد. یک بار خیابان های اصلی شهر را پیاده گز کردم. کتابفروشی و گل فروشی هم ندیدم ولی مطمئن نیستم کتابفروشی و گل فروشی دارد یا نه. جلفا تاکسی اینترنتی ندارد. البته ماشین های مسافرکش را هر وقت که اراده کنید، می یابید.

در جلفا گدا ندیدم. با این که این شهر محل تردد مسافرینی است که دست به نقد هستند؛ اما بر خلاف اغلب شهرهای کشور مثل همین تهران لامصب که آدم تا می خواهد کاغذی از جیبش در بیاورد چند عدد دست از در و دیوار، جلویش دراز می شود، جلفا حتی یک گدا هم ندارد.

صندوق صدقه هم در این شهر کم است.

من زباله گردی در این شهر ندیدم؛ اما به گفته اهالی ظاهرا بعضی وقت ها افرادی از مناطق اطراف برای زباله گردی به جلفا می آیند.

جلفا شهری کوچک، تمیز و زیبا و منظم است. دست انداز و شکستگی آسفالت در خیابان های این شهر به سختی پیدا می شود.

این شهر ترافیک ندارد مگر در روزهای تعطیل. نسبت تبریز با جلفا مثل نسبت تهران است با مازندران. چگونه تا یک تعطیلی از راه می رسد خیلی ها از تهران گازش را می گیرند و خودشان را به مازندران می رسانند تا از سواحل زیبا و طبیعت سرسبز و هوای معتدلش بهره مند شوند و جاده ها را به پارکینگ انبوه خودروهای خود تبدیل می سازند، تبریزی ها هم تعطیلات را غنیمت شمرده و به جلفا سرازیر می شوند. انبوه فضاهای سبز و پارک های این شهر پر از مسافرانی می شود که آمده اند یکی دو روزی را در این شهر و اغلب در چادرهای مسافرتی سر کنند.

در بعضی خیابان ها و محله های تهران و مشهد و قم و شمال و جنوب، به دفعات چشمم به زباله هایی افتاد که در اطراف سطل های تعبیه شده روی زمین ولو شده است؛ اما در جلفا هرگز چنین منظره ای را شاهد نبود.

مردم این شهر زباله را روی زمین نمی اندازند. وجب به وجب خیابان های جلفا سطل زباله وجود دارد. بارها دیدم وقتی رهگذر و مسافری زباله اش را روی زمین می اندازد کسی خم می شود و با ظاهری آراسته زباله را از روی زمین بر می دارد. شرمندگی را می توان از این رفتار او در چهره آن رهگذر خاطی مشاهده کرد. برخلاف بسیاری از شهرهای مرزی جنوبی ما که مشکل دفع فاضلاب دارند جلفا یک شهر آباد با زیرساخت های اصولی است.

در سفرهای راهیان نور همواره با مشکل کمبود یا خرابی سرویس های بهداشتی در بین راه مواجه هستیم. در جلفا به فاصله هر چند صد متر، سرویس های تمیزی را برای مسافرین ساخته اند.

مردم جلفا از نظر جثه، اغلب هیکل های ورزیده و استخوان بندی درشتی دارند. اول تصور کردم شاید مثل شمال خودمان و تهران، عشق بدنسازی آنها را به این شکل در آورده؛ اما بسیاری از جوانان این شهر حتی رنگ باشگاه را هم ندیده اند.

مردم جلفا بسیار با فرهنگ و خوش برخورد هستند. بسیار به دیگران چه بشناسند و چه نشناسند احترام می گذارند. کسی در این شهر احساس غربت نمی کند. خیلی زود با آدم رفیق می شوند و شماره رد و بدل می کنند. حتی معدود افرادی هم که می خواهند چیزی را گران تر پایتان حساب کنند برخوردی زیبا و شیک دارند!

اگر برای خرید به جلفا می روید اشتباه می کنید. گرانی باعث شده قیمت اجناس جلفا فرقی با اجناس شهر شما نداشته باشد و در مواردی هم گران تر باشد جز در بعضی اقلام آرایشی و بهداشتی که آن هم باید قیمتش دستتان بوده و حساب و کتابش را داشته باشید. اگر پاسپورت همراهتان باشد و بخواهید یک روزی آن را اجاره بدهید، فعلا می توانید سر واردات تلفن همراه از ارمنستان درآمدی اندک عاید خود کنید!

البته بعضی اجناس خارجی کمیاب را می توانید در این شهر پیدا کنید. اغلب بازارهای جلفا هم به نسبت شرایط اقتصادی کشور کساد شده و مغازه دارها مگس می پرانند. بعضی هم بساطشان را جمع کرده اند.

با این حال همسایگان آذری ما هر روز از نخجوان به جلفا می آیند و چند ساعتی که حق قانونی تردد در این منطقه را دارند به خرید مایحتاج روزانه شان می پردازند. الان پول خارجی ها به نسبت ریال ما ارزش چمشگیری پیدا کرده. هر روز در بازارچه های مرزی چشمتان به زن های نخجوانی می افتد که یک گاری چی را اجیر کرده و در حال خرید فله ای گوجه و خیار و پیاز و سیب زمینی و حبوبات و دیگر اقلام مصرفی شان هستند.

با اینکه جلفا یک شهر مرزی است و شبکه های تلویزیونی کشورهای همسایه در منازل و مغازه های مردم به سهولت قابل دسترس است و تردد مسافران خارجی با فرهنگ های مختلف در این منطقه زیاد است اما وضعیت حجاب ن جلفا تفاوت خاصی با حجاب سایر بانوان ایرانی ندارد و چه بسا دستکم از وضعیت بد حجابی شهرهای ساحلی مازندران بهتر و قابل تحمل تر باشد.

در این شهر مزاحمت خیابانی یا پرخاشگری و لات بازی و . ندیدم.

مراسم دعای عرفه جلفا فقط در مصلای شهر برگزار بود. در خیابان ها و معابر حتی یک اطلاعیه یا بنر و . از فعالیت هیئت های مذهبی ندیدم. با این حال بعضی از مردم جلفا وقتی متوجه می شدند که طلبه هستم و از قم آمده اند حتی اگر گله و شکوه ای از اوضاع مملکت یا رفتار بعضی هم صنفی ها ما داشتند از علائق مذهبی خود و خرج و مخارجی که با افتخار و بی توقع در محرم هر سال انجام می دهند سخن می گفتند.

مواظب نوشابه های روسی و . جلفا باشید و به صرف عرضه علنی یک نوشیدنی خوش رنگ و لعاب، هوس خوردن آن به سرتان نزند. ظاهرا در این مورد نظارت خاصی در این شهر وجود ندارد. البته من همان اوایل به این موضوع شک کردم و به رغم علقه قدیمی و عادت سلب ناشدنی به نوشیدن ماء الشعیر حواسم جمع بود که هر مارکی را نوش جان نکنم!

جاذبه های طبیعی و تاریخی جلفا فوق العاده زیباست. شاید در مطلبی مجزا به این موضوع بپردازم. کاش مسئولان گردشگری این شهر با معرفی رسانه ای جاذبه های این منطقه آزاد به رونق اقتصادی آن کمک بیشتری می کردند.

در مطلب قبلی وبلاگ به مزار سه شهید مرزبان کشورمان که در جریان روس ها در جنگ جهانی دوم تا آخرین نفس و فشنگ راه دشمن را سد کردند و در نهایت با احترام و تحسین دشمن در نقطه صفر و پل مرزی به خاک سپرده شدند پرداختم.

در جای جای شهر تابلوهای راهنمای مسافرین برای بازدید از نقاط گردشگری جلفا مثل آبشار و رود و سد و کلیساها و حمام و کاروانسرای تاریخی و . به چشم می خورد. کاش تابلوهایی هم برای هدایت مسافران به مزار این سه شهید بزرگوار که اتفاقاً در نقطه ای زیبا دیدنی و قابل دسترس قرار دارد، نصب می شد.

توفیق داشته ام به نقاط مختلف کشور سفر کرده ام و با مردم بسیاری دمخور شده ام. بی اغراق بر این باورم هیچ کس نباید دیدن جلفا و هم کلامی با مردم شریف و بسیار دوست داشتنی و با فرهنگ این شهر مرزی را از دست بدهد. این حرف را زمانی درک می کنید که مسافر جلفا شوید.

یک رفتار دیگر مردم جلفا که بسیار برای من جالب و به یاد ماندنی بود عدم احساس خودباختگی و حقارت و عقب ماندگی در مقابل دیگر هموطنان است. بگذارید دقیق تر منظورم را توضیح دهم. بارها در مناطقی از شمال و جنوب کشور متوجه رفتار منفعل بعضی از مردم شده اند که بی توجه به شأن و داشته های خود به محض مواجهه با کسی که از تهران یا یکی از شهرهای مرکزی کشور آمده، رفتاری شکننده بروز داده و به گونه ای برخورد می کنند که انگار نسبت به آن فرد چیزی کم داشته و او را متمدن تر و برترتر از خود می شمارند. دست و پایشان را گم می کنند، احترام و تشریفات نامعقول و تواضعی حقارت بار نشان می دهند. حتی در بیان خود اظهار می کنند که دور بودن از مرکز کشور و تفاوت لهجه را عار دانسته و از این بابت خجالت زده اند و. به گمانم منظورم را خوب متوجه شده اید.

جلفا یک شهر کوچک در نقطه ای دور دست با لهجه ای بومی است اما حتی یک مورد هم ندیدم جایی کسی از اهالی مهربان و فرهیخته و با شخصیت جلفا به رغم خونگرمی و مراوده دوستانه با تهرانی ها و . شأن خودش را پایین آورده و در کلام و رفتارش احساس عقب ماندگی و خود کم بینی را نشان بدهد.

خدا را چه دیدید. شاید روزی من هم ساکن این شهر شدم!


در فضای مجازی خبری مبنی بر اجرای حکم شلاق دو تن از اعضای سابق شورای شهر بابل در محل ساختمان این شورا طی روزهای اخیر منتشر شده است. باید دید فلسفه صدور این حکم چه بوده و چرا قاضی، اجرای حکم شلاق را به جای زندان یا دادگستری به ساختمان شورای شهر موکول کرده است؟ اگر قرار باشد با اخراج خبرنگاران و خلوت سازی ساختمان شورا این حکم در چهارچوبی مخفی و دور از اطلاع عموم اجرا شود دلیلی برای تعیین محل اجرای آن وجود نداشت و قاضی می توانست در همان دایره اجرای احکام دادگستری به اعمال قانون بسنده نماید.

در فضای مجازی خبری مبنی بر حضور دو عنصر سلب صلاحیت شده شورای شهر امیرکلا در یکی از جلسات اخیر این شورا منتشر شده است. در صورت صحت این خبر که تا کنون از سوی مراجع ذی ربط تکذیب نشده باید از دستگاه قضا بابت مماشات در حفظ حرمت قانون و تضعیف و تحقیر احکام قضایی توسط اعضای شورا گلایه نمود.

در حالی که عضویت بعضی از اعضای شورای شهر بهشهر به دلیل تصویب حقوق غیرمتعارف از سوی دادستان این شهر به حالت تعلیق درآمده یا عضوی از اعضای شورای نسیم شهر به احتمال جعل مدرک تحصیلی معلق شده است، یک عضو شورای شهر بابل که به جرم ارتکاب فساد اخلاقی در دادگاه تجدید نظر نیز محکوم شد و رسوایی ناشی از آن در سطح جهانی حیثیت دارالمومنین را بر باد داد همچنان به فعالیت در شورا ادامه داده و خط و مشی فرهنگی غیرانقلابی خود را دنبال می نماید. این تعارض زمانی پررنگ تر جلوه می کند که یک شهروند عادی برای اخذ مجوز اشتغال ولو در حد آبدارچی و راننده و . باید گواهی عدم سوءپیشینه ولو در حد نگاه چپ به نوامیس مردم را از مراجع قانونی دریافت نماید!

متأسفانه تعلل و اهمال در برخورد با بعضی هنجارشکنی های اجتماعی چه در سطح خیابان ها و تفرجگاه ها و چه در سطح فضای مجازی همچنان منجر به گستاخی عناصر خودباخته فرهنگی می گردد؛ اما مدتی است که بخشی از توان دستگاه قضا و نیروی انتظامی معطوف به کشف نام منتشر کنندگان تصاویر مربوط به افتضاح اخلاقی سد لفور و حتی ورود به حریم خصوصی مظنونین آن گردیده است.

بعضی دوستان خوب و عزیز دستگاه قضا نیز در تماس با راقم این سطور تذکر داده اند که نباید به گونه ای نوشت که مردم خدای ناکرده احساس کنند دستگاه قضا در جلب اعتماد متدینین و دلسوزان ارزشی جامعه کوتاهی می ورزد!


حاج صادق لاریجانی تهدید و تأکید کرده است که سینه اش مخزن اسراری است از ی ها و رانت خواری ها و مفاسد بعضی آقازاده ها و وابستگان مقامات و .

اتفاقا سینه ما هم مالامال است از بعضی مفاسد و رانت ها و تبعیض ها و .

تا اینجای قضیه با هم مساوی هستیم.

اما یک فرقی بین ما و این مقام محترمی که دارد ژست شبه اپوزیسیونی می گیرد وجود دارد و آن هم تصدی ده ساله او بر اریکه قاضی القضاتی کشور است.

برادر من! از این همه فساد خبر داشتی و کاری نکردی؟ نقش شما در نظام صرف صندوقچه اسرار بودن تعریف شده بود؟ این کارهای آقای رییسی را شما بلد نبودی؟


کسی که از فساد علنی در تفرجگاه سد لفور عکس تهیه کرده بود آنها را جهت پیگیری به آی دی پسر یکی از ائمه جمعه شمال کشور ارسال نمود. این آقازاده که ید طولایی در دستچین نمودن اخبار مجازی و ارائه هدفمند آن به ابوی محترم در راستای رویکرد داماد قدرت طلبشان داراست نام این عکاس را که هدفش مقابله با فساد بود، در اختیار نیروی انتظامی قرار داد.

در حال حاضر کلیه وسایل ارتباطی جوان عکاس توسط دستگاه قضایی ضبط شده است. در حالی دستگاه قضا به بهانه تعقیب انتشار دهندگان عکسهای مذکور به احضار بعضی خبرنگاران بسیجی و ضبط رایانه و تلفن همراهشان اقدام نموده که همان آقازاده حاشیه ساز در اقدامی عجیب و مشکوک با دیلیت اکانت در فضای تلگرام، سعی در محو آثار ارتباط مجازی خود دارد! باید دید آیا دستگاه قضا در این خصوص هم سراغ یقه سفیدها خواهد رفت یا نه.


در میان شهدای غریب اسارت، سه شهید هستند که از ویژگی‌ خاصی برخوردارند. یکی از آنها شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران است. دو تن دیگر شهدایی هستند که پیکرهایشان پس از سال‌ها، سالم به وطن بازگشت و سندی شد برای اثبات حقانیت شهدای مظلوم دفاع مقدس. شرح مظلومیت این شهدا، خود به کتابی بزرگ و ماندگار نیاز دارد.

 

 

شهید محمدجواد تندگویان

محمدجواد تندگویان 26 خرداد 1329 در محله خانی‌آباد جنوب تهران به دنیا آمد. از نوجوانی در مبارزات انقلاب اسلامی مشارکت داشت. همین مسأله باعث شد تا با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود از اعزام به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، کنار گذاشته شد. در سال 1354 به تحصیل در دانشکده نفت در آبادان مشغول شد. شهید رجایی با توجه به سوابق انقلابی مهندس تندگویان، او را برای تصدی وزارت نفت برگزید. در روزهای آغازین تهاجم دشمن، شهید تندگویان که به قصد تشویق و تقدیر کارکنان شجاع تأسیسات نفتی از یک راه فرعی عازم آبادان بود، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفت و به اسارت دشمن درآمد.

تلاش‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی برای آزادی این گروگان جنگی، راه به جایی نبرد و اطلاعی از سرنوشت ایشان به دست نیامد. بعد از مدتی دولت عراق مدعی شد وزیر نفت ایران خودکشی کرده است! این مسئله به هیچ وجه قابل قوبل نبود. شهید تندگویان انسانی مقاوم و متعهد بود که زندان و شکنجه‌های ساواک را تجربه کرده بود. با پیگیری‌های فراوان دولت جمهوری اسلامی، در آذرماه 1370 بالاخره مسئولان دولت عراق بعد از مدت‌ها کارشکنی، قبر این شهید در قبرستان الکرخ واقع در 60 کیلومتری جاده بغداد ـ رومادی را نشان دادند.

بررسی‌های متعدد پزشکی قانونی بر روی پیکر این شهید نشان داد هنگام شهادت، دست‌ها و پاهای وی بسته بود. بر اثر فشار به ناحیه قفسه صدری، دنده‌های دهم راست و هفتم چپ ایشان شکسته بود. آثار طناب باعث شکستگی استخوان لامی و خون‌مردگی در ناحیه حلق و حنجره شده بود. پیکر شهید تندگویان در تاریخ 25 آذر در عتبات عالیات نجف، کربلا و کاظمین با حضور اعضای هیأت اعزامی و کاردار سفارت ایران و خانواده‌شان با احترام طواف داده شد و از مرز خسروی به خاک جمهوری اسلامی منتقل گردید.[1]

پدر شهید درباره آخرین تماس با فرزندش می‌گوید: یک ساعت قبل از آخرین سفرش، به مغازه من تلفن کرد و گفت: پدر من دارم به جنوب می‌روم، می‌خواستم خداحافظی کنم. گفتم: مواظب خودت باش. خندید و گفت: به من حسودی می‌کنی پدر؟ پرسیدم: حسودی؟! از چه بابت؟ گفت: برای اینکه ممکن است شهید بشوم! در پایان صحبت خود، مبلغی را نام برد که بابت خمس و زکات بدهکار است.[2]

مادر شهید نیز در بیان خاطره‌ای در خصوص روحیات آن شهید می‌گوید: هرگاه در منزل کاری نداشت، از نوارهای قرآن که در خانه داشتیم، استفاده می‌کرد. من ندیدم که وقتش را به بطالت طی کند. همیشه می‌گفت: اگر امروزم با دیروزم یکی باشد، از غصه دق می‌کنم. صفت سخاوت در او به قدری برجسته بود که صفات دیگرش را تحت‌الشعاع قرار داده بود. به طوری که مادرم (مادربزرگ جواد) می‌گفت: جواد باعث خدابیامرزی من است.[3]

 

 

شهید محمدرضا شفیعی

محمدرضا شفیعی اهل قم بود. اولین‌بار با دستکاری شناسنامه‌اش در سن 14 سالگی به جبهه رفت. آخرین بار که به جبهه رفت، نوزده سال داشت. از نیروهای واحد تخریب لشکر علی‌بن‌ابی‌طالب(علیهما‌السلام) بود. در عملیات کربلای چهار به دشت مجروح شد و دیگر خبری از او به دست نیامد. خانواده‌اش سال‌های چشم‌انتظار ماند. آزادگان به میهن بازگشتند اما باز هم خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم محمدرضا اسیر شد. ناله‌ها و گریه‌های خانواده بیشتر شده بود. همه آرزو داشتند خبری از گمشده‌شان به دست آورند. سال 1380 عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند. مرداد 81 خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر عجیبی بود. پیکر محمدرضا بعد از 16 سال سالم است.

گفته می‌شود او در هنگام اسارت مجروح شده بود. عراقی‌ها یازده روز او را به همان وضع نگه داشتند. بعد از او خواستند تا به امام توهین کند. او هم فریاد زد: مرگ بر صدام. بعثی‌ها آن‌قدر او را زدند تا به شهادت رسید. بعد از 16 سال که پیکر او را از زمین خارج کردند، بدنش سالم بود! بعثی‌ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهک و دیگر مواد فاسدکننده بر بدنش ریختند؛ اما بدنشان همچنان سالم مانده بود! فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل می‌داد، گریه می‌کرد و می‌گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد!

وقتی محمدرضا شفیعی را در گار شهیدا علی‌بن‌جعفر(علیهما‌السلام) قم، به خاک می‌سپردند، حاج حسین کاجی از دوستان همرزم او می‌گفت: نماز شب این شهید ترک نمی‌شد. غسل جمعه را انجام می‌داد. وقتی برای امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‌کرد، قطرات اشک را به صورت و سینه و محاسنش می‌مالید. .[4]

 

 

شهید هداوند میرزایی

حسن هداوند میرزایی در سال 1337 در یکی از روستاهای ورامین دیده به جهان گشود. او در مقطع دبیرستان به ارتش پیوست و از نیروهای کماندویی گردید. به دلیل عدم همراهی با ارتش شاه در سرکوب ملت، بارها مورد مؤاخذه و برخورد مسئولان نظامی قرار گرفت. با پیروزی انقلاب در کردستان، حماسه‌های بزرگی خلق کرد، به گونه‌ای که نیروهای کومله، برای سرش 150 هزار تومان جایزه تعیین کردند.

در دوم خرداد 1361 یک روز پیش از آزادسازی خرمشهر در حالی که فرماندهی گروهانی را بر عهده داشت، به اسارت دشمن درآمد. در طول اسارت، با صدایی خوش به مداحی و روضه‌خوانی می‌پرداخت و شور و حالی معنوی در بین اسرا ایجاد می‌کرد. او هیچ‌گاه حاضر به همکاری با دشمن نشد، از این‌رو زندانبانان بعثی، کینه‌ای عجیب از این ارتشی انقلابی به دل داشتند.[5]

سرهنگ مجتبی جعفری، درباره شهادت این آزاده سرافراز می‌گوید: یک شب مانده بود به آزادی اسرای اردوگاه 19 که زندانبان عراقی، بیست نفر از بچه‌ها را با خودش برد. ساعاتی بعد نوزده نفرشان برگشتند به غیر از حسن هداوند میرزایی. سراغش را گرفتیم. عراقی‌ها مدعی شدند که مرده است! صبح بچه‌ها را به صف کردند و تهدید کردند که اگر امضا ندهید حسن با مرگ طبیعی از دنیا رفته، مانع آزادی‌تان می‌شویم. در نهایت اسرا برای آنکه کسی با مشکلی مواجه نشود، به ناچار این نامه را امضا کردند. سرهنگ عراقی، عکسی هم از جنازه حسن گرفت و داد دست بچه‌ها تا همه از مرگ او مطمئن شوند. آن بعثی خبیث می‌گفت: حسن سال‌ها ما را عذاب داد! و ما در اردوگاه از دست او سختی کشیدیم. دلم نمی‌آمد او به این راحتی برود و به خانواده‌اش برسد.

اسرا که به کشور برگشتند، موضوع را به مسئولان اطلاع دادند. سال 1381 موقع تبادل جنازه‌ها، جنازه حسن سالم بود، طوری که برخی گمان کردند او به تازگی شهید شده است. آن عکس فرمانده عراقی ثابت کرد که این پیکر با گذشت دوازده سال، همچنان سالم مانده تا سندی برای رسوایی دشمنان اسلام باشد. بدن مطهر شهید، خود گویای شکنجه‌هایی بود که در راه حمایت از آرمان‌های اسلام ناب محمدی (صل‌الله علیه و آله) تحمل کرده بود.[6]

 

 

 


[1]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو.

[2]. سایت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.

[3]. همان.

[4]. آرشیو بنیاد حفظ و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم.

[5]. آرشیو کنگره شهدای ورامین.

[6]. نشریه خُم، شماره 1، ص24، امیر مهریزدان.


همه شهدای دفاع مقدس، غریب و مظلوم هستند. اما شاید یکی از غریبانه‌ترین جلوه‌های شهادت را باید در میان شهدایی سراغ گرفت که در بند دشمن بوده و به رغم توانایی دشمن برای حفظ جان آنها، از حداقل حقوق یک انسان اسیر محروم مانده و در دیار غربت به شهادت رسیده‌اند.

هم‌اکنون آمار دقیقی از تعداد اسرایی که در چنگال دشمن به شهادت رسیده‌اند در دست نیست. پیکرهای مطهر بسیاری از این شهدا نیز هنوز به خاک میهن بازنگشته است؛ این موضوع در مورد شهدای مفقودالاثر از قوت بیشتری برخوردار است. به دلیل عدم ثبت نام بسیاری از اسرای ایرانی در فهرست اسرای جنگی سازمان صلیب سرخ، از سرنوشت خیلی از شهدای مظلوم کشورمان اطلاعی در دست نیست و پیکرهای شماری از آنان هیچ‌گاه به کشور اسلامی خود بازنگشته است.

برخی از اسرای ایرانی در همان بدو اسارت، توسط دژخیمان بعثی مقابل چشم هم‌رزمان خود به شهادت رسیده یا زنده به گور می‌شدند. این اقدام، اغلب به خاطر ایجاد رُعب در سایر اسرا و یا عصبانیت افسران بعث از برخی تکاوران ارتش و پاسداران انقلاب اسلامی صورت می‌گرفت:

ما را پیاده کردند و بردند در محوطه‌ای و کنار هم قرارمان دادند. در بین مجروحان یکی از سربازان تیپ ذوالفقار بود که آرم تکاوری روی پیراهنش بود. فقط به خاطر این‌که تکاور بود، آن‌قدر او را زدند تا شهید شد.»[1]

برخی از برادران پاسدار را جلوی لوله تانک قرار می‌دادند و با شلیک گلوله توپ، بدن مبارکشان را تکه پاره می‌کردند.»[2]

بچه‌هایی که در زبیدات عراق اسیر شده بودند، می‌گفتند: فصل تابستان بود و گرما بیداد می‌کرد. وقتی اسیر شدیم، عراقی‌ها اول پیراهن‌های ما را درآوردند و سپس ساعت‌ها زیر آفتاب داغ نگه داشتند. عده‌ای از برادرها بر اثر تشنگی از حال می‌رفتند، در حالی که عراقی‌ها رو به روی آنها می‌نشستند و برای ز بچه‌ها، آب قمقمه‌ها را طوری سرمی‌کشیدند که از بناگوششان بر زمین می‌ریخت. وقتی ما را به عقب آوردند، برادری که به دشت حالش وخیم شده بود، از عراقی‌ها تقاضای آب کرد. سرباز با اینکه قمقمه‌اش آب داشت به جای دادن آب، بر سر اسیر فریاد زد و قنداق تفنگ را حواله دنده‌هایش کرد. لحظاتی بعد، در حالی که اسیر سرش را روی زانوان سعید گودرزی گذاشته بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.»[3]

در داخل اردوگاه‌ها نیز برخی اسرا به دلیل جراحت و بیماری و عدم رسیدگی عراقی‌ها، شکنجه، تنبیه و. به شهادت رسیده‌اند:

نگهداری خودکار و کاغذ و رد و بدل کردن پیام اگر لو می‌رفت، عواقب بسیار وخیمی در برداشت. خودفروختگانی که در میان اسرا بودند، یک‌بار گزارش دادند شخصی به نام فرخی خودکار و کاغذ دارد. سرباز عراقی وارد سلول شد. بدون جستجو و پرسش، فرخی را به شدت کتک زد. به طوری که چند قسمت از بدن ایشان جراحات سخت برداشت. از قضا، گزارش دروغ از آب درآمد. فرخی به سازمان صلیب سرخ شکایک کرد. دکتر عراقی ادعا کرد زخم‌ها ناچیز است و تنها به چند قرص مسکن اکتفا نمود. این عزیز آزاده سه روز درد کشید و شب چهارم به شهادت رسید.»[4]

ماجرای آن چهار اسیر شنیدنی است! فقط اسم یکی‌شان یادم هست، علی بیات. آن سه نفر دیگر یادم نیست. آنها هیچ کاری نکرده بودند. فقط عراقی‌ها برای این‌که از دیگران زهر چشم بگیرند، قرعه شکنجه به نام آنها افتاد. سرهنگ دستور داد هر چهار نفرشان را به چند ستون بستند. هیچ‌کس نمی‌دانست با آنها چه خواهند کرد؟! ولی وقتی گازوئیل آوردند، دل همه آتش گرفت. کبریت روی پای علی بیات را خود فرمانده کشید. آن چهار نفر را مظلومانه به آتش کشیدند. بوی گوشت بود و تماشای عراقی‌ها و فریاد جگرخراش سوختگان. علی بیات که زنده ماند، تا مدت‌ها با چرخ راه می‌رفت. مدتی بعد از این واقعه نمایندگان صلیب سرخ برای بازدید اردوگاه آمدند. بچه‌ها با هر زبانی بود، ماجرای آدم‌سوزی دشمن را گزارش دادند. وقتی آنها رفتند، فقط فرمانده اردوگاه عوض شد. هیچ کار دیگری انجام نگرفت.»[5]

 


[1]. یک قفس، صد پرنده، هزار پرواز، ص21.

[2]. چون اسرای کربلا، ص57.

[3]. یادها و زخم‌ها، ص32.

[4]. خداحافظ موصل، ص81.

[5]. یادها و زخم‌ها، ص20.


یه جمله ای صادق لاریجانی روز آخر تو مراسم تودیعش گفت که هر روز صداش تو سرم می پیچه و مثل خوره می افته به جونم. معمولا مدیرا روز آخر کاریشون میان از همه حلالیت طلب میکنن.

این بنده خدا که کاری نکرده بود حلالیت بخواد.

در عوض گفت: نمی بخشم اونایی رو که این مدت پشت سر منو داداشم حرف زدن!!

نمیدونید عذاب وجدان چه دردی داره! همش تو دلم میگم خدایا! یعنی اون ما رو میبخشه؟!


بی شک یکی از بزرگترین مظاهر فساد بعد از انقلاب اسلامی در مازندران، انتشار تصاویر خانواده ای محترم بود که به همراه قایق ران محترم تر از خود در فضای عمومی سد لفور با ظنّ به ستار العیوبی خدا و بالطبع غضّ نظر مخلوق، با پوششی معقول در حد تمایز انسان با حیوان ظاهر شده بودند.

دادگستری مقتدر مازندران با پیگیری های پلیس موفق و متخصص فتا پس از قلع و قمع انواع مظاهر فساد در زمینه های اجتماعی و فرهنگی و به خصوص پاکسازی فضای آلوده مجازی از تحرکات معاندین و ایجاد نظم و قانون در سواحل و تفرجگاه های استان ، مدتی است که عزم خود را در شناسایی و برخورد با منتشرکنندگان فساد کم اهمیت سد لفور متمرکز ساخته و در این راستا با تفتیش فنی و تخصصی منزل مظنونین همچنان درصدد عبرت سازی برای نیروهای ضدانقلاب و معاندی هستند که توهم فساد در جامعه را دارند.

در این راستا امروز یکی دیگر از خبرنگاران بسیجی شهر بابل به دستور دادیاری شعبه دوم ساری پس از ضبط وسایل ارتباطی به پلیس امنیت احضار شد که دیگر خبری از وی در دسترس نیست.


در دیدار اخیر هیات دولت با مقام معظم رهبری، رییس جمهور مثل گذشته باز هم نشان داد که دولت، عرصه ت و دیپلماسی را محور فعالیت های خود دانسته و همچنان نگاهش به بیرون است و امیدوار است به گفتگو، البته این بار با کشورهای چهار بعلاوه یک!

در همین دیدار رهبر معظم انقلاب برای چندمین بار در سالهای اخیر تأکید فرمود که اولویت برای دولت باید اقتصاد باشد و فرهنگ.

تمام این سال ها در امور مختلف نشان داد که نظراتی متغایر با مطالبات مقام معظم رهبری را پیگیری می نماید.

اخیراً یکی از علمای قم فرمود اگر یک نفر در این کشور فدایی مقام معظم رهبری باشد همین جناب است!

ضمن عذرخواهی از ساحت فداییان حقیقی اسلام و ولایت از جمله شهدای غریب مدافع حرم، هسته ای و . بابت این نوع تعابیر توسط چهره های ی، بر فرض صحت ادعای گوینده، لازم به تأکید است که مهم تر از فدایی بودن برای رهبری عزیز، اطاعت از رهبری و حرکت بر مدار گفتمان و خط و مشی تعیین شده ایشان و ایستادگی بر سر آرمان های اسلام و انقلاب اسلامی است.

باز هم در این باره خوب است زندگی شهدای گرانقدر مورد بررسی صاحبان تریبون قرار بگیرد تا معنی فدایی بودن را در لحظه به لحظه زندگی این عزیزان درک و لمس نمایند.


روز گذشته آمد نیوز در خبری مدعی شد که یکی از مقامات بازداشت شده قوه قضاییه در اعترافات خود اذعان داشته که مدتی عضو گروهک منافقین و مسئول انتشارات آن در بابل بوده است.

راستش را بخواهید در همان روزهای نخست بازداشت این فرد پر حاشیه که دستگیری او نقطه عطفی در رویکرد نظام برای مقابله با پشت پرده فساد محسوب می شود، دو تن از پاسداران قدیمی بابل که یکی چند دهه قبل در واحد اطلاعات کار می کرد و دیگری در گروه ضربت سپاه در سالهای نخست انقلاب وظیفه برخورد با گروهک های مسلح را داشت در تماسی پس از دیدن تصویر فرد معروف بازداشت شده، تأکید کردند که وی را می شناسند و در سال های اول انقلاب جزو دستگیر شده های آنها بوده است. حتی یکی از این عزیزان گفت که او آن زمان مسئول کتابخانه گروهک (احتمالا منظورش همان انتشارات است) بوده است.

این که آمد نیوز از کجا به چنین ادعایی رسید، بماند.

این که بعضی نهادها تمام هم و غم خود را بر کنترل نیروهای انقلابی منتقد متمرکز ساخته و مراقبند که یک وقت این افراد به جایی نرسند، بماند.

اما پیشنهاد می کنم یک بار تصاویر مجموعه مسئولان ذی نفوذ در نهادها برای عموم مردم منتشر شده تا شاید لااقل با همت مردم باز هم رد پایی از بعضی نفوذی ها در درون نظام شناسایی شود!


 

علی اکبر یوسفی پهلوان بابلی اخیرا در مسابقات جهانی کشتی فرنگی تایلند مدال طلا را به خود اختصاص داده است.

امیدوارم همانطور که بعضی حضرات بابت تیم فوتبال خونه به خونه - که در حال حاضر بعضی مالکان قبلی آن مشتری دادگستری هستند- خودشان را به آب و آتش می زدند و حتی به خاطر برد در یک بازی معمولی دسته اول مثلا در مقابل گل گهر سیرجان هم پیام تبریک صادر کرده و هر از گاه قربان صدقه تیم می رفتند در قبال کسب چنین افتخاراتی هم از خود واکنشی نشان دهند که متوجه شویم انگیزه شان از حمایت یک تیم با مالک پولدار، کاملاً ورزشی بوده است!


See the source image

 

حجت الاسلام مسعود شفیعی کیا از ون جوان انقلابی و رزمنده دفاع مقدس در حوزه علمیه قم است. او که ید طولایی در نویسندگی به خصوص در فضای مجازی دارد اخیرا در دادگاه ویژه ت به زندان محکوم شده است.

من هم بعضی از یادداشت های ایشان را تند و غیر قابل توجیه می دانم.

اما

جای نیروی انقلابی در زندان نیست، دکتر عباسی باشد یا سعید قاسمی یا مسعود شفیعی کیا و در دایره گفتمان انقلاب لااقل تحمل دیدگاه مخالف را داشته باشیم. به نظرم خوب است نهادهای قضایی در مواجهه با کسانی که نهایت جرمشان در محدوده فکر و قلم و اندیشه است در صورت محکومیت از مجازات های جایگزین استفاده کنند. شاید برای دوستان قاضی ما دیگر زندان و بازداشت و مأمور و بگیر و ببند به یک امر عادی و طبیعی تبدیل شده باشد اما برای مردم به خصوص قشر صاحب فضل و هنر، برخوردی شکننده محسوب شده و تبعات آن دامنگیر نظام خواهد شد. در این جور مسائل اگر قدرت تحمل منتقد را نداریم لااقل با تدبیر برخورد کنیم.

از دوستان اطلاعات سپاه قم هم انتظاری بیش از این داشتم.


نهادهای امنیتی روی فرید مدرسی تمرکز بیشتری داشته و مراقب نقشی که او در پایتخت مکتب تشیع و در بدنه ت و مراجع بازی می کند، باشند.

ماجرای اخیر ایجاد دودستگی بین شخصیت های برجسته فقط یک نمونه است. جالب است به رغم هشدارهای مکرر بعضی دلسوزان در ماه های گذشته، همچنان شاهد حضور و تردد فتنه انگیز این عنصر نفوذی اصلاحات در بعضی دفاتر و موسسات و بنیادهای پرهزینه حوزوی به بهانه فعالیت رسانه ای هستیم.


این روزها نامه و سخنانی از علیرضا زاکانی در سطح رسانه ها نقل می شود که حکایت از دست داشتن چند نفر از مسئولان ارشد وزارت اطلاعات در بعضی مفاسد اقتصادی دارد.

وزارت اطلاعات یا هر نهاد دیگری تابو نیست و ممکن است بعضی عناصر آن گمراه و فاسد باشند. این مسأله اتفاق عجیبی نیست و باید با فساد در هر نقطه ای مقابله کرد.

اما

طلبه عدالتخواه سیرجانی را یادتان هست؟ حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی که گاه تحصن هایش در اعتراض به بعضی مفاسد باعث خشم مسئولان می شد و از دستگیری و زندان بدون محاکمه تا تخریب رسانه ای و روانی بر ضد او واکنش نشان دادند؟ و البته آقا برایش پیغام فرستاد: شکرالله مساعیکم.

می دانید ماجرای ایشان از کجا شروع شد؟

او مثل علیرضا زاکانی چیزی را در بوق و کرنا نکرد. نامه ای نوشت در خصوص زمین خواری اداره اطلاعات و تنها به دومجموعه نظارتی ارسال کرد. فارغ از این که ادعای او درست بود یا غلط، این نامه جنبه عمومی نداشت و به صورت محرمانه در اختیار متولیان امر قرار گرفت؛ اما وزارت اطلاعات مطلع شد و از طریق دادگاه ویژه ت، این طلبه بسیجی را به زندان انداخت. از آن پس بود که طلبه سیرجانی در مقابل که ظلمی که دیده بود سکوت نکرد و به پیاده روی های عدالتخواهانه مبادرت ورزید و تا مدت ها تیتر اول اخبار بسیاری از رسانه های داخلی قرار گرفت.

این همه هزینه از سوی وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه و نیروی انتظامی با بگیر و ببند او و دوستانش بارها بر گرده نظام تحمیل شد فقط به خاطر اینکه تحمل منتقد وجود نداشت. شاید هم به خاطر این که دیوار طلاب و جوانان حزب الله کوتاه است و .

امروز همه جا صحبت از ادعای زاکانی درباره بعضی مقامات اطلاعاتی است.


بعضی حرف ها را باید مختصر و مفید گفت:

"خداقوت بروبچه های بسیجی و هیأتی شهر که این روزها عطر بیعت غدیر را در کوچه پس کوچه های دیار مومنان افشاندید."

به فاصله چهارصد کیلومتر از موطن خود، پژواک شکوه جشن غدیر بابل را با گوش جان شنیدم. این روزها کسی نیست که از شهر من تماسی بگیرد و با ربط و بی ربط اشاره ای به گستره فراگیر جشن غدیر نداشته باشد.

شهرداری بابل در ویژه برنامه های زنجیره ای بیعت تا بهشت، ده شب جشن و نشاط را در قالبی شاد و موجّه به محله های دور و نزدیک شهر کشاند.

دسته مشترک شادی هیئات یا فاطمةاهرا و ام المصائب و اطعام دهی بزرگ غدیر که با همت ستاد اربعین حسینی و حمایت امام جمعه بابل از آستانه امامزاده قاسم تا محله های محروم حومه و حتی برادران اهل تسنن و سیل زده آق قلا را بر سر خوان کرامت مولا میهمان ساخت، کاروان ها و برنامه های شاد و پربار این ایام در روستاها و بخش های مختلف شهرستان جلوه ای دیگر از تأثیر محوریت و حضور مردم در میدان داری مراسم مذهبی و انقلابی است.

اجر همه خادمان حریم اهل بیت و پیام آوران غدیر با مولا علی علیه السلام.


کسی که از فساد علنی در تفرجگاه سد لفور عکس تهیه کرده بود آنها را جهت پیگیری به آی دی پسر یکی از ائمه جمعه شمال کشور ارسال نمود. این آقازاده که ید طولایی در دستچین نمودن اخبار مجازی و ارائه هدفمند آن به ابوی محترم در راستای رویکرد داماد قدرت طلبشان داراست نام این عکاس را که هدفش مقابله با فساد بود، در اختیار نیروی انتظامی قرار داد. 

در حال حاضر کلیه وسایل ارتباطی جوان عکاس توسط دستگاه قضایی ضبط شده است. در حالی دستگاه قضا به بهانه تعقیب انتشار دهندگان عکسهای مذکور به احضار بعضی خبرنگاران بسیجی و ضبط رایانه و تلفن همراهشان اقدام نموده که همان آقازاده حاشیه ساز در اقدامی عجیب و مشکوک با دیلیت اکانت در فضای تلگرام، سعی در محو آثار ارتباط مجازی خود دارد! باید دید آیا دستگاه قضا در این خصوص هم سراغ یقه سفیدها خواهد رفت یا نه.


ترکیه، سرکوب معارضین مسلح کرد را دلیل خود به منطقه کردنشین سوریه می داند.

ایران نیز بارها با جدایی طلبان کرد که به اقدامات تروریستی مبادرت می ورزیدند ستیز داشته است.

جمهوری اسلامی اما با شناسایی دقیق محل اختفا و تجمع نیروهای مسلح معاند، همواره از آسیب رسانی به مردم عادی اجتناب ورزیده است کاری که ظاهرا ارتش ترکیه اهمیتی برای آن قائل نیست و آتش تهاجم آن تر و خسک را با هم می سوزاند.

از منظر انسانی حمله ترکیه به مردم بی پناه کرد در سوریه و آوارگی ن و کودکان و . اقدامی مذموم و غیرقابل دفاع است و البته سند دیگری است بر ی کاری مدعیان دفاع از حقوق بشر.

الغرض اینکه بعضی کانال های ترک زبان کشورمان با چشم بسته به حمایت از گری دولت ترکیه پرداخته و از آن طرف بعضی کانال های کرد زبان کشورمان نیز با چشم بسته به حمایت از معارضین کرد سوریه پرداخته اند که نشان از غلبه نگرش ها و تعصبات قومیتی بر حقیقت گرایی و عدالت خواهی است. بهتر است هموطنان ترک و کرد عزیزمان تنها بر مبنای انسانیت به این ماجرا نگاه کنند.


چشم که باز کردم، همان قدر که پدر و مادرم را بالای سرم دیدم و دست محبت و سایه لطفشان را احساس کردم، معراج را هم دیدم و چشمم به جمالش روشن بود. روحیه معراج تواضع و فروتنی به خصوص در مقابل پدر و مادر بود. همین ویژگی باعث می شد او در همه کارهای خانه کمک حال آنها باشد. یکی از این کارها هم رسیدگی به فرزندان کوچک بود. برای همین است که می گویم وقتی چشم باز کردم معراج را هم همپای پدر و مادرم دیدم. اینقدر با محبت و دوست داشتنی بود که انس خاصی بین من و او برقرار شد. عادت کرده بودم سرم را روی دست او بگذارم تا خوابم ببرد.

بزرگتر هم که شدم این رابطه صمیمانه برقرار بود. سعی می کرد با رفتارش و به طور غیر مستقیم کارها و اخلاق خوب را به من هم بیاموزد. گاهی یواشکی بی آنکه متوجه شوم در جیبم پولی قرار می داد. سفر که می رفت هدیه و سوغاتی هر چند کوچک برای خانواده می آورد. در همه کارهایم با او م می کردم. او را امین و معتمد خود می دانستم. وقتی در سفر بود هم شب ها از طریق پیامک، حرف هایم را با او در میان می گذاشتم و او نیز به رغم خستگی کار و مأموریت با حوصله جوابم را می داد و راهنماییم می کرد.

گاهی مرا با خودش به زمین فوتبال می برد. با این که یک بازیکن حرفه ای بود و خیلی بهتر از من و سایر دوستانش بازی می کرد بازهم مرا مورد تشویق قرار می داد و جوری وانمود می کرد که احساس خودباوری کنم و به کارم بیشتر علاقمند شوم.

در سایر امور زندگی اعم از درس و معنویت هم مرا مورد تشویق قرار می داد. می گفت: دوست دارم پیشرفت کنی و برای خودت کسی بشی.

یکی از خصوصیات برجسته شخصیت معراج، این بود که به راحتی عصبانی نمی شد. این اخلاق را هم در خانواده داشت و هم در جمع دوستان. یک بار از بانه که آمد گوشی تلفن همراه خریده بود. گوشه اتاق داشت با آن کارش را می رسید که ناگهان پدر از روی ناراحتی و عصبانیت به سمتش رفت، گوشی را از دستش کشید و به سمتی پرت کرد. هر کس جای معراج بود ناراحت می شد و به این رفتار او اعتراض می کرد. معراج بلند شد رفت داخل تراس، شروع کرد به قدم زدن. هیچ اشتباهی از او سر نزده بود که شایسته این برخورد باشد. من بلند شدم و رفتم گوشی را برداشتم و دادم دستش. دوباره برگشت به اتاق در حالی که یک کلمه هم بر زبان نیاورد و فقط لبخند زد.

یک بار تیمشان مسابقه فوتبال داشت. من هم رفته بودم تماشا. بازیکن تیم حریف که مأمور بود معراج را مهار کند وقتی برتری او را از لحاظ فنی دید به روش غیراخلاقی متوسل شد و شروع کرد به پای او ضربه زدن. معراج آدمی نبود که هیچ گاه در زمین ورزش اسیر هیجانات شده و واکنش عصبی و پرخاشگرانه نشان دهد. بازیکن حریف بارها این رفتار زشت و غیر ورزشی را تکرار کرد. ضربه به ساق پا و لگد کردن مچ و . واقعاً دردآور و اعصاب خورد کن است. معراج با خونسردی تا آخر به بازی اش ادامه داد و رفتار ناجوانمردانه او را تلافی نکرد. من شاهد این صحنه ها بودم و خون خونم را می خورد. مسابقه که تمام شد معطل نکردم رفتم وسط زمین و یقه آن بازیکن نامرد را گرفتم؛ اما معراج زود متوجه شد و آمد دست مرا کشید و بیرون برد. گفتم: داداش! این مردک وجدان نداره و به جای بازی فقط داشت پای تو رو می زد نامردی هم حدی داره و .

دستی به سرم کشید، انگشت اشاره اش را آورد جلوی بینی اش و با لیخند مرا دعوت به سکوت و آرامش کرد.

گفت: اگه قرار باشه ما هم مثل اون رفتار کنیم که دیگه فرقی باهاش نداریم!

راوی: احمد آیینی (برادر شهید معراج آیینی)


حالا که دو نفر از اعضای مستعفی شورای شهر تونستن حکم برائتشونو بگیرن و دو سه عضو محکوم شده فعلی هم در شرف دریافت حکم برائت هستن پیشنهاد میکنم من، حاج حسین منصف و دو سه نفر دیگه از رفقای بسیجی داوطلب بشیم و کل افتضاح شورای شهرو به گردن بگیریم!

نمیشه که این همه سر و صدا بشه کل جهان اسم بابل بد در بره بعد هیچی به هیچی؟! یه چن تا محکوم بی کس و کار این وسط نیازه. قوه قضاییه میتونه روی ما حساب کنه گردن ما از مو باریکتره. smiley


همین روزی نامه هایی که امروز ورود بانوان به استادیوم فوتبال را جشن گرفتند در زمان دولت قبل، ورود ن به ورزشگاه را که از سوی رییس جمهور وقت مطرح شده بود، قبیح و خلاف شرع می شمردند.

بارها شاهد حضور بانوان در مسابقات والیبال بعنوان تماشاگر بوده ایم. از این رو بزرگ نمایی ورود ن به استادیوم فوتبال تنها یک اقدام ی و تبلیغاتی است.

بی اعتنا به همه این ت بازی ها از مسئولان دولتی و وکیل الدوله ها سوال می پرسیم: برای رونق اقتصاد و معیشت مردم چه کرده اید؟!


این روزها حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مملو از زائران ایرانی و خارجی است که در مسیر سفر اربعین، به پابوس بانوی آفتاب می شتابند. در شهر قم سه مکان بزرگ و عمومی جهت استقرار و استراحت زوار اربعین در نظر گرفته شده است.

موکبی هم از طرف آستان حضرت معصومه در نزدیکی شهر کربلا مشغول خدمت رسانی به زائران است

اما

چقدر خوب است در همین حرم حضرت معصومه نیز لااقل با یک لیوان چای صلواتی از زائران اربعین پذیرایی شود تا هم خستگی طی مسیر طولانی از شهرها و کشورهایشان از تن زدوده شده و هم اینکه خاطره ای شیرین از شهر قم در ذهنشان به جا بماند.

این پیشنهاد را البته سالهای پیش هم مطرح کرده ام که ثمری نداشت! دیروز جای شما خالی تماشای انبوه زائران کشورهای آذربایجان و پاکستان و . در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بسیار لذت بخش بود.


بعد از انتصاب سید مصطفی میرتبار (کاندیدای رد صلاحیت شده اصلاح طلبان) به عنوان معاون ی امنیتی فرماندار بابل انتقادهایی نسبت به بی تجربگی و عدم ارتباط رشته تحصیلی و فعالیت های وی با این جایگاه در سطح اذهان عموم مطرح گردید.

در این بین بعضی از رسانه های مجازی نیز تردیدهایی را در خصوص میزان قانونی بودن این انتصاب عجیب مطرح نمودند. به ادعای این رسانه ها، نامبرده صرفاً نیروی قراردادی وزارت جهاد کشاورزی بوده و صدور جواز مأموریت و انتقال وی به فرمانداری برخلاف قانون می باشد.

این شائبه را البته سکوت و فرار وی از پاسخگویی بیشتر تقویت نمود. با توجه به پیشینه قانون شکنی و هرج و مرج طلبی اصلاح طلبان در سال های 78 و 88 و . و نیز حواشی پیرامون عزل و نصب های ی اداره آموزش و پرورش و . مباحث مطرح شده درباره انتصاب این مدیر بی تجربه و غیرمتخصص در یک سمت امنیتی و انتخاباتی، اهمیت مضاعفی پیدا نموده و طبیعی است که ادامه سکوت و عدم ارائه مدارک استخدامی نامبرده در افکار عموم به منزله تأیید ابهامات موجود تلقی می گردد.


مدیر کل معزول یکی از ادارات دادگستری استانها که  این روزها در گوشه ای از کشور در جایگاهی بی اهمیت منتظر صدور حکم بازنشستگی پیش از موعد است جایی با اظهار تأسف از رویکرد جدید قوه قضاییه گفته که دارند آقای رییسی را با این مفسدین اقتصادی سرگرم می کنند تا حواسش از مفاسد دستگاه قضا پرت شود!!!!

اولا با این مفاسد بزرگ که اخبار دستگیری های مربوط به آن این روزها مردم را شاد و امیداوار ساخته چه کسی باید برخورد نموده و حقوق ملت را احیا کند؟

دوما صرف برکناری جناب عالی و دستگیری دانه درشت هایی مثل اتباعی و قاسم زاده و . نشان می دهد که حواس دستگاه قضا به همکاران خائن خودش هم هست.

سوم این که جناب عالی در زمان تصدی خودت که گاه زمزمه خدایی سر می دادی از این حرفهای دلسوزانه درباره برخورد با مفسدین اقتصادی و قضایی و . نمی زدی، الان بیدار شدی؟!


برادر عزیز فتنه گری که همنوا با منافقین و با حمایت صهیونیسم در سال 88 شکست میر یزید را بر نتابید و با همپالکی های وطن فروشش به آشوب گری پرداخت و در سایه رأفت نظام تنها اندکی در حبس خوابید حالا به حمایت از عنصر منافق تر از خودش برآمده و برای حامیان انقلاب، شاخ و شانه می کشد.

قصه این است که یک جوجه منافق فتنه گر در صفحه مجازی اش به مظلوم نمایی و قهرمان سازی خود پرداخت و در کلماتی بی ادبانه که البته جزو شئون این قبیله است، به متلک و کنایه نسبت به مقام معظم رهبری اقدام نمود.

حقیقت امر آن است که سکوت دستگاه های بی عرضه نظارتی در مقابل هتاکی های مکرر دختر یکی از شکنجه گران معروف ساواک نسبت به اسلام و انقلاب و مانور مجازی چند سایت هنجارشکن و اقدام دو سه مأمور فشل نیروی انتظامی در پرونده سازی های واهی برای نیروهای فعال انقلاب و انتقام گیری از بچه های بسیج، جماعت فتنه گر را به اشتباه انداخت که لابد دوباره می توانند در آستانه انتخاباتی دیگر، فضا را در دست گرفته و به رسم سرسپردگی وطن فروشان، کشور را تحویل اربابان آمریکایی خود بدهند.

برادر عزیز وطن فروش!

نظام مردانگی به خرج داد و معامله ای که کشورهای دیگر مثل ترکیه و . با اوباش ی و کودتاچیان انجام دادند با شما انجام نداد؛ اما شما مرد نبودید و به جای تنبّه، در حالی که هنوز هم نتوانسته اید یک صفحه مطلب در اثبات ادعای واهی خود مبنی بر تقلب در انتخابات رو کنید دوباره از سوراخ موش سر برآورده و برای رهبر و ستون خیمه انقلاب، دهن کجی می نمایید.

نظام مردانگی به خرج داد و علت رد صلاحیت نامزد نو رس و مثلا اخلاق مدار شما در انتخابات پیشین مجلس را بخاطر حفظ آبروی خودش و خانواده اش افشا نکرد؛ اما شما هنوز بخاطر گندی که لیست مورد نظرتان در انتخابات شورا زد از مردم عذرخواهی نکرده اید.

حسین منصف مرد بود و در مقابل برادرش که به جرگه منافقین پیوست، ایستاد و پس از چند دهه هم چنان در خط مقدم دفاع از اسلام و انقلاب، سپر تیر منافقانی چون شماست که مرد نیستید و با اینکه در خفا به غلط زیادی خود که در سال 88 خوردید، اذعان می کنید، حاضر نیستید بابت هرج و مرج طلبی و فتنه گری و همدستی با دشمنان ملت عذرخواهی نمایید.

چند مسئول بی غیرت و معامله گر شهر، شما را به اشتباه در محاسباتتان نیندازند. بچه های حزب اللهی در برخورد با ضدانقلاب و منافقین جدید لحظه ای تردید به خود راه نخواهند داد.


اینکه بهتان به دیگران را با توجیه ضرورت از میدان به در کردن دشمن! جایز بدانیم،

اینکه ذات دروغ را حرام ندانسته و تنها در مواقعی که پای ضرر و زیان در میان است آن را جایز ندانیم و با اختراع اصطلاح من در آوردی دروغ سازمانی» و حکم به جواز آن، با خیال راحت به قلب وقایع بپردازیم.

اینکه ورود به حریم خصوصی دیگران را به راحتی و به بهانه پیشگیری از وقوع جرم احتمالی جایز بدانیم،

اینکه دولت و سازمان ها را در نقض یکطرفه قراردادها مجاز بشماریم،

اینکه به بهانه تورم، عدم دریافت سود را به معنای قرض ربوی دانسته! و با این مستمسک، ربای بانکی و غیربانکی را حلال و لازم بدانیم،

اینکه ذات قدرت را به خودی خود معتبر و مقدس شمرده و نه اینکه اصالت آن را منوط به اجرای احکام حق بدانیم،

اینکه حاکمیت را برتر از عدالت بدانیم و .

نشأت گرفته از ورود مبانی غیردینی در اجتهاد دینی است. نظام اسلامی منهای اسلام، چیزی شبیه به پلنگ صورتی یا همان شیر کاغذی است. لوث نمودن و هجو ارزش ها چیزی جز وارونه نمایی ماهیت احکام الهی نیست که نتیجه آن به اباحه گری و لیبرال مسلکی در پوسته اسلام و انقلابی گری ختم می شود.

همانطور که در هنر و تکنولوژی نباید مقهور فنون و مبانی غرب شد در حاکمیت نیز نباید مبانی اسلام را دستخوش جاذبه های فریبنده دنیایی برآمده از ت و اخلاق غرب ساخت.

سکولاریسم فقط به معنای جدا دانستن دین از ت نیست؛ افراط در ت بازی و به حاشیه بردن آموزه های دین به بهانه حفظ قدرت نیز مصداق برجسته؛ اما خاموش سکولاریسم است. یادمان نرود قرار نیست هدف، وسیله را توجیه کند و مطابق تأکید مقام معطم رهبری، نظام اسلامی آمده است برای اجرای عدالت و فاصله گرفتن از عدل، منافی اراده تشکیل نظام الهی است.

این زمزمه های ریز خردسالان فکری تازه به دوران رسیده نفت خور وابسته به بعضی مجموعه های علمی – ی البته در برابر اندیشه ورزان مستقل و فقیهان دلسوز و متفکر که دیانت را به معنای حقیقی آن عین ت دانسته و حرکت جامعه بر محورر خدا را هدف نظام اسلامی می دانند و نه وماً اقتدارگرایی و جناح بازی، فعلاً حنای رنگ سازی نیست. برای آینده هم حواسمان باید بیشتر جمع باشد که دنیازدگی تشنگان قدرت، اسلام را با دستاویزهای فقهی، از خدا جدا نسازد. والعاقبة للمتقین.


نه این که چون شهید شده است بخواهم بگویم، نه این که چون خواهرش هستم، نه! همه فامیل و اهل محل و همکارانش حرف مرا تأیید می کنند. از بچه های مسجد مسلم بن عقیل همدان تا کا عمر اهل کوخان بعد از شهادت معراج، حسرت می خوردند و اشک می ریختند. شیعه و سنی او را دوست داشتند. به خاطر این که حرف و عملش یکی بود و خوب بودنش خالصانه و به دور از نمایش بود.

یک جورهایی می شود گفت جامع بسیاری از صفات بود. شخصیت تک بعدی نداشت. از کوچکی به فوتبال علاقمند بود و این ورزش را در سطح حرفه ای هم ادامه داد. یک بار سرش را تیغ زد و از ته تراشید که شبیه بازیکن خارجی مورد علاقه اش بشود! ورزش می کرد؛ اما در ورزش غرق نشد.

اهل نهج البلاغه بود. حلیة المتقین را می خواند و کتاب های مذهبی را دوست داشت.

دیوان حافظ و مولانا هم دم دستش بود و با آنها انس داشت. خودش هم دستی در شعر داشت و ابیاتی می سرود و قلم می زد.

نیمه های شب بلند می شد می ایستاد به نماز و عبادت.

به همه محبت می کرد. شخصیتی عاطفی داشت، اما مواظب بود خط قرمزهایش را کسی زیر پا نگذارد. روی مقام معظم رهبری حساس بود و اگر می دید کسی شبهه و سوالی درباره ایشان دارد وقت می گذاشت و مسأله را برایش تبیین می کرد. راهش را با فکر و تدبیر انتخاب کرده بود.

روحیه ای آرام داشت و عصبانیتش را کسی نمی دید. سعی می کرد بر نفسش غلبه کند و کنترل رفتارش را از دست ندهد.

بعضی ها در کودکی شیطنت و بازی گوشی ما را که می دیدند برایشان سوال می شد واقعاً شما با هم خواهر و برادرید؟

به حجاب و محرم نامحرمی خیلی اهمیت می داد. لا به لای کارهای محبت آمیزش در این باره هم توصیه های لازم را بیان می کرد. درس و تحصیل ما برایش خیلی مهم بود. می دید که من هم سر کار می روم و هم درس می خوانم و این موضوع باعث لطمه به درس هایم شده است. گفت: دیگه نمیخواد بری سر کار. خرجت با من. بشین و درسهات رو بخون. ازدواج هم که کردیم یک روز در میان زنگ می زد و حالی از ما می پرسید.

می گفت و می خندید اما سفارش می کرد به خاطر چند لحظه خندیدن، به گناه نیفتیم. از دروغ و غیبت بیزار بود. یک بار توی مسیر شروع کردم ماجرایی را برای او و همراهان تعریف کردن. خیلی زود متوجه شد که دارم خالی می بندم! چیزی نگفت که توی ذوقم بخورد؛ اما از نگاهش همه چیز دستگیرم شد.

همین ویژگی هایش باعث می شد که گاهی در وصفش این مصرع را می خواندیم: آنچه همه خوبان دارند تو یک جا داری.

این حرف را از سر اعتقاد می گویم. خیلی ها حسرت می خورند که قدرش را ندانستند و مثل او را کم دیده اند.

این اواخر رفته بود عکاسی. عکس را که گرفت به همکارش گفت: این عکس برا اعلامیه منه. شهید که شد همان عکس روی اعلامیه اش جا گرفت.

دوست داشت گمنام بماند. به خاطر کارهایی که در بسیج یا خانه یا محل کار انجام می داد توقع تشکر و تقدیر نداشت. می گفت: طرف حسابم خداست. از خودش تعریف نمی کرد. در حالی که ما می دانستیم او حامی و دستگیر خیلی هاست اما آدمی نبود که به خاطر کارهای خوبش از خودش تعریف و تمجید کند و فخر بفروشد. گمنامی را دوست داشت و شهدای گمنام را هم. شهید که شد او را درست در پایین مزار شهدای گمنام دفن کردند. حالا هر کس سر مزار معراج می رود فاتحه ای هم برای شهدای گمنام می خواند و هر کس که به شهدای گمنام سر می زند یادی هم از معراج زنده می کند.

به راویت خواهران شهید معراج آیینی


این اصطلاح غلطی که روی زبانها افتاده اساسش تفکر غیر دینی است. در متکب اسلام همه افراد در مقابل رفتار و کردار و گفتار خود مسئول هستند و باید در پیشگاه حضرت حق، پاسخگو باشند.

کسی نمی تواند به این بهانه که دستور مافوق را اطاعت کرده به ظلم و جنایت اقدام کند.

این بخش از نهج البلاغه مولا علی علیه السلام را به مناسبت هفته نیروی انتظامی تقدیم می کنم به همه مدیران و مسئولان و کارگزاران کشور عزیزمان:

" هرگز با خدا مَستیز که تو را از کیفر او نجاتی نیست و از بخشش و رحمت او بی نیاز نخواهی بود، بر بخشش دیگران پشیمان مباش، و از کیفر کردن شادی مکن، و از خشمی که توانی از آن رها گردی شتاب نداشته باشد، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نیز فرمان میدهم، باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگبینی دل را فاسد، و دین را پژمرده و موجب زوال نعمتهاست و اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خود بزرگبینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات میدهد و تندروی تو را فرو مینشاند، و عقل و اندیشهات را به جایگاه اصلی بازمیگرداند."

نامه 53


بودن با او خستگی نداشت. انگار جز محبت و رفاقت نمی شد از او دید. رفیق با معرفت یعنی همین که نگذاری هیچ گرد و غباری روی رابطه دوستانه شما بنشیند. رفاقت معراج از جنس صداقت بود. دوستی نبود که فقط موقع خوشی ها کنارت باشد. دوستی نبود که پشت سرت حرف بزند یا بگذارد دیگری پشت سرت حرفی بزند. ظاهر و باطنش یکی بود و در خفا و آشکار یک نگاه را به تو داشت. شاد بود و با نشاط، پر انرژی بود و بدنی فرز و چابک داشت. ما بودیم و یک توپ و یک زمین خاکی. اصلاً قاعده و قانون خاصی روی بازی ما حاکم نبود. توپ را می انداختیم وسط زمین و می دویدیم دنبالش. مهم بود که شادیم و خندان و تحرک داریم و سالمیم.

این مال زمان نوجوانی بود. یواش یواش با همین استعداد و توانایی در دویدن و مهار توپ، وارد محیط حرفه ای و باشگاهی فوتبال شدیم. شکر خدا آنجا هم خوش درخشیدیم و هر دو جذب تیمی رسمی شدیم و در مسابقات رسمی شرکت می کردیم.

بودن با او خستگی نداشت. نمی گذاشت غباری بر ردای رفاقتمان بنشیند. حواسش به حساسیت های دوستانش بود. از خودش بزرگی نشان می داد. نمی رنجید و نمی رنجاند. تمام روز را هم که با هم بودیم خسته نمی شدیم. تا از هم جدا می شدیم و به خانه خود می رفتیم، دلمان برای همدیگر تنگ می شد. انگار مدت هاست که همدیگر را ندیده ایم! باز منتظر فرصتی بودیم، مترصد وقتی آزاد که خودمان را به زمین خاکی برسانیم و صدای سوت و پرتاب توپ و بدویم وسط زمین خدا .

ایام بازی و مدرسه داشت به پایان می رسید. به فکر آینده افتاده بودیم. دلمان نمی آمد از هم جدا شویم. تصمیم گرفتیم هر دو به سپاه برویم. چرخ روزگار و دست تقدیر اما به گونه ای دیگر رقم خورد. من به سپاه رفتم و او به نیروی انتظامی. باز هم فرصتی دست می داد خودمان را به هم می رساندیم و لحظات با هم بودن را قدر می دانستیم. حتی مرخصی هایمان را طوری تنظیم می کردیم که همزمان باشد.

اوضاع بعضی از شهرهای مرزی اوضاع خوبی نیست. این شهرها گاه به دلیل دور بودن از مرکز و گاه به دلیل بعضی ضعف های فرهنگی ناشی از تردد همسایگان خارجی، با فقر اقتصادی و فرهنگی دست و پنجه نرم می کنند. هر دو این صحنه ها را می دیدیم و غصه می خوردیم. معراج دغدغه جوانان شهر را داشت. می گفت حیف است این بچه ها و جوان های پاک آینده شان خراب شود. حیف است به خاطر مشکل اشتغال و معیشت بخش قابل توجهی از این جوان ها جذب فعالیت های غیرقانونی و حمل قاچاق و گاه اعتیاد و فساد شوند. در تصورات دوران جوانی، آرزو داشت روزی بتواند کارخانه ای راه بیندازد و این جوان ها را سر و سامانی بدهد و نگذارد به وادی تباهی کشانده شوند. نسبت به محیط پیرامونش حساس بود و "به من چه" و "شد که شد" و . در تفکرش جایی نداشت. دغدغه داشت که بتواند تا جایی که برایش مقدور است به دیگران کمک کند و مشکلاتشان را برطرف سازد. اگر هم دستش بر نمی آمد باز هم بی خیال نبود و لااقل غصه شان را می خورد و برایشان دعا می کرد.

چون خودش طعم فقر و تنگدستی را چشیده بود نمی پذیرفت کسی به خاطر مشکلات مالی بخواهد از خدا جدا شود.

گاهی در باشگاه چشمش به کفش های پاره بعضی بچه های کم سن و سال می افتاد. خیلی ها این صحنه را می دیدند و یا به سادگی از کنارش می گذشتند یا نهایتاً زیر لب نچ نچ می کردند و وجدانشان را با نغمه آن تسکین می دادند. معراج هر از گاه، چند کفش ورزشی نو می خرید وبا خودش می آورد. بعد جوری که کسی متوجه نشود آنها را دست من می داد که سر یک فرصت مناسب برسانم به بچه های بی بضاعت.

همسایه ای داشتیم که به دلیل مشکلات اقتصادی می خواست وسایل ورزشی اش را بفروشد اما کسی نمی خرید. فردی آمد و تنگنای او را که دید پیشنهاد داد آن وسایل را به نصف قیمت خریداری کند. مرد چاره ای نداشت. معراج فهمید. پیغام داد صبر کند. خودش آمد و آن وسایل را با این که به خیلی هایش اصلاً نیازی نداشت با قیمت مناسب و واقعی خرید تا هم گره ای از کار یک بنده خدا گشوده شود و هم حرمتش محفوظ بماند.

می دید می خواهم با خانواده جایی بروم بی آن که تقاضایی کنم سوییچ ماشینش را می داد دست من و خودش پیاده می رفت. این که کار کسی را راه بیندازد و خدمتی کند را وظیفه خودش می دانست. برای مسابقه می خواستم به تهران بروم. کفش های ورزشی معراج بهتر از کفش های من بود. باز هم بی آن که چیزی بگویم، آنها را آورد و داد دست من.

به خاطر خودش با کسی جرّ و بحث نمی کرد. خیلی راحت از حق خودش می گذشت. اخلاق یار امیرالمؤمنین و تربیت شده مکتب او، مالک اشتر را داشت. توهین به خودش را نادیده می گرفت؛ اما از حق خدا و ولایت نمی گذشت. در برابر ظلم و فساد سکوت نمی کرد.

یک بار کسی موقع بازی از روی عمد او را هل داد و صورتش محکم به نرده های اطراف زمین خورد. رنگ صورتش سرخ شده بود. هر کسی این صحنه را دید فهمید که بازیکن تیم حریف چون از نظر فنی نتوانست به معراج برسد این رفتار غیراخلاقی را نشان داد. هر بازیکن دیگری جای معراج بود از کوره در می رفت و به او اعتراض می کرد. معراج چیزی نگفت. یک نفر دیگر رفت که به آن بازیکن خاطی اعتراض کند، معراج جلوی او را گرفت، او را آرام کرد و گفت: بازی همینه، از این پیشآمدها اتفاق می افته. اما یک بار یک نفر از سر ناآگاهی یا لجاجت شروع کرد به اتهام زنی نسبت به مقام معظم رهبری و توهین به ایشان. این جا دیگر مطمئن بودم معراج کوتاه نمی آید. او روی حضرت آقا خیلی حساس بود. عصبانیتش را نشان نداد. خودش را کنترل کرد. اما سکوت هم نکرد. دست آن جوان را گرفت و به گوشه ای برد. با احترام و مستدل شروع کرد برایش توضیح دادن تا ذهنیت اشتباهش را اصلاح کند. جوان از این که دید معراج او را درون جمع، خورد و تحقیر نکرد و با منطق و احترام حقیقت را برایش توضیح داد تحت تأثیر قرار گرفت و از او عذرخواهی کرد.

معراج یک آرزوی همیشگی داشت که قسمتش نشد به آن برسد. از خدا می خواست موقعیتی فراهم شود که مقام معظم رهبری را از نزدیک ببیند و پشت سر ایشان نماز بخواند. عمرش کفاف تحقق این آرزو را نداد و همنشین شهدای کربلا شد. خدا را چه دیدید. شاید این توفیق نصیب خانواده شهید شد و آنها به نیابت از معراج، نماز عاشقانه ای را به امامت مقتدای خود به جا آوردند؛ اللهم ارزقنا.

راوی: مرتضی صادقی (از دوستان شهید معراج آیینی)


 

انگار هنوز طعم آن میوه آبدار و شیرین زیر زبانش بود. با خوشحالی خوابش را برایم تعریف کرد. می گفت: از درختی زیبا، گلابی رسیده و شیرینی را چیدم و خوردم. ذوق زده بود. من هم احساس کردم خواب خوبی دیده است. برای تعبیرش خواستم حرفی زده باشم. ناگهان این عبارت به ذهنم رسید و گفتم: میوه بهشتی!

داشت برای سفر اربعین آماده می شد که این خواب را دید. گاهی وقت ها آدم ها وقتی می خواهند کارهای خوب انجام بدهند، خواب های خوب هم می بینند. پیش خودم گفتم کربلا هم بهشت است و توفیق زیارت بارگاه امام، هدیه ای از این باغ بهشتی.

یک هفته گذشت که آمد و گفت: کارم درست شد؛ دیگر باید بروم. تعجب کردم. گفتم: کارت که درست شده بود. نفهمیدم منظورش به سفر اربعین نیست.

بی مقدمه برایم توضیح داد از مدت ها قبل بی آن که به من چیزی بگوید، داشت کار اعزامش به سوریه را پیگیری می کرد. اسمش جزو اولویت های اول نبود. اما وقتی اعزام یکی از نیروها لغو شد او با هر زحمتی بود موافقت فرماندهانش را جلب کرد.

حق داشتم از شیندن این خبر یکه بخورم. سوریه آبستن حوادثی مرگبار بود. من به عبدالصالح دل بسته بودم و طاقت دوری اش برایم سخت بود؛ چه برسد که بخواهم هر آن انتظار خبری ناگوار را از میدان جنگ داشته باشم. محمد حسین هم کوچک بود. از حال و روز خانواده های شهدا با خبر بودم و می دانستم زندگی دشواری را می گذرانند. هم در بستگان نزدیک ما و هم در بستگان نزدیک صالح، شهدایی وجود داشتند. پدر من هم از رزمندگان قدیمی جنگ بود که همیشه با علاقه پای خاطراتش می نشستم و با دقت به حرف هایش گوش می دادم. بین و من صالح همیشه حرف از شهدا و شهادت بود.

با این حال هنوز خودم را برای این حال و هوا آماده نکرده بودم. هر بار که حرف از خانواده های شهدا به میان می آمد نخستین سوالی که ذهنم را به خود مشغول می داشت وضعیت این خانواده ها در خلأ وجود عزیزانشان بود.

صالح که دید دلم انگار به رفتنش راضی نیست شروع کرد به مقدمه چینی و استدلال آوردن. حق با او بود. مسلمان واقعی نمی تواند در مقابل مظلومیت دیگران بی تفاوت باشد. دفاع از حق، مرز و جغرافیا نمی شناسد. مردم سوریه اعم از سنی و شیعه در فجیع ترین وضعیت انسانی به سر می بردند. کودکان معصوم و بی دفاعشان هر آن در معرض قتل عام قرار داشتند و .

حرف هایش مرا به فکر فرو برد. با خودم گفتم اگر مانع رفتن او و عمل به تکلیفش بشوم فردای قیامت جواب عمه سادات را چه بدهم؟ این همه روضه رفتم و در مصایب اهل بیت اشک ریختم؛ حالا که وقت عمل رسیده بخواهم در حقشان کوتاهی کنم؟

گفتم: راضی ام به رضای خدا. گل از گلش شکفت.

از طرفی به خودم تلقین می کردم که چون مربی آموزشی است لابد او را به خط مقدم نمی برند تا بتواند در فضایی آرام به آموزش نیروها بپردازد و .

درست همان روز که باید به کربلا اعزام می شد، به سوریه رفت. صالح داشت خودش را به کربلای اباعبدالله می رساند.

اصلاً انگار نه انگار که خواب آن میوه بهشتی را برایم تعریف کرده بود. همه چیز از یادم رفت. موقع اعزام، آرام بودم. او هم آرام بود. فقط مادر صالح بود که اشک می ریخت و برای پیروزی و سلامتی اش دعا می کرد. وقت خداحافظی، برگشت و انگار که بخواهد آخرین و مهم ترین حرفش را بزند از من خواست تا در تربیت محمدحسین سنگ تمام بگذارم و او را مدافع اسلام و اهل بیت بار بیاورم.

راوی: همسر شهید عبدالصالح زارع


دوام اسلام و قوام حوزه های علمیه منوط به تقویت دو مؤلفه علم و تقواست. اسلام مکتب علم است و از دیر باز، کرسی های علمی مکتب اسلام، برتری این را در همه ابعاد نسبت به سایر ادیان به اثبات رسانده است.

از سوی دیگر، وجود علمای مهذّب، جلوه ای از یک الگوی رفتاری مناسب را به عموم طبقات جامعه ارائه داده و جاذبه ای شیرین و معنوی را برای تشنگان معارف حق به وجود آورده است. این دو مؤلفه را باید شاخصه اصلی دین اسلام و علما و مروّجان آیین شریعت دانست. انقلاب اسلامی که خاستگاهی جز دین و آرمان های مقدس اسلام ندارد نیز به این دو عنصر حیاتی نیاز مبرم دارد. نظام اسلامی به اقتضای ماهیت خود باید نظامی مبتنی بر علم و اخلاق باشد و هنجارهای الهی همواره باید به عنوان خطوط قرمز آن محسوب شود.

برای حفظ و تقویت این دو مؤلفه مهم، حوزه های علمیه باید در پی تربیت دانش آموختگانی باشند که در تحصیل علم و تهذیب نفس، ممارستی شگرف داشته تا بتوانند رسالت ذاتی خود در اجرای منویات دین و عمل به احکام الهی را به بهترین صورت ممکن به انجام برسانند.

طلبه تراز انقلاب اسلامی، به هیچ بهانه ای حتی کار برای انقلاب و حضور در صحنه اجتماع نباید از استحکام بنیه های علمی و ریشه های معرفتی خود غفلت بورزد. انقلاب اسلامی برای آن که بتواندد قله های سربلندی و افتخار را در پهنه گیتی در نوردیده و ایده راهگشای مردمسالاری دینی را به عنوان نسخه نجات بخش برای نظام سازی صحیح و ایجاد حاکمیت های مبتنی بر منافع دنیوی و اخروی مردم به سراسر جهان ارائه بدهد نیازمند اسلام شناسان و علمای آگاهی است که احاطه و نگاهی ژرف نسبت به علوم دینی داشته و خود نیز در صحنه عمل، اخلاق و رفتاری مبتنی بر توصیه های تربیتی دین داشته باشند. از این رو فقاهت و اخلاق را باید دو عنصر سرنوشت ساز در تأمین زیرساخت های تمدن جهانی اسلام دانست و نسبت به تقویت آن اهتمامی ویژه نشان داد.

این نکته را هم باید در نظر داشت که امروز به برکت حضور چشمگیر رسانه در زندگی خصوصی مردم و وسعت ارتباطات اجتماعی، هجم گسترده ای از سیاه نمایی ها و تخریب ها بر ضد دین به راه افتاده و منجر به آن شده که سطح توقع از ت بیش از پیش در جامعه ارتقا یابد. امروز ت در زیر ذره بین مردم قرار داشته و رفتار و گفتار این قشر همواره مورد رصد دوست و دشمن قرار دارد. طبیعی است به همان میزان که وجود یک ناآگاه با رفتاری دور از شأن منادین دین می تواند ضربه ای سخت بر پیکره اعتماد عمومی نسبت به حوزه های علمیه وارد سازد، حضور و درخشش عالمان صاحب فضل و آگاه که سیره اهل بیت علیهم السلام را پیشه خود ساخته اند در تعمیق باورهای جامعه نسبت به حقایق دین تأثیر به سزایی خواهد داشت.

"عزیزان! طلاب جوان! فضلا! توجه کنید که حوزه‌ی علمیه - همان‌طور که امام(ره) مکرر فرمودند - قاعده‌ی نظام جمهوری اسلامی است و همه چیز روی این قاعده بنا شده و دوام خواهد یافت. این قاعده باید محکم باشد. استحکام این قاعده، با تضمین سه عنصر اصلی امکانپذیر است، و هر کدام از آنها نباشد و یا کم باشد، این قاعده متزل خواهد شد، و اگر قاعده متزل شد، طبیعتاً همه‌ی آنچه که بر او سوار است، تکان خواهد خورد.اولین عنصر، فقه است.عنصر دوم، تهذیب و اخلاق است. روزی به اتفاق جمعی از فضلای بزرگ در خدمت امام(ره) بودیم. در آن محفل، از حوزه‌ی قم صحبت شد. یکی از بزرگان اساتید و علمای اعلام قم که مورد احترام و قبول همه‌ی ما هستند، در آن جلسه به امام عرض کردند که شما نسبت به قم، توجه و عنایت داشته باشید. آن روز امام(ره) فرمودند که این چیزها لازم نیست؛ شما اگر فقط به ابقای دو عنصر در حوزه‌ی قم توجه کنید، همه چیز حل خواهد شد: اول، فقاهت است - که گمان می کنم تعبیر ایشان این بود که مواظب باشید شعله‌ی فقاهت فروننشیند - و دوم، اخلاق و تهذیب است. ما اگر مهذب باشیم، خواهیم توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهیم؛ ولی اگر مهذب نباشیم، آنچه که داریم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا که در جهت عکس هم قرار گیرد".۱۳۶۸/۰۳/۲۲ بیانات در مراسم بیعت طلاب و ون


وقتی ادمین کانال آمدنیوز دستگیر شد طبیعتاً مدیریت کانال نیز به دست مأموران امنیتی افتاد و در صفحه اصلی آن پیامی درباره شناسایی ادمین و انسداد کانال از سوی اطلاعات سپاه منتشر گردید.

مدتی پیش پلیس فتای بابل هم مدعی شناسایی ادمین یکی از کانال های تلگرامی منتقد گردید. سیم کارت و گوشی متهم حدود یکماه در اختیار پلیس فتا قرار داشت؛ اما کانال همچنان به فعالیت خود ادامه می داد! جالب این که در آن زمان هر کانال تنها توسط یک ادمین قابل مدیریت بود!

کانال مذکور البته همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد و فتا هم به رغم آنکه این گزارش ناشیانه اش دستمایه طنز فعالان فضای مجازی قرار گرفته هنوز حاضر به عذرخواهی و اصلاح آن برنیامده است.

دوستان ناواردی که مدتی قبل اقدام به ارسال این گزارش غیر فنی به دادگستری نموده اند آیا می دانند با دردسرهایی که برای یک شهروند تا مرحله اثبات بی گناهی اش ایجاد می کنند علاوه بر آن که اعتبار و آبروی دستگاه انتظامی را به سخره می گیرند روزی بابت تضییع حق الناس، چوب خدا هم در آستینشان فرو خواهد شد؟!


عضو رسوای شورای شهر، با دوربین مطرح شد، با دوربین رأی آورد و با دوربین هم زمین خورد!

اگر چه بعد از جریان رسوایی اخلاقی، مدتی تلاش داشت کمتر مقابل دوربین ظاهر شود؛ اما این روزها به هر بهانه ای دوباره در برابر رسانه ها حضور یافته و به مصاحبه و رد و تأیید و اظهار نظر پیرامون مسائل شهری می پردازد.

عضو رسوای شورای شهر که دامنه فساد او به گوش همه ایرانیان و فارسی زبانان مقیم سراسر جهان رسیده است پس از مهندسی افکار صاحبان نفوذ، این روزها سیگنال هایی را از سوی دستگاه قضا و نهادهای نظارتی مبنی بر اکتفا به اجرای حکم شلاق و عدم اخراج خود از شورا دریافت نموده و دوباره با اعتماد به نفس و روحیه ای طلبکارانه با انتقاد از شهردار متصل به کانون قدرت، در حال قهرمان سازی از خود برآمده است.

او توانست با مهندسی تحسین برانگیز خود کاری کند که مدعی ترین گروه میراث داری شهدا از او که علنا با نامگذاری بسیاری از اماکن عمومی به یاد شهدا مخالفت ورزیده، حمایت نمایند!

او توانست با مهندسی تحسین برانگیز خود کاری کند که مدعی ترین گروه عدالت خواه شهر با انگیزه انتخاباتی از او که مصداق قانون شکنی و دهن کجی به احکام شرع است به حمایت برخیزند!

او توانست کاری کند که با انتخاب شهرداری غیرمتخصص اما متصل به کانون قدرت، در ابتدا زبان و قلم عناصر افشاگر فساد را بند آورده و توپ را در زمین رسواگران خود بیندازد و در گام بعدی پس از تثبیت عضویت متزل خویش، از موضع اپوزسیون وارد معرکه شده و یکبار دیگر با زر و زور رسانه ای شبکه های نمک گیر شهردار اسبق، از خودش شخصیتی حق طلب و شجاع و مبارز بسازد و یقین بداند که این بار اگر صدای اعتراضی از تریبون روزهای تعطیل به هوا برخیزد به ظنّ حمایت از خویشان سببی، مضحکه عموم قرار خواهد گرفت.

شهروندان ما زین پس به هر بهانه ای شاهد حضور پررنگ این عضو رسوا در سطح رسانه های مجازی خواهند بود.

ضعف و تعلل دستگاه قضا و معامله گری نهادهای نظارتی و ت زده استان، حالا این عنصر پرحاشیه را در موضع طلب و انتقامجویی نشانده است. شهر، از این پس ماجراهایی تماشایی از رویارویی کانون های قدرت به خود خواهد دید. گویا موعد تسویه حساب زخم خورده های افشای فساد از راه رسیده است.


یک زمانی استادیوم فوتبال، ابزار اپوزسیون بود. دشمن تلاش می کرد از دورهمی جماعت تماشاگر که اغلب از اقشار ضعیف جامعه بودند بهره برده و گوشه ای از اهدافش را به کرسی بنشاند. یادمان نمی رود اوایل دهه هفتاد گاهی کارگردان تلویزیونی مجبور بود صدای پخش مستقیم بازی های مهم فوتبال را قطع کند تا مثلا صدای اکبرشاه گفتن های مردم به گوش نرسد.

صحنه اما عوض شد.

در اوج فتنه کور 88 دشمن نتوانست از صندلی های صدهزار نفری استادیوم طرفی ببندد.

شعار خلیج فارس ایران، ندای جمعی لشکر علاقمندان فوتبال در حمایت از ت های کشورشان قرار گرفت.

یکی مثل شایان مصلح پرچم یا رقیه را در زمین دور می داد.

یکی مثل علی علی پور بعد از هر گلی که میزد تصویری از شهدا به خصوص شهدای مدافع حرم را به نمایش می گذاشت.

مهدی طارمی برای دشمن خط و نشان می کشید.

یکی مثل محمد انصاری هم یاد و نام شهدا را هر جا که رسید بر سر دست گرفت.

مهدی ترابی شعار حمایت از رهبری را در اوج سیاه نمایی و مسموم سازی رسانه ای دشمن به رخ جهانیان می کشد و .

دم همه ورزشکاران با غیرت و وطن دوست گرم.


معروف است اگر هنرمندی بخواهد اثرش در جشنواره های بین المللی دیده شود باید سمت و سویی را رعایت کند که خوشایند داوران و تگذاران این جشنواره ها قرار بگیرد. به طور مثال از نگاه غرب، زندگی مردم کشورهای جهان سوم باید در فضایی سیاه نشان داده شده و هر نوع حس عزت و استقلال طلبی در آنها سرکوب شده باشد و . شاهد هستیم که بسیاری از هنرمندان به خصوص در عرصه سینما با طمع نسبت به کسب جوایز بین المللی به تحقیر ملت خود می پردازند و عملا به نیابت از بیگانه با بودجه فرهنگی کشور خود به مملکت خویش جفا می نمایند.

حالا شده است حکایت رفتارهای جهت دار بعضی مسئولان اوقاف و سازمان تبلیغات در بعضی از شهرها.

به نحوه تقسیم بودجه های حمایتی این دو اداره برای هیئت های مذهبی که نگاه کنیم گاه شاهد همان تگذاری اقتدارگرایانه خواهیم بود. این رویکرد که هیئات مذهبی منتقد یک امام جمعه و بستگانش اصلا در توزیع بودجه های حمایتی دیده نشوند و یک هیئت پرمخاطب و موفق که هنوز به استانداردهای پاچه خواری نرسیده یک پنجم یک هیئت مطیع و هماهنگ حمایت شود در راستای علاقه ارگان ها به استفاده از بودجه های فرهنگی در راستای تقویت کانون های قدرت ارزیابی می شود.

 


اصلاح طلبان بابل در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی مجلسی به میزبانی یکی از اعضای مستعفی شورای شهر پرحاشیه بابل در یکی از مساجد بازار با سخنرانی مصطفی کواکبیان برگزار کردند.

شنیده شده در این مراسم جناب سخنران که ظاهرا توسط عناصری خاص تحریک شده بود نسبت به اظهار نظر ائمه جمعه در رفتار نمایندگان واکنش نشان داده و بیان داشت که امام جمعه چه حقی دارد در کار نماینده دخالت می کند؟!

چنان که مستحضرید شعار ی جماعت اصلاح طلب در ایام انتخابات همیشه حول محور آزادی بیان بوده اما حضرات به محض جلوس بر اریکه قدرت با پشت پا زدن به ژست های انتخاباتی راه انتقاد را حتی بر صاحبان تریبون هم می بندند چه برسد به شهروندان عادی.

نکته بعد این که با منطق امثال این اقایان می شود اینطور هم گفت که به نماینده چه ربطی دارد که در کار امام جمعه دخالت کند؟ امام جمعه حق دارد امر به معروف و نهی از منکر کند واین موضوع ربطی به نمایندگان ندارد.

و نکته دیگر این که جناب آقایان فرماندار و معاون حاشیه دار او و سایر ارکان قدرت در جبهه اصلاحات که موقع تقسیم پست برای بزرگان شهر نوشابه باز می کنند حواسشان باشد و حواسمان هست که وقتی در خلوت می روند آن کار دیگر را انجام داده و حقیقت خود را در میتینگ های ی به خوبی آشکار می سازند.


#صورت‌جلسه #نشست‌قضائی با موضوع میزان #اعتبار‌قضایی نظرات کارشناسان #پلیس‌فتا در #پرونده‌های‌کیفری

 

 

برگزار شده توسط

استان قم/ شهر قم

 

تاریخ برگزاری:

۱۳۹۷/۰۸/۲۴

 

پرسش:

 

اعتبار قضایی نظرات کارشناسان #پلیس فتا در پرونده‌های کیفری تا چه میزان است؟

 

️ نظر #اکثریت:

 

    اقدام پلیس‌فتا و تنظیم صورتجلسات آن نهاد، صرفاً به عنوان بخشی از اقدامات ضابطین بوده و در ردیف اقدامات سایر واحدهای #نیروی‌انتظامی است و #گزارش #مرجع‌انتظامی براساس عملیات علمی و فنی در #کشف‌جرم محسوب می‌گردد؛ لذا متهمان می‌توانند درصورت عدم پذیرش اتهامات مندرج در گزارش پلیس فتا، تقاضای #ارجاع #پرونده را به #کارشناس‌رسمی و متخصصین مربوط نمایند و نظر کارشناسان رسمی در مخالفت با مفاد گزارش پلیس فتا باعث تزل در مفاد گزارش و جریان #اصل‌برائت خواهد بود.

 

️ نظر #اقلیت:

 

    گزارش پلیس فتا اگر چه در قالب گزارش یک مرجع انتظامی است؛ ولی #مستند به #کارشناسی برخی از پرسنل آموزش‌دیده است که می‌تواند به عنوان یک #نظریه‌کارشناسی تلقی گردد؛ اما در هر حال #متهم #حق #اعتراض به آن و تقاضای ارجاع امر به #هیئت‌کارشناسان‌رسمی را در خارج از دایره نیروی انتظامی دارد.

 

️ نظر #هیئت‌عالی:

 

    نظریه #اکثریت صحیح می باشد و نظریه مامورین پلیس فتا همان‌گونه که در نظریه اکثریت هم ذکر شده است، صرفاً به عنوان بخشی از اقدامات #ضابطان‌دادگستری می باشد./سامانه‌نشست‌های‌قضایی


حسین فریدون فارغ از اینکه حکم صادر شده دادگاه چقدر با جرمش تناسب داشت، ساعاتی بعد از ورود به زندان، مرخصی گرفت و رفت دنبال کارش.

مشایی و بقایی هم فارغ از اینکه حکم صادر شده دادگاه چقدر با اتهامشان تناسب داشت، مدت هاست که در مرخصی و خارج از زندان به سر می برند.

حسن عباسی اما اتهامش تضییع حقوق مردم نبود، حرفی زد که به مذاق وزیر غیر حرفه ای اطلاعات خوش نیامد. او همچنان در زندان است و خبری از مرخصی و . نیست.

عدالت تا زمانی که انسان های مستقل و غیر وابسته نتوانند امتیازی مشابه وابستگان جریان های ی داشته باشند، چیزی شبیه کشک است.


چه تدبیری از این بالاتر درست در ایام اربعین که فضای عمومی جامعه در حول مسائل مربوط به سفر اربعین است، دولت قیمت نان را افزایش دهد، چنان که بارها قیمت آب و برق و گاز مصرفی مردم را افزایش داد، و بر خلاف قانون، نه تنها در ازای گرانی موارد فوق، یارانه مردم را افزایش ندهد بلکه اقدام به قطع یارانه نزدیک به 25 میلیون نفر نماید و صدایی هم از نمایندگان مجلس و رسانه ها و . حتی در حد شوی تبلیغاتی بلند نشود.


 

جام جام: چرا بازار طلا دیگر سکه نیست

 

برا اینکه امسال انتخابات داریم بعدش ببین چجوری از دماغ مردم در میارن

 

 

ایران به نقل از رییس جمهور: به مردم می گویم چه کسی کشور را تعطیل کرده است

 

خود مردم تعطیل کردن پدرجان، با رأی دادن به تو الان کلی بیکار روی دست مملکت باد کرده

 

 

کار و کارگر به نقل از رییس جمهور: اقدامات نمایشی برای مبارزه با فساد به درد مردم نمی خورد

 

راست میگه بخدا، داداشش رشوه گرفت محکوم شد دو ساعت رفته زندان سر زده بعد مرخصی گرفته اومده بیرون، این نوع مبارزه ها نمایشی نیست؟

 

 

جمهوری اسلامی: انتقاد آیت الله سبحانی به طرح تعطیلی پنج شنبه ها

 

البته یادمون نره خود حوزه های علمیه پنج شنبه ها تعطیلن

 

 

عصر ایرانیان: تکذیب ادعای آقای معاون اول!

 

به پیر به پیغمبر نشر اکاذیب برای رومه ها و رسانه های مجازی و حقیقی و شبنامه نویس ها و همه شهروندان عادی جرمه و مجازات داره، چرا تا یکی گردنش کلفت میشه هر چی دروغ بگه دیگه کاریش ندارن من نمیدونم


دو سه هفته ای بود که موقع تمرین، جوان محجوبی را می دیدم که می آمد کنار زمین می ایستاد و تمرین بچه های تیم را نگاه می کرد. یک روز قبل از تمرین آمد کنار من و خودش را معرفی کرد. می خواست بیاید کنار تیم ما و بازی کند. اجازه دادم کمی بازی کند تا محکش بزنم. بازی اش خوب بود و نشان می داد یک ورزشکار جدی و حرفه ای است. در چند پست مختلف او را بازی گرفتم. هر جا می ایستاد در راستای اهداف تیم بود. بی آنکه اعتراض کند و مدعی شود تخصصش در فلان پست فوتبال است سر جایش قرار می گرفت و با تمام قدرت و تمرکز بازی می کرد. موقع بازی حواسش فقط به مسابقه بود، کار جمعی را بلد بود. با این که جوانی آرام و با وقار و ادب بود؛ اما در کارش جدیت داشت. بچه های تیم هم زود با او دوست شدند و از این که یک هم بازی خوب و جدی و با اخلاق دارند خرسند بودند.

فوتبال کردستان استعدادهای فراوانی در خودش دارد. هر چند هنوز نتوانسته در سطح کشوری بدرخشد. معراج یکی از همان جوان هایی بود که اگر می خواست می توانست به سطوح بالاتر مسابقات فوتبال هم برود. ورزش را هدف نمی دانست و به عنوان یک سرگرمی و عنصری برای نشاط آفرینی و موفقیت در سایر امور زندگی به آن نگاه می کرد.

اخلاق و رفتار او برای همه الگو بود. زمین فوتبال، بزرگ است و گاه وسط بازی، صدا به صدا نمی رسد. برای همین است که داد زدن در فوتبال به یک امر عادی تبدیل شده است. معراج اما حواسش بود احترام بزرگتر و مربی خودش را نگه دارد. گاهی تا به تمرین برسد، آمده بودیم وسط زمین و کار را شروع کرده بودیم. می آمد لب خط می ایستاد، بی صدا دستش را می آورد بالا تا از من اجازه بگیرد و بعد وارد زمین شود. خیلی از مواقع متوجه حضورش نمی شدم. همین طور آرام و بی صدا می ایستاد تا بالاخره یکی از بازیکن ها مرا متوجه حضور او می کرد. این نجابتش را دوست داشتم. آرامشش را، خونسردی اش و .دلنشین بود. الکی هیجانی نمی شد و به خاطر برد یا باخت، داد و بیداد راه نمی انداخت. اخلاق او روی بقیه هم تأثیر داشت و باعث شد که دیگر کسی به خودش اجازه ندهد زود از کوره در رفته و حرفی نا به جا بگوید. اگر روحیه پهلوانی را مخصوص ورزش های باستانی ندانیم باید اعتراف کرد که معراج آیینی یک فوتبالیست پهلوان بود.

زود جذب تیم شد و در مسابقات باشگاهی کردستان شرکت کرد. با تیم مریوان مسابقه داشتیم. این بازی آخر مهم نبود و حالت تشریفاتی داشت. تماس گرفتم و وقتی فهمیدم بانه نیست گفتم ومی ندارد که بیاید. اما آمد و خودش را رساند تا حتی در بازی تشریفاتی هم تیم آربا خوش بدرخشد. این آخرین بازی لیگ بود و باید به تعطیلات می رفتیم. بیرون زمین از بچه ها خواستم در سری جدید مسابقات هم سعی کنند در همین باشگاه بمانند و کنار هم باشیم. هر کسی چیزی می گفت. هر کس برای خودش برنامه ای داشت. معراج هم نگاه عمیقی کرد و گفت: شاید دیگر اینجا نباشم. بعد مکثی کرد و ادامه داد: هر جا که باشم مطمئن باشید که به یاد شما هستم و دوستتون دارم.

دلخوشی ام به همین وعده اوست. امیدوارم در بهشت به یادم باشد.

شهید معراج آیینی به راویت: آقای معتمدی، مربی تیم آربا بانه


مگر کسی باورش می شد روزی راه کربلا باز شود؟ مثل خواب می ماند و یک رویا بود این که کسی ساکش را ببندد و روی کولش بیندازد و عطر و گلابی بزند و برود زیارت کربلای معلا.

یک پیرمردی بود در هیات که میگفتند در جوانی اش یعنی سالهای قبل از پیروزی انقلاب، به سفر کربلا و نجف رفته. مداح می خواست حالی به مجلس بدهد اسم او را صدا می زد و شاهدی می آورد بر اینکه ایوان طلای نجف صفایی دارد و .

وصیت نامه های شهدا مملو بود از حسرت بازگشایی راه کربلا و زیارت ضریح شش گوشه حسین علیه السلام. شهید کتابی در گار شهدای قم دفن است. در وصیتنامه اش نوشت آرزو دارد راه کربلا باز شود، کنار حرم اباعبدالله یک قهوه خانه بزند و به دست زوار حضرت، چای صلواتی بدهد.

محمد مصطفی پور آرزوی دل خود  و همرزمانش را قبل از شهادت، روی پیراهنش نوشت که: آنقدر غمت به جان پذیریم حسین تا قبر تو را بغل بگیریم حسین

سید حسن علی امامی برای شناسایی که رفت و دوربین انداخت، چشم بصیرتش از آن فاصله بسیار، به ضریح مولا باز شد و وقتی دید آنچه می بیند از نگاه همراهانش پوشیده است فهمید تحقق این رویای دیرینه، همان بشارتی است که پیوست او به اصحاب اباعبدالله را نوید می دهد.

بالاخره راه کربلا هم باز شد و ایستگاه های صلواتی و پذیرایی از زوار هم راه افتاد و ظرف یکی دو هفته چند میلیون نفر دور شمع ضریح آقا جمع شده و بر سر و سینه می زنند و .

الغرض؛

بقیع هم آباد خواهد شد. این یک رویا نیست. روزی می رسد که برای چهار امام مظلوم و خفته بقیع، ضریح می سازیم و از مسجد النبی مدینه تا حرم چهار غریب بقیع، دسته میرویم و سینه می زنیم. از سمت مسجدالنبی، مزار ام البنین را همان ابتدای ورودی بقیع گذاشته اند که به حکم حال دلش، خوشآمد گویی عزاداران و زوار بقیع به عهده او باشد و ها هم با یاد او و به بهانه او، دم حسینی بگیرند و شور ابالفضلی به پا کنند. دور نیست آن روز که از مأذنه های بارگاه بقیع، روضه مادر بی نشانمان را بشنویم و بلند بلند، آزاد و رها ضجه و گریه سر بدهیم. بقیع هم آزاد خواهد شد، بإذن الله تعالی.


 

آن بزرگواری که اصرار داشت رحیم پور ازغدی را به خاطر پرسش از نسبت حوزه با انقلاب اسلامی و به چالش کشیدن حوزه ای که هنوز تراز انقلاب اسلامی قرار نگرفته و گاه سمت و سوی سکولاری دارد، دیگر برای سخنرانی به نمازجمعه راه ندهند اخیراً دولت را که از قضا در اجرای دستورات نظام سلطه در عرصه های اقتصادی و فرهنگی و ی کم نگذاشته و کشور را به تعطیلی کشانده و با نگرش های لیبرالی، مدیران فاسد و ناکارآمد را روی کار آورده و . دولتی موفق و مورد حمایت دانست!


یکی از رهبران عصائب اهل الحق در جنوب عراق ترور شد

 

این هم از غربت حزب الله ست که اعتبار و امنیت و توسعه یک حکومت را با جان فشانی و نبرد و غیرت، تضمین می کند و بعد در ازای نارسایی و ناشایستگی دولت ها و حکومت ها سیبل اعتراض ها قرار می گیرد.

بچه های عصائب اهل الحق، نقش برجسته ای در سرکوب داعش خبیث ایفا کرده و با مجاهدت خون بار خود حکومت عراق را تثبیت نمودند. حالا در اوضاع نابسمان عراق فتنه زده، اولین قربانیان آشفته بازار دولت و ملت، همین بچه های عصائب هستند. شهادتشان مبارک.

 


 

صورتش گُر گرفته بود و آتش غضب از چهره اش زبانه می کشید. معلوم بود ناراحتی و غصه حسابی به او فشار آورده است. آمد داخل اتاق، رو به روی حاج آقا نشست و همان اول کار، شروع کرد به سر و صدا و داد و بیداد و توهین و .!

لنگ مخارج جهیزیه دخترش بود. می گفت به هر دری زده نتوانسته پول خرید جهیزیه را جور کند. می گفت از خانواده داماد خجالت می کشد که جهیزیه دخترش درست و حسابی نباشد.

بعد با عصبانیت و به تندی حاج آقا را خطاب قرار داد و گفت: شما نماینده مجلس هستی. حقوق آن چنانی می گیری. همه چیز برای شما فراهم است. راحت می خورید و می خوابید. خرتان از پل گذشته است. زندگی تان از این رو به آن رو شده. اگر ما انقلاب نمی کردیم شما شیخ ها الان باز هم باید با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کردید. حالا که مسئول شده اید فقط به فکر خودتان هستید؟ پس ما مستضعفین چه؟ حال ما را چه کسی درک می کند؟ .

حاج آقا با آرامش و متانت اجازه داد تا او حرف هایش را بزند و دلش را خنک کند. بعد دست او را گرفت و به منزل برد تا با هم چای بنوشند.

مرد وقتی بیرون می آمد، باز هم صورتش سرخ بود. این بار اما خجالت می کشید که در صورت حاج آقا نگاه کند. وضع زندگی ایشان را که دید دیگر رمقی برای اعتراض نداشت. فکرش را نمی کرد آیت الله فاضل که نمایندگی مردم بابل در مجلس را برعهده دارد و در مقام تولیت مدرسه فیضیه، وجوهات بسیاری در اختیارش قرار می گیرد در خانه اش حتی فرش هم نداشته باشد.


بالاخره نماینده ولی فقیه در استان مازندران از این سمت استعفا کرد.

اخبار موثق اما غیر رسمی از انتخاب حجت الاسلام محمدی لایینی امام جمه شهرستان نکا برای تصدی این مسئولیت خطیر حکایت دارد.

دو سال است که بحث تغییر نماینده ولی فقیه استان مطرح شده؛ اما ظاهراً بعضی تحرکات مانع از اقدام جدی در این خصوص بوده است.

گاه گزینه هایی برای جانشینی حجت الاسلام طبرسی مطرح می گردید که احساس می شد در صورت انتصاب، استان را چند قدم از این وضعی که دارد عقب تر می کشانند! بضی ها هم – البته تأکید دارم بعضی ها- به تکاپور افتادند که در این کش و قوس، خودی نشان داده و با واسطه گری این و آن، کلاهی برای خویش ببافند.

یکی بزرگی را فرستاد تهران به واسطه گری، یکی هم موسسه فقهی لبنی قم را به خدمت درآورد. آن یکی نوچه هایش را راه انداخت که سر زبانها نام او را به عنوان گزینه اصلی مطرح کنند؛ دامادش را که با رییس سابق و ورشکسته یکی از قوا سر و سرّی داشت به تقلا کشاند و .

تعارف که نداریم. امام رحمت الله علیه آنقدری از بعضی ون دنیا زده و طاغوتی منش زبان به گلایه باز نموده که دیگر کسی نیست نداند بعضی هم لباسی های ما برای پول و پست و مقام چه می کنند و البته چه خوش گفته اند که برکت زشتی ها، درخشش زیبایی هاست.

این میان اما بزرگان خودساخته ای هم بودند و هستند که به دنیا و مافیها در قواره آب بینی بز هم وقعی ننهادند.

حجت الاسلام محمدی لایینی از همین دست علمای خودساخته بود و هست که برای احراز این مسئولیت، قدم از قدم برنداشت و تقلایی نشان نداد و واسطه ای نفرستاد و تماسی با این و آن نگرفت و .  به تأسی از مولای متقیان، اعتبار مسئولیت و قدرت را به توفیق خدمت و مجاهدت فی سبیل الله دانست.

حجت الاسلام محمدی لایینی عالمی اخلاقی است که ورای همه فراز و نشیب های عالم قدرت و ت، زی طلبگی و سلوک معنوی را شاخص یک حقیقی دانسته و در طریقت بندگی آن گونه قدم برداشت که دیدار و مصاحبتش حاضرین را همواره به یاد خدا بیندازد. امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه و خبرگان و عقیدتی و . نباید حجابی باشد که ذات سربازی امام عضر عج در کسوت واقعی و آخرت محور را تحت الشعاع قرار دهد. آن دیانتی که عین ت است در کشاکش ت بازی ها خدشه ناپذیر می ماند و رنگ نمی بازد.

انتخاب این عالم فرهیخته، بی حاشیه و استاد عملی اخلاق و اخلاص و معنویت و مدرس برجسته حوزه و دانشگاه به عنوان نماینده شایسته ای که باید آینه تمام نمای اندیشه و سیرت ولی فقیه باشد به مردم شریف و مومن استان لاله خیز مازندران تبریک عرض می کنم.


خانم بازیگر می رود ترکیه کشف حجاب می کند، تقبیحش نمی کنند که هیچ بیشتر هم به او بها می دهند. همین صدا و سیما و ارشاد خودمان را می گویم. فلان تازه وارد سینما می نویسد دختر آبی مظلوم تر از امام حسین علیه السلام است! با یک اشتباه شد سر و تهش را هم می آورند. آن بازیگر تصاویر کشف حجاب نوآموزان موسسه هنری اش را به مناسبت روز تئاتر منشر می کند تهش می گوید اشتباه شد و می آید تلویزیون می شود کارشناس و داور برنامه طنز. یکی دیگر سگش را بغل گرفته و لبش را می بوسد و عکس این صحنه را منتشر می کند چند هفته شبهای جمعه به او آنتن می دهند که برنامه پر کند. داور می رود زنش جلوی دوربین روبوسی می کند کسی چیزی نمی گوید. بازیکن سابق فوتبال پلیس را به سخره گرفته و تصاویر دعوایش را منتشر می کند می شود مربی تیم امید و .

حامد زمانی با پلیس فرودگاه جر و بحث می کند حق با او بود یا نه حرف دیگری است اما بعد از این ماجرا دیگر از صفحات رسانه ها محو می گردد. این یعنی همان مثال معروف اشداء بینهم! به خودی ها که می رسیم خوب زبانمان دراز می شود. 


انگار ما دو تا را بر خلاف جهت هم خلق کرده بودند! برادر بودیم، از یک خون، از یک رگ و ریشه؛ اما خلق و خوی مان با هم فرق می کرد. هر چه معراج آرامش داشت و سر به زیر بود، من ناآرام و شلوغ بودم! هر چه او خونسرد بود و در مقابل مشکلات صبوری به خرج می داد، من زود از کوره در می رفتم و در پیچ و خم زندگی، بی تابی نشان داده و عصبانی می شدم. او حرف گوش کن بود و مطیع پدر و مادر و من درست در نقطه مقابلش، لج باز و بهانه جو!

او کار را عار نمی دانست. هر وقت می توانست به یاری پدر شتافته و در تأمین معاش خانواده تن به کارگری می داد و من از نگاه خود، جز کارمندی و پشت میز نشینی را کار نمی دانستم. گاهی وقت ها احساس می کردم دیواری ضخیم بین من و معراج وجود دارد. او انگار در عالمی دیگر سیر می کرد و من دنیای خودم را داشتم. برخلاف برادر دیگرم که با او حسابی عیاق شده بود من بین خودم و معراج فاصله ای را احساس می کردم و برای همین دنبال راه خودم بودم.

با این حال به حکم برادری و بزرگتری، محبتش را از من دریغ نمی کرد. از همان کودکی سعی می کرد هوای مرا داشته باشد. با همه خواهر برادرها این طور بود. با همه رابطه ای مخصوص داشت و مراقبشان بود.

پدر یکبار از دستم عصبانی بود و می خواست کتکم بزند! معراج زود آمد، دستم را محکم گرفت و کشید و گفت: فرار کن!

با هم دویدیم. دستم در دستم او بود و می دویدم تا سایه تهدید و غضب پدر از سرم دور بماند.

او اصلاً به فاصله ای که من بین خودمان احساس می کردم توجهی نشان نمی داد. هر جا که می توانست دستم را می گرفت.

پدر رسم نیکی در خانواده بنا گذاشته بود. او مردی معتقد بود و دوست داشت شئونات اخلاقی و آداب و رسوم دینی در خانه اش برجسته باشد. شب های جمعه می نشستیم با صدای بلند قرآن می خواندیم. معراج تسلط خوبی به متون و قرائت قرآن و قواعد صوت و لحن داشت. صدایش هم خوب و زیبا بود. جوری قرآن می خواند که به دلمان بنشیند و به فراگیری آن علاقمند شویم. هر بار از قرائت او نکته ای را می آموختم. همین مسأله باعث شد که در دوران تحصیل همیشه نفر اول مسابقات قرآنی مدرسه باشم.

معراج خودش اهل شوخی و خنده بود. جایی می نشست لبخند را بر لبها می نشاند. همنشینی با او برای همه لذت بخش بود. با این حال مواظب بود لابه لای شوخی و خنده و بذله گویی هایش کسی را نرنجاند و گناهی مرتکب نشود. گاهی که حواسم نبود و شوخی را به تمسخر و تحقیر کسی کشانده و یا غیبتی انجام می دادم، رنگ و رویش عوض می شد. گاهی جمع را به بهانه ای ترک می کرد. گاهی مرا کناری می کشید و به آرامی و دوستانه تذکر می داد. او با رفتارش به ما می آموخت می توان شاد بود؛ اما گناه نکرد.

حجب و حیایش واقعاً دیدنی بود. به همه احترام می گذاشت، حتی کسانی که لایق احترامش نبودند. نام هر یک از دوستانش را که می خواست صدا بزند با پیشوند "آقا" همراه بود، حتی اگر همان ها او را فقط به نام کوچک صدا می زدند.

بعد از اتمام تحصیلات متوسطه تصمیم گرفتم وارد نیروی انتظامی شوم. برادر دیگرم از من خواست با معراج می داشته باشم. به هر حال او چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده بود و تجربه کار در نیرو را داشت. فکرش را هم نمی کردم با این تصمیم من مخالفت کند. معراج وقتی فهمید از من خواست چند ساعتی با هم قدم بزنیم. دستم را در دستش گرفت. درست مثل ایام کودکی که می خواست مرا از کتک خوردن نجات بدهد، خیلی ساده و صمیمی بی آنکه احساس کند فاصله ای بین ما وجود دارد. چقدر آن لحظات شیرین بود. دست در دست هم قدم زدیم. دو سه ساعتی در مزار باباطاهر، گفتگو کردیم. معراج از تجریباتش می گفت. پیشنهادش این بود که درسم را ادامه بدهم، مدرک تحصیلی مناسبی که گرفته و مدارج علمی بالا را که طی کردم بعد بروم سراغ استخدام در نیروی انتظامی تا اینطوری از موقعیت شغلی بهتری برخوردار شوم. او رو حیات مرا می شناخت و می دانست تحمل بعضی سختی ها را ندارم. حرفهایش درست و منطقی بود. هر چند توی گوش من فرو نرفت و به آن عمل نکردم و بعدها وقتی سختی های دوره آموزش را چشیدم پی به نصیحت خیرخواهانه او بردم و حسرت خوردم. به این نتیجه رسیدم هر جای زندگی که به دلسوزی های او توجه نکردم، ضرر کردم.

این اواخر پول هایش را جمع کرده و ماشین دست دومی خریده بود. ماشینش ضبط و پخش نداشت. دلم می خواست برایش کاری کنم. دوستی داشتم که وعده داد ضبط بی استفاده ای که دارد را به من می رساند. من هم خوشحال و خندان که بالاخره توانسته ام برای برادرم کاری انجام دهم خبرش را به معراج رساندم. چند روزی گذشت این دوست من هر بار بهانه ای آورد و آخر هم به قولش عمل نکرد.

نمی خواستم شرمنده معراج شوم. او توقعی نداشت؛ اما خودم روی این قولم حساب باز کرده بودم. دلم نمی آمد حرفم را پس بگیرم. رفتم و از کسی پولی قرض کردم. بی آنکه به معراج چیزی در این باره بگویم ضبط ماشین را خریدم و به او هدیه دادم.

مدتی از شهادت معراج گذشت که یک شب آمد به خوابم! یکی آن طرف، کار مرا لو داده بود!! ناراحت بود که چرا به خاطر تهیه ضبط، خودم را به قرض و بدهی انداخته ام. آنجا هم به فکر من بود و هوایم را داشت.

راوی: مجید آیینی برادر شهید معراج آیینی


فارغ از هر نقد و نظری معتقدم یک امام جمعه بیشتر از بیست سال نباید در جای خودش باقی بماند. البته این مسأله درباره شخصیت های معنوی و کاریزما تفاوت دارد.

نه سطح حوزه های علمیه، نه سطح فکری جامعه و نه شرایط فعلی کشور و انقلاب با شرایط بیست و سه چهار سال پیش قابل قیاس نیست.

گاه تعصب و اصرار بر حضور یک امام جمعه ضعیف در رأس هرم قدرت، جز روی کارآمدن مدیران ضعیف تر اما هماهنگ و غصب مصادر قدرت در یک شهر و بالطبع، اجحاف در حق مردم و بدبینی نسبت به نظام نتیجه ای نخواهد داشت.


کتاب سلیمانی عزیز» منتشر شد

 

به عنوان یک خواننده پر و پا قرص آثار دفاع مقدس و کسی که خودش از دور یا نزدیک دستی بر آتش دارد نمی توانم به راحتی از بعضی کتاب ها تعریف و تمجید کنم و یا به حال نویسنده اش غبطه بخورم و .

بعضی کتاب ها هستند که ویژگی خاصی دارند. کتاب پرواز تا بی نهایت را حدود هجده سال پیش خواندم. عقیدتی ی ارتش این کتاب را درباره شهید خلبان عباس بابایی به نگارش دراورده بود. قلم کتاب اصلا دلچسب نبود اما محتوای خاطرات آنقدر غنی و جذاب بود که خواننده را سر جای خود میخکوب می کرد و عنان دلش را در کف می گرفت.

کتاب سلیمانی عزیز قلم خوب و گیرایی دارد؛ اما باید اعتراف کرد که محتوای آن هم بسیار جذاب و خواندنی است. از آن دست آثاری است که انسان را با خودش همراه نموده و در عالمی دیگر به سیر می کشاند. عالمی که از تعلقات مادی و رذالت های نفسانی تهی است و رنگ و بوی انسانیت و شرافت و وجدان در آن موج می زند.

سلیمانی عزیز نام کتابی است از خاطرات سردار شهید قاسم سلیمانی. نویسندگان اثر اذعان داشته اند که این کتاب همه خاطرات و زوایای زندگی این شهید نیست و ثبت و ضبط خاطرات این سردار شیدایی باز هم ادامه خواهد داشت.

قاسم سلیمانی خودش این ویژگی را دارا بود که رفتار و منش و سلوکش خاطره انگیز و سازنده باشد. حاج قاسم نمونه یک انسان توحیدی بود که مسلک دلدادگی را در ذره ذره وجود خویش آغشته ساخته و اعمال پیدا و پنهانش نیز متأثر از رایحه ایمان و خدامحوری، درس چگونه زیستن و سبک زندگی الهی را در خود جای داده بود. خاطرات این شهید خواندنی است نه فقط از بابت زیبایی و جذابیت که صفحات آن مدرسه شرف و مردانگی و انسانیت را در ذهن و جان آدمی برپا می دارد.


در چین و ایتالیا که آمار مبتلایان به ویروس کرونا بالاست، خوردن مشروبات الکلی مجاز است؛ اما شبکه های ماهواره ای و رسانه های غربی به جوانان ایران توصیه می کنند برای در امان ماندن از این ویروس، الکل بنوشند!

اگر مشروبات الکلی باعث تقویت بدن می شد که اینهمه آمار کرونایی ها در کشورهای دیگر بالا نمی رفت.

در عوض در بعضی استان های مرزی کشورمان آمار مرگ و میر بر اثر نوشیدن مایعات الکلی، از تلفات مبتلایان کرونایی همان استان ها بیشتر شده است.

رسانه های غربی اگر دلسوز ملت ایران هستند چرا آمریکا و غرب را به خاطر تحریم ناجوانمردانه اقلام دارویی و تجهیزات درمانی مردم کشورمان زیر سوال نمی برند؟


 

دیروز خبر فوت سه تن از آشنایان را شنیدم. فامیلی دور و نجیب اهل بابل که در کانادا درگذشت و علتش را نمی دانم.

پیرمردی خوش طینت در مشهد که دست روزگار او را با بابلی ها فامیل ساخت. او بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. چند شبی را در مشهد، میهمان این بزرگوار بودم.

دوستی پر جنب و جوش در بابل که آخرین تصویرش در ذهن من مربوط می شود به ایام محرم و قبل از عاشورای امسال و تشییع پیکر تفحص شده شهدا در بابل که خاکی را به عنوان تبرک از تابوت شهید گمنام به یادگار هدیه داد. او نیز بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.

روحشان شاد.

در این بین اما خبر سلامتی دو تن از دوستان صمیمی را هم شنیدم. آنها به رغم ابتلا به کرونا توانستند با روحیه بالا به جنگ این بیماری رفته و آن را شکست بدهند. از شنیدن خبر سلامتی این دو عزیز از ته دل خوشحال شدم.


محیط نظامی برای خودش قواعد و اصولی دارد. شاید خیلی ها تصور کنند یک پاسگاه انتظامی آن هم در منطقه حساس مرزی، دارای فضایی خشک و بی روح است. البته جدیت در کار لازمه موفقیت در انجام صحیح مأموریت های محوله است؛ اما پاسگاه انتظامی حتی در منطقه حساس مرزی هم یک مجموعه انسانی با حاکمیت عقل و منطق و عواطف است؛ آنهم در کنار دوست و همرزمی چون شهید معراج آیینی.

معراج معاون پاسگاه بود، یک پلیس وظیفه شناس و با انگیزه که در راستای اجرای قانون و اطاعت از دستورات سازمانی، کوتاهی نشان نمی داد. عنصری سالم و دلسوز که هیچ گاه پایش در مقابل وسوسه های مادی قاچاقچیان نلرزید و همیشه دست رد بر سینه عناصر وابسته ای می زد که به او پینشهاد رشوه می دادند. جوان بود و در ابتدای راه زندگی قرار داشت، وضع مالی او و خانواده اش هم تعریف چندانی نداشت. شاید یک بار اگر اسیر هوای نفس می شد و چشم بر تخلف قاچاقچیان می بست وضعش از این رو به آن رو می شد و می توانست به خیلی از آرزوهای دوران جوانی دست پیدا کند؛ اما معراج انسانی شریف و با خدا بود.

در برابر قاچاقچی ها و متخلفین، یک پلیس مقتدر بود؛ اما در برابر مردم، دوستان و همکاران و زیر دستان، رفیقی دوست داشتنی و محجوب و متواضع به شمار می آمد.

معاون پاسگاه باید به عناصر زیر دستش امر و نهی کند. گاهی این امر و نهی ها باعث دلخوری بعضی از زیر دستان می شود؛ اما هیچ گاه هیچ کس از دستورات معراج ناراحت نمی شد. همه می دانستند او حضور در نیروی انتظامی را به عنوان یک تکلیف نگاه کرده و انگیزه ای جز جلب رضایت حق ندارد و کارها و برنامه هایش برای پیشبرد بهتر اهداف است.

با همکاران و نیروهای زیر دستش رفیق بود. این رفاقت و محبت و عواطف نه تنها محیط کار را دوست داشتنی تر می کرد بلکه از او فردی می ساخت که بر قلب ها حکومت می کند.

گاه از خانه غذا و میوه و تنقلات و دیگر وسایلی که در پاسگاه نیاز بود را با خود می آورد. همسرش در این کار همراه و همدوش او بود.

یک بار گربه آمد و شام شب سربازها را خورد. معراج معطل نکرد. زود به خانه رفت و غذایی گرم و لذیذ را با کمک همسرش آماده کرد و به پاسگاه آورد.

در کمین ها صبور و استوار بود. شرایط کمین شرایط راحتی نیست. گاه مجبور بودیم در دل کوه و در شرایطی که برف و سرما بدن انسان را به لرزه می انداخت دو روز را در مضیقه آب و غذا به سر کنیم. معراج هیچ گاه از این وضعیت زبان به شکوه باز نکرد. جالب است او در اوج سختی کار حتی در حساس ترین شرایط کمین، مقیّد بود که نمازش را اول وقت بخواند. گاهی به شوخی می گفت: کمین هم لو بره من باید نمازمو اول وقت بخونم!

عشق او به کار، باعث افزایش نیرو و انیگزه همکاران می شد و عزم و جدیت آنها را دوچندان می ساخت.

گاهی داوطلبانه خودش را به کمین می رساند تا با دوستانش در سختی و خطر همراه باشد.

آن روز هم پنج صبح داوطلبانه خودش را به پاسگاه رساند تا همراه ما به کمین بیاید. خبر رسیده بود کاروان بزرگی از قاچاق مشروبات الکی قرار است وارد مرز شود. قاچاقچی های بزرگ و حرفه ای  برای خودشان دم و دستگاه مجهزی دارند. از دیده بان و تجهیزات رصد و دوربین تا انواع سلاح و مهمات نظامی را با خودشان همراه می کنند تا آسیبی نبینند. برای همین کمین زدن به کاروان های بزرگ با آن تشکیلاتی که دارند نیازمند یک برنامه ریزی کامل و اشراف اطلاعاتی و پیش دستی در استقرار و مراقبت است.

آن روز وقتی به کاروان حمله کردیم خیلی از قاچاقچی ها موفق به فرار شدند. دو محموله قاچاق مشروبات الکلی را توقیف کردیم. داشتیم محموله ها را به عقب منتقل می کردیم که قاچاقچی ها از اطراف به سمتمان تیراندازی کردند. معراج پشت فرمان نشسته بود و من در کنارش. او در رانندگی آنهم در مناطق صعب العبور تسلط داشت و ماشین را به خوبی و آهستگی هدایت می کرد. شکر خدا هیچ کدام از گلوله ها به ما اصابت نکرد.

ناگهان یک ماشین مرتبط با قاچاقچیان که پشت درختان استتار کرده بود از پشت سر مان بیرون آمد و محکم به ماشین ما کوبید. جاده شیب تندی داشت و ضربه محکمی که از عقب به ما خورد، تعادل خودروی ما را بر هم زد. یک آن متوجه شدم ماشین به سمت دره در حال سقوط است. کاری از دستمان ساخته نبود. فقط یک جمله از معراج شنیدم که گفت: جناب سروان، خودتو نجات بده.

دیگر چیزی نفهمیدم. بعد که به خودم آمدم متوجه شدم معراج از ماشین به بیرون پرت شده و جانش را از دست داده است. شهادت درّ گرانی است که نصیب هر کس نمی شود. معراج با آن ویژگی های اخلاقی اش شایسته شهادت بود.

راوی: سروان محمد رضایی فرمانده وقت پاسگاه دول ارز، همرزم شهید معراج آیینی


 

همسایه ای داشتیم در همین شهر قم به نام اوهان که اهل بوسنی بود. سنی بود که بعد شیعه شد و جنگ های خونین با صربها را از نزدیک لمس کرده بود.

میگفت: شما ایرانی ها به ما اسلحه و غذا دادید و از ما در برابر جنایات وحشیانه صربها حمایت کردید؛ اما عربستان به آدم گرسنه هم کتاب می داد و تا توانست به نشر مبانی فکری آل سعود و وهابیت پرداخت، مسجد ساخت و . و نتیجه اش را هم مدتی بعد درو کرد.

ایرانی ها در حمایت از مردم مظلوم افغانستان در مقابل ارتش سرخ شوروی کم نگذاشتند اما این پاکستان بود که پرورش طلاب افغانساتی را برعهده گرفت و طالبان را راه انداخت و .

در جنگ نخجوان و قره باغ، پشت مردم مسلمان آذربایجان ایستادیم اما این رژیم غاصب صهیونیست بود که در این کشور شبکه تلویزیونی راه انداخت و .

الان اوضاع عراق و لبنان را که می بینم و سوءاستفاده رسانه های فتنه گر وابسته به انگلیس و آمریکا و سعودی در تحریک احساسات مردم بر ضد ایران اسلامی که بیشترین نقش را در نجات آنها از ستم دشمنانشان داشت، یاد حرف آن دوست بوسنیایی خود می افتم.

کاش این ایام می توانستیم در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی هم ابتکار عمل را از دست دشمنان اسلام خارج کنیم.


ازدواج مجدد به معنای چند همسری برای مردان امر جائزی است. البته چند همسری آداب و احکامی دارد که مهم ترین آن رعایت اصل عدالت است.

این نکته را هم نباید از نظر دور نگاه داشت که با توجه به شرط قید شده در دفترخانه (سند ازدواج)، مرد برای اختیار همسر دوم نیازمند جلب رضایت و اجازه همسر اول است. بنابراین رعایت این شرط یک واجب قانونی و شرعی است که منجر به حفظ حقوق و شئون بانوان می شود.

شخصاً با توجه به مشغله ذهنی زیاد حتی اگر از تمکن مالی بالایی برخوردار باشم نیز هیچ گاه توانایی اداره زندگی دیگری را در خود نمی بینم؛ اما اگر کسی شرایط مادی و معنوی لازم برای چند همسری را دارا بود و توانست موافقت همسر اول خود را نیز جلب کند نمی توان مانعش شد.

آنچه به مقام معظم رهبری در این خصوص منتسب است عدم اعتقاد به استحباب چند همسری است و نه منع آن.

به چشم خود شاهد بوده ام که بعضی خانم ها (که البته تعدادشان زیاد نیست) بنا بر تشخیص و نگرش خود اجازه اختیار همسر دوم را به شوهر خود داده اند و به لطف خدا زندگی خوب و موفقی را هم دارا هستند. نوش جانشان؛ کسی نباید در این باره تعرضی به شخصیت و آبروی این دست از هموطنانمان داشته باشد.

جناب دکتر فیاض هم که به نوشته هایشان علاقمند هستم یکهو از کوره در رفت و بی هیچ مدرک و سندی مدعی شد که چون صیغه بازی در قم فراوان است پس این مساله باعث رواج گری شده است!

این ادعا هیچ پشتوانه پژوهشی ندارد و نوع گفتار و ادبیات به کار رفته، قرینه ای بر عصبانیت و حرص احتمالی گوینده از ماجرا و موضوع دیگری است.

هفده هجده سال است که در قم ساکن هستم و به اقتضای بعضی فعالیت های فرهنگی به استان های مختلف کشور سفر داشته و به طور مستقیم با مردم مواجه شده ام.

در قم قطعا عده ای بنا بر نیازهای جنسی یا عاطفی و . اهل ازدواج موقت هستند اما مگر در شهرها و استان های دیگر، چنین مواردی موجود نیست؟ ازدواج موقت یک اصل شرعی برای کنترل غرایز و گرایشات است و چارچوب تعریف شده ای به منظور حفظ کیان خانواده ها و حرمت و حقوق افراد و جامعه دارد که متأسفانه بی توجهی به آن موجب روی آوردن به روابط ناسالم و غیرشرعی و بزهکاری اخلاقی شده و حریم خانواده ها را خدشه دار نموده است. 

تشرّع با توجه به ضوابط و قواعد آن بهتر از فساد و بی مبالاتی است.

در این هفده هجده سالی که در قم هستم متوجه نشده ام که بحث ازدواج موقت یا حتی روسپی گری در این شهر معضلی پررنگ تر و پیچیده تر از سایر نقاط کشور باشد. جناب فیاض کمی شلوغش کرده است. با این حال توصیه می کنم ایشان با توجه به تخصصی که در رشته جامعه شناسی دارد پژوهشی را با موضوع عوارض، لوازم و تبعات ازدواج موقت و مقایسه آن با گری داشته باشد که لااقل حرف هایی مستندتر در این باره به زبان بیاورد.


 

شهردار آمده بود پیش مادر شهید رادمهر و خبر داد که قرار است در همین پارک معروف ساری، تندیس پسرت را نصب کنیم و .

خوشحال نشد!

مادر، مادر همان شهیدی است که سه بار می خواستند از او به خاطر مجاهدت های چشمگیرش به خصوص در جریان حرب تموز لبنان، تقدیر کنند، مخالفت می کرد و می گفت: هر وقت از همه بچه های لشکر تقدیر کردید با من نیز چنین کنید.

 

مادر شهید محمود رادمهر در پاسخ شهردار گفت: هزینه ساخت تندیس پسرم را بگذارید برای لایروبی رودخانه تجن. این رودخانه اگر لایروبی نشود دیگر تجن نیست، لجن است! و گرفتاری اش دامنگیر مردم می شود و .

یک ماه نکشید که کار لایروبی رودخانه آغاز شد. مدتی بعد سیل ویرانگری در مازندران و گلستان به راه افتاد که اگر توصیه این مادر شهید نبود، خسارت بزرگی به مردم تحمیل می شد.

 

به روایت حجت الاسلام محسن علیجانزاده


 

دیروز هیات رییسه مجلس از وصول طرح تشکیل استان مازندران غربی خبر داد.

موافقین و مخالفین این طرح ساعت هاست که در فضای مجازی به تبادل نظر و رد و تأیید آن می پردازند.

بی شک این پیشنهاد که صرفا یک طرح تبلیغاتی با مصرف انتخاباتی است به جایی نخواهد رسید. دولت بودجه و امکانات لازم را برای تشکیل یک استان جدید ندارد.

اگر چه مازندران غربی در قالب یک استان حالاحالاها تشکیل نخواهد شد اما مدت هاست که نقاط مختلف این استان شهیدپرور شاهد رویش نامبارک مازندران غربی است! مردم مازندران مردمی پاک و نجیب و متدین هستند. دوستی غیر بومی که در امور زندان ها فعالیت می کرد، می گفت: شما شمالی ها حتی خلاف کارهایتان هم ته دلشان گرایش مذهبی دارند.

همجواری با تهران و هجوم گردشگران به سواحل زیبا و جنگل های دیدنی و کوهستان های خوش آب و هوای این خطه، متاسفانه در بسیاری از موارد موجب برهم خوردن نظم فرهنگی و دینی این استان گردیده است. عدم التزام به ظواهر دینی در سطح سواحل و تفرجگاه ها، منظر نجیبانه این خطه لاله گون را بد جلوه داده است.

از سوی دیگر بی تفاوتی و ضعف انگیزه و گاه کج فهمی بعضی مدیران فرهنگی استان نیز باعث تضعیف باورهای ملی و مذهبی و فراموش شدن هویت بومی و پرافتخار مردم این دیار گردیده است.

مازندران غربی متأثر از خودباختگی های فرهنگی متمایل به رویکرد مادی غرب، تفکر بخش قابل توجهی از مردم را تحت الشعاع قرار و در زیر پوسته این استان، خودنمایی می کند. برای احیای فرهنگ بالنده و هویت بخش و پرافتخار مازندران ایرانی و اسلامی نیازمند عزم جدی همه مردم و مسئولان هستیم که اگر دیر بجنبیم مازندران کاملا غربی خواهد شد.


 

دیروز یکی از گردن کلفت های مازندران توسط دادگستری استان دستگیر شد. این بابا از طریق رابطه گیری و صمیمیت با بعضی از صاحبان قدرت و نفوذ در ادارات و . توانسته بود به زعم خود در حاشیه ای امن به جنگل خواری و ی و . اقدام کند.

برای خیلی ها دستگیری این گنده مفسد اقتصادی دانه درشت و پلمپ دم و دستگاه تجاری و خدماتی متعلق به او در ساری قابل باور نبود. ظاهرا فشارهایی هم در این خصوص به ضابطین و قضات مرتبط با پرونده وارد شد که شکر خدا کارگر نیفتاد.

از اقتدار و شهامت عوامل قضایی استان تشکر می کنم و امیدوارم در بررسی پرونده و صدور حکم و تنبیه مجرم نیز شاهد اقتدار و صلابت قضات انقلابی باشیم.

عملکرد قوه قضاییه به طور مستقیم با حیثیت نظام اسلامی گره خورده و جلب اعتماد عمومی نسبت به میزان سلامت و عدالت ورزی این نهاد، استحکام پایه های حاکمیت اسلامی را به دنبال خواهد داشت.


 

کتاب "عهد کمیل" شامل خاطرات همسر شهید کمیل (مصطفی) صفری تبار (از شهدای مازندرانی درگیری با پژاک) به دستم رسیدم و بخش هایی از آن را خواندم و به دلیلی کاملا شخصی درست مثل کتاب خاطرات شهید شالیکار قدرت اتمام آن را در خود نیافتم.

بابت متن زیبا و جذاب آن از نویسنده ناشناس! اثر تشکرمی کنم.

راستش را بخواهید مدتی است که چندان تمایلی به مطالعه آثار شهدایی مبتنی بر روایت همسر ندارم. دلیلش را که البته یک نظر کاملا شخصی است عرض می کنم خدمتتان.

اگر آدم می خواهد شخصیت یک نفر را به طور کامل بشناسد باید از جانب افراد متعدد از جمله همسر، پدر و مادر و احیانا فرزند، همکار و همرزم و دوست و همسایه به زوایای مختلف زندگی او نگاه کند. مجموعه کتاب های به روایت همسر به طور معمول منحصر به یک بعد از زندگی قهرمان قصه است و تعریفی ناقص از شخصیت او ارائه می دهد.

نکته دیگر اما مربوط می شود به فضای رویایی و دست نیافتنی که گاه توسط راوی و یا نویسنده در این آثار ترسیم می شود. ثمره مطالعه این نوع روایات، ایجاد وهم و توقع آرمانی دور از دسترس در ذهن دختران مذهبی در شرف ازدواج نسبت به ورود خواستگاری آسمانی است که متأسفانه به دلیل عدم وقوع چنین تصوری در اغلب موارد، نتیجه منجر به افزایش سن ازدواج و یا تجرد مستمر این قشر می گردد.

با وجود این دیدگاه، از خواندن کتاب "عهد کمیل" لذت بردم و مطالعه آن را به همه دوستان به خصوص دخترخانم های دبیرستانی توصیه می کنم. علتش هم این است که این کتاب در صفحات نخست خود در واقع گریزی به زندگی دختری معمولی با گرایشات مذهبی کاملا معمولی دارد که گاه با چادر و گاه با مانتو و گاه کمی دلسرد نسبت به انجام تکالیف دینی اما پاکدامن و نجیب مسیری عادی از زندگی را طی می کند که در نهایت به دلیل انتخاب و باور قلبی نسبت به آموزه های دین، راه سعادت و ایمان را پیموده و در شمار بانوان پرافتخار تاریخ ایران اسلامی در می آید.


 

ده روز آخر عمر معراج، ایام دهه ولایت، اعیاد قربان و غدیر بود. یک هفته ای را در کوخان، میهمان معراج بودم. رفاقت ما دیرینه و بسیار عمیق بود. در همدان، ایام خوشی را با هم سپری کرده بودیم. نمی شد کسی معراج را ببیند و شیفته اخلاق و منش او نشود. دوستی با او آرامش و افتخار بود. آدم احساس می کرد در کنار معراج می تواند شاد باشد، حرمتش محفوظ بماند، صداقت را با تمام وجود لمس کند و مطمئن باشد که از رفاقت با او هیچ ضرری عایدش نخواهد شد.

معراج آن روزها می دانست که واپسین ایام حیاتش را سپری می کند.این را زمانی متوجه شدیم که پازل خاطرات و نکته ها و قراین رفتار و گفتار آن روزها را کنار هم چیدیم. نگذشت برای من که مهمانش بودم ناراحتی ایجاد شود. می دانست رفته ام کوخان که چند روزی را در کنار او به خوشی سر کنم. می دانست خودش رفتنی است؛ برای بعضی ها نشانه هایی را آشکار ساخته بود؛ اما نگذشت من بویی از این ماجرا ببرم. در میهمان نوازی سنگ تمام گذاشت. لحظاتی که در کنارش بودم با شادی سر می شد. با هم به گردش و تفریح هم رفتیم. جاده ای که به مهاباد ختم می شود بسیار زیبا و دیدنی است. از تماشای درختان سرسبز و مناظر بکر طبیعت کردستان لذت می بردم. معراج هم که انگار نه انگار دارد آخرین روزهای عمرش را سپری می کند. پا به پای من می گفت و می خندید.

در مسیر مهاباد، یک بار فقط به ناگاه سکوتی کرد. کمی به جاده و پیچ و خم های آن خیره شد. بعد آهی کشید و از آرزوهایش گفت. دلش می خواست خوشبختی خانواده اش را ببیند. دلواپس همسرش بود.از خوبی ها و صبوری های او می گفت و سختی هایی که به پای او کشیده و این که دوست داشت محبت هایش را جبران کند. به خواهرزاده اش عسل علاقه داشت و از دلتنگی هایش برای او می گفت. دلش می خواست برادرش مجید به تحصیلاتش ادامه بدهد و درجات بالای نظامی را کسب کند. به فکر سر و سامان دادن خواهرش بود. به فکر زن گرفتن برای برادر کوچکترش احمد بود و دوست داشت او در فوتبال بیشتر از خودش پیشرفت کند و به جایی برسد. دوست داشت پدر و مادرش به محله و خانه بهتری نقل مکان کنند و . بعد دوباره لبخند زد و سر بحث را عوض کرد.

این خصلت همیشگی معراج بود که دغدغه شخصی نداشت و دلش برای دیگران می تپید. خوشبختی و عاقبت به خیری دیگران را خوشبختی خودش می دانست.

معراج به دنیا علاقه داشت؛ اما از همه این علقه ها دست کشید، دل کند و آماده پرواز شد و به معراج رسید. خصلت مردان الهی و بندگان مخلص خداهمین است که بهترین داشته هایشان را در پیشگاه خدا نثار می کنند. معراج، عشق به همسر و خانواده و آرزوهای کوتاه وبلندش را در طبق اخلاص گذاشت و به محضر دوست هدیه داد. او دیگر باید برای رفتن آماده می شد.

چند روز بعد که خبر شهادتش آمد با آن نشانه هایی که به بعضی اطرافیانش داده بود فهمیدم که او داشت روزهای اوجش را می گذراند. درست مثل یک پرنده که هر چه بالاتر می رود دنیا در نگاهش کوچک و کوچک تر می شود. فرصت بیست روزه ای که از محبوبش گرفته بود محالی برای انعکاس باطن نورانی اش بود. هر کس بداند دارد روزهای آخر عمرش را سپری می کند به خصوص اگر جوان و دارای خانواده و عشق زمینی باشد غمگین و افسرده می شود و اطرافیانش را پریشان و محزون می سازد. معراج هر چه به لحظه موعود نزدیک تر می شد، چهره اش خندان و روشن تر می شد و تا آخرین لحظه حیاتش نگذاشت کسی به خاطر این جدایی، دلگیر و غمزده باشد. او عشق زمینی و دلبستگی های دنیایی را معبر وصال به عشق حقیقی می دانست. درست مثل نمازهایش که اول وقت می خواند و نمی گذاشت هیچ مانعی آن را به تأخیر بیندازد، در همه امور زندگی، خدا را به همه عشق ها و دلبستگی ها و جاذبه های شیرین دنیایی ترجیح می داد. فرحین بما آتاهم الله من فضله.

راوی: بهنام داوری از دوستان شهید معراج آیینی


 

اکبر گودرزی را مأمور سپاه با یک دست روی هوا بلند کرد. طلبه ای یک لاقبا و لاغر و ضعیف بود. توی خانه تیمی فرقانی ها کیسه بزرگ پول قرار داشت؛ اما آنها از گرسنگی دچار ضعف شده بودند. بازجو چندبار از او پرسید تو که طلبه متدین و معتقد به رعایت آداب دینی هستی چرا مدتهاست نرفته ای به روستای دورافتاده تان و به پدر و مادر پیرت سری نزده ای؟ مگر صله رحم توصیه اسلام نیست؟ روز آخر قبل از اعدام، بازجو را صدا زد و پاسخش را داد. می گفت پولهایی که از بانک! می زدیم را باید خرج اسلام می کردیم من نمی توانستم از آن استفاده شخصی کنم!

 

اسدالله لاجوردی به رغم مشغله فراوانی که داشت گاهی می رفت سر ساختمانی نیمه کاره می ایستاد به کارگری. می خواست یادش نرود که انسانی ساده و معمولی است و مقام دادستانی باعث غرور و فریبش نشود. منافقی در زندان بود که به هیچ وجه به چیزی اعتراف نمی کرد. نیمه های شب چشمش به مردی افتاد که در راهروی زندان قدم می زند و آب و غذایی برای زندانی ها می برد. پرسید او کیست؟ گفتند قصاب اوین! همان لاجوردی معروف. دلش نرم شد و رفت همه را لو داد و شد مرید انقلاب.

 

محمدی گیلانی بر خلاف تصور عموم حکمی برای اعدام فرزندانش صادر نکرد. اصلا فرزندانش اعدام نشدند. یک پسرش در یک خانه تیمی و پسر دیگرش موقع فرار از مرز در درگیری با بچه های کمیته و سپاه کشته شدند. محمدی گیلانی اما دستور داد اموال آن دو را به نفع انقلاب مصادره کنند. به او گفتند بخشی از دارایی های فرزندانت که در حال مصادره هستی همان اموالی بوده که از کیسه خودت به آنها هدیه داده ای. لااقل آنها را بردار و زیر بار نرفت. گفت مالی را که به آنها داده ام دیگر مال من نیست و متعلق به آنهاست و حالا که در مبارزه با نظام کشته شده اند و با انقلاب در ستیز بوده اند باید به نفع انقلاب مصادره شود.

 

منافقین دارای گروه ها و بخش های فعالی در داخل کشور بوده اند. تشکیلات نظامی و عملیاتی و فرهنگی تبلیغاتی و ی و . آنها در داخل متلاشی شد و از بین رفت؛ اما تشکیلات اطلاعاتی آنها شناسایی نشد و هنوز در کشور به فعالیت جاسوسی به نفع استکبار ادامه می دهد

 

کتاب "رعد در آسمان بی ابر" را اگر حالی داشتید بخوانید. تاریخ شفاهی انقلاب در مبارزه با منافقین است که حسن روزی طلب در مصاحبه با مسئولان وقت اطلاعات سپاه تدوین نموده است.


 

نتوانسته ام با این مساله کنار بیایم که چرا بعضی برنامه ها و مراسم مذهبی و انقلابی که قابلیت اجرا در سطح مساجد را دارا هستند در سالن های آمفی تئاتر برگزار می شود. مراسم تودیع و معارفه یک امام جمعه یا جلسه ائمه جماعات با رییس اوقاف، جلسه فرماندهان بسیج و . اگر قرار نیست که حاوی برنامه هایی چون پخش فیلم و موسیقی و نمایش و . باشند که معمولا نیستند چرا نباید در مساجد و تکایا برگزار شوند؟

آن وقت می شود جامعه را به سمت مسجد محوری سوق داد و از نقش مسجد در فعالیت های مدنی و ی و نظامی صدر اسلام گفت و .؟

این پرسش شامل بعضی مراجع عظیم الشأنی هم می شود که برای برگزاری جلسات فقهی و دینی اقدام به ساخت سالن های مجلل نموده اند.


 

از این که پول هایش به سرقت رفته بود، ناراحت نبود. نه اینکه ناراحت نباشد! به هر حال باید دوباره به پدر و مادرش رو می انداخت و از آنها پولی می گرفت. اما آن چه که بیش از هر موضوعی آزارش می داد، این پرسش بود که چرا یک جوان، هر چند بی بضاعت، به خودش اجازه می دهد درِ کیف دیگران را باز کند و پولشان را بردارد؟ عاقبت این جوان چه خواهد شد؟

می خواست از قسمت عمومی حمام محل بیرون بیاید، چشمش به جوانی افتاد که دستش را داخل جیب های لباس او برده و دنبال چیزی می گشت. به آرامی پا پس گذاشت و از رختکن بیرون رفت. نخواست جوان خجالت بکشد. تا آخر هم اسمش را به کسی نگفت. ولی غصه می خورد که چرا یک بنده خدا کارش به این جا می کشد؟

دائم فکرش مشغول بود که چه باید بکند تا آن جوان را از این منجلاب بیرون کشیده و راه درست زندگی را به او بیاموزد؟

خاطره ای از طلبه شهید محمدزمان ولی پور


 تخریب ها و خسارت های اشرار

 

قطعا کسانی که به هر بهانه ای اموال عمومی را آتش زده و به اماکن دولتی و خصوصی خسارت وارد می کنند مشتی اوباش هستند؛ اما کسانی که با بی درایتی بر خزانه بیت المال و ذخایر طلا و ارز کشور چوب حراج زده و میلیاردها تومان از اموال عمومی را خرج باندبازی و اشرافی گری خود و آقازاده هایشان می کنند و بی اعتنا به توان داخل و اقتصاد ملی، نگاه خود را به نظر لطف اربابان خارجی دوخته و کار و کارگر ایرانی را به حاک سیاه می نشانند و آبروی انقلاب را بازیچه بی عرضگی خویش می سازند، اوباش تر هستند.

دسته اول به دادگاه و زندان می روند و چند نسلشان داغ آشوبگری را به میراث می برند.

دسته دوم با عزت و منّت، از خودشان قهرمان می سازند، بار چند نسلشان را می بندند و به ریش همه ما می خندند.


از دو منظر به این خبر توجه کنید.

در غرب آزادی جنسی یک قانون است و موانع دست و پا گیر برای ارتباط جنسی وجود ندارد.  با این حال، شهوت به عنوان باتلاق غرایز، همان انسان آزاد و سیراب از ارتباط جنسی را با ولع بیشتر برای دسترسی به حریم ن دیگر سوق می دهد. برخلاف تصور عده ای که محدودیت های شرعی را باعث طغیانگری می دانند این آزادی جنسی است که خوی حیوانی را برجسته می سازد. شهوترانی یک بیماری است و انتها ندارد.

نکته دیگر این که عقل می گوید حجاب، نشانه حرمت و کرامت بانوان است.

حالا این خبر را بخوانید:

 

به نقل از خبرگزاری آلمان، دولت آلمان قانونی را تصویب کرده که براساس آن عکاسی و فیلمبرداری از ن از زیر دامن جرم اعلام شد. اجرای این قانون منوط به موافقت پارلمان است.

براساس این قانون، افرادی که از گوشی های هوشمند موبایل و عصای سلفی در عکاسی یا فیلمبرداری از ن از زیر دامن آنها به هنگام ایستادن بر روی پله برقی یا پله منازل یا راه رفتن در خیابان ها استفاده کنند با مجازات روبه رو خواهند شد.

این قانون همچنین درباره افرادی است که از ن عکس و فیلم هایی بگیرند که خط ان را بدون اراده آنها، برجسته کند.

خانم "کریستین لامبرشت" وزیر دادگستری آلمان در این باره گفت: تصویربرداری از یک زن از زیر دامن یا تصویربرداری از خط سینه، نقض توهین آمیز و بدون توجیه حریم خصوصی این خانم است.

او ادامه داد که معمولا این تصاویر در گروه های چت یا حتی در بازاریابی های تجاری مورد استفاده قرار می گیرد.

قبل از این در آلمان، تصویربرداری ن از زیر دامن، غیرمجاز بود اما جرم نبود مگر اینکه فرد، اقدام به لمس یا توهین کند.

تا پیش از این به دلیل نبود قانون و جرم انگاری تصویربرداری از زیر دامن ن، مقابله و مجازات با عاملان این اقدام در دادگاه ها، مشکل بود و جای خالی قانون وجود داشت.

عصرایران


 

مظلومترین قشر کشور، بسیجی ها، حزب اللهی ها و طلاب هستند. نه به رأی داده اند نه از ت های غلط اقتصادی او حمایت می کنند، بیشترین نگرانی و انتقاد را برای وضع معیشت مردم دارند، بعد اراذلی که اغلب به همین دولت رأی داده اند، به خاطر برجام زدند و رقصیدند، در اعتراض به ت های غلط همین دولت به حوزه علمیه حمله می کنند و ژست طلبکار و حق به جانب می گیرند!


 

هیچ مشکلی با اغتشاش حل نمی شود. آشوبگری جز ضرر به مردم و تضعیف اقتصاد کشور اثری ندارد.

آنهایی که در تیر 78 و فتنه 88 لیدر جریان اغتشاش بودند الان خودشان در مصدر قدرت هستند و از این باب باید گفت جماعت ضدانقلاب و فرصت طلب، یتیم هستند.

جوجه آشوبگرهای تازه به دوران رسیده هم در نهایت پس از دستگیری به مخبر بعضی از نهادها تبدیل می شوند و رفقایشان را لو می دهند. معدود آدم های خل و چل و جوگیر و بی کس و کار هم جز این که پرونده ای سیاه در دستگاه قضا و امنیت برای خود باقی بگذارند محصولی درو نخواهند کرد.

با گرانی بنزین به این شکل ناجوانمردانه مخالفم اما اوباشگری نتیجه ای جز وطن فروشی و استیلای بیگانه ندارد. هر نقطه ای متعلق به بیت المال که آسیب می بیند از جیب من و شماست که ترمیم می شود. اوباش گمان نکنند حالی از مسئولین گرفته اند.


رزمنده ای بود تعریف می کرد با دوستانش برای تحویل اسلحه به یکی از یگان های ارتشی رفته بودند. برایشان چای آوردند. کسی قند برنداشت. گفتند قند بیت المال است صرفه جویی شود بهتر است. مردم به خاطر قند و شکر در صف می ایستند. 

عبدالرضا مصری نایب رئیس مجلس شورای اسلامی دیروز در مصاحبه ای اعلام کرد: "80 هزار تن برنج برای تنظیم بازار از سوی دولت وارد شد که همه آنها در انبارها ماند و به خاطر عدم توزیع به موقع فاسد شد و در نهایت همه آنها دور ریخته شد که اسناد همه آن موجود است."

 

می دانید با هشتاد هزار تن برنج شکم چند نفر سیر می شود؟

می دانید خرید این محصول با ارز دولتی صورت گرفته است؟

کسی را سراغ دارید بابت این اتفاق محاکمه و توبیخ شده و یا لااقل عذرخواهی کرده باشد؟

 

http://www.jahannews.com/news/707601/%DB%B8%DB%B0-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AC-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B3%D8%AF

 


همیشه کسانی برای اقتصاد جامعه تصمیم می گیرند که مستغنی هستند. همیشه این طیف طرفدار گرانی هستند. همیشه مستضعفین با گرانی مخالفت می کنند. آیا واقعا هر کس که سرمایه دار است اقتصاد را بهتر می فهمد یا وما هر کس که از اقتصاد چیزی سر در می آورد پول دار هم می شود؟ 

یعنی مستضعفین را محکوم کنیم به بی سوادی در اقتصاد؟

این معما زمانی حل می شود که مسئولین و تصمیم گیران جامعه بدون حقوق آنچنانی به ت گذاری اقتصادی اقدام نمایند که لااقل بگوییم اقتصاددانی که همدرد مردم است از گرانی حمایت کرده است. این تصور البته هیچ گاه تصدیق نخواهد شد. تا بود چنین بوده و تا هست چنین هست. 


 

اول بعضی از رسانه ها اینطور وانمود کردند که دانیال زاده، ابربدهکار بانکی و سلطان فولاد، در خارج از کشور دستگیر و به ایران منتقل شده است.

پشت سر این ادعا بعضی هم رجز خواندند که از این به بعد همه مجرمان و مفسدان اقتصادی فراری باید منتظر دستگیری و انتقال به ایران و محاکمه باشند.

سخنگوی قوه قضاییه اما به گونه ای سخن گفت که نشان داد خود دانیال زاده برای ورود به کشور تمایل و همکاری نشان داده و دستگیری در کار نبوده است:

"براساس مذاکراتی که با خانواده داشتیم و همچنین بررسی‌های فنی نشان می‌داد که دانیال‌زاده قصد مراجعت به کشور را نداشت، ولی با انجام مذاکرات توسط برخی دلسوزان و همچنین اقدامات اطلاعاتی و با هدایت پاسداران امام زمان و با اعتماد به قوه قضائیه و جامعه اطلاعاتی کشور، به ایران بازگشت. بازگشت به کشور براساس این تدابیر بود و خودش پذیرفت که به ایران بازگردد.

او یادآور می‌شود: با عنایت به اعتماد مشارالیه به دستگاه قضائی و مراجع اطلاعاتی و امنیتی کشور و همکاری‌هایی که در مسیر تحقیقات قضائی انجام داده است، قطعا از مساعدت‌ها و اقدامات قانونی برخوردار خواهد شد و این قاعده و رویه قضائی شامل حال تمامی متهمان و محکومانی خواهد شد که در مسیر جبران اشتباهات خود قدم بردارند."


 

از میان اخبار و مطالبی که امروز در سایت ها خواندم تیتر سه مطلب برایم جالب توجه بود.

یک- آمار ازدواج در سال جاری چهل درصد کاهش داشته است.

دو- شناسنامه های لاکچری با قید "تهرانی"!

سه- زندگی اغلب مسئولان دولت شبیه مردم عادی است!

 

الف- نظام ما قرار است اسلام را در جامعه گسترش دهد و اسلام روی مسأله ازدواج تأکید فراوانی دارد. کاهش رویکرد به امر مقدس ازدواج یک نقص بزرگ محسوب می شود.

ب- بعضی از خانواده های شهرستانی موقع زایمان به تهران می آیند تا فرزندشان لااقل در شناسنامه بچه تهرون به حساب آمده و با استناد به آن بتوانند بین اقوام و همسایگان پز بدهند! احساس خودباختگی و عقب ماندگی نسبت به پایتخت نشینان نشانه عدم آشنایی با مفاخر و عناصر بومی هویت بخش در مناطق مختلف کشور به شمار می آید.

ج- سطح حقوق و مزایایی که مسئولان از قبل تصدی امور دولتی به دست می آورند چند پله بالاتر از درآمدی است که مردم عادی کوچه و بازار کسب می کنند. از این بابت یک نگاه گذرا و حساب سرانگشتی هم ثابت می کند که سطح زندگی اغلب مسئولان شباهتی به مردم عادی جامعه ندارد و اتفاقا همین فاصله باعث کاهش آستانه تحمل ملت در قبال فشارهای اقتصادی گردیده است. سخنگوی دولت در بیان این ادعا خطای آشکاری را مرتکب شده است.

 

در وهله نخست اینگونه به نظر می رسد که مخرج مشترک هر سه معضل مورد اشاره، ضعف فرهنگی است. خودباختگی بعضی از شهروندان نسبت به پایتخت نشینان، دروغ گویی و یا بی اطلاعی مسئولان از وضع معیشت مردم و کاهش تمایل به ازدواج بی شک مبّین ضعف شدید فرهنگی در سطح جامعه است؛ اما دردمندانه باید اعتراف کرد که در واقع این سه موضوع بیانگر آن است که در جامعه امروز خیلی چیزها سر جای خود قرار ندارد. عدالت یعنی هر چیزی در سر جای خودش باشد و این ناهنجاری ها گواهی است بر فاصله ما با مفهوم عدالت که ابعاد روزمره آن همچون موریانه ای پایه های ماهیت نظام مبتنی بر عدالت را از درون سست و ویران می سازد.


به پیر به پیغمبر اوضاع قم آرام است. یعنی از اول هم آرام بود. اینجا اصلا اتفاقی نیفتاد. نه شورشی نه آشوبی نه تجمعی. همه یک ناچ ناچی زیر لب گفتند و بر مسببین گرانی لعنتی فرستادند و مسئولان را هم حواله دادند به تیر غیب. همین. دیگر خبری نیست.

البته به گفته آقای امیرآبادی نماینده قم، هفته های قبل این شهر شاهد خودسوزی یک فرزند شهید و چهار جانباز مقابل بنیاد شهید قم بود که به نظر با توجه به گرانی قیمت بنزین، این معضل هم خود به خود حل شده است. رییس بنیاد شهید کشور هم باجناق یک آدم کت و کلفت است و اعتراض و خودسوزی و . به جایی نخواهد رسید.

حالا که خیالتان راحت شد و مطمئن شدید قم آرام آرام است اینترنت ما را وصل کنید لامصبا، کار داریم به جان شما. 

زندگی ما به اینترنت گره خورده است درست مثل بنزین. گرانی و کمبود و اختلال این دو، روال عادی زندگی را بر هم می زند. الان با این وضعیت بنزین و اینترنت خدا وکیلی مردم شورش کرده اند یا مسئولان؟!


سازمان ملل خواهان پایان محدودیت در دسترسی به اینترنت در ایران شد.

به نقل از رویترز، سازمان ملل متحد به قطعی اینترنت در ایران واکنش نشان داد و خواهان برقراری مجدد اینترنت در ایران و احترام به حق آزادی بیان در ایران شد.

ایلنا

 

کودکان یمن یا زیر بمباران می میرند یا بر اثر گرسنگی. در سوریه و عراق و کشمیر و میانمار و افغانستان و سومالی و . چه گذشت بماند. در همین ایران خودمان مدت هاست که به خاطر تحریم، شرایط درمانی بسیاری از بیماران نامطلوب شده و عدم دسترسی به داروهای مورد نیاز بعضی بیماران جان آنها را به مخاطره انداخته است. اما سازمان بی طرف ملل نگران محدودیت دسترسی اینترنت در ایران است! بر حقوق بشر آمریکایی لعنت!

 


دوستی تماس گرفت و گفت از طرف من بنویس:

ما مثل زمان جنگ، همه سختی ها را تحمل می کنیم. اگر شرایط کشور شرایط جنگی است ایرادی ندارد، می ایستیم؛ اما صبر ما منوط به این است که مسئولین هم مثل زمان جنگ شبیه مردم زندگی کنند.

چقدر از گردن کلفت ها هستند که مالیات نمی دهند؟

چقدر از مسئولان هستند که حقوق های نجومی می گیرند؟

چقدر ویلا و امتیاز و وام کلان و . نصیب از ما بهتران می شود؟

مسئولین اگر شبیه مردم زندگی کنند کسی از سختی هراسی ندارد اما اگر قرار است فشاری باشد فقط روی دوش محرومین پیاده نشود.

ما مردانه پای انقلاب می ایستیم و بنزین سه هزار تومانی را هم پرداخت می کنیم اما شما نامردید و خودتان و نور چشمی هایتان از سفره انقلاب ارتزاق می کنید و آخرش هم یک لگد حواله انقلاب و ارزش ها می سازید. راستی آقازاده چند نفر از مسئولین خارج از کشور زندگی می کنند؟ با چه درآمدی دلارهای آنها تأمین و ارسال می شود؟ ما چرا وقتی مدرسه فرزندمان قبض همیاری می فرستد رنگ و روی مان سرخ می شود؟ شما بنز سوار می شوید و ما هنوز دغدغه بنزین داریم!


عبدالرضا داوری» به اتهام همکاری با آمدنیوز بازداشت شد

 

پیش از آن که بخواهم درباره بازداشت عبدالرضا داوری حرف و حدیثی را وارد کنم ذکر دو نکته را لازم می دانم:

الف- عبدالرضا داوری را یک شرور و بیمار ی می دانم که در پس اطلاعات جالب تاریخی و ی اش با لجبازی و نیز رفتاری مرموز در نقاب خودی، افراطی گری و بی اخلاقی و ناجوانمردی و آرمان ستیزی را به مثابه خنجری که از پشت، پیکر نیروهای انقلاب را می درد رسم و مشی فعالان ی منتقد و عدالتخواه جلوه دهد. مزخرفات او درباره شهید نواب صفوی بیش از آنکه یک جفای تاریخی باشد بی شرفی محض بود.

ب- تا آنجا که تحقیق کرده ام عبدالرضا داوری برخلاف ادعای خود و پوشش رسانه های معاند یا رقیب، نه مشاور است و نه جزو حلقه اول یاران نزدیک او. با این حال برائت از این عنصر مشکوک می توانست عقلانیت و اعتدال و زکاوت و اطرافیانش را نشان دهد.

اما:

یک- عبدالرضا داوری به اتهام ارتباط با آمدنیوز بازداشت شده است. از بدو دستگیری روح الله زم، هجمه شدیدی برای متهم سازی جریان به ارتباط با این سایت که به طور واضحی وابسته به بعضی مسئولان داخلی به نظر می رسید، آغاز گردید. بعضی رومه های رسمی و پرتیراژ کشور با پشتیبانی رسانه های گسترده مجازی، محمدحسین حیدری از فعالان رسانه ای نزدیک به را عامل داخلی زم معرفی نموده و خبر بازداشت او را منتشر ساختند. سردار کوثری هم بی توجه به صحت خبر در تور رسانه ای شیطنت آلود یکی از خبرنگاران گرفتار شد و در این خصوص بی هیچ تحقیقی موضع گرفت. محمدحسین حیدری تنها با استفاده از رسانه های مجازی خبر احضار و دستگیری و بازداشت خود را تکذیب نمود و دروغ گو ها را به خدا سپرد تا این که در نهایت بعضی از رومه ها مجبور به تکذیب این شایعه گردیدند. این واقعه نشان می داد که استعداد و وفاق خاصی در هر دوجناح کشور برای سیبل قراردادن جریان و تخریب آن وجود دارد.

دو- مدت زیادی از دستگیری روح الله زم می گذرد. مسئولان ذی ربط بارها خبر از شناسایی کلیه همدستان و مرتبطین آمدنیوز داده اند. بعد از گذشت حدود چهل روز از دستگیری زم، بازداشت فقط یک نفر و آن هم عبدالرضا داوری با برجسته سازی ادعای نزدیکی او به ، به اتهام ارتباط با آمد نیوز قابل تأمل است. یا برخلاف ادعای نهادها مرتبطین داخلی زم اصلا شناسایی نشده اند و یا این که قرار است جهت دهی خاصی در انتشار این خبر به خورد افکار عمومی داده شود. واقعا کانال پر سر و صدای آمدنیوز با هزینه فراوانی که روی دست نظام گذاشت فقط یک رابط در داخل کشور داشته است؟! قبول کنیم که این کانال ضدانقلاب به رغم انتشار برخی اخبار سری و دسترسی به بعضی بولتن ها هیچ رابطی در بین اصلاح طلبان و فتنه گران و نهادهای دولتی نداشته است؟!

سه- در جریان اغتشاشات دی ماه 96 که ابتدا با برگزاری تجمع از سوی مالباختگان موسسات اعتباری، کارگران اخراجی و بازنشسته هایی که حقوقشان به تأخیر افتاده بود کلید خورد و سپس مورد سوءاستفاده عناصر فرصت طلب قرار گرفت، رسانه های دولتی تلاش فراوانی کردند که حامیان و یا شخصیت هایی چون آیت الله علم الهدی را مسبب ناآرامی ها معرفی نمایند. در روزهای اخیر نیز همان رسانه ها درصدد بودند تا خبرگزاری فارس را عامل محرک و مهیج تجمعات نشان دهند که این خبرگزاری با تیزهوشی خاصی به قیمت متهم سازی سایر نیروهای انقلابی در فاصله فکری با رهبری، خود را از کمند این اتهام رها ساخت.

چهار- آشوب های اخیر فرصتی استثنایی را برای مسببان بی تدبیر گرانی رقم زد تا با حمایت ایثارگرانه و خردورزانه رهبر معظم انقلاب و جانفشانی بسیجیانی که به رغم انتقاد از ت های بی خردانه دولت بی عرضه تنها به عشق اسلام و انقلاب و ولایت به میدان دفاع از رازشها شتافتند، بی کفایتی خویش در اداره امور را مخفی نگاه دارند. کیست که نداند وطن فروشی بعضی مسئولان در جریان امضای ننگین برجام و بی توجهی به توصیه های رهبری در تقویت اقتصاد و تولید ملی منتهی به ورشکستگی دولت و تحمیل بار سنگین آن بر گرده ملت گردیده است؟

پنج- از تخریب جریان در ماجرای اغتشاشات اخیر باز هم دو طیف ی سود می برند. یک طیف، فتنه گران و حامیان فتنه هستند که از آبشخور این وقایع درصدد بازسازی چهره سیاه خود و انتقام گیری از رقیب هستند. طیف دیگر هم جریانی است که همواره درصدد مصادره شعائر انقلاب به نفع یک طیف و یک نهاد بوده و از اینکه کاندیداهای بدلی آنها هیچ گاه مورد اقبال و اعتماد عموم قرار نگرفته اند آزرده خاطر هستند. هر دو جناح یک هدف را دنبال می کنند: هیچ فرد یا جریان مستقلی در فضای ی کشور قابل هضم نیست و عدم وابستگی به کانون های قدرت، تخریب و انزوا را به دنبال خواهد داشت. گرانی های اخیر می تواند باعث محبوبیت شود که لازم بود خدشه ای نسبت به آن وارد گردد.

شش- عبدالرضا داوری در خرداد 96 نیز با اتهامی عجیب (درج کامنت توهین آمیز یکی از مخاطبان در صفحه شخصی) به زندان رفت؛ اما عجیب تر این بود که مدتی بعد در حالی که دوران محکومیتش را می گذراند ناگهان با نقض حکم قضایی، آزاد گردید.

 

 

https://www.farsnews.com/news/13980828000744/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AA%D9%87%D8%A7%D9%85-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF


 

 

مسکن مهر را مسخره کردند اما در نهایت مجبور شدند همان طرح را به شکلی گران تر به نام مسکن ملی به اجرا در بیاورند.

سفرهای استانی را شوی تبلیغاتی نامیدند خودشان هم همان را تکرار کردند.

به دولت قبل تهمت بی کفایتی و فساد زدند، دلار و طلا در دوره خودشان چند برابر رشد کرد و هر روز یک مفسد از دم و دستگاهشان دستگیر شد.

ورود ن به ورزشگاه را شماتت کردند خودشان مجبور به انجامش شدند.

کارت سوخت را کنار گذاشتند، دوباره به طرفش رفتند.

دولت سابق را بابت تحریم مقصر دانستند در دوره خودشان تحریم ها چند برابر شد.

پرداخت یارانه را پول پاشیدن بین فقرا نامیدند الان دنبال افزایش آن هستند.

حالا در کشتی هم به اینجا رسیدند که محمد بنا، مربی مورد قبول و حمایت دولت سابق را دوباره بر سر کار بیاورند.

 

 

 

شما که نسخه ای برای ادراه کشور نداشتید برای چه وقت مردم را گرفتید و فرصت ها را هدر دادید؟


 

شهید شیخی متولد سال ۱۳۷۶ و شهید رضایی متولد سال ۱۳۶۵ است و فرزند دوم شهید پاسدار مرتضی ابراهیمی به تازگی به دنیا آمده بود.

نحوه شهادت هر سه شهید بزرگوار نیز همانند ترورهای دهه ۶۰ به دست منافقین است. به طوری که در کمین و ایجاد حلقه محاصره، به وسیله سلاح سرد به شهادت رسیدند.

مراسم تشییع این سه شهید حفظ امنیت کشور چهارشنبه ۲۹ آبان ساعت ۱۰ صبح در ملارد و بهارستان برگزار خواهد شد. 

 

آن مردکی که گفت از صبح پس از برجام، شاهد لغو همه تحریم ها خواهیم بود

آن ساده لوحی که پیام داد هر روز تاخیر در پذیرش برجام چند میلیارد دلار به کشور خسارت می زند

آن یابویی که به بسیجی های منتقد و دلسوز می گفت بروید به جهنم

می توانند جواب خون این بچه های مظلوم و خانواده های شان را بدهند؟ آن دنیا خدا با عمامه کاری ندارد. دروغ گو و خائن را به صلابه خواد کشاند.

تاوان بی عرضگی شما را بچه های بسیجی پس می دهند.


از بین یادداشت های فضای مجازی این دو مطلب از سات های 598 و تابناک با تو برایم جالب توجه بود.

مقاله سایت 598 با عنوان: 

خسارت سنگین دولت بر اعتماد عمومی و سرمایه های اجتماعی انقلاب

و مقاله سایت تابناک با تو با عنوان:

 

ماجرای مرموز همه‌ی فرزندان مسئولان که کشته شده‌اند

با یک کلیک مخاطب این دو یادداشت باشید.


نابودی ۱۳هزار جلد کتاب در آتش سوء استفاده از اعتراضات+عکس

نابودی ۱۳هزار جلد کتاب در آتش سوء استفاده از اعتراضات+عکس

 

یکی از تلخ ترین اتفاقاتی که در طول جنگ های تاریخ رخ داده، به آتش کشیده شدن کتابخانه ها و سوزاندن کتاب ها بوده است. همیشه ملت ها از این اتفاق به زشتی یاد نموده و عوامل آن را قومی وحشی و نادان و فرهنگ ستیز توصیف کرده اند.

دیشب کتابخانه تفکر در شهرستان شهریار توسط اوباش به آتش کشیده شد و سیزده هزار جلد کتاب سوخت و خاکستر شد.

تاریخ درباره عوامل این توحش و فرهنگ ستیزی چه قضاوتی خواهد داشت؟

انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی و مبتنی بر اندیشه و علم و ادب و مطالعه است و دشمنان آن می دانند که جنگ با فرهنگ، راه مصاف با نظام دینی است.

ما هم بر عوامل گرانی لعنت می فرستیم اما یک تار موی انقلاب را به لجنزار غربزدگی و حیوان صفتی نمی فروشیم


امشب مبالغ حمایتی برای ۲۰ میلیون نفر پرداخت می‌‌شود/ رئیس‌جمهور خود را فدای مردم کرد

 

علی ربیعی امروز در مصاحبه با خبرنگاران در موضوع آزاد سازی قیمت بنزین گفت: رئیس جمهور خود را فدای مردم کرد!

حضرات وقتی از سوی افکار عمومی زیر سوال می روند می گویند افزایش قیمت بنزین تصمیم سران قوا بود. وقتی می خواهند از خودشان قهرمان بسازند می گویند رییس جمهور خودش را فدای مردم کرد!

دقیقاً به خاطر همین چاخان گفتن های بی پایان امثال ربیعی و نوبخت و جهانگیری و است که مردم نمی توانند به تصمیمات دولت خوشبین باشند و گرانی ها را برخلاف ادعای رییس جمهور به نفع خود نمی دانند.

رییس جمهور اگر فدایی ملت بود شش سال کشور را معطل ت خارجه نمی کرد و با رها سازی اقتصاد مقاومتی و بی توجهی به تولید ملی و توان داخلی، نگاهش را به عنایت غرب نمی دوخت.

رییس جمهور اگر فدایی مردم بود خون برادر ش را از سایر مردم رنگین تر نمی دانست. رییس جمهور فدایی ملت، گرانی ارز و سکه و سوخت و آب و برق و گاز  و فشار بر ضعفا را راه حل جبران کسری بودجه و ریخت و پاش دولت نمی داند و فرآیند اقتصاد را به سمت سرمایه دار شدن سرمایه داران و ویژه خواران سوق نمی دهد.

دلارهای 4200 تومانی که به جیب دلال ها رفت و تولید ملی را به خاکستر تبدیل ساخت نشانه فدا شدن مسئولان برای ملت است؟


نماینده مجلس در حال استراحت +عکس

 

بالاترین امید مردم برای انتخاب یک نماینده، تاثیرگذاری در امور مرتبط با معیشت است. میلیون ها تومان برای تشکیل یک جلسه در مجلس و امتیازاتی که به نماینده می رسد، صرف می شود.

اگر قرار است یک امضای موازی از طرف چند نفر جایگزین مصوبات مجلس شود و نمایندگان نتوانند در مهمترین تصمیمات اقتصادی که زندگی ملت را زیر و رو می کند نظر موافق یا مخالف بدهند، خوب در مجلس را گل بگیرید تا لااقل بودجه ای هنگفت به نفع بیت المال صرفه جویی شود.

رییس مجلس، مسئول اداره جلسات مجلس است و مثل سیصد نماینده دیگر فقط یک رأی دارد. سران قوا دقیقا طبق کدام قاون مجاز به وضع قانون و موازی کاری با مجلس هستند؟ حتی قوه قضاییه هم نمی تواند بدون مجوز و تصویب مجلس قانونی را به مرحله اجرا دربیارود.

حالا که دیگر سران قوا هم به این نتیجه رسیده اند مجلس در رأس امور نیست و می شود بدون نظارت شواری نگهبان و بی اعتنا به قانون اساسی به جای مجلس در اتاقی در بسته به وضع قانون و زیر و رو کردن زندگی مردم پرداخت اشکالی ندارد، لااقل نمایندگان مجلس را با آن حقوق ها و مزایای کذایی، مرخص بفرمایید و بار مالی عظیمی را از گرده بیت المال بردارید.

مجلس واقعاً خانه ملت است؛ چون ثابت شد نمایندگان هم مثل خود ملت از آنچه که قرار است بر سرشان بیاید بی اطلاع هستند.


متأسفانه وجود یک عنصر نامطلوب در مجموعه ای وجیه، منجر به زیر سوال رفتن اعتبار آن مجموعه می شود.

عنصر نامطلوب و یاغی البته در هر لباس و صنفی ولو به تعداد اندک دیده شده اند که تسامح در برخورد با این افراد را باید خیانتی بزرگ محسوب نمود. استخدام معدود عناصر بی هویت، عقده ای و گاه مغرض در بعضی مجموعه ها البته ریشه در ضعف گزینش و اهمال در شناخت نیروها دارد.

در جریان اعتراضات اخیر، یک مأمور شرور با حمله به پاسداری آزاده و جانباز که در صدد ایجاد آرامش در میان معترضان بود منجر به تقویت جوّ التهاب آلود گردید و علاوه بر تشدید تنش و درگیری و خسارت، وجهه نیروی انتظامی را مخدوش نمود. حال این جانباز آزاده که به تازگی به خاطر بیماری قلبی از بیمارستان مرخص شده بود با کمک مردم و امدادرسانی اورژانس بهبود پیدا کرد.

با توجه به قول مساعد فرمانده خوش اخلاق انتظامی این شهر شمالی در تنبیه مأمور خاطی و نیز تشکیل پرونده در حفاظت اطلاعات نیرو، فعلا از انتشار نام و تصویر این عنصر لاابالی خودداری می گردد. 

عجیب است وقتی یک بسیجی، پلیس فتای یک شهر را به خاطر عدم آشنایی و تسلط به مباحث فنی مرتبط با فضای مجازی، فشل می نامد جرمی نابخشودنی مرتکب شده و با پرونده سازی راهی دادگاه می شود اما وقتی یک عنصر غیرانقلابی و سرکش به نیروی بسیجی آسیب زده و فضای اجتماعی را ملتهب می سازد بعضی ها انتظار گذشت و لاپوشانی دارند!


فرمانده در سایه

 

"فرمانده در سایه" نام کتابی است ترجمه شده از متون عربی انگلیسی پیرامون شخصیت شهید عماد مغنیه که مطالعه آن جذاب و دلنشین است.

یک بعد محتوای اثر آموزه ای تحلیلی درباره فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی شهید عماد است که دانستن آن بر تجربه همه علاقمندان این عرصه خواهد افزود. بعد دیگر کتاب اما آموزش فشرده خودباوری، تمرکز و هدفمندی در زندگی است که میتوان عماد را اسوه ای به یاد ماندنی در این عرصه قلمداد نمود. از نگاه دشمن، عماد اسطوره تروریسم! بود و کشتن او را در مواردی واجب تر از ترور بن لادن و دستگیری صدام می شمرد.

عماد اما الگویی از یک مدیر توانا و باهوش تلقی می شود. نوع ارتباط سنجیده او با سران عرب و فعالان ی و مبارز ضد صهیونیسم از همه گرایشات عقیدتی و مذهبی و ی، چهره ای موثر از این رهبر با نفوذ جبهه مقاومت ترسیم می نماید.


خبرگزاری ایرنا با آغاز تنش های معترضین به گرانی بنزین، ذیل خبری مدعی شد که قم نیز شاهد آشوب و تحصن و اعتراض بوده است.

خبرگزاری فارس دو شب پیش مدعی شد که محدودیت های اینترنی استان قم رفع شده است.

هر دو خبر کذب محض است.

 

 

تکمیلی: دقایقی قبل بالاخره اینترنت قم وصل شد. الحمدلله رب العالمین. البته ضعیف و کند است و غیرقابل اتصال به بعضی نرم افزارها، ولی به هر حال شکر خدا.


عکس معنادار خبرگزاری دولتی از راهپیمایی مردم اصفهان

 

رئیس قوه قضائیه: مجازات سختی در انتظار اغتشاش گران است/ در رابطه با موضوع بنزین سخن‌ها دارم/ دولت وظیفه مدیریت سوخت را به تاخیر انداخت

 

بپذیریم که در مورد سهمیه بندی بنزین می‌شد بهتر عمل کرد/ باید مردم را اقناع می‌کردند/ به وعده‌هایتان عمل کنید و نگذارید قیمت‌ها بالا برود

 

بنزین علیه سینما، افت ۶۰درصدیِ فروش

 

پیام یک همدانی به مسئولان +عکس

 


 

رئیس جمهور آمریکا بر تابوت دو سرباز آمریکایی که به تازگی در افغانستان کشته شدند، حاضر شد و ادای احترام به جا آورد.

به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و همسرش ملانیا روز پنجشنبه به پایگاه نیروی هوایی آمریکا موسوم به پایگاه داور سفر کرده و به خانواده‌های این دو سرباز آمریکایی کشته شده در  افغانستان ابزار تسلیت کردند.

 

امیدوارم رییس جمهور ایران هم بر سر مزار شهدای روزهای اخیر عرصه امنیت ملی که در فتنه بی تدبیری مسئولان اجرایی به تقابل با عناصر ضدانقلاب شتافته و شهد شهادت نوشیدند، حاضر شده و به خانواده هایشان تسلیت بگوید.

راستی سربازان آمریکایی هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای کشور خود در افغانستان چه می کنند؟ روشنفکرهای آمریکایی حضور سربازان کشورشان در افغانسان و سایر نقاط دوردست جهان را ضد منافع ملی و دخالت در امور دیگران ندانسته و شعار نه افغانستان، نه عراق، نه خلیج فارس نه کوبا نه سوریه و . جانم فدای آمریکا سر نمی دهند؟!!


افزایش برداشت از میادین نفتی تحقق می‌یابد

 

از بدو آغاز فعالیت های هسته ای صلح آمیز ایران، دشمنان با استفاده از هجمه رسانه های تبلیغی خود این شبهه مغالطه آمیز را بر سر زبان ها انداختند که ایران با وجود ذخایر عظیم نفتی چه نیازی به داشتن انرژی هسته ای دارد که به خاطر آن باید تحریم شود و تاوانی سنگین بپردازد؟!

 

درست چند روز بعد از اعلام کشف یکی از بزرگترین میادین نفتی تاریخ کشور و پوشش گسترده خبری آن توسط دولت، قیمت بنزین جهشی سه برابری پیدا کرد که بی شک تأثیر ویرانگر آن بر معشیت خانواده های مستضعف قابل انکار نخواهد بود.

این پروسه در واقع مستندی برای اثبات شبهه غلط رسانه های بیگانه در اذهان عموم است که وقتی چنین منابع عظیمی در اختیار داریم چرا باید به خاطر فعالیت های هسته ای دچار تحریم و فشار اقتصادی شویم؟! دولتمردان یا در زمینه تبلیغات و مهندسی افکار، بیمار هستند و یا بیسواد و ناآشنا.


ای تلالو فروغ امامت، ای زمزمه هدایت، ای نور درخشان شمس فضیلت، و ای تاج ولایت بیا که تورا انتظار می کشیم.

ای که تیر عشق را نشانی و در جسم شیعه همچو جانی و بر نور چون آسمان، ای مهدی صاحب زمان بیا که قلب تشنگان شراب وصال تو، از ثبات» فراقت متزل» گشته است.

آقا. بنگر این اسیران در بند دنیا و گرفتاران آفت سرای تمدن را.

اگر فریاد نیاز ما را لبیک نگویی ترسیم که در گرداب تغافل، بدل به مرداری متعفن گردیم و آن قدر عفن شویم که فرشتگان لطف تو از آسمان دولتت، بر جبینمان ننگ فراق جاودانه ات را انگ زنند.

مهدی جان بیا و از قید تعفن نفس رهایمان ساز.

با تمام وجود به آسمان چشم دوخته ایم و با گوش جان انتظار شنیدن صوتی آشنا و ازلی را داریم؛ ندای ملکوتیجاء الحق و زهق الباطل» را.

در هجر تابناک تو مهدی جان اشک نیز مرثیه حزن فراق را سر داده است. بی شک  اشک گویا ترین بیان را در رثای غم جانسوز جدایی تو نجوا می کند.

ای آفتاب ظلمت سوز، طلوع کن.

ای منتقم خون نسل هابیل، نظاره کن بر جاده ی سرخ تشیع.

ای تعادل عدالت، نزدیک است کز تماشای شط سرخفام عدل، فلق» نیز شفق» آلود شود.

ای آئینه جمال قدسی حق. ای فروغ بارگاه کبرایی؛

در معصیت آباد کشور تمدن، خداگریزی» فخر اهل عصیان گشته و همچون عصرجاهلیت، سوسمارهای رایانه ای خوراک فکری دنیا زدگان شده و با اینهمه هنوز هم آیا زمینه ظهورت فراهم نشده است؟

مهدی جان در انتظار فرج، پشتمان از کوله بار طعنه دشمنانت خمیده گشته است.

مولا جان. ای نور دل مستضعفین و ای فخر زمان و زمین.

ای میوه باغ رسول الله آجرک الله ای وارث انبیا.

ای گل سرسبد آل طاها نظر بنما به ما.

ای ضامن بقای نسل ولایت. ای کشتی نجات بشریت. ای ساقی می عدالت، ای اقیانوس بی کران رحمت، ما را نیز در تلاطم امواج لطف خویش غرق نما.

ای عصاره امامت و ای هادی امت.

ای عشق شهیدان و امید منتظران؛

غمگنانه دم از انتظار تو می زنیم در حالی که منتظران واقعی ات  از شوق وصال تو و اجداد گرامی تو در مسلخ عشق بر بالینت سر سجده فرود آوردند. آری شهادت اوج انتظار است.

شهادت رکن اساسی اقامه توست ای صلاه عشق.

مهدیا!. طوفان عشق تو عرشیان را نیز مجنون کرده است، وای بر ما اگر جز با خون خویش طومار انتظارت را امضا نماییم.

انتظار عملی عین شهادت طلبی است.

اللهم عجل لولیک الفرج»

دی /75


 

من تا این لحظه جزو اون چهل میلیونی که به ادعای دولت یارانه جدید رو دریافت کردن نبودم. از رفقا هم نتونستم کسیو پیدا کنم. شما اگه یکیو سراغ دارین جزو این چهل میلیون نفر بوده و یارانه جدیدو گرفته به منم خبر بدین. آدم دلش مطمئن باشه راحت تره!

دیروز سخنگوی دولت بعد از اینکه گفت زندگی اغلب مسئولان دولتی شبیه مردم عادیه! مدعی شد دولت در زمینه گرانی بنزین اقناع لازم رو از ماه ها قبل انجام داده بود و این مردم بودن که توجه نکردن!!

نمیخوام کلمه اقناع رو تفسیر کنم اما کلا میزان اعتماد به نفس مسئولان در نوع خودش جالبه و این که در هر ماجرایی ما مردم مقصر و محکوم همیشگی هستیم.

واقعا به گفتار و رفتار چنین دولتمردایی میشه اعتماد کرد و خوشبین بود؟


این که هیأت ها باید ی باشند حرف درستی است. اشک ها و عزاداری های ما همه اش ی است. نمی شود دم از امام حسین زد و از کودکان مظلوم یمن و کشمیر و . غافل ماند. نمی توان حسین حسین گفت و در برابر آمریکا و اسرائیل و زورگویان و ستم پیشگان عالم سکوت کرد.

تا این جای کلام، حرف درستی است. هیأت ها به این معنا باید ی باشند وگرنه خانقاهی بی خاصیت محسوب خواهند شد.

اما هیأت نباید ستاد انتخاباتی باشد.

هیأت ها باید مردم را به مشارکت حداکثری در انتخابات و انتخاب اصلح تشویق کنند. هیأت ها باید معیارهای نامزد اصلح را به خصوص بر مبنای ترسیم مقام معظم رهبری برای مردم تبیین نمایند، اما حمایت از یک کاندیدا بی تردید عواقبی را به دنبال دارد که کمترین نتیجه آن ایجاد اختلاف و ریزش در اجتماع مومنین است. در شهرهای کوچک که اغلب شاهد رقابت نزدیک نامزدها به خصوص در انتخابات مجلس هستیم ورود مصداقی یک هیأت به نفع یک کاندیدا موجب دلخوری جمعی دیگر شده و جوّ اختلاف را دامن خواهد زد. بماند که بعد از پایان ایام زودگذر انتخابات نیز هر نوع فعالیت اجتماعی فرهنگی و مثبت هیأت در اذهان عمومی به عنوان یک حربه و تاکتیک انتخاباتی و جهت دار معنا خواهد شد و جایگاه معنوی هیأت مورد تشکیک قرار خواهد گرفت. هیأت ها را ستاد انتخاباتی نکنیم حتی اگر بر فرض، اوقاف یا سازمان تبلیغات و . هزینه های خیریه مرتبط با عزاداری ها را بر مبنای جهت گیری های باندی قسمت کنند، شرافت خادمی اهل بیت را به متاع پست دنیا نفروشیم.


اعتراضات به شفاف نبودن معیار تخصیص یارانه‌ها بالا گرفت/ ادعای پرداخت یارانه به ۶۰ میلیون نفر را چه کسی صحت‌سنجی می‌کند؟

 

بعد از گرانی، مصرف بنزین ۱۱درصد افزایش یافت

 

فائزه هاشمی: چرا همه ت‌های ‌نژاد را اجرا می‌کند

 

یدالله طاهرنژاد، عضو شورای مرکزی کارگزاران:

از مردم عذرخواهی کند/ در چنین تصمیم مهمی که در زندگی اثر مستقیم دارد مردم را به هیچ انگاشته/ اصلا دوست ندارم جای باشم

 

 

صحبت‌های فعال سابق دانشجویی پیرامون اتفاقات اخیر؛

 چرا دولت هراقدامی کرد بحران شد؟ +فیلم

 


خدا خواهر رییس جمهور را بیامرزد. دیروز به رحمت خدا رفت. در این یک هفته ای که قیمت بنزین سه برابر شد مردم بارها به یاد اقوام آقای رییس جمهور افتادند و خاطرشان را در ذهن و زبان زنده نمودند.

خدا از سر تقصیرات همه بگذرد. خدا همه را به راه درست هدایت کند به خصوص آنچه را که این خاندان تحویل جامعه بشری داد.


یک حرف مزخرفی که این روزها زیاد می شنویم این است که مردم دارند نتیجه انتخاب غلط خودشان را می بینند و تاوان رأی استباهشان را پس می دهند! خیر! مردم دارند چوب باند بازی های شما و گزینش های غلط شما را می خورند.

من بچه حزب اللهی های بسیاری را سراغ دارم که توان مدیریتی، علم و سلامت اجرایی لازم را دارا هستند اما به خاطر انتقاد از یک امام جمعه در شهری کوچک از کار برکنار شده و رد صلاحیت می شوند. از این دست مثال ها تا دلتان بخواهد برایتان ردیف میکنم. آن قدر در این سالها نیروهای نخبه و مومن و مستقلی را دیده ام که به خاطر عدم همراهی با کانون های قدرت به انزوا کشانده شده اند که می توانم چند جلد کتاب در این باره بنویسم.

آن وقت یکی مثل که معلوم نیست توان مدیریت یک مسجد را هم داشته باشد در حالی که نخبگانی چون زاهدی و باقری و سعیدی کیا. (از باب مثال) رد صلاحیت شده اند برای تصدی پستی که به علم و دانش و تخصص بالا نیاز دارد تایید می گردد.

سوابق و زاویه داشتن او با مبانی انقلاب از بدو ورودش به عرصه قدرت فی المثل تشکیل مجمع عقلا که به دستور مستقیم امام تعطیل شد بر همگان روشن بود. یک نیروی نظامی معمولی به زور می تواند سالی یکبار جواز خروج از کشور برای زیارت کربلا را دریافت کند بعد مقام اول امنیتی مان زارت و زورت می رود بغل انگلیسی ها مدرک علمی بگیرد!

اسنادی که حسن عباسی درباره مذاکره با اسراییلی ها منتشر کرد و در دادگاه از اتهام افترا تبرئه شد مربوط می شود به همان سال های دهه شصت.

مال و منالی که او و برادرش گرد آوره ادند مربوط به سالهای اخیر نیست.

چرا یک بچه حزب اللهی معمولی برای تصدی یک مسئولیت ریز باید از چند مرحله فیلتر گزینش و ارزیابی و نظارت سنگین نهادهای مفت خور مربوطه عبور کند آخرش هم به جرم دارا بودن سابقه انتقاد از فلان کسک رد صلاحیت شود و بعد گردن کلفت ها .

را چه کسی و چه کسانی با دیده اغماض در این مملکت پر و بال دادند؟ همه آنها در جرم او و بلایی که بر سر مردم آمده سهیم هستند و نفرین ملت دامنگیرشان خواهد شد. لعنت خدا بر کسانی که درد مستضعفین را نمی فهمند، شرمندگی یک مرد پیش اهل و عیالش را درک نمی کنند و اسلام و انقلاب را بازیچه فریب جامعه و قدرت طلبی خود و خاندان و دوستانشان ساخته اند.

علمای بزرگواری را می شناسم که با سابقه سالها تدریس خارج فقه یا دروس عالی حوزه برای ورود به مجلس خبرگان به امتحان فراخوانده شده و گاه ردصلاحیت شده اند آن وقت یکی مثل که سواد معمولی حوزوی او نیز مخدوش است از دو دوره خبرگان یعنی بیش از ده سال پیش بدون امتحان و گزینش بعنوان یک مجتهد برای ورود به مجلس خبرگان تعیین صلاحیت گردید!!

لعنت بر همه کسانی که زمینه بی عدالتی را در جامعه فراهم آورده و آبروی دین را به خطر انداخته و اصل حاکمیت اسلامی را با جناح بازی ها و مصلحت سنجی های منفعت طلبانه خود زیر سوال برده اند. خدایشان نیامرزد.


اختلال کد دستوری جاماندگان یارانه بنزین رفع نشد+تصاویر

 

از اینکه جزو سرمایه دارها محسوب شده و در شمار آن بیست میلیون جمعیت مایه داری قرار گرفتم که نیاز به دریافت یارانه بنزین ندارد خیلی خوشحالم! از باب وصف العیش، نصف العیش چه بسا با همین تلقین دولت، جاذبه تصورات ذهنی من استغنای مادی را هم به خودش جلب کند!wink

 

گذشته از شوخی، دوستانی مشمول دریافت یارانه بنزینی شده اند که نوش جانشان. از دولت محترم می خواهم با توجه به فراموشکاری من  و از یاد بردن املاک و دارایی هایی که منجر به تغییر طبقه معیشتی اینجانب و خروج از اقشار آسیب پذیر و ورود به دسته مرفهین گردیده را به من یادآوری نموده و به دایره تملک حقیر برگرداند.

 

 

این سامانه مزخرف اعتراض جاماندگان هم که از صبح تا به حال کارآیی نداشته مثال دیگری از تدبیر مثال زدنی دولتمردان عزیز است. راستی کسی می رود بشمارد ببیند واقعاً تعداد دریافت کنندگان یارانه به شصت میلیون می رسد یا نه؟! از تدبیر این بندگان عاجز خدا که چیزی به ما نرسید دعا کنید امیدمان را از دست ندهیم.


مرگ ناگهانی بازیگر و مدل مشهور در ۳۵ سالگی+عکس

 

برای خودش تیپ و قیافه ای دارد. ستاره سینماست، با نژاد تایوانی - کانادایی. برای خودش برو و بیایی داشته است. تصویرش روی جلد نشریات منتشر می شده، بعضی ها کلکسیون عکس هایش را جمع آوری می کردند. خیلی ها دنبال امضای یادگاری اش بودند یا اینکه یک سلفی با او بگیرند و پزش را به رفقایشان بدهند.

این مرد امروز مرد.

خیلی اتفاقی و بی مقدمه. او فقط 35 سال سن داشت و داشت سر صحنه یک سریال چینی کارش را انجام می داد که یکهو به زمین افتاد و . تمام. گفتند حمله قلبی.

امشب است و خیلی ها با دلیل و بی دلیل یاد امواتمان می افتیم. اصلا قرار است یاد امواتمان بیافتیم که به بهانه آن یاد مرگ در دلمان جوانه بزند و فراموش نکنیم که دیر یا زود نوبت خودمان هم می رسد، خیلی عادی و اتفاقی. مرگ پیر و جوان و زن و مرد و زشت و زیبا و فقیر و غنی نمی شناسد.

اگر مرگ را در یک قدمی خود بدانیم انسانیت بیشتری به خرج خواهیم داد.


فرمانده نیروی انتظامی همیشه می خندد و شاید به گمان خود اخلاق مدیریتی را با همین خنده درمانی در پیش گرفته است؛ اما .

از مهم ترین معیارهای اخلاق دینی تحمل منتقدین و پرهیز از توسل به زور در مواجهه با آنان است.

یادم می آید یکبار یک کانال تلگرامی خبری را پیرامون ایجاد ناامنی توسط خودرویی شخصی برای عابران یک پیاده رو منتشر نمود. نیروی انتظامی شهر مورد نظر انتشار این خبر را تاب نیاورد و اقدام به بازداشت ادمین کانال نمود در حالی که می توانست به تکذیب یا توضیح و . بسنده کند.

در ماجرایی مشابه، کانال کم مخاطب دیگری اقدام به انتشار خبری پیرامون سرقت از یک ساندویج فروشی نمود. با تماس نیروی انتظامی، ادمین کانال خبر مذکور را حذف کرد و تکذیبه ای هم در این باره منتشر نمود اما با این حال با مامور و دستبند به دادگاه منتقل شد تا شخصیتش نیز بی آسیب نماند.

نمونه های دیگری هم از این نوع رفتارها به چشم می خورد که شرحش بماند برای بعد.

در حالی که بارها در فضای مجازی شاهد حمله به باورهای عمومی و ارزش های انقلابی توسط عده ای از خودباختگان و فتنه گران بودیم، نیروی انتظامی سخت گیری اش را در قبال خبرنگاری به کار می برد که در جمعی محدود نسبت به ضعف و فقدان تخصص در یکی از واحدهای انتظامی گلایه نموده است. او حاضر نیست کمترین شکوه ای را نسبت به عملکرد اشتباه بعضی زیردستانش بپذیرد و انتظار دارد اهل قلم از خطای مجموعه اش چشم پوشی کنند و در برابر انتقادهای مستدل، باز هم به خنده توسل پیدا می کند.

اگر کسی می خواهد بداند نیروی انتظامی در مقابل ناهنجاری ها چقدر کارآمد است و چه میزان فشل و ناتوان، کافی است در اطراف پاسگاه ها و کلانتری ها نیم نگاهی به وضعیت پوشش و رفتار بعضی شهروندان داشته باشد. دوری در فضای مجازی بزند و .

در حالی که همه مسئولان به درست یا غلط بارها مورد انتقاد دیگران قرار گرفته و در واکنش به منتقدان و معترضان یا روشنگری و یا سکوت نموده اند، فرمانده انتظامی همچنان می خندد اما ترجیح می دهد دهان منتقد را به زور پرونده و ملالت تردد به دادگاه، گل بگیرد. 

مالک اشتر زور داشت و صاحب قدرت بود و در مقابل دشمن نرمش نشان نمی داد؛ اما انگار فقط برای کتاب ها نوشته اند که وقتی زباله به سرش ریخته شد رفت به مسجد و نماز خواند.

وقتی سطحی نگر باشیم و اخلاق را در ظاهر خلاصه بدانیم، صورتمان اگر چه به خنده مزّین است اما حقیقت باطن مان مردم را به تصور دیگری وا می دارد.

کاش به همان میزان که در مقابل بدخواهان سعه صدر و تحمل داریم در برابر خودی ها هم . چرا زیر سوال رفتن میز ما هزینه بیشتری از زیر سوال رفتن باورها و هنجارهای ارزشی جامعه به دنبال دارد؟

 

خودت را اصلاح کن اخوی، اصلاح باطن مهمتر از اصلاح ظاهر است.


 

مردم به امرایشان شبیه ترند تا به پدرانشان.

وقتی مسئولین با هم دعوا می کنند، وقتی مسئولان سراغ اشرافی گری و تجمل می روند، وقتی مسئولان فامیل های خودشان را سر کار می آورند این فرهنگ به مردم هم منتقل می شود.

در ماجرای گرانی غیرمعقول قیمت بنزین تا کنون هیچ از مسئولان ارشد کشور حاضر به پذیرش مسئولیت آن نگردیده و هر یک به نوعی سعی در شانه خالی کردن از این تصمیم و اقدام نمودند. با این وصف نباید از جامعه انتظار داشت که مسئولیت گریزی، ترس و دروغ را مذموم دانسته و سراغ آن نرود.

مسئولان حواسشان هست که پیامد فرهنگی اقداماتشان چیست و دیر یا زود چه بلایی بر سر جامعه خواهد آورد؟


 

به نظر من مهم تر از دستگیری کلان سرمایه داران و غارتگران بیت المال و داماد شریعتمداری و برادر و برادر جهانگیری، دستگیری پسر عباس ی است.

پسر عباس ی می شود فرزند خواهرخانم ناطق نوری!

کسانی که مناسبات تعیین کننده و پشت پرده عالم ت در کشور ما را می شناسند خوب درک می کنند که رییسی با این اقدام وارد منطقه ممنوعه از مابهتران شده است.

از این پس حتی اگر یک قبض عقب اقتاده برق و آب مربوط به یکی از اقوام دور رییسی پیدا شود تهمت فساد اقتصادی دامنش را خواهد گرفت. از این پس خیلی ها ذره بین دست می گیرند تا در لابلای سخنان فلان مشاور و معاون و دستیار رییسی حرفی پیدا کنند که بشود معنایی دوپهلو ازآن اتخاذ نموده و اتهام انحراف و تخدیش مبانی انقلاب را به او چسباند. از این پس بیشتر باید برای رییسی دعا کرد.

تا اینجای کار، رییسی حتی برخلاف انتظار و تصور راقم این سطور، توانسته است چهره فراموش شده یک واقعا انقلابی را پس از چند دهه احیا نماید.


این شعر طنز ار امام رحمت الله علیه در بعضی نسخ دیوان اشعار ایشان منتشر شده و در بعضی دوره های دیگر ظاهرا به چاپ نرسیده است:

 

. اگر بگذارد

 

قُم بدکی نیست از برای محصل

سنگگ نرم و کباب اگر بگذارد

حوزه علمیه دایر است ولیکن

خان فرنگی مآب اگر بگذارد

هیکل بعضی شیوخ قدس مآب است

عینک با آب و تاب اگر بگذارد

ساعت دو موقع مطالعه ماست

پینکی و چُرت و خواب اگر بگذارد


 

ساعت 11 شب بود. توی قرارگاه نشسته بودیم و حرف می زدیم، صحبت از اراده انسان بود.

کسی پرسید: "برای تقویت اراده چه باید کرد؟ مثلاً اگر کسی بخواهد شب ها کمتر بخوابد یا هر ساعتی که خواست بیدار شود، چه کار باید بکند؟"

شهید محمد بروجردی هم در جمع ما بود. او گفت: "هر کس آیه آخر سوره کهف را قبل از خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود!"

حرفش برایمان جالب بود. تصمیم گرفتم این مطلب را همان شب امتحان کنم. آیه را چند بار خواندم و خوابیدم.

صبح بیدار شدم، اوایل اذان بود. شهید بروجردی را دیدم که زودتر از من بلند شده بود و به  نماز ایستاده بود.  نمازش را که تمام کرد، گفت: "مگر شما دیشب آیه آخر سوره کهف را نخواندی؟"

گفتم: چرا !

گفت: پس چرا خواب ماندی؟

- تصمیم داشتم اول اذان بیدار شوم، که شدم! چطور مگه؟

- آخه من فکر کردم می خواهید برای نماز شب بیدار شوید.

گفته ی ایشان کنایه از این داشت که چرا برای نماز شب بیدار نشده ام، در دلم غوغایی به پا شد. خیس عرق شدم و شرمنده این همه بزرگی و جوانمردی.

سردار غلامرضا جلالی، آرشیو خاطرات لشگر 17 علی ابن ابی طالب (ع(


خبرگزاری فارس به نقل از امام جمعه تهران تیتر زد که مسئولین بابت نحوه عملکردشان در خصوص قیمت بنزین باید از مردم عذرخواهی کنند. ساعتی بعد تیترش را عوض کرد و نوشت: باید دلجویی کنند! اینقدر که این مسئولین حساس و دلنازک هستند باید جوری هوایشان را داشت که خدای ناکرده آب توی دلشان تکان نخورد.

چهارراه شهدای قم به سمت میدان روح الله، آدم کور هم از نحوه ساخت و سازها متوجه می شود که شهرداری مدتهاست قصد تعریض این خیابان را دارد و برای همین ساختمان های دفتر تبلیغات و اداره برق و . چند متری عقب نشینی کرده اند و این وسط یک ساختمان جدیدالتاسیس است که یک سانت هم عقب نشینی نکرده است، مدرسه علمیه ولی عصر عج با مدیریت رییس پیشین قضا جناب آقای آملی لاریجانی. اگر ایشان از موضوع قانون شکنی مدرسه تحت اشراف خود اطلاع داشت که خوب عدالتش زیر سوال است و اگر نه، مدیریش مردود شمرده می شود.

داخل اتوبوس واحد کنار مرد سبزه رویی نشستم که حدس زدم اهل هندوستان است. چند کلمه ای هم کلام شدیم. گفت: اوضاع کشمیر نگران کننده است. به دوستانتان بگویید برای مردم مظلوم این دیار دعا کنند.

می گویند یک بابایی در فضای مجازی کمپین اعتراض به گرانی بنزین تشکیل داده و از مردم خواسته بود مدتی بنزین نزنند. بعد به اتهام اخلال در نظام عمومی دستگیر شد! اگر خبر صحت داشته باشد به نظر من باید از این بابا تشکر هم کرد. اگر عده ای از شهروندان به این کمپین پیوسته و مدتی بنزین نزنند چند روزی خیابان ها از نظم بیشتری برخوردار شده و ترافیک روان تری را شاهد خواهیم بود. این کمپین نه تنها مصداق اخلال در نظم نیست بلکه تقویت و کمک به نظم عمومی است.

خانواده ای که مستأجر هستند، ماشین و ملکی هم ندارند و حقوق بگیر تأمین اجتماعی اند از دریافت کمک هزینه معیشت بنزینی دولت محروم شدند خانواده ای که چند برابر آنها ملک و دارایی دارد همان مبلغ را دریافت کرد. تا این حد دولت بر امور جاری جامعه اشراف دارد.

این سر و صداهای اخیر باعث شد مدتی جریان پرونده اتباعی طبری و بیژن قاسم زاده و شورای فاسد شهر بابل و باستی هیی ها و  . را پیگیری نکنیم. امیدوارم خود دستگاه قضا در این باره اطلاع رسانی کند.


 

مدتی است که سازمان هواشناسی به طور مدام در خصوص تشدید آلاینده های هوا هشدار داده و از مردم می خواهد که در صورت امکان از منزل خارج نشوند. آلودگی هوای تهران به اوج خود رسیده و مسئولان خیلی راحت و با آرامش، اصلاح وضع موجود را حواله می دهند به لطف خدا در بارش برف و باران. 

حرفی نیست؛ اما یادمان نمی رود یکی از مانورهای جناب رییس جمهور در ابتدای فعالیت دولت خود، ادعای کنترل وضعیت هوا از طریق حذف بنزین بی کیفیت بود. حتی کلیپی از سخنان ایشان دست به دست می چرخید که تأثیر باد و باران بر رفع آلودگی هوا را به سخره گرفته و عملکرد دولت را تنها عامل حل این معضل بیان می نمود.

حالا دولت پرادعا نه تنها در زمینه آزادسازی قیمت ها و افزایش نرخ طلا و ارز و احیای کارت سوخت و توزیع یارانه ای که پیش از این توسط مسئولین فعلی گداپروری لقب گرفته بود و . به عقب بازگشته در زمینه آلودگی هوا نیز دستش رو شد و معلوم شد که هنری جز توسل به عالم غیب ندارد.


 

پلیس رم یک زن و مرد را به جرم درگیری فیزیکی در خیابان و اغتشاش بین مردم بازداشت کرد.

پلیس در خصوص این ماجرا عنوان کرد که وقتی مرد 49 ساله وارد یکی از خانه فساد این شهر شد متوجه شد همسرش نیز در بینن ناجور تن فروشی می کند و زمان هایی که به او می گوید با دوستانش بیرون است در خانه فساد با مردان غریبه رابطه داشت.

گفتنی است که وقتی مرد 49 ساله متوجه خیانت همسرش شد در خیابان او را که لباس های نامناسبی به تن داشت مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار داد که این درگیری شویی موجب اغتشاش بین شاهدان عینی و در آخر شکایت به اداره پلیس شد.

رکنا

 

الغرض؛ غیرت فقط یک خصلت شرقی نیست که عده ای خودباخته گمان کنند شرط پیشرفت و غربی شدن، تاراج غیرت و عفت است.


فارس: شکایت نمایندگان مجلس از زنگنه به قوه قضاییه

رسما پذیرفتن که مجلس خانه ملت و در راس امور نیست، دست به دامن دادگستری شدن.

 

حمید رسایی: آتش اغتشاشات بدتر از آتشی نبود که دولت با دروغ بر دل مردم زد

فعلا که داریم ضعیف کشی می کنیم و به جای مبارزه با آتش، با دود می جنگیم.

 

محسن هاشمی: یه گندی زدیم بوش در اومده!

فقط یه گند؟

 

حاجی صادقی: انگیزه سپاه از کار اقتصادی، سازندگی است.

دست شما درد نکنه اما خواهشا یه نگاه به سود وام بانکهای وابسته بندازین

 

نماینده انجمن تخصصی معلولان ایران: وعده های پوچ مسئولان خسته کننده تر از معلولیت ماست.

عزیزم شما فقط معلول جسمی هستین؛ اما بعضی مسئولین معلول روحی هستن.

 

: الان آمریکایی ها دنبال ما افتادند.

معمولا لات و لوتها دنبال دخترهایی راه می افتن که عشوه میان و چشمک می زنن.

 

احمد توکلی: مردم نماینده عاقلی که نباشد، می خواهند.

به حضرات فشار بیارید نمایندگانی رو تأیید صلاحیت کننن که عاقل بوده و نباشن.

 


 

از فرماندار بابل بدم می آید. دستکم به خاطر وعده ای که سر ماجرای تغییر نام میدان انتفاضه داد و به نماینده مجمع طلاب گفت که با این تغییر مخالف است و مصوبه مشکوک شورای شهر را لغو خواهد کرد؛ اما نشست و اجرای آن را تماشا کرد. درست مثل یک مسئول دیگر که به نیروهای انقلابی می گفت با این تغییر مخالف است؛ اما از آن طرف به بیمار فرهنگی شهر چراغ سبز نشان می داد که کارش را پیش ببرد. یک الف بچه رسوای آتلیه به همین راحتی توانست جمعی از مسئولان پرادعا را بر ضد آرمان فلسطین به خط کند. همان طور که بعدها پت و مت شورا را به عروسک خیمه شب بازی خود تبدیل ساخت.

بگذریم.

انتقاد به فرماندار بابت عدم حضور میدانی در جمع معترضین گرانی بنزین را خیلی به جا نمی دانم. در ظاهر فقط یک خیابان بابل شاهد تجمع معترضین بود اما از نظر امنیتی این احتمال وجود داشت که اتفاق دیگری در گوشه ای دیگر رخ دهد. از این جهت لازم بود اتاق فکر و مدیریت بحران خالی نماند. شخصا به توانایی نیروی انتظامی در کنترل اعتراضات اجتماعی اعتماد ندارم اما حضور پررنگ بچه های بسیج این اطمینان را ایجاد می کرد که انشالله مشکل حادی پیش نخواهد آمد. البته فرماندار از طرف خود، معاون کشاورزی امنیتی اش را به صحنه تجمع روانه ساخته بود.

در مجموع امیدوارم شهرستان بابل روزی شاهد روی کار آمدن مدیران و مسئولانی دارای دانش و شهامت و تدبیر در همه سطوح اجرایی و قضایی و . همطراز با شأن و جایگاه تمدنی مردم فرهیخته این دیار باشد؛ ان شاءالله.


 

با دستور آیت الله رئیسی، اعزام به زندان تا تأمین قرار وثیقه و کفالت ممنوع شد.

راستش را بخواهید مدتها بود که این موضوع به یکی از فرصت های بی بدیل جماعت قانون دان قانون شکن برای حال بگیری از طرف های خود شده بود. بارها شاهد آن بودیم که بعضی قضات نامحترم به سفارش فلان کانون قدرت و بهمان صاحب نفوذ و . برای این که حالی از کسی بگیرند او را در ساعات پایانی وقت اداری به دادگاه احضار می کردند و بعد به این بهانه که متهم نتوانسته در ساعت اداری وثیقه را فراهم کند او را به زندان می فرستادند و پوزخندی هم حواله اش می کردند که مثلا خوب حالش را جا آورده ایم. این موضوع بارها توسط دلسوزان به مسئولان دستگاه قضا تذکر داده شد اما حضرات دلشان نسوخت و .

حالا رییسی این مساله را مورد رسیدگی قرار داده است:

 

رئیس قوه قضائیه در جمع قضات در اصفهان گفت: از سراسر کشور آماری در مورد کسانی که از یک ساعت تا دو روز در زندان بوده‌اند، گرفتم؛ پرسیدم چرا یک ساعت زندان؟ عنوان شد: قرار صادر کردم تا برود و وثیقه بیاورد. 

وی افزود: چرا باید برای یک ساعت فرد به زندان برود؟ همان جایی که قرار را صادر می‌کنید فرد را نگه دارید تا سند یا کفالتش را بیاورید.

آیت‌الله رئیسی گفت: آمار سراسری دارم که نشان می‌دهد از یک ساعت تا یک یا دو روز فرد را نگه داشته‌اند در زندان تا برود وثیقه بیاورد، این در حالی است که وقتی فردی به زندان رفت، آثار منفی خود را به همراه خواهد داشت.

یک ماه پیش بود که رئیس قوه قضائیه بر ت حبس زدایی از زندان‌ها تأکید کرده و گفته بود: چرا قراری صادر می‌شود که منتهی به بازداشت می‌شود؟

وی تأکید کرده بود: رفتن به زندان برای فرد و خانواده‌اش عوارض دارد و دادستان‌ها هر روز که وارد دادسرا می‌شوند، باید اول لیست زندانیان را نگاه کنند و ببینند چند بازداشتی دارند و آیا می‌شود از آنها بکاهند.

آیت الله رئیسی گفته بود: حبس زدایی و پیگیری کردن جایگزین‌های حبس مورد تأکید است.

 

منبع: 

خبرگزاری فارس


زائر ناشنوا امام رضا چگونه از افغانستان سر درآورد؟

 

هیچ فرقی نیست بین آن جوان نامردی که در فردیس کرج، کودک زباله گرد را برای دقایقی خنده به سطل زباله می اندازد و آن جوان بی خردی که ناراحتی اش از دولت را با آتش زدن اموال مردم جبران می کند با آن قاضی نفهم در خرم آباد که جوان کر و لال ایلامی را به ظن افغانی بودن بدون تحقیق به هرات می فرستد و خانواده ای را مدت ها سرگردان می سازد.

مهم نیست سوادتان چقدر است، شغلتان چیست، در برابر چه کسی ایستاده اید و . انسانیت و وجدان که نباشد شما دیگر کسی نیستید.


See the source image

 

انگار داشت از ترس می مرد! حق هم داشت. در شرایط اسارت به سر می برد و از آینده خودش خبر نداشت. از طرفی هم باران تیر و ترکش، آسمان و زمین را به هم دوخته بود. هر آن ممکن بود که ترکشی ریز یا درشت بیاید و گوشه ای از بدنمان بنشیند و یا توپ و خمپاره ای درست بالای سر ما منفجر شود. جنگ همین است. کربلای پنج البته یکی از بی نظیرترین صحنه های آتش باری دشمن بر سر نیروهای ایرانی بود.

جان پناهی جز زمین نداشتیم. خاکریز ما با تیر تراش توقف ناپذیر دشمن تقریباً با زمین همسطح شده بود. دراز کشیده بودیم پشت چند کیسه شن و منتظر کاسته شدن از حجم آتش دشمن و تغییر مکان خود بودیم.

سرباز اسیر عراقی هم پیش ما دراز کشیده بود و از ترس به خود می لرزید. چند بار سعی کردیم با عربی دست و پا شکسته به او دلداری بدهیم؛ اما فایده ای نداشت. نمی دانم منظور ما را متوجه نمی شد و یا وحشتش آن قدر عمیق بود که این حرف ها برایش کارگر نبود.

نکته دیگر این بود که دائماً او سراپای ما را ورانداز می کرد و انگار از این خونسردی که در وجود رزمنده های ما بود دچار حیرت شده بود.

دقایقی که گذشت ابراهیم محمدی از دوستان طلبه ما داد زد و گفت: وقت نماز شده، اذانه .

آب نداشتیم. بچه ها با خاک تیمم کردند و به حالت نیمه نشسته نمازشان را رو به قبله خواندند. قیافه اسیر عراقی دیدنی بود. داشت شاخ در می آورد!

ابراهیم اندکی عربی بلد بود. علت تعجب اسیر را از او جویا شد. اسیر جوابی نداد. توی فکر فرو رفته بود. کمی که گذشت دیدیم او هم به حالت دراز کش دارد زیر لب ذکر می گوید و نماز می خواند.

نزدیک عصر، حجم آتش دشمن کم شد. مجروحین و اسرای دشمن را به عقب منتقل کردیم. ابراهیم را هم با آنها فرستادیم. غروب وقتی ابراهیم برگشت رو کرد به بچه ها و گفت: آن اسیر عراقی بالاخره به حرف آمد! او واقعاً از خونسردی بچه ها تعجب کرده بود و دنبال علت آن می گشت. وقتی نماز خواندن رزمنده ها را دید فهمید که راز این اطمینان چیست. برای همین او هم نماز خواند. می گفت در عمرش فقط چند بار نماز خوانده است .

به روایت عباس محمودی از رزمندگان استان تهران


علی اصغر پیوندی به اتهام تخلفات گسترده مالی در حیطه مدیریتی خود بازداشت شد. رییس مستعفی هلال احمر یکبار در خلال سیل سال گذشته گلستان و مازندران نیز به سوژه شماره یک فضای مجازی تبدیل شده بود.

تصویری از دکتر پیوندی منتشر شده بود که در مأموریت امداد رسانی به سیل زدگان در هتلی مستقر بود که منوی باز غذا در اختیار او و هراهانش قرار داشت. این مسأله در اوج گرفتاری شماری از هموطنان و نیز ایثارگری و مجاهدت نیروهای امدادی، بسیار مشمئز کننده و نفرت برانگیز بود و واکنش منفی کاربران فضای مجازی را به دنبال داشت.

جالب این که عده ای قلم به مزد سفارشی نویس در تلاش بودند تا زیرسوال بردن این حرکت ناپسند رییس هلال احمر را کار دشمنان دانسته و نتیجه آن را بی اعتمادی مردم به نظام تلقی نمایند. حالا همین مدیر نالایق توسط نظام اسلامی بازداشت و مواخذه شده است تا ثابت شود که فهم مردم عادی فراتر از فهم بعضی نویسندگان پرادعای مجازی است.

راستی یکی از نمایندگان چند روز پیش گفته بود زمانی که وضعیت بنزین و نرخ و تبعات مربوط به آن و تأثیرش بر معشیت مردم در مجلس در حال بررسی بود چهار نوع غذا برای ناهار در اختیار نمایندگان قرار گرفته بود!

شکی نیست کسانی که درد مردم را لمس نمی کنند غم آنها را هم نخواهند داشت.


مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با بسیجیان در هفته بسیج توصیه قابل توجهی به بسیجیان داشتند مبنی بر ضرورت بهره گیری از تجربه کمیته های انقلاب در سال های نخست انقلاب.

یعنی چه؟

فارغ از بعضی پیش بینی ها در خصوص احتمال بروز ناامنی های شهری در هفته های پیش رو؛ اما نمی توان کتمان کرد که کنار گذاشتن بسیج از حوزه امنیت شهری ضربه هولناکی به پیکره نظام محسوب می شود. مباحث فرهنگی و حلقه های معرفتی و محرومیت زدایی هم از تکالیف بسیج است اما یادمان نرود مساله امنیت اجتماعی مقوله ای بومی و انگیزشی است که جز در ذیل فرهنگ و ساختار خودجوش نیروهای مخلص بسیج به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

اشراف اطلاعاتی و اراده مقتدرانه و تکلیف مدارانه پایگاه های محلی بسیج هیچ جایگزینی در نهادهای نفت خور ندارد.

اگر می خواهید انقلاب اسلامی در همه حوزه های فرهنگی و اجتماعی و امنیتی تداوم داشته باشد هر چه زودتر بسیج را به جایگاه اصلی و حقیقی خود بازگردانید.


 

رشد و حرکت، نشانه حیات و زندگی است. سلول های بدن موجود زنده، اگر از بین برود به واسطه سلول های دیگر دوباره بازسازی و جایگزین می شوند تا منظومه اجزای آن بی نقص و مستدام بماند.

کسی که از جا برخاسته، قدم بر می دارد و راه می رود، موجود زنده ای است که علاوه بر ویژگی هایی چون رشد و حرکت، هدف دارد و با انگیزه و نشاط و پرهیز از خمودگی و عزلت، به راه خود ادامه می دهد.

انقلاب اسلامی، هدف نیست برای همین است که توقف در آن معنا ندارد. ما انقلاب نکردیم برای آن که انقلاب کرده باشیم، انقلاب آمد برای گشودن راهی نو به سمت کمال و تحقق انسان الهی و حیات طیبه بشری در پهنه گیتی.

گام دوم انقلاب به خودی خود ثابت می کند که نشستن برای یک عنصر انقلابی بی معناست و تکلیف، ساقط شدنی نیست. برای دستیابی به تمدن اسلامی و صلح جهانی و حاکمیت عدالت و فطرت، انقلاب اسلامی تازه در آغاز راه خود قرار دارد. جوان انقلابی با نشاط و انگیزه و هدف، آرمان عدل و کمال و انسانیت را استمرار می بخشد. گام دوم انقلاب هم گام آخر نیست.


See the source image

 

امام(ره) شکست امپراتوری شوروی را پیش بینی کرده بود و در نامه تاریخی خود خطاب به گورباچف، هشدار داد که پشیمانی از ت های کمونیسم نباید موجب فرار به سمت فرهنگ سرمایه داری و اباحه گری غرب شود:

"شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خود را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند."

رهبری جماهیر شوروی به این تذکر خیرخواهانه توجهی نشان نداد و اصلاحاتی را با رویکرد به سمت نظام سرمایه داری و غرب زدگی آغاز نمود. کنترل این روند از دست او خارج شد و با روی کارآمدن یلتسین که گورباچف در کتاب خاطرات خود از او با صراحت به عنوان فردی فاسد یاد می کند، مردم شوروی در رنجی بدتر از قبل گرفتار آمدند:

"اوضاع کنونی جمهوری های شوروی سابق موجب نگرانی و دلتنگی من شده است. اقتصادهای از هم پاشیده، مناقشه های مسلحانه، ، جنایت و نقض آشکار حقوق شهروندان و اقلیت ها. این بهایی است که باید بابت ت بی ملاحظه تمداران جاه طلبی که جامعه و کشور را از مسیر اصلاحات به جاده آشفتگی های بزرگ سوق دادند، پرداخت شود."1

همان پیر خردمندی که خطر فروپاشی شوروی و خطر بدتر از آن یعنی غلتیدن در دامان غرب را به رهبر جماهیر گوشزد کرده بود، راه نجات را نیز در همان نامه تاریخی به او متذکر گردید:

"باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است."

بی تردید فلسفه گمراهی و فروپاشی ملت ها و دولت ها فرار از حقایق عالم و بی اعتنایی به اصل خداباوری و فطرت گرایی است که جوامع بشری را گاه در ورطه حیوانیت سوق می دهد. صلح و اتحاد فراگیر جهانی تنها در گروی اعتقاد به توحید و محوریت اخلاق محقق خواهد شد. توحید، مخرج مشترک همه ادیان الهی و فطرت های زلال انسانی است که مغفول و مهجور واقع شده است. وقتی انسان ها هدف واحدی را دنبال کنند، همگرایی و اتحاد در بین ملت ها تبلور یافته و در غیر این صورت، منفعت گرایی و سودجویی و گری آسایش و آرامش را از مردم سلب نموده و جوامع بشری را در مقابل یکدیگر قرار خواهد داد.

1- خاطرات میخاییل گورباچف، ترجمه فریدون دولتشاهی، ص44، انتشارات اطلاعات


See the source image

 

بعضی ها می گویند چه اشکالی دارد برویم با آمریکا مذاکره کنیم؟ حرف زدن که اشکال ندارد؟ مگر مدعی نیستیم حرف ما منطقی و مستدل است؟ خوب می رویم پای میز مذاکره، حرف های خود را بیان می کنیم و منطق مان را به کرسی می نشانیم!

 

این وسط یک مغالطه ای صورت گرفته است. منطق ما در مواجهه با دشمن، روشن و مستدل است. نکته این جاست که مذاکره، مناظره نیست. ما باید منطق خود را به گوش دشمن برانیم. اصلاً همه مردم دنیا باید بدانند که جمهوری اسلامی چه راهی را در پیش گرفته، حرف تازه اش چیست و چرا جهانخواران با او سر جنگ دارند؟

اما مگر ابلاغ منطق و حقانیت جمهوری اسلامی منوط به حضور در میز مذاکره و اتاق های در بسته است؟ حرف خود را باید از طریق رسانه ها به جهانیان و دوست و دشمن برسانیم. اگر دشمن مدعی آزادی بگذارد، خوب است اندیشمندان اسلامی و انقلابی در حضور اندیشمندان دنیای کفر با استفاده از ظرفیت غول های رسانه ای استکبار به بررسی مبانی انسانیت و شرافت از منظر اسلام و غرب بپردازند تا منطق دین و حقانیت انقلاب اسلامی بر همگان روشن شود. این اتفاق البته در موارد معدودی در گوشه و کنار جهان به وقوع پیوست که با توجه به تبعات مثبت آن در جذب مستضعفان عالم به سوی جمهوری اسلامی، غرب به استمرار و تکرار آن روی خوش نشان نداد.

میز مذاکره اما در حقیقت، میز معامله است. دشمنی در قواره آمریکا که در هیچ جای دنیا حتی به دوستان و سرسپردگان خود هم وفادار نبود و به اقتضای منافع خویش، عناصر همسوی کاخ سفید را نیز ذبح نمود، چگونه می تواند پای میز معامله، منافع کشوری چون جمهوری اسلامی را تأمین نماید؟ حافظه ملت ایران هیچ گاه جریان کودتای 28 مرداد و خیانت ایالات متحده به خوشبینی های دکتر مصدق را از یاد نخواهد برد.

رهبر معظم انقلاب با اشراف بر تاریخ روابط آمریکا با کشورهای دنیا و خوی استثمارگرانه ایالات متحده در مواجهه با ملت های مستضعف و رویکرد آمریکا در چپاول کشورها و خیانت به حکومت های مستقل، تجربه تلخ حاکمان وابسته را چراغ راه آیندگان می داند:

در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و

مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.1

 

 

1- بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی


انتخابات میان دوره ای مجلس خبرگان همزمان با انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. کلهم اجمعین کمتر از انگشتان دو دست، تعدادی صندلی خبرگان به دلیل فوت بعضی اعضا خالی شده است که در اتفاقی عجیب، سیصد و یک نفر برای پر کردن این کرسی ها داوطلب شده اند.

این موضوع را هم می شود از دریچه ای مثبت نگریست و هم از زاویه ای منفی.

بعد مثبت قضیه این است که میزان قابل توجهی از دانش آموختگان حوزه در خود توانایی علمی و ی لازم را برای احراز کرسی عضویت خبرگان دیده و پا به میدان گذاشته اند. نظام می تواند با بهره گیری از ظرفیت این نیروهای کارآمد و تازه نفس، حیات فرهنگی و مذهبی جامعه را نشاطی بیشتر ببخشد.

اما بعد منفی قضیه.

استاد بزرگوار ما حرف خوبی می زد و می فرمود: اگر مجتهد هستید دعا کنید باران ببارد!!

بگذارید منظور استاد بزرگوار را این طور تفسیر کنم: حوزه، دانشگاه نیست و صرفا قرار نیست کسی با طی مدارج علمی و اخذ مدرک تحصیلی، عیاری در جامعه به دست آورده و پرچم دین را بالا بگیرد. تربیت شدگان حوزه باید آمیزه علم و تقوا را با هم کسب نموده و هم قول و هم فعل شان مردم را به دین خدا جذب نماید. اهل معنویت و اخلاق به راحتی داعیه ای را سر نمی دهند.

یک انتقاد هم باید به عزیزان شورای نگهبان داشت که گاه آن قدر فیلتر ورودی خبرگان را متناقض تعریف می کنند که یک نفر با بضاعت اندک علمی مثل و مجید انصاری و . هم می توانند از آن عبور کرده و به ناحق مدعی اجتهاد و فقاهت شوند. تأملی دوباره به مفهوم واژه "خبرگان" حتی از نگاه عوام نیز نشان می دهد که این مجلس جای چهره های عالم و متقی و تاثیرگذار است.

یک نکته را هم به عنوان یک حوزوی بیان می کنم که نباید مغفول بماند. برخلاف تبلیغات دشمن و باور عموم، ت و حوزه نقش چندانی در رویکردهای کشور ندارند و فقط فحش بی کفایتی بعضی مسئولان را می خورند. از سوی دیگر بخشی قابل توجه در حوزه احساس می کنند آن گونه که باید دیده نشده و ظرفیت و استعدادشان مورد اعتنا قرار نگرفته و در عوض شاهد روی کارآمدن بعضی چهره های ناتوان و ضعیف حوزوی در سمت هایی مثل امامت جمعه و . هستند. این بخش از بدنه حوزه اگر از طرق مشروع و رسمی نتواند در سطح جامعه عرض اندام کند از مسیرهای نادرست به اظهار فضل و ارائه نظر خواهد پرداخت. هیچ یک از مدعیان ولایت مداری، برگزاری کرسی های آزاد اندیشی را جدی نگرفتند. خیلی ها در حوزه به درست یا غلط گمان می کنند حرفی نو و اندیشه ای راهگشا و منحصر به فرد برای گفتن دارند اما تریبونی در اختیارشان قرار نگرفته و این مساله را حمل بر وجود بی عدالتی دانسته و درصدد برهم زدن این نظم ناموزون قرار می گیرند.

حالا همه این حرف ها به کنار. اصل شرکت در امتحان خبرگان و کسب نمره قبولی و سپس انصراف از نامزدی به خودی خود به رزومه ای برجسته برای بعضی از طلاب تبدیل شده است؛ والعاقبة للمتقین.


آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست

 

حسن محمدی به رحمت خدا رفت. شادی روحش فاتحه ای بخوانید.

حسن محمدی آزاده سرافراز و جانباز قهرمان و هنرمندی ناشناخته بود که اولین بار در اردوی کاروان پیاده مرحوم ابوترابی در اواسط دهه هفتاد با او آشنا شدم. یک ضرب حرف می زد، طبع شعر داشت و از همه مهمتر این که به هر بهانه ای وسط اتوبوس بلند می شد و ملت را از خنده روده بر می کرد. 

شنیدم در اسارت هم کارش همین بود. نمی گذاشت کسی افسرده و غمگین شود. جوک می گفت و می خنداند. تئاترهایش در دوران خفقان اسارت می بود. بارها عراقی ها فهمیدند و حسابی کتکش زدند ولی باز هم بچه ها را دور خودش جمع می کرد و نمایشش را به اجرا در می آورد. بارها آزادگان موصل را دیده ام که وقتی اسم حسن محمدی را می شنیدند ناخودآگاه لبخند روی لبشان گل می کرد.

او پس از آزادی در فیلم‌های نبردی دیگر»، قطعه‌ای از بهشت» و ما هنوز زنده‌ایم» به ایفای نقش پرداخته بود. سید آزادگان مرحوم ابوترابی علاقه ویژه ای به حسن آقا داشت.

سال 79 بود که او را به بابل دعوت کردیم آمد مسجد گلشن و خاطره گفت. جایتان خالی. حدود دو ساعت ملت را می خنداند و گریه می آورد. این از هنرهای منحصر به فرد حسن محمدی بود که اشک و لبخند را با هم به مخاطبانش می بخشید و خاطرات تلخ و شیرین آزادگی را در جانشان ماندگار می ساخت. خودش هم نوحه خواند و مردم سینه زدند.

روحش شاد. سال ها بیماری و رنج کشید و دیروز به یاران شهیدش پیوست.


See the source image

 

شما یادتون نمیاد. اولین روزای اول پیروزی انقلاب می گفتن انقلاب دووم نداره، امروز فرداست که طرفدارای اعلی حضرت بریزن تو خیابونا و کشور رو از اینا پس بگیرن. چن ماه گذشت گفتن آمریکا که دست دست نمی کنه رژیم تو چنگ ا بمونه. چن تا کودتا شد و این طرف اون طرف کشور خلق عرب و کرد و ترک و بلوچ و ترک و از این بازیا در اومد و ترورها شروع شد، گفتن دیدید دیدید کار دیگه تمومه! یکی دو ماه دیگه اینا فرار می کنن میرن خارج. جنگ که شد و چن تا شهر مرزی سقوط کرد و فرودگاه مهرآبادو زدن پوزخندای اینا شروع شد که دیگه باید فاتحه نظامو خوند. محاصره اقتصادی و تحریم های کمرشکن و صف طولانی ارزاق، واسه بعضیا عروسی بود. گفتن ثانیه های آخر عمر نظامه. مردم دیگه طاقتشون طاق شده دلشون می خواد آمریکا برگرده. جنگ تموم شد و تهاجم فرهنگی اومد وسط. گفتن بازسازی کشور جنگ زده خرج داره. گرونی باعث سقوط نظام میشه. جوونها هم که دیگه قرتی شدن و از نظام فاصله گرفتن و

بگذریم.

کیک تولد چهل سالگی نظامو هم خوردیم رفتیم تو چهل و یک. پیر برنای ما گفت: این تازه اول راه بود. این چهل سال شد یه قدم. حالا یاعلی بگین بریم سر گام دوم، جوونا آستینا رو بالا بزنن و بیان وسط میدون.

الان اونا میگن نباید بذاریم ایران هسته ای بشه، نباید ماهواره بفرسته فضا، ایران نباید تو سوریه و لبنان و یمن و کشمیر و نیجریه و . باشه. ایرانو باید از آمریکای لاتین زد عقب.

عه! چی شد عزیزم؟ نظام که داشت سقوط می کرد!


به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، حاج یونس حبیبی مداح، نوحه‌خوان و جانباز شیمیایی دفاع مقدس، ۵۲ سال دارد که در نوجوانی به جبهه‌های جنگ اعزام شده و تا یک سال پس از پایان دفاع مقدس در منطقه حضور داشته است. حاج یونس در سال ۱۳۶۸ از قرارگاه رمضان انتقالی گرفته و به ستاد مشترک سپاه پاسداران نقل مکان می‌کند. او سپس مسؤول ارزشیابی سپاه  و مدتی مسئول دژبان کل سپاه می‌شود؛ تا این‌که سال ۸۰ به صورت پیش از موعد بازنشست شده است.

حاج یونس که ۷ بار در جبهه‌های جنوب دچار عوارض بمباران‌های شیمیایی دشمن شده، پس از سه بار سکته مغزی، حدود ۷۲ ساعت را در حالت کما به سر برد و حتی در بهمن‌ماه سال ۹۵ خبر درگذشت او در فضای مجازی منتشر شد؛ اما پس از ۳ روز از اغما خارج شد و به زندگی بازگشت.

این مداح اهل بیت(ع) برای ادامه درمان خود چند روزی را به تهران می‌آمد تا اینکه به دلیل جراحات ناشی از دوران دفاع مقدس در بیمارستان ساسان تهران بستری شد و از ساعت سه‌ و نیم بامداد روز ۲۱ خردادماه به دلیل مشکلات تنفسی و کاهش سطح هوشیاری در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد و تا امروز در کماست.

مجتبی حبیبی فرزند این مداح در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در اول آبان‌ماه امسال از مشکلات درمانی این جانباز گفته بود و با بیان اینکه یونس حبیبی زیر پوشش بیمه درمانی نیروهای مسلح است و این بیمه نیز تاکنون طی تمدید روند درمان تا ۲۰ آذرماه سال‌ جاری تأمین هزینه‌های وی را متقبل شده است، گفت: براساس اعلام مسؤولان با توجه به تمدید دو مرتبه‌ای روند تامین هزینه‌های درمان، بعد از این تاریخ بیمه هزینه‌ها را متقبل نخواهد شد و باید به ازای هر شب نگهداری در بیمارستان مبلغ ۳ میلیون تومان پرداخت کنیم یا با تامین تجهیزات لازم، نگهداری از وی را در منزل با حضور پرستار مجرب انجام دهیم.

براساس این گزارش، باتوجه به اینکه به موعد پایان این مهلت نزدیک شدیم مجدداً آخرین وضعیت را از فرزند وی جویا شدیم. حبیبی دراین باره اظهار داشت: پدرم زیر پوشش بیمه نیروهای مسلح است که براساس اعلام مسؤولان تا ۱۷ آذرماه ۹۸ اعتبار داشته است و بعد از آن، امکان تمدید و پرداخت هزینه‌های درمانی وجود ندارد.

وی افزود: سوال بنده از مسئولان این است که آیا جانبازی تاریخ دارد؟ چون آن‌ها اعلام می‌کنند، تاریخ اعتبار بیمه پدر من تا فلان تاریخ است و پس از آن اعتبار ندارد؛ یعنی در این تاریخ جانبازی وی به‌پایان رسیده است؟

حبیبی تصریح کرد: براساس اعلام مسؤولان باقی هزینه‌های بستری و درمانی پدرم در این سه روز نیز باید توسط خود ما پرداخت شود، زیرا بیمه حاضر به پرداخت نیست.

فرزند یونس حبیبی ادامه داد: براساس اعلام مسؤولان برای ادامه درمان پدرم یا باید وی را به منزل منتقل کنیم و یا به بیمارستان فوق تخصصی نورافشار در نیاوران تهران که بیمه نیروهای مسلح برای پرداخت هزینه‌های درمانی را می‌پذیرد، اما مشخص نیست بیمه در این بیمارستان تا چه زمان هزینه‌ها را متقبل خواهد شد.

وی در پایان خاطرنشان کرد: متاسفانه در حالی که پدر بنده در کما و روی تخت بیمارستان است، در بلاتکلیفی کامل به سر می‌بریم و در حال م با دوستان و آشنایان هستم تا تصمیم مناسبی در این زمینه بگیریم؛ زیرا با فشار مسؤولان بیمه پزشکان بیمارستان نیز خدمات‌رسانی ندارند و بایدخیلی زود تصمیمی برای ادامه درمان وی اتخاذ کنیم.


این طور که از شواهد امر بر می آید دولت و وابستگان دولت در مجلس خواب جدیدی برای بنزین 99 دیده اند.

رییس جمهور در حالی از مفسده انگیز بودن بنزین دو نرخی سخن می گوید که یکی از نمایندگان مجلس هم خبر از بنزین تک نرخی در بودجه سال 99 داده است. به نظر می رسد قرار است بنزین در سال بعد به قیمت دو هزار تومان عرضه شود. با این وصف از طرفی دولت بر سر مردم منت می گذارد که بنزین سه هزار تومانی را ارزان کرده و به صدای اعتراضات توجه نشان داده از سوی دیگر تبدیل بنزین هزار و پانصد تومانی به دو هزار تومان یک بار دیگر موج گرانی اجناس و خدمات را دامن زده و کمر مستضعفین را بیش از پیش خواهد شکست. 

واقعیت این است که این دولت بی تدبیر و ناکارآمد تا پدر مردم را در نیاورده و حاکمیت را بابت عدم باج دهی به آمریکا به خاک سیاه ننشاند دست از تصمیمات نامتعارف و هزینه زای خود بر نمی دارد و خیالش هم راحت است که همه ارکان قدرت بنا بر حفظ مصالح ی به حریم دولت ورود پیدا نکرده و به منظور حفظ ثبات کشور مردم را به خفقان بیشتر دعوت خواهند نمود.


مصلحت نیست رییس جمهور استعفا بدهد

مصلحت نیست رییس جمهور استیضاح شود

مصلحت نیست مجلسی که قرار بود در راس امور باشد مصوبه بنزینی دو تن از سران قوا را اصلاح کند

مصلحت نیست اعتراضات مردمی به اقدام ناجوانمردانه دولت به سطح خیابان ها کشانده شود

مصلحت نیست وزیر نفت و کشور و آموزش و پرورش استیضاح شوند

مصلحت نیست برادر رییس جمهور و برادر معاون اول رییس جمهور به زندان بروند

و

خیلی خوب! اما سکوت در برابر گرانی افسارگسیخته و پوزخند دولت مردان به نجابت مردم و بی عدالتی در تقسیم بسته حمایتی دولت و . چطور؟

موقع انتخابات و راهپیمایی ها و تهدید بیگانگان، نظام مردمی است و بدون ملت، حکومت معنی نمی دهد؛ اما موقع مصلحت گرایی که می شود همیشه حق با صاحبان قدرت است و گردن مردم از مو باریک تر؟! نمی شود یک بار هم مصلحت به نفع مردم تمام شده و صدایشان جایی شنیده شود؟


 

آزادی را هر کس با هر عقیده و دین و باوری به نوعی تعریف کرده است؛ اما با هر دین و آیین و مذهبی نمی توان یک چارچوب عقلی را در تعریف آن نادیده گرفت: آزادی تا جایی مقبول است که منافی آزادی دیگران نباشد. کسی نمی تواند با سنگ بزند شیشه خانه مردم را بشکند و بگوید آزادی است! و عور بپرد وسط خیابان و بگوید به خودم مربوط است! هر جای دنیا به حریم رفتاری و فکری و بصری دیگران را منافی با آزادی و به معنای ولنگاری می شمارند.

شعار استقلال و آزادی جمهوری اسلامی در بُعد فردی به معنای آزادی اندیشه و انتخاب است و یک فرد تا جایی که منافع و آزادی جامعه را نقض نکند حقوق فردی خود را به معنای واقعی در اختیار دارد.

همین شعار در بُعد اجتماعی آن به معنی سلطه ناپذیری و تقابل با زورگویی زیاده خواهان است. ملتی که استیلای حاکمیت های بیگانه را بپذیرد عملا در ذلت و خواری به سر برده و شخصیت خود را لگدمال می بیند. انسان حیوان نیست و بالاترین سرمایه اش فراتر از خورد و خوراک و پوشاک و . شخصیت و حرمت اوست که خدشه بر آن را تاب نمی آورد.

یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب اسلامی که در تاریخ این سرزمین، کم نظیر بوده است ایستادگی در مقابل زورگویی بیگانگان و مقابله با تعدی دشمنان در همه ابعاد نظامی و ی و اقتصادی و فرهنگی است:

" استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر جهان است. و آزادی اجتماعی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جمله‌ی ارزشهای اسلامی‌اند و این هر دو عطیّه‌ی الهی به انسانها‌یند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دو اند. منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیده‌اند. ملّت ایران با جهاد چهل‌ساله‌ی خود از جمله‌ی آنها است."1

1- بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی


See the source image

 

یک روز در یکی از قرارگاهها شهید صیاد شیرازی از من پرسید که فلانی میزان شرکت رزمندهها در نماز جماعت به چه صورت است؟ من به ایشان گفتم اکثر رزمندهها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت میکنند ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.

در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند و من این کار را کردم.

صبح همه در حسینیه حاضر شدند و شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان شما را به نماز جماعت میخواند، توجه نمیکنید!

امیر مسلم بهادری، یادنامه سپهبد شهید صیاد شیرازی


انصراف علی نجفی نماینده فعلی بابل در مجلس شورای اسلامی از کاندیداتوری، آنهم بعد از ثبت نام در مجلس و به بهانه وجود موانع کاری! نقطه شروع استعفا و اعلام انصراف سایر عناصر اصلاح طلب در جای جای کشور خواهد بود.

علی نجفی در حالی دم از وجود موانع می زند که می داند موانع فرضی او یک شبه به وجود نیامده و در صورت صداقت در ادعا می توانست زودتر از این اقدام به استعفا نماید تا مردم شهر با انتخاب نماینده ای شایسته و غیر دولتی بخشی از عقب افتادگی ناشی از اهمال مسئولان نالایق را جبران نمایند.

ثبت نام نجفی در مجلس و اعلام انصراف ناگهانی وی ادعای او پیرامون وجود موانع خدمتگذاری! را باطل می سازد. تحلیل ها و قرائن موجود خبر از تصمیم بزرگ اصلاح طلبان برای اعلام انصراف از کاندیداتوری در انتخابات مجلس دارد تا به زعم خود علاوه بر ایجاد هزینه برای نظام، با اطلاع از عدم اقبال عمومی نسبت به وکیل الدوله ها از انگ شکست تلخ و قطعی در انتخابات پیش رو در امان بمانند.

علی نجفی رفت بی آن که توضیح بدهد چگونه قرار بود با برگزاری کنسرت در شهر بابل مشکل معیشت و دغدغه اشتغال و ازدواج و وضع اسفبار جاده های مرگ در بندپی و . را سر و سامان بدهد؟

او به رغم وجود موانع کاری مورد ادعای خود تا آخر در مجلس ماند و از حقوق و مزایای آن بهره گرفت و در نهایت با صدور پیامی که حاوی خود شیرینی برای دولت بود، در تلاش است تا خانه نشینی قطعی پس از انتخابات را به تصاحب دوباره کرسی سفارت تبدیل نماید. مردی که بدون برنامه و با یک عکس به میدان آمد و بر موج تبلیغات دولت سوار شد حالا با رسوایی ت های شکست خورده دولت، روغن ریخته را نذر امامزاده می کند!


نمی توانم خوشحالی خودم را از کنار رفتن سه نفر از مسئولان شهرستان بابل آقایان وکیلی و مرادی و نجفی آن هم در یک روز کتمان کنم. شیرینی همه رفقا محفوظ!

روز اول زمستان، امید و طراوت در دلها جوانه زد. امیدوارم سیر تغییر در مسئولان شهر بابل همچنان مستمر بوده و در راستای منافع مردم مظلوم و فرهیخته این شهر قرار داشته باشد.

دادستان جدید بابل جناب حجت الاسلام ملاکریمی به محض ورود به زمین، در همان گام نخست، گل اول را به نفع جبهه انقلاب زد. اعلام شماره ارتباطی با شهروندان و تواضع در مقابل ولی نعمتان انقلاب از آن دست کارهای خوب و ارزنده ای است که تحقق آرمان مدیریت علوی و روی کار آمدن مسئولانی در طراز تمدن جهانی اسلام را نوید می دهد.

شماره ارتباطی دادستان بابل را چک کردم. همان طور که پیش تر شماره ارتباطی دادستان محترم استان و نیز اخلاق و منش مدیرکل دادگستری مازندران را امتحان نموده و یقین حاصل کردم که این نوع حرکتها نمایشی نبوده و از سر باور به مردم داری و عدالت خواهی است.

برای همه مسئولان انقلابی و تازه نفس و خستگی ناپذیر به سهم خود آرزوی توفیق داشته و برای هدایت مدیران فراری از ملت و متکبر و احیانا عصبی دعا می کنم.


امروز از روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش یکی از استان ها تماس گرفتند و به ظن این که مطلبی در اعتراض به ترویج بی بند و باری در بعضی مدارس توسط من منتشر شده شروع کردند به توضیح و توجیه. البته ملتفت شدند که آن مطلب را من ننوشته ام اما جالب بود که جناب روابط عمومی تأکید داشت که ثابت کند این کار دانش آموزان، رقص بود نه بی بند و باری!!

الان دغدغه آموزش و پرورش نظام اسلامی همین است که مبادا کسی رقص سازمان یافته دستجمعی در بعضی مدارس را خدای ناکرده مصداق بی بند و باری بداند!

راستی یک جمله از آقای قرائتی در رسانه ها هست که اگر سرچ کنید می بینید. ایشان در مراسمی رسمی و در پشت بلندگو گفته: آموزش و پرورش ما فلج و فشل است!

اتفاق بالا این ادعای آقای قرائتی را تأیید می کند؛ اما جالب است بدانید یک بچه بسیجی در شهر ما در جلسه اختصاصی با امام جمعه و نه در سطح رسانه با استناد به اشتباهات فاحش بعضی عناصر ناکارآمد انتظامی گفته پلیس فتا فشل است بعد توسط قاضی دلسوز و با سواد نظام اسلامی به جریمه نقدی محکوم شده! بالاخره فشل فحش هست یا نیست؟! این که بعضی ادارات و نهادها دنبال نخود سیاه رفته اند به خودی خود فشل بودن آنها را اثبات می کند.


بیش از یک سال و نیم از افتضاح جهانی شورای شهر بابل می گذرد، هنوز بعضی چهزه های برجسته متهم در پرونده عضو شورا هستند و کسی نفهمید قوه قضاییه دقیقا دارد چه کار می کند. فضای مجازی جولانگاه عناصر ضد انقلاب و ضد دین شده، پلیس فتا به دروغ یا اشتباه برای انقلابی ها پرونده سازی می کند، مظاهر فساد و بی بند و باری در شهرها گسترش پیدا کرده و . کسی فی البداهه هم بخواهد می تواند فهرستی از کم کاری دستگاه قضا و نیروی انتظامی ارائه دهد، اما اگر یک نفر از سر دلسوزی و نقد در یک جلسه اختصاصی با امام جمعه شهرش بگوید پلیس فتا فشل است به دادگاه رفته و برایش حبس می برند. با همین دست فرمان دارند صف معترض از آشوب گر را جدا می کنند!! مملکت چنین دوستانی داشته باشد دشمن می خواهد چه کار؟!


فشل فحش نیست. معنی عرفی فشل، ضعف و سستی در انجام وظایفه س. هیچ کی نمیتونه مدعی بشه که همه دارن کارها و وظایفشونو کامل و درست انجام میدن. و الا وضعیت مملکت که اینطور نبود. اما شما فرض کن فشل یعنی فحش.

هر آدم کوری هم وارد فضای مجازی بشه میفهمه که این شهر بی در و پیکر و بی کلانتر، چقدر به هم ریخته ست. این روزها مسئولین هم که بابت اعتراضات آبان ماه عصبانی هستن تایید میکنن که فضای مجازی جهنمیه!

یه خبرنگار بسیجی در جلسه محدود اختصاصی خبرنگارا با امام جمعه بابل با اشاره به ضعف و اشتباهات نیروی انتظامی در فضای مجازی گفت که پلیس فتا فشل و بیسواده. 

حالا یه قاضی تو دادگستری بابل رای صادر کرده که به دلیل توهین به مامور در حال انجام وظیفه! این خبرنگار باید هجده میلیون تومن جریمه بده!!

خوب مرد حساب! اگه قرار باشه یه آدم دلسوخته تو دیدار با امام جمعه که فقط خبرنگارا هستن بخاطر دو تا کلمه فشل و بیسواد تو دادگاه محکوم بشه اما یه عده اسلام و انقلابو تو فضای مجازی مسخره کنن و آب از آب ت نخوره معلومه دیگه پلیس فتا که خوبه، ظاهرا خود دادگستری هم فشله. 

حالا پاشید برید از من هم شکایت کنید.

این حرفا باید تو تاریخ ثبت بشه آیندگان بدونن کیا با آبروی نظام بازی کردن و چن تا نیروی انقلابی وسط میدون رو هم فراری دادن. امان از دوستی های خاله خرسی. گاهی بعضی دوستان نادان کاری میکنن که دشمن هم از انجامش ناتوانه.

 

رونوشت: رییس دفتر خوش اخلاق آیت الله رییسی


دیروز در یکی از کانال های تلگرامی خبری خواندم با این موضوع که به مناسبت بازنشستگی رییس دادگستری شهرستان بابل، هیات امنای آرامگاه معتمدی از ایشان تقدیر بعمل آورد!

ظرافت خاصی در بطن این خبر نهفته است. دیر یا زود به جای هیات امنای قبرستان، زمین قبرستان او و همه ما را در آغوش خواهد گرفت.

دادستان و رییس نیروی انتظامی بابل هم روزی میهمان خاک قبرستان خواهند شد. کاش زمانی که ایام به کام ماست و با یک امضا می توانیم دنیا یا آخرت خود را دگرگون کنیم به فکر مرگ و حساب و کتاب آخرت باشیم.

همه ما به نصیحت احتیاج داریم. باید یک نفر به ما یادآوری کند به میز و پست و پول خود غره نشویم و بفهمیم که بر اساس آموزه های دین که قرار است بابت انتساب به آن حساب پس بدهیم، بهانه من درآوردی مأمور بودم و معذور، نزد خدا پذیرفته نیست. خدا نمی پذیرد که بگوییم به خاطر خوشآمد فلان مقام و صاحب مکنت یا از باب تصفیه حساب شخصی حقی را به ناحق زیر پا گذاشتیم. پذیرفتنی نیست که گاه در برابر وظیفه ای که به امانت در اختیار گرفته ایم کوتاهی بورزیم اما اگر کسی از گل به ما نازک تر گفت رگ گردنمان باد کند و یادمان بیفتد که مسئول هستیم.

خدا کند که خدا را با هیچ ناخدایی معامله نکنیم. روزی موریانه های خاک گور از پوست و گوشت و استخوان ما تقدیر خواهند نمود. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.


See the source image

 

میگن این برنامه های اپ نصب شده رو تلفنای همراه قابل اعتماد نیستن و امنیت کافی ندارن و راحت توسط هکرها مورد نفوذ و دستبرد قرار می گیرن

برا همین باید از رمز یه بار مصرف استفاده کنین

بعدش میگن نگران نباشین کار سختی نیست تو دردسر نمی افتین. برای دریافت رمز دوم پویا می تونین از طریق همین اپ ها اقدام کنین!!


حجت الاسلام پوراکبر از نظر جایگاه علمی در حد مجلس خبرگان است. کمتر کسی است که از سوابق جبهه و جنگ او و حضورش در جنوب لبنان خبر داشته باشد و بداند که او جانباز نبرد با صهیونیسم است. سری شجاع و نترس دارد و .

حجت الاسلام ناصری از دویدن برای مردم ابا نداشت و با اخلاقی خوش و روحیه ای پدرانه، کار برای خدا را آبرو و سرمایه خود در دو عالم می دانست.

حجت الاسلام پاک نهاد، حجت الاسلام حسینی و حجت الاسلام عزالدینی از پاک ترین و دلسوزترین اقشار جامعه به شمار می آیند.

سردار سپاه خمینی، مهدی سعادتی را همگان به صفای باطن، تواضع و حسن رفتار می شناسند. حال و هوای سال های عشق و ایثار در گفتار و کردارش موج می زند.

دکتر حسن نتاج، پزشکی محجوب، دلسوز و جهادگر است. او که البته از تربیت شدگان حوزه نیز به شمار می آید همواره منشأ خدمت به نیازمندان و محرومان بوده است.

علی کریمی فیروزجایی شبیه مردم است. فخر و کبر و منیّت در وجودش راه نیافته و دغدغه مردم با تار و پود حیاتش عجین شده است.

دکتر مومنی، عالمی فرهیخته و آگاه و بی حاشیه است که همنشینی با او فکر و جان انسان را جلا می بخشد. او تئوری انقلاب را می شناسد و تمدن نوین اسلامی را در افق بینش خویش دست یافتنی می داند.

سردار آراییان از مجاهدان گمنام سبیل الله در دفاع مقدس و جبهه های برون مرزی اسلام است.

قاسم آقای گرجی را چه کسی است که به اخلاص و صفای باطن نشناسد؟

مصطفی کاظم زاده، طلبه ای خوش فکر و مردم دار است.

و

(با پوزش از همه کاندیداهای محترم و مومن به انقلاب که اسمشان از قلم افتاد)

الغرض؛

نزدیک به دو دهه پیش جمعی ده نفره از طلاب مدرسه روحیه بابل با کرایه وانت پیکان به دیدار با عارف بزرگ، حضرت آیت الله ایازی رحمت الله علیه رفته بودیم. این پیر فرزانه و آگاه، همان اول بسم الله شروع کرد به احوالپرسی از بزرگان و برجستگان شهر. حال تک تک چهره های سرشناس انقلاب را جویا شد. ما در حیرت بودیم که این عالم به ظاهر گوشه نشین و غیری چگونه همه شخصیت های موثر شهر ما را حتی با اسم کوچک می شناسد!

بعد مکثی کرد و ناگهان پرسشی طرح کرد که خشکمان زد! پرسید: شما در مقابل کدامشان قرار دارید؟! کپ کردیم و ماندیم که چه بگوییم. ساکت و مبهوت، پشت نقاب لبخند پناه گرفتیم. او اما آرام و متین تبسمی کرد و گفت: مقابل هیچ کدامشان نایستید. همه اینها سرمایه های شهر و انقلاب اسلامی هستند.

فارغ از همه اختلاف نظرهای درون خانوادگی جبهه انقلاب، گذشته از آن که کدام یک از نامزدهای ارزشی شهر ما انصراف می دهد یا نمی دهد، رأی می آورد یا نه؛ فراموش نکنیم که همه این عزیزان با تمسک به گفتمان خدمت و احیای شعائر انقلاب قطعه ای از جورچین نظام فکری اسلام و انقلاب به شمار آمده و در عرصه های پیش رو در تحقق اهداف و آرمان های شهدا سهیم خواهند بود. انتخابات دو سه ماه دیگر تمام می شود. یک شهر می ماند با سرمایه هایی ارزشمند که هر یک با حضور میدانی خود و با پرهیز از انزوا و محافظه کاری می توانند در تعالی جامعه، نقشی غیر قابل کتمان داشته باشند. یادمان نرود که مصالح شهر و کشور و نظام و انقلاب فراتر از مصالح زودگذر انتخاباتی و دعواهای بی ارزش ی است. تخریب نامزدهای ارزشی جز خسارت حاصلی نخواهد داشت.


خدا رحمت کند امام را می دانست که جماران مهم ترین هدف حملات هوایی دشمن است. گفت هر وقت توانستید برای همه مردم پناهگاه بسازید من هم به پناهگاه می روم. اگر قرار است کسی این جا تیر و ترکشی بخورد و بمیرد بگذار من هم در کنارش باشم و .

الان بعضی از مدعیان پیروی از خط امام وقتی هوا آلوده می شود با اعوان و انصار راه می افتند می روند شمال، یک جای خوش آب و هوا بدون دود و گرد و غبار استراحت کنند و خوش بگذرانند بی اعتنا به مردم مستضعف و به دور از درد و رنج محرومان.

انقلاب اسلامی را با امام بشناسید نه با بعضی مدعیان رهروی اش.


نمی توان انقلاب رییسی در قوه قضاییه را نادیده گرفت.  مخالفت با حبس متهم به منظور تامین وثیقه یا تحصیل ادله از آن دست اصلاحاتی بود که نشان داد اعتقاد به حق الناس لازمه امر قضاوت در جامعه دینی است و اگر کسی از این مبنا فاصله دارد مجتهد مسلّم و رییس سابق قوه هم که باشد، عادل نیست. در افتادن با باندهای مخوف تنیده در تار و پود دستگاه قضا که از قضا در دوره پیش برای خود برو بیایی هم داشتند مصداقی از رویش دوباره انقلاب اسلامی در مصاف با استکبار داخلی است.

با این وصف اما همان طور که انقلاب اسلامی هنوز به همه اهداف خود دست نیافته، اصلاحات قضایی رییسی نیز به رغم ستایشی ناتمام که در خور آن است، هنوز راهی طولانی تا نیل به سرمنزل مقصود در پیش دارد.

اصلاح و تربیت عناصر پایین دستی سالم، آگاه و در تراز نظام اسلامی از جمله بایسته های همه نهادهای جمهوری اسلامی است.

به طور مثال همواره عناصر خدوم و کارآمد نظام برای فرماندهی کلان در نیروی انتظامی انتخاب شده اند اما فرض کنید حال و روز مسافری را که در جاده ای بیابانی با مأموری مواجه شود که موقع جریمه از او بپرسد: بنویسم یا نقدی حساب می کنی؟! این شهروند که نه با فرماندهان مومن بلکه با مآموری وظیفه نشناس مواجه گردیده در منظومه فکری خود چه جایگاهی برای نیروی انتظامی تعریف خواهد کرد؟

مردم عادی کوچه و بازار که برای دعاوی کوچک و بزرگ به دادگاه مراجعه نموده و انتظار صدور حکمی عادلانه دارند گاه اسیر قضاتی می شوند که از سواد یا تقوای لازم برای بررسی عالمانه یک موضوع برخوردار نبوده و با چند کلمه نه تنها حقی را به ناحق تبدیل می نمایند بلکه بی اعتنا به جایگاه حکومتی قوه عدلیه که ویترین نظام اسلامی است باور عمومی نسبت به عدالت نظام را خدشه دار می سازند.

به تازگی یکی از فرهنگیان شهر که با گزارش غیرکارشناسی فتا و با ادعای دروغ مبنی بر اعتراف متهم به عنوان ادمین یک کانال تلگرامی ناشناس به دادگاه معرفی شده بود با اطمینان به این که هیچ اعترافی در بازجویی ها نداشته و از نظر فنی گزارش فتا قابل اعتماد نیست نزد قاضی رفت. قاضی که دست خودش را از دلیل محکمه پسند خالی می دید دیدگاه متهم را پیرامون یکی از مطالب انتقادی کانال مورد نظر جویا شد. این برادر فرهنگی که گمان می کرد صداقت در دادگاه یک امتیاز به شمار می آید توضیح داد که اگر چه کانال مربوط به او نیست اما مطلب مورد اشاره قاضی را درست می داند. قاضی نا بلد هم در حکم خود هم نظری با یک مطلب کانال را قرینه بر اثبات مدیریت کانال توسط متهم دانسته و او را مجرم تشخیص داده است!!

چند روز پیش بود که خبری در فضای مجازی کشور صدا کرد که یک خبرنگار بابلی به خاطر انتقاد از نیروی انتظامی در جلسه با امام جمعه به دادگاه احضار و مجرم شناخته شد!!

باور کنید سطح سواد و تقوای بعضی از قضات در همین اندازه است و دستاورد آنها برای نظام چیزی جز دشمن تراشی نیست. راه علاج این زخم آزار دهنده هم افشاگری مستمر در سطح رسانه های مجازی کشور است تا بالاخره یکنفر بلند شود و بپرسد در دادگستری مازندران چه می گذرد؟

آن بابایی که مدعی بود اختیار قاضی در حد خداست -و البته از نگاه او انگار خدا صرفا در وجه اقتدار و جبر خلاصه بوده و علم و عدل او دیده نمی شد- مدت هاست که خودش در ارتباط با جریان پلید طبری، درگیر دادگاه و پاس گاه شده است. والعاقبة للمتقین.


امروز هم کانال های تلگرامی درباره سحر تبر خبرهایی را منتشر کردند. پرونده سحر تبر به دادگاه می رود و وکیل مدافعش از مخالفت خود با زندانی شدن این دختر سخن می گوید. از نظر او سحر چند باری به خاطر مشکلات روانی در بیمارستان های مختلف تهران بستری شده و همین الان هم نیاز به درمان دارد، پس جای چنین فردی در زندان نیست و

مدتی است هیچ کانال خبری حرفی از اکبر طبری نمی زند. اکبر اتباعی طبری به اتهام فساد در دستگاه قضا و سوءاستفاده از قدرت و موقعیت خود در راستای تغییر در روند رسیدگی به بعضی پرونده ها، حمایت از مفسدین و کسب مال نامشروع و . دستگیر و بازداشت شده است. مدیران بسیاری در ارتباط با پرونده او احضار و یا برکنار شده اند؛ اما دیگر کسی خبر ندارد پرونده این عنصر دانه درشت به کجا ختم شده است.

پرونده متخلفان و مجرمانی که با اعمال نفوذ او مشمول ماده هجده شده دوباره بررسی می شود یا نه؟ چه کسی این عنصر نامطلوب و نفوذی را به قدرت رسانده و تا آخرین لحظه از او دفاع نموده است؟ فرد حامی او از چه سطح از عدالت و یا فهم ی و فقهی برای تاثیرگذاری در سرنوشت نظام اسلامی برخوردار است؟

آیا رسانه هایی که تصویر دختر جوان و شهرت طلبی چون سحر تبر را به همراه مصاحبه تلویزیونی او پخش نموده و آبرویی برای خانواده اش باقی نگذاشتند حاضرند همین کار را با اکبر اتباعی طبری و حامیانش نیز انجام دهند؟ از بیژن قاسم زاده چه خبر؟


 

یکی آمد به شهید علمدار گفت: حاجی! شما مداحی می کنی اصلا گریه م نمی گیره.

سید مجتبی آهی با حسرت کشید و جواب داد: به خاطر گناهان زیاد منه، دلم سیاهه، تو جوونی دعا کن بتونم دلمو صاف کنم و به خدا نزدیک بشم.

طرف از این جواب سید خوشش آمد. گفت: تا به حال به هر کی می گفتم خوندنت حال نمیده و اشکم در نمیاد، می گفت به خاطر گناهاته که دلت سیاه شده و سوز روضه روش اثر نمیذاره، برو خودتو بساز و . اما این سید خدا اولین نفریه که خودشو مقصر میدونه و .

ژاکلین ذکریای ثانی دختری ارمنی است که با سوز نوحه های علمدار، به اسلام ایمان آورد و .

امام هم که حرف می زد، کلماتش کن فی می کرد. نواب صفوی هم این گونه بود و سید مرتضای آوینی هم. نیمه های شب بلند می شد وضو می گرفت، نمازی می خواند و بعد می نشست پای میز کارش و متن مستندهایش را می نوشت. برای همین است که هنوز هم وقتی روایت فتح را می بینی و صدای راوی را می شنوی، کلماتش انگار روح دارد و دل انسان را زیر و رو می کند.

من، مهم هستم؛ اما نه برای منیّت و خودمحوری. باید از خودمان بگذریم تا گفتار و رفتارمان جان بگیرد و تأثیرگذار باشد. راز بی نتیجه بودن بعضی فعالیت های فرهنگی ما همین یک نکته است. بالاخلاص ی الخلاص! خود را که بگذاریم کنار و خودمان را بسازیم، می شویم مصداق من کان مع الله، کان الله معه. آن وقت فقط واسطه خدا هستیم و بس، سخنمان از دل بر می آید ولاجرم بر دلها خواهد نشست.

دیروز یازده دی، سالروز تولد و شهادت سید مجتبی علمدار بود؛ شادی روحش صلوات.


 

خوشمان بیاید یا نه، نام محمد حسین منصف در تاریخ شهر بابل ماندگار خواهد شد. حسین منصف پاسدار و آزاده و جانباز و پژوهشگر و نویسنده انقلاب و دفاع مقدس، چهره پر جست و خیز عرصه عدالتخواهی منشأ بسیاری از حوادث تاریخ دارالمومنین به خصوص در بزنگاه تقابل با مدیران فاسد بوده و نامش تا سال های سال زیبنده ذهن و زبان و جان مردم به خصوص نسل های جوان و پر شور و انقلابی خواهد بود.

از این منظر لازم است حسین منصف به تشخیص عجیب قاضی عادل دادگستری استان و با شکایت نامزد ردصلاحیت شده انتخابات، چهل و پنج ضربه شلاق را نوش جان کند و هیچ اقدامی برای تبدیل آن به وجه نقد و . به عمل نیاورد تا ثبت این اتفاق در تاریخ، نسل های آینده انقلاب را نسبت به حقایق جاری در دستگاه قضا با نگاه واقع بینانه تری مواجه سازد.

این روزها اخباری از صدور احکام عجیب از سوی بعضی قضات دادگستری مازندارن به گوش می رسد که برآیند آن با رویکرد کلان دستگاه قضایی در ایجاد خوشبینی نسبت به نظام قابل جمع نیست. به تازگی نیز یکی از قضات، به کار بردن کلمه فشل برای پلیس فتا که معرف حضور همگان است، آنهم در جلسه با امام جمعه و پشت درهای بسته را مصداق توهین به مأمور در حال انجام وظیفه تلقی نموده است! سیاهه ای از این دست احکام مشکوک در دست جمع آوری و انتشار است. برخی صاحب نظران معتقدند یک حرکت جمعی برای ایجاد بیداری در بعضی مسئولان قضایی استان ضروری به نظر می رسد.

یک پرسشی مدت هاست ذهن مرا به خود مشغول ساخته؛ حجت الاسلام اکبری و جناب حسینی عالمی شب ها چگونه سر راحت بر زمین می گذارند؟


ضمن عرض تبریک مجدد به برادر بزرگوار حجت الاسلام ملاکریمی که در بدو فعالیت خود ثابت کرد انقلابی و مردمی بودن را بر اداری بودن ترجیح می دهد و آرزوی توفیق برای این عزیز، بیان چند نکته را لازم می دانم:

یک- از مهمترین جهت گیری های اسلام در تأسیس قوانین جزایی، ایجاد ناامنی برای ارتکاب جرم و گناه است که تحذیر از تجاهر به فسق و اذعان به جرم به منظور پیشگیری از تجرّی و شکستن قبح گناه در راستای ایجاد بستر فرهنگی برای رشد و تعالی جوامع بشری از مومات بدیهی آن شمرده می شود.

الغرض؛ حضور بعضی عناصر بدنام در شورای اسلامی! شهر بی تردید منافی جهت گیری اسلام در مقابله با عادی سازی گناه است. این شبهه که چرا یک جوان خاطی به دلیل داران بودن سوءپیشینه مثلا به دلیل مزاحمت خیابانی، برای اخذ جواز کسب و فعالیت در تاکسی و . با مشکل مواجه می شود؛ اما افرادی که در ماجرای رسوایی جهانی شورای بابل آبروی یک شهر را دستمایه هجو دیگران قرار دادند همچنان بر مسند قدرت تکیه زده، از بودجه بیت المال ارتزاق نموده و با حضور مکرر در محافل و تریبون های خبری و رسانه ای حریم ارزش ها را مخدوش می سازند، جز ایجاد بدبینی و تردید نسبت به قاطعیت نظام در مواجهه با کانون های قدرت و ثروت دستاوردی نخواهد داشت.

مگر قرار نبود پرونده فردی که چند دور قبل به دلیل محکومیت سنگین قضایی از ادامه عضویت در شورای وقت عزل گردید و از طرق ماوراءالطبیعه توانست با بهره گیری از حفره مشکوک ماده هجده، جواز حضور مجدد در انتخابات شورا را به چنگ آورد دوباره در دادگاه مورد بررسی قرار بگیرد؟ حضور و میدان داری این فرد در عرصه های تصمیم سازی شهر به نفع دستگاه قضا و نهادهای نظارتی نبوده و اعتماد مردم را خدشه دار می سازد.

دو- فراخوان دادستان محترم بابل به منظور ارتباط مستقیم با مردم و دریافت گزارشات مردمی به خصوص در زمینه تخطی احتمالی ادارات از آن دست اقدامات به جا و ارزنده ای است که تقویت و تقدیر از آن وظیفه همه دلسوزان جامعه است. بی تردید نظارت مردمی در همه عرصه های اجتماعی و اداری، ضامن تأمین منافع عموم و پیشگیری از وقوع جرم و تضییع حقوق جامعه است.

سه- در خصوص تعدادی از شهرداران سابق بابل و یا زیر مجموعه های خدماتی – تفریحی شهرداری حرف و حدیث هایی در عرصه رسانه ها منتشر شده که عدم بررسی میزان صحت و سقم این گزارشات در سال های گذشته وجهه نهاد قضا را مخدوش ساخته است. به طور مثال وقتی بازرسی استانداری هفت صفحه از تخلفات یک مسئول را منتشر می کند؛ اما نهاد قضا در تأیید یا رد آن اقدامی به عمل نمی آورد شائبه رانت و زد و بندهای پشت پرده را در اذهان عموم دامن می زند.

چهار- نیروی انتظامی در دوره فرماندهی سید محسن جعفری به نسبت دوره های قبل از نظر حرفه ای رشد قابل اعتنایی داشت؛ اما هنوز با سطح انتظار از نهادی در وزانت جامعه اسلامی فاصله دارد. وضعیت اسف بار حجاب بعضی عناصر لاابالی که مرز هنجارشکنی را به کل پوشش خود تسری داده اند و جلوه فروشی آنان در سطح معابر و گاه در مقابل چشم بعضی مأموران و جنب کلانتری ها، زیبنده دارالمومنین نیست. فضای مجازی شهر نیز به حال خود رها شده و پلیس فتا به دلیل فقدان نیروی متخصص و کارآمد و با انگیزه و بی توجهی به اعلام همکاری و آموزش داوطلبانه نیروهای دلسوز و متخصص، چند منزل از واقعیت های این فضای به ظاهر مجازی عقب مانده است. انتشار مکرر تصاویری از هنجارشکنی بعضی وادادگان فرهنگی ذیل مجموعه های ورزشی و تفریحی و گردشگری در پایگاه ها و صفحات اینترنتی که در نهایت با ورود و افشاگری نه چندان موجّه بعضی کانال های فیک مورد توجه و کنترل اجمالی قرار گرفت شاهدی بر این مدعاست. فرضیه سازی های این دوستان هم گاه خوراک مطایبه اهل فن است.

پنج- قدرت، عرصه انتقام جویی و تصفیه حساب شخصی نیست. در دوره های قبل گاه شاهد رویکردهایی نامشروع در جهت تنبیه و تحدید منتقدان از طریق بازداشت طولانی، ضرب و شتم و . بودیم که به نظر می رسد با تغییر در رویکردهای کلان دستگاه قضا و روی کارآمدن مسئولان متدین احتمال تکرار آن وجود نداشته باشد.

شش- دادستان محترم در دیدار با خبرنگاران شهر، هشداری پیرامون پرهیز از تشویش اذهان عموم بیان داشت که به نظر با توجه به گستردگی دامنه شمول و معنای این اتهام بهتر است چهارچوب مدّنظر دستگاه قضا در این خصوص تبیین شود. این که مردم به یکباره با پدیده سه برابری قیمت سوخت و بالطبع افزایش جهشی قیمت ها و کاهش ارزش پول خود مواجه شوند بدترین مصداق تشویش اذهان عموم است که از قضا مجازاتی برای عاملین آن در نظر گرفته نشده؛ اما هموطنی روستایی که در فضای مجازی مردم را به عدم استفاده از بنزین فرا می خواند – و البته با توجه به نیاز روزمره به بنزین که شباهت به نان شب دارد این نوع کمپین ها به نتیجه ای نمی رسد- به اتهام تشویش اذهان به محکمه کشانده می شود!

هفت- قوه قضاییه به فرموده بزرگان، ویترین نظام است و رفتار خوب و بد مسئولان آن به حساب اصل حاکمیت نوشته می شود. پالایش این نهاد از حضور معدود عناصر فرصت طلب، شکر خدا، مورد اهتمام قوه در دوره جدید مدیریتی است. در این بین اما گاه، شماری از اربابان رجوع به دلیل ناآشنایی با فرآیند دادرسی و ضعف مستندات و . حکم قضات را به درست یا غلط، ناحق شمرده و نسبت به رویکرد عدالت طلبانه نظام مکدّر می شوند. نمی دانم شدنی است یا نه؛ اما خوب است واحدهای مشاوره در دادگستری ها با حوصله و متانت نسبت به علت صدور احکام توضیح لازم را به معترضین بیان نموده و در صورت احساس تخطی یا اشتباه قاضی، مراتب را جهت احقاق حقوق شهروندان به خصوص قشر ضعیف که از دسترسی به وکیل محروم هستند، پیگیری نمایند. ارتباط دو سویه با خبرنگاران و شفاف سازی پیرامون ابهامات احتمالی و رفع شبهات و پاسخ به شایعات از دیگر امور بایسته و بر زمین مانده دادگستری ها محسوب می گردد.

تشکر مجدد از دادستان جوان و خوش آتیه شهر دارالمومنین در ارزش نهادن به جایگاه مردم و ارتباط با لایه های دیده نشده اجتماع را بر خود فرض دانسته و دعا برای توفیق روزافزون همه خادمان بی ادعای نظام مظلوم اسلامی را کمترین وطیفه خوبش می دانم. درستکاری و عدالت خواهی، بی هزینه نیست. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.


See the source image

 

وقتی می بینید یک شرکت رسانه ای غربی دارد برایتان تعیین تکلیف می کند و اجازه نمی دهد که از حداقل آزادی بیان مورد ادعای غرب برخوردار بوده و لااقل در مقابل ظلمی که به شما شده از خودتان دفاع کنید، خب، رهایش کنید و بکشید بیرون.

اینستا در اقدامی مغرضانه پست های مربوط به ابراز احساسات هموطنان از شهادت ناجوانمردانه حاج قاسم سلیمانی را از صفحات خود حذف می کند. چه دلیلی دارد بخواهیم باز هم در این صفحات باقی مانده و بیخود و بی جهت تقویتش کنیم؟

همین وبلاگ یا هر پایگاه و نرم افزار مجازی دیگر چه اشکالی دارد که باید راه بیفتیم دنبال مد روز؟ همین وبلاگ را تقویت کنیم خیلی ها دوباره به سراغ همین فضا آمده و مثل قدیم تأثیر شگرف خوددر فضای جامعه را نشان خواهد داد.


See the source image

 

دور روز است که آمریکا حاج قاسم سلیمانی را در حمله آشکار و مستقیم شهید کرده و ترامپ جانی و ایادی شیطان بزرگ همینطور رجز می خوانند و تهدید و حتی حمله مجدد به حشد!

از بعد نظامی و به ویژه روانی، اقدامی موثر در راستای انتقام سخت در 72 ساعت اول، ضروری است!

 

پیام یک پزشک رزمنده و فعال انقلابی


این تحلیل صرفا بر مبنای بعضی داده های تجربی نگاشته شده و مبتنی بر اطلاعات غیر رسمی نیست.

با توجه به بعضی مولفه ها و عناصر موجود به نظر می رسد پاسخ نظامی ایران در قبال شهادت حاج قاسم سلیمانی، به گونه ای که منجر به تقابل ایالات متحده و بروز جنگ احتمالی شود، نخواهد بود.

در ماجرای کشتار وحشیانه مردم مظلوم یمن، ایران به منظور حمایت از کودکان گرسنه این کشور با تبلیغات وسیع درصدد اعزام کشتی کمک های اولیه به سمت یمن برآمد. ایران حتی خبرنگاران بین المللی را به عنوان شاهدی بر صلح جویانه بودن کمک های ملت ایران به مردم یمن به عرشه کشتی دعوت نمود. هر روز هم گزارشاتی مبسوط از حرکت کشتی و حال و هوای تیم های پزشکی و امدادی حاضر در آن در سطح رسانه ها مخابره شد؛ اما به ناگاه این کشتی تغییر مسیر داد و در سواحل کشور جیبوتی پهلو گرفت. بعدها مشخص شده این اتفاق که ابهت ایران را در سطح بین الملل خدشه دار کرد در پی تماس کری با ظریف به وقوع پیوسته است.

آمریکا سپاه پاسدارن را در فهرست تروریسم قرار داد. ایران تهدید کرده بود که در صورت تصویب این امر، کل نیروهای مسلح آمریکا را تروریست تلقی خواهد کرد. بلافاصله پس از تصویب این قانون، ظریف طی مصاحبه ای صرفا بخشی از نیروهای آمریکایی مستقر در خاورمیانه را مصداق تروریست دانست. کما اینکه تصور می شد در صورت خروج آمریکا از برجام، ایران برجام را به آتش خواهد کشید.

در جریان ترور جهاد مغنیه که چند فرمانده ایرانی نیز به همراه او به شهادت رسیدند ایران اعلام کرد تقاص این اقدام را از رژیم غاصب خواهد گرفت. مدتی بعد چند خودروی ارتش اسرائیل هدف حمله قرار گرفتند و تعدادی از نظامیان اسرائیلی بر اساس ادعای ایران کشته شدند و معلوم نشد آیا سطح تلفات ارتش غاصب از نظر انسانی در تراز نیروهای کیفی به شهادت رسیده ما قرار داشت یا نه؟

این نوع واکنش البته در رفتار حاکمان ایالات متحده هم وجود دارد. بعد از انهدام پهپاد آمریکایی در آسمان ایران، کاخ سفید تهدید به واکنش جدی در این خصوص نمود. در نهایت آمریکا مدعی شد یک پهپاد ایرانی را بر فراز یکی از ناوهای ایالات متحده منهدم کرده و ایران نیز آن را تکذیب نمود.

در ماجرای مربوط به تهدید ایران به انتقام گیری از اسرائیل در ازای شهادت جهاد مغنیه و همراهان ایرانی اش خبرهایی از واسطه گری روسیه در انتقال بعضی پیام ها بین حاکمان دو کشور متخاصم منتشر شد. دیروز نیز خبرگزاری فارس مدعی شد کاردار کشور سوسیس پیام هایی را بین مسئولان ایرانی و آمریکایی در خصوص شهادت حاج قاسم تبادل کرده است.

با این وصف پیش بینی می شود حمله مستقیم ایران به یکی از مقرّهای معمولی آمریکا صورت بگیرد و در نهایت هر یک از دو کشور پیرامون میزان خسارات وارده و توازن بین تلفات دو طرف، بر اساس آمارهای مورد تأکید خود به مانور تبلیغاتی بپردازد. احتمال حمله موشکی از مبدا ناشناس به رژیم اشغالگر قدس نیز وجود دارد که این اقدام در واقع واکنشی به حملات هوایی مکرر ارتش این رژیم به پایگاه های متعلق به ایران در خاک سوریه تلقی خواهد شد. حشدالشعبی هم حملاتی را به پایگاه های آمریکایی خواهد داشت که میزان تلفات آن مشخص نخواهد شد و در نهایت آمریکا که دیروز مدعی شد دیگر کاری در عراق ندارد، با تصویب مجلس عراق و با کمترین هزینه از این کشور خارج می گردد.

این فرآیند برای همه کشورهای درگیر در ماجرای اخیر، حالت برد برد تلقی خواهد شد. ایران مدعی می شود که انتقام خود را از آمریکا گرفته است. عراق مدعی می شود آمریکا را از خاک خود بیرون رانده و کاخ سفید نیز روی مسأله کنترل تروریسم با قتل البغدادی و شهادت سردار سلیمانی و المهندس با ژست صلح طلبی و اقتدار در جهان به مانور خواهد پرداخت.

در واپسین روزهای هشت سال دفاع مقدس، پس از قبول قطعنامه 598، حمله عجیب و مسخره منافقین به ایران اسلامی و انهدام وسیع ادوات و نیروهای آنها توسط رزمندگان اسلام و نیز اسارت شماری قابل توجه از نیروهای ایران در شبیخون ارتش بعث، کتابی مستقل لازم دارد.

امیدوارم این تحلیل اشتباه بوده و جمهوری اسلامی ایران به منظور دفاع از ماهیت انقلابی خود پاسخی دندان شکن در جای جای جهان به آمریکای جنایت پیشه نشان دهد. نگارنده به اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده دسترسی نداشته و این متن را از زاویه نگاه خود به رشته تحریر درآورده است.

کمترین برکت خون به ناحق ریخته قاسم سلیمانی اتحاد و همدلی ملت ایران و صاحبان قدرت و نیز وحدت بین مردم کشورهای منطقه به خصوص ایران و عراق است. مظلومیت این شهید بزرگوار و شرح حماسه های بی بدیل او در تربیت نسلی حماسه ساز و ایثارگر نقش اساسی داشته و آینده جهان را به سمت شکست ابرقدرت ها و پیروزی مستضعفان سوق خواهد داد.


See the source image

 

بخند سردار! تو از جنس آسمان بودی.

بخند که به  آغوش آسمان رفتی.

در قهقهه مستانه و در شادی وصولت، جاماندگان قافله عشق را هم دریاب. انّا انشاءالله بکم لاحقون.

همه این بازی ها و آشوب های منطقه فقط برای همین یک لحظه بود. لحظه ای که تو دیگر نباشی، غافلگیرت کنند و ظلمت شب به خیال خام خفاش ها، عالمیگر شود.

ان الله اشتری من المومنین انفسهم؛ همان خدایی که خریدار جان های عاشق پیشه ای مثل توست وعده داد: ان الباطل کان زهوقا.

خون تو هدر نمی رود سردار آنگونه که خون قاسم ها و علی اکبرهای حسین به هدر نرفت؛ آن گونه که خون علی اصغر در آغوش آسمان به امانت ماند و جهانی شد. سلام ما را به عماد برسان، به حاج حسین، به محمدابراهیم، به مهدی و حمید و به همه مردانی که از جنس آسمان بودند.

فاطمیه نزدیک است. سربندهای یازهرای مان را آماده کرده ایم. دشمن می داند نغمه یا زهرا یعنی چه!


یکی را از نزدیک می شناسم، زندگی اش با کمک اهل خیر اداره می شود. دستش تنگ است و از مال دنیا خانه ای کوچک و روستایی دارد و دیگر هیچ. یارانه بنزینی او را این ماه هم واریز نکرده اند و اعتراضش هم به جایی نرسیده است.

البته این روزها مشابه این فرد را در سایت ها و صفحات مختلف فضای مجازی دیده ایم که دردشان را با رسانه ها در میان گذاشته و گاه خواهان ورود قوه قضاییه برای سر و سامان دهی به این موضوع شده اند.

این که دولت با کارشناسی ضعیف و عدم اشراف لازم به تصمیم گیری در خصوص زندگی شهروندان دست زده، سر جای خود حرف درستی است.

سوال اینجاست کدام تریبون رسمی قرار است صدای این قشر مردم ضعیف و محروم و فاقد بلندگو قرار بگیرد؟

دولت به خاطر حفظ وجهه تبلییغاتی خود حاضر نشد شیب ملایم را در گرانی حامل های انرژی رعایت کرده و بعد از اطمینان از پیروزی در انتخابات به یکباره با ایجاد شوک اقتصادی زندگی مردم را بازیچه منافع جناحی خود قرار داد و در نتیجه خون تعداد قابل توجهی از شهروندان بر زمین ریخته شد.

گفتیم مصلحت نظام است که زیر بار بی تدبیری دولت برویم تا در عوض امنیت مملکت به خطر نیفتد. این تفکر البته در کوتاه مدت و در حد مسکّن کاربرد دارد چه این که دردها و زخم های فروخفته یک روز سر باز خواهند کرد و ؛ قبول! همه تحلیل های تقلیدی اهل بصیرت و عمارهای قراردادی که همواره وضع معیشتشان رو به راه بوده و ترشحی از پول نفت به جیبشان می رود که همه چیز را ماستمالی کنند، بالای سر ما.

بالاخره این مردم مستضعف که پایه شکل گیری نهضت اسلامی بودند و اساسا قرار بود انقلاب اسلامی محور فعالیت خود را بر رفع مشکلات آنها قرار دهد الان کدام تریبون را برای دفاع از حقوق پایمال شده خود در اختیار دارند؟ چه اشکال دارد یک بار یک مسئول سطح بالای مملکت در عین دفاع از مصالح نظام، به یکی از مصادیق ظلم به محرومان نیز اشاره کند؟ این که نظام را در میز و صندلی مسئولان خلاصه دانسته و مردم را جز برای دفاع از آب و خاک و حضور در انتخابات و راهپیمایی ها به رسمیت نشناسیم دقیقا حرکت بر خلاف ماهیت یک نظام اسلامی است. واقعا با این طرز تفکر می خواهیم مردمسالاری دینی فراتر از شعار به یک الگوی جهانی برای مستضعفان عالم تبدیل شود؟!


 

شب است و سرما و خستگی و گاه بی نظمی. اما جمعیت انگار از دل زمین می جوشد و فوران می کند.

زله که می آید مردم بیرون می ریزند برای آن که در امان بمانند. این بار مردم ساعت هاست که از خانه بیرون زده و آواره بیابان های اطراف جمکران شده اند، از سوز سخت سرما در امان نیستند، راحتی و آسایش را رها ساخته و سر پا ایستاده اند در استقبال از پیکر سوخته قهرمانی که بک عمر به پایشان ایستاد و اسوه عزت و غیرتشان بود.

قم امروز رنگ قیام داشت. فریادها نغمه انتقام بود. یک عده دعای فرج می خواندند، عده ای نوحه و ی، جماعتی گسترده شعار می دادند و رجز می خواندند. شهید، زنده است و زندگی می بخشد. این روزها انگار دهه فجر پنجاه و هفت شده است. همه آهسته یا بلند، از انقلابی حرف می زنند که به زودی به ثمر نشسته و کاخ استبداد را سرنگون خواهد ساخت. خون قاسم چه کرد با صاحبان این دل ها که ضمیر وجدانشان مشترک است هر چند ظاهر و قیافه هایشان گاه از زمین تا آسمان، متفاوت.

و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا. پس خدا را تسبیح گویید.


 

سه راهی ورودی شهر توزلا، قبرستانی است مملو از شهدای نبرد با صربها. ورودی قبرستان، مدتی پس از جنگ، تابلویی نصب شد که روی آن نوشته بود:

زندگی نمی کنیم برای آن که زنده بمانیم؛

زندگی نمی کنیم برای آن که بمیرم؛

ما، می میریم برای آن که دیگران زنده بمانند!

مردم توزلا می گفتند بعد از ورود رزمندگان ایرانی به بوسنی فرهنگ و باورهای ما هم دگرگون شد و حیات و ممات، معنای دیگری برای مان پیدا کرد. حالا به جای آن که با ترس بمیریم، می ایستیم و می میریم تا با استقامت ما دیگران زنده بمانند.

خدا رحمت کند مرحوم حاج عبدالله ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا را؛ جمله معروفی داشت با همان لهجه مشهدی که مدتی کلیپ ثابت مراسم شب های خاطره و اتوبوس های راهیان نور بود. می گفت: شهید مثل یک شیشه عطر است. وقتی در شیشه را باز کنید همه فضا را عطرآگین می کند.

این روزها به برکت شهادت حاج قاسم سلیمانی توسط دولتی خبیث و غاصب و جنایتکار، یک بار دیگر رایحه شهادت در فضای جامعه پیچیده و مفاهیم بلندی چون عشق و ایثار و رشادت و غیرت و جهاد و شهادت، ممتازتر از باورهای مادی و دنیایی، رخ می نمایاند. این روزها حال و هوای شیرین دهه شصت احیا شده است.

مسئولان حواسشان باشد قدر این فرصت را بدانند. نگذارند موریانه های فضای مجازی و وسوسه گران شیطان صفت، باز هم شکم بارگی و دغدغه خورد و خوراک را به معیار تفکر و تصمیم جامعه تبدیل کنند. الان اگر نتوانیم با تکیه بر آخرت باوری و شهادت طلبی مردم، غیرت های زخم خورده را به دست انتقام الهی سپرده و دشمن وحشی را سر جای خود بنشانیم رنگ ذلت را پذیرفته و اندیشه پایداری و مقاومت و مردانگی را مسخ نموده ایم. امروز اگر به بهای جان نجنگیم، نسل های بعد سرافکنده و بی هویت و بی جان و اسیر خواهند ماند.

میراث نهضت اباعبدالله و پیام تاریخی و سازنده آن که منشأ تحول فطری جامعه در ایجاد انقلاب اسلامی بود را از یاد نبریم:

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است


کوثر یعنی خیر کثیر، یاد و راه رسول خدا به واسطه فاطمه سلام الله علیها و فرزندان راستینش به تعداد همه شهدای تاریخ و رهپویانشان تکثیر شده است.

سربند یا زهرا ابهت خاصی داشت. رمز عملیات که یا زهرا بود، ناخودآگاه دل ها ترک می خورد و اشک ها پهنای صورت را پر می کرد. عشقشان بود پشت پیراهنشان بنویسند: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. شیرین ترین زمزمه شان این بیت بود: هان ای شهیدان با خدا شب ها چه گفتید؟        جان علی با حضرت زهرا چه گفتید؟ ذکر یا زهرا از لب هیچ مجروحی قطع نمی شد؛ به خصوص اگر پهلو یا سینه اش زخمی می شد یا زهرا گفتنش تنهایی کوچه های مدینه و غربت شب های بقیع را در خود داشت.

عبدالحسین برونسی رفته بود قابله را خبر کند، نتوانست. دلش شور می زد، توکل کرد. خانمی ناشناس آمد و بچه را به دنیا آورد، اسمش را فاطمه گذاشت و رفت. عملیات داشت به بن بست می رسید. سجده رفت و اشک ریخت و توسل و. صدای خانمی را شنید که راهنمایی اش کرد. بلند شد، قدم ها را شمرد و دستور شلیک داد و . گره کار باز شد.

راوی خودش سید است. سر ماجرایی با سید مرتضی آوینی دچار مشکل شد و خواست از دفتر و دستک او جدا شود. نامه تندی هم برایش نوشت. شب، خواب حضرت زهرا را دید که در پاسخ شکایت او فرمود: با پسر من چه کار داری؟ چند روز بعد نامه ای از سید مرتضی به دستش رسید که نوشته بود: برای من پارتی بازی شده است! اجدادم هوای مرا دارند.

افتاده بود به جان ضدانقلاب ها. خیلی هایشان را تار و مار کرده بود. سوختش داشت تمام می شد. اگر می نشست شکارش می کردند. بدون بنزین هم سقوطش حتمی بود. همه نگران احمد کشوری بودند. پشت بی سیم می گفت: نگران نباشید، با ذکر یا زهرا خودم را تا پایگاه می رسانم. پشت سر هم یا زهرا می گفت تا بالاخره هلی کوپتر را سالم در پایگاه نشاند.

غلامرضا عالی جانباز انقلاب بود. سال ها قبل از شهادت، در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، خواب امیرالمومنین علیه السلام را دید که برای شفا باید برود قم به دیدار امام خمینی(ره). مثل یک تکه گوشت بود و تحرکی نداشت. با هزار زحمت منظورش را به دیگران فهماند. او را بردند محضر امام و توضیح دادند که همه پزشک ها از درمانش ناامید شده اند. امام رحمت الله، پرسید: از جده من فاطمه زهرا هم قطع امید کرده اید؟ به ایشان متوسل شوید و شفا بخواهید. توسل کردند و حاجتشان روا شد.

ایران در گویان حتی سفارت هم نداشت. آیین بسیاری از مردم آن جا هندو است. جمعیت کمی از مردم گویان مسلمان بودند که به دلیل فاصله از کشورهای اسلامی شناخت چندانی از معارف دین نداشتند. گمان می کردند خوب نیست اسم دخترهایشان را زهرا بگذارند. محمدحسن ابراهیمی داوطلب شد و برای تبلیغ رفت به این کشور کوچک و دور دست در آمریکای جنوبی. کاری کرد که حتی هندوها هم به حضرت زهرا ارادت ویژه ای پیدا کردند. وهابی ها که فهمیدند محمدحسن را به شهادت رساندند.

شهید تورجی زاده ارادت خاصی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت، فرمانده گردان یازهرا بود، هیأت یازهرا را در اصفهان پایه گذاشت، مداح بود و روضه حضرت زهرا را بسیار نجوا می کرد، گردان او بارها با توسل به حضرت زهرا خط دشمن را شکست، در عملیاتی با رمز مقدس یازهرا سلام الله علیها به شهادت رسید، سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند "یا زهرا" و نزدیک به سه دهه بعد کتاب خاطراتش توسط انتشارات یا زهرا به زیور طبع آراسته شد.

آخرین حرف هایی که رزمندگان بوسنی از محمدحسین نواب به خاطر دارند سخنرانی و روضه ای بود که به زبان انگلیسی درباره حضرت زهرا برایشان خواند.

بچه های ارتش دلشان برای پیرزن تنها سوخت. رفتند تا در چیدن محصول کمکش کنند. پیرزن گفت: بروم برای کارگران حضرت زهرا هندوانه بیاورم. تعجب فرمانده را که دید توضیح داد: دیشب وقتی از تنهایی خود و شهادت تنها پسرم شکوه کردم خانم فاطمه زهرا سلام الله در خواب خبر داد که فردا صبح کارگرهایم خواهند آمد.

جانباز بود و زجر می کشید. مار شیمیایی، زهرش را در تار و پود وجودش ریخته بود. درد می کشید، سرفه می کرد و دور خودش می پیچید. بی تاب شده بود. حاج عبدالله ضابط آمد به عیادتش. خواب حضرت زهرا را برایش تعریف کرد که پیغام داده بود: چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ صبور باش، درد جانبازی تو که از درد  سینه و پهلوی من سخت تر نیست. بی تابی نکن. اینها را که شنید، آرام گرفت.

سید مجتبی علمدار هم درد داشت. گاهی دراز می کشید و از درد  پهلو که یادگار جنگ بود به خود می پیچید و اشکش در می آمد. می خواستند تسکینش دهند. می گفت: کاری به کار من نداشته باشید، این درد ارث من از مادرم حضرت زهراست. می خواهم به یاد او و با همین درد به آرامش برسم.

کاروان راهیان نور دانش آموزان یزد بدون هماهنگی برای استراحت وارد پادگان آباده شد. تعجب کردند از اینکه همه چیز مهیا بود. انگار از قبل کسی اطلاع داده بود. اصرار که کردند فرمانده گفت که دیشب خواب دیده زائرانی از کوی فاطمه زهرا سلام الله علیها میهمانش خواهند بود.

از عشایر منطقه بود. نشانی پیکر سه شهید را آورده بود. می گفت: مدتی است که استخوان های آنها را در گوشه ای از بیابان دیده ام. هر بار خواستم اطلاع بدهم، نشد. دیشب خواب خانمی را دیدم که گفت: چرا تماس نمی گیری بیایند پیکر بچه هایم را ببرند؟

یک بار کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را خواند. خاطره ای او را در فکر فرو برد. ابراهیم هادی جنازه یکی از شهدا را بعد از مدتی پیدا کرده و به عقب انتقال داده بود. پدر شهید رفت پیش ابراهیم هادی و خواب پسرش را برای او بازگو کرد. پسرش گله داشت که چرا پیکر مرا به عقب آوردید. آن مدت که پیکرم روی زمین بود و در غربت و بدون مزار بودم، فاطمه زهرا سلام الله علیها بالای جنازه ام می آمد و برایم مادری می کرد .

ابراهیم هادی از شنیدن این خاطره منقلب شد. پیکرش در کانال کمیل ماند و باز نگشت.

ابراهیم عشریه هم از این خاطره منقلب شد. مدتی در سوریه دنبال پیکرش بودند و اثری از آن پیدا نکردند. یکی گفت: یادتان رفته موقع خواندن روضه حضرت زهرا، ابراهیم چطور گریه می کرد؟ او حالا همدم مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

یک نکته ای دارد، شهید ابراهیم هادی که گاه به دوستان خاصش توصیه کرده و البته توصیه ای مجرّب و کاربردی است.

می گفت: پیامبر وقتی دید حضرت زهرا سلام الله علیها، غمگین است و فشار زندگی روی دوشش سنگینی می کند آن تسبیحات معروف را به او سفارش کرد .

هر وقت خسته شدیم و می خواهیم مشکلات از سر راهمان برداشته شود، ذکر تسبیحات حضرت زهرا را بگوییم.

همسر محمدتقی گراییلی با او تماس گرفت و خبر داد دخترشان بیمار است. شهید مکثی کرد و گفت: من که اینجا گرفتارم، اما. مگر اسم دخترمان فاطمه نیست؟ چرا به صاحب این نام متوسل نمی شوید و از او شفا نمی خواهید؟

مصطفی ردانی پور به نیابت از حضرت زهرا، کارت دعوت عروسی اش را انداخت به ضریح فاطمه معصومه، شب عروسی خواب دید بانو با زنهایی نورانی به مجلس آمده و به او می گوید: شما عزیز ما هستی، چرا به مراسم شما نیاییم؟ دلش نمی خواست حالا که مادرشان بی قبر و نشان است از او هم نشانی بماند و . نماند!

رحمت الله میثمی در همه روضه ها می سوخت و گریه می کرد؛ اما روضه مادر را که می شنید گاه از خود بی خود می شد و از حال می رفت. بعدها به یکی گفت: مگر می شود در بین روضه، مادر را ببینی و خودت را کنترل کنی؟

مصطفی صدرزاده را که می خواستند دفن کنند، وسط آن همهمه و هیاهو و اشک و آه و ذکر و روضه و نوحه، صدای یک نفر بیشتر و بلندتر از بقیه به گوش می رسید. محمد آژند بود که فریاد می زد: سلام به حضرت زهرا برسان. مدتی نگذشت که خودش در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به محضر حضرت زهرا رسید و سلام جاودانه اش را تقدیم نمود.

پدر حسن رجایی فر می گفت: اگر پسرم را از سوریه آوردند که هیچ، اگر نه، هرسال روزهای شهادت بی بی دو عالم برای شهید بی نشانم سالگرد می گیرم. به بهانه او برای غریبی مادرمان اشک بریزند.

عبدالصالح زارع در فاطمیه حال و هوای دیگری داشت. پیراهن مشکی را از تن در نمی آورد. دوست داشت در قم زندگی کند که مزار فاطمه معصومه را به نیابت از فاطمه زهرا زیارت کند. وقتی احساس کرد با حضور در یکی از استان های مرزی می تواند در بزرگداشت ایام فاطمیه و مبارزه با وهابیت، موثر باشد کوتاهی نکرد. پوست تنش از گرما تاول زده بود؛ اما به عشق بی بی می ایستاد و بی وقفه این طرف و آن طرف می دوید و مراسم را هماهنگ می کرد. شاید همین زحماتش بود که باعث شد ایام بزرگداشت خودش با ایام فاطمیه گره بخورد.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد تا فرماندهان را راضی کند. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر بشتابد.

آخرین لحظات عمر محمدزمان ولی پور بود. تیر و ترکش روی بدنش جا خوش کرده بود. نفسش بند آمد. حسرت آه و ناله را بر دل زخم هایش گذاشت. به سختی لب هایش را تکان داد: یا زهرا.  یا زهرا.  یا زهرا. دستش را روی سینه اش آورد. سلامی داد و.  رفت.

سید علی اصغر غلامزاده سبزیکار نیز این گونه بود. صدایش را از پشت بی سیم می شنیدند که سه بار به خانم حضرت زهرا سلام داد. مکثی کرد. با صدای سوکی گفت: مادر. و رفت.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مرتضی عبداللهی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها بی‌نشان باشد.» هم اکنون مزار خاکی‌اش در قطعه ۲۶ بهشت زهرا هر پذیرای زائرانی است که تربت مرتضی آن‌ها را یاد مظلومیت قبور بقیع و مزار بی‌نام و نشان خانم می‌اندازد.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش مدتی همان جا ماند تا نشانی از مادر بی نشان داشته باشد.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب پدر را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

شهید محمد ابراهیمیان قبل از عملیات خیلی دنبال سربندی می گشت که رویش نوشته باشد یا فاطمة اهرا. می گفت: من که مادر ندارم. دلم می خواهد بعد از شهادت، خانم فاطمه زهرا بیاید کنار پیکرم بنشیند و برایم مادری کند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکرات ها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دست های خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره شده پسر را صبورانه به خاک سپرد. این کارها برای یک مادر تنها سخت و ناممکن است. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو.

سید علی اکبر ابوترابی می گفت: سرباز بعثی برای آزار یکی از اسرا که در سلول انفرادی بود، آب می برد و از پشت پنجره صدایش می زد. هوا گرم بود و اسیر، تشنه. تا می رفت نزدیک پنجره، سرباز آب را روی زمین می ریخت و پوزخند می زد. چند روز که گذشت اسیر دید دیگر طاقت تشنگی را ندارد و انگار وقت رفتن است. با خودش عهد کرد که دیگر سمت پنجره نرود و عزتش را حفظ کند. با خانم فاطمه زهرا نجوا می کرد: مثل جگرگوشه ات، تشنه لب به دیدار شما می آیم. سرباز بعثی آمد صدایش زد، اعتنایی نکرد. سرباز بغض کرد و قسمش داد تو را به جان فاطمه زهرا بیا و آب بنوش و حلالم کن! خانم کار خودش را کرده بود. مادر سرباز بعثی به پسرش گفته بود: چه کردی که من پیش دختر پیامبر شرمنده شدم؟ دیشب خواب خانم فاطمه زهرا را دیدم که گفت به پسرت بگو اگر دل اسیری را که درد آورده به دست نیاورد همه شما را نفرین می کنم.

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه ممکن است برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای جانسوزی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که از ته دل ناله می زد: غریب مادر حسین .


آغاز انتقام سخت»/ حملات سنگین موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد/ احتمال وقوع موج سوم شلیک‌ها+فیلم

 

وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،

دل در عبور از سد خار و خاره بندیم

گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است
چاووش میگوید ما را وقت تنگ است

گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است

از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم

دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند

گاه سفر آمد برادر گام بردار
چشم از هوس از خورد از آرام بردار

گاه سفر آمد برادر ره دراز است
پروا مکن بشتاب همت چاره ساز است

.

باید خطر کردن سفر کردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن

تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر

فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید

یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

حکم جلودار است بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون بتازید

از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار

جانان من برخیز بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم

آنجا که جولانگاه اولاد یهودا ست
آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست

آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

جانان من اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را

جانان من برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راند

باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین

باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد
باید به راه دوست ترک جان و سر کرد

جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش

تکبیر زن لبیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار


 


این تصاویر مال همین دیروز و امروز است. اینجا هم کشور خودمان ایران عزیز است، سیستان و بلوچستان. جماعت وطن فروشی که در جان باختن مسافران پرواز اوکراین عزادار نشد اما وقتی فهمید پدافند هوایی به اشتباه شلیک کرده همنوا با آمریکا و اسرائیل، فریاد انسانیت سر داد، جماعتی که برای شهدای ایرباس شمع روشن نکرد، جماعتی که برای کودکان مظلوم یمن که به دست آمریکا و عمالش از گرسنگی کشته می شوند انسانیتش را نشان نداد، خودباخته جوّگیری که به خاطر هموطنان بیمار خودش که بر اثر تحریم دارویی آمریکا با درد دست و پنجه نرم می کنند هم داد و فغان نمی کند که مبادا به قبای اربابان چشم آبی بر بخورد مردم سیل زده سیستان و بلوچستان را هم نمی بیند:

 

آخرین اخبار از بارش‌های سیل آسا/ از قطع راه ارتباطی صد‌ها روستا تا اعزام ارتش و سپاه برای کمک

تصاویری غم‌انگیز از مردم سیستان و بلوچستان

تصاویری غم‌انگیز از مردم سیستان و بلوچستان


See the source image

 

ما هم به خیلی از اتفاقات اداری و جاری کشور انتقاد جدی داریم. خیلی از مسئولان سر جای خود قرار ندارند. تبعیض ها گاه ملال آور و اعصاب خورد کن است. بعضی مسئولان و فشل بودن بعضی نیروها کشور را عقب نگه داشته است. بانندبازی و ی کاری و جناح گرایی باعث گوشه گیری بعضی از نخبگان شده است. بخشی از شعائر و اهداف انقلاب فراموش شده و .

به مجلس و دولت و عدلیه و بیت رهبری و سپاه و سیستم فرهنگ و اقتصاد و خدمات و . گله هایی جدی وارد است. معتقدیم هر جا که از باورهای دینی و ارزش های اسلامی و انسانی فاصله گرفتیم لطمه خورده ایم.

پای این نقدها هم هزینه داده ایم.

ایران سرافراز و مستقل اما یک سر و گردن بالاتر از همه حکومت هایی است که به طور طبیعی یا غیرطبیعی دچار نقاط مثبت و منفی هستند. نظام دیوان سالاری کشور با فهم دقیق دین هنوز فاصله دارد اما جهت گیری های کلی نظام حاکمیت ( نظام امت و ولایت) در مسیر شرافت و عدالت قرار دارد. نظام اسلامی تا زمانی که در تلاش برای اصلاح نقاط ضعف و ارتقای سطح زندگی مادی و معنوی و رشد جامعه و تمدن سازی جهانی در راستای زمینه سازی ظهور حضرت حجت (عج) است مشروعیت دارد و دفاع از آن را به رغم همه کاستی ها و دلخوری ها بر خود واجب می دانیم.


 

الان بعضی از نماینده های فعلی مجلس برای شرکت در انتخابات بعدی رد صلاحیت شده اند. البته این افراد تا چند ماه دیگر می توانند در مجلس حضور داشته و برای مردم قانون گذاری کنند؛ اما صلاحیتشان برای حضور در دور بعدی مجلس رد شده است.

در مجلس ششم هم تعداد چشمگیری و تقریبا اکثریت نمایندگان برای دوره بعدی انتخابات ردصلاحیت شده بودند در حالی که تا انقضای عمر نمایندگی فرصت حضور و انجام وظیفه را دارا بودند. این اتفاق یک امر طبیعی، معقول و قانونی است.

اما وقتی می پرسیم چرا یک رییس جمهور (فارغ از هر مصداقی) بعد از یک دور تصدی این سمت به رغم همه اشتباهات و گاه خیانت هایش بدون اعمال نظارت شورای نگهبان به راحتی از فیلترهای سنگین تأیید صلاحیت ها عبور می کند اینطور توجیه می کنند که ردصلاحیت رییس جمهور برای انتخابات به این معنی است که او دیگر مشروعیت تصدی این پست را ندارد؛ آن وقت چگونه می تواند در این چند ماه باقی مانده به اداره امور پرداخته و حضورش مشروع دانسته شود؟!! در حالی که مجلس با توجه به جایگاه حساس آن در ریل گذاری قوانین و جهت گیری های کشور در رأس امور شمرده می شود. جالب است که قانون هم رییس جمهور را از بررسی مجدد صلاحیت توسط شورای نگهبان مستثنا نکرده است.

این هم از آن دست استانداردهای دوگانه بعضی مسئولان است.

درست مثل استاندارد دوگانه در تعیین مصداق شهید که گاه یک بسیجی جانباز را به رغم گواهی پزشکی قانونی شهید محسوب نمی کنند اما کشته شدگان سقوط هواپیما را شهید می دانند.

درست مثل عملکرد قوه قضاییه که خودی ها را به خاطر انتقاد از مسئولان به صلابه می کشد اما اپوزسیون را به رغم تخریب وجهه دین و انقلاب مورد رأفت قرار می دهد.

درست مثل سیستم بانکی که برای ارائه خدمات به مستضعفان به عنوان ولی نعمتان انقلاب انواع موانع سرسام آور و پشیمان کننده را سر راهشان قرار می دهد اما برای جماعت مفت خور و اتفاقا کلّاش و بدحساب اما نورچشمی تسهیلاتی عجیب و محیرالعقول اختصاص می دهد.

و


سردار! میان طوفان حملات دشمنِ سیلی‌خورده تنهایت نمی‌گذاریم

 

سردار حاجی زاده شخصیتی بزرگ و دوست داشتنی دارد. اقدام او در به عهده گرفتن فاجعه انهدام هواپیمای کی اف ایثار و بلندنظری او را به اثبات می زند. درباره عملکرد پدافند کس دیگری باید توضیح بدهد و در این باره که چرا پروازهای عادی به رغم وجود شرایط جنگی لغو نشد پاسخگویی با مرکز دیگری است.

یک بخش از مصاحبه سردار حاجی زاده اشاره ای به خبر شلیک موشک های کروز به سمت ایران و دستپاچگی اپراتور دارد که راستش من متوجه نشدم این خبر از کدام منبع صادر شد و چرا رادارهای بین راهی در این باره اقدامی به عمل نیاوردند و اساسا این موشک ها به کدام سمت رفته اند و . بماند. باید مواظب باشیم خواسته یا ناخواسته به ابهامات دامن نزنیم. دوستانی تماس داشتند و از نظر فنی و تجربی مباحثی را مطرح کردند و مدعی بودند این اقدام به احتمال زیاد توسط یک عنصر نفوذی صورت گرفته و . که به نطرم با توجه به ورود نهادهای نظارتی و تخصصی باید منتظر اعلام نتایج بررسی ها باشیم. به هر حال حادثه ناگواری بود که اوقات همه را تلخ کرد. یک بنده خدایی هم حرف خوبی زد که این جماعت داغدار که حالا می آیند و شمع روشن می کنند تا قبل از اعلام خبر هدف گیری اشتباه پدافند کجا بودند و چرا خود را رد مصیبت خانواده های جان باختگان سهیم نمی دانستند؟

از این مرحله هم عبور می کنیم و مردم قطعا زحمات نیروهای مخلص انقلاب را با اشتباه یک فرد و نهاد قابل قیاس نمی دانند. انشاءالله که تجربه عملیاتی و رسانه ای این واقعه منجر به عدم تکرار چنین حوادث تلخی شود.

ملت ایران شهید شیرین استقلال و خودکفایی و عزت را در سایه نفی وابستگی و ترس از بیگانه خواهد چشید و به عنوان الگوی جوامع آزادی خواه، تمدن نوین جهانی مبتنی بر عدالت و فطرت را بشارت خواهد داد.


واکنش تند هادی ساعی به مهاجرت کیمیا علیزاده

 

 هادی ساعی در واکنش به خبر پیوستن کیمیا علیزاده به یکی از تیم های ملی اروپایی، این اقدام را از سر زیاده خواهی دانست و عنوان داشت که دعوت از قهرمانان ملی برای تغییر ملیت، مهاجرت یا پناهندگی و پیوستن به تیم های بیگانه همواره در همه دوره ها مطرح بوده اما ورزشکاران این آب و خاک خروج از ذیل پرچم ایران عزیز را شرم آور می دانستند.

الان چه شده است که یک ورزشکار مثل علیزاده یا فیروزجا و . به راحتی به ملت خود پشت کرده و برای درآمد بیشتر حاضر می شوند افتخارات و توانایی های خود را در اختیار ملت های بیگانه قرار دهند؟ کوتاهی های برخی مسئولان نسبت به قهرمانان ملی قابل کتمان نیست اما بالاخره حس وطن دوستی و ملی گرایی انسان به طور معمول اجازه نمی دهد که در مسابقات جهانی مقابل تیم کشور خود قرار گرفته و یا به نفع کشوری بیگانه کسب افتخار کند.

واقع امر این است که نسل جدید و نا آشنا با هویت ملی و دینی، تربیت شده فضای مجازی است؛ فضایی که در آن ایرانی بودن در قالب طنز یا به طور جدی مورد هجو و شماتت قرار گرفته و غرب، کعبه آمال و مظهر خوشبختی ترسیم شده است. تغییر معیارهای انسانی و ارزشی و تبدیل آن به باورهای مادی و ملاک های معیشتی و زراندوزی در نهایت منجر به تهی شدن انسان از هویت اصیل خود گردیده و او را به بازیچه تگذاران فرهنگی امپریالیسم تبدیل می سازد.

بی تردید کسی که به ایرانی بودن خود افتخار نمی کند نمی تواند مورد تأیید و افتخار ایرانیان قرار بگیرد.


درجات شهدا با هم برابر نیست. گاه در ادبیات دینی ما به کسانی که بر اثر سوانح طبیعی کشته می شوند نیز شهید گفته می شود. مردی هم که در طلب روزی حلال و تأمین معاش خانواده از خانه خارج شده و جانش را در این راه از دست می دهد اجر شهید را دارد؛ اما جایگاه این دو با هم مساوی نیست، چه برسد کسی که توسط دشمن به شهادت می رسد مثلا در جریان حمله هوایی و توپخانه ای به مناطق مسی، اینها با شهید میدان جنگ که حتی پیکرش نیاز به غسل و کفن ندارد همسان نیستند. شهید در غربت یا اسارت اجر بیشتری دارد و .

درجات شهدا با هم یکسان نیست.

خون شهید همه گناهان او را می شوید و از بین می برد مگر حق الناس.

تا اینجای مطلب درباره گستره مفهوم شهادت و تطبیق آن بر مصادیق مختلف بود؛ اما

این که ستاد کل نیروهای مسلح در بیانیه خود مسافران پرواز اوکراین را هموطنان شهید لقب داده اشکالی ندارد؛ اما نکته این جاست که چرا گاه در چارچوب تعاریف سازمانی، مفهوم شهید را منتزع از نگاه دینی دانسته و مثلا درباره بسیجی مدافع و خادم حرم حضرت زینب سلام الله علیها که داوطلبانه به منطقه خطر رفت و در حین تعمیر بارگاه ملکوتی آن بانو، بر اثر تکانه های انفجاری– مستند به گزارش مکتوب پزشک قانونی که در همین وبلاگ منتشر شد- جان باخت تنها به بهانه فقدان حکم مأموریت معتبر از کاربرد واژه شهید ابا داریم؟!

مردم و نسل های آینده قطعا جایگاه کسانی را که با آگاهی و اختیار، از علقه های مادی و عشق به زن و فرزند و پدر و مادر دل کندند و جان خود را در راه احیای فرامین الهی و دفاع از مظلومین سر دست گرفتند بیش از ما ارج خواهند نهاد.

ما راه شهدایی را ادامه خواهیم داد که قدم در مسیر جهاد فی سبیل الله گذاشته و با "ایثار" و "از خودگذشتگی"، بزرگترین داشته های مادی خویش را خالصانه تقدیم راه دوست نمودند و حیات و مماتشان برای جامعه منشأ خیر و برکت بوده است.


شوک بزرگ| وم برخورد با قاصرین و پنهان کاران در فاجعه سقوط هواپیما

 

از مرگ هیچ هموطنی خوشحال نمی شویم، انقلابی باشد یا ضدانقلاب، مسلمان باشد یا بی دین، با قاسم سلیمانی عکس یادگاری داشته باشد یا از شهادت قاسم سلیمانی خوشحال شده و قاسم سلیمانی ها را در فضای مجازی، مدافعان اسد بنامد. برای همه هموطنان آرزوی آمرزش و غفران داریم.

در هواپیمای مرگ نیز همه قشر آدمی حضور داشت. مومن و با تقوا، دوست دار انقلاب و میهن یا وطن فروش و خودباخته؛ اما مرگ همه آنها باعث تأثر ماست. من برای همان بابایی هم که از قاسم سلیمانی ها متنفر بود و در فضای مجازی در اوج غلیان احساسات مردم پس از شهادت غریبانه جوانان پاکمان در خانطومان آنها را مدافعان اسد لقب می داد و به هر بهانه ای مردم را به شورش تحریک می کرد در حرم حضرت معصومه زیارت نیابتی به جا آورده و شادی روحش را طلب نمودم.

خدا عاقبت همه ما را به خیر کند. آدم نخبه باشد یا پخمه، غنی باشد یا فقیر، زندگی لاکچری داشته باشد یا در تنگنا و سختی و . همه و همه دیر یا زود از این دنیا رخت سفر خواهیم بست. خدا خیر دنیا و آخرت را با نگاه ی تقسیم نمی کند. انسانیت و فطرت را باید همواره سرلوحه کار خویش قرار دهیم. به مرگ باور داشته باشیم و دنیای گذرای مادی را فرصتی طلایی برای رشد خود بدانیم. فرصتی کوتاه که هر آن، گاه در لحظه ای که اصلا فکرش را نمی کنیم، ممکن است از دستمان برود. مرگ باوری یک فرهنگ است که ثمره آن بی اعتنایی به رذایل و پلشتی ها و دل کندن از تعلقات و دستیابی به آرامش و شرافت و گذشت است. اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً. 

درباره مفهوم شهادت و نگاه مبتنی بر استانداردهای دوگانه اداری و سازمانی در مطلب بعدی انشاءالله نکاتی را متذکر خواهم شد.


See the source image

 

حجت الاسلام والمسلمین اکبری با سلام و تسلیت ایام عزای صدیقه طاهره سلام الله علیها:

بعید است دیگر کسی وجود داشته باشد در این جامعه که نداند فضای مجازی، یک شهر درندشت بی کلانتر است که سال های سال تبدیل به عرصه جولان عناصر ضد دین و ضد نظام گردیده و داعیه اشراف سازمان ها و نهادهای ذی ربط در این خصوص واهی و تو خالی است. در این بین معدودی از نیروهای مخلص انقلاب بی هیچ چشمداشتی سال هاست که جای خالی نهادهای نفت خور و پرهزینه را در این فضا پوشش داده و اعصاب و آبرو و توان خود را در راه دفاع از حریم باورهای دین و انقلاب مصروف داشته اند. اما دردمندانه باید اذعان داشت تیغ نهادهای نظارتی اغلب در مواجهه با جبهه خودی تند و تیز بوده و در قبال وادادگان و خائنان با رأفت و اغماض همراه شده است.

در شهر بابل از بدو پیدایش شبکه های مجازی، شاهد رویش حرکت های سازمان دهی شده ای به منظور هنجارشکنی و سست نمودن باورهای عموم بوده ایم که بخشی از مقاصد مفسدانه این طیف بعدها در جریان شورای اسلامی! شهر برملا شد و خواب خوش اهل تغافل را پریشان نمود.

در این میان همانطور که گفته شد به رغم وجود مستندات و ارائه آن به نهادهای بعضا غافل یا تنبل، کمتر شاهد احساس تکلیف این جماعت مواجب بگیر در برخورد با هنجارشکنان بودیم اما در عوض تا دلتان بخواهد اخباری از وجود اراده ای مشکوک در تضعیف جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به گوش می رسد که برای دلسوزان مستقل و متعهد، مایه نگرانی است.

انتشار حکم عجیب یک قاضی در محکومیت یکی از نیروهای مخلص انقلاب و فعال شاخص جبهه فرهنگ و اندیشه، به دلیل فشل دانستن پلیس فتا آن هم در جلسه با امام جمعه، در گعده های مجازی قضات بعضی استان ها نیز بهانه طنز و مزاح گردید اما شما به سادگی از کنار آن گذشتید.

یک فعال مجازی دیگر نیز با ادعای واهی فتا متهم به اقرار در مدیریت یک کانال بی هویت گردید. قاضی که متوجه عدم وجود مستندات کافی در پرونده شد به قرینه! موافقت متهم با بعضی مطالب کانال مذکور وی را ادمین آن دانست و محکوم نمود!!

یک پاسدار آزاده و پژوهشگر صاحب اثر که قلم او همواره کابوس بدخواهان نظام و اسلام بوده و در برهه ای که هیچ یک از مدعیان مصلحت اندیش شهامت تقابل با جریان های رسانه ای ضدانقلاب را نداشتند یک تنه آبروی خود را در مصاف با بدخواهان صرف نمود به دلیل انتشار مطلبی در خصوص فساد بعضی از قضات در یک شهر تخیلی، ابتدا با اعمال نفوذ یکی از عناصری که خودش در حال حاضر در جایگاه متهم نشسته، سه روز به شکل غیرقانونی بازداشت شد و سپس به زندان و شلاق و بیگاری محکوم گردید! به نظر شما مردمی که در یک شهر کوچک، آزاده ای مشهور و خوشنام را در حال کار خدماتی دیده و با پرسش از چند و چون ماجرا متوجه موضوع شوند نهایتا جز پوزخند چه هدیه ای نثار عوامل این ماجرا خواهند نمود؟

آیا ورود به حریم خصوصی و تفتیش وسایل شخصی چند خبرنگار و خانواده هایشان در بابل و بهشهر اقدام شایسته ای است و منجر به تلافی آنها نخواهد شد؟

به نظر شما دستگاه قضا که گاه با بی مبالاتی از کنار بعضی مطالب موهن و ضد ارزشی فضای مجازی عبور می کند اما با عناصر خودی که نهایت اتهامشان زیر سوال بردن میز اصحاب قدرت است با شدت برخورد می نماید در حال خدمت به انقلاب و بازی در زمین نظام اسلامی است؟ چرا از نگاه بعضی مسئولان، حفظ قدرت مهمتر از حفظ ایمان است؟

تداوم این رویه، به جای تفکیک بین صف منتقد و آشوبگر، عملا منتقدین را به صفوف آشوبگران ملحق نخواهد کرد؟

این که بعد از گذشت یک سال و نیم هنوز احکام بعضی اعضای رسوای شورای شهر بابل که هیچ ایرانی و فارسی زبانی در دنیا نسیت که افتضاح آن را نشنیده باشد به مرحله اجرا در نیامده اما کسانی که بیشترین اهتمام را در حمایت از متولیان مبارزه با فساد داشتند مغضوب شما قرار گرفته اند را ترجمان عدالت می پندارید؟ این دو مسأله و نحوه برخورد قوه قضاییه با هر یک را کنار هم بگذارید خنده تان نمی گیرد؟

انزوا و گوشه نشینی و حذف نیروهای انقلابی که با مجاهدت بی منت خود دستگاه تبلیغی وابستگان دشمن در داخل را فلج نمودند به نفع چه جریانی تمام خواهد شد؟ شما تنها با همین دوستان عزیز و مسلط و دغدغه مند فتا که معرف حضور هستند قرار است به جنگ با جبهه ضدانقلاب در فضای مجازی بروید؟!! جای تان را با ما عوض کنید، هر نمره ای که به عملکرد دادگستری پرحاشیه شهر بابل (مازندران) البته در چارچوب منظومه فکری انقلاب اسلامی می دهید همان قبول، ما هم امضا می کنیم. التماس دعا.


شک کرده بودند علی قاری، چگونه اینقدر دقیق آر پی جی می زند و گلوله آن اغلب به هدف اصابت می کند؟ او کجا آموزش دیده و چطور این قدر به کارش مسلط است؟ اصلا به قیافه این جوان محجوب و کم حرف و آرام نمی آید که اینطور در کارش مهارت داشته باشد. زیرنظرش گرفتند. دیدند این شهید بزرگوار در گوشه ای خلوت، موشک آرپی جی را بغل می گیرد، آرام و با حوصله رویش می نویسد: و ما رمیت اذ رمیت، ولکن الله رمی. زیر لب نجوایی می کند و . یاعلی.

معروف است بعد از ورود تانک های تی 72 شوروی به جنگ و مانور تبلیغاتی وسیع صدام، خبرنگارهای خارجی آمده بودند خط مقدم و برایشان سوال بود شما رزمنده های ایرانی با این دست های خالی و اسلحه های قدیمی چطور می توانید تانک قدرتمند تی 72 را هدف بگیرید و منهدم کنید؟ رزمنده ای لبخندی زد و پاسخ داد: با خرج یا ابالفضل! خبرنگارها مانده بودند که این دیگر چه تکنولوژی جنگی و سلاح ابتکاری و ناشناخته ای است که سررشته ای از آن ندارند و اینطور با قدرت عمل می کند!

سپهبد علی صیاد شیرازی در کتاب ناگفته های جنگ بعد از بیان خاطرات معنوی خود از عنایت اهل بیت در عملیات های بزرگ فتح المبین و بیت المقدس به تحلیل چرایی عدم فتح بصره در عملیات های برون مرزی می پردازد. او فارغ از مباحث فنی پیرامون میزان سهم و تقصیر یگان های عملیاتی، با اشاره به پیام مهم امام درباره فتح خرمشهر که تأکید داشت: وما النصر الا من عندالله؛ -و در افواه عموم به عبارت "خرمشهر را خدا آزاد کرد" مشهور شد- منم منم گفتن ها را عامل اصلی بی نتیجه ماندن طراحی فتح بصره قلمداد نمود.

محمود کاوه رفته بود برای شناسایی. مسئول اطلاعات او را برد بالای صخره ها و نقشه عملیات را توضیح داد و مطمئن بود که کارش درست است و طراحی اش به نتیجه ختم خواهد شد و شروع کرد از خودش تعریف کردن. کاوه لبخند زد و گفت: یک چیز را از قلم انداختی و در محاسباتت نیاوردی؛ توکل بر خدا!

ابراهیم هادی دید کار عملیات گره خورده است. نیروها روحیه شان را باخته اند. بلند شد ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. تیری آمد و گردنش را زخمی کرد. همه مانده بودند او چرا دست به این کار بی فایده زده است؟ میدان جنگ در چند متری دشمن و وسط درگیری تن به تن، چه جای اذان گفتن بود؟ چند لحظه ای نگذشت فرمانده و نیروهای گردان دشمن دست ها را بالای سر برده و تسلیم شدند. گفتند دیگر با شما جنگی نداریم. بعدها همین اسرا جزو بهترین نیروهای سپاه بدر شدند. إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَةُ.

معروف است شهید عاملی که جوانی اهل دل و عارف مسلک بود در پاسخ فرمانده که از او پرسید به نظرت در این عملیات پیروز می شویم یا نه؛ گفت: اگر اهل اسراف و گناه باشیم کارمان به نتیجه نمی رسد.

مقام معظم رهبری یکی از ویژگی های قاسم سلیمانی را این می دانست که دلش نمی خواست مقابل چشم باشد و دیده شود حتی در جلسات با بزرگان و مسئولان.

در تفسیر واژه "برکت" اینگونه گفته اند که سگ، چند برابر گوشفند زاد ولد دارد؛ اما همیشه گله گوسفندها بزرگتر از شمار سگ هاست.

سید مرتضی آوینی بهترین نویسنده معاصر نیست؛ اما متن هایش روح دارد و دل انسان را تکان می دهد. معروف است نیمه های شب بر می خاست وضویی می ساخت، دو رکعتی به جا می آورد و بعد می نشست پای میز مونتاژ و متن فیلم نامه هایش را می نوشت. کسی در مستندهای روایت فتح، هیچ گاه نامی از سید مرتضی ندید.

اگر قاسم سلیمانی در حیات و ممات خود تأثیرگذار بود و خون پاکش انقلابی در دل ها به پا کرد و مبدأ گام دوم انقلاب گردید، به برکت اخلاص و پرهیز از منیّت و خودمحوری بود.

گاهی به خودمان شک کنیم بد نیست. ما لشکر توحیدیم و بی خدا هیچ هستیم. در ذیل ولایت الله، یخرجهم من الظلمات الی النور رقم می خورد. آن وقت است که دستمان دست خداست و سرباز حاکمیت الله می شویم. درست مثل قطره پیوسته به دریا، بزرگ و موثر خواهیم بود. شک کنیم شاید غفلت ما گاه شیرینی پیروزی هایمان را به تلخی بدل می سازد؛ الله اعلم.

والعاقبة للمتقین.


See the source image

 

سلبیرتی خودباخته ای که رگ گردنش با شانتاژ رسانه های دشمن باد کند و به ابزار تگذاری آمریکا و اسرائیل تبدیل شود چه حقی دارد از بودجه هنگفت جمهوری اسلامی برخوردار بوده و بعد فیلمی بسازد و نقشی بیافریند که دقیقا بر ضد جهت گیری های نظام و منافع امت باشد؟

آقایان ناز پرورده دارند ناز می کنند که امسال در اعتراض به تأخیر در شفاف سازی سقوط هواپیما می خواهند جشنواره فجر را تحریم کنند.

مسئولان فرهنگی باید قدر این فرصت را دانسته و با اعلام تعطیلی موقت، نظمی نو را برای برگزاری مجدد و هدفمند جشنواره فجر در اندازند؛ جشنواره پرهزینه ای که متأسفانه به جای جهت دهی به آثار سینمایی، برخلاف جشنواره های بین المللی به بازیچه باندهای مافیایی سینما و عنصری برای تقویت جریان غرب گرا و مردم ستیز تبدیل شده است.

چه اشکالی دارد یک بار همین مدعیان روشنفکری و ملی گرایی، هزینه سرسام آور برگزاری جشنواره فجر را مثلا به سیل زدگان جنوب و جنوب شرق کشور تقدیم کنند؟


درجات شهدا با هم برابر نیست. گاه در ادبیات دینی ما به کسانی که بر اثر سوانح طبیعی کشته می شوند نیز شهید گفته می شود. مردی هم که در طلب روزی حلال و تأمین معاش خانواده از خانه خارج شده و جانش را در این راه از دست می دهد اجر شهید را دارد؛ اما جایگاه این دو با هم مساوی نیست، چه برسد کسی که توسط دشمن به شهادت می رسد مثلا در جریان حمله هوایی و توپخانه ای به مناطق مسی، اینها با شهید میدان جنگ که حتی پیکرش نیاز به غسل و کفن ندارد همسان نیستند. شهید در غربت یا اسارت اجر بیشتری دارد و .

درجات شهدا با هم یکسان نیست.

خون شهید همه گناهان او را می شوید و از بین می برد مگر حق الناس.

تا اینجای مطلب درباره گستره مفهوم شهادت و تطبیق آن بر مصادیق مختلف بود؛ اما

این که ستاد کل نیروهای مسلح در بیانیه خود مسافران پرواز اوکراین را هموطنان شهید لقب داده اشکالی ندارد؛ اما نکته این جاست که چرا گاه در چارچوب تعاریف سازمانی، مفهوم شهید را منتزع از نگاه دینی دانسته و مثلا درباره بسیجی مدافع و خادم حرم حضرت زینب سلام الله علیها که داوطلبانه به منطقه خطر رفت و در حین تعمیر بارگاه ملکوتی آن بانو، بر اثر اصابت پرتابه های انفجاری– مستند به گزارش مکتوب پزشک قانونی که در همین وبلاگ منتشر شد- جان باخت تنها به بهانه فقدان حکم مأموریت معتبر از کاربرد واژه شهید ابا داریم؟!

مردم و نسل های آینده قطعا جایگاه کسانی را که با آگاهی و اختیار، از علقه های مادی و عشق به زن و فرزند و پدر و مادر دل کندند و جان خود را در راه احیای فرامین الهی و دفاع از مظلومین سر دست گرفتند بیش از ما ارج خواهند نهاد.

ما راه شهدایی را ادامه خواهیم داد که قدم در مسیر جهاد فی سبیل الله گذاشته و با "ایثار" و "از خودگذشتگی"، بزرگترین داشته های مادی خویش را خالصانه تقدیم راه دوست نمودند و حیات و مماتشان برای جامعه منشأ خیر و برکت بوده است.


See the source image

 

با شهرداری بست که در صحنه هایی از سریال، برج میلاد و چند میدان و پل و تونل و پارک تهران را نشان بدهد.

با دولت وقت بست که درباره نامه های مردم به رییس جمهور تصویری ارائه دهد.

دولت که عوض شد با محیط زیست بست که تبلیغات کند زمانه دیگر عوض شده و به صراحت بگوید از این به بعد دیگر با ساخت و سازهای غیرمجاز در فضای جنگل و کوه و . برخورد می شود! دولت جدید به این حد از تبلیغ هم قانع نبود. خانم ابتکار را به طور مستقیم در جریان مثلا تقدیر از قهرمانان ملی به تصویر کشاندند و در دیالوگ های قسمت آخر از زبان دولت، یارانه را مخصوص مردم فقیر دانستند و با این توهین درصدد ایجاد بی رغبتی در مردم برای دریافت یارانه برآمدند.

در مجموعه آخر از سپاه (اوج) پول گرفتند تا در ازای نشان دادن ده دقیقه رقص، دو دقیقه هم مرگ بر آمریکا بگویند و به سوریه بروند و . همزمان از وزارت گردشگری ترکیه پول گرفتند که جاذبه های توریستی این کشور را به نمایش بگذارند و .

الان هم بنده پول هستند و می گویند حالا این قرارداد را به اتمام برسانیم بعدش دیگر با سیما همکاری نمی کنیم. مطمئن باشید این جور آدم ها چند وقت بعد در پستوی یکی دیگر از نهادها و ارگان ها با همین ناز و نوز، قراردادی تپل را امضا کرده و پول قلمبه ای را به جیب خواهند زد. این جور افراد را باید دلاک! پول نامید. جایی که فکر می کنند چرک هست را کمی فشار می دهند و پولی به دست می آورند؛ پول بیت المال هم که چرک کف دست مسئولان است!


See the source image

 

هنرمندها حق دارند که در آثار خود به مردم و دین و حکومت و. دهن کجی کنند، هر چه دلشان می خواهد بگویند و اسمش هم می شود آزادی؛

اما

کسی حق ندارد رفتار هنرمندان را زیر سوال ببرد و اگر این کار را کرد همه باید توی دهانش بزنند!!

 

آینده کشور را دست یک مشت سلبریتی جوّگیر و پرتناقض و کم مایه نسپاریم.

(عکس تزیینی است)


See the source image 

 

یه عده جمع شدن، راه مردمو بستن و بعد شروع کردن به تظاهرات و شعار ضد نظام و رهبری و .

گفتن کارشون نداشته باشین جوونن یه اشتباهی کردن

همون شهر یه بسیجی پیش امام جمعه نشست و گفت پلیس فتا فشله

بردنش پاسگاه و دادگاه و براش پرونده ساختنو محکومش کردن

یه عده پول نظامو میخورن و قشنگ دارن میگن اگه انقلابی باشی باید بیشتر از ضدانقلاب هزینه بدی!

 

(عکس تزیینی است)


See the source image

 

یک روز پیش از خطبه های رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه، رییس جمهور  در سخنانی عجیب اینطور بیان داشت که من کار کردن بدون ارتباط با دنیا را بلد نیستم.

از این پیام معلوم بود که رییس جمهور نگران موضع گیری رهبر انقلاب درباره تصمیم برجامی سه کشور اروپایی است و به منظور پیشگیری از اعلام خروج احتمالی ایران از برجام و یا هر نوع موضع گیری که خشم غربی ها را برانگیزد این تهدید را مخابره کرده که در صورت مخالفت با اهداف دیپلماتیک دولت، از این پس باید خودتان کشور را اداره کنید.


 

همین امروز بهروز بقایی، بازیگر دوست داشتنی سریال خانه سبز مصاحبه کرده و از این که از سوی هم صنفی های خودش فراموش شده زبان به گلایه گشود.

همین تازگی غلامحسین لطفی، بازیگر و مجری محبوب و طنز پرداز سینما و تلویزیون مقابل دوربین رسانه اشک ریخت و از دست همکارانش شکوه داشت که چرا کسی حالی از او نپرسیده است.

پرویز بهرام، گوینده و دوبلور استثنایی کشورمان که فوت کرد نیز همسرش در مصاحبه ای بیان داشت که در دوره بستری و درمان او کسی سراغش را نگرفته است.

داریوش اسد زاده که به رحمت خدا رفت با آن همه سابقه هنری و سطح علمی که او را در شمار چهره های ماندگار عرصه هنر ایران قرار داده حتی یک تسلیت خشک و خالی از جماعت سلبریتی پرادعا منتشر نشد. جهانگیر جهانگیری هم که فوت کرد خیلی ها در مراسمش غایب بودند. خانه سینما کیلویی چند؟!

حالا ترحیم و تسلیت امثال سلحشور و درّی و . بماند.

الغرض این آدم های جوّگیری که اکنون ژست دلسوزی برای اصحاب هنر و همکاران و هم صنفی های خود می گیرند و به بهانه پاسخ یک مجری به فلان کارگردان و هنرپیشه دو تابعیتی رگ گردنشان باد می کند مشتی دروغگوی فرصت طلب هستند که دغدغه هر چه را داشته باشند دلشان لااقل برای هنر و هنرمند نسوخته است.


سرکار خانم طاهری که در بین نامزدهای این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل حضور دارد بانوی فعال و افتخارآفرینی است که از دوره جوانی و در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب تا کنون همواره در صف نخست مبارزه و جهاد فرهنگی و فکری خوش درخشیده است.

او در اوج فعالیت گروهک تحریک شده معاندان در منطقه ترکمن صحرا با حضور جسورانه در این خطه و تشکیل جبهه گفتمانی انقلاب اسلامی با همراهی و وحدت دشمن شکن بانوان شیعه و سنی به دفاع از حریم اندیشه های دین پرداخت. حضور در قطب شمال و تبلیغ دین در شرایط سخت و نقاط دور از دسترس از دیگر جلوه های انقلابی گری این بانوی فرهیخته و خستگی ناپذیر است.

او در شمار وابستگان سفارت جمهوری اسلامی در کشور نروژ بود که توسط منافقین مورد حمله و گروگانگیری قرار گرفت.

فارغ از حضور او در مناظره های متعدد تلویزیونی و محافل دانشگاهی و مواجهه قاطع و منطقی با صاحب نظران سرشناس اما واداده به منظور دفاع از حریم انقلاب، سخنرانی تاریخی او در سازمان ملل در راستای تبیین جهت گیری های انقلاب و تشریح مبانی حاکمیت دینی در نگاه به کرامت ن از دیگر وجوه شاخص فعالیت ها و سوابق فرهنگی این زن انقلابی است.

قصدم از نوشتن این متن، تبلیغ انتخاباتی نیست؛ آنهم در این شرایط خاص ی شهری که رقابت های تنگانگ انتخاباتی بین جبهه خودی و البته تنگ نظری ببعضی ارابان قدرت، مجال تنفس برای نامزدهای مستقل و عدالتخواه باقی نگذاشته است. این چند خط را نوشتم که یک وقت عده ای، بانوان شاخص معاصر بابلی را منحصر به امثال مصی و سحر و لعیا ندانسته و مفاخر انقلابی و تمدن ساز این دیار را نیز بشناسند.


نامه 32 پژوهشگر اقتصادی درباره دستکاری در رای مجلس در مورد مالیات پزشکان

 

خبرگزاری فارس به نقل از جمعی از پژوهشگران حوزه اقتصاد گزارش داد که قانون مصوب مجلس درباره مالیات پزشکان توسط صاحبان نفوذ در مجلس، دستکاری شده است!!

اگر این ادعا صحت داشته باشد آیا می توان از اساس به قوانینی که از این نهاد مهم کشور بیرون می آید اعتماد کرد و ابلاغیه های مجلس را مطابق مصوبات آن دانست؟

به عبارت دیگر این گزارش مدعی وجود فساد در سطح کلان مدیریت تقنینی کشور است که برخلاف ظواهر با فریت افکار عموم، ابتدا قانونی را در راستای منافع مردم به تصویب می رسانند و بعد یواشکی همان قانون را مطابق میل کانون های قدرت ابلاغ می نمایند!!

اگر کسی این ادعا را بررسی نکند شائبه فساد سیستمی یا سیستم فاسد دامنگیر نهادهای اصلی کشور شده و اعتماد عمومی به حق گرایی حاکمیت را دستخوش تغییر می نماید. از بنزین سه هزار تومانی که چیزی شبیه یک کودتای اقتصادی و دور زدن مجلس بود بگذریم دستکاری در مصوبات مجلس عملا این نهاد اصلی مدیریت کشور را از رأس امور به ذیل کشانده و خاصیت فساد ستیزی آن را مضحکه عموم می سازد.

به این خبر توجه کنید:

 

 

به گزارش گروه ی خبرگزاری فارس، ۳۲ پژوهشگر و استاد برجسته دانشگاه طی نامه‌ای به رئیس مجلس خواستند که گروهی بیطرف را مامور کند تا درباره تغییر مصوبه صحن مجلس در سال 97 درباره مالیات پزشکان گزارش داده و تمهیدی اندیشیده شود تا دستکاری در رای صحن، برای همیشه از دامن مجلس پاک شود.

متن نامه این ۳۲ پژوهشگر و استاد برجسته دانشگاه به این شرح است:

جناب آقای دکتر علی لاریجانی،

رئیس محترم مجلس شورای اسلامی؛

سلام علیکم

هفته گذشته رئیس محترم کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در نامه به رئیس کمیسیون تلفیق بودجه سال99 درخواست کرده اند سال آینده پزشکان نسبت به رقم مندرج در لایحه، مالیات کمتری بپردازند.

این سواستفاده از موقعیت و پیگیری معافیت مالی پزشکان توسط یک پزشک نماینده مجلس، مصداق روشن "تعارض منافع" (Conflict of Interests) است و در برخی کشورها جرم محسوب میشود و مجازات دارد.

ما اطمینان داریم کثیری از صنف محترم و مورد اعتماد پزشکی با شفافیت مالی، نصب کارتخوان و پرداخت سهم قانونی شان از هزینه­های کشور، مشکلی ندارند و همواره کنار مردم هستند اما اقلیتی زیاده خواه با رفتارهای ناهنجار خود، سفیدی حرفه شریف پزشکی را به فرارمالیاتی آلوده اند و در برابر شفافیت و پرداخت قانونی مالیات مقاومت می­کنند.

 انتظار این است که خانه ملت، در مهار "تعارض منافع" الگو و پیشگام در جمهوری اسلامی باشد اما متاسفانه در مجلس شورای اسلامی، لابی کردن علنی برای دریافت رانت یا معافیت از مالیات، جرم انگاری نشده و ظاهرا قبحی هم ندارد!

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی!

ماجرای معافیت سال گذشته پزشکان از پرداخت سهم شان از مالیاتها که در صحن به تصویب رسید ولی بعدا با جابجایی یک پرانتز به نفع پزشکان تمام شد و نیز بی تفاوتی هیات رئیسه مجلس در برابر این قبیل رانتخواهی ها، متاسفانه خانه ملت را جولانگاه لابی­گرها و رانتخواهان کرده است و جایگاه مجلس شورای اسلامی را از "راس امور" به محل توزیع رانت، تنزل داده است.

جناب آقای لاریجانی، حال که بعد از 12 سال قصد ترک خانه ملت را دارید، خیرخواهانه از شما می­خواهیم در این ماه­های پایانی برای جبران کوتاهی­های گذشته، دستور فرمایید:

ماموران لابی­گر دستگاه های اجرایی و شرکتهای دولتی و خصولتی از کمیسیون تلفیق بودجه رانده شوند.

به رئیس کمیسیون تلفیق دستور فرمایید نامه رئیس کمیسیون بهداشت را به عنوان مصداق روشن "تعارض منافع" پزشکان نماینده، عودت دهد.

گروهی پاکدست و بیطرف را مامورکنید درباره تغییر مصوبه صحن مجلس در سال97 درخصوص مالیات پزشکان گزارش داده و تمهیدی بیندیشند تا دستکاری در رای صحن، برای همیشه از دامن مجلس پاک شود.

آن دسته از نمایندگان که صلاحیت آنها به دلایل مالی توسط شورای نگهبان رد شده، در روزهای باقی مانده از مجلس دهم به نحو مقتضی از حضور در کمیسیون تلفیق بودجه99 و صحن مجلس منع شوند.

از وزارت امور اقتصادی و دارایی بخواهید در برابر مقاومتهای ثروتمندان ذینفوذ برای عدم نصب دستگاه کارتخوان، و صندوق مکانیزه فروش هرگز تسلیم نشود و از مسیر قانونی، مالیات حقه دولت را از فراریان مالیاتی وصول کند.

از نمایندگان محترم مجلس بخواهید در این شرایط خاص کشور که به خواست الهی امکان صفرکردن ارادی استفاده از نفت در قانون بودجه وجود دارد، از درخواست هرنوع معافیت مالیاتی چه در لایحه بودجه و چه طرح ها و لوایح دیگر، اکیدا خودداری بفرمایند.

https://www.farsnews.com/news/13981101000804/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-32-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA

 


 

این قانون از کجا آورده ای و اصل شفافیت را همین اول بسم الله باید از نامزدهایی شروع کرد که قرار است با تلّی از اسکناس وارد مجرای تقنینی کشور شده و مثلا با نظارت خود سلامت امور اداری جامعه را تضمین نمایند.

واقعا بعضی ها از کجا می آورند که چند میلیارد ناقابل را که برای بخش عظیمی از مردم یک رقم رویایی است در ستاد انتخاباتی خود هزینه خدم و حشم و بریز و بپاش و تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم و واقعی و مجازی می کنند؟

اگر از جیب خودتان است که کاش این همه پول را که می خواهید برای تبلیغات در راه خدمتگزاری! صرف کنید در کمک به محرومان به کار می گرفتید و اگر از جیب کانون های قدرت و ثروت است در ازای چه خدمتی به این جماعت قرار است سرمایه گذاری شان را جبران نمایید؟

مجلس دیگر نه خانه ملت است و نه در راس امور با این وکلایی که اغلب ریششان در گرو صاحبان پول و قدرت و رانت قرار گرفته و دغدغه اصلی شان نان قرض دادن به هم برای چنبره بیشتر بر سفره انقلاب است.

کاندیداها مرد باشند و شفافیت را از خودشان و از همین حالا شروع کنند. مرد باشند و توضیح دهند این همه پول را از کجا و در ازای چه قول و فعلی به دست آورده و هزینه تبلیغات می کنند بعد مدعی شوند که می خواهند با مجلس پاکدست، دولت و قوه قضاییه ای پاک را ترسیم نمایند.


 

وضعیت ایام انتخابات از جهتی شباهت به رفتار بعضی مومنان در ماه مبارک رمضان دارد. عده ای فقط در ماه رمضان به مسجد می روند و بعدش دیگر کاری به کار خانه خدا و گاه خود خدا ندارند؛ در حالی که خدای ماه رمضان، خدای بعد از ماه رمضان نیز هست.

عده ای در تمام فراز و نشیب های انقلاب اسلامی گوشه ای می خزند و کاری به کار کسی ندارند و سرشان در لاک خودشان است. چه بر حال و روز کشور می آید ربطی به آنها ندارد. حقوقشان را می گیرند و در راهپیمایی های مناسبتی خودی نشان می دهند و دیگر هیچ. انتخابات که از راه می رسد یکهو از سوراخ خارج شده و داعیه انقلابی گری و غربت اسلام و نظام اسلامی را سر می هند و دیگرانی که هر روز پای انقلاب ایستادند و هزینه دادند را به دلیل عدم همراهی با نامزد مورد نظر خود غیرانقلابی معرفی می کنند. انتخابات که تمام شد سهم خود را از این سفره بر می دارند و باز می روند دنبال کار و کاسبی خودشان و دغدغه یک قران و دو زارشان را در ذهن نشخوار می کنند و باز هم بچه های بی توقع و مخلص باید بیایند وسط معرکه و پای انقلاب بایستند و روی عناصر ضد نظام را کم کنند و بعد از طرف نهادهایی که وظیفه حراست از نظام را داشتند به خاطر انتقاد از فلان صاحب میز و قدرت بازخواست شوند و بروند در راهروهای دادگاه و پاسگاه و . تا انتخابات بعدی که دوباره مدعیان تملک نظام از گرد راه برسند و با بسته جدیدی از دغدغه های ارزشی و بصیرت مداری های فصلی، تحقق آرمان های انقلاب را منحصر در رأی به نامزد شاخص باند خود معرفی نمایند.

بگذریم.

انقلاب اسلامی فقط انتخابات نیست و در همه برهه ها رنج مظلومیت را تحمل نموده است. در همه برهه ها و فراز و نشیب ها باید پای غربت انقلاب ایستاد و جلوی کژی ها قد علم کرد و هزینه داد و تیر و ترکش های نامریی جنگ نرم را از دشمن و بعضی گل به خودی های گلابی به جان خرید.


See the source image

 

ت شاید تنها صنفی باشد که لباس رسمی دارد اما دژبان ندارد. گاه از گوشه و کنار شنیده می شود که فردی به صرف تشابه ظاهری با اقشار مذهبی و اندکی استعداد در استفاده از اصطلاحات مرسوم و محاوره ای صنف طلاب به سلک آنان درآمده و برو و بیایی برای خود راه می اندازد. یک بار در همین وبلاگ به افشای چهره فردی پرداختم که بدون هیچ سابقه حوزوی با لباس ت، پشت میز یکی از مناصب کلان فرهنگی تکیه زده بود و متأسفانه برادر خانم فردی بود که وظیفه نظارتی و قضایی در این خصوص را نیز برعهده داشت. 

از این اخبار جسته و گریخته که بگذریم متاسفانه در قم شواهدی مبنی بر حرکت سازماندهی شده طیف موسوم به تشیع انگلیسی برای نفوذ در بدنه طلاب و تخریب وجهه این قشر از طریق نمایی بعضی افراد غیرحوزوی هستیم. تشیع انگلیسی که اسلام را در مناسبت های عزاداری خلاصه دانسته، اهل سنت را به دشمنی فرا می خواند و مسلمان را در قالبی خنثی و اخته شده تعریف می نماید با این روش علاوه بر حجیم سازی بدنه حامیان خود در حال ترویج افکار دینی با رویکرد فردی و بی خاصیت بوده که در نهایت منجر به تشکیک در اصالت وجود و وجوب حاکمیت دینی و استبداد ستیزی خواهد گردید.

جوانی را می شناسم که تایپیست دفتر شیرازی بود و نه تنها سابقه ای در تحصیل علوم دین نداشت بلکه از نظر فکر و عمل و سلوک شخصی نیز با زی طلبگی و اهداف حوزوی و اسلامی فرسنگ ها فاصله داشته و دغدغه معمولش چیزی جز کسب درآمد نبوده است. مشاهده این شخصیت لوده در شمایل یک سید خوش تیپ برای همه دوستان مشترک اعجاب انگیز و دستمایه استهزاء و تاسف بود.

امیدوارم مسئولان نهادهای نظارتی و اطلاعاتی و قضایی به همان نسبت حساسیتی که روی طلاب انقلابی دارند در رفتار مشکوک این طیف برانداز نیز وسواس و دقت نشان دهند.

 


See the source image

 

امشب علی جان داد. چه کسی گفت شهادت مولا در بیست و یکم ماه رمضان است؟! بیست و یک رمضان علی پر گشود و جام رستگاری را سر کشید و به خدای کعبه رسید. علی امشب جان داد. امشب که هستی اش را، آسمان را، به خاک سپرد.

مگر نه این است که معصوم اگر حرفی می زند خودش هم عمل می کند؟ ولیّ خدا به کودکانش گفت: جوری گریه کنید که صدای آن از خانه بیرون نرود. هر کس گوشه ای نشست و سر در گریبان فرو برد و هق هق و سوز و ناله را در جان فرو نشاند و آهسته اشک ریخت؛ اما

ناگاه صدای گریه های مولا تا آسمان بلند شد. علی به آنچه که خود سفارش کرده بود نتوانست عمل کند. اسماء آب می ریخت و علی پیکر بانوی بهشتی اش را از زیر لباس غسل می داد که دستش به بازوی ورم کرده زهرا رسید و . دیگر علی، علی نبود.

علی امشب جان داد وقتی محبوبش را به دستان نبی خدا سپرد و ماند چگونه پاسخ دهد گل معطر بوستان رسول چرا پژمرده که نه پرپر و زخم خورده است؟

امشب علی جان داد. وقتی غربت جگر گوشه محمد را دید، پاره تن رسول الله را که حالا بی نشان و غریبانه، شبانه و در سکوت و بی بدرقه، بر بال فرشتگان نشست و دنیا را به اهل دنیا سپرد. فاطمه، جان علی بود و علی بی فاطمه دیگر جانی ندارد. امشب شهادت علی را به هم تسلیت بگوییم. زهرا که شفا گرفت با آن همه دردهایش. علی ماند و زخم هایی که دیگر مرهم ندارند.


 

یک نکته را آقا درباره سردار شهید سلیمانی گفت که البته ویژگی مشترک همه شهداست. "سلیمانی در جلسات جوری می نشست که مقابل دید نبود و جلب توجه نمی کرد."

آنهایی که همه اش منم منم می گویند، عشق دیده شدن ها، دوربینی ها، خوش تیپ های همیشه در صحنه، بیلان سازها، گزارشی ها و نمایشی ها و . حواسشان را جمع کنند که گفته اند: از آخر مجلس شهدا را چیدند!

می خواهید راه شهدا را ادامه دهید، خودتان را فراموش کنید و جز خدا و خلق خدا را نبینید. شهدا دوربینی نبودند؛ اما دور بین بودند و افق نگاهشان به صراط مستقیم حق تا منزلگاه آخرت بود.


 

فاطمیه که می شود نمی توانی فقط روضه بخوانی و برای دست و پهلوی شکسته و صورت نیلی دخت پیامبر اشک بریزی و از تأثیر شگرف او در تاریخ سخن نگویی. این فاطمه ای که یک تنه در مسجد مدینه می ایستد و با استناد به کتاب خدا، مدعیان فضل و صاحبان نفوذ را درباره جانشینی رسول وحی به چالش کشانده و درون مایه بی مایه علمی آنان را تا ابد رسوای تاریخ می سازد همان بانوی نجیب و خانه نشینی است که روی خود را از مرد نابینا نیز پوشانده و حیا را اوج ارزش یک زن می داند.

همان فاطمه ای که در شام عروسی، لباس زیبای خویش را به زنی مستمند بخشیده و شادی خود را در گرو شادی دیگران می بیند، همان بانوی جوانی که همپای همسر خویش، افطار سه شب را رضایتمندانه به مسکین می بخشد، فاطمه تاریخ سازی است که پشت در خانه به دفاع از حق شتافته و در بستر بیماری، دشمن حق را به حضور نپذیرفته و روی بر ظالمی که با وساطت علی وارد شد، ترش می نماید؛ تشییع شبانه را می پسندد و مزارش را در گمنامی و بی نشانی قرار می دهد تا همیشه تاریخ، خط نفاق آشکار مانده و حقیقت ولایت دستخوش تحریف غاصبان قرار نگیرد.

زن مسلمان، مظهر حیا و محبت و همسرداری است؛ اما خنثی و منزوی نیست و در سطح جامعه، فعّال و تأثیرگذار است. اسلام تک بعدی نیست و زن مسلمان نیز به رغم توصیه به حفظ حریم، نمی تواند تک بعدی و فرد گرا باشد. رهرو فاطمه اهل سکوت و بی خیالی نیست.


See the source image

 

خدا یک چیزی می دانست که گفت:"

لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً"1

اگر ذره ای به دشمن وابستگی داشته باشیم، یک جایی که فرصت پیدا کند، زهرش را ریخته و خنجرش را به پیکره جامعه دینی فرو می نشاند. اگر در فضای مجازی و اینترنت مستقل می شدیم الان یک نفر از آن طرف دنیا دستش را دراز نمی کرد که با نقض حاکمیت ملی، خبرگزاری رسمی مملکت را از دسترس خارج کند، تصاویر سردار شهیدمان را از صفحات شخصی مردم حذف کند و . ماهیت دشمن، دشمنی است. مواظب باشیم لااقل در کشاورزی و صنعت و بانکداری و ت و فرهنگ و . وابسته به بیگانه نباشیم

لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً یعنی خدا به هیچ وجه، هیچ تسلطی در هیچ زمینه ای را از سوی کفار بر کشورهای اسلامی نمی پسندد.

 

1- نساء 141


See the source image

 

ما وبلاگ نویس ها تا الان نگران بودیم که یک وقت دستگاه قضایی، وزارت فلانی، نیروی انتظامی، پلیس راه جاجرود، عوارضی خرّم- زال و . به سرشان نزند فیلترمان کنند، درست مثل همین وبلاگ اشک آتش که یک بار توسط عزیزان دلسوز و آگاه و با بصیرت در دادگاه ویژه ت فیلتر شد، حالا باید مواظب باشیم آمریکا هم هوس نکند فیلترمان کند.

چند روز است که سایت خبرگزاری فارس توسط کاخ سفید فیلتر شد و قابل دسترس نیست. جالب است که خیلی از همکاران و فعالان خبری هم به روی خودشان نیاورده و اعتراضی نکرده اند. فارغ از بعضی جهت گیری های نامطلوب این خبرگزاری که البته هیچ خبرگزاری بی عیب و نقصی نداریم، صرف سانسور و فیلتر یک پایگاه خبری فرصتی برای رسوا سازی مدعیان آزادی بیان و دمکراسی و تبیین هویت استکبار در مداخله جویی و استیلای بر ملت های مستضعف است.


نه به اسم شهر مورد نظر اشاره می کنم نه به نام نامزدهایش. خودشان یا اطرافیانشان به طور معمول وبلاگ را چک می کنند و مطالبش را مرور می نمایند و متوجه منظورم خواهند شد.

حرف حساب این است جوری با هم رقابت کنید که بعد از انتخابات رویتان بشود در چشم هم نگاه کنید. اسلام فقط برای دعای کمیل و نماز جماعت و ی نیست. باید بتوانیم اخلاق اسلامی را در رفتار خود نیز پیاده کنیم. این همه سیاه نمایی و تخریب یکدیگر آنهم در رقابتی درون خانوادگی بین کاندیداهایی که از نظر گرایش و توانایی تقریبا در یک سطح قرار دارند با آموزه های اخلاقی دین تناسب دارد؟

راه اندازی کانال های فیک در غیبت و جاماندگی پلیس فشل فتا یا حرف روی زبان ها انداختن و بزرگ نمایی از نقاط ضعف و از همه بدتر ایراد تهمت مالی و اخلاقی و ی نسبت به رقبایی که تا همین چند ماه پیش در فضایی دوستانه با هم یا با اطرافیان هم فالوده می خوردند مایه تمسخر مردم و بی اعتمادی به نیروهای منتسب به انقلاب است. این انتخابات لامصب می آید و می رود، صندلی قدرت و عواید حاصله هم به عده ای می رسد یا نمی رسد؛ اما انقلاب اسلامی و آرمان شهدا و اهداف دین مستم حضور نیروهایی پاک و سالم و متدین است که اعتبارشان را جز در راه اعتلای جامعه و تحقق منویات الهی خرج نمی کنند. 

کاری نکنیم که مردم بعد از انتخابات دیگر به صداقت و تعهد و دلسوزی ما اعتماد نکنند.

آقایان اهل علم! شما که باید به مردم درس اخلاق بدهید؛ مواظب باشید خودتان یک طرف دعواها و سیاه بازی ها نباشید.

حواشی تلخ انتخابات، شاهد مثال غربت دین و انقلاب دینی است. بیخود که نگفته اند والعاقبة للمتقین. برای عاقبت به خیری خود هم دعا کنیم هم تلاش. 

رقابت های انتخاباتی، نبرد بین دو جبهه حق و باطل نیست؛ رحماء بینهم را از یاد نبریم.


کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقی‌ست

 

برخلاف تصور و القای بعضی از رسانه ها درباره خطبه اخیر مقام معظم رهبری در 27 دی 98 که محتوای آن را معمولی و فاقد پیامی نو و نکته ای بکر می دانستند، حوادث این روزهای منطقه، معامله موهوم قرن، ایستادگی مردم در کرانه باختری و غزه، عزم گروه های جهادی فلسطین حتی محمود عباس و دولت خودگردان برای تقابل با زیاده خواهان، آماده باش ارتش رژیم غاصب، شهادت طلبی جوانان مسلح و عملیات متهورانه و مومنانه آنان در راه آزادی قدس شریف و . شواهدی است که نشان می دهد یک عبارت از بیانات مقام معظم رهبری در خطبه مذکور از ظرافت، برجستگی و اهمیت خاصی برخوردار بوده است. جایی که رهبر فرزانه انقلاب در توصیف سپاه قدس، در حالی که شهرت آن جنگ با داعش و صهیونیسم در عراق و سوریه و لبنان است، نام غزه و فلسطین را به عنوان صحنه حضور این نیروی سرافراز بیان می نماید:

"میهن عزیز ما یک بخش مهمّی از امنیّتش محصول کار همین جوانان مؤمنی است که در زیر فرماندهی سردار شهید عزیزمان سالها کار کردند، تلاش کردند؛ اینها امنیّت‌آورند، برای کشور هم اینها امنیّت می‌آورند؛ بله، به کمک فلسطین و غزّه و دیگر مناطقی که به وجود آنها نیاز هست میروند امّا برای کشور خودمان امنیّت ایجاد میکنند. "

به حول و قوه الهی کمترین خون بهای حاج قاسم سلیمانی، اخراج آمریکا و اذنابش از منطقه خواهد بود. 


See the source image

 

شهید سید مجتبی هاشمی، خودش را مبلّغ نماز می دانست. قبل از انقلاب وقتی اذان می شد، در هر مکانی که بود، بی توجه به نگاه پرسش گر مردم می ایستاد و با صدای بلند اذان می گفت.

با تأکیدهای سید، رزمندگان جبهه فدائیان اسلام در ذوالفقاریه آبادان، حتماً نمازها را در اول وقت و به جماعت می خواندند.

رسم دیگری که سید مجتبی در میان نیروهای خود به یادگار گذاشت این بود که قبل از هر عملیات و حمله ای، همه با هم بایستند و نماز بخوانند. همین روش تربیتی او بود که باعث شد حتی بعد از شهادتش و حتی در سال های بعد از اتمام جنگ، رزمنده های کوی ذوالفقاریه قبل از دست زدن به هر کار مهم و سرنوشت سازی در زندگی شخصی خود، به نماز می ایستادند.

به روایت همرزمان شهید هاشمی، پایگاه مجازی خاطرات سید مجتبی هاشمی


See the source image

 

". نمی‌دانم این را بگویم یا نه برخی نامزدها گاهی رایشان به شش می‌رسد یک رای دیگر می‌خواهند که صلاحیتشان احراز شود. برخی آقایان دوباره درخواست می‌کنند یا با آقایان م می‌کنند که اگر این مشکلات هست این حسن‌ها هم هست و در جهت حل مساله رایزنی می‌کنند. اما فراتر از این نه. شاید نسبت به دو نفر که اگر اسم ببرم برای شما خیلی مهم است این کار با وساطت دبیر شورای نگهبان، انجام شد، یعنی اگر بر همان روال سابق بود رای لازم را نداشت، اما دبیر شواری نگهبان گفت من هم شناخت دارم از اینها، می‌دانم که می‌توانند مفید باشند و با یکی، دو نفر صحبت کردند که رای نداشتند، آنها هم آمدند رای مثبت خودشان را اعلام کردند

 می‌توانید نام ببرید؟

می‌ترسم در کشور زله شود.

 ولی به نظرم اشکالی ندارد به‌ویژه که نگاه مثبت دبیر شورای نگهبان را نسبت به این دو نفر نشان می‌دهد.

یکی آقای ."

 

کدخدایی، رومه شرق، 5 مرداد 92

گفتنی است باقری لنکرانی، منوچهر متکی، سعیدی کیا، دکتر زاهدی و . از جمله ردصلاحیت شدگان انتخابات ریاست جمهوری هستند که بنا بر کارشناسی فقهای شورای نگهبان صلاحیت از نظر دیانت، مدیریت، التزام به اسلام و انقلاب و ولایت بالاتر از آنان تشخیص داده شد.


See the source image

 

یکجا نشینی، قانع بودن به وضع موجود، بی حالی و گوشه گیری، فقدان انگیزه برای رشد و پیشرفت، ترس از شروع کار جدید، خجالت از بیان موضع حق و . نتیجه ای جز عقب ماندگی کشور و توقف در حرکت انقلاب اسلامی ندارد. آب را هم که می دانید اگر یک جا بماند، می گندد.

"محافظه‌کاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همه‌ی زمینه‌های فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است.۱۳۷۹/۱۲/۲۲"1

می خواهید به جایی برسید، بلندپرواز باشید و از فکرهای بزرگ و همت بلند، نهراسید. دشمن زمانی می تواند انقلاب اسلامی و میهن عزیزمان را به قهقرا بکشاند که مبتلا به خمودگی و بی حالی شده و درست مثل جماعت معتاد یا الکلی، به خورد و خواب و مصرف گرایی عادت نماییم.  

1. مقام معظم رهبری


این که عضو معلوم الحال شورای اسلامی! شهر با چه انگیزه و نیتی نسبت به دسته روی کارکنان بلدیه (آنهم با وجود شهرداری که خودش در روی کار آوردن او و تیمش سهم بسزایی داشت) واکنش نشان داده به من مربوط نیست. مردم مدت هاست که ماهیت این جریان فرصت طلب را به خوبی شناخته اند؛ اما

راقم این سطور در دهه محرم امسال پس از دسته روی کارکنان اداره دادگستری طی یادداشتی با استناد به فتوای مقام معظم رهبری و حکم عقل، عدم جواز برگزاری مراسم عزاداری در ساعات اداری که منجر به اختلال در امور جاری و زحمت برای ارباب رجوع شود را متذکر گردید.

متاسفانه چند روز بعد از انتشار این یادداشت به رغم استناد به فتوای صریح رهبر معظم، شاهد دسته روی کارکنان شهرداری در ساعات اداری بودیم که البته برخلاف روال مرسوم دستجات عزاداری به جای حرکت به سمت امامزاده ها، دفتر امام جمعه را مقصد خود قرار دادند و با کمال تأسف به جای تذکر شرعی و امر به معروف و نهی از منکر امام جمعه که به نیابت از ولی فقیه، متولی امور بر زمین مانده جامعه اسلامی است، پیام تشکر وی خطاب به شهرداری در سطح رسانه ها منتشر گردید!!

دسته روی اخیر کارکنان شهرداری به مناسبت ایام فاطمیه در ساعات اداری هم به یقین مجوز شرعی ندارد؛ اما استفاده از امکانات عمومی در دوره شهردار اسبق در راستای تبلیغات انتخاباتی و خبرسازی های پیاپی و قهرمان سازی نمایشی و مستمر از حضور شهردار در ایستگاه صلواتی در حال پخش چای، یا بریدن شاخه درخت یا خاموش کردن آتش با ظرف چهارلیتری و خالی کردن سیلاب با پیت حلبی و اختصاص هزینه برای اردوی مختلط در شیخ موسی و استخدام غیرقانونی بستگان خود و منتسبین چهره های ذی نفوذ و هاپولی کردن اموال در دلال بازی های فرهنگی و . نیز از مصادیق تخلف شرعی  و تضییع حقوق عمومی است که البته آن موقع به زعم منتقدین فعلی، بیت المال در حکم بیت الحال بود!

ضمنا خوب است پت و مت اصولگرا و ظاهرالصلاح هم به عقل منفصل خود یادآور شوند که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها وفات نیافته و به شهادت رسیده و در ادامه حذف واژه شهید از سطح معابر، لااقل ساحت دختر مظلوم نبی اکرم(ص) از شیطنت ها مصون نگاه داشته شود.

بعضی ها پیش از این نیز مدرسه امام خمینی را به اشتباه، شاپور خواندند، حجاب برتر را به اشتباه مورد حمله قرار دادند، نام شهدا را به اشتباه حذف کردند، بیرق سیدالشهدا را به اشتباه پایین کشیدند، دوچرخه سواری مختلط را به اشتباه ترویج نمودند، فتنه گران ضدانقلاب را به اشتباه پر و بال دادند و برای عکس پرسنلی به اشتباه وارد آتلیه بانوان شدند و .!


این مطلب را سال گذشته نوشتم و منتشر کردم؛ تکراری است، می دانم؛ اما حیفم آمد امسال در سالروز وفات بانوی فرهیخته و نازنین اسلام حضرت ام البنین دوباره منتشر نکنم:

 

 

مادر محمدرضا شفیعی عاشق فرزندش بود. یک بار پای او تیر و ترکشی خورده بود که باید قطع می شد. مادر نذر امام زمان کرد. گفت: من از دار دنیا دو عدد قالی دارم. یکی اش برای شما آقاجان، میبرم جمکران، پسرم را شفا بده. محمدرضا وقتی به بیمارستان رفت، دکتر معاینه اش کرد و گفت پایت که مشکلی ندارد. تعجب محمدرضا را که دید ادامه داد: به نظرم هر چه که هست زیر سر مادر توست!

محمدرضا هم وقتی در چنگال اسارت داشت آخرین لحظات عمرش را سپری می کرد به همرزمش سپرد: خبر شهادت مرا به مادرم برسانید تا چشم براهم نماند و عذاب نکشد.

پیکر سالم محمدرضا را شانزده هفده سال بعد، به قم آوردند. مادر بالای سر جنازه ای که سلامتش، مزدوران بعث را رسوا ساخته بود، ایستاد و لبخند زد. به رغم دلتنگی هایش اشک نریخت و گفت: فدای سر حسین.

 

 

مادر محمد معماریان، با دستان خودش پیکر نوجوانش را در قبر خواباند. دید درون دهان محمد پارچه ای قرار داده اند، نمی دانست برای چه. خواست برش دارد که فهمید فک و صورت محمد بدون این پارچه بهم ریخته است. داشت از قبر بیرون می آمد، پایش سر خورد. عده ای به گمانشان حالش از دیدن این صحنه ها خراب شده، زیر بغلش را گرفتند که تسکین بدهند. گفت: اجازه بدهید، تازه می خواهم برایتان صحبت کنم! ایستاد وسط جمعیت، داد سخن سر داد و مردم را برای حضور در جبهه و آمادگی برای شهادت در راه حسین، تشویق نمود.

 

 

مادر رضا سینایی، همسر شهید بود. عشقش را به پای فرزند می ریخت. شب خواب دید مردی سیاهپوش آمد و گفت خانه را مرتب کن، پسرت هم شهید شده. صبح همه جا را مرتب کرد. خبر را که آوردند کمی بهم ریخت؛ اما بعد به خودش مسلط شد و گفت: فدای سر آقا! می گفت: هیچ سوادی نداشتم؛ اما از آن پس قرآن را که باز می کردم می توانستم آیه ها را درست بخوانم.

 

 

استخوان های شهید کاکا را چند سال بعد آوردند. گوشه اتاق نشسته بودیم به وداع. همه روضه می خواندند. عمه شهید، مجلس را دست گرفته بود و با صدای بلند، نوحه و نجوا سر می داد. اول نمی گذاشتند مادر شهید داخل اتاق بیاید. گفت: قول می دهم گریه و زاری نکنم. یک گوشه نشست و بعد آرام آرام و مظلومانه خودش را کشید جلو و بالاخره زانویش را به تابوت چسباند. تا آخر هم سر حرفش ماند و هیچ نگفت.

 

 

حسن گرجی تنها پسر خانواده بود، خوشگل و خوش تیپ. صورتش هنوز سبز نشده بود. پیکرش که آمد، مادر صبر کرد تا روضه علی اکبر را بخوانند و بعد اشک ریخت.

 

 

حرف از شهدا بود و ایثار پدرها و مادرهایشان که در راه خدا صبر می کنند. مجلس که تمام شد پیرزنی آمد جلو و تشکر کرد. گفت: من مادر حسن جلیلیان هستم. پسرم سر به بدن نداشت. خبر را که شنیدم فقط گفتم: خدایا شکر، فدای اباعبدالله .

 

 

ننه علی نوزده سال بر مزار فرزند شهیدش در بهشت زهرای تهران بیتوته کرد. هر شب در آلونک حلبی که بر مزار فرزندش ساخته بود می نشست و با لهجه ترکی روضه می خواند. هیچ وقت هیچ کس نشنید که برای فرزندش گریه کند. روضه هایش برای غربت اباعبدالله و فرزندانش بود.

 

 

مادر عبدالصالح زارع، انس عجیبی با او داشت. ارتباط قلبی اش با فرزند، باور کردنی نبود. هر اتفاقی برای عبدالصالح می افتاد انگار به مادر الهام می شد. حتی اگر کیلومترها از هم فاصله داشتند مادر می فهمید الان برای فرزندش اتفاقی افتاده و زودتر از آن که کسی چیزی بگوید خبرش را بر زبان می آورد. آخرین تماس عبدالصالح از سوریه بود که به مادرش فهماند باید از او دل بکَند. مادر آهی کشید و گفت: راضی ام به رضای خدا. هدیه ای به محضر اباعبدالله.

 

 

اسم اصلی اش فاطمه بود؛ اما می گفت: مرا با این نام صدا نزنید، مبادا کودکان داغدار علی با شنیدن این اسم به یاد مادر افتاده و اندوهشان تازه شود. کاروان که به مدینه رسید، مانده بودند چگونه خبر شهادت چهار فرزندش را یکجا به او بدهند؛ اما ام البنین نگرانی دیگری داشت و خبری دیگر را جستجو می کرد.

گفتند: عباس رفت

 

 

عبدالله رفت

 

 

جعفر رفت

 

 

عثمان رفت

 

 

مادر، آهی کشید و گفت: فدای سر حسین .

 

 

13 جمادی الثانی، روز وفات مادر ایثار و ادب، تسلیت باد.


See the source image

 

خود واژه جمعه، از جمع و اجتماع می آید. اصل دور هم نشینی و با هم بودن و از حال هم با خبر بودن و صله رحم و اتحاد، یک رویه مطلوب و سبک خاص تربیتی و اجتماعی اسلام است.

روز جمعه را گفته اند از کار و فعالیت معمول، بهتر است که دست بکشید، عبادت کنید، به خود برسید و به دیگران سر بزنید.

را هم گفته اند که قرآن بخوانید و یاد اموات و از دست رفتگان را زنده کنید.

هر شبی مقدمه یک روز است. را اگر به یاد درگذشتگان باشیم، روز جمعه، در دید و بازدیدها و دورهمی های عبادی و خویشاوندی، قدر همدیگر را بیشتر خواهیم دانست. اینگونه، اجتماع زیباتری خواهیم داشت.

یاد مرگ، منشأ انزوا و انفعال نیست، مبدأ تقویت ارتباط با مردم و تحقق جامعه ای است که در آن بی اعتنا به کدورت ها، لحظات با هم بودن به یک ارزش و لذت جمعی تبدیل می شود.


مرد و درد

 

متن زیر سیری است واقعی بر اساس زندگی طلبه شهید ابوالقاسم بزاز از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت آایت الله مشکینی که برای سن جوان و نوجوان تهیه و تدوین شده است.                                سیدحمید مشتاقی نیا 6/7/83

1

تو حال خودش بود. زیر لب زمزمه می کرد. شب قدر بود؛ شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان. اطرافش پر از جمعیت بود. موقع پذیرایی که شد، یکی با بغل دستی اش حرف می زد. یکی می رفت و می آمد. یکی خانه را ورانداز می کرد خانه نگو عین قصر. اتاق ها تمیز و بزرگ. حمام، شوفاژ، کولر. آن موقع از این خانه ها کمتر پیدا می شد. لوسترهای بزرگ و زیبا. پرده های رنگارنگ. کلی هم وسایل تزیینی و قشنگ. این ها چشم خیلی ها را خیره می کرد.

صاحب خانه، فردی پول دار و خیّر بود. به خیلی از مساجد، فرش و قالی هدیه می داد. شب های احیا، مردم را دعوت می کرد. تا سحر دعا برگزار می کرد و اطعام می داد.

آن شب جمعیت بیشتری آمده بودند، از دور و نزدیک. جا تنگ شده بود. بعضی ها مجبور شده بودند دو زانو بنشینند. همیشه شب های بیست و یکم طور دیگری است. عزاداری تمام شده بود. حالا صاحب خانه می خواست از همه پذیرایی کند. دوست داشت بیشتر ثواب ببرد. صدای هق هق کسی ناگهان توجه همه را جلب کرد. صدا از ته مجلس بود. مردم کنجکاو بودند ببینند چه خبر است. جوانکی سر به پایین داشت و شانه هایش می لرزید.

رفیقش با آرنج زد به پهلوی او. آهسته گفت: قاسم! مراسم که تموم شده .» جوان، اشک هایش را پاک کرد. نگاهی به دوستش انداخت. هاله ای از غم در صورتش به وضوح دیده می شد. او عصبانی تر از آن بود که بتواند حرفی بزند. پا شد و با چهره ای درهم خانه را ترک کرد.

شب از نیمه گذشته بود. حالش دگرگون بود. بغضی که مدت ها گلویش را می فشرد با آن حرفی که از صاحب خانه شنید، ناگهان منفجر شد. درخیابان قدم می زد. سکوت شب به او آرامش داد. سر به آسمان بلند کرد و از عمق جان، آه کشید. نفس عمیقی کشید. خنکی هوا را در تمام رگ هایش حس کرد. صدا هنوز در گوشش شنیده می شد: غذا رو اول به این گدا گشنه های . بدین، برن»!

گرسنه بود اما گدا؟! نه. اصلا گرسنه هم نبود. غرورش اجازه نمی داد این طور تحقیر شود. پیش خودش تکرار کرد: گرسنه ی لاشخور؟!» باز چشمانش نمناک شد. دلش سوخت برای صاحبخانه. می خواست تا آخر عمر، منت کسی بر سرش نباشد. این طور زندگی کردن را دوست داشت. می خواست آزاد و سربلند باشد. او فقیر نبود. اگر هم بود گدا نبود. دوست داشت ساده زندگی کند مثل همه مردم. دوست داشت در رنج آنها شریک باشد.

از وقتی که به طور جدی، خود سازی را شروع کرد، همه اش مراقب رفتار خودش بود که یک وقت دست از پا خطا نکند. نقاشی را کنار گذاشت و چسبید به مطالعات مذهبی.

از بچگی، اسلام را دوست داشت. در همان سن و سال، امر به معروف می کرد. از چهار سالگی نماز می خواند. با همان سنش جلوی بی نمازها می ایستاد و دعوایشان می کرد. همه فامیل می گفتند: او بزرگ شود پیش نماز خواهد شد». شش سالش بود که علاقه زیاد به خواندن کتاب، او را به مدرسه کشاند. ساعت هایی که معلم در کلاس نبود و یا حوصله درس نداشت، قاسم برای بچه ها قصه های مذهبی تعریف می کرد. از همه کوچک تر بود. بچه ها بلندش می کردند و روی میز می گذاشتند و به حرف هایش گوش می دادند.

معلمش می گفت: این پسر در آینده، سخنران خوبی می شه» معدلش که بیست شد، اجازه دادند تا به کلاس دوم  برود.

بزرگتر که شد، شب های جمعه را با کمیل سر می کرد. صبح هم خودش را به بهشهر می رساند تا ندبه را پیش حاج آقا کوهستانی (از علما و عرفای بزرگ استان مازندران، متوفای 1352 ه . ش ) باشد و از صحبت های او استفاده کند. دبیرستان که رفت، جدیتش بیشتر شد. به هر قیمتی بود، غسل عایش را انجام می داد، حتی غسل های مستحبی را.

آن موقع، کمتر پیش می آمد که در خانه ها حمام بسازند. خانه ها آن ها هم همین طور بود. بعضی وقت ها می رفت مسجد آهنگرکلا و توی حوض بزرگ آن جا غسل می کرد. نیمه های شبی برای غسل، مجبور شد که به داخل چاه خانه شان برود. سطح آب در خیلی از مناطق شمال، بالاست و از سطح زمین با یکی دو سکو می شود به آب رسید. آن پایین، روی سکو ایستاده بود که متوجه شد کسی از اعضای خانواده برای برداشتن آب، سراغ طناب چاه آمده. مانده بود چه کند. خجالتش می آمد. آهسته صدا زد: من اینجام»

صدای نعره ای او را سر جایش میخکوب می کرد: آی جن . جن.»! همه ریختند بیرون.

بعضی مواقع هم برای غسل های مستحبی می رفت رودخانه حمزه کلا؛ آن هم توی سرمای زمستان. نه این که پول حمام نداشته باشد، نه. وضعشان خوب بود. خودش اینجوری دوست داشت.

خیلی احتیاط می کرد. از پول های شهبه ناک می ترسید. خیلی از ریزه کاری های مذهبی را انجام می داد. دفتری داشت که در آن حدیث می نوشت و حفظ می کرد. با قرآن مأنوس بود. نمازش را اول وقت می خواند. سعی می کرد  نماز شبش ترک نشود. به اندازه ای غذا می خورد که سیر نشود. بعضی وقت ها پای پدرش را می بوسید. این طوری می خواست روحش را بزرگ کند. دوست داشت به خدا نزدیک تر باشد. لباس هایش تمیز و مرتب، اما ساده بود. ساده بودن را دوست داشت. به مادرش می گفت که وسایل تزیینی نخرد. می گفت خیلی از مردم در هزینه های اولیه شان مانده اند. دوست داشت رنج فقرا را بچشد. یک بار در مدرسه، همکلاشی اش را دید که به خاطر پاره بودن کفشش از سرما می لرزد. چکمه اش را در آورد و به او داد و خودش با گالش پاره او به منزل رفت. مادرش دیگر به این خلق و خو عادت کرده بود. درآن محیط ضد دینی کمتر می شد چنین جوانی را دید. او با همکلاسی هایش فرق داشت، چه در دبستان رحمانی و چه در دبیرستان شاهپور. (نام فعلی آن، دبیرستان امام خمینی(ره) است.)

خودش از روی عمد که گناه نمی کرد هیچ، از محیطی که در آن گناه بود هم فرار می کرد. وضع نابسامان مدرسه، او را آزار می داد. بعضی بچه ها خیلی بی قید و بند بودند. کسی همه به کارشان کار نداشت. آخرش مجبور شد از دبیرستان روزانه به دبیرستان شبانه برود. آن جا هم وضع بهتری نداشت. پسرها با دخترها با هم مخلوط بودند. سن و سال خودش را درک می کرد. مراقب خودش بود که دچار غفلت نشود. حتی غذاهایی که ممکن بود قوه ی را تحریک کند استفاده نمی کرد. یک بار که شهوت خیلی به او فشار آورده بود پیش یکی از دوستان با ایمانش رفت. او هرچه ذکر و دعا بلد بود به قاسم یاد داد. فردای آن روز، قاسم را دید که انگشتانش زخمی است. گفت: رفته بودم حمام هرچه دعا خواندم اثری نداشت. نمی توانستم فشار را تحمل کنم . دلم هم نمی آمد گناه کنم. تیغی آن جا بود. برداشتم و زدم به انگشتانم.» می خندید. می گفت: درد باعث شد که حال گناه از بین برود.» با خودش رودربایستی نداشت. در فضای مسموم قبل از انقلاب، خودش را این طور ساخته بود.

خوشگل و خوش تیپ بود؛ ولی زیباییش او را به گناه نکشاند. عصرها با رفقایش راه می افتاد و می رفت مسجد. پشت سر حاج آقا حسینی (آیت الله سید ابوالحسن حسینی، امام جماعت مسجد خاتم الاوصیا، متوفای 1376 ه . ش) می ایستاد به نماز. حاج آقا هم خیلی به او علاقه داشت. گاهی به شوخی صدایش می زد: قِشنگه ریکا» (به لهجه ی مازندرانی به معنای پسر زیباست.)

یک روز غروب که به مسجد می رفت، چند تا دختر دبیرستانی از کنارش رد شدند. سرش پایین بود. زیبایی چهره اش از طرفی و ظاهر مذهبی او از یک طرف، دخترها را وسوسه کرد تا اذیتش کنند و کمی هم خوش به حالشان شود! یکی شان که ضایع تر بود، دست برد توی مو های فر دارش. ابروهایش را تکان داد. عشوه ای آمد و چیزی گفت.  یکی دیگر هم پشت سرش. نیش شان باز شد. قاسم، تیکه های آن ها را که شنید به خودش لرزید. نمی توانست باور کند چند تا جوان به همین راحتی گناه می کنند. این صحنه برایش غیرقابل تحمل بود. هرچه به خودش فشار آورد نتوانست. از ناراحتی، سرش را تکان داد. حالت تهوع داشت. به زمین افتاد. بیچاره دخترک ها، کلی به پُزشان بر خورد. تا الان نشده بود به کسی متلک بگویند و طرف، بالا بیاورد!

تقیّد او به رعایت نکات شرعی، مورد توجه بسیاری از نیروهای مذهبی قرار گرفت. جوان های مذهبی با او دوست می شدند. آن موقع برخی از اشخاص افراطی هم بودند که همه، آن ها را خشکه مقدس می نامیدند. طرز فکرشان در مورد دین، طور دیگری بود. خیلی از جوان هایی که به مذهب گرایش داشتند را به سمت خود جلب می کردند؛ ولی هرچه تلاش کردند، نتوانستند قاسم و دوستانش را جذب کنند. قاسم این نوع اسلام را قبول نداشت. او با انزوا طلبی، مخالف بود، از اسلام یکجانشین، اسلام پاستوریزه، اسلام آسه برو آسه بیا، اسلامی که تحرک و پویایی در آن نباشد بیزار بود. او طرفدار اسلام انقلابی بود. اسلامی را می خواست که بعدها تبلور آن را در شخصیت امام خمینی دید و عاشقش شد.

در دبیرستان، او فقط یک نوجوان مذهبی نبود. حالا او انقلابی شده بود. احساس می کرد که برای جامعه،  باید کاری بکند. نمی تواند دست روی دست بگذارد و ببیند فضای جامعه از اسلام و خدا فاصله می گیرد. ظلم و بی عدالتی برایش قابل هضم نبود. زنگ تفریح که می شد، بچه ها را دور خودش جمع می کرد و از شاه بد می گفت. می گفت: بچه ها این شاه به درد کشور نمی خوره. همش به فکر خودشه. حرف هم که بزنین، کارتون تمومه. خودش توی کاخ نشسته ولی روستاهای شما جاده نداره. اون قدر باید درس بخونید تا به جایی برسید و مملکت رو اصلاح کنید . باید شاه و دار و دسته اش رو کنار زد.»

این حرف ها یواش یواش کار دستش می داد. چند تا از معلم  هایش بهایی بودند. دست از پا خطا می کردند، قاسم جلوی شان سبز می شد. چند بار از کلاس، محرومش کردند.  یک روز که به خانه آمد،  سر و صورتش کبود بود. مادر طاقت نیاورد. فردایش رفت مدرسه پیش مدیر.

ناظم هم آمده بود. می گفت: خانم! هر چی نصیحتش می کنیم گوشش بدهکار نیست. حرفای بودار می زنه. با معلم های بهایی هم درگیر می شه. دیگه چاره ای جز تنبیه نبود.» مدیر هم وقتی همه رفتند گفت: رییس فرهنگ که خودش بهاییه؛ دیگه از ما چه انتظاری دارید؟»

قاسم دید مدرسه شبانه و روزانه فرقی با هم ندارند. بنای سیستم آموزشی بر این است که بچه های مردم را لاابالی بار بیاورد. جوان لاابالی و بی قید و بند و خوشگذران دیگری کاری به کار حاکمان ندارد. دلش ببه فساد خوش است و زیر بار هر زور و زورگویی کمر خم می کند. تا این که یک روز، یکی از معلم ها شروع کرد به دفاع از نظریه داروین. بعدش به ت، بد و بیراه گفت. می گفت حجاب را ها از خودشان در آورده اند و .

قاسم طبق معمول، سکوت نکرد. احساس تکلیفش گل کرده بود. شمرده و منطقی جوابش را داد. معلم کم آورده بود و احساس کرد جلوی شاگردانش توسط یک جوان مذهبی محاکمه شده است.  پسر عموی معلم شان رییس ساواک بود. فردایش آمدند سراغ دوستان قاسم و شروع کردند به پرس و جو. قاسم اوضاع را که دید، فهمید نقشه ای برایش کشیده اند. فرار کرد به مشهد. به خانواده اش توضیحی نداد. فقط گفت: وضع فرهنگی مدرسه خرابه، می خوام ترک تحصیل کنم.»

مشهد که بود، حسابی فکر کرد. شب ها می رفت حرم، گوشه ای می نشست  و نگاهش را به ضریح، گره می زد. یک شب گره کارش باز شد. احساس کرد که دیگر راهش را پیدا کرده است. تصمیمش را گرفت. ته دلش احساس رضایت داشت.


معلمان در تعمیق دشمن‌شناسی دانش‌آموزان به رسالت خود عمل کنند

 

بالاخره دکتر علی کریمی فیروزجایی هم به رغم اعمال فشار از ما بهتران، توسط شورای نگهبان تأیید شد و با حضور او شوری وصف ناپذیر در فضای رقابتی انتخابات مجلس شهرستان بابل پدید آمد.

این اتفاق خوب و امید بخش را به طبقات محروم و پابرهنگان و حاشیه نشینان و مستضعفان و ولی نعمتان حقیقی انقلاب تبریک عرض می کنم.

رقیب اصلی علی کریمی در انتخابات پیش رو، هیچ یک از نامزدهای موجود نیستند. رقیب اصلی او قبیله هزار فامیل، اختاپوس چنبره زده بر کانون های قدرت و ثروت، مثلث زر و زور و تزویر، پدرخوانده های منفعت طلب و تمامیت خواه، اژدهای هفت سر رانت و بی عدالتی و . است.

علی کریمی فیروزجایی برخاسته از متن بی آلایش جامعه است و صدای حنجره پرسوز لایه های ضعیف اجتماع همواره با گوش جان او عجین بوده است. این یادگار خاندان ایثار و شهادت که اکنون برای عرض ارادت و شکرانه توفیق حضور، به پا پوس سلطان سریر ارتضا شتافته باید همواره بر عهد قلبی خویش با صاحبان اصلی انقلاب خمینی استوار مانده و به یاد داشته باشد که وکیل مردم بودن، شهامت و اخلاص و از خودگذشتی فراوانی را طلب می کند. اگر قرار است فریاد محرومان و صدای حق طلب فراموش شدگان جامعه باشد باز هم باید پذیرای تیرهای زهرآلود بدخواهان و قیّم مآبان خودنظام پندار قرار گرفته و در این راه سخت و جان سوز جز به لبیک ندای امام حق و نغمه شیرین فزت و رب الکعبه دلخوش نباشد که آخرین منزل طریقت ایمان و عدالت، وصال سرخ با معبود است؛ انشاءالله.


غیر اخلاقی ترین نوع توریسم در جهان

 

در جزیره دومینیکن جایی که سواحل سفید و زیبا با درختان نخل آن را احاطه کرده است، گردشگری منبع نخست اقتصاد است و تعداد توریست ها سالانه به شش میلیون تن می رسد. آنچه اغلب در این جزیره دیده می شود، مردان میانسالی اند که ظهرها مشروب می خورند و منتظرند تا شب فرا برسد و تمایلات منحرف خود را اشباع کنند. آنها در این جزیره می توانند به خانواده های فقیر پول بپردازند تا با کودکان شان در ازای پول رابطه جنسی انجام دهند. در این جزیره رانندگان، تاکسی ها، موتورسیکلت ها و وسایل نقلیه عمومی کودکان را برای توریست ها می برند تا با آنها رابطه جنسی برقرار کنند و برای چنین خوش خدمتی ای پول دریافت کنند.

 

متن کامل:

http://tabnakbato.ir/fa/news/170277/%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B9-%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86


در آستانه بازنشستگی حجت الاسلام شکریان رییس سازمان تبلیغات اسلامی استان مازندران، رایزنی ها برای تعیین جانشین وی شدت گرفته است. طمع کانون های قدرت و قبیله هزار فامیل نیز تحریک شده و با ایجاد فشار و مطالبات تصنعی به دنبال تصاحب این کرسی و به کارگیری امکانات سازمان مذکور در راستای منافع طیفی خاص هستند.

امیدوارم حجت الاسلام قمی برخلاف حجت الاسلام علی اکبری که در ابتدا کارش را با رویکردی انقلابی آغاز کرد و مدتی بعد به روزمرگی دچار شد و در تارهای عنکبوتی صاحبان نفوذ گرفتار آمد، محوریت انقلاب را فراتر از منافع کانون های قدرت دانسته و اهمیت مقوله فرهنگ را بدون نگرش های جناحی و حزبی در راستای تقویت مبانی اسلام و نظام اسلامی سرلوحه تصمیم خود قرار دهد.


See the source image

 

یک شنبه ها بود به نظرم؛ شما یادتان هست؟ آن موقع که فقط دو شبکه در سیما داشتیم و همه برنامه هایش را با دقت نگاه می کردیم. برنامه پر مخاطبی بود به نام دیدنی ها، یک شنبه شب ها پخش می شد؛ انگار فقط تابستان ها.

بگذریم.

یک شب جلال مقامی که مجری برنامه بود پیرمردی را به عنوان مهمان برنامه معرفی کرد و با او به گفت و گو نشست. پیرمرد سر حال و بشّاش بود. انگار نه انگار سن و سالی از او گذشته است. دفترچه بیمه اش را در آورد و نشان داد، سفید سفید بود. اهل نرمش و ورزش بود و هر روز منظم و مرتّب ساعتی را به این کار اختصاص می داد. حرفی زد که تا مدت ها سر زبان ها افتاده بود. می گفت: پیشنهاد می کنم به جای بیمارستان، ورزشگاه بسازید، دفترچه های درمانی مردم سفید می ماند .

آن موقع بچه بودم و این عبارت در ذهنم نقش بست. بعدها دیدم محققان علم پزشکی هم می گویند هر کس به وسیله ورزش و غذای مناسب و مقوی، بدن سالم تری داشته باشد در برابر میکروب ها و ویروس ها هم مقاومت بیشتری داشته و دیرتر بیمار می شود. آدم های ضعیف بیشتر در معرض ابتلا به بیماری ها قرار دارند و .

کشور قوی هم همین ویژگی را دارد. کشوری که در اقتصاد و صنعت و کشاورزی و فرهنگ و دانش و درمان و تسلیحات و . قدرتمند و خودکفا باشد در برابر دشمنان از آسیب پذیری کمتری برخوردار خواهد بود. " وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ" را برای همین گفته اند. همه میدان ها عرصه هجوم و بدخواهی دشمنان است و در همه عرصه ها و زمینه ها باید به قوت و اقتدار رسید.


gkqb_799514f8-35b5-4d37-86d1-9381860e7997.jpg

 

شنیده ام حجت الاسلام ابراهیم برارپور از نامزدهای این دوره انتخابات مجلس شهرستان بابل و دانش آموخته حوزه و دانشگاه، همه رقبا را به مناظره درباره مسائل مهم کشور و امور مرتبط با مجلس در عرصه های اقتصاد و فرهنگ و ت نموده است.

بی تردید مناظره و بحث و بررسی کارشناسانه یکی از بهترین راه های تشخیص نامزد اصلح برای مردم خواهد بود.

باید دید کسی شهامت استقبال از این پیشنهاد را دارد یا نه.

فراموش نکنیم متأسفانه یکی از دردهای تأثیرگذار کشور که باعث عقب ماندگی در بعضی امور شده عدم تخصص و اشراف بسیاری از نمایندگان نسبت به مباحث اصلی مملکت است.

برگزاری کرسی های آزاد اندیشی و مناظره، شفاف ترین و کارآمدترین راه برای ظهور و بروز منویات و داشته ها و توانایی های نمایندگان احتمالی مجلس به شمار می آید.


 

مرد و درد

 

متن زیر سیری است واقعی بر اساس زندگی طلبه شهید ابوالقاسم بزاز از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت آایت الله مشکینی که برای سن جوان و نوجوان تهیه و تدوین شده است.                                سیدحمید مشتاقی نیا 6/7/83

 

 

3

روی خاک نشست. زانوهایش را بغل زد و به چشمان او خیره شد. دوست داشت بپرد و او را آغوش بگیرد و مثل آن روزها آن قدر فشارش دهد تا صدای استخوان هایش را بشنود. می خواست ببوسدش؛ اما می ترسید. می ترسید این بار دیگر تحویلش نگیرد. نگران بود که نکند دیگر حتی نیم نگاهی هم به او نیندازد. مرد، مشتی خاک را در دستش فشرد. خاک از لای انگشتانش بیرون زد. مشتش را بالا برد و بازش کرد. با فوتی محکم خاک ها را در هوا پاشید. فوتش هم داغ بود، مثل صورتش که گُر گرفته بود. خودش این را به خوبی حس می کرد. مرد، رویش را برگرداند تا شاید او متوجه خیسی چشمانش نشود. پیش از این بارها او را بغل زده بود، سر بر روی شانه هایش می گذاشت و می گریست؛ اما حالا دوست نداشت او حتی اشک هایش را هم ببیند. عمامه اش را در آورد و روی خاک گذاشت. موهایش به پوست سر چسیبده بود. آن ها را با دست نوازشی کرد و چشم به آسمان دوخت. دوست داشتن آسمان را هم از او  یاد گرفته بود. هم آبی زلالش و هم تیرگی ابرهایش را دوست می داشت. همه چیز را از او یاد گرفته بود. حتی طلبه شدنش را. در ایلام بود که با او آشنا شد. ساواک ایلام را که می خواستند بگیرند، او را دیده بود که پیشاپیش بقیه حرکت می کرد و زودتر از همه وارد ساختمان شد. همان وقت بود که مجذوبش شد. بعدها که فهمید او به کردستان رفته، راه افتاد و خودش را به او رساند. سنندج آن موقع دست کومله ها بود. آن ها به کسی رحم نمی کردند. اگر پاسداری را می دیدند، حمله می کردند. یک بار راننده ای که برای پاسدارها غذا می آورد را گرفتند و یک چشم و یک دست و یک پایش را جدا کردند. خیلی ها اسم سنندج را که می شنیدند مو برتنشان سیخ می شد؛ اما شنید که او خودش داوطلب شده و با هفت هشت تا از بچه های مازندران آمده به سنندج. مرد این را می دانست. می دانست که او از آن طلبه های پردل و جرات است. شنیده بود او از هواپیما که پیاده شد وصیت نامه اش را هم داد به دوستانش. می دانست که دیگر بازگشتی در کار نیست. به او گفتند تو متاهل هستی، نباید در کردستان بمانی.» اما او ذوق و شوقش از مجردها هم بیشتر بود. آن قدر اصرار کرد تا با ماندنش موافقت کردند. قبل از اعزام، اسم پنجاه شصت نفر از فقرا را داد دست دوستانش. حتی آن پیرمرد کاروانسرای مستعد را هم فراموش نکرده بود.

سفارش های لازم را کرد. خانواده را به خدا سپرد و رفت کردستان. به دوستانش نماز میت یاد می داد و می گفت: هر کی شهید شد براش بخونیم.» اما خودش می دانست که آنجا فقط منتظر او هستند.

مرد خودش را روی خاک جا به جا کرد. نفسی  از سینه بیرون داد. یادش آمد شب آخر را که به او گفته بود: تو واسه چی اینجا اومدی؟  حیف نیست؟» او، که از این نصیخت ها خسته شده بود این بار با ناراحتی نگاهی کرد و زیر لب خواند: لقاء الله عند الملیک المقتدر.» مرد چند بار این جمله را در دهانش مزمزه کرد. تنش لرزید. آخرش هم ته دلش شنید که انگار یکی می گفت: انا لله و انا الیه راجعون.

مرد اشک  چشمانش را با آستین پاک کرد. به درختی تکیه داد و باز به فکر فرو رفت. دوست نداشت خاطراتش را به همین راحتی فراموش کند. او با این خاطرات زندگی می کرد. همین خاطرات او را از غرب تا شمال کشانده بود. یادش آمد آن موقع بچه های قدیمی تر خیلی از او تعریف می کردند. می گفتند او با آقای ناطق در کمیته ی استقبال از امام بود. بعد هم شد جزو محافظین مخصوص امام. اما با آن سوابقی که داشت هیچ مسئولیتی را قبول نکرد. آمد و شد عضو ساده سپاه بابل. فکر می کرد این طوری بهتر می تواند به انقلاب خدمت  کند. هم مسئول فرهنگی بود و هم گزینش. می گفتند خیلی سختگیر است. دوست داشت فقط بچه های مخلص انقلاب بتوانند لباس سپاه را تن کنند.

خودش مثل بقیه، نگهبانی می داد. لباس های سبز سپاه را می پوشید. عمامه را سر می گذاشت و اسلحه را محکم  به دست می گرفت و قدم می زد. این طور مواقع، خیلی جدی بود. تمام اصول انظباطی را رعایت می کرد. هر چند قدم که بر می داشت، بر می گشت و پشت سرش را می پایید.

یک شب در سنندج از خاطرات همراهی اش با امام تعریف می کرد. شب هایی که به عنوان محافظ، پشت بام خانه امام قدم می زد و زیر چشمی، امام را تماشا می کرد.  پیرمرد را می دید که به راحتی و با آرامش، وسط حیاط، روی تخت می خوابد. نیمه های شب بلند می شود و نماز می خواند. او این ها را که تعریف می کرد، گریه اش می گرفت. می گفت: امام فرشته است. ما نگران جان امام بودیم؛ اما خودش بیخیال می خوابید. انگار نه انگار که این همه دشمن داره.»

چند بار رفته بود نزدیک امام. می خواست دست ایشان را ببوسد؛ اما ابهت نگاه امام باعث شد که دست و پایش را گم کند و اصلا یادش برود که برای چه جلو رفته است.

او به خاطر شکستگی قفسه ی سینه اش دیگر نتوانسته بود به محافظت از امام ادامه دهد و این موضوع، از تلخ ترین خاطرات زندگی او بود.

پایش را که به سنندج گذاشت، روحیه ی بچه ها را هم عوض کرد. با همه شوخی می کرد. می گفت و می خندید. به موقعش هم، همه را جمع می کرد و با کمیل و ندبه و توسل، اشکشان را در می آورد. روزها لباس کردی می پوشید و می رفت داخل دکه ای که مقابل سپاه سنندج کاشته بودند. آن جا می نشست و با مردم صبحت می کرد. از اسلام و انقلاب می گفت و سوال های آنان را جواب می داد. حقیقت آمریکا و اسراییل را افشا می کرد. خیلی وقت می گذاشت و با ضد انقلاب ها سر و کله می زد. خیلی از جوان های کُرد از رفتار او خوششان می آمد. می گفتند: کومله ها شما را خون خوار می دونن؛ اما شما به راحتی با ما صحبت می کنین و می خندین.»

ضد انقلاب این چیز ها را می دانست. جاسوس ها این اخبار را به کومله ها می رساندند.

او مردم سنندج را خیلی دوست داشت. می گفت: کُردها آدم های پاکی هستن. دشمن روی ذهن این ها کار کرده.» روزش را این طور می گذراند. شب ها، همه که می خوابیدند، او تازه بر می خاست و خلوت می کرد. می رفت گوشه ای و نماز می خواند. بعد، طوری که نگاهش به آسمان بیفتد، قرآن کوچکش را از جیب پیراهن در می آورد و زمزمه ای شیرین، سر می داد. می گفت: این قرآن، خیلی شب ها تو بیابان ها تنها همراه من بوده است.» قرآن را می بوسید و بر سرش می گذاشت. طوری مناجات می کرد که انگار، روزهای آخرش را می گذراند. اصلا آمده بود برای آن که دیگر بر نگردد. در شهر، احساس غربت داشت؛ اما در خط مقدم پیش رزمنده های سپاه و کرد های وفادار انقلاب، احساس خوبی داشت. آرزویش این بود که همه چیزش را برای اسلام بدهد. یک بار قرار بود با یک جیپ ارتشی به اطراف شهر بروند. چون احتمال داشت ضد انقلاب به آن ها حمله کند، لازم بود یک نفر آماده فداکاری باشد و برای اینکه بقیه سالم بمانند، زود خودش را روی او بیندازد. سر این موضوع، دعوایشان شد. همه داوطلب بودند. آخرش کار به قرعه کشید. اسم او بیرون آمد. نیشخندی زد. بقیه از این که باز هم پیروزی او را می دیدند، حسودی شان می شد! وقتی برگشتند، به سرشان زد کاغذها را باز کنند. روی همه شان اسم او نوشته شده بود!

اوایل انقلاب، دو طرز فکر در طلبه ها وجود داشت. عده ای می گفتند که باید بچسبیم به درس و بحث. عده ای هم معتقد بودند که با شرایطی که نظام دارد باید با چنگ و دندان از انقلاب دفاع کرد. او از  دسته ی دوم بود . آن موقع، حتی بعضی از انقلابی ها هم می گفتند: ها ترسو هستند.» اما وقتی او را می دیدند که بی پروا، پا به سنندج گذاشت، حرف شان را پس گرفتند. می دانستند هرکس به کردستان برود، دیگر معلوم نیست که سالم برگردد.

رفتارش برای همه جالب بود. با تمام مشغله ای که داشت، ریز ترین مسائل اطرافش را زیر نظر داشت. هرچه می خواست بخرد، جنس ایرانی اش را انتخاب می کرد. به دوستانش هم سفارش می کرد که باید از اقتصاد کشورمان حمایت کنیم.» در منزل هم این گونه بود. به خانواده اش خیلی توجه می کرد. با بچه ها کشتی می گرفت تا روحیه شان به خاطر دوری او خراب نشود. در اوج گرفتاری هایش روی تربیت بچه ها حساسیت نشان می داد. به همسرش سپرده بود که  نگذارد بچه ها برای بازی، خانه همسایه هایی بروند که زیاد به مسائل دینی پایبند نیستند.

*****

باد که وزید، چند تا از برگ ها، چرخی زدند و روی پاهای مرد افتادند. مرد، برگی را برداشت و جلوی صورتش برد. بوی پاییز می داد. احساس کرد سردش شده. عبایش را دورش پیچید. یاد آن زمستان یخ زده سنندج افتاد. چند سالی از آن حادثه تلخ می گذشت. اما مرد همه چیز را خوب به یاد می آورد.

آن روز صبح، روی تختش نشسته بود و همان طور که ریش های کم پشتش را شانه می کرد، به آینده خود می اندیشید. دوست رو حانی اش به او گفته بود که برای آینده اش باید برنامه داشته باشد. راست می گفت. شاید از این مهلکه، جان سالم به در ببرد، آن موقع چه؟

جوان بود و با استعداد، از آن بچه های پرکار ایلام بود. برای انقلاب زحمت کشیده بود. حالا هم به خاطر دوست اش به سنندج آمده بود. دوستی که برایش الگویی از یک جوان متدین و انقلابی بود. حالا همین دوستش از او خواسته بود تا برای آینده زندگی اش تصمیمی بگیرد. ته دلش می خواست اگر زنده ماند، همراه او به مازندران برود. فکر می کرد کنار او بهتر می تواند دینش را بشناسد.

از جایش بلند شد. خواست برود آینه را از جیب اورکتش در بیاورد که صدایی مهیب او را سر جایش میخکوب کرد. شیشه های ساختمان به شدت می لرزید. صدا برایش آشنا بود. فهمید که به مقر، حمله شده. ته دلش شور می زد. اسلحه را برداشت و به طرف پنجره رفت. از آن بالا کلی از نیروهای ضدانقلاب را دید که از چند طرف، در حالی که دست هایشان را به نشانه خوشحالی تکان می دادند، به سرعت می دوند و از اطراف سپاه دور می شوند. جوان معطل نکرد. اسلحه را از ضامن خارج کرد. سریع دوید و خودش را به محوطه رساند. دکه تبلیغات را دید که منهدم شده بود. گوشه و کنار، خون و تکه های استخوان، پخش شده بود. بچه های دیگر هم خودشان را رساندند و زود بر اوضاع، مسلط شدند. گویا چند نفر مجروح و یکی دو تا هم شهید شده بودند.

یکی از بچه ها آمبولانس را روشن کرد تا مجروحان و شهدا را سریع به عقب برساند.

جوان در همان حال که مراقب اوضاع بود، از یکی پرسید که چه خبر شده؟» آن پاسدار سرش را تکان داد و با حالتی پریشان  که نشان می داد حادثه را با چشمان خودش دیده، توضیح داد که ضد انقلاب ها دست یکی از کودکان کُرد، جعبه ای شیرینی داده بودند تا به بهانه جشن بدهد دست پاسدارها. آن بچه هم از همه جا بی خبر جعبه را آورد جلو. یکی از پاسدارها خواست آن را باز کند که حاج قاسم دوید تا مانعش شود. اما دیگر دیر شده بود. چاشنی بمب عمل کرد. .

جوان، یک لحظه ماتش برد. ناباورانه فریاد زد کدام حاج قاسم؟!»

مرد پاسدار، سرش را پایین انداخت. جوان دو دستی به سرش زد. سرش گیج می رفت. همان طور دور خودش می چرخید و زار می زد. در گوشه ای  از خیابان، چشمش به دو پای خون آلود افتاد که کنار جوی آب، دراز شده بود.

افتان و خیزان، خودش را به آنجا رساند. عمامه ای سرخ رنگ را دید که قِل خورده بود داخل جوی آب . زانو زد. دستش می لرزید. بدنش سست شده بود. آرام چفیه را از صورت او کنار زد. چشمانش را بست و خودش را روی جنازه انداخت. نمی خواست آن چه را که دیده باور کند. سینه اش را می بوسید و می خواند: لقاء الله عند الملیک المقتدر.

نفسش بند آمده بود. بادی سرد، زمستان را به رخ او می کشید. خیالش راحت شد. دید بالاخره او هم خوابید. همان جا دراز کشید. دوست داشت همان لحظه، خوابش ببرد. برای همیشه. مرد آهی کشید و اشک هایش را با آستین پاک کرد. لباسش را با دست به آرامی تکاند.

مردمی که از کنارش رد می شدند، زیر چشمی نگاهش می کردند و در گوش هم چیزهایی می گفتند. مرد بی اعنتا به همه آن ها، عمامه اش را برداشت و رفت خودش را به سنگ قبر چسباند. سنگ را بویید و بوسید. بعد هم رفت جلوتر. نشست و قاب عکس را با دست نوازش کرد. زل زد به چشم های آبی او. عمامه را با احترام گذاشت روی سنگ قبر.

اولش می ترسید؛ اما تردید را کنار گذاشت. آهسته گفت: منم قاسم. با معرفت! تحویلم بگیر.» لبخندی زد. چشمانش را بست. دلش می خواست قاسم با همان دست های سفیدش عمامه را بر سر او بگذارد. با همان دست های نورانی، دست هایی که تاج خورشید را نوازش می کرد. .


معلمان در تعمیق دشمن‌شناسی دانش‌آموزان به رسالت خود عمل کنند

 

خبر تأیید صلاحیت دکتر کریمی فیروزجایی و ورود او به عرصه رقابت های انتخاباتی مجلس شهرستان بابل، ولوله ای در مردم و زله ای در بعضی از کانون های قدرت به راه انداخت. با تشکیل کمپین چهل هزار نفری حامیان دکتر در فضای مجازی، بعضی سوداگران قدرت با دستپاچگی اقدام به انتشار شایعه و تخریب وجهه این فرزند برومند ملت نمودند تا به زعم خود از محبوبیت فراگیر و بهت آور او بکاهند.

کانال های فیک وابسته به بعضی ستادها که در سایه تعلل نهادهای نظارتی، سیاه نمایی رقبا را وجهه همت خویش ساخته اند در ادعایی متناقض مدعی شدند که علی کریمی فیروزجایی مورد حمایت و !! است. همان طور که حمله ناگهانی سوداگران قدرت به علی کریمی نشانه جایگاه ویژه این جوان انقلابی در دل مردم است، تناقض در این ادعا نیز نشانگر خالی بودن دست مدعیان در تخریب این چهره مردمی است.

در ادعایی دیگر چنین مطرح شد که صلاحیت دکتر کریمی با حمایت محسن نریمان به تأیید رسید! دوستانی که از اوضاع ی کشور خبر دارند نیک می دانند که محسن نریمان اگر خودش هم کاندیدا می شد صلاحیتش مردود بود چه برسد به آن که بتواند نفوذی برای حمایت از دیگران در شورای نگهبان داشته باشد!

سال ها پیش در زمان ریاست جمهوری سابق، شاهد حضور دکتر کریمی در جلسه طلاب بابلی مقیم قم و انتقاد صریح وی به مسائل جاری کشور بودم. از نقد عملکرد دولت وقت تا انتقاد از هیأت رییسه مجلس و . سندی بر استقلال رأی و شخصیت غیر وابسته و مردمی این نماینده جوان است. چنین فردی در این دوره نیز به فراخور شرایط کشور و واقعیت های معیشتی که مردم هر کوی و برزن با آن دست و پنجه نرم می کنند، نمی تواند مجیزگوی صاحبان قدرت بوده و وکیل الدوله بودن را به فریادگری عدالت و مطالبه حقوق مردم ترجیح دهد.

عناصر تخریبچی در اقدام غیراخلاقی دیگری ابهامات مالی را به دکتر کریمی منتسب دانستند که به یقین می توان گفت چنین بدخواهانی اگر در حد یک قبض پرداخت نشده آب و برق، سندی از تخلف مالی او در اختیار داشتند تا الان هزاران بار برای تخریب او منتشر می نمودند.

هماهنگی جناح ها در هجمه به علی کریمی فیروزجایی، اقبال عمومی و استقلال او را به اثبات می رساند. نماینده مردم یعنی کسی که نمایان گر سلوک و شخصیت و مطالبات مردم باشد و علی کریمی درست به دلیل همین تشابه با مردم و انس با بطن جامعه، مغضوب حاسدان قرار گرفته است.

وابستگی جماعت قلم فروش به بعضی کانون های قدرت و ثروت کاملا عیان است و اگر حامیان دکتر با نجابت به واکنش متقابل نپرداخته و زد و بندهای پشت و پرده سران آنها را افشا نمی کنند، فقط از سر اخلاق مداری و پرهیز از ورود به حواشی فرصت سوز است.

بازیگران نه چندان پنهان باندهای قدرت و جیره خواران خاندان هزار فامیل، اگر از سر بی اعتقادی، از فردای قیامت واهمه ای ندارند، نگران فردای پس از انتخابات باشند.


مجتمع فرهنگی رفاهی الهادی قم

 

اگر مراکز حوزوی، مراسم و جلسات خود را در چنین فضاهایی برگزار کنند نشان می دهد دوستانی که باید خدمت گزار طلاب باشند از وضع معیشت قاطبه طلاب بی خبر هستند؛ کما اینکه که بسیاری از مسئولان از وضع زندگی مردم عادی کوچه و بازار بی خبرند و یا خود را به بی خبری می زنند. مبادا همان فاصله ای که مردم با مسئولان می بینند بین خود و حوزویان نیز احساس کنند.

امیدوارم مردم عزیز ما حساب طلاب و بدنه حوزه را از مسئولان آن جدا بدانند.


مستند پرسه در مه با موضوع روح الله زم و کانال آمدنیوز اشاره ای دارد به تصمیم حکومت سعودی برای حمایت از کانال مذکور و تبدیل آن به یک شبکه تلویزونی که البته با دستگیری زم ناکام ماند.

خوب است صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز با احترام به استعدادهای ناشناخته ملی که در فضای مجازی سر بر آورده اند حمایت از آنها جهت تولید برنامه های صوتی و تصویری را یک رویکرد مهم در شکستن انحصار تهیه کنندگان و برنامه سازان سنتی صدا و سیما و تغییر در یکنواختی و روزمرگی برنامه ها و احیای تریبون رسمی جمهوری اسلامی در راستای رقابت با شبکه های معاند بداند.


See the source image

 

معتقدم تولید شایعه استعفای رییس جمهور در این روزها اقدامی عامدانه در راستای تقابل با درخواست افکار عمومی برای تغییر در انتخاب سخنران راهپیمایی 22 بهمن بود.

در چند روز اخیر فضای مجازی شاهد تکرار یک درخواست فراگیر برای انتخاب سردار قاآنی به جای بعنوان سخنران اجتماع عظیم مردم پایتخت بود. مردم معتقد بودند در چهلمین روز شهادت سردار سلیمانی کسی باید سخنران مراسم باشد که راه آن شهید را باور داشته باشد. به نظر می رسد به موازات انتشار این درخواست عمومی، حرکتی رسانه ای برای دفع آن با ایجاد شایعه استعفای رییس جمهور شکل گرفت تا تصمیم گیران دخیل در انتخاب سخنران این روز مهم با ترس از تقویت این شایعه در سطح جامعه و تأثیر آن بر وضعیت کشور، را سخنران قطعی روز 22 بهمن بدانند.

گفتنی است بی بی فارسی این تیتر دوپهلو را به نقل از رییس جمهور در مراسم امروز در صفحه نخست سایت خود قرار داد: شاه فاسد اگر به انتخابات سالم تن می داد انقلاب نمی شد!


 

مرد و درد

 

متن زیر سیری است واقعی بر اساس زندگی طلبه شهید ابوالقاسم بزاز از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت آایت الله مشکینی که برای سن جوان و نوجوان تهیه و تدوین شده است.                                سیدحمید مشتاقی نیا 6/7/83

 

 

2

از در دیوار شهر فریاد بر می خاست. همهمه ای در کوچه ها و خیابان ها، شنیده می شد. قم آبستن فاجعه ای خونین بود. چهارراه بیمارستان (شهدا)، مقابل کلانتری مملو از جمعیت بود. جمعیتی خشمگین که در عصر هجدهم دیماه هزار و سیصد و پنجاه و شش، خود را برای صبح خون بار فردا آماده می کردند. با دخالت پلیس و همدستی ساواک، جمعیت به تلاطم در آمد.

سرهنگ جوادی، بلندگو را دست گرفت و دستور داد مردم پراکنده شوند. عده ای به این سوی و آن سوی می دویدند تا در صورت درگیری، بتوانند از خودشان محافظت کنند. سرهنگ، بادی به غبغب انداخت. او مغرورانه به تماشا ایستاده بود. گاهی با دست و گاه با فریاد، مردم را به عقب می راند. از این که می دید برخی با سر و صدای او صحنه را ترک می کنند بیشتر کیف می کرد. درلابه لای جمعیت، چشمش به جوانی خوش سیما افتاد که سر جایش ایستاده بود و همچنان شعار  می داد. چند بار داد و بیداد کرد تا شاید جوان بترسد؛ اما تاثیری نداشت. او به روی خودش هم نمی آورد. سرهنگ، خشمگین شد. کلتش را درآورد و به سمت او نشانه گرفت. فکر می کرد با این کار می تواند او را فراری دهد. چشم غرّه ای رفت. لبش را گزید: برو پسر تا نزدم بدبختت نکردم.» جوان با خشم به او نگاهی انداخت. دستش را مشت کرد و به طرفش راه افتاد. سرهنگ، یکه خورد. رفتار جوان برایش غیر منتظره بود. انگشتش را روی ماشه، چسباند و با حیرت به او چشم دوخت. جوان در یک قدمی او قرار گرفت. سینه اش را به لوله چسباند و با صلابت فریاد زد: بزن نامرد! بزن منو بکش. وقتی به مراجع ما توهین می کنن، همون بهتر که کشته بشیم.»

سرهنگ بک قدم به  عقب رفت. دستانش احساس سستی می کرد.  شاید صلابت او بود که تردید را در دل سرهنگ حاکم کرد. شاید اگر می دانست این طلبه جوان که با پیراهن سفید و یقه شیخی و نعلین زرد، رو به رویش ایستاده همان کسی است که مدت ها دنبالش بودند، تصمیم دیگری می گرفت. اگر می دانست این همان قاسم معروف است که صبح همین روز با لهجه شمالی فریاد می کشید و طلبه ها را تحریک می کرد و به خیابان می کشاند، به این راحتی اسلحه را کنار نمی گذاشت.

عصر هفده دی که رومه اطلاعات با مقاله ای توهین آمیز نسبت به امام(ره) در سطح کشور توزیع شد، هیچ کس گمان نمی کرد که تا دو روز دیگر، خشم مردم، دستگاه حکومت را این طور بلرزاند.

صبح هجده دی، کلاس های درس، تعطیل بود. طلبه ها وقتی برای کسب خبر، به مدرسه خان ( آیت الله بروجردی) – که بعد از تعطیلی فیضیه محل تبادل تازه ترین اخبار بود- رفتند، طلبه ای سفید رو را دیدند که با تمام قدرت داد می زد: چرا نشستید؟ مگه نمی دونید به رهبرتون توهین کردن؟.» کمی بعد، خودش با بیست نفر دیگر از طلبه ها به میدان آستانه رفت و شعار داد. قاسم برای تحریک بقیه، پایش را به زمین می کوبید  و از عمق جان فریاد می کشید. درگیری که شروع شد، مردم هم به آنها ملحق شدند. بعد هم به خانه مراجع رفتند. اما نوزده دی، جمعیت طور دیگری بود. رییس ساواک ترسیده بود، دستور داد مردم را به گلوله ببندند.

قاسم، شجاع تر از آن بود که با این قیل و قال ها از میدان به در رود. او دیگر آبدیده شده بود. او یک انقلابی بود. بارها در شدیدترین درگیری ها حضور داشت. یک بار وقتی ساواک و کماندوهای مذدور، به تجمع متعرضین در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) حمله کردند؛ قاسم با دیدن مظلومیت زائرین، خونش به جوش آمد. افسری را دید که گوشه ای ایستاده. دوید و با یک حرکت سریع، او را به زمین انداخت. مامورین دنبالش دویدند؛ اما او لا به لای جمعیت رفت و ناپدید شد. کمی  بعد دوباره به مقابل حرم رفت. فرجی را دید که بی سیم به دست، نیروهایش را فرماندهی می کند. مردم قم او را به خوبی می شناختند. فرجی از خون آشام ترین روسای ساواک بود که در شکنجه و قتل بسیاری از مبارزان دست داشت. قاسم خیلی عادی خود را به او رساند و ناگهان در یک فرصت مناسب با لگد به زیر شکم او زد.

فریاد فرجی به آسمان رفت. مردمی که زیر باتوم مامورین به شدت کتک می خوردند با دیدن این صحنه، با صدای بلند،  الله اکبر گفتند و جوان را تشویق کردند. مامورین خشمگین شدند و دنبالش دویدند. یکی از آنها، باتوم را محکم بر سرش کوبید. قاسم بی هوش روی زمین افتاد. مردم به دادش رسیدند و از چنگال ساواک نجاتش دادند. به هوش که آمد، می خندید دیگر به این چیز ها عادت کرده بود. چندبار در بابل و قم از دست مامورین کتک خورده بود و هر بار نیز مردم نجاتش داده  بودند. یک بار، موقع فرار، بالای دیوار رفته بود که تیری به پایش اصابت کرد. یک بار هم در خیابان چهارمردان قم، مامورین دنده های سینه اش را خورد کردند، ولی نتوانستند دستگیرش کنند. قاسم از این موضوع تا آخر عمر رنج می برد. می دانست که این درد، یک روز، کار دستش می دهد. برای سلامتی اش تلاش می کرد تا بهتر بتواند به انقلاب خدمت کند. بدنش را ورزیده کرده بود. رفته بود چند کشور خارجی و انواع آموزش های چریکی را گذرانده بود. افغانستان، پاکستان، عربستان، سوریه، اردن. مدتی را در نجف پیش امام بود. تمام عشقش شده بود خمینی.  اورا که شناخت، شوقش برای مبارزه بیشتر شد. همان ابتدای ورود به قم، خود را به طلبه های عرب نزدیک کرد. مثل آن ها عربی حرف می زد. مثل آنها غذا می خورد و لباس می پوشید.

در اولین فرصت به واسطه همان ها از کشور خارج شد و خود را از راه اردن به  عراق رساند. آن موقع، رابطه ی ایران و عراق دچار تنش شده بود. در نجف که بود در منزل امام، ساکن شد. او برای انقلاب به هر کاری دست می زد.  در جنبش ها و آشوب های بسیاری از شهرها، نقش کلیدی داشت. در زمان تحصن دانشگاه تهران که آیت الله بهشتی و برخی بزرگان دیگر در آن شرکت داشتند، قاسم مسئولیت حفاظت از دانشگاه را بر عهده داشت . او از آن طلبه هایی بود که به خاطر انقلاب، نعلینش را به کتانی تبدیل کرده بود. رفقایش بعدها این خبر ها را می شنیدند. با این حال، هربار که صحبت از کارهایش می شد، با ایماء و اشاره از کنار آن می گذشت. دوست داشت گمنام بماند. بعضی دوستانش بارها اقرار می کردند که نمی توانند همپای او باشند. گاهی خسته می شدند. خیلی از انقلابی ها هم بودند که او را نمی شناختند. حتی به او بدبین بودند. او این چیزها را می دانست؛ اما به روی خودش نمی آورد.

به حوزه که رفت، بیشتر اعضای خانواده او را طرد کردند. آن موقع، حوزوی شدن برای خانواده ها عار بود. او ش صمیمی تر بود. مشکلات مالی اش شدید بود؛ اما کتاب هایش را می فروخت و به فقرا کمک می کرد. به  خاطر فعالیت هایش از طرف ساواک تحت تعقیب قرار داشت. خشکه مقدس ها هم به خاطر مقابله فکری قاسم با آن ها، او را کمونیست می دانستند؛ حتی برای کشتنش تا مشهد رفته بودند که قاسم مجبور شد به افغانستان فرار کند. یکی از همین مشکلات کافی بود تا هر کسی را از ادامه مبارزه منصرف کند. قاسم در یکی از روستاهای نزدیک افغانستان، شهید اندرزگو را ملاقات کرد. این دیدار و آشنایی با شخصیت ایشان خیلی رویش تاثیر گذاشت. او از راه بیابان خودش را به افغانستان رساند، با هزار زحمت و مکافات. مدتی هم در پاکستان بود. موقع بازگشت، گذرنامه نداشت. سوار قطار که شد، روی صندلی نشست و شروع کرد به خواندن قرآن. مامور بازرسی که آمد، قیافه او را ور انداز کرد. قاسم اعتنایی نکرد. بغل دستی اش گفت: اومعلم قرآن است.» پاکستانی ها به معلمان قرآن خیلی احترام می گذاشتند. مامور، تعظیمی کرد و رفت. قاسم هرگاه که این خاطرات را مرور می کرد، صورتش گل می انداخت و لبخندی روی لب هایش می نشست. پیش از قم مدتی در مشهد طلبه بود. آن جا هم جلساتی را راه انداخت. قبل از آن در بهشهر از شاگردان ممتاز حاج آقا ایازی (سرپرست حوزه علمیه در رستم کلای بهشهر، متوفای 1381 ه . ش) بود.

اوایل طلبگی، تا توانست بنیه ی معنوی اش را قوی کرد. دوستان همرازش می دیدند که او چطور به تحصیل و عبادت اهمیت می دهد. آن جا  به درجاتی رسیده بود که شاید خیلی از بزرگان اهل سلوک به این زودی به آن نرسیده بودند. چشم باطنش باز شده بود. این هارا به کسی نمی گفت؛ اما یک بار از دهانش پرید که داخل ماشین حتی موتور و میل لنگ آن را به راحتی می بیند. یک بار احساس کرد سماوری کنارش افتاده. از جایش پرید. ترسیده بود. دوستانش به او دلداری دادند. با خانه تماس گرفت. سماوری روی پای مادرش افتاده بود. خانواده اش وقتی می دیدند که او با این که در منزل نیست، خیلی از مسائل خانواده را می داند تعجب می کردند. حال خوشی داشت. نماز هایش دیدنی بود. تا آخر عمر، سر نماز گردنش را کج می کرد. این طوری راحت تر با خدا حرف می زد. گاه در قنوت و گاه در سجده اشک هایش به پهنای صورت روان بود. با نان و ماست می ساخت و اسیر شکم نبود.

تقیّد شدید او به احکام شرع و رعایت نکات مستحبی و پرهیز از مکروهات، بسیاری از دوستان انقلابی را شگفت زده می کرد. آن موقع معروف بود که افراد موجّه، یا بسیار مقدس اند که معمولا این افراد به مبارزه اعتقاد زیادی نداشتند و یا اهل مبارزه اند که اغلب آنان خیلی پای بند به مسائل شرع نبودند.

این تقسیم بندی، چندان درست نبود. دوستانش به شوخی می گفتند که او، هم مقدس است هم مبارز. این موضوع برای خیلی ها جا نیفتاده بود.

وقتی احساس کرد خشکه مقدس های شهر، تبدیل به یک جریان انحرافی شده اند؛ با آن ها مقابله کرد. طاقت نداشت ببیند عده ای با ظاهر مذهبی، منکر ولایت تکوینی ائمه باشند. آن ها هم طاقت نیاوردند و شایعه کردند که قاسم، کمونیست شده. به او می گفتند چشم آبی کافر! قاسم به این حرف ها بی اعتنا بود. او تمام آرمان هایش را در تفکر امام می دید. برای همین خودش را وقف انقلاب کرد. برای جوان ها جلسه راه انداخته بود. از خارج، اسلحه و کتاب های حضرت امام را آورده بود. برای عده ای آموزش مواد منفجره گذاشت. دستگاه فتوکپی در منزل داشت و بیانیه های امام را تکثیر می کرد. آن موقع کتاب حکومت اسلامی امام را- که ساواک برای یک جلد آن هم دردسر ایجاد می کرد- بسته بسته می آورد و توزیع می کرد. جسارت فوق العاده  او باعث می شد تا دوستانش ارادت بیشتری به او پیدا کنند. وقتی شنید حاج آقا یزدانی( از پیش کسوتان مبارزه بر ضد طاغوت و از ون خستگی ناپذیر شهرستان بابل) 100 جلد کتاب حکومت اسلامی درخواست کرده، بدون معطلی تهیه کرد و برایشان فرستاد. این کار از دست کس دیگری ساخته نبود. ساواک دیگر او را شناسایی کرده بود. خیلی از مواقع، جای ثابتی نداشت.

برای خودش هیچ گاه غصه نمی خورد؛ اما وقتی می دید برخی ون با انقلاب همراهی نمی کنند، برای مظلومیت امام اشک می ریخت. بعد از راهپیمایی روز عاشورا در تهران که کمر شاه را شکست، امام پیام داده بود که با شعار مرگ بر شاه، شاه دیوانه را دیوانه تر کنید.» قرار شد در بابل نیز راهپیمایی بزرگی راه بیندازند. به قاسم گفتند: بعضی از بزرگای شهر با مرگ بر شاه مخالفن. می گن نباید آرامشو بر هم زد.» قاسم دلش شکست. اشک در چشمانش حلقه بست. نمی توانست تحمل کند کسی روی حرف امام حرف بزند. گفت:حالا که این طوره ما کار خودمونو می کنیم.» رفت و بلندگو آورد. می گفت: اگه کشته بشم هم باید دستور امامو عملی کنم.»

در مبارزه با کسی رودربایستی نداشت. این کارهایش خیلی ها را با او دشمن کرده بود؛ اما او اگر به تصمیمی می رسید فارغ از همه تعلقات دست و پا گیر، انجامش می داد.

قرار شد برای چهلم شهدای نوزده دی، مجلسی در مسجد قهاریه برگزار شود، آن هم بی سر و صدا. فقط نیروهای انقلابی از این جریان خبر داشتند. نیم ساعت قبل از شروع مجلس، ساواک آمد و همه را بیرون کرد. قاسم کمی دیر به مجلس رسید. از حال و هوای مسجد موضوع را فهمید. به روی خودش نیاورد. بی توجه به اطرافش قرآن را برداشت و چهار زانو نشست. فریاد زد: فاتحة مع الصلوات!» بعد شروع کرد به خواندن قرآن. مامورین دست و پایش راگرفتند و پرتش کردند وسط خیابان.

قاسم فقط می خندید. خوشحال بود از این که توانسته به تکلیفش عمل کند.

جدیتش در مبارزه، هیچ گاه لطافت های روحی او را تحت الشعاع قرار نداد. خون گرم و مجلس آرا بود. صدایش را برای کسی بلند نمی کرد. خاکی بود با همه می گفت و می خندی.د کسی فکر نمی کرد که او هم ممکن است در زندگی مشکلی داشته باشد. شوخی هایش را همه دوست داشتند. دوست و دشمن، سعه ی صدر او را تحسین می کردند.

به مادر سپرده بود دختر ها و پسرهای دانشجو را موقع فرار از دست مامورین، به خانه اش پناه دهد. می دانست خیلی از آنها فریب خورده اند. با شاه می جنگیدند؛ اما از روی ایده های غلط  جماعت توده ای. می نشست با تک تک شان صحبت می کرد. چنان گرم می گرفت که آن ها احساس می کردند او هم یکی از خودشان است. با همان حرف های صمیمی، خیلی از جوان های توده ای را منقلب می کرد. با آن ها جلسات هفتگی راه می  انداخت. بعضی از دختر های بزک کرده ی دانشجو به مادرش می گفتند: تا الان این مدل ندیده بودیم. فکر می کردیم وقتی ناخن های لاک زده و چهره های آرایش کرده ی ما رو ببینه و از عقایدمون مطلع بشه، ما رو تکفیر میکنه؛ اما او حتی اخم هم نکرد.» بعضی هایشان هم از مادر قاسم می خواستند که دل پسرش را به سمت آنها جذب کند! خیلی از همان ها الان محجبه هستند. شاید هم گاهی برای قاسم فاتحه می خوانند.

یک شب از مسجد که می آمد، حاج آقا معتمدی، از مسجدی های قدیمی، او را کنار کشید و خوش و بشی کرد. بعد هم رفت سر اصل مطلب. گفت: تو دیگه وقت آستین بالا زدنت شده.»

قاسم خجالت کشید. لپ هایش گل انداخت. پایین را نگاه کرد. احساس می کرد صورتش داغ شده. حاج آقا گفت: اگه مایل هستی بیا داماد من بشو.» قاسم خجالت را کنار گذاشت. گفت: آقای معتمدی! مگه دخترتون ایرادی داره؟!. من که تو هفت آسمون یه ستاره هم ندارم. نه خودم پولی دارم و نه خانواده ام با من جور هستند.» حاجی تبسمی کرد و گفت: پسر خیالت راحت باشه، ما از تو چیزی نمی خوایم.» او به همین راحتی زن برد. هربار که با هیجان، این جریان را تعریف می کرد، پشت سرش هم می خواند: من کان مع الله کان الله معه ». روز عروسی به اصرار شیخ جواد محامدی برای همیشه، عمامه را به سرش گذاشت. لباس هیچ وقت نتوانست محدودش کند. قاسم با همان کفش های کتانی تا آخر، سرباز انقلاب ماند.

یک اتاق در قم اجاره کرد. اتاقی که فقط به اندازه ی خوردن و خوابیدن دو نفر جا داشت. با این حال می رفت پیش رفقایش عذر خواهی می کرد. دلش پیش آنها بود. می گفت: شما غذای ناجور حجره را می خورید و من از غذاهای خوب منزل استفاده می کنم.» هر وقت برایش مقدور بود از خانه برای دوستانش غذا می برد. همین کارهایش، باعث می شد در دل همه جا باز کند. می رفت به علمای تبعیدی سرکشی می کرد. خودش پیش از این بارها طعم غربت را چشیده بود، آیت الله مشکینی را مثل یک پدر می دانست. او را دوست داشت و رابطه ای قلبی بینشان برقرار بود. در کلاس های درس آیت الله مشکینی که استاد فقه و تفسیر و اخلاق بود، سر تا پا گوش می شد.

شخصیت مستقل و محکمی داشت و همین ویژگی باعث می شد عده ای دوستش داشته باشند و عده ای هم از او متنفر باشند؛ اما او به همان اندازه که دشمن داشت، دوست هم داشت. اگر بعضی از بچه های محل از پشت سر برایش گوجه می انداختند، خیلی ها هم نازش را می خریدند.

ازدواج که کرد عوض نشد. عبادتش ترک نشد. نوافل را تا آخر عمر می خواند. باز هم در نماز گردنش کج  می شد. مبارزه اش را  هم ادامه داد. همسرش را خیلی  دوست داشت. همه جا از او تعریف می کرد. هر جا می رفت اول دلش برای او تنگ می شد، اما راهی را انتخاب کرده بود که باید تا وجب آخرش را گز می کرد. همسرش این را می دانست. با شهریه نا چیز طلبگی می ساخت. او قاسم را تا آخر همراهی کرد. یاسر و سمیه را بغل می زد و تنهایی شان را با لالایی هایش پر می کرد. قاسم می گفت: با این همسری که من دارم خیالم از بابت همه چیز راحت است.» زن می دانست شریک زندگی مردی شده است که با مرگ، یک خانه فاصله دارد. او تمام عشقش را برای قربانی آورده بود. او بله» اش را به تمام رنج های زندگی با یک طلبه انقلابی گفته بود.

(ادامه دارد)


bkj7_025fc7b9eade5a0351a3e2de44c9d7b2.jpg

 

با ذوالنور از همان وقت که در قالب گردان های بسیج طلاب به تیپ 83 راه پیدا کردم آبم توی یک جوی نرفت. دوستش دارم؛ بارها در جلسات بحث و پرسش و پاسخ در جمع و به طور شفاهی با ذکر مصادیق تذکر دادم که شما در مواردی جوّ گیر و هیجانی و فاقد مبنا عمل می کنید و این معضل که البته یکبار هم به گفته خودش به تذکر مستقیم مقام معظم رهبری منجر شد می تواند برای جریان حزب الله، خسارت به بار بیاورد.

امیرآبادی را دوست دارم و به او رأی داده ام. می توان وی را فارغ از بعضی نقدها، محصولی برآمده از متن گفتمان انقلاب اسلامی لقب داد.

به زاکانی هم شاید رأی بدهم که البته هنوز در حال بررسی ام. کمی باید حبّ و بغض هایش را کنترل کند و بعضی تعارفات جناحی را نا دیده بگیرد.

مدتی است با جوان برومند قمی، علیرضا آل امین آشنا شده ام و به طور دقیق مواضع و سوابق او را زیر نظر گرفته ام. با قاطعیت می توانم ادعا کنم این یل شجاع دیار کریمه، مصداق جوان مومن انقلابی است که برخوردار از سه عنصر بایسته ای چون فهم و شهامت و اراده، درک درستی از تئوری انقلاب اسلامی داشته و نیک می داند که انقلاب جهانی اسلام تا رسیدن به افق تمدن نوین اسلامی، راهی دشوار و بلند در پیش دارد و عزمی استوار می طلبد. اهل یکجا نشینی نیست و انقلاب را منحصر به چارچوب اداری سهامدارن این سفره نمی داند.

حمایت مردم غیور قم -که از بهترین ویژگی های شاخص و تاریخی شان علمداری مستمر جریان اسلام ناب و انقلاب اسلامی است- از این جوان فرهیخته و با صلابت و پویا می تواند الگویی برای نقاط  مختلف کشور در اعتماد به جوانانی باشد که با تأسی از سیره سربداران شهید این آب و خاک، دغدغه ارزش ها تا رسیدن به آرمان های نورانی مکتب وحی را در تار و پود وجود خویش تنیده اند.


See the source image

 

شده است سینه خیز بروید تا تهران و خودتان را برسانید این کار را انجام دهید، محمدصادق شهبازی ارزشش را دارد.

او محصول تفکر انقلاب اسلامی است. زاییده اندیشه زلال روح الله ست. اسلام علوی را محبوس در متون نهج البلاغه نمی داند. جوانی خوش فکر و با معلومات که دغدغه عدالت دارد، درد دین دارد، انقلاب را ورای میزها و فیش های حقوقی فهمیده است و مرد میدان خطر است. برای عدالتخواهی بارها هزینه داده، احضار و بازداشت و دادگاه و . خواستند که راهش را سد کنند. انقلابی خوب از نگاه صاحبان قدرت، جوان مومن و ریش داری است که صرفا در راهپیمایی های 22 بهمن و روز قدس شرکت کند، پای صندوق رای برود و به شرکت سهامی سوداگران قدرت رای بدهد و شهروند مطیع مسئولانی باشد که مبتلا به خود نطام بینی هستند.

بصیرت از نگاه عده ای یعنی بولتن های جهت دار حضرات را بخوانی و در حلقات و محافل خودی تکرار کنی و این جملات را حفظ باشی و طوطی وار بلغور نمایی:

اگر ریزش داشتیم، رویش هم داشتیم

فضای مجازی هم فرصت است هم تهدید

باید هم بصیرت پیدا کنیم هم بصیرت افزایی کنیم

وضعیت امروز جامعه ثمره انتخاب غلط ماست

کلا ما مقصریم و مسئولان بالا دستی گلند

و.

محمد صادق شهبازی شهروند یکجا نشین و سر به زیر و بله قربان گوی اذناب قدرت و کانون های ثروت نیست. او عدالت را ابزار سهم خواهی از سفره انقلاب نمی داند. پیروی از گفتمان ولایت را بالاتر از ظاهرنمایی و تکرار مستمر کلمات ولایت می داند. به جای آنکه در مسیر حرکت دیگران هضم شود، خودش حرکت آفرین و جریان ساز است.

 

میان این همه عمار و خود عمارپندار، یک اباذر هم لازم است.


 

یکی از دوستان، ذیل مطلب مربوط به دکتر کریمی، نظری را ارسال نمود که به احترام ایشان عینا در صفحه اصلی وبلاگ منتشر می کنم. با توجه به ارسال خصوصی نظر، نام این عزیز را از ابتدای پیام حذف کردم. چند توضیح مختصر را در ذیل آن درج می کنم:

سلام
با احترام
برخی رفتارها به نوعی در انسان ملکه می شود که تغییرش مشکل است و حتی با در قیامت محشور می شود.

نفی همه و کوبیدن اجتماعات ی و انسانی و تشکیلاتی برای اثبات یک مطلب و یا یک شخص همواره در نوشته های شما وجود دارد.

این بار هم برای علی کریمی فیروزجائی نیز همین کار را کردید.
چون قبلا گفتید که با شما بحث نکنم لذا پاسخ عمومی نمی دهم.

نوشتم نه به امید تاثیر یا تغییر بلکه به حکم وظیفه و البته بخاطر عدم انتقال نظر در کانال ذره بین توسط مهندس میرزاپور به سایر مسولین کانال.

به هر حال حتی اگر نیت طرفداری از کریمی باشد با نفی غیر او مقدور میسور نیست.

بماند از جریان شناسی
بماند از انتقاد به شورای نگهبان که فی الحال بخاطر نفوذ و تایید شدن کریمی مسکوت مانده
بماند از ی چندسال اخیر که فعلا سکوت کردند اما گفتمانش را پی گیرند
بماند از کریمی و ناصری و نیاز و هفت و هشت نفر دیگر که شما آنها را تحسین کردید و بزودی فراموش کردید
بماند از اینکه مسولین گذشته چه کردند برای کل شهرستان تا اینکه من بعد می خواهند انجام دهند
بماند از اینکه ردصلاحیت مظلومیت آور شده و مرام و مسلک کدام جریان بود
بماند از اینکه خانم طاهری باید بماند تا رای گزینه های رقیب تعدیل شود
بماند از اینکه مردم مشکل شان چیست و اولویت با چیست
بماند از اینکه یک عده نقش خارکش و بارکش برای وحدت داشته باشند و یک عده نقش مفتش و بازرس و تکلیف تراش
و ده ها مطلب دیگر

زیاده جسارت شد: (ببوگلابی)

 

بسمه تعالی

با سلام و تشکر بابت حوصله و دغدغه ستودنی شما

این حقیر هیچ گاه از نیاز حمایتی نداشته و افتخار می کنم که همواره خار چشم این خاندان بوده ام. دوستان دیگری البته او را "حامل ارزش های ایثار و شهادت" لقب داده بودند که بعید است از یاد برده باشید.

وحدت برقرار کردن بین نیروهای ارزشی به یک بستر فرهنگی نیاز دارد. در بابل اما بی پرده باید اذعان داشت که بعضی عناصری که وظیفه ذاتی شان حفظ و تقویت وحدت است خود عامل تشتت بین عناصر انقلابی هستند.

عناصر انقلابی محدود به جمعی بازنشسته و بیکار نیست.

پیش تر در متنی مستقل ارادت خود به همه نامزدهای اصولگرای شهر را ابراز نموده و رعایت اخلاق درباره همه آنها را لازم دانستم. (اصولگرایی در بابل از منظری دیگر)

به غیر از بیژنی و نیاز، با نامزدهای دیگر مشکلی ندارم و چهره های مطرح منتسب به اصولگرایی را تقریبا در یک سطح می دانم.

اشتباهاتی داشت که قابل کتمان نیست اما گفتمان او درباره عدالت و مردم داری و ساده زیستی گفتمان اصیل انقلاب اسلامی بود. در این خصوص به دیدگاه های مقام معظم رهبری رجوع کنید.

به شکل مستقیم و ستادی در اختیار هیچ یک از نامزدها نیستم اما قطعا قدر گوهرهای نفیس این دیار مانند سرکار خانم طاهری، حجت الاسلام برارپور، آقا مهدی سعادتی و . را می دانم و از کمک به آنها دریغ نخواهم ورزید.

کریمی فیروزجایی تا زمانی که شبیه مردم باشد و گفتار و کردارش باعث امیدواری مردم محروم و حاشیه نشین به انقلاب و راه شهدا شود مورد حمایت خواهد بود.

بابل به یک خانه تکانی اساسی نیاز دارد و این موضوع نباید منحصر به تغییر در سطح نمایندگان مجلس باقی بماند.

زحمات صادقانه و خوشبینانه شما به منظور ایجاد وحدت بین نیروهای ارزشی به رغم بعضی نقدها گرانقدر است که انشاءالله در اولین سفر به بابل حضوری از محضرتان تقدیر خواهم داشت البته با چاشنی مطایبه و نقدهای ارزنده درون خانوادگی جبهه انقلاب.

هر اقدام مشروعی برای داغ تر شدن تنور انتخابات و افزایش میزان مشارکت مردم، بایسته و گرانبهاست.

موفق باشید.

http://ashkeatash.blog.ir/1398/10/03/%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1


بسم رب الحسین علیه السلام

به رنگ خدا

قطره اگر به دریا نرسد، ارزشی ندارد. دریایی شدن، رمز ماندگاری قطره هاست.

انسان اگر از خود بیخود نشده و حصار تعلقات نفسانی را نشکند، پرنده بی بال و پری است که طعمه هر بی سر و پایی شده و دیگر بهایی نخواهد داشت. اما پیوستن به مادر وجود، حیات ماندگار و ابدی انسان را تضمین نموده و گوهر وجودش را با ارزش تر و درخشان تر می سازد.

خیلی ها هر روز به یک رنگ در می آیند. کسی که مسیر درست زندگی را نشناسد و نداند از کجا آمده و از چه مسیری به کجا خواهد رفت، هر روز از این شاخه به آن شاخه می پرد، آرامش ندارد و مدام رنگ عوض می کند.

آن که خودش را شناخت و مبدأ و معاد را دریافت به آرامش و ثبات دست یافته و رمز جاودگانی را درک نموده است.

چنین است که در کلام وحی آمده است: "صِبغَةَ الله و مَن اَحسَنَ مِن اللهِ صِبغَه" رنگ خدا، بالاترین و زیباترین و ماندگارترین رنگ هاست و کسی که به رنگ خدا در بیاید به جزیره ثبات رسیده و ضمیر درونش از دریای متلاطم دنیا زدگی و گمگشتگی در امان می ماند. تنها خداست که می ماند و بنده اگر رنگ خدا گرفت، خدایی شده و وجودش در پرتو اتصال به ذات حق، ارزشی جاودانه خواهد داشت.

مردان خدا، ماندگار می مانند.

حاج ابوالقاسمِ نژاد نصرالله از همین دست قطره های پراکنده از تشعشع آفرینش بود که خودش را شناخت و مبدأ و مقصد راه را پیدا نمود و حیاتش با خالق یکتا رقم خورد. هر کس که از دنیا برود به خدا می رسد؛ اما مرد آن است که تا زنده است خدایی شود با خدا زندگی کند و تار و پود وجودش را با اراده الله گره بزند.

جوان مبارز سال های حاکمیت طاغوت که در راه تحقق اهداف دین حق، خواب و خوراک را بر خود حرام دانسته و در خفا یا آشکار به جهاد فی سبیل الله و قیام الی الله پرداخت و از مصاف با دژخیمان سرسپرده ظلمت، هراسی به خود راه نداد، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب نیز مرد حضور در صحنه های دشوار بود و هر جا و هر میدانی که خطر را در کمین نهال نوپای اسلام ناب می دید، در خط مقدم دفاع از آرمان شهیدان حاضر می شد و همه هستی اش را عاشقانه در کف دست گرفته و نغمه عاشورایی "فیا سیوف خُذینی" سر می داد.

در کمیته یا سپاه، در جبهه نبرد با مان یا در تقابل با منافقان و گروهک های وابسته به شرق و غرب که ناجوانمردانه به صفوف مردم خنجر می زدند لحظه ای از رویارویی با دشمنان ملت ابا نداشت. از جوان های دهه شصتی اگر بپرسید شاید کمتر کسی باشد که او را یک روز با عصا، یک روز با سر شکسته و باند پیچیده، یک روز با دست گچ گرفته و روزی با تن مجروح ندیده باشد. هم نفسی با شهدا را افتخار خود می دانست و به رغم دلبستگی به همسر و فرزندان، عشق به خدا و راه خدا را بالاتر از همه تعلقات عالم مادی نگریسته و از میان همه زیبایی های عالم، رنگ خدا را می پسندید.

بیهوده که نگفته اند: آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ .

ستیز مسلحانه با ایادی استکبار، یک بُعد از شخصیت انقلابی او بود. جهاد فرهنگی اولویت مهم دیگری بود که به منظور سازندگی معنوی جامعه و تقویت باورهای دینی و انس با آموزه های مکتب وحی، مرحوم حاج ابوالقاسم نژاد نصرالله را به مربی و معلمی دلسوز در جلسات مذهبی تبدیل ساخته بود. از آموزش قرائت صحیح نماز و قرآن و آشنایی با احکام شرع تا تحلیل های ی و بصیرتی در شناخت ماهیت دشمن و رفع شایعات عناصر ضدانقلاب، جلوه ای دیگر از تلاش او در تثبیت مبانی انقلاب شکوهمند اسلامی به شمار می آمد. صوت زیبا و حزین و دلربای او مناجات های سوک و مقلّب القلوبش را در دل ها رسوخ می داد و جان های شتنه حقیقت را از جام دلدادگی و معرفت، مست می ساخت.

دغدغه مردم را داشت و در گره گشایی از کار دیگران، بی هیچ منّت و توقعی شتاب می نمود. خدمت به خلق خدا را مقدمه ای لازم برای جلب رضایت خدا می دانست. او این ویژگی را تا واپسین روزهایی حیاتش تا آن میزان که رمق به تن داشت حفظ نمود و لبخند محرومان و ضعفا را سرمایه گرانبهای سفر آخرت قرار داد.

خدایی شدن و رنگ خدایی داشتن، مایه آرامش خاطر و اطمینان نفس است. همین امتیاز است که مومنان را در فراز و نشیب های زندگی، آرام و با وقار نگاه می دارد. رضایت همواره از آن کسانی است که مصداق یا ایتهاالنفس المطمئه هستند.

سختی های زندگی را به پای امتحان و مصلحت الهی می گذاشت و خم به ابرو نمی آورد و زبان به شِکوه باز نمی کرد. ذکر حمد رب العالمین از زبانش قطع نمی شد.

از آن دست آدم هایی نبود که اگر چرخ روزگار به کامش نچرخید، بنای لجاجت گذاشته و در گفتار و رفتارش زاویه ایجاد کند. از آن دست آدم هایی نبود که چرب و شیرین روزگار یا تلخی ها و دشواری هایش، راه و مرام شهیدان طریقت عشق را از ذهنش بزداید. از آن دست آدم هایی نبود که به قول معروف اگر پاترولش به پیکان تبدیل شد دست از انقلاب بر دارد و جبهه حق را تنها بگذارد.

به شهادت همه دوستان حاج ابوالقاسم، تا آن جا که نایی در وجودش نوا داشت، مسجد را رها نکرد، شهدا را از یاد نبرد، انقلاب را تنها نگذاشت، خدمت به مردم را فراموش نکرد، امر به معروف و نهی از منکر را ترک ننمود و از بیان حق در دفاع از آرمان های انقلاب و ایجاد بیداری در خفتگان و وادادگان طفره نرفت. خط ولایت را در صیانت از درخت تناور انقلاب اسلامی که سرسبزی و طراوتش مرهون خون سرخ شهداست، بی اعتنا به هیاهوی چپ و راست، وظیفه مطلق خویش می دانست.

آنها که به رنگ خدا درآیند و راه او را دنبال نمایند، منزل هدایت را درک خواهند نمود و در بیت النور رستگاری، تحت ولایت حضرت دوست، جاودانه خواهند شد. اللهُ ولیُّ الذین آمنوا یُخرجهم من الظلمات الی النور .

امروز که  صحبت از عاقبت به خیری این مرد خداست خوب است از همراه و همنفس و یاور بی ادعا و صدیق او، همسر ایثارگرش نیز یادی کنیم که استواری و حمایت جانانه او در زندگی، محیط خانه را معراج رستگاری و تربیت ربانی فرزندان قرار داد و چراغ یاد خدا را راه هدایت خانواده می ساخت.

شادی روح این دو ساکن کوی ملکوت و با آروزی رهروی راه اهل بیت علیهم السلام و به امید آن که در پرتو عنایت حق، یادی نیک از خود به جای بگذاریم دسته گل صلوات بر محمد و آل محمد را هدیه به روح عرشیان می سازیم.


 

خیلی از کاندیداها شعار خود را بر مبنای مطالبه گری تنظیم کرده اند. شعار زیبایی است که تحقق آن در راستای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و نظارت مردمی می تواند سلامت وپیشرفت و عدالت را تا حدود زیادی تضمین نماید؛

اما

سوال این جاست این دوستانی که یکهو به این نتیجه رسیده اند جای مطالبه گری و عدالتخواهی خالی است آیا تا به حال قدمی در این راه برداشته اند و هزینه ای بابت آن پرداخت نموده اند؟

نیازی نیست برای مطالبه گری حتما روی صندلی مجلس نشست. البته حضور یک عدالتخواه در مجلس با توجه به ظرفیت های آن می تواند در راستای اهداف آرمانی نظام بسیار موثر باشد ولی به هر حال یک شهروند عادی اعم از دانشجو و طلبه و کاسب و کارمند هم می تواند در حد وسع و توان خود و لااقل با بهره گیری از ابزار رسانه که شکر خدا شکل مجازی آن رایگان در اختیار همگان قرار دارد مطالبه گری نموده و مسئولان کم کار را به چالش کشانده و از مظاهر بی عدالتی انتقاد نماید.

کسی که تا به حال قدمی برای دفاع از حقوق ضعفا بر نداشته و هزینه ای بابت جانبداری از جبهه حق و صیانت از مظلوم پرداخت نکرده بعید است با ورود به مجلس و برخورداری از چرب و نرم روزگار، خوی عافیت طلی را کنار نهاده و گامی برای مستضعفان و در تقابل با زیاده خواهان بر دارد.


بنزین سه هزار تومانی، نماد فریبکاری و بی صداقتی و دور زدن قانون توسط مسئولان عالی کشور بود که به اعتبار آبروی آقا و پا در میانی ایشان با تقابل جدی بدنه مردم مواجه نگردید؛ اما نشان داد که مجلس واقعا در رأس امور نیست.

مهم تر از رأی دادن به نمایندگان مجلس، اصل مشارکت در انتخابات است.

نمی گویم مجلس، تشریفاتی است اما روند ترّقی در کشور به گونه ای است که اغلب مسئولان و مردم به این نتیجه رسیده اند برای رشد و ارتقای درجه و جایگاه چاره ای جز بله قربان گویی ندارند و بزرگترین آسیب این فضای ذهنی، تشریفاتی شدن بسیاری از مناصب و کنار رفتن باور حق طلبی است.

با رویکردی که نهادهای قضایی و اطلاعاتی در پیش گرفته اند عملا جوان مومن انقلابی هیچ گاه صلاحیت و امکان حضور در مناصب حساس کشور را نخواهد داشت. روحیه اپوزیسیون نوازی و دشمن پنداری منتقدان خودی، راه را بر تقویت بنیان های فکری نظام اسلامی در سطح جوانان جامعه بسته و جایگاه حامیان صدیق نظام را در حد مرغ عزا و عروسی ونیرویی برای رفتن روی مین تقلیل داده است. مگر آن که تعبیر ما از جوان انقلابی کسی باشد که بیشتر از سایرین در مقابل اصحاب قدرت سر خم نموده و شهروند مطیع دیوانسالاری بیمار باشد.

سیستم بهداشت و درمان ما اسلامی و انسانی نیست. آموزش و پرورش ما فشل است. خیلی از مردم در قوه قضاییه به حق خود نمی رسند.

بخشی از امام جمعه ها واقعا در قد و قواره امامت مسلمین نیستند و مردم را دچار چند دستگی کرده و فامیل بازی را بر انقلابی گری ترجیح می دهند.

بخشی از بدنه نیروی انتظامی با احکام دین آشنایی ندارند و حق الناس را مسخره می پندارند.

بخشی از قضات ما برخلاف تفسیر رهبری از نظام اسلامی و تفاوت آن با نظام دیوانسالاری، انتقاد از یک مسئول دون پایه را به پای مخالفت و عناد با نظام حاکمیت می نویسند.

تبعیض و شکاف طبقاتی قابل هضم نیست.

رانت و با هم خوری قانونی اموال عمومی و مشروع نمایی آن قابل دفاع نیست.

محرومیت زدایی در حد توقعی که از انقلاب اسلامی می رفت صورت نپذیرفته است.

بسیاری از مسئولان خوش نشین درک صحیحی از فشار معیشتی مردم ندارند.

بعضی از منصوبان آقا موقعیت حساس خود را درک نمی کنند. صدا و سیما با انقلاب اسلامی و تمدن نوین آن فاصله دارد.

بیت رهبری نباید تبدیل به یک جناح شود.

شوراهای مثلا اسلامی شهر و روستا و روند تعیین صلاحیت و کارکرد آن مصداق باج دادن نظام دیوانسالار به عناصر غیرانقلابی و آتش زدن اموال عمومی در ازای پز دموکراسی است.

شورای نگهبان معیار مشخصی در رد یا تأیید صلاحیت ها ندارد.

دولت اسلامی هنوز محقق نشده و معلوم نیست کجای نظام وظیفه تحقق این امر خطیر را در چارچوب پیمودن گام های تمدنی انقلاب اسلامی دارا می باشد.

تبلیغ برای مصرف گرایی و له شدن شخصیت مردان خانوارهای مستضعف در مقابل هجوم روحیه سوداگرانه نهادهای پول پرست، شرم آور و فساد آفرین است.

فرهنگ ساده زیستی و صداقت و قناعت و خدمت و ایثار در رفتار بسیاری از مسئولان دیده نشده و بزرگترین اثر آن پر رنگ شدن خوی دنیا خواهی و مسابقه پول پرستی و اشاعه فرهنگ مادی و گریز از معنویت و بی هویتی است که با افق آرمانی حکومت علوی فرسنگ ها فاصله دارد.

و.

این حرف ها نمونه های اعتراضی است که بارها بر زبان و قلم جاری ساخته و فریاد زده و بابتش هزینه داده ام.

اما

در انتخابات شرکت می کنم

نه به خاطر این که به کارکرد مجلس اعتقاد دارم

نه

بلکه برای حمایت از درخت تناوری که خون آورد جوانان پاک و بی آلایش این آب و خاک است.

به عشق شهدا، به عشق امام امت با ارادت به رهبر مدّبر و متفکر و دلسوز انقلاب به امید تحقق ایران قوی و به کوری چشم دشمنان ایران عزیز دوم اسفند پای صندوق رأی حاضر خواهم شد؛ ان شاءالله.


 

به پیشنهاد دوستان، فایل پی دی اف کتاب "مرد و درد" حاوی خاطرات طلبه شهید ابوالقاسم بزاز به عنوان نماد یک مبارز واقعی که متن آن در سه قسمت در وبلاگ منشر شده بود به مخاطبان عزیز تقدیم می شود.

جهت دانلود به این آدرس مراجعه نمایید:

 

http://uupload.ir/filelink/rb0mSlUrayFw/u9b_مرد_و_درد.pdf

 

 


 

فرزند حاج قاسم بیمار بود. به حاجی خبر دادند. نتوانست خودش را برساند. در مأموریت بود. پسرش لحظات آخر عمر را بدون حضور پدر گذراند. پدر اما فرزندان دیگری از ایران و عراق و سوریه و لبنان و . در جبهه نبرد داشت که نمی توانست تنهایشان بگذارد. رابطه بچه های حاج قاسم با پدر را که در این چهل روز دیده اید و رابطه حاجی با بچه های خودش و با فرزندان شهدا که همه آنها را مثل فرزندان خودش دوست می داشت.

پدر و مادر حاج قاسم هم که در بستر بیماری بودند حاجی در مأموریت بود و باز هم نتوانست خودش را در آخرین لحظات عمر عزیزانش برساند. باور کنیم که خیلی سخت است از دل، کندن و از محبت ها رستن.

با زاننده اش نصرالله جهانشاهی که راوی خاطره بالاست هم رفت و آمد خانوادگی داشت و موقع میزبانی، کفش های او را جفت می کرد و برایش غذا می کشید و چای می آورد. انگار نه انگار که مقام ملک سلیمانی دارد.

آقا هم که گفت موقع جلسات جوری می نشست که زیاد توی چشم نباشد.

به قول خودش شهدا قبل از آن که شهید شوند به مقام شهادت رسیده اند. شهادت یک سیر در زندگی و تحول به سمت انسانیت و خدایی شدن است. کسی که می خواهد به خدا برسد و رنگ و بوی خدایی داشته باشد باید از علایق مادی دنیا دست بکشد. ابراهیم را خلیل الله لقب دادند چون در دوستی او با خدا هیچ خللی راه نداشت. از زن و فرزند و همه داشته هایش برای خدا می گذشت.

صورت شهدا زیباست؛ اما سیرتشان زیباتر است. راه شهدا را اگر می جوییم از سیم خار دار نفس باید عبور کنیم. دنیای بدون منیّت ها دنیای زیبایی است که ارمغان تأسی از سیره شهداست. 


 

به دنبال تأیید صلاحیت یکی از نامزدهای ردصلاحیت شده و خاکستری شهر بابل که خاندان وی به نفوذ در بعضی دستگاه ها و رابطه با صاحبان قدرت شهرت دارند، شایعه پا در میانی حجت الاسلام محمدی لایینی نماینده ولی فقیه در مازندران برای تأیید وی در سطح افکار عمومی منتشر گردید که بنا بر تحقیق به عمل آمده مشخص شد این خبر از اساس کذب بوده و نماینده ولی فقیه بنای دخالت در امور عادی نهادها و دستگاه های اجرایی و نظارتی را ندارد تا جایی که به رغم ردصلاحیت یکی از بستگان نزدیک ایشان و اصرار بعضی اقوام، باز هم از دخالت در کار شورای نگهبان اجتناب نمودند.


See the source image

 

بیش از یک ماه است شیوع بیماری کرونا روی زبان ها پیچیده و هشدارهای پیاپی پیرامون آن منتشر می شود و تا به حال دور و بر دو هزار نفر را در سراسر جهان به کام مرگ کشانده است. برای ما که فقط در جریان سفرهای نوروزی حدود هفت هزار نفر تلفات جاده ای می دهیم، کرونا در حد یک نوع سوسول بازی است!


بعد از انتشار خبر ابتلای دو شهروند قمی به ویروس کرونا و مرگ آن دو، بازار شایعات به شکل غیرقابل تصوری داغ شده و مردم را به هراس انداخته است.

سیمای قم تحرک خاصی ندارد. رسانه ها گیج و معطل هستند. عده ای می گویند تعداد تلفات بیشتر از این حرف هاست. بعضی می گویند ساعاتی دیگر قم قرنطینه می شود! بعضی دنبال خروج از شهر هستند. شایعه شده از تهران نیروی مخصوص به قم اعزام شده و . بازار شایعات داغ است و هیچ مرکزی هم رسالت پاسخگویی و ایجاد آرامش روانی در شهر را برعهده نمی گیرد.

مسئولین باید زودتر از طریق صدا و سیما و سایر رسانه ها دنبال رفع ابهامات و تقویت امنیت روانی مردم باشند.


همان اول که بعضی ها فهمیدند می خواهم در حمایت از ابراهیم این تیتر را انتخاب کنم از در نصیحت وارد شدند که بت و بتخانه، بت شکنی را در پی دارد و این گونه سخن گفتن شاید معنای تهدید برای تابوهای قدرت را به همراه داشته باشد، بد می شود برای ابراهیم برارپور و به حضرات بَر می خورد، شاید خوششان نیاید و .

اما

ابراهیم آمده است که بت بشکند و آتشی که برایش به پا کنند گلستان خواهد شد به اذن الله.

به هر کس که می خواهد بر بخورد، به خودش یا دامادش یا خواهرزاده و سایر سببی ها و نسبی ها و دورقابچین ها. مردم از این که خیلی چیزها سر جای خودش نیست خسته شده اند. صبوری ها به عشق انقلاب و اسلام است نه به لطف کرشمه و ناز آبروی شما.

بس نیست این قبیله گرایی و باند بازی و خود محوری ها؟ نخبه ها را فراری داده اید تا رسوایی کوته نظران، عیان نشود. یک بار باید هیمنه پوشالی قدرت طلبان در هم کوبیده شود. یک بار هم فضا برای اهل لیاقت مهیا شود.

اگر تغییر را برای بابل می خواهید به ابراهیم برارپور رأی دهید. حرف دارد، همّتش بلند است، شهامت دارد و به قید و بندها و تعارفات و رودربایستی ها می خندد.

عید نزدیک است و وقت خانه تکانی است؛ مجلس هم خانه ملت. برای خانه تکانی بزرگ آماده شویم.


یکی از نامزدهای پر ادعای انتخابات مجلس یازدهم در حوزه انتخابیه شهرستان بابل که به دلیل پاره ای از مشکلات مالی، پس از رد اولیه بالاخره توانست با لابی کانون های قدرت موفق به احراز صلاحیت خود شود در اذهان بسیاری از شهروندان متهم به ی و قانون شکنی های متعدد است که خودش هیچ گاه حاضر به توضیح در این باره نگردید. گفته می شود فرزند وی نیز به دلیل ی مالی، متواری است.

فارغ از همه شایعات و میزان صحت و سقم آنها؛ اما یک موضوع واقعی درباره او و تبعات فعالیت های مشکوک مالی اش وجود دارد که بنا بر تحقیق، متأسفانه صحت داشته و ثبت آن را لازم می دانم.

یکی از ون جوان، خوش نام و وجیه شهرستان بابل چند سال قبل مبلغ قابل توجهی را برای سرمایه گذاری در اختیار این فرد قرار داده بود که با گذشت مدتی مدید هنوز موفق به دریافت طلب خود نشده است. سال گذشته فرزند خردسال این دوست طلبه با بیماری سختی دست و پنجه نرم می کرد و او برای درمان و نجات جان دخترش به پنجاه میلیون تومان هزینه جراحی نیاز داشت که کاندیدای پر خرج امروز بابل به روی مبارک خود نیاورد و با امتناع از پرداخت این وجه وامروز و فردا کردن آن، باعث مرگ این کوردک خردسال گردید و داغ او را بر دل پدر و مادرش گذاشت.

این مطلب را برای تبلیغ یا ضد تبلیغ نسبت به هیچ کاندیدایی ننوشته ام و برای همین اسمی به میان نیاوردم.

این مطلب را ننوشته ام که از عملکرد ضعیف ناظران انتخاباتی و نفوذپذیری نهادهای حاکمیتی گله کنم.

خدا که در مقابل آه مظلوم سکوت نمی کند. این یادداشت را نوشتم تا روزی مردم سرنوشت چنین افرادی را دیده و عاقبت نامردمی ها را برای عبرت خفتگان تعریف نمایند. چوب خدا گاهی بدجور صدا دارد.


 

از الان گفته باشم

رییسی به قوه قضاییه رسید، حقش بود، نوش جانش

قالیباف به قوه مقننه رسید، حقش بود یا نبود، نوش جانش

اگر مجریه را حق لاریجانی می دانید روی من و امثال من حساب باز نکنید؛

بترسانید که اگر به علی خان رأی ندهید محسن هاشمی یا یکی مثل او می آید شما را می خورد هیچ فایده ای ندارد. همان محسن هاشمی بهتر از علی لاریجانی است؛ آدم لااقل می داند با کی طرف است.


fed0_img_20200213_182515_799.jpg

 

خانم طاهری تنها بانوی کاندیدای انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه دارالمومنین بود. بانویی با سابقه درخشان اجرایی و انقلابی و مدافع حقوق ن مسلمان در اقصی نقاط ایران و جهان، قطب شمال، صحن سازمان ملل و .

پویش انقلابی جمعی از بانوان بابلی برای حمایت از این زن نمونه مسلمان، دستکم دو دستاورد ارزنده را در پی داشت.

یک- داغ تر شدن تنور انتخابات و تقویت شور ی و استحکام مبانی نظام با ترویج شعور ی و اشاعه گفتمان انقلاب اسلامی، بکی از دستاوردهای مهم خیزش بانوان انقلابی بابل بود. نتیجه این رویکرد، حماسه لذت بخش حضور مردم در حمایت از اصل نظام مقدس جمهوری اسلامی است که حلاوت آن را در دوم اسفند چشیدیم.

دو- دستاورد دیگر این پویش اما معرفی یکی از مفاخر این دیار به مردم بود. بعد از مرحومه مکرمه قنبری، بانوی شاخصی در بابل مطرح نگردید و اگر روال به همین صورت پیش می رفت بعید نبود نسل بعدی ما امثال مصی و سحر و لعیا را زن نمونه شهر بشناسد! در این خصوص معرفی مادران گرانقدر و همسران صبور شهدا و جانبازان نیز از دیگر رسالت های بر زمین مانده نسل ما به منظور هویت بخشی و تقویت روحیه خودباوری به شمار می آید.

استمرار این رویکرد اجتماعی و ی می تواند در آینده ای نزدیک، موج تربیتی موثری را از ناحیه بانوان انقلابی در سطح شهرستان رقم زده و پیشتازی زن مسلمان در عرصه علمداری آرمان های انقلاب اسلامی را نوید دهد.

تحکیم خانواده به عنوان مبدأ شکل گیری جامعه سالم و تمدن اسلامی، یک شعار صرف انتخاباتی نبود و تداوم فعالیت در این راستا ضرورتی انکارناپذیر است که تحقق آن جز از دست ن مومن و وارسته مقدور نخواهد بود.


یاران حقیقی انقلاب، مردان و ن مستضعف و محرومی هستند که بی هیچ چشم داشتی در مقابل گلوله دژخیمان پهلوی ایستادند، جنگ را با گوشت و پوست و استخوانشان پیش بردند، جگرگوشه هایشان را فدای دین خدا نمودند، زیر بار گرانی و ناگواری اوضاع معیشت پای نظام و شهدا ایستادند، سهمی از سفره انقلاب نخواستند و هنوز هم جبهه مقاومت در برابر امپریالیسم و وادادگان غرب را با حضور محکم خود استوار نگاه داشته اند.

زندگی نامه شهدا را که بخوانیم  فرق بچه های پاپتی انقلاب را با جماعت شکم سیر سهام خواه بیشتر خواهیم شناخت.

پابرهنگان نهضت جهانی خمینی، یاوران صدیق انقلاب اسلامی و فداییان مخلص مرام ای هستند که در بحبوحه شدائد و طوفان توطئه ها، هل من ناصر امام عاشوراییان تاریخ را بی لبیک نگذاشته اند.

فارغ از نتیجه آرا، حضور غیرتمندانه مردم دیار مومنان در پای صندوق های رأی، پیروزی مقتدرانه جبهه حزب الله در برابر سیاهی لشکر کاخ سفید و بردگان فکری شان بود که شکرانه آن بر همگان واجب است.

جبهه انقلاب منحصر در افرادی خاص با فیش حقوقی مشخص نیست و گستره آن پهنای دل آزادی خواهان سراسر عالم را در بر می گیرد. هر کس که سرسپرده آمریکا و اذنباش نیست در جبهه انقلاب قرار دارد.

پیروزی دکتر علی کریمی فیروزجایی و سردار مهدی سعادتی به فضل خدا باید فصلی نو برای پیشرفت این دیار و انعکاس آرمان های انقلاب اسلامی در امور جاری کشور و جهان اسلام باشد.

این دو عزیز که از نیروهای مجرّب عرصه های مدیریتی کشور هستند نیک می دانند که بایسته ترین شرط مشروعیت در مناصب مرتبط با نظام دینی، رعایت اصل عدالت و تقواست که اجتناب از منفعت طلبی، باند بازی، رفتارهای احساسی و . مصادیقی از آن به شمار می آید. مراقبت از تأثّر و انفعال در مقابل زیاده خواهان و بی توجهی به وسوسه های اغواگرانه بدخواهان به منظور اختلاف افکنی بین دو نماینده منتخب، از دیگر ضرورت های قابل توجه در روزهای پس از پیروزی است.

حرف آخر:

"إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا"


از همان وقت که موضوع کیک های آلوده مطرح شد و دشمن نشان داد می تواند روی چرخه غذایی کشور مانور بدهد باید می فهمیدیم جنگ بزرگ بیولوژیک را در پیش داریم که اگر می فهمیدیم و عرضه داشتیم امروز اینقدر در مقابله با کرونا دستپاچه نبودیم، یک روز حرف از تعطیلی کشور و یک روز دم از عادی شدن امور نمی زدیم. بیمارستان های ما با تجهیزات آماده و کامل به جنگ با کرونا می رفتند و کادر درمان ما از نظر روحی شرایط بهتری برای خدمت رسانی داشت. دچار کمبود اقلام بهداشتی نمی شدیم و .

در عین حال که مدیریت روانی این مساله، چالش جدی مسئولان کشور بوده و هست؛ اما به نظر نمی رسد شنبه آینده پایان ماجرای کرونا در ایران باشد. تعطیلی در بعضی استان ها ادامه خواهد داشت.

بماند که همین مدت اندک هم ضربات جبران ناپذیری بر پیکر اقتصاد کشور وارد شد که آثار آن را اندکی بعد با افزایش قیمت های ارز و طلا به منظور جبران کسری بودجه خواهیم دید. این جمله دیگر این روزها حسابی کلیشه ای شده است که مهمتر از مدیریت بحران، بحران مدیریت است. استراژی مشخص مملکت در مواجهه با کرونا و آسیب های مشابه احتمالی چیست؟


 

صعود چهل ساله نام کتابی است جالب و خواندنی که بر اساس آمارهای معتبر بین المللی به پیشرفت های چشمگیر ایران اسلامی به رغم همه دشمنی ها و موانع در این چهل سال اخیر می پردازد. مستندات و منابع ذکر شده در این اثر می تواند در مقالات و مباحث پژوهشی و تبلیغی مورد استفاده قرار گیرد:

 

 دریافت فایل pdf و محتوای تبلیغی صعود چهل ساله

 


نمی دانم اگر در تهران بودم به قالیباف رای می دادم یا نه؛ اما قطعا به لیست سی نفره اصولگرایان رأی کامل نمی دادم و تشخیص خودم را در این خصوص بهتر از تشخیص صاحبان قدرت می دانم و ترجیح می دادم طرف بچه های پا پتی بسیج و فحش خورهای انقلاب را بگیرم تا حقوق بگیران گردن کلفت نظام را.

قالیباف هم ایراداتی دارد مثل که ایرادات خودش را داشت؛ اما زدن بیش از حد و تخریب قالیباف را جایز نمی دانم درست مثل زدن ناجوانمردانه و تخریب که هم باعث دلخوری و انزاوای بخشی از بدنه فعال حزب الله شد و هم این که مردم را نسبت به اصل جریان ارزشی و مدعی انقلابی گری بدبین ساخت. هم خودی است و هم قالیباف.

بچه های عدالت خواه را دوست دارم و آنها را به امثال تقوی که ظاهرا سهم کارکنان بیت بود و پیرهادی و . که در بزنگاه های انقلاب لااقل در صف مقدم ندیدیمشان ترجیح می دهم؛ اما این به آن معنا نیست که فلان نامزد مدعی عدالت طلبی در قم که فردی مشکوک و بیمار است را هم قابل نقد ندانم.

این مباحث در چارچوب انصاف می تواند سازنده باشد؛ اما مهم تر از این حرف ها اصل اعتماد سازی به نظام است. نظام در جریان مصوبه غیرقانونی بنزین سه هزار تومانی که نفس ملت را برید سر مصالحی جانب دولت را گرفت و طبعا خسارت آن را هم در مشارکت پایین مردم در دوم اسفند دید. باید برای ترمیم احساس لطمه خورده مردم نسبت به حاکمان، فکری اساسی نمود.


یک- این که گفتند بسته های رایگان ماسک و ژل به در منازل مردم قم برده می شود تا به این لحظه محقق نشده و کسی را ندیدم و نشنیدم که دریافت کرده باشد.

دو- راست یا دروغ گفته می شود اجساد جن باختگان کرونا را بدون غسل داخل کاور گذاشته و به خاک می سپارند. نمی دانم صحت دارد یا نه؛ اما همان طور که بیماران کرونایی توسط پرستاران و پزشکانی با لباس مخصوص مراقبت می شوند اجساد را هم می توان با لباس مخصوص و حفاظت شده غسل داد و نیازی به تعطیلی این حکم شرع نیست مگر آن که دلیل خاص دیگری وجود داشته باشد.

سه- گور پدر کرونا، گور پدر گرانی ارز و سکه که در این وانفسا در حال صععود به قله اورست است و قیمت های سرسام آور کالا که به زودی توی پاچه مان می شود. امشب شب اول ماه رجب است. خدا را  و مهمانی خدا را دریابیم. فصل، فصل توبه است؛ فصل دگرگون شدن. 


برای سلامتی مردم دعا کنیم. دعا سلاح مومن است. این موضوع ربطی به ضرورت های عقلی و وم رعایت نکات بهداشتی ندارد. آدم باید مواظب جسم و روح خودش باشد؛ اما دعا را هم نباید فراموش کند. لیلة الرغائب را با هر قرائتی که تعبیر می کنید، باور دارید یا ندارید، شب آرزوهاست یا شب عبادت و طاعت، مهم این است که دعا سلاح مومن است. توسل به اهل بیت و توکل بر خدا، سرمایه مسلمان است. خدا بزرگ و بزرگوار است. شخصیت خدا و جایگاه او اقتضا می کند که ناممکن های ظاهری را در ساحت قدرت او ممکن بدانیم. 

در بحبوحه فراگیری ویروس کرونا و ترس و وسواس نسبت به پیشگیری یا درمان آن، خدا را فراموش نکنیم و دعا را که سلاح ماست.

دعا برای دیگران را خدا بهتر از هر ذکری دوست می دارد. برای سربلندی مردم، برای سلامتی هموطنان، برای رفع مشکلات و بیماری ها و موانع از سر راه جامعه، دست دعا برداریم و به دامان ذات کبریایی حق، پناه بجوییم. امشبی را با خدا خلوت کنیم. جز او یاور و پشتیبانی نداریم، اوست که خبیر و قادر و رحیم است. اوست که شافی است. اسمش دوای جان ماست و یادش شفای روح و جسم خسته مان. توکل بر خدا کنیم که او بهترین وکیل و مدبّر امور است.


مردم به فروشگاه ها ریخته اند و هر چه در توان دارند خرید و ذخیره سازی می کنند. مسئولین هم برای کنترل اوضاع روانی جامعه پشت هم پیام می دهند که نگران نباشید انبارها مملو از کالاست و دچار کمبود وسایل و مایحتاج خود نمی شوید.

ظاهرا مسئولان محترم متوجه نیستند که این هجوم به بازار از ترس کمبود کالا نیست بلکه از بیم گرانی قریب الوقوع اجناس است. اگر می شود مسئولان تضمین بدهند که گرانی ناگهانی ارز تأثیری بر قیمت اجناس نخواهد گذاشت که البته بعید است شهامت بیان چنین وعده ای را داشته باشند.


مسئولین بابل اعلام کردند به دلیل پیشگیری از کرونا، دیدارهای عمومی خود را لغو می کنند. نیروی انتظامی حتی جلوی کار دستفروشان را در بازار روز گرفت. اما شهرداری جشنواره گل و گیاه را در فضای سرپوشیده مصلا برگزار کرد. مسئولین اعتراضی نکردند که هیچ جناب دادستان و امام جمعه هم به نمایشگاه رفتند و به به و چه چه گفتند!

خوب مردم هم حق دارند مسئولین را از خودشان ندانند و احساس کنند قانون فقط برای ضعفاست و گردن کلفت ها آزادند هر کاری خواستند انجام بدهند و تشویق هم بشوند. نمی دانم چرا عده ای به اینجا رسیده اند که دیگر برای افکار عمومی اعتنایی قائل نباشند و اهمیت ندهند که تبعات رفتارشان ممکن است چه آسیبی برای نظام داشته باشد.

از این حرف ها که بگذاریم اوضاع بازار با این وضع کساد است. به خصوص وضع دستفروش ها که دیگر اجازه فعالیت ندارند. خیلی ها در فضای مجازی از بانک ها خواسته اند این ایام مراعات حال شهروندان را نموده و در سود تسهیلات خود تخفیفی قائل شوند. بعید است این اتفاق بیفتد. بانک ها و دولت بر جیب مردم سوارند.

 

توضیح: دادستان محترم بابل با ارسال توضیحی عنوان داشت که علت حضور وی در نمایشگاه، رسیدگی به شکایت غرفه داران بوده و مرجع لغو یا برگزاری تجمعات، شورای تامین است.

ضمن تشکر از این عزیز یادآور می شود که  در خبر ارسالی کانال شهرداری، بدون اشاره به علت حضور دادستان، صرف حمایت وی از شادی و نشاط جامعه و کارآفرینی به واسطه برگزاری نمایشگاه منعکس گردیده است. خوب است شورای تامین شهر نیز پاسخگوی این تناقض رفتاری بین دستفروشان و مجریان برگزاری نمایشگاه باشد.


کانال تلگرامی عصر ایران به باز نشر توییت خبرنگار شرق پیرامون رسوایی شورای شهر بابل پرداخت. محمد باقرزاده که ظاهرا در سالنامه شرق نیز به این موضوع پرداخته است به نقل از بعضی اعضای مستعفی شورا این فرضیه را مطرح نموده که امام جمعه بابل با افشای فساد بعضی از اعضا و بیرون راندن آنها زمینه انتخاب داماد جوان خود به عنوان شهردار بابل را فراهم کرده است.

در این خصوص ذکر سه نکته را لازم می دانم:

یک- اصل ادعای منتسب به اعضای مستعفی از این باب محل تردید و به عبارت دقیق تر مردود است که فاصله انتخاب داماد ایشان به عنوان شهردار از زمان وقوع رسوایی شورا فاصله قابل توجهی است و از آن جا که داماد ایشان پیش از این به هیچ وجه گزینه محتمل برای تصدی سکان بلدیه نبوده دلیلی برای پیش دستی و اتخاذ این رویکرد از سوی امام جمعه به چشم نمی خورد. بماند که به عنوان یک منتقد، تقوای ایشان را بالاتر از تصدیق چنین اتهامی می دانم. این فرضیه زمانی می تواند موضوعیت پیدا کند که اصل واقعه رسوایی شورا را دروغ بدانیم که فارغ از حکم دادگاه، صرف اقرار اعضای متهم در محافل مختلف، تأییدی برصحت اصل وقوع این ماجرای تلخ می باشد.

اما

چنان که پیش تر نیز این قلم در یادداشت های متعدد بیان داشت اسلام برای آبروی افراد حریم خاصی قائل است و آنچه که از افشاگری پیرامون تخطی مسئولان و کارگزاران بیان شده در حیطه جرایمی است که منجر به تضییع حقوق عمومی و ضربه به بیت المال مسلمین شود آنهم با تشخیص فقیه و یا لااقل قاضی. از این رو افشای فساد اخلاقی اعضای شورا توجیه شرعی نداشته و با توجه به تفاوت سطح لغزش افراد، باعث شکل گیری شایعاتی گردید که هنوز هم در افواه عموم حتی در سطح فارسی زبانان و ایرنیان سراسر عالم جریان داشته و هتک حیثیت افراد را به دنبال آورده است.

در عین حال برخورد جدی با عناصر فاسد شورا اعم از افرادی که اقدام به دسیسه چینی کردند و یا اعضایی که بی پروا با کرشمه ماری خوش خط و خال به آتلیه ای ناشناس رفته و از مفسده استقبال نمودند امری ضروری و اغماض ناپذیر است.

دو- در بدو انتخاب داماد امام جمعه به عنوان شهردار بابل طی یادداشتی تأکید نمودم که این انتخاب در اذهان عموم به ضرر امام جمعه تمام شده و ایشان را در مظانّ اتهام قرار می دهد و به نوعی می توان از آن به عنوان یک تله ی برای تخریب وجهه امام جمعه یاد نمود. شهردار جدید بابل بدون رقیب، بدون ارائه برنامه و بدون حضور در صحن شورا به این جایگاه منصوب شد. رسانه های مجازی پیش از آن از جلسه اعضای شورا با امام جمعه برای انتخاب شهردار جدید خبر داده بودند که هیچ گاه مورد تکذیب رسمی قرار نگرفت. بازدیدهای پیاپی امام جمعه از پروژه های کم اهمیت شهرداری نیز مقوّم این ذهنیت گردید. در این بین سکوت ظاهری پیرامون نتیجه برخورد با متخلفان شورا و گاه جلسه و عکس یادگاری با بعضی چهره های مطرح فساد شورا اذهان عموم را بیش از پیش به سمت اتهام تبانی سوق داد. سخنرانی افشاگرانه امام جمعه درباره فساد شورا که عناصر خاطی را "جانور" لقب داده بود از بایگانی خبرگزاری های رسمی محو گردید. جلسه های شورای شهر نیز یک سال است که اغلب به بررسی نامه های وارده اختصاص یافته و خاصیت نظارتی خود را از دست داده است. بنا بر اطلاع عرض می کنم که امام جمعه همواره پیگیر برخورد با متخلفان شورا و اخراج آنها بوده اما صورت کار با بی سلیقگی یا بی احتیاطی متأسفانه به گونه ای دیگر رقم خورده است.

سه- بازنده اصلی ماجرای رسوایی شورا، قوه قضاییه است. مردم هنوز نمی دانند بعد از گذشت یک سال و نیم از ماجرای این رسوایی بزرگ که نام دارالمومنین بابل را در نقاط مختلف ایران و جهان دستمایه طنز و هجو قرار داد متخلفان به چه سزایی رسیده اند؟ چرا یک جوان معمولی به خاطر خطایی کوچک از استخدام در رده آبدارچی اداره نیز محروم می شود؛ اما عنصری محکوم و بی آبرو می تواند عنان بخشی از امور شورا را در اختیار داشته باشد؟ یکی از اعضای علی البدلی که با خروج اعضای مستعفی توانست وارد شورا شود در دوره های قبل دارای پرونده محکومیت مالی بود که مشمول ماده هجده شد و دیگر کسی نتوانست از رسیدگی مجدد به اتهامات وی کسب آگاهی کند.

مجموعه این وقایع که منجر به ابهام و رواج شایعات شد یک مخرج مشترک دارد و بیانگر خلأیی بزرگ در بین مسئولین شهری و استانی است و آنهم بی اعتنایی به افکار عمومی. اگر مردم نسبت به عملکرد مسئولان بدبین و دچار شبهه باشند آسیب آن دامنگیر اساس حاکمیت خواهد شد. چرا مقامی درباره ابهامات موجود روشنگری نمی کند؟ ورود رومه شرق به این مسأله نشان می دهد این واقعه در تاریخ ایران باقی مانده و حساسیت های ملی را برانگیخته است.

بیان یک نکته جالب و خنده دار هم به عنوان حسن ختام وجهت ثبت در تاریخ خالی از لطف نیست. چندی پیش یکی از ون انقلابی بابل که از اساتید فرهیخته دانشگاه است در سخنانی شورای شهر بابل را با وجود چهار عضو مستعفی و چند عضو متهم و محکوم، شورای فساد نامید که گویا به حضرات بر خورد و با شکایت آنها مواجه گردید!


امروز پیکر مطهر یازده شهید پاکستانی مدافع حرم از تیپ زینبیون که در حمله وحشیانه اخیر ترکیه به شهادت رسیده بودند در بهشت معصومه قم تشییع و خاکسپاری شد. چند شهید دیگر هم به زودی تشییع می شوند. با توجه به شرایط کرونایی قم، این شهدا در سطح شهر تشییع نشدند.

آیت الله اعرافی مدیریت حوزه علمیه قم بر پیکر این شهدا نماز خواند. بی شک دل سوخته مادران و کودکان داغدار پاکستانی، دامان اردوغان را خواهد گرفت. نایب ایاره رفقا بودم.

 

r8hc_صوره_20200301_112305.jpg

 

qwf_صوره_20200301_104401.jpg

 

incw_صوره_20200301_110150.jpg

 

7i9c_صوره_20200301_103657.jpg


See the source image

 

سید علی زنجانی طلبه ایرانی مدافع حرم در حمله هوایی ارتش ترکیه به شهادت رسید. ساعاتی بعد رییس جمهور ایران با رییس جمهور ترکیه تماس تلفنی داشت. در این تماس ضمن تأکید بر ضرورت مقابله با تروریست ها و حفظ جان افراد بی گناه، درباره نحوه کنترل ویروس کرونا توسط دو کشور همسایه گفتگوهایی صورت گرفت.

آیا کشورهای دیگر هم درباره خون و یا حقوق شهروندان و اتباع خود با همین تساهل و بی اعتنایی برخورد می کنند؟

 


 

امروز سه نفر از دوستانم داغدار شدند.

حجت الاسلام مجید ولی زاده از فضلای مدرسه روحیه مقیم قم، در غم از دست دادن پدر نشست. پدر وی مرحوم مهندس احمد ولی زاده از شخصیت های فعال و مطرح ی شهرستان بابل به خصوص در سال های نخست پیروزی انقلاب بود. وی مدتی طولانی با بیماری دست و پنجه نرم می کرد.

حجت الاسلام ابراهیم برارپور از دیگر ون تربیت شده مدرسه روحیه نیز در غم فراق برادر به سوگ نشست. برادر وی حسین برارپور پاسدار بازنشسته بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در بیمارستان یحیی نژاد بابل درگذشت.

حجت الاسلام مهدی نجف زاده از طلاب جوان و فاضل مدرسه روحیه نیز داغ پدر دید. پدر وی از نیروهای بازنشسته و خدوم بنیاد شهید بود که در زمان فعالیت خود در این نهاد خدمات ارزنده ای را فراتر از بخشنامه ها و شرح وظایف به خاندان شهدا ارائه داد. شنیدم وی شب گذشته دچار حمله قلبی شد و متأسفانه اورژانس برای انتقال وی به بیمارستان کوتاهی کرد که این تعلل از سوی نهادهای نظارتی در حال پیگیری است.

روح هر سه این بزرگوار شاد و انشاءالله مهمان کرامت جوادالائمه علیه السلام.


See the source image

 

امشب شب میلاد حضرت جواد الائمه علیه السلام است. به ما یاد داده اند اگر امام رضا را به جان جوادش قسم دهیم انشاءالله حاجت روا می شویم.

به حکم آموزه الجار ثم الدار، امام رضا را به جان جوادش قسم بدهیم مردم مظلوم هند و یمن و سوریه و نیجریه و . را از بلای استبداد و توحش حاکمان سرسپرده نجات دهد.

امام را قسم دهیم به جان جوادش بیماری و سختی و فشار را از مردم نجیب کشورمان دور سازد و دل هموطنانمان را شاد گرداند.

امام مان را رئوف لقب داده اند و ما به این صفت او ایمان داریم. به حق مقام رضایش، آهوی رمیده دل ما را امشب امام رئوف به ایمن گاه حریم خویش متوجه سازد و لطف بی کرانش را ضامن قلوب شکسته مومنان قرار دهد. به حق دردانه عالم جود، وجود ما را از گزند گمراهی و بلایای مادی و معنوی در امان نگاه دارد. حصن حصین ولایت او، دژ مستحکم لااله الاالله است که پناهجویان دلداده را از عذاب های دنیایی و اخروی محفوظ می دارد. 

السلام علیک یا علی بن موسی ایها الرضا

سلام متوسلین دامان جوادت نثار بارگاه منور و گنبد آسمانی حرم قدسی تو مولاجان! نجوای دل غمزده مان را در گستره فضل و اجابتت پذیرا باش.


See the source image

 

آن الدنگی که از جنازه های غسالخانه بهشت معصومه فیلم گرفت شاید قصدش خیر بود اما نمی داند چه بر سر ن و مردانی آورده است که این روزها زیر بمباران اخبار ضد و نقیض و شایعات و . دچار ترس و یأس شده اند. بماند که همه جنازه های موجود در تصویر مذکور، متوفای ویروس کرونا نبوده و علت فوت هر کدام متفاوت بوده است. من هم نمی گویم مراکز رسمی کشور آمار دقیق جان باختگان کرونایی را صادقانه بیان می کنند. کما اینکه در کشورهای دیگر دنیا نیز به منظور مدیریت فضای روانی جامعه از ارائه اخبار دقیق در این خصوص اجتناب می شود.

اما

مواظب باشیم هر خبر و فیلم و ادعایی را به راحتی منتشر نکرده و ته دل ملت را خالی نکنیم. باور کنید بعضی افرادی که به خاطر بیماری جان میدهند در اصل از ترس و شوک ناشی از ابتلای به بیماری دچار ضعف گردیده و توان مقاومت خود را از دست داه اند. ضمن توصیه به هوشیاری و ضرورت رعایت نکات بهداشتی، دل مردم را نلرزانده و متوجه باشیم که سطح قوای روحی و استحکام شخصیتی همه افراد با هم برابر نیست.

این یکی دو روزه در قم با افرادی مواجه بودم که بر اثر القای یأس و ترس، روحیه خود را از دست داده و بدون ابتلا به هیچ نوع بیماری، دچار افسردگی شده اند.


See the source image

 

شبکه های ماهواره ای فارسی زبان جوری از اوضاع کرونا در ایران گزارش می دهند که انگار ایران تنها کشوری در دنیاست که با این ویروس دست و پنجه نرم می کند. انگار نه انگار در آمریکا واروپا هم کرونا زندگی عادی مردم را مختل کرده است. هجوم مردم کشورهای به ظاهر متمدن به سمت فروشگاه ها برای ذخیره سازی مواد غذایی سوژه مطایبه مردم با فرهنگ و نجیب ایران است. 

این شبکه ها هیچ گاه در مقابل نقض حقوق انسان ها در غرب و یا توسط سرسپردگان غرب لب به سخن نخواهند گشود. یمن را نمی بینند و هندوستان را و . حالا دروغ پردازی ها وشایعه سازی هایشان جای خود.

به راستی چقدر انسان باید به رذالت بغلطد که اینطور فضای روانی هموطنان خود را هدف ترس و دلهره قرار داده و برای دشمنان مردمش خوش رقصی نماید؟


See the source image

 

سید علی حسینی ایمنی که روز گذشته در قم به رحمت خدا رفت اهل ادب و فرزانه ای بود که قلم توانمند او در عرصه ادبیات پارسی ماندگار خواهد بود. این روزها کسی بمیرد با مظلومیت مضاعفی همراه است. نه تشییع و تدفین درست و حسابی و نه مجلس یادبودی و گاه بعضی ها از حضور در کنار خانواده متوفا و تسلیت به آنها هم به بهانه ترس از ویروس، ابا دارند.

سید علی حسینی ایمنی طلبه بابلی حوزه، سردبیر یکی از تخصصی ترین نشریات ادبی کشور به نام اشارات بود که تأمین محتوا برای برنامه سازان صدا و سیمای کشور را برعهده داشت. جوانی نجیب که هیچ گاه برای مطرح ساختن خود در مجامع و محافل قدمی برنداشت. برای همین است که بسیاری از فعالان و مسئولان فرهنگی استان مازندران شناختی از او نداشتند.

دیروز با افراد و چهره های مختلف تماس گرفتم و تقاضا کردم یاد این عزیز را زنده نگاه دارند. بعضی ها بهانه می آوردند که اجازه پرداختن به درگذشتگان کرونایی را ندارند. بعضی هم اصلا رغبتی برای ارج نهادن به جایگاه یک فعال و تولیدکننده ادبی جبهه انقلاب نداشتند. ریاست اداره ارشاد بابل برخورد خوبی داشت و به سرعت نسبت به صدور پیام تسلیت و معرفی این چهره فرهنگی در سطح فضای مجازی اقدام نمود.

بعضی مدعیان فرهنگ و هنر که دلداده فرهنگ غرب و مروّج لیبرالیسم بوده و در سطح شهر به مراودات آتلیه ای شهرت دارند حتی یک پیام تسلیت هم برای درگذشت این هنرمند توانا صادر نکردند. اگر سید علی حسینی ایمنی سر سوزنی با انقلاب و ارزش ها زاویه داشت و قلمش در خدمت روشنفکرنماها و جماعت خودباخته بود الان اوضاع فرق می کرد.


افزایش خشونت هندوهای افراطی علیه مسلمانان هند

 

این روزها هند، کربلای مسلمین است. هندوهای افراطی به جان مسلمانان بی دفاع افتاده و مشغول نسل کشی هستند. لابد فیلم های مربوط به شکنجه و یا زنده به گور کردن ن و کودکان مسلمان توسط مهاجمین هندو را در شبکه های مجازی دیده اید.

تمام مدعیان حقوق بشر و داعیه داران شرافت و انسانیت امروز در مقابل مظلومیت این مردم مسئول هستند. از سازمان ملل تا کنفراس سران اسلامی و . هر کس که در مقابل ظلم سکوت کند در قبح آن سهیم است. اخبار هند را وسط بلبشوی کرونا به حکم انسانیت در رسانه ها دنبال کنید و ندای مظلومیت بندگان خدا را به گوش دیگران برسانید.


lv96_img_20200303_121616_646.jpg

 

تا نزدیک ظهر دنبال کار بانکی بودم. فرصتی که دست داد رفتم سراغ تلگرام. دیدم از آی دی سید علی حسینی ایمنی پیامی برایم ارسال شده. نوشته شده بود: حال آقای حسینی خوب نیست. در آی سی یو بستری است. برایش دعا کنید.

زنگ زدم به شماره همراهش. گفتم لابد خانمش یا بچه ها گوشی را بر می دارند. مردی بود که گفت باجناق سید علی هستم. خبر تلخی داشت. سید علی ساعتی قبل بر اثر ابتلا به ویروس کرونا جان به جان آفرین تسلیم کرد. گفتند مراسم تشییع و تدفین هم نداریم.

رحمت الله علیه.

سید علی حسینی ایمنی طلبه بابلی باصفا و خونگرم و اهل قلم بود که در صدا و سیمای استان قم به فعالیت های ادبی و پژوهشی اشتغال داشت و مدتی طولانی نیز سردبیری نشریه ادبی اشارات را برعهده گرفته بود. این نویسنده و شاعر جوان حوزه، آثار ارزشمندی را در عرصه ادبیات از خود برجای گذاشته است. سیدی پاک و مظلوم و متواضع بود. از آن دست افرادی که می توانی با خیال راحت درباره اش بخوانی: اللهم انّا لا نعلم منه الا خیرا.

برای شادی روح این سلاله حضرت زهرا صلواتی هدیه کنید.

دو قطعه از سروده های این ادیب را با موضوع شهادت حاج قاسم سلیمانی به خوانندگان وبلاگ تقدیم می کنم. انشاءلله تا این نفس باقی است هر از گاه یکی از آثار این سید عزیز را در وبلاگ منتشر خواهم کرد تا یادش به لطف خدا زنده بماند:

 

عبـاس حـرم

سروده: سید علی حسینی ایمنی

خبر آتش زده بر جان و سر و سامان ها /
داغ پاشیده به دل های همه انسان ها

کفر و تکفیر، در آغوش سران صهیون /
دوره کردند تو را نسل ابوسفیان ها

حمزه، در معرکه ی کفر و شیاطین به کمین /
باز تکرار جگرها و تب دندان ها

کفر، پنداشت که خاموش کند نور تو را /
تا که خاموش شود زمزمه ی قرآن ها

و نفهمید که با رفتن سرخت، سردار! /
سبز شد در همه اطراف جهان سلمان ها

گر چه آغاز همان قصه ی عباس علی است /
متفاوت شده این دوره ولی پایان ها

دیگر امروز ابوالفضل حرم یک تن نیست /
تازه تر می شود این بار همه پیمان ها

مرگمان باد اگر بی گل رویت سردار! /
یک نفس دور شویم از وسط میدان ها!

                         

   

رسیده ایم به پایان راه سفیانی

سروده: سید علی حسینی ایمنی

سپاه شمر دگرباره سر بر آوردند /
خبر رسید که عباس پرپر آوردند

خبر رسید که یک سرو، چاک چاک افتاد /
دست علمدار روی خاک افتاد

اگر چه باغبان، داغ بر جبین دارد /
بریده قامت یک سرو بر زمین دارد

ولی مباد که پشت ولی شکسته شود! /
مباد لشکر عباس هاش خسته شود!

همیشه آن چه گل گریه ی مدام من است /
طنین " انکسر ظهری" امام من است

خبر رسید که هنگامه ی رجز خوانی ست /
و بیت بیت غزل های ما "سلیمانی" ست

به نام سوره ی " تبت" به نام سوره ی "فتح" /
رسیده ایم به آغاز سبز دوره ی فتح

به نام تیغ ، به کارزار علی /
به نام تیغ دودم، برق ذوالفقار علی

به نام سوره ی "والفجر" شب شکستنی است /
صفوف سست بنی مکرها گسستنی است

سپاه نور بسته است عهد با خورشید /
قسم به صبح که چیزی نمانده تا خورشید!

رسیده وقت وفا کردن به پیمان ها /
خبر دهید به آل زیاد و مروان ها

خبر دهید که شمشیر صبح تیز شده است /
خبر دهید که هنگامه ی ستیز شده است

به دست تیغ سپردید زیر گردن را /
نمی گذاریم از کفر، زنده یک تن را

رسیده ایم به دوران خیبری دیگر /
سپرده ایم شما را به حیدری دیگر

حریف جهل شما تیغ ذوالفقار علی /
شکست شیشه ی عمر شماست کار علی

رسیده نوبت ما فتح را رقم بزنیم /
به کوچه های فلسطینمان قدم بزنیم

رسیده ایم به فصل جهاد، فصل قیام /
رسیده ایم به فصل ظهور سبز امام

قسم به پیکر صدپاره ی سلیمانی /
رسیده ایم به پایان راه سفیانی


با تصویب شوراهای تأمین استان های شمالی کشور، ورود مسافران به این استان ها به منظور پیشگیری از تشدید ابتلا به کرونا ممنوع شده است؛ اما تصاویر ارسالی امروز شهروندان نشان از بی توجهی بسیاری از مسافران نسبت به این مصوبه دارد.

بنا بر شواهد موجود صرف حضور چند مأمورکلانتری در مبادی ورودی شهرها نمی تواند تأثیر خاصی در انسداد جاده ها و ممانعت از ورود مسافرانی داشته باشد که گاه با ایجاد ترافیک وحشتناک و درگیری و فحاشی با مأموران بالاخره راه عبور خود را باز می نمایند.

از این منظر لازم است شوراهای تأمین استان ها با استفاده از نیروهای ضدشورش و استقرار خودروها و لوازم لجستیک یگان ویژه در جاده ها، قانون منع تردد مسافران را با جلوه ای پررنگ تر در اذهان عموم به تصویر کشانده و در صورت وم با اقتدار از ورود گردشگران بی ملاحظه ای که خوشگذرانی را بر رعایت حال مردم عادی کوچه و بازار در شهرهای شمالی ترجیح می دهند، جلوگیری به عمل آورند.


 

علی حق پدری بر گردن ما دارد که پیامبر فرمود: انا و علی ابوا هذه الامه.

یتیم نوازی در اسلام بارها مورد سفارش قرار گرفته و بعد تأکید شده که بالاترین یتیمان امت کسانی هستند که راه هدایت را گم کرده اند.

فرزند باید رهرو راه پدر باشد.

همان طور که نجات دادن یک انسان از مرگ به منزله نجات کل بشریت است، هدایت یک نفر و نجات او از سیاهچاله های انحراف و انحطاط نیز به منزله هدایت همه بشریت تلقی شده است.

روز پدر مبارک برای همه آنانی که در عمل رهرو راه علی هستند و اسلام علوی را محبوس در صفحات نهج البلاغه نساخته اند.

روز پدر مبارک برای آنانی که دیگران را به راه حق فراخوانده و با ضلالت و گمراهی در ستیزند.

سیزده رجب را جشن بگیریم و عیدی بدهیم. بگذاریم این روز بزرگ که نماد حرکت جامعه به سمت رشد و رستگاری است در اذهان حک شده و در دل ها ماندگار شود.


 

وضعیت کادر درمان در مواجهه با ویروس کرونا شبیه وضعیت نیروهای مسلح در زمان تهاجم نظامی دشمن است. بعضی رزمنده ها به خط مقدم می شتابند و هستی شان را ایثارگرانه کف دست می گیرند. بعضی در خطوط میانی و پشتیبانی مشغول می شوند. بعضی هم وقتی احساس خطر می کنند عرصه را ترک گفته و از میدان رزم فرار می کنند.

بخشی از کادر درمان کشور با ایثار و رشادت در حال رسیدگی و مداوای بیماران مبتلا به کرونا هستند. بعضی هم اما عرصه خدمت را به بهانه ای ترک گفته و از انجام وظیفه، شانه خالی کرده اند. 

در زمان جنگ، نظامی متمرد فراری از جبهه را محاکمه می کنند. ضمن تأکید بر ضرورت تشویق و حمایت از پزشکان و پرستاران و نیروهای خدماتی و مسئولین بیمارستانی که در خدمت رسانی به بیماران ویروسی از هیچ تلاشی مضایقه نمی کنند، لازم است با معدود نیروهای مرتبط با نهادهای درمانی که عرصه را خالی کرده اند نیز برخورد قضایی صورت بگیرد.


 

این زبان که خدا در اختیارمان قرار داده رسانه ای مفت و مجانی است که می تواند دنیایی را زیر و رو کند.

مبدع جنگ نرم، زینب سلام الله علیها بود. واقعه کربلا آنگونه رقم خورد که اکثریتی توانست به ناحق، حق معدود یاوران حقیقت را زیر سمّ ستوران ستم، پایمال کند. همین اکثریت می توانست ندای حق را نیز در گلو خفه ساخته و با وارونه نمایی حقیقت، نگذارد پیام عدل و وارستگی از بیابان های تفتیده کربلا آنطرف تر برود؛چه برسد که گوش تاریخ را نوازش کند و بشود مبدأ صدها شورش و انقلاب و قیام مستضعفان و آزادی خواهان عالم و خواب اربابان ظلم و زیاده خواهی را در سراسر تاریخ و در همه نسل ها آشفته سازد.

برتری جبهه اسلام در جنگ نرم، مرهون رشادت و منطق برّان زینب سلام الله بود.

زینبی که به اقتضای طبع لطیف نه می توانست و حق داشت که بنشیند و در عزای فرزندان و برادران و بستگان و همراهانش و در غم مهجوری و غربت اسارت، ساعت ها بگرید و ناله کند، پشت پا زد به همه حقوق و امیال شخصی و شد مصداق ان تقوموا لله مثنی و فرادی، قیام کرد و ایستاد و سخن گفت. حرف زد و حقیقت را بر مدار ادع الی سبیل ربّک بالحکمة، برملا ساخت و باطل را و اهل باطل را با همان رسانه مجانی خدا دادی، رسوا نمود؛ تا آن جا که از دارالعماره کوفه تا خرابه های شام و کاخ سیاه یزید، همه را مدهوش منطق و حکمت جبهه حق نمود و طالمان و غاصبان را به کنج رسوایی و حقارت کشاند و تاریخ را ساخت؛ آن گونه که بعد از قرن ها، حسینی بودن یعنی مردانگی و عشق و آزادگی، حتی اگر مسلمان نباشی و یزیدی بودن یعنی ظلم و تحریف و خودپسندی و زیاده طلبی، حتی اگر نقاب دین بر چهره داشته باشی.

زینب، قهرمان تبدیل تهدید به فرصت است. زینب مبیّن مرز شرافت و رذالت است. حریم حرمش نیز امروز مرز دو جبهه جهانی نور و ظلمت قرار گرفت و به برکت بصیرت و حکمت زینبی، روح عاشورایی متکثّر در حسینیان آخرامان، انتقام خون سرخ کربلاییان تاریخ را از وارثان قابیل و حمّالة الحطب های ابوجهل زمانه بازستاند.

امشب شب وفات شهادت گونه شیردختر حیدر کرار، زینب کبرا سلام الله علیهاست. شادی دل نازنین زینب و به نیّت شفای بیماران جهان اسلام، زیارت عاشورای اباعبدالله را امشب ذکر لب و عطر جان خویش سازیم.


از کرونا هم بترسید هم نترسید!

درباره تقوا چه گفته اند؟ خیلی ها معنی کرده اند ترس از خدا. بعد عده ای گفتند نه خدا که ترس ندارد؛ تقوا احترام به خداست و جدی گرفتن اوامر او.

سر الفاظ که دعوایی نداریم.

از کرونا باید ترسید به این معنا که بالاخره نوعی بیماری است که انسان مبتلا را رنجانده و از کار و زندگی می اندازد. برای حفظ سلامتی خود و دیگران  باید مراقب بود به این ویروس دچاز نشد.

اما

از کرونا نباید ترسید. بعضی ها زود خودشان را می بازند و روحیه شان را از دست می دهند. آدمی که دچار اضطراب و ترس شود بدن ضعیف تری خواهد داشت و مقاومتش در مقابل بیماری ها کمرنگ شده و خطر جدی تری او را تهدید می کند. دوستان پزشک گفته اند که بعضی بیمارانشان قابل درمان بوده اند اما به محض اطلاع از نوع بیماری، خود را باخته و به قول کشتی گیرها بدنشان خالی می کند و درمانشان سخت تر شده و گاه به بن بست می رسد.

راستی یک نکته را هم درباره بعضی نورچشمی ها و خواص بگویم.

از دوستان پزشک و کادر درمان شنیده ام به رغم کمبود تخت و امکانات، بعضی ها با کمترین علایم ویروسی، اصرار می کنند تا حتما بستری شده و تحت مراقبت پزشک قرار بگیرند. دوستان پزشک می گویند مشابه این افراد هیچ گاه بستری نشده و صرفا با توصیه ها و داروهای پزشک در منزل به استراحت می پردازند؛ اما بعضی نورچشمی ها از جمله یک امام جمعه و بعضی مسئولان از باب لوس بازی یا ترس، با لابی گری به بیمارستان منتقل می شوند و جای یک بیمار اورژانسی و نیازمند درمان را اشغال می کنند.

یک نکته دیگر این که یکی از دوستان به استاندار مازندران پیشنهاد داد این است که هر مسئولی که مدعی است به کرونا مبتلا شده فارغ از این که راست می گوید یا دارد بزرگ نمایی می کند از سمتش استعفا دهد تا کارها لنگ نماند و مسئولین زیر دست هم روحیه شان را از دست ندهند. بعد ببینید چند نفر می روند مجوز پزشک می آورند که باید در خانه یا بیمارستان استراحت کنند و سر کار حاضر نشوند!

عزیزان اورژانس خیلی زحمت می کشند؛ اما در بعضی شهرها این گله وجود دارد که بیماران معمولی در صورت نیاز، به بهانه کرونا موفق به دریافت خدمات اورژانس نمی شوند.

امکانات بهداشتی بعضی مراکز درمانی هم بسیار ناچیز به شمار می آید که این بی عدالتی و سوءمدیریت در تقسیم دارو و تجهیزات و لوازم پیشگیری اصلاً قابل قبول نیست.


See the source image

 

یک عادت خوب و ارزنده را بسیاری از مومنان رعایت می کنند که بعد از انجام یک کار خیر مثلا اطعام به مردم و . ثواب آن را هدیه می کنند به روح درگذشتگان و حق داران خود و جمع حاضر و .

این اخلاق را باید نیک و قابل تقدیر دانست. در وهله نخست از این بابت که به یاد رفتگان خود بوده ایم و برای آنها که دستشان از عالم حیات خالی است و دیگر فرصتی برای عمل ندارند، کار خیری را هدیه فرستاده ایم. خوبی دیگر ماجرا این است که چه بسا کسانی که به طور مستقیم و غیر مستقیم به قدر کم یا زیاد بی آن که در خاطرمان مانده باشد، به گردن ما حقی دارند و لطفی کرده اند که ممکن است اصلا متوجه نشده و یا از یاد برده باشیم، ثوابی هم به این درگذشتگان آشنا و ناآشنای صاحب حق نثار می کنیم و در حد بضاعت خویش درصدد جبران محبت آنها بر می آییم.

تا این جای مسأله را در بسیاری از مجالس و محافل مذهبی شاهد بوده ایم؛

اما

چقدر خوب است گاهی ثواب کار خوبمان را نثار روح درگذشتگانی کنیم که دستشان از این خاک کوتاه است ولی هیچ حقی هم به گردن ما ندارند. درست مثل این که وقتی می خواهیم کار خیری انجام دهیم فرقی بین مردم نگذاشته و بدون تبعیض و گزینش، لطفی را شامل همگان نماییم. مثل وقف و .

خدا هم که می خواهد روزی دهد لطفش را فقط شامل عابدان و پرهیزکاران نمی کند. به همه بندگانش حتی به آنها که در مقابلش قد علم کرده و سرکشی نموده اند، روزی می رساند.

گاهی برای آنانی که هیچ حقی به گردنمان ندارند فاتحه ای نثار کنیم. خدا با آدم های بزرگ، بزرگوارانه تر برخورد می کند.


0e6c_img_20200316_122245_625.jpg

 

پدر شهید عباسعلی فرجی نیا تا همین روزهای آخر عمرش، با یک گاری در چهارراه شهدای بابل امرار معاش می کرد.

این یک خط بماند برای تاریخ.

او بعد از شهادت پسرش هیچ گاه به بنیاد شهید مراجعه نکرد و هیچ درخواستی ارائه نداد. 

این یک خط هیچ توضیح و تفصیلی نمی خواهد. همین که در تاریخ بماند و ثبت شود کافی است.

امروز کربلایی صادق فرجی نیا به فرزند شهیدش و دیگر مسافران قافله عشق پیوست؛ روحش شاد.


چندی پیش پلیس فتای بابل در اقدامی غیرعادی و مشکوک، یکی از بسیجیان فعال مجازی شهرستان بابل را به عنوان ادمین کانالی فیک به دادگاه معرفی کرد. فتا در گزارش عجیب خود مدعی شد که وی در بازجویی ها به مدیریت کانال مورد نظر اعتراف کرده است. شکر خدا این برادر ارزشی توانست دروغ بودن ادعای مأمور فتا را در دادگاه ثابت نموده و حکم تبرئه خود را بگیرد.

فتای بابل در اقدام مشکوک دیگری، یک بسیجی فعال شاخص رسانه ای را به عنوان متهم یکی از کانال های ناشناس به دادگاه معرفی کرد. مأمور فتا در گزارش مغرضانه و متناقض خود در حالی که اذعان داشت موفق به شناسایی ادمین کانال مورد نظر نشده این نیروی بسیجی را به عنوان متهم معرفی کرده و جالب آن که تقاضای منع فعالیت وی در فضای مجازی را طرح نمود! این فعال انقلابی نیز توانست تناقض و انحراف گزارش فتا را به دادگاه ثابت نموده و حکم برائت خود را دریافت نماید.

ضمن تشکر از قضات محترم و فهمیده دادگستری، از بازرسی نیروی انتظامی انتظار می رود نسبت به واکاوی علت غرض ورزی و اشتباهات مکرر بعضی مأموران خاطی در تحدید فعالیت نیروهای انقلابی با جدیت وارد عمل شود.


 

این روزها بارها این نکته را از پزشکان شنیده اید که به طور معمول انسان های سالم در مقابل انواع ویروس ها و بیماری ها از جمله همین کرونای خودمان! مقاومت بیشتری داشته و آسیب کمتری می بینند.

آنها برای حفظ و تقویت سلامتی بدن سه مورد را توصیه می کنند:

غذای مناسب

ورزش

روحیه خوب

بگذارید اول از مورد سوم شروع کنم! پزشکان می گویند کسانی که در زمان ابتلا به بیماری، خودشان را می بازند و یا در زندگی روزمره دچار هیجان و اضطراب و افسردگی و دیگر ناملایمات روحی و فشارهای عصبی هستند مقاومت خوبی در مقابل بیماری ها ندارند.

راستش را بخواهید اسلام هزار و چهارصد سال است که دارد همین را می گوید. اسلام می گوید: خشمگین نباشید، حرص دنیا را نخورید، حسادت را کنار بگذارید، عجول نباشید، لجبازی نکنید، بدخواه مردم نباشید، قلب و وجدانتان را دریابید، کار نیک کنید، بزرگواری و گذشت را در وجودتان نهادینه سازید، به خدا توکل کنید و تعلقات و فراز و نشیب های دنیا را در دل راه ندهید، از کنار مشکلات با طمأنینه عبور کنید، به سفر بروید، به دریا و کوه و پدیده های خلقت نگاه کنید و .

اسلام می گوید در پناه معنویت و اتصال به خدا به آرامش روح می رسید. پزشکی می گوید تلاطم روح، ضعف جسم را به دنبال خواهد داشت.

کمترین دستاورد معنویت و سلامت روح، سلامت جسم است. بماند که اسلام درباره ورزش و نشاط جسم و نیز استفاده از غذای سالم و پاک و مفید و به اندازه، حرف هایی شنیدنی دارد.


See the source image

 

چند روز پیش، صبح روز وفات حضرت زینب سلام الله علیها دلم طاقت نیاورد و رفتم حرم حضرت معصومه، زیارت.

همان ورودی حرم، ژل ضدعفونی کننده دست قرار داده شده بود. حرم هم جمعیت چندانی نداشت. می شد بدون ارتباط و تماس با کسی ایستاد گوشه ای و زیارت کرد.

 

امروز صبح رفتم فروشگاه جانبازان، دقیقا ساعت نه صبح. این فروشگاه را قمی ها خوب می شناسند حدود ده شعبه در سطح شهر دارد و اجناسی که در اختیار عموم قرار می دهد از مقداری تخفیف برخوردار است. عرض کردم ساعت نه صبح بود. چرخ دستی که هیچ، حتی سبد معمولی خرید کالا هم پیدا نمی شد. جمعیت آمده بودند خرید نوروزشان را انجام داده و مایحتاجشان را برای ایام تعطیل تهیه کنند. مقابل صندوق حدود بیست دقیقه معطل شدم. صف ها به صورت فشرده در کنار هم مقابل متصدیان صندوق چیده شده بود. نفس به نفس و نزدیک یکدیگر ایستاده بودیم تا نوبتمان بشود برای پرداخت وجه و خروج از فروشگاه. نه ژل ضدعفونی کننده در کار بود و نه اصلا کسی از این که سبدها و چرخ های دستمالی شده دیگران را در اختیار می گیرد نگران ابتلا به ویروس بود. این وضعیت را درباره بسیاری دیگر از شهرهای کشور شنیده و یا تصویرش را در فضای مجازی دیده ام.

چند روز است می گویند حرم را ببندید، ممکن است ویروس کرونا از طریق زیارت فراگیر شود.


 

رحمت خدا بر جواد جلالی نیا جوان پر انرژی و بسیجی با روحیه ای که لبخند، بزرگترین هدیه او به اطرافیانش بود. قبل از آن که شهادت بدهم از جواد جز خیر ندیده ام دلم می خواهد بگویم از او جز لبخند ندیده ام. بمب روحیه بود این پسر. جوان رزمنده و یادگار دفاع مقدس، هنرمند و طنزپرداز دوست داشتنی، کارشناس هوشبری و از پرستاران و امدادگران همیشه آماده و زبده و خط مقدمی، جواد جلالی نیا در راه کمک رسانی به بیماران کرونا به همین ویروس مبتلا شد و بعد از چند روز به دوستان شهیدش پیوست. رحمت و درود خدا و اهل بیت و شهدا بر او باد.

جواد در زمینه عکاسی و نویسندگی نیز فعالیت داشت. شاید بتوان این بسیجی شوخ طبع را مبدع دوبله محلی فیلم های سینمایی با گویش مازندرانی دانست که ایده جدیدی در طنزپردازی به شمار می آمد.

جواد جلالی نیا که تحصیلاتش در زمینه هوشبری بود و در اتاق عمل خدمت می کرد، هر جا حرکتی انقلابی و بسیجی و هیئتی بود و نیاز به حضور اورژانش و تیم درمانی داشت، پای ثابت این عرصه به حساب می آمد. جواد مسئول پایگاه هم بود و پرورش نسل تازه نفس بسیج را یک رسالت فرهنگی تعطیل ناپذیر می دانست. خاطرات زیبایش از دوران حضور در جبهه را سال ها پیش به رشته تحریر درآورد و توفیقی شد برایم که آن را مطالعه کرده و حظّی ببرم. امیدوارم اثر او با کمک دوستان حتما به مرحله انتشار برسد. با تیم های هنری و فیلمسازی نیز همکاری می کرد. خوب است آثار او در این زمینه نیز گردآوری شود.

راستش را بخواهید حیف بود جواد جز با شهدا همنشین شود. بالاخره در راه خدمت، جانش را گذاشت و بر بال ملائک نشست. امیدوارم همان قدری که بر لب دوستانش گل لبخند نشاند قبر و برزخ و قیامتش نیز با تبسمی جاودانه و بهشتی همراه باشد. غفرالله لنا و له و ه الله مع الشهداء و الصالحین.


از کرونا هم بترسید هم نترسید!

درباره تقوا چه گفته اند؟ خیلی ها معنی کرده اند ترس از خدا. بعد عده ای گفتند نه خدا که ترس ندارد؛ تقوا احترام به خداست و جدی گرفتن اوامر او.

سر الفاظ که دعوایی نداریم.

از کرونا باید ترسید به این معنا که بالاخره نوعی بیماری است که انسان مبتلا را رنجانده و از کار و زندگی می اندازد. برای حفظ سلامتی خود و دیگران  باید مراقب بود به این ویروس دچاز نشد.

اما

از کرونا نباید ترسید. بعضی ها زود خودشان را می بازند و روحیه شان را از دست می دهند. آدمی که دچار اضطراب و ترس شود بدن ضعیف تری خواهد داشت و مقاومتش در مقابل بیماری ها کمرنگ شده و خطر جدی تری او را تهدید می کند. دوستان پزشک گفته اند که بعضی بیمارانشان قابل درمان بوده اند اما به محض اطلاع از نوع بیماری، خود را باخته و به قول کشتی گیرها بدنشان خالی می کند و درمانشان سخت تر شده و گاه به بن بست می رسد.


See the source image

 

بنده خدا برای خودش زور بازویی داشت، ورزشکار بود؛ آن یکی خودش پزشک بود و می دانست چطور باید از سلامتش مراقبت کند؛ یکی رییس حزب بود و آن یکی هم سفیر و نماینده و مدیر و . یک بابایی از مال دنیا چیزی کم نداشت و .

ویروس که این چیزها سرش نمی شود. صد رحمت به پشه که نمرود را با همه عظمت و داعیه خداییش به زمین زد! این یکی از پشه هم ریزتر، پشه را لااقل می شد با چشم دید و صدایش را شنید.

عده ای به کرونا مبتلا شدند و حالشان رو به بهبود است، الحمدلله؛ اما عده ای هم جانشان را با همین ویروس نامرد از دست دادند. نه پول، نه قدرت، نه اعتبار و نفوذ؛ هیچ کدام نتوانست نجاتشان بدهد. مرگ، حقیقت انکارناپذیر زندگی است. در هر چه که تشکیک شود در مرگ و رخت بستن از دنیا نمی توان تردید داشت. اگر بدانیم که دیر یا زود خواهیم رفت، به شیرینی های دنیا دل نمی بندیم، دلی را نمی شکنیم، خودخواهی را کنار می گذاریم، محبت به دیگران را یک فرصت می دانیم، دستمان به جیب دیگری نمی رود، حق را ناحق نمی کنیم و . انسان می شویم. آدمی که از یک لحظه بعد نیز بی خبر است و نمی داند چه سرنوشتی انتظارش را می کشد باید به ضعف خود در برابر خدا ایمان بیاورد و سرکشی و منیّت و غرور و نامردی را کنار بگذارد.

این که اسلام گفته است هر از گاه یادی از مرگ کنید برای همین این است که دنیایی آباد و عاری از طغیان گری و آخرتی آبادتر داشته باشیم؛ اگر عبرت بگیریم!


 

وضعیت بابل بحرانی است. کمبود تجهیزات درمان و دارو یک آسیب جدی در کنترل روند رشد ویروس کرونا به حساب می آید. همه ظرفیت های پزشکی و درمانی شهر به عللی فعال نیست و فشار سنگین کار بر جسم و جان کادر فعال و ایثارگر حاضر در صحنه، آثار مخرب داشته است. تا این لحظه هشت نفر از کادر درمان شهر جان خود را از دست داده اند.

کنترل وضعیت بازار و ادارات و سفر و .  با عزم جدی مسئولان شهری و استانی محقق می شود؛ اما تأمین فوری مایحتاج و نیروی درمانی تازه نفس، نیازمند توجه ملی به اوضاع این شهر است. از این رو به میدان آمدن توان رسانه ای بابل و فریاد مسئولان و ائمه جمعه و نمایندگان شهر در مجلسین شورا و خبرگان ضرورتی انکار ناپذیر به نظر می رسد. حضور مستمر و اختصاصی نماینده ویژه وزارت بهداشت برای خروج از بحران در بابل اامی است.

فرماندار بابل، یک سر و گردن بالاتر از همه مسئولان، فعالیت میدانی چشمگیر و روحیه بخشی دارد. ضروری است به منظور حفظ نظم و هماهنگی بین ادارات مرتبط با بحران، شخص فرماندار سکّان فرماندهی ستاد مبارزه با کرونا را در دست بگیرد.


از فیلم هایی که با موضوع ورود غیرقانونی تعدادی از مردم به حرم حضرت معصومه و شکستن در حرم دیدم متوجه نشدم که دری شکسته شده باشد. ولی به هر حال این اقدام جمعی از شهروندان کار اشتباهی بود و باید پذیرفت قانون بد بهتر از بی قانونی است و باید از مصوبات ستاد مبارزه با کرونا تبعیت کرد هر چند این مصوبات دارای ابهاماتی باشد.

به مردم حق بدهید این ابهام برایشان وجود داشته باشد که چرا فروشگاه های شلوغ قم همچنان مشغول به فعالیت هستند اما حرم که این روزها ازدحامی نداشت باید تعطیل بشود. البته این امکان وجود داشته و دارد که در زمان تحویل سال، جمعیت به سمت حرم روانه شوند که می شد همان روز اول فروردین نسبت به تعطیلی موقت و چند ساعته آن اقدام نمود.

بماند که کسانی که در وزارت بهداشت نسبت به تعطیلی حرم ها عجله و اصرار نشان داده اند همان عزیزانی هستند که قبل از محرم امسال نیز در اظهار نظری نابخردانه و دور از حقیقت، حضور در مجالس روضه را باعث افسردگی جامعه تلقی نمودند!

به بدبینی مردم حق می دهم چه آنهایی که از قانون بد تبعیت می کنند و چه آنهایی که نتوانستند به رفتارشان مسلط باشند؛ اما باید منتظر بود این روزهای تلخ هم بگذرد و فعلا دعا کرد این بیماری لعنتی از کشور عزیزمان رخت بربندد و بیشتر از این آسیبی به کسی نرساند.


 

فکر کنم شما هم مثل من آدم هایی را دیده باشید که می گویند قوانین کشور آمریکا متمدن ترین قانون جهان است. خیلی ها هم در فضای مجازی و رسانه های معاند، آمریکا را بزک می کنند.

همین کشور متمدن در حالی که مردم ایران برای نجات عزیزانشان در مقابل ویروس کرونا به دارو و اقلام بهداشتی و درمانی نیاز دارند بر اساس قوانین خود نه تنها استثنایی در تحریم ها قائل نشد بلکه در تشدید آن نیز کوشید.

متمدن ترین قانون جهان باید مبتنی بر شرافت و انسانیت باشد؛ مگر آن که تمدن را منهای وجدان و فطرت معنا کنیم که در این صورت می توان گفت ایالات متحده، بهترین قانون جنگل را داراست!

متمدن ترین قانون جهان باید مبتنی بر شرافت و انسانیت باشد، وگرنه آزادی فردی اساساً نیازی به مدنیت ندارد و در هر کوه و صحرا و دشت و جنگلی قابل تحقق است. تمدن، حضور انسان ها در کنار یکدیگر با رعایت حقوق همگانی است. متمدن ترین قانون عالم، بنی آدم را اعضای یکدیگر می داند. حق کشی و بی رحمی و ضعیف کشی، مدنیّت نیست.


 

سال نو یک شوخی است اگر همان آدم کهنه باشیم!

خوشبختی از درون انسان می جوشد و بستگی به نگاه و اندیشه او دارد. رستاخیز بهار باید قلب ها را منقلب کند وگرنه گردش ایام، سال نوی طبیعت است نه عید بشریت و جشن انسانیت.

آدم تازه ای شویم، راهی نو به سمت کمال بجوییم، ملال آور نباشیم و طراوت به بار آوریم، اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم، یک قدم به جلو حرکت کنیم و . سالی نو و پر برکت خواهیم داشت.


علاوه بر علمای شیعه، مورّخان اهل سنت نیز بارها اذعان داشته اند که امام موسی کاظم علیه السلام، در عصر خود سرآمد همه دانشمندان و اهل علم بود و فضل و دانش و خرد و کمال او با کسی قابل قیاس نیست. (مختصر تاریخ العرب، الصواعق المحرقة و .) اما همین دانشمند صاحب فضل و اسوه اخلاق و تقوا و علم و عمل، کاظم لقب گرفت زیرا از سوی افراد نادان مورد جسارت قرار می گرفت و در برابرشان بردباری و گذشت نشان می داد!

منصور دوانیقی خون آشام، مهدی عباسی عیّاش و فاسد، هادی عباسی ناکارآمد و ظالم که دستش به خون شهدای علوی در سرزمین فخّ آلوده شد، خلفای معاصر حضرت بودند.

مردمی که قدر علما و صاحبان فضل و کرامت و علم و اخلاق را ندانند، گرفتار حاکمان جائر و فاسد خواهند شد.

منتظران امام عصر(عج) در پذیرش علم و عمل و فضل و حکمت باید شوق و حرکت داشته باشند. حکومت صالحان با جهل مردم سازگار نیست.


See the source image

 

این را داستان را بارها شنیده اید که گفته اند: یک بابایی دوست داشت جنگل را از نزدیک ببیند، وقتی نشانش دادند و پرسیدند چطور بود، پاسخ داد: آنقدر درخت زیاد بود که نتوانستم جنگل را ببینم! این لطیفه، طنز نیست، یعنی هست؛ اما نکته ای آموزنده را در خود نهفته دارد.

گاهی وقت ها چشممان در عین حال که باز است، حقایق زندگی را نمی بیند. نعمت های خدا را می بینیم و نمی بینیم!

یکی اش همین سلامتی. قدرش را انسان زمانی می فهمد که خدای ناکرده به بیماری گرفتار شود. گاهی وقت ها طلبکارانه به خدا می گوییم که چرا فلان خواسته ما را برآورده نکردی، پس لابد نظری به ما نداری و .! یک ویروس کوچک باعث شد ارزش سلامتی را بیشتر بدانیم.

 یک وقت آدم به جایی می رسد که همه دعاها و خواسته هایش را فراموش می کند و آرزو می کند همان نعماتی را که داشت و نمی دید دوباره به دست آورد.

فارغ از هر آرزو و تقاضایی که از خدا داریم، در برابر نعمت هایی که به ما داده سر تعظیم و شکر فرود آوریم. خدا را به خاطر همه نعمت هایی که می بینیم یا نمی بینیم، سپاس گوییم و ایمان داشته باشیم به وعده حق که شکر نعمت، نعمتت افزون کند. الحمدلله علی کل حالٍ


See the source image

 

نه من و شما ویروس کرونا را دیده ایم و نه اطرافیانمان. اصلاً کسی دنبال دیدن ویروس با چشم سر نیست؛ اما به خاطر آثار همین ویروس نادیده، سبک زندگی خود را تغییر داده ایم. هر جایی نمی رویم، با هر کسی دمخور نمی شویم، هر چیزی را نمی خوریم، هر کاری را انجام نمی دهیم، شکل ظاهر خود را تغییر داده ایم و . رنگ جامعه عوض شده است.

جالب است هنوز هم کسانی هستند که می گویند چرا باید خدایی را که با چشم سر ندیده ایم عبادت کرده و حرف هایش را اطاعت کنیم؟!


 

دوستی مطلبی از حاج ناصر نقویان فرستاد که افاضه فرمود: کار در بیمارستان و خدمت به بیماران وظیفه ذاتی ت نیست و نتیجه خوبی ندارد و .

زیرش نوشتم: کندن چاه و وقف کردن برای مردم هم وظیفه ذاتی امیرالمومنین نبود.

عزیزی هم پاسخش را اینگونه داد: خودت مسئول گزینش کشور بودی جز وظایف ذاتی ات بود جناب نقویان؟!

 

 

دیروز صبح داشتم می رفتم نانوایی که دیدم ماشین همسایه خراب شده و باید هول بدهیم تا روشن شود. به نظر شما به او می گفتم وظیفه ذاتی من نیست که ماشینت را هول بدهم خوب بود؟


حجت الاسلام حامد کاشانی در رد شبهه عبدالحمید پیرامون توسل به اهل بیت علیهم السلام پاسخی منطقی و مستدل و صریح را بیان نمود که شنیدن آن را به همه خوانندگان عزیز وبلاگ توصیه می کنم.

برای دانلود این فیلم کوتاه و کم حجم به این لینک مراجعه نمایید:

 

 

http://thaqalain.ir/wp-content/uploads/2020/03/Kashani-Naghd-Thaqalain_IR.mp4

 


 

این متن را امروز صبح در یکی از گروه های تلگرامی خواندم:

 

دیشب برنامه بدون تعارف اخبار کانال دو سیما رفته بود سراغ آن جوان پژوهشگر نخبه ای که در پی سفر به فرانسه توسط پلیس فرانسه به درخواست آمریکا با اتهام واهی دور زدن تحریم های آمریکا، دستگیر شده و حدود چهارده ماه در فرانسه زندانی بوده. 

ایشان مطالبی را از دوران زندان خود در فرانسه بیان کرد که جدا هرصاحب وجدانی را متاثر می کرد، از جمله اینکه هر دو هفته یک بار زندان بانان فرانسوی ایشان را مادر زاد می کردند و در درون یک قفس قرار می دادند تا او را تحقیر کنند!!!

دیگر اینکه هر بار که ایشان را به دادگاه می بردند، او را با دستبند و پابند و قلاده می بردند.

من امشب از شنیدن این مطلب دچارسردرد شده، خوابم نبرد، 

این مسئله از آن مسائلی است که درباره آن باید گفت که اگر هر ایرانی آنرا  بشنود، اگر وزارت خارجه از این مسئله آگاه شود، و اگر قوه قضائیه از این مطلب آگاه شود و عکس العمل مناسبی از خود نشان ندهد، جای تاسف داشته ، آنگاه معنای مسولیت درنظام اسلامی را چگونه باید توجیه کرد؟!!!
 یک جمله ای بر زبان این جوان نخبه نجیب جاری شد که پخش آن از سیما تا حدودی دل را تسلی می دهد، و آن اینکه وقتی مجری برنامه از او پرسید که آخر چگونه کشور فرانسه مهد دموکراسی و منادی حقوق بشر چنین رفتاری را انجام می دهد؟ او در پاسخ گفت : این ها سگ دست آموز آمریکا هستند، و حقوق بشر در دنیاجدا یک شوخی است.!!!

حال شما برادر یا خواهر ایرانی مسلمان که این مطلب به شما رسید، خود دانید.

من به شخصه اهل توئیت و یا اینستا نیستم ، پیشنهاد می کنم کسانی که این کار ها را بلدند یک هشتکی با عنوان "فرانسه سگ دست آموز آمریکا" راه بیاندازند، و اگر شما هم مثل من دستتان از رسانه های دیگر کوتاه است، لا اقل این مطلب را انتشار حد اکثری بدهید، این حد اقل کاری است که مردم می توانند بکنند.

و از وزارت خارجه و همچنین قوه قضائیه و مجلس نیز مطالبه عمومی شود تا مسئله را با حساسیت و جدیت تمام دنبال کنند و عکس العمل مناسب نشان دهند.
کانال آیین حقوقی و اجتماعی

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ

#فرانسه سگ دست آموز آمریکا


 

دکتر سیمین کاظمی؛ پزشک و جامعه شناس

از قرار اطلاع، مهاجران افغانستانی در ایران که به علت ابتلا به بیماری کروناویروس بستری شده اند، مجبور به پرداخت تمام هزینه های بیمارستانی شامل هزینه تشخیص، درمان و بستری هستند. 

از آنجا که این بخش از جمعیت فاقد پوشش بیمه هستند و از طرفی اکثرا کارگران روزمزدند و در این روزها شغل خود را از دست داده اند، توان پرداخت هزینه های بیمارستانی را ندارند.

 تحمیل هزینه های بیمارستانی  به این دسته از بیماران و خانواده های شان اولاً با حق دسترسی همگان به سلامت مغایرت دارد و آنها را از خدمات سلامت محروم می کند.  ثانیاً چنین وضعیتی باعث می شود این افراد در صورت بیماری به بیمارستان مراجعه نکنند، که ممکن است حیات آنها به خطر بیفتد و نیز باعث گسترش بیشتر بیماری در بین اطرافیان شان شود. از طرفی درصورتی که بستری شوند، بعلت هزینه های بالای بستری،  فقیرتر می شوند چنانکه حتی در تامین غذا در می مانند. 

نظام سلامت که "شعار کرونا را شکست می دهیم"، را برای مقابله با این بیماری برگزیده است، ظاهراً این واقعیت را نادیده گرفته که با تبعیض علیه بخشی از جمعیت، نمی توان بر این اپیدمی فایق شد. اپیدمی در صورتی قابل کنترل است که امکانات پیشگیری و درمان در دسترس همه افراد و اقشار جامعه باشد. 

نظام سلامت دست کم برای مقابله با یک  بیماری واگیردار علاوه بر اینکه  باید مشی  انسانی تری داشته باشد، لازم است به آن سطح از عقلانیت رسیده باشد که دریابد تبعیض و انتخاب بین بیماران، به ماندگاری و اشاعه بیشتر بیماری می انجامد.

برای رعایت حقوق انسانی مهاجران و نیز برای آنکه سلامت به جامعه بازگردد، لازم است تبعیض علیه مهاجران افغانستانی متوقف شود و  وزارت بهداشت، بیمارستان ها را مکلف کند مهاجرانی را که نیازمند بستری هستند، بدون قید و شرط و بدون آنکه مرتکب تبعیض شوند، بپذیرند و از فشار بر بیماران برای پرداخت هزینه بستری بپرهیزند.


 

در روزهای مشهور به قرنطینه که اغلب مردم برای پیشگیری از ابتلا به کرونا و قطع زنجیره آن ترجیح داده اند بر خلاف عادت معمول، به طور مستمر در خانه بنشینند، ظهور دو عارضه روحی و جسمی را باید به عنوان یک تهدید همگانی جدی گرفت.

خیلی ها از زیاد نشستن در خانه و اشتغال مستمر به تماشای فیلم و خواندن کتاب و دور زدن در فضای مجازی کلافه شده اند. فکر و خیال مربوط به وضعیت آینده کسب و کار و نحوه مواجهه با طلبکاران و ضعف بنیه اقتصادی خانواده از یک طرف، اختلاف سلیقه های خانوادگی که به دلیل کثرت همنشینی عارض می شود نیز از سوی دیگر تبعاتی چون افسردگی، خشونت، پرخاشگری و . را ممکن است به همراه داشته باشد.

بروز احتمالی این عوارض در جمع خانواده، ضعیف ترهای خانه را بیشتر از دیگران دچار سرخوردگی و ناراحتی و فشارهای روحی خواهد ساخت. از این رو بزرگترها وظیفه سنگین تری در حفظ تعادل روانی خانواده بر عهده دارند.

یکجانشینی البته عوارض جسمی هم به دنبال داشته و اگر چه معضل کرونا ویروس را تا حدود بسیاری مهار می کند؛ اما عوارض متعددی را بر سلامت بدن به جا خواهد گذاشت.

چند راهکار برای کنترل این وضعیت آزار دهنده توصیه می شود:

1- دستجمعی نرمش کنید

با افراد خانواده هر روز دقایقی را به نرمش جمعی اختصاص دهید. این رفتار علاوه بر ایجاد نشاط و تقویت حس صمیمیت بین اعضا، جسم شما را از آسیب های یکجانشینی و بی تحرّکی در امان نگاه می دارد.

2- بازی ها و سرگرمی های گروهی را از یاد نبرید

منچ بازی، کارت های ماشین و فوتبال و .، اسم و فامیل، گل یا پوچ و . از جمله بازی های ساده و کم هزینه و سالمی هستند که حس با هم بودن را در خانواده تقویت می کنند.

3- باز هم عیدی بدهید!

مهمانی های عید علاوه بر خوش و بش و شادی، خاصیت دیگری برای یچه ها دارد به نام عیدی گرفتن! این خلأ را در این روزها به بهانه میلاد ائمه اطهار در ماه مبارک شعبان، جبران نمایید و در این مناسبت ها به فرزندان و اعضای خانواده عیدی بدهید. این عیدی ها هر چند کوچک و ناچیز باشد شادی درونی خانواده را دوچندان می سازد.

4- خاطره گویی مصوّر را از دست ندهید

آلبوم ها و آرشیو تصاویر در هر خانه ای موجود است. هر تصویر ثبت شده از گذشته، حرف ها و خاطرات و ماجراهای فراوان و شنیدنی را در خود نهفته دارد. دور هم بنشینید و با تماشای هر تصویر، خاطرات مربوط به آن را برای دیگران مرور کنید. شاید دیگر هیچ وقت این فرصت استثنایی برای پیوند خانواده با گذشته شما و عبرت آموزی از حوادث و انس با خاطرات شیرین والدین برایتان به وجود نیاید.

5- مسابقه بگذارید و جایزه بدهید

با طرح پرسش و اهدای جوایز، علاوه بر افزایش معلومات عمومی، لذت دریافت جایزه و تشویق جمعی را به کام یکدیگر بنشانید. در مسابقات و سرگرمی های دیگر هم می توان از عنصر شیرین جایزه و تشویق و اثرات مثبت و عمیق آن بهره مند شد.

6- همدیگر را تحویل بگیرید!

دور هم بودن به معنای نشستن زیر یک سقف نیست. اگر قرار باشد هر کس سرش به گوشی یا کار خودش مشغول باشد، این دورهمنشینی، دور همنشینی نیست. همدیگر را ببینید و تحویل بگیرد. بچه ها دوست دارند شیرین کاری کنند، نوجوان ها ژست می گیرند و خودی نشان می دهند، خانم ها با لباس و آرایش و . دنبال جلب توجه همسر هستند. چشمتان را باز کنید و از تحسین و تعریف اطرافیانتان دریغ نورزید. محبت یک اکسیر اعجازآور است. مواظب باشیم روزهای خانه نشینی به دوران تلخ و سیاه و مشمئز کننده تبدیل نشود. با کمی دقت و کنترل رفتار و مدیریت ارتباط می توان پایه های تربیت یک نسل متعادل و سالم را استوار ساخت و محیط خانه را به بهترین کانون تأمین نیازهای روحی و فکری و فرهنگی اعضای خانواده تبدیل نمود.


تابناک نوشت: به دنبال افزایش احتمال تهاجم ایالات متحده به حزب الله عراق، ایران از طریق سفارت سوئیس به آمریکا پیغام داده در صورت اقدام نظامی با واکنش مخرب مواجه خواهد شد. در این رابطه ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرده با آمادگی کامل مسائل منطقه را زیر نظر دارد و اگر شیطان بزرگ مرتکب غلطی دوباره بشود دیگر جواب ایران محدود به حمله موشکی به یک پایگاه نخواهد بود تمام پایگاههای آمریکا درمنطقه در زمین و دریا منتظر پاسخ وحشتناک و ویرانبار ایرانی باشند. حتی تل آویو وحیفا هم درامان نخواهد بود.


 

از تماشای فیلمی که نشان می دهد در مجلسی با حضور ترامپ، قرآن خوانده می شود زیاد خوشحال نشویم. از اینکه در کاخ سفید هم برای مقابله با کرونا دست دعا بلند می شود خیلی ذوق نکنیم.

ترامپ و امثال ترامپ با ظاهر قرآن و پوسته دین مشکلی ندارند. کجا دیده اید آمریکا بخواهد مثلا مقابل عربستان بایستد و به خاطر مخالفت با اسلام سعودی لشکری به هم زند؟

معروف است کنسولگری انگلیس که در بغداد تأسیس شد نزدیک ظهر بود و ناگاه فریادی به گوش فرستادگان استعمار رسید. یکی را فرستادند که ببیند چه خبر است. آمد و گفت: مسلمان ها رسم دارند در ساعاتی از روز اذان می گویند. کنسول انگلیس تأملی کرد و پرسید: الله اکبر گفتنشان با ت های ما هم کاری دارد؟!

خدای پاستوریزه و اسلام آسّه برو آسّه بیا، دین سازش کار، مسلمان تو سری خور و ذلیل، حکومت وابسته و مطیع، قرآن مجلس ختم و دعا، معنویت منهای عمل، شعار بدون شعور، توحید خنثی و بی خاصیت، عرفان منزوی و فردگرا، و . مشکلی برای آمریکا ایجاد نمی کند. اصلاً تحقق لیبرالیسم منوط به پذیرش ظواهر ادیان و پوسته عقاید است. آمریکا با باطن کعبه مشکل دارد؛ با خدایی که بخواهد در زندگی روزمرّه بشر وارد شده و سبک زندگی شما را در جهتی قرار دهد که منافی درآمد و منفعت غول های جهانخوار باشد. خدایی که زور را بر تنابد، انسانها را برادر یکدیگر بداند، چپاولگری را زشت شمارد، عدالت را ارزش بداند و . مورد قبول آمریکا و سردمداران کفر و طاغوت نخواهد بود.


خوردن سگ و گربه در چین ممنوع می‌شود

 

این که هر گوشتی خوردنی نیست را فقط ما نمی گوییم، دیگر خودشان هم دارند به این نتیجه می رسند. به این خبر توجه کنید:

"طبق قانون جدید از اول ماه می‌ مردم ساکن منطقه شنزن چین حق خوردن سگ و گربه را ندارند. سالهاست مردم خواستار تصویب آن بودند و این اولین بار است که چنین قانونی در کشور چین تصویب و اجرا می‌شود. طبق آمار، سالانه ۱۰ میلیون سگ و ۴ میلیون گربه در چین کشتار شده و خورده می‌شود."

دین مبین اسلام بیش از چهارده قرن پیش خوردن بعضی غذاها را ممنوع اعلام کرد. با مرور زمان، مردم به حکمت بعضی از این احکام پی می برند. بیماری های جدید و لاعلاج، جهانیان را به فکر اصلاح سبک تغذیه خود انداخته است.


فارغ از اینکه بخواهم درباره محتوای این متن قضاوتی داشته باشم خواندن آن را جالب و قابل تأمل می دانم. ارزش دارد برایش وقت بگذارید:

 

 

به گزارش

گروه ی

خبرگزاری میزان،

خلیل‌الله همایی‌راد مدیرکل پیشین امنیتی و انتظامی استانداری کرمان و فعال رسانه‌ای در یادداشتی اختصاصی برای میزان، نوشت: به حوادث و رخداد‌ها، از زوایای مختلفی می‌توان نگریست و آن هارا تجزیه و تحلیل کرد. تحلیل‌هایی که ممکن است با واقعیت و حقیقت ماجرا منطبق باشند، یا نباشند یاحتی بخشی از ماجرا را دیده و از مابقی آن بی خبر بمانند. مثل این که از یک درب باز، به درون اتاقی نگاه کنیم و همه‌ی آن چه را می‌بینیم، شرح دهیم. یا از دری نیمه باز و زاویه‌ای بسته، نگاه کنیم و تنها بخشی از اشیاء و لوازم درون آن اتاق را ببینیم و از مابقی غافل بمانیم. تازه، این‌ها همه درحالی ست که به دو بینی یا خطای دید هم مبتلا نباشیم، یاعینک رنگی هم بر چشم نزده باشم، که مثلا ماست را، به رنگ سبز یا قهوه‌ای ببینیم.

با این تفسیر، از یک واقعیت نمی‌شود گذشت و آن هم این است که آشوب بزرگی، جهان را در برگرفته است. ترس و اضطراب بر سراسر دنیا حاکم گشته، زیان‌های فراوان انسانی، اقتصادی و اجتماعی به بار آمده و گویی به قول زنده یاد محتشم‌کاشانی: کار جهان و خلق جهان جمله در هم است و کاشوب، در تمامی ذرات عالم است؟!

ناروا نیست اگر رخداد‌های اخیر، که بشر را خانه نشین کرده، هزاران پرواز را لغو کرده و پارکینگ فرودگاه‌های مهم جهان، برای نگه داری بیش از پنج هزار هواپیمایی که زمین گیر شده اند، جاندارند، ظرفیت اشغال اغلب هتل‌ها را به صفر رسانده، قیمت نفت را تا ۲۷ دلار پایین آورده و بیم پایین آمدن قیمت، تا ۱۰ دلار هم وجود دارد، المپیک ژاپن، مسابقات جام ملت‌های اروپا و امریکای جنوبی را یک سال به تاخیر انداخته، تمام مسابقات باشگاهی و لیگ‌های مطرح را، که میلیارد‌ها دلار و پوند عایدی و گردش مالی داشتند، به تعطیلی کشانده، چراغ صنعت گردشگری را تقریبا خاموش کرده، تنها در دو هفته اول فوریه، فروش خودرو در چین را از ۲۵ میلیون دستگاه به یک میلیون رسانده و ۲ میلیارد سفر، تنها در آن کشور لغو شده و تا کنون بیش از ۴۰۰ هزار نفر را در سرتاسر جهان مبتلا کرده و بیش از ۱۴ هزار نفر قربانی گرفته است را، آشوب» بنامیم.

در ریاضیات، شاخه‌ای است که به مطالعه‌ی سیستم‌های دینامکی آشفته می‌پردازد و به نظریه‌ی آشوب -chaos theory- یا بی نظمی» شهرت دارد و‌موجب پدیده‌ای به نام اثر پروانه‌ای» می‌شود. این نظریه‌ی علمی، ابتدا در سال ۱۹۵۲ در داستان کوتاهی به نام آوای تندر» اثر ری بردری مطرح شد و در ۱۹۶۱ توسط ادوارد لورنتس-ریاضیدان و هواشناس امریکایی جنبه‌ی علمی یافت و در اجلاس جهانی ۱۹۷۲ پذیرفته شد. خلاصه‌ی این نظریه به زبان ساده آن است که: مثلا بال زدن یک پروانه در برزیل، می‌تواند موجب بروز طوفانی در تگزاس شود. (یعنی از امریکای جنوبی تا شمالی). بر اساس نظریه‌ی آشوب- chaos-theory» که شاخه‌ای از علم ریاضی است و در حقیقت یک نظریه بینابینی و میان رشته‌ای محسوب شده و با فیزیک کوانتوم و فلسفه نیز مرتبط است، با وقوع رخداد‌های به ظاهر کوچک، تغییرات بزرگی در جهان حاصل می‌شود.

در تاریخ ادیان و خصوصا قصص قرآن کریم، موارد متعددی از آشوب» ذکر شده است که بر اثر یک نافرمانی، یا پدیده‌ای به ظاهر کوچک، رخدادی عظیم و آشوبی شگرف در عالم به پا خواسته است. مثلا قهر حضرت یونس و نا امیدی او از هدایت مردم، موجب شد به طوفانی در دریا گرفتار شود و نهنگی او را ببلعد، چنان که اگر توبه نکرده و آن چه را امروز، به نام ذکر یونسیه می‌نامیم و در نماز غفیله می‌خوانیم، نگفته بود، لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(آیه ۱۴۴ سوره صافات). یعنی تا قیامت در شکم ماهی حبس بود. در ماجرایی دیگر، حضرت نوح که ابوالبشر ثانی نامیده می‌شود، چهل سال در خشکی مشغول ساخت کشتی بود و اغلب مردم او را به تمسخر می‌گرفتند، تا طوفانی برپاشد و چهل شبانه روز، از زمین آب جوشید و از آسمان بارانی سیل آسا فرو ریخت و همه جا را آب فرا گرفت، تا کشتی روان گشت و جز عده‌ی معدودی، همه هلاک شدند. واقعه‌ای که نه تنها در قران کریم، بلکه در تورات (کتاب آفرینش) و در انجیل (کتاب لوقا) هم بدان اشاره شده و البته در جایی دیگر نیز، صراحتا هشدار داده که: بپرهیزید از فتنه‌ای که تنها به کسانی از شما که ستم کردند، نمی‌رسد (انفال-۳۵) و بنا به ضرب المثل معروف: از آتش کوبنان ٫گور می‌سوزد، آتش که گرفت، خشک و‌تر می‌سوزد.


چندی بعد از طوفان نوح، قوم حضرت هود، که افرادی ثروتمند، اما مست غرور و شهوت و ستمگری بودند، گرفتار عذابی سخت شدند و هفت سال به قحطی و خشکسالی گرفتار گشتند. سپس ابر‌هایی پدید آمد و تند بادی برخاست و طومار زندگی شان را در هم پیچید که مولوی آن را در مثنوی چنین تصویر کرده است:
بـر هـوا بـردی فـکندی بـر حَـجَـر، تا دریدی عَظم و لَحم از یکدگر
یـک گُـرُه را بـه هـوا بـر هـم زدی، تا چو خشخاش، استخوان ریزان شدی
هـودگِـرد مـؤمنان خـط مـی‎کشیـد، نـرم مـی‎شـد بـاد، کـآنجا مـی‎رسیـد
هر که بیرون بود از آن خط جمله را، پـاره پـاره مـی‎شـکست انـدر هـوا
هـم چـنیـن بـاد اجـل بـا عـارفـان، نرم و خوش، هم، چون نسیم بوستان

پس از هود، قوم صالح، برای اثبات پیامبری تقاضای معجزه کردند و سپس به جرم کشتن شتری که اعجاز خداوند بود و ارتکاب فساد، به چنان عذابی دچار شدند که گفته شده، چهره‌شان در روز اول زرد و در روز دوم سرخ گردید، و در روز سوم سیاه شد. سرانجام نیمه‌های شب، بر اثر صیحه‌ی آسمانی، در یک لحظه به خاک سیاه مرگ افتادند. صبح گاهان نیز، صاعقه آتشین و فراگیری از آسمان به سوی آن‌ها آمد و تار و پود آن‌ها را سوزانید، و آن‌ها را به طور کلی از صفحه روزگار برافکند.

در حکایتی دیگر، آیت الله مکارم شیرازی، علت فراق چهل ساله‌ی حضرت یعقوب (ع) را، به نقل از امام سجاد علیه السلام، امتناع اهل او از غذا دادن به مستمندی می‌داند که به قصد حاجت، طلب خوراک و انعام کرد و نا امید باز گشت. مسخ اصحاب سبت (اصحاب شنبه) که قومی از بنی اسرائیل و پیروان حضرت داوود و ساکن شهر ایله بودند و از فرمان خداوند، برای عدم ماهیگیری در روز شنبه، استنکاف ورزیدند و همه‌ی آن ها، جز کسانی که نهی از منکر، کرده بودند، مسخ و سپس هلاک شدند و موارد مشابه و متعدد دیگری که در قصص الانبیاء به تفصیل آمده است و برای صاحبان بصیرت عبرت آموز است. (فاعتبروا یا اولی الابصار)

یکی دیگر از آشوب‌های جهان معاصر، در حدود دویست و اندی سال پیش، در کرمان رخ داد. عارفی به نام میرزا محمد تربتی، از اصفهان عازم کرمان می‌شود و به تبلیغ می‌پردازد. می‌گویند او نوایی خوش داشته و قرآن را به صوت زیبا و آهنگین می‌خوانده و سیم چهارم تار، در ساز سه تار، که بدعتی در کمال محسوب می‌شود، به نام او، یعنی سیم مشتاق شهرت یافته است. تاریخ نگاران نوشته اند که میرزا محمد تربتی معروف به مشتاق، طرفداران بسیاری پیدا کرد و سرانجام ملا عبدالله، مجتهد وقت شهر، فتوای قتل او را صادر نمود و توسط تعدادی از مردم خشک مغز، در روز بیست و یکم ماه رمضان ۱۲۰۶ هجری قمری به همراه یکی از پیروانش به نام جعفر، با زبان روزه، در جایی که امروز شبستان مسجد جامع کرمان است، سنگسار شد. نوشته اند مشتاق هنگام سنگسار شدن گفته بود: ای مردم اگر بر من رحم نمی‌کنید بر خودتان رحم کنید، من از چشمان شما می‌ترسم.» و هنگامی ملا محمد تقی که از دوستداران مشتاق بود، جنازه اش را دید، گفت: شهری خون بهای قتل مشتاق است.»

صرف نظر از ورود به ماهیت بحث و بررسی صحت و سقم جزئیات مذکور، آن چه حقیقت یافته و در تاریخ آمده، این است که چندی نگذشت و ماجرای لطفعلی خان زند و فرارش به کرمان رخ داد و آقا محمد خان قاجار در پی او روانه گشت و شهر را در سال ۱۲۰۸ چنان محاصره کرد که قطحی همه جا را فرا گرفت و مردم پس از خوردن برگ درختان و خاک اره، از خوردن سگ و گربه و‌حتی جنازه اموات خود هم پرهیز نداشتند و سرانجام نیز خان قاجار، بر شهر غلبه کرد و گفته اند علاوه بر قتل هزاران نفر، بین بیست تا هفتاد هزار چشم را (نقل سر پرسی سایکس- ژنرال و سر کنسول انگلیس در کرمان) از حدقه در آورد و از آن‌ها مناره ساخت.

مجازاتی که برخی از اهل معنا، آن را خون بهای قتل ناجوانمردانه و سنگسار نمودن میرزا محمد تربتی و یار همراهش جعفر، با زبان روزه می‌دانند که مقبره‌شان هم اینک در میدانی به نام مشتاقیه در کرمان قرار دارد. پدیده‌ای که از آن، به اثر پروانه ای» می‌توان یاد کرد.

و اما به آشوبی اشاره کنیم که در دوران ما رخ داد و‌ کمتر کسی از آن، بی خبر است. ماجرای ظهور داعش و بلایی که کم از عذاب‌های تاریخی نبود، در عصر ما پدیده‌ای شگرف بود، که به چشم خود دیدیم و از ده‌ها زاویه می‌توان به تجزیه و تحلیل علل پیدایش آن پرداخت و شاید همه‌ی آن‌ها هم، به نوعی صحیح باشند.

اما به شخصه، برپایی طوفان داعش را بی ارتباط با قتل ناجوانمردانه‌ی دخترک هفده ساله‌ی ایزدی به نام دعاء خلیل اسود» نمی‌دانم که به دست اقوامش به طرز فجیعی به قتل رسید. ماجرا از این قرار بود که دخترک، بر خلاف رسوم مذهبی و سنت‌های قبیله‌ای یزیدیان، عاشق پسری عرب و مسلمان می‌شود و پنج روز در منزل گوران -معاون فرماندار پناهنده می‌گردد. برادران و اقوامش مطلع می‌شوند و تجمع می‌کنند و با قول عدم برخورد، او را تحویل می‌گیرند و سپس در حالی که لباس قرمز رنگ ورزشی به تن داشت، در ۷ آوریل ۲۰۰۷ او را کشان کشان به میدان روستا می‌برند، با مشت و چوب و لگد به جانش می‌افتند و سپس سنگسارش می‌کنند و درآخر نیز عموزاده اش، با کمال قساوت و بی رحمی، بلوکی سیمانی بر سرش می‌کوبد و او را به جرم عاشقی می‌کشد. وقوع این جنایت در حالی ست، که گفته شده ۲ هزار ایزدی هم تماشاگر این فاجعه بودند. قتلی فجیع که هیچ وقت طاقت نیاوردم کلیپ آن را در یوتیوب ببینم. پس از آن، القاعده‌ی عراق به یزیدیان هشدار داد که انتقام می‌گیرد و دو هفته بعد، یک مرد مسلح سنی، راه را بر اتوبوس کارگران نساجی موصل بست و ۲۳ نفر را اعدام کرد و ماجرا‌ها و زد و خورد‌ها ادامه یافت، تا در سال ۲۰۱۴ داعش با ۱۳۰۰ نفر نیرو، موصل را اشغال کرد، در همان ابتدا ۱۷۰۰ نفر را اعدام کرد و هر جا مردی از از یزیدیان را دیدند، به بدترین وجهی کشتند و سوزاندند و ن و دخترانشان را به بردگی بردند. چنان که نماینده ویژه سازمان ملل، هنگام بازدید از بازار برده فروشان داعش، نوشت: دختران نوجوان ایزدی تا ۱۲۴ دلار قیمت داشتند و ن ۵۰ ساله، تا ۴۰ دلار به فروش می‌رسیدند و گاهی یکی از ن، هم زمان به پنج مرد داعشی فروخته می‌شد و‌خلاصه شد آن چه شد.

بگذارید کمی به عقب برگردیم. میرقربان، سرداری بود که در جنگ‌های نادر خوش درخشیده و سرانجام به غضب او تبعید گشته و در جنوب و غرب کرمان ساکن شده و ایل و تباری به هم زده بود. یکی از نوادگانش،

قاسم بود. جوانی خوش تیپ با لباس آستین کوتاه، که برغم رد صلاحیت اولیه، به سپاه کرمان پیوسته و به فرماندهی لشکرثارالله و سپس نیروی قدس سپاه پاسداران رسیده بود. می‌گویند نادر در ماجرای فتح هند، آن قدر جنگیده و کفش از پای خود در نیاورده بود، که بر پوتینش گندم روئیده بود. اغراق نیست اگر بگوییم حاج قاسم هم چهل سال لحظه‌ای نیاسود و پوتین از پای در نیاورد.

در هنگامه‌ی هجوم داعش و آن جنایت‌های هولناک، به سوریه و عراق رفت و با نبوغ بی نظیر، تدبیر و شجاعت مثال زدنی خود، خلافت دروغین آن‌ها را به اضمحلال کشاند و پرچم ضرار را، از مسجد نفاق مدعیان دروغین اسلام سلفی در رقه، جایی که پایتخت داعش می‌نامیدند، برافکند و در نزد ایرانیان، سوری ها، افغانستانی ها، عراقی‌ها، لبنانی‌ها و بسیاری از ملل آزادیخواه دیگر، قهرمان مبارزه با تروریسم» نام گرفت. اما در سیزدهم دیماه ۹۸ اتفاق عجیبی در جهان رخ داد که همه را در بهت و حیرت فرو برد. دو پهپاد آمریکایی، به دستور ترامپ و با توطئه‌ی وزیر امور خارجه و هم پیمانان صهیونیستی اش، سردار سلیمانی را که مهمان دولت عراق بود، در فرودگاه بغداد، به همراه

ابومهدی المهندس و تنی چند از نفوس پاک را ناجوانمردانه ترور کردند.

ظهور داعش، که به اعتراف ترامپ، در کارزار انتخاباتی با هیلاری کلینتون، ساخته و پرداخته‌ی آمریکا بود، حکایت‌های مذهبی و قصص دینی در قران کریم، انجیل و تورات و حتی معادلات ریاضی و فیزیکی، مانند نظریه‌ی علمی آشوب و اثر پروانه ای»، در کنار باور‌های شخصی نگارنده، قرائنی هستند که بین بحران کنونی، که هم اینک، چون طوفانی فراگیر گرداگرد کره‌ی زمین پیچیده و تمام معادلات را در هم ریخته، ارتباطی معنا دار نشان می‌دهند. مردم در امریکا، کانادا، اروپا و استرالیا وحشت زده، به غارت فروشگاه‌ها پرداخته و از ترس قحطی، بر سر دستمال توالت و مواد ضد عفونی کننده و خوراکی، به زد و خورد پرداخته اند و پزشکی اسپانیایی، در ویدئو کلیپی که منتشر کرده، باچشمان اشک بار می‌گوید: مجبوریم به علت کمبود، ماسک اکسیژن را از روی صورت افراد ۶۵سال به بالا که امیدی به زنده ماندن آن‌ها نداریم بر داریم، تا برای افراد جوان استفاده کنیم. سواحلی، چون برزیل و ساحل میامی در امریکا، که در دهه‌های اخیر، میعادگاه ده‌ها میلیون گردشگر و محل اجتماع میگساران و مکان‌هایی برای فساد و انواع فسق و فجور علنی بودند و هیچ‌کس تصور تعطیلی آن ها، در مخیله اش نمی‌گنجید، اینک خلوت و متروکه گشته و در برخی کشورها، جنازه‌های گشتکان را، چون برگ‌های خزان زده، با کامیون به خارج از شهر‌ها منتقل می‌کنند و در ژنو سوئیس، خانواده‌ها، مردگان خویش را پشت درب خانه‌ها می‌گذارند، تا توسط شهرداری دفن شوند. خبر‌هایی که نسبت به احتمال مرگ میلیون‌ها نفر در امریکا و دیگر نقاط جهان هشدار می‌دهند و غارت کشتی حامل ماسک و محموله پزشکی، که از چین عازم ایتالیا بود توسط چک‌ها و غارت محموله پزشکی که با کشتی، عازم تونس بود توسط ایتالیایی‌ها، همه و همه قرائنی هستند که از بروز طوفانی فراگیر و تغییری شگرف در عالم خبر می‌دهند.

جهان، در سال‌های اخیر چشم خود را بر روی بسیاری از جنایت‌ها و ستم‌هایی که بر مظلومین رفته، بسته است. (صم بکم عمیا) جهان مدت هاست که ناله‌های کودکان وبا زده یمن که از گرسنگی و جنگ و بیماری، پوست بر استخوان شان چسبیده را نمی‌شنید. ناله‌های مادران فرزند مرده در غزه را نمی‌شنید. فقر مردم در نفت خیز‌ترین کشور افریقایی، یعنی نیجریه را نمی‌دید. کشتار چند هزار نفری عزاداران بی گناه حسینی در روز عاشورای شهر زاریا و قتل عام ن و‌کودکان و زنده زنده سوزاندن مجروحان را نمی‌دید. کشتار و آوارگی مردم در روهینگا و پاکسازی نژادی در میانمار و قتل و غارت و درد ناشی از زنده سوزاندن مردان و ن و‌کودکان روهینگایی را نمی‌فهمید، کشتار مسلمانان توسط هندو‌ها، در سفر ترامپ و در بین اخبار و هلهله و رقص استقبال کنندگان گم می‌شد، رنج و درد جدایی هزاران کودک پناهنده مکزیکی از مادرانشان، در مرز امریکا و ضجه‌های آن‌ها را نمی‌دید و نمی‌شنید و در آخرین صحنه از این نمایش آشوب ناک، بال بال زدن پروانگان در سحرگاه سیزدهم دی ماه ۹۸ در فرودگاه بغداد، که جهان را از ظلم داعش نجات داده بودند را به نظاره نشست و اینک، بر اساس قاعده‌ی اثر پروانه ای»، طوفانی در جهان برخاسته است.

اینک که نابخردان و مستکبران عالم، سرنوشتی پر از آشوب را بر کره‌ی زمین و اهالی آن رقم زده اند و بیم و اضطراب جهان را فرا گرفته، هنگامه‌ی نیایش و‌همدلی ست تا بار دیگر، انسانیت و رسالت خویش نسبت به یکدیگر و رسم بندگی در برابرخالق هستی را به جای آوریم. به درگاه خداوند رحمان پناه ببریم و به ریسمان الهی چنگ بزنیم و فراتر از مرز‌های ی و جغرافیایی، به کمک هم بشتابیم. چه فرقی دارد سالمند ایتالیایی و اسپانیایی، یا بیمارانی که در کانادا و آلمان و فرانسه، یا کره و چین و ژاپن، یا یمن و هند و افریقا و استرالیا و دیگر نقاط عالم به کمک نیاز دارند؟ که فرهنگ ما ایرانیان بر این بنیان استوار است که بنی آدم را اعضای یک پیکر می‌داند. بیاییم از این تهدید، فرصتی بسازیم برای عبودیت، برای همدلی، برای صدور آرمان‌های ناب محمدی، برای یک زیست بهتر، برای کاهش جنگ و هم زیستی مبتنی بر عدالت و مهربانی، آن چنان که برای آن آفریده شده ایم و امیدوار باشیم به وعده‌ای که خداوند رحمان فرمود: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیم». پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته، که هر کس از شما به نادانى عمل بدى کند، آن‌گاه بعد از آن توبه کند و به اصلاح (کار خود) پردازد، بی ‏تردید خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

کسی چه می‌داند؟! هر چه هست، جهان، از شرق تا غرب، دچار آشوب شده است. سخنم را با شعری از پروین، ستاره‌ی سپهر ادب ایران آغاز کردم(تیتر) که در ماجرای تولد حضرت موسی سروده بود: رود‌ها از خود نه طغیان می‌کنند، آن چه می‌گوییم ما، آن‌می کنند» و با بیتی از شعر حضرت حافظ به پایان می‌برم که فرمود:
حافظ، اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد؟»

والسلام


 

بیچاره فرزند آدم! اجلش پنهان، بیماری هایش پوشیده، اعمالش همه نوشته شده، پشه ای او را آزار می دهد، جرعه ای گلوگیرش شده او را از پای در آورد و عرق، پیکرش را بدبو سازد.

فرزند آدم را چه به فخر فروشی و تکبّر که ابتدایش نطفه و انتهایش مردار است!

امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، حکمت 454


scv_0864a9df-cabe-4a3f-b866-a9dfe27d693c.jpg

 

منابعی غیرمعتبر و مشکوک، حدیثی جعلی منسوب به امیرالمومنین علی علیه السلام را در فضای مجازی منتشر کرده اند که محتوای عربی شعر گونه آن به طور مستقیم به بیماری کرونا در این قرن و تولید آن از طریق خفاش در چین و سپس ابتلای مردم روم اشاره می کند. منبع حدیث هم کتاب مجهول الهویه ای به نام عظائم الدهور عنوان شده است.

در این حدیث جعلی می خوانیم: "در زمان بیستم قرن ها و قرن ها و قرن هائی است و دنیا به کورون»مبتلا میشود از فعل انسانهای گمراه که بزرگانشان را می میراند و کوچکترها را زنده می گذارد قدرتمندان از آن می ترسند وضعفاء از آن سالم نمیمانند.
ساکنین قصرها را ترور می کنند و والیان امور از آن سالم نمی مانند به مانند توپها بین آنان به پرواز در میاید وحلقوم و ریه ها» را پُر میکند هیچ حجامتی نفعی برای آن ندارد و هر کس جلو دهانش را ببندد نیز به او حمله می کند به کشتی ها و اهلش اصابت می کند و ابرها از راکبینش خالی می شود کارخانه ها و صنعت ها متوقف می شود و هیچ رادع و مانعی برای آن نمی یابند. شروعش از خفاش چین» است و  روم»(ایتالیا) با ناله و ناراحتی به استقبالش می رود اماکن از اهلش خالی می شود و تمامی اقوام  لشگریانشان را به کمک می گیرند برعلیه آن اروپا» از آن به ضجه در می آید. و ."

با تحقیق جمعی از کارشناسان خبره و اهل فن مشخص شد این کتاب در هیچ کتابخانه ای وجود ندارد. این حدیث جایی نقل نشده است. هیچ عالمی در طول تاریخ در کتب رجالی اشاره ای به این کتاب و نویسنده آن و محتوای حدیث نداشته است.

جالب آن که تحقیقی در موتورهای جستجوگر نشان می دهد بعضی فعالان رسانه ای ضد دین به استقبال این حدیث رفته و در حال بازنشر آن هستند. به نظر می رسد علاوه بر شبهه افکنی و تحریف حقایق، هجو دین و تضعیف اعتقادی جامعه از جمله اهداف منتشر کنندگان این پیام می باشد.


See the source image

 

حالا اگر ایام کرونا نبود و شرایط کشور حالت عادی داشت خبر رحلت آیت الله کریمی توجه بیشتری را به خود جلب می کرد و شأن و شخصیت این عالم انقلابی که امین امام لقب داشت و دوست و همنشین رهبری بود حفظ می ماند.

آیت الله سید جعفرکریمی، اهل مازندران، شهرستان بابل، شهر امیرکلا، مسئولیت شورای استفتائات مقام معظم رهبری را بر عهده داشت. پیکر ایشان در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.

شرایط غیرعادی کشور باعث شد مراسم خاصی برای او گرفته نشود. خوب است شورای شهر امیرکلا لااقل نام یکی از معابر این شهر دینمدار را به نام عالم افتخارآفرین این دیار ثبت کند. اسم آیت الله سید جعفر کریمی در تاریخ ایران عزیزمان به یقین ماندگار خواهد بود.


55wx_photo_2020-02-03_05-34-31.jpg

 

به هر کسی حق می دهم از سری ششم مجموعه پایتخت گله داشته باشد الا جناب وزیر محترم ارشاد که انگار دسته گل هایی که سینمای ایران در دولت  به آب داد تناسبی با فرهنگ و سنت فاخر ایرانی داشت که حالا لب به انتقاد گشوده است. رحمان 1400، زهرمار، چهار انگشت، سامورایی در برلین و . را اصلا می شود کنار خانواده نشست و دید؟


See the source image

 

وقف، چیزی شبیه امانت است که تصرف در آن دستکم مصداق خیانت در امانت محسوب می شود، خواه یک ملک وقفی باشد یا مقداری پارچه برای دوخت ماسک و هدیه به مردم. از این رو فروش اقلام وقفی و اهدایی مردم که مصرف آن برای مورد خاصی معیّن شده حتی به بهانه کسب درآمد برای اائه خدمات بیشتر، جائز نیست. چنین اقدامی بی تردید علاوه بر خیانت به نیّت واقف، منجر به بی اعتمادی جامعه نسبت به فعالیت های عام المنفعه خواهد شد.

فقط در موارد خاصی بنا بر ضرورت، می توان موقوفه را در راستای منافع عموم مثل تخریب مسجد برای بازگشایی مسیر تردد، تغییر داد که آنهم نیازمند اذن فقیه است.

دوستانی که در جبهه اسلام مجاهدت می کنند مثل همیشه دقت داشته باشند که موازین اسلام را هم رعایت نمایند.


 

محسن تنابنده در شش ماه اخیر رویکرد خاص ی را پیشه کرده است. از نظر او بزرگترین مصیبت مردم در سال گذشته، سقوط تلخ هواپیمای بویینگ بوده است. مصاحبه ها و ژست های او رنگ انالرجل به خود دارد. در سری ششم مجموعه پایتخت، تلاش نمود برخلاف سری های پیشین علاوه بر پیام های مثبت، ساختار شکنی را نیز مدنظر داشته باشد. ذوق زدگی او در صفحه شخصی اش از نمایش تختخواب دونفره زن و شوهری و تقلید از فیلمفارسی در آخرین سکانس پایتخت نمونه ای از رویکردی است که او در قهرمان سازی از خود اتخاذ نموده است. سریال پایتخت در حالی به بهانه کرونا نیمه کاره رها گردیده و ریش مردم و مدسئولان سیما گروگان گرفته شد که قسمت های مختلف این مجموعه نیز در اوج همه گیری ویروس کرونا در حال ساخت بود و بازتاب آن در دیالوگ ها نیز ورود پیدا کرد. او در زمستان گذشته اعلام کرد که بعد از اتمام سریال پایتخت شش دیگر با تلویزیون همکاری نخواهد کرد.

اصرار حاج نقی دو رو و متظاهر در فروش خودرو به بهانه مهاجرت و نمایش چندباره این صحنه، احتمال تمایل و آمادگی او برای پیوستن به شبکه های فارسی وابسته به بیگانه را تقویت نموده است. پیش از این نیز برخی سلبریتی ها که با عنایت ویژه و هیجانی مدیران سیما به نان و نامی رسیده بودند برای کسب درآمد بیشتر میهن خود را به بیگانگان فروخته و جلای وطن نمودند. امیدوارم این فرضیه درباره محسن تنابنده صحت نداشته باشد.


 

دیشب فیلم زندانی ها را از تلویزیون دیدم.

فارغ از بعضی کدورت های شخصی که بین من و مسعود ده نمکی وجود دارد باید اعتراف کنم همان طور که او در معراجی ها توانست به شهدا ادای دین کند در زندانی ها نیز به ساحت امام زمان عج ادای دین نمود.

این توفیق در ظرف لیاقت هر کسی نمی گنجد.

انشاءالله از ولی عصر عج عیدی بگیرد.

به خودش هم پیامک دادم و دست مریزاد گفتم. تماشای این فیلم در شب نیمه شعبان، لذت خاصی داشت. از آن دست آثاری بود که با دل خلق شد.


See the source image

 

این نامه را دیشب در یکی از گروه های مجازی خواندم. ظاهرا از طرف بعضی کارکنان صدا و سیما خطاب به آقای رییس نوشته شده و مطالب قابل توجهی را در خود جای داده است. فارغ از هر گونه اظهار نظر پیرامون محتوای این نامه بازنشر آن را جهت قضاوت عموم و ثبت در تاریخ لازم دانستم:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیز و گرامی جناب آقای دکتر علی عسکری

با سلام و تبریک اعیاد شعبانیه و آرزوی صحت و سلامتی برای جنابعالی

1- آقای سیروس مقدم و همسر محترم ایشان خانم غفوری و شریک محترمشان آقای تنابنده آدم های جدید و تازه واردی نیستند که مسوولین سازمان نسبت به آنها شناخت نداشته باشند.

خصوصا در این سال ها موضع گیری ها و عملکرد آقای تنابنده که آقای مقدم را اداره می کند معلوم و مشخص است.

در مورد پایتخت نباید بگوییم کاری از سیروس مقدم ، باید بگوییم کاری از یک گروه اقتصادی  ، ی و هنری متشکل از آقایان تنابنده ، مقدم و خانم غفوری و دوستان. سازمان با این گروه طرف است.

2- رفتارهای خودخواهانه و سود جویانه ی این گروه اقتصادی باعث شد بین آنها و بخش های نمایشی سازمان آنقدر فاصله بیفتد که منجر به تعطیلی پایتخت شود.

تا اینکه در سال 96 موسسه محترم اوج با ذوق زدگی فراوان ساخت پایتخت 5 را بدون هماهنگی و م با تلویزیون به این گروه سپرد. و این گروه از بی تجربگی بچه های اوج سوء استفاده کرد و با دستمزد دو نیم برابر نرخ واقعی و تبلیغ هنرمندانه و گسترده از توریسم ترکیه ، کلاه گشادی سر بچه زرنگ موج سوار اوج نشین گذاشتند و مدیر وقت شبکه یک سیما نیز متاسفانه تبلیغات کشور ترکیه را پخش کرد و برای اینکه جلوی اعتراض ها را بگیرند و تبلیغات عجیب و غریب غیر قانونی کمتر جلب توجه کند ، با نمایش جنگ با داعش کار را پایان دادند.

3- آقای زین العابدین مدیر محترم شبکه یک سیما که عملکرد ایشان در شبکه های سه و پنج قابل بررسی و مشاهده است و از رانت ری شهری بودن نیز برخوردار هستند، در جشنواره ای سینمایی از آقای مقدم خاضعانه خواهش می کنند که برای ساخت پایتخت 6  اقدام کند و ایشان قبول می کنند.

آیا ایشان خودجوش این اقدام را می کنند ؟ یا از طرف همشهری خود ، رئیس سازمان این ماموریت را داشته اند؟ ما اطلاعی نداریم.

اما می دانیم که بخش های نمایشی سیما و معاونت سیما از این اقدام اطلاعی نداشته اند، در نتیجه  مسولیت ساخت پایتخت 6 بر عهده مدیر شبکه یک قرار می گیرد و سیما فیلم و حتی گروه فیلم و سریال یک هیچ گونه نقشی نداشته و ندارند.

4- همه می دانند یکی از  اختلافات مهم تلویزیون با این گروه خودخواه اقتصادی، درخواست نامعقول دستمزدهای نجومی و غیر متعارف بوده است. حالا این گروه قرار است برای شخص آقای زین العابدین کار کنند.

الف) نویسنده کیست ؟

نداریم  شاید آرش عباسی ! (هجو نویس ضد انقلاب) و آقای تنابنده خودشان هستند نظارت می کنند.

ب) متن را چه زمانی تحویل می دهید؟

متن را تحویل بدیم ! ما در این سال ها برای کسی متن نفرستاده ایم

ج) ناظر کیفی ؟

ما خودمان ناظر هستیم و از ما بهتر پیدا نمی کنید.

د) برآورد هزینه چقدر است؟

دو تا سه برابر پروژه قبلی (یعنی 4 برابر نرخ واقعی)

آقای زین العابدین متاسفانه این شرایط را می پذیرند چرا ؟ چون ایشان پس از 8 ، 9 سال مدیریت ضعیف و ژست های توخالی چه چیزی در کارنامه دارند ؟ کدام برنامه شاخص؟

به هر حال این پایتخت بدون نظارت با هزینه سرسام آور و غیر معقول تحت ریاست مستقیم شبکه یک ساخته می شود و طبق سنوات گذشته، مدیران شبکه برای بازدید از روند تولید سریال به زیراب مازندران می روند. اما همراهان ویژه ای هم دارند. آقای شهریاری معاون محترم مالی و اداری که قرار است هزینه تولید را پرداخت کنند و مدیر کل محترم روابط عمومی سازمان آقای رنجبران که دوست قدیمی آقای زین العابدین می باشند.

تنها نظارت سازمان در تولید این سریال همین مهمانی بود،که به خوردن و آشامیدن و فیلم برداری و گرفتن عکس های یادگاری ختم گردید و این مهمانی با شکوه از برنامه شما و سیما پخش گردید.

حالا زمان پخش فرا رسیده و قرار است آقای الماسی مدیر محترم فیلم و سریال شبکه یک، بازبینی کنند.آقای الماسی که فردی مومن و متعهد است ، وقت زیادی می گذارند و اشکالات زیادی هم می گیرند که گروه سازنده طبق معمول زیر بار اصلاحات نمی روند و مدیر محترم شبکه ناچارا آقای مهدی فرجی را که خودشان تهیه کننده سریال دیگری به نام نون خ هستند - و به خاطر نشان دادن چهره منفی از ت در سریال نون خ که باعث شد تلویزیون دیگر اجازه ندهد شخصیت در کارهای طنز حضور داشته باشد - ایشان را به عنوان داور و حکم بین شبکه و سازندگان پایتخت می پذیرند.

با این وجود آقای الماسی و پخش شبکه یک همه وادادگی ها و تساهل آقای فرجی را قبول نمی کنند و بسیاری از صحنه های زشت و مخرب را حذف می کنند.

آقای تنابنده و دوستانشان در شبکه های اجتماعی با فشار ها و شانتاژهای خود به این رویه اعتراض کردند که باعث شد متاسفانه بسیاری از صحنه های بد و تخریب کننده ی نهاد خانواده و فرهنگ عمومی از جمله سکانس آخر از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.

ریاست محترم سازمان در نتیجه ی فشار افکار عمومی و منتقدان ،با تاخیر دستور دادند که بررسی شود "که آیا پخش

این صحنه ها ، اشتباه، بی توجهی ، عملیات مرموز و فتنه انگیز ستون پنجم دشمن بوده است یا خیر؟"

جناب آقای دکتر عبدالعلی علی عسکری ریاست محترم سازمان

لطفا توجه فرمایید در نام و فامیل شما دو بار نام مولای ما حضرت علی علیه السلام به کاررفته است پس علی وار باشید و در قضاوت و اقدام عدالت را رعایت کنید.

لطفا بفرمایید در ماجرای مرکز کیش و شبکه پنج چرا یک شبه آن مدیران مومن و متعهد را عزل کردید و آبروی آنها را بردید و حالا که نوبت به دوست قدیمی و همشهری شما رسید، دستور تحقیق و و بررسی دادید !

شما دقیقا در جریان بودید که سریال را دوست قدیمی و همشهری شما مدیر شبکه یک راسا و شخصا ساخته است.

الف)  چرا ایشان از شورای کذایی فیلم نامه که رئیس آن هم از دوستان و همشهریان شما آقای حسن اسلامی مهر هستند و همه اعضای آن را خودتان انتخاب کردید مجوز ساخت نگرفته اند؟

لطفا بفرمایید این شورا کارش چیست؟ و تا حالا چه کرده است و چرا تهیه کنندگان، این شورا را قبول ندارند؟

ب)  چرا مدیر شما که به خاطر رفاقت با جنابعالی از حاشیه امنیتی بالا برخوردار است و از مدیران تحمیلی بر سیما می باشند، در مواجه با آقای تنابنده و همکاران ایشان اینقدر ضعیف ، ذلیل و خودباخته عمل کردند و اینقدر به آنها باج و پول داده است.

ج) همه از سوابق آقای تنابنده اطلاع دارند و همه می دانند که همه کاره ی آقای سیروس مقدم فردی است به نام تنابنده و همه می دانند که ایشان فردی غربزده ،منحرف ، بی معرفت و پول پرست است.

حتی در برنامه مزخرف شب های ماست مالی ! که دوشنبه شب از شبکه پخش گردید آقای مقدم اعتراف کردند همه کاره ما در این سریال آقای تنابنده بوده و هستند.

 اگر مدیر شما اطلاع نداشته اند، موجب تاسف است و اگر دانسته عمل کرده اند، موجب غم و اندوه و تاثر است ، تاثر برای تلویزیون و برای سازمانی که رییس آن شما هستید.

جناب آقای علی عسکری آیا قبول داریدکه در این سال ها اکثر نهاد های کشور پیشرفت و تعالی داشته اند، اما سازمان ما هر روز ضعیف تر،از هم گسیخته تر و بیچاره تر شده است.

آیا قبول دارید که در همه بخش ها ضعیف عمل کرده اید؟

در همین تلویزیون که ما در آن کار می کنیم، چقدر دخالت های بیجا و نسنجیده و شتابزده داشته اید؟

چقدر مدیر بی تجربه و نا مربوط تحمیل کردید و چقدر بین شبکه ها تبعیض قائل شدید؟

چقدر به نوچه هایتان حال دادید و چقدر رهنمودهای مسخره در جلسات مدیران سیما ارایه فرمودید.

اگرخجالت آور نیست صورت جلسات یکشنبه ها با مدیران سیما و سه شنبه ها با معاونین سازمان را منتشر کنید.

مثلا برای بهبود اوضاع نمایش ، جنابعالی بدون هماهنگی با سیما شخصا ، مدیرکل فیلمنامه منصوب کردید. ایشان نیز قبل از استقرار 300 میلیون تومان برای دکوراسیون محل کار جدید هزینه کرد و در پایان کار گفت من به این ساختمان (گلستان) نمی روم و شما برای ایشان روبروی جام جم مکانی جدید با هزینه ی بالا اجاره کردید و .

حالا بگویید چی شد؟ کدام فیلمنامه را تولید کردند و آن آقا کجاست؟

شورای عالی نظارت بر فیلمنامه تشکیل دادید. بفرمایید با آن آدم ها تا حالا یک فیلمنامه تصویب شده است؟ آیا خودشان همدیگر را قبول دارند؟ آیا سیما فیلم ، مدیران شبکه ها و مدیران فیلم و سریال این شورا را قبول دارند؟

هر روز اختیارات را از سیما گرفتید و به مالی و اداری و مشخصا پهلوان پنبه ی عزیزتان مدیر کل بازرگانی دادید.

حجم آگهی ها را دو تا سه برابر کردید که یک مخاطب معمولی از تماشای این همه آگهی بازرگانی هم متنفر می شود هم وحشت می کند.آگهی هایی که نه تنها کمکی به رونق اقتصادی نمی کند، بلکه موجب ترویج فرهنگ مصرف گرایی هم می شود مانند تبلیغ روغن، رب گوجه فرنگی، بیسکویت ،آب میوه و مواد خوراکی غیر ضروری و . آیا درآمد سازمان هم دو تا سه برابر شده است؟

در دوره شما هزینه تولید برنامه ها و دستمزدهای چهره ها یا سلبریتی ها (به قول شما مطرب ها) و تهیه کننده های آنها چند برابر شده است، اگر نمی دانید از مالی شبکه ها خصوصا یک، سه و نسیم سوال بفرمایید.

چرا دستمزد آقایان رشید پور، علیخانی ، مدیری، غفوریان ، رامبد جوان و حتی آقایان میثاقی و فراستی 5 تا 10 برابر افزایش یافته است؟

نوروز امسال که فرصت بی نظیری برای آشتی با تلویزیون بود با برنامه های بی کیفیت و پر هزینه سال تحویل و سریال های بی محتوا و مسابقات ضعیف هدر رفت.

آیا می دانید که تهیه کننده چندین برنامه سال تحویل شبکه ها فردی به نام خانم شفیعی از اداره کل بازرگانی بودند ، چرا ؟ آیا براستی این مدیر تبلیغات چی صلاحیت  این کار را داشتند؟ چقدر دخالت بی رویه در امور برنامه سازی؟

چرا اینقدر سیما را ضعیف و مالی اداری ها را بزرگ کردید؟

همین سریال پایتخت اولش چی بود در دوره شما چی شد چرا ؟

لطفا میهمانان دورهمی را در ایام نوروز مرور کنید.

آیا اطلاع دارید چند خواننده نا مربوط ،چند هنرپیشه تکراری میهمان این برنامه گران قیمت که پول آن را بازرگانی می دهد بوده اند؟ و آیا تهیه کننده این برنامه را می شناسید؟ و بفرمایید که این برنامه کدامیک از اهداف سازمان و انقلاب اسلامی را پیگیری می کند.

آقای علی عسکری از زمانی که تصمیم گیری برای اداره سازمان از جام جم به خارج از جام جم ، اول خیابان کاج آبادی انتقال پیدا کرد و فرزند برومند شما و دوستانشان مقدرات این سازمان را به دست گرفتند هر روز اوضاع سازمان بدتر شده است به طوریکه در سراشیبی کامل قرار گرفته است، تند تر از سراشیبی جام جم . قبول کنید که شما مرد این سازمان نیستید و هرگز نخواهید بود.

آخرین توصیه ما  .  قرار است نون خ 2 پخش گردد.

آقای آقاخانی کارگردان محترم، یک تنابنده ضعیف شده است، نشان دادن قوم محترم کرد، همه اش رقص و آواز، اختلاط زن و مرد و دعوی و پرخاشگری و دروغ گویی نیست. حواستان باشد پخش این سریال، سازمان و جنابعالی را بیش از این زیر سوال نبرد و شبکه یک نیز فریب تهیه کننده سریال را نخورد. هر چند شاید یک مسول محلی یا استاندار یکی از استان ها از شما و سازمان تعریف و تمجید کند. در مجموع مواظب تعریف و تمجید ها و رفتار متملق ها و چاپلوسان باشید.

در پایان به اطلاع می رسانیم که درباره فساد در بخش های گوناگون و ناکارآمدی مدیران سازمان حرف ها و سخن های زیادی داریم که در نامه ای خصوصی به اطلاع شما می رسانیم امیدواریم موثر واقع گردد.

 

جمعی از همکاران دلسوز شما در سازمان


 

آتشین مهر تابستان

مژده سیل پائیزی

آسمان کی زند فریاد

نغمه های سحرخیزی

زرد ساقه نیلوفر

چون ثنا گوی هجران است

عاقبت جای کفتر ها

گر نیایی به زندان است

آینه نور تاباند

در نگاه حضور تو

حمل بر شانه های اشک

انتظار ظهور تو

 

یادگار 1379


See the source image

 

یادم می آید یکی دو بار در همین وبلاگ مطلبی از علی علیزاده را به نقد کشاندم و به او تذکر دادم که جایگاه خودش را دانسته و برای نیروهای حزب اللهی، تعیین تکلیف نکند.

بعضی دوستان فعال مجازی وابسته به بعضی جاها ریختند سرم که چرا خودی ها را می زنی و شما جریان انحرافی هستید و .

الان که یکی از مطالب این بابا به مذاق شان خوش نیامده می گویند علیزاده و جریان انحرافی دارای مبانی مشترک مارکسیستی هستند!

جل الخالق! بهتر نیست حرف های خوب یا بد افراد را نقد کرده و یکدفعه کسی را به عرش نرسانده و سپس به زمین گرم نکوبیم؟ علیزاده هم حرف های خوب زده هم حرف های بد و اشتباه. او نه لیدر جریان انقلاب اسلامی است نه دشمن انقلاب. یک نویسنده معمولی و فعال رسانه ای است، همین.


See the source image

 

آقا ما نخواهیم وام یک میلیون تومانی با سود دوازده درصد را بگیریم باید چه کسی را ببینیم؟ دولت منّت هم می گذارد، سودش را هم به جیب می زند. آقایان اعاظمی که سود بانکی بیش از چهار درصد را شرعا جایز نمی دانند قرار نیست به این وام زوری و منفعت طلبانه واکنشی نشان بدهند؟


55wx_photo_2020-02-03_05-34-31.jpg

 

به هر کسی حق می دهم از سری ششم مجموعه پایتخت گله داشته باشد الا جناب وزیر محترم ارشاد که انگار دسته گل هایی که سینمای ایران در دولت  به آب داد تناسبی با فرهنگ و سنت فاخر ایرانی داشت که حالا لب به انتقاد گشوده است. رحمان 1400، زهرمار، چهار انگشت، سامورایی در برلین، کلوپ همسران و . را اصلا می شود کنار خانواده نشست و دید؟


 

آه، ای خدای یگانه، خدای خوبی ها، خدای من! تو را می خوانم که نام شیرین تو حلاوت عشق را در کامم می نشاند.

تو را می خوانم که یادت آرام جان خسته من است.

تو را می خوانم که خود گفته ای بخوانیم تو را تا اجابت کنی ما را.

آه، ای آشنای دردهای دیرین من! ای تنها همدم لحظه های تنهایی! به سوی تو آمدم؛ به سوی تو آمدم؛ نه از پی اجابت آمال بی انتهای خود و نه از سنگینی آلام روزگار که جانم را به ستوه آورده، این بار اما تو را می خوانم تنها برای خودت.

خدایا! می خوانم و می خواهمت؛ این بار فقط برای عطشی که به جان فطرت خفته ام افتاده است. این بار فقط شفا می خواهم.

ای هستی بخش سرای هستی، ای خدای هست  ونیست، ای خالق خلقت خلق! این بنده گریز پای ناامید از روزنه های پر زرق و برق دنیا، سر گشته نور هدایت تو سر به آستان مغفرت می ساید.

پروردگارا! عطشی به جانم نشسته که نه سراب های فریبنده مادی، که تنها زلال چشمه محبت تو آن را سیراب می کند.

بزرگواری توست که جرئتم بخشیده تا انبان سیاهی های دلم را نادیده انگارم و عاشقانه، نام تو را بر زبان جاری کنم.

اگر چه بر جبین اعمالم جز مهر تباهی نبود، اما. کرم کن و سیل عاشقانه هایی را بنگر که چشمانم را برای دیدن تو غسل زیارت می دهند.

خدای من! می دانم پای در راهی گذاشته ام که اول قدمش سوختن است و نیست شدن در برابر عظمت وجود تو؛ اما این سوختن را لذتی است که جز بر کام دل عاشقان نخواهد نشست. ای دستگیر گمگشتگان وادی ظلمت! دستم بگیر که استغاثه ام این بار برای شروع دوباره است. می خواهم از اول آغاز کنم؛ از ابتدای خلقتم، از ازل.

می خواهم پاک باشم و زلال و این سرچشمه لطف، تو را طلب می کند.

دستم بگیر ای دستگیر عالمیان!

این بار استغاثه ام برای رجعت است؛ رجعت به فطرت پاکی که با دستان خود، غبار تباهی بر آن پاشیده ام.

من آمده ام، تو خود فراخواندی ام. از این به بعد لهیب شعله های خرمن وجودم جز از آتش عشق تو نخواهد بود که این سوختن، عاقبت خوشی دارد!

انتهای این سوختن نه خاکستری بر باد رفته که سراسر نور است و نور. می خواهم بسوزم تا بارقه ای شوم از انوار بی انتهای وجود تو.

تو را می خوانم ای خدا، که تو خود گفته ای بخوانیمت تا اجابت کنی ما را.

جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی             هر که شد خاک درت رست ز سرگردانی

بی تو آرام گرفتن بود از ناکامی                       با تو گستاخ نشستن بود از حیرانی»


See the source image

 

قسمتش کردم
بین همه کس شادی ام را
حالا
از همه
سهمی از عشق
سهمی از شادی و لبخند
به دلم جا مانده
سیب شادی هایم
بین مردم گم شد
هسته ای ماند فقط
روزی اما هسته
باغی از سیب گلاب
راغی از چشمه ی آب
خواهد شد
سبزی سرو و چمن
همه از آن شما
سهم من سرخی سیب عشق است
هستی ام
هسته ی مهر هستی ست!( سید حمید مشتاقی نیا)

 

این قطعه ادبی را سالها پیش در کتاب سرِ سبز و نیز ویژه نامه اشارات به سردبیری مرحوم سید علی حسینی ایمنی منتشر کردم. در حال جستجوی فضای مجازی بودم که دیدم خواهر بزرگواری این قطعه را با حفظ امانت منتشر نموده که باعث تجدید خاطرات شد. 


See the source image

 

همه چیز برای سفر آماده بود. بچه های دانشجو از دور و نزدیک به دانشگاه علوم پزشکی آمده بودند. حال و هوای قبل از سفر به مناطق عملیاتی جنوب و بازدید از کربلای خوزستان در چهره و رفتار بسیاری از دانشجوها معلوم بود. بعضی قدم می زدند و زیرلب زمزمه می کردند. برخی چفیه به گردن انداخته بودند. عده ای هم وضو گرفتند و در نمازخانه، مشغول دعا و نماز بودند.

مسئول اردو را دیدم یک کم دلواپس به نظر می رسید. وقتی موضوع را جویا شدم، فهمیدم که یکی از اتوبوس ها در آخرین لحظات، خراب شده و چاره ای نیست جز آن که اتوبوس دیگری کرایه کنند.

به او دلداری دادم و گفتم: ان شاءالله یک ماشین خوب با راننده ای خوب تر پیدا می شود.»

طولی نکشید که اتوبوس جدید به کاروان ملحق شد. قیافه راننده هایش را که دیدم، آب دهانم را محکم قورت دادم.

دو راننده اتوبوس، یعنی علی آقا و آقا غلام، با حدود 40 یا 50 سال سن، سیگاری به لب داشتند و زیر چشمی ما را می پاییدند. سیبیل هایشان خیلی دیدنی بود. طبق معمول، من را که راوی و مداح کاروان بودم، با توجه به تجربیاتی که در اردوهای متعدد داشتم داخل همین اتوبوس سوار کردند.  به سمت جنوب حرکت کردیم. شهرها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشتیم. بین راه، چند بار خواستم با راننده سر صحبت را باز کنم، اما گویا آن دو تمایل چندانی به حرف زدن با غریبه ها نداشتند. سرشان تو لاک خودشان بود. فقط با همدیگر حرف می زدند. می گفتند و می خندیدند. صدای قهقهه های ناگهانی آن دو، هر از گاهی حال و هوای اتوبوس را عوض می کرد. آقا غلام، راننده اصلی و صاحب اتوبوس، اهل مشهد بود. یکی دو باری که با من صحبت کرد، فهمیدم چند سالی است که حتی پابوس آقا امام رضا(ع) هم نرفته است! تو راسته ی نماز و روزه هم نبود! تمام عشقش زن و بچه اش بود و همین اتوبوس که به قول خودش، عروس اش بود!

شب اول را توی شوش و در جوار مرقد شریف دانیال نبی(ع) گذراندیم. صبح روز بعد به فکه رفتیم و کنار مقتل شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی عزاداری کردیم.

پس از آن به زیارت مقتل شهدای گردان کمیل ( عملیات والفجر مقدماتی) رفتیم. بچه ها حال عجیبی داشتند. پس از مدیحه سرایی و توسل به اهل بیت علیهم السلام، نماز ظهر و عصر را در معراج شهدای فکه خواندیم و برای صرف ناهار عازم منطقه عملیاتی فتح المبین شدیم. من روی صندلی پشت سر راننده نشسته بودم. دیدم آقا غلام خیلی ساکت است. دیگر از بذله گویی های همیشگی اش خبری نبود. چشمانش گرد شده بود. نگاهش را به عمق جاده دوخته بود و متفکرانه رانندگی می کرد.

خم شدم و زیر گوشش گفتم :  چی شده آقا غلام، پکری؟!»

با آن صدای زمختش گفت: هیچی»

به منطقه عملیاتی فتح المبین که نزدیک شدیم، از آینه نگاهی به من انداخت. با اشاره او سرم را جلو بردم. گفت: حاج  آقا پیاده که شدیم، کارتان دارم.»

مطمئن شدم که حتما خبری شده. ناهار را که خوردیم، رفتم سراغ آقا غلام. دیدم دارد پشت یادمان شهدای فتح المبین قدم می زند. رفتم جلو. گفت: آق شما هم آن بو را احساس کردید؟»

با تعجب گفتم : کدام بو؟»

گفت: نمی دانم کی به خودش عطر زده بود. عطری به این خوش بویی ندیدم. دل آدم به وجد می آمد!»

وقتی تحیر مرا دید ادامه داد: پیش قتلگاه همان آقا سید که گفته بودید. من که کنار شما ایستاده بودم.»

گفتم: من چیزی احساس نکردم.»

آقا غلام کمی به فکر فرو رفت. دستی به سبیلش کشید. چشمانش را کوچک کرد و پرسید: این یعنی چی؟»

لبخندی زدم و گفتم: یعنی این که شهدا دوستت دارند . خوش به حالت آقا غلام، آنها به تو نظر کردند.»

منظورم را نفهمید. با تعجب پرسید: خوب که چی؟ حالا چی میشه؟»

با هیجان گفتم: یعنی شهدا می خواهند دستت را بگیرند، به خصوص همان آقا سید. می خواهند تو را رو به راه کنند.»

گردنش را کج کرد و زیر چشمی نگاهی به من انداخت. معلوم بود باز هم چیزی دستگیرش نشده. حق داشت. اولین بار بود که این حرف ها را می شنید. در حوالی آن منطقه، حسینیه ای است که هنوز خاطرات جنگ روی در و دیوارش به یادگار مانده. برای نماز مغرب و عشا رفتیم آنجا. دیدم آقا غلام هم مثل بقیه دانشجوها پا شده بود و گریه می کرد.

به اهواز که رفتیم برای اولین بار، نماز خواندن او را هم دیدیم. از حالتی که داشت معلوم بود اولین بار است که نماز می خواند. به بچه ها سپردم به روی خودشان نیاورند. حال و هوای خوش آقا غلام توی شلمچه به اوج رسید. با پای توی گل ها می رفت و انگار که چیزی را گم کرده باشد دور خودش می چرخید. زیارت عاشورا که خوانده شد، روی گل ها نشست و زار زد.

بچه ها که سوار شدند، کف اتوبوس پر از گل شد. قیافه ی آقا غلام برایم از همه چیز دیدنی تر بود. او بر خلاف گذشته، ناراحت که نشد هیچ، طوری بود که آدم احساس می کرد، می خواهد گل ها را از پای بچه ها بگیرد و سرمه چشمانش کند. حال عجیبی داشت. خیلی به حال او غبطه خوردم. بقیه ی همراهان هم متوجه تغییر حال او شده بودند. شاید آن ها هم به او رشک می بردند.

موقع بازگشت به خرمشهر، دنبال جایی برای خودرن ناهار بودیم. موتور سواری را دیدم که به ماشین ما نزدیک شد و به راننده گفت: اگر دنبال جایی برای استراحت هستید ما در خدمتیم.»

همه اتوبوس ها به دنبال آن موتور سوار حرکت کردند. از جاده خرمشهر- اهواز به سمت یک فرعی پیچیدیم. روی تابلو نوشته بود: گروه تفحص لشکر31 عاشورا»

فهمیدم قرار است تیر آخر هم زده شود. پیکر چند شهید تازه تفحص شده در نمازخانه آن جا با نظم چیده شده بود. نمازخانه فضای غمباری داشت.

بچه ها ناهار را فراموش کردند. از هر طرفی صدای شیون و زاری، شنیده می شد. یکی دو نفر از همراهان، بی هوش روی زمین افتادند. یاد شب های بعد از عملیات افتادم. غروب های دلگیر خوزستان. آن لحظه هایی که جنازه ی دوستان را یکی یکی به عقب می آوردند و تو نمی دانستی با آن ها که تا چندی قبل همنشین بودی چگونه وداع کنی.

آقا غلام این صحنه ها را هم برای اولین بار می دید. او به شدت متاثر شده بود. از سفر که برگشتیم مرا کناری کشید تا چیزی بگوید. چهره ی آقا غلام حالا رنگ معنویت داشت. سرخی چشم هایش دیگر از کم خوابی و سیگارهای پیاپی نبود. او حالا در زمره ی اهل دل بود.

گفت: آقا رضا! کمکم می کنی؟ می خواهم توبه کنم.»

گفتم: نوکرتم آقا غلام. هر کاری داشتی در خدمتم.»

درباره ی نماز قضا سوال هایی پرسید. موقع خداحافظی مرا به گرمی در آغوش فشرد. گفت: به مشهد که رفتم اولین کارم این است که خانواده ام را بردارم بیاورم جنوب. به آن ها می گویم قصد دارم طور دیگری زندگی کنم.»

آقا غلام رفت، اما هنوز بعد از گذشت سال ها، گاهی با هم تماس می گیریم و خوش و بشی می کنیم. آقا غلام ماشینش را فروخت و راننده شهرداری شد. می گفت: این طوری بیشتر می توانم در مشهد بمانم و به حرم بروم.»

راوی: رضا دادپور، بابل

 

این مطلب را سالها پیش با تیتر غلام مرتضی در کتاب خاک و خاطره و نشریه سبزسرخ منتشر کرده بودم. چند روز قبل سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی بود. روحش شاد.


 

سازمان انتقال خون چندباری است که اطلاعیه می دهد و اعلام می کند که ذخایر خونی کشور با توجه به شرایط اخیر، رو به اتمام است و نیاز است که هموطنان خون خود را به نیازمتدان اهدا کنند و اهدای خون برخلاف تصور برخی، موجب انتقال کرونا به فرد اهدا کننده نخواهد شد و مشکلی پیش نمی آید و .

بچه های هیأتی و بسیجی در جریان کرونا بسیار خوش درخشیدند و نام خود را به عنوان قهرمانان تاریخ و قشر دلسوز و ایثارگر و خط مقدمی انقلاب و میهن در رفع مشکلات مردم ثبت نموده و جلوه ای زیبا از حضور تربیت شدگان فرهنگ ایمان و رشادت در عرصه خدمت رسانی به تصویر کشاندند. دم همه شان گرم. 

در زمینه اهدای خون هم باید تلاشی مضاعف صورت بگیرد و نیاز نیازمندان با حضور نیروهای فداکار انقلاب و بسیجیان مردمی، بیش از پیش مورد توجه واقع شود.


 

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، رومه صبح نو در تازه ترین شماره خود با حجت‌الاسلام سیدسجاد ایزدهی، رییس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه گفت‌وگویی درباره اجتماع‌گراییِ نوعِ کرونایی را ترتیب داده که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید.

غرب برای مدیریت کرونا مشغول اعمال نسخه اقتدارگرایی» است

ایزدهی در مطلع این گفت‌وگو با اشاره به آثار کرونا بر جوامع غربی، گفت: یکی از ویژگی‌های ویروس کرونا، ضعیف‌کش‌بودن آن است، یعنی این ویروس معمولا به افرادی هجوم می‌ آورد که بدن ضعیفی دارند یا از بیماری‌های زمینه‌ای برخوردار هستند. وی افزود: فراگیر‌شدن کرونا باعث شد تا بسیاری از هنجارهای پذیرفته‌شدهِ جهانی از جمله لیبرال دموکراسی که مدعی هدایت انسان به بهشت برین یا تامین رفاه است، با مشکل مواجه شوند و می‌‌بینیم که بالاترین نرخ مشکلات و بیماری و حتی مرگ و میر، عمدتا در کشورهایی ظاهر شده که نظام آنها مبتنی بر لیبرال‌دموکراسی، سرمایه‌داری و ماتریالیسم و الحاد است.

ایزدهی با طرح این پرسش که اپیدمی مزبور آیا مساله‌ای تصادفی است، اذعان کرد: بحران کرونا علاوه بر اینکه ضعیف‌کش است، ضعیف‌نشانده هم هست، یعنی این بحران به وضوح ثابت کرد که کشورهای به ظاهر پیشرفته دنیا، در عمل ضعیف هستند. حال این سوال مطرح است که این ضعف آیا ناشی از سخت‌افزارهای آن‌هاست؟ این درحالی است که سخت‌افزارهای آنها عمدتا خوب است و بیشترین فناوری و تکنولوژی، در اختیار آنها قرار دارد؛ بنابراین به نظر می‌رسد اصل مشکل، در نرم‌افزار آنها باشد که تمام نظام سرمایه‌داری روی آن بنا شده است.

وی با برشمردن دلایل نرم‌افزاریِ مستاصل ‌شدنِ دنیای غرب در برابر کرونا، گفت: اگر در غرب با شیوع گسترده ویروس کرونا مواجه می‌شویم، یک علتش آن است که در غرب، مساله خانواده به طور جدی وجود ندارد، یعنی در آنجا خانواده، چندان محور نیست و اگر در جوامع شرقی، صحبت از مهار ویروس به میان می‌‌آید، در واقع اشاره به مهار و درمان خانگی دارد که باعث می‌شود اعضای خانواده از یکدیگر حمایت کنند و مراقب همدیگر باشند. ایزدهی تاکید کرد: اما در غرب که خانه‌های مجردی و عدم تعلق خاطر به بزرگ‌ترها و سالخوردگان وجود دارد، باعث شده تا دولت و نهادهای بهداشتی به‌تنهایی توانایی مقابله نداشته باشند و عملا به بحران برخورد کنند. الان در کشوری مثل ایران، عمدتا مراقبت‌های خانگی باعث پایین آمدن حجم مراجعات به بیمارستان‌ها شده است اما در غرب چنین چیزی چندان وجود ندارد.

حجت‌الاسلام ایزدهی در بخش دیگری از اظهارات خود با اشاره به اصل محوریت فرد در جوامع غربی، گفت: دنیای غرب در برابر خود اساس منطق جامعه‌گرای سوسیالیستی و آزادی افراد و فردگرایی را تا مادامی که موجب شکایت دیگران نشود، قرار داد؛ لذا بسیاری از ناهنجاری ‌هایی که در آنجا شاهدش هستیم، از همین فردگرایی ناشی می‌شود. وی افزود: در نظام‌های شرقی و مبتنی بر جامعه به دلیل حاکم بودن سنت‌ها، اجازه بروز بسیاری از این ناهنجاری ‌ها وجود ندارد.

ایزدهی در همین‌باره با بیان اینکه مهم‌ترین عنصر در اسلام، جامعه‌گرایی و اجتماع‌گرایی است، گفت: نماز جماعت، نماز جمعه، جهاد، حج، اعتکاف و زیارت‌ها عمدتا مقولاتی اجتماعی هستند و ما معمولا در اسلام، فردگرایی نداریم و در ادبیات ما، نه‌تنها گرایش به فرد توجیه نمی‌شود، بلکه مذمت هم می‌شود.
وی با بیان اینکه جامعه‌گرایی در غرب اصالتی ندارد و اساسا در آنجا جامعه‌ای وجود ندارد، اظهار کرد: وقتی از جامعه صحبت می‌‌کنیم، میان جامعه و اجتماع تفاوت وجود دارد. شاید در غرب مثلا در یک مسابقه فوتبال یا در سینما یا در جشن‌های موسیقی، اجتماع وجود داشته باشد اما وقتی صحبت از جامعه می‌‌کنیم، مرادمان وجود نوعی همبستگی و پیوستگی درونی است که باعث پیونن افراد آن جامعه به یکدیگر می‌شود و آنها را نسبت به همدیگر، شریک و مسوول می‌داند. ایزدهی اضافه کرد: در غرب چون منطق سرمایه‌داری و اصالت فرد حاکم است، ضرورتا مسوولیتی نسبت به افراد جامعه وجود ندارد؛ مثلا سرمایه‌دار باید سرمایه‌داری کند و مسوولیتی در قبال فقرا ندارد و حتی همسایه‌ها نیز نسبت به یکدیگر، مسوولیتی احساس نمی‌کنند؛ لذا جامعه، از‌هم‌گسیخته و فردمحور است اما در جوامع شرقی اینطور نیست و این جامعه است که اصالت دارد. وی افزود: مثلا وقتی کرونا وارد ایران شد، نهادی مانند بسیج وارد عرصه شده و اقدام به ضدعفونی معابر یا تهیه ماسک کرد اما وقتی همین ویروس وارد غرب شد، دیدیم که به فروشگاه‌ها حمله ‌کردند و حتی اعضای اتحادیه اروپا نسبت به کشورهای هم‌پیمان خود، ماسک‌ی ‌کردند.

رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی با اشاره به نبود روح تعاون‌گرایی در غرب، تصریح کرد: چنین رفتارهایی در غرب، نه‌تنها اتفاقی تصادفی نیست، بلکه مبتنی بر فرهنگی است که آن فرهنگ، بحث تعاون و تکافل اجتماعی را ضعیف می‌کند و در مواقع بحران و فشار و مشکلات، عوارض خود را نشان می‌دهد.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پاسخ به این سوال که آیا شما تلاش‌های تئوریک فیلسوفان غربی برای تکوین جامعه مدنی» را بازکننده مسیری به سوی ایجاد جامعه نمی‌دانید، گفت: اگر بخواهیم منطق اندیشه‌ غرب را در چند مفهوم خلاصه کنیم، آن مفاهیم عبارتند از: سرمایه‌داری، فردگرایی، اومانیسم یا انسان‌محوری، الحاد و ماتریالیسم. در چنین فضایی اگر بحث جامعه مدنی» هم مطرح می‌‍‌‌‌شود، این جامعه را باید ذیل مفاهیمی که بخشی از آن ‌ها را نام بردم، معنا کرد. وی در این‌باره افزود: من قصد توجیه سوسیالیسم و کمونیسم را ندارم اما اگر بخواهیم امروز یک محاسبه سرانگشتی داشته باشیم، می‌‌بینیم که کشوری مثل چین و تا حدودی ایران، توانستند کرونا را مدیریت کنند اما غرب نتوانست و موفق نبود. از دل این محاسبه، این سوال مطرح می‌شود که آیا دموکراسی‌خواهی و آزادی در بحث مدیریت بحران بیشتر تاثیرگذار است یا اقتدارگرایی. ایزدهی تاکید کرد: امروز غربی‌ها با وجود اینکه از دموکراسی‌خواهی و اصالت فرد دم می‌زنند، اما برای مدیریت بحران کرونا مشغول اعمال نسخه‌ای هستند که به تعبیری نسخه جمع‌گرایی» یا نسخه اقتدارگرایی» است، یعنی اعلام کرده‌اند هر کسی از منزل خارج شود و قرنطینه را رعایت نکند، جریمه یا زندانی خواهد شد. وی در این‌باره اضافه کرد: البته من قصد توجیه و توصیه اقتدارگرایی را ندارم اما در غرب که مدل دموکراسی‌خواهی آرمان بود، دیدیم که در بحران کرونا به وضوح فشل شد.

نه اقتدارگرایی نوع چینی، نه دموکراسی نوع غربی
ایزدهی با اشاره به مدل مورد پسند برای مدیریت بحران گفت: امروز تمدن غرب نتوانست واکنش لازم را در برابر بحران کرونا از خود بروز بدهد و البته نظام‌های اقتدارگرایی مانند چین یا شبیه آن هم عملا برای همه کشورها توانایی ندارند؛ بنابراین آن مدلی که می‌‌تواند بحران را مدیریت کند (از حیث نرم‌افزاری و نه سخت‌افزاری)، مردم‌سالاری دینی یا مردم‌سالاری مبتنی بر شایستگی است که از یک طرف واجد ویژگی‌های اقتدارگرایی به معنای نهاد برتر شایسته و جمع‌کننده تکثرهاست که می‌‌تواند در مواقع وم، همه امکانات را به خط کند و از طرف دیگر، مبتنی بر نوعی دموکراسی بوده که نظر و رای مردم در آن دخیل است.

حجت‌الاسلام ایزدهی تصریح کرد: ما امروز نمی‌توانیم به مدل اقتدارگرایی از نوع چین اعتماد کنیم چون در آنجا با وجود اینکه اجتماع و جامعه‌پذیری وجود دارد اما عملا، مردم‌محور نیستند، یعنی نمی‌توان امورات را در درازمدت مدیریت کرد و از سویی، امکان اعتماد به دموکراسی از نوع غربی هم وجود ندارد چون در آنجا هم با وجود اینکه می‌شود در درازمدت مدیریت کرد اما در کوتاه‌مدت به دلیل ضعف در اداره بحران، در نهایت مدل اقتدارگرایی، الگو می‌شود.

وی در بخش دیگری از اظهارات خود با اشاره به اصالت سرمایه در غرب و تقدم آن بر سلامتی افراد، تاکید کرد: در جایی مثل آمریکا شاهد هستیم که در دعوای میان جان و نان، نان اولویت پیدا می‌کند. برای دولت آمریکا اقتصاد و رقابت اقتصادی در جهان بر جان و سلامتی مردم این کشور، اولویت دارد و به همین دلیل، برای شخصی مثل ترامپ ت قرنطینگی یا حفاظت اساسا مهم نیست یا از اهمیت پایینی برخوردار است.

سیدسجاد ایزدهی در پاسخ به این سوال که روح جمع‌گراییِ نوع کرونایی که هم‌اکنون در غرب ایجاد شده، تا چه حد اصالت و تداوم خواهد داشت، گفت: در موارد بسیار ضروری که انسان‌ها به مشکل برمی‌خورند، طبیعی است که روحیه نزدیک ‌شدن به یکدیگر پیدا می‌کنند؛ لذا جامعه غربی در شرایط فعلی که درگیر کروناست، مجبور شده تا فرد را از جامعه جدا نکند و فرد را به عنوان یکی از اعضای جامعه ببیند. وی اضافه کرد: لذا جوامع غربی در کوتاه‌مدت، اصالت را بر همبستگی و جمع‌گرایی قرار می‌دهند اما قطعا این قضیه امتداد پیدا نخواهد کرد چون بستر جامعه‌گرایی در غرب فراهم نیست و از ۲۰۰ سال پیش تاکنون بر اساس منطق فردگرایی و آزادی‌های فردی رشد کرده‌اند. ایزدهی تاکید کرد: بحران کرونا قطعا باعث ایجاد تَرَک در سد فردگرایی خواهد شد و این سوال را در اذهان به وجود می‌‌آورد که آیا می‌شود جوری غیر از وضعیت کنونی زندگی کرد یا نه که  البته جاافتادن این موضوع نیاز به تبلیغات دارد، به شرط اینکه بوق ‌‌های رسانه‌ای غربی اجازه بدهند.

رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه همچنین درباره تاثیر کرونا بر شیوه زیست ایرانیان گفت: این بیماری باعث شد تا در کوتاه‌مدت، اجتماعی نداشته باشیم اما در درازمدت چون ما در مجموع به جامعه و همبستگی گرایش داریم و چون جامعه برای ما اصل است، بار دیگر به سمت اجتماع گرایش پیدا خواهیم کرد. ایزدهی تصریح کرد: همین الان وقتی یک زیارتگاهی در ایران تعطیل می‌شود، همان زیارتگاه به محلی برای تهیه و تولید مثلا ماسک یا ابزارهای دیگر تبدیل می‌شود. البته این را هم باید تصریح کرد که متاسفانه طی سال‌های گذشته، به دلیل تبلیغ زیبایی‌های غرب، جامعه ایران هم تا حدودی به سمت ارزش‌های غربی گرایش یافته که آثار آن را مثلا در رواج خانه‌های مجردی یا دیگر رفتارهای اجتماعی می‌‌بینیم.
این بیماری باعث شد تا در کوتاه‌مدت، اجتماعی نداشته باشیم اما در درازمدت چون ما در مجموع به جامعه و همبستگی گرایش داریم و چون جامعه برای ما اصل است، بار دیگر به سمت اجتماع گرایش پیدا خواهیم کرد.


See the source image

 

نامه سرگشاده به دادستان بابل

حجت الاسلام والمسلمین ملاکریمی با سلام

نگاهی به عملکرد حضرتعالی در این مدت نشان می دهد که در برخورد با آن بخش از متخلفانی که در شمار اقشار مردمی به حساب می آیند همواره موفق و قاطع عمل نموده اید که جای قدردانی دارد.

می ماند بخش دیگری از تخلفات که مربوط به لایه های دولتی و حکومتی است و قامت برافراشتن در عرصه آن از نگاه مردم نشانه تهوّر و البته سلامت و عدالت مسئولان قضایی است.

رونمایی از تصمیمات اشتباه و مشکوک ریاست دانشگاه علوم پزشکی بابل که به اذعان بعضی از پزشکان متعهد منجر به افزایش تلفات بیماری کرونا در این شهرستان گردید و افشای آن در سطح رسانه های عمومی کشور، نگاه جامعه را به نوع واکنش مسئولان نهادهای نظارتی و قضایی دوخته است. ضمن احترام به زحمات بی دریغ کادر درمانی شهرستان، امید است به یاری خدا از این امتحان سخت که توفیق در آن مستم شهامت در احقاق حقوق ملت و اعمال قانون در خصوص صاحبان قدرت و ثروت است سربلند بیرون آمده و اعتماد عمومی نسبت به استقلال و حق طلبی نهاد قضایی را تقویت نمایید.

والسلام علی من اتبع الهدی

سید حمید مشتاقی نیا


یک خبرنگار بسیجی در دیدار اختصاصی خبرنگاران با امام جمعه بابل پلیس فتا را به خاطر برخورد ضعیف در مواجهه با فعالیت ضدانقلاب و وادادگان فرهنگی در فضای مجازی، فشل نامید.

پلیس فتا که احساس کرد اساس حاکمیت و امنیت ملی زیر سوال رفته شکایتی را تحویل دستگاه قضا داد.

دستگاه قضا هم که احساس کرد اگر جلوی این انتقادها را نگیرد دشمنان بر ما مسلّط می شوند یک میلیون و هشتصد هزار تومان جریمه برای خبرنگار پاپتی برید و منّت گذاشت که این محکومیت نقدی بدل از چندماه حبس است.

آدم کور هم که در فضای مجازی قدم بزند متوجه فعالیت عادی عناصر ضدفرهنگی و سکوت ممتد فتا و قوه قضاییه می شود.

به نظر شما با این پلیس فتا و دستگاه قضایی که توانایی تشخیص دوست و دشمن را نداشته و دوستان را تبدیل به دشمن می سازند، به کجا می رسیم؟!


See the source image

 

بعد از اوج گیری انتقادها نسبت به کپی برداری مشکوک آخرین سکانس سریال پایتخت از یک فیلمفارسی مفتضح، رییس صدا و سیما در نامه ای سرگشاده از معاون خود خواست تا بررسی کند که این اقدام ناشی از غفلت و وادادگی بوده و یا متأثر از پروسه نفوذ فرهنگی.

انتشار این نامه توانست آن دست از منتقدینی که نهادهای مرتبط با بیت را دوستانه تر مورد نوازش قرار می دهند به وجد آورده و لبخند رضایت را بر لبانشان بنشاند.

با گذشت ایام، همچنان منتظر اعلام نتیجه بررسی دستور رییس سازمان از سوی معاونت سیما هستیم. همانطور که دستور یک رییس به معاون خود از طریق مجاری رسمی و رسانه ای صادر شد پاسخ آن نیز باید با همین روش منتشر شده و در اختیار افکار عمومی قرار بگیرد. در غیر اینصورت نامه علنی آقای رییس را صرفا باید به حساب یک شوی ی برای فرونشاندن آتش منتقدان دانست.


مسئولانی که نمیخواستند بیمارستان بزرگ و مجهز آنها با برچسب کرونایی، هزینه بحران بوجود آمده را بدهد و منجر به افزایش آمار بیماران شده اند باید با برخورد قضایی رو به رو شوند.

 

 مسئولانی که نمیخواستند بیمارستان بزرگ و مجهز آنها با برچسب کرونایی هزینه بحران بوجود آمده را بدهد و منجر به افزایش آمار بیماران شده اند باید با برخورد قضایی رو به رو شوند.

 

به گزارش رجانیوز: برخی حواشی در خصوص تعداد بالای بیماران در شهرستان بابل ما را بر آن داشت تا به جست و جوی واقعیت و چرایی این رخداد بپردازیم. اتفاقی که درنهایت مشخص شد بی تدبیری و تعارض منافع برخی پزشکان از دلایل اصلی این اتفاق بوده است. به نظر می‌رسد مسئولانی که نمیخواستند بیمارستان بزرگ و مجهز آنها با برچسب کرونایی هزینه بحران بوجود آمده را بدهد و منجر به افزایش آمار بیماران شده اند باید با برخورد قضایی رو به رو شوند.

 

با دکتراسدی مسئول بسیج جامعه پزشکی شهرستان بابل و پزشک اورژانس بیمارستان یحیی نژاد این شهر گفت و گو کردیم تا پشت پرده اتفاقات اخیر این شهرستان را واکاوی کنیم:

 

آقای دکتر در بابل چه اتفاقی افتاده است؟

اجازه بدهید با یک مقدمه شروع کنیم. استان مازندران دو دانشگاه علوم پزشکی دارد. یکی دانشگاه علوم پزشکی مازندران که در ساری مرکز استان است و تمام شهرستان استان تا شرق را پوشش می‌دهد و دانشگاه دوم دانشگاه علوم پزشکی شهرستان بابل که فقط همین شهرستان را پوشش میدهد.

 

خود استان مازندران شاخصی دارد که با دیگر استان ها قابل مقایسه نیست و آن طرح پزشک خانواده است که در بحران کرونا می توانست فرصت خوبی باشد. در بحث کرونا آنچه اهمیت دارد بهداشت و غربال گری است که اگر می توانستیم جمعیت را غربال کنیم و بیماران و ناقلین را شناسایی کنیم زیر خرج سنگین درمان نمی رفتیم.

 

روسای هر دو دانشگاه در ابتدای بحران دچار کرونا شدند و دو هفته در قرنطینه ماندند. رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران ابتکار عمل به خرج داد و معاونت بهداشتی خودش را به عنوان قائم مقام و مسئول بحران قرار داد. اما به دلایل ی رئیس دانشگاه علوم پزشکی بابل معاونت درمان خود را قائم مقام خودش برای مدیریت کرونا کرد. این بزرگترین انحرافی بود که تبعات بدی برای شهر داشت. در نتیجه آنچه برای ما به عنوان طرح پزشک خانواده یک فرصت بود تبدیل به تهدید شد و تمام جمعیت یک دفعه به سمت بیمارستان ها هدایت شدند. به طوریکه ما در ده پانزده روز اول شاهد یک هجوم وسیع بیماران با ترافیک سنگین بودیم. مثلا در یک شیفت شش ساعته یک پزشک اورژانس مجبور بود 170 یا 180 مریض را ببیند! در بین این تعداد ممکن بود 20 یا 30 نفر کرونا داشته باشند اما همین ترافیک در محیط آلوده باعث می‌شد تا خیلی‌ها در اینجا آلوده شوند. یک اشتباه دومی که اتفاق افتاد مربوط به انتخاب بیمارستان میشود که آقای دکتر جان بابایی معاون وزیر بهداشت هم نکته خوبی در این مورد گفته بود. گفته بود ما سعی کردیم در خود تهران و دیگر استان ها بیمارستان‌های بزرگ را برای کرونا در نظر بگیریم چون بیماری ناشناخته است و بیمارستان های بزرگ شانس برخورداری از کادر علمی قوی تر و امکانات بیشتر دارند.

 

 اما برای مصلحت های مالی در بابل اینها بیمارستان 600 تخت خوابی مجهز را کنار گذاشتند و یک بیمارستان درجه دو که 130، 140 تخت داشت و بیشتر آن تخت ها هم تخت روان پزشکی بود انتخاب کردند. این بخش ها اکسیژن مرکزی نداشت، این بیمارستان حتی سی تی اسکن هم نداشت. ما برای تشخیص کرونا به سی تی اسکن و برای درمان آن به اکسیژن نیاز داریم. اینها با بی تدبیری و به خاطر منافع مالی که در آن بیمارستان بزرگ 600 تخت خوابی داشتند این بیمارستان را انتخاب کردند. ما همان زمان خیلی اعتراض کردیم.

 

چه منفعتی در عدم انتخاب بیمارستان بزرگ بابل برای تصمیم گیرندگان وجود داشت؟

اولا هیات رئیسه دانشگاه ما جزو کادر آن دانشگاه بزرگ‌تر بودند. در این بیمارستان بزرگ متخصص قلب و دستگاه آنژیوگرافی هست و اگر برچسب آلودگی گرونا برای این بیمارستان پیش می‌آمد بازار اینها به هم میخورد. این در نگاه شخصی است. اما در نگاه کلی که تردیدی در آن نیست درآمد دانشگاه علوم پزشکی بود که اگر بیمارستان بزرگ را به این قضیه اختصاص بدهیم از درآمد می‌افتیم و اینجا اقتصادی فکر شد. همچنین پیش بینی غلط آنها از کرونا هم موثر بود. شاید اینها تصور نمیکردند که کرونا باید حداقل 50، 60 درصد از جمعیت را مبتلا کند و ایمنی جمعی بوجود بیاورد تا پیک خود را بگذراند.

 

خب آقای دکتر جان بابایی معاون وزیر تدبیر کرده بود که به همین دلیل بیمارستان های بزرگ را در اختیار بیماران قرار دهیم. باید بیمارستان های بزرگ را با حداکثر ظرفیت به کار گرفته شود و بیمارستان های کوچک دیگر برای بیماری های دیگر ذخیره بشود. بیمارانی مثل سکته قلبی و مغزی و چیزهای دیگر هم هست. شما باید یک بیمارستان را به کرونا اختصاص دهید.

 

اینکه بیماران به بیمارستان کوچک تر و با امکانات کمتر می‌آمدند چه مشکلاتی بوجود آورد؟

نتیجه این شد که بیماران با ترافیک بالا به بیمارستان کوچک یحیی نژاد می آمدند و ما برای تشخیص باید آنها را سی تی اسکن میکردیم که در این بیمارستان نبود. مریضی که مثل بمب متحرک بود رها میشد در داخل شهر تا سی تی اسکن بگیرد. بیمار به مرکز خصوصی میرفت 200، 300 هزار تومن برای اسکن ریه هزینه میداد. اگر پول نداشت هم باید میگذاشت برای چند روز بعد که حالش بدتر میشد. به همین دلیل آلودگی شهر بابل به صورت وحشتناکی بالا رفت. اگر بیمارستان به عنوان بیمارستان بزرگ تر که خودش هم سی تی اسکن داشت و ضرورتی نداشت که بیمار بخواهد در شهر دنبال مرکز خصوصی حرکت کند و بچرخد انتخاب میشد این مشکلات پیش نمی آمد.

 

 حالا مریض آمد و بستری شد در بخش روان پزشکی بیمارستان کوچک تر که دستگاه اکسیژن ندارد! این وسط مریض از بی اکسیژنی عذاب می‌کشید و از دست میرفت. پرستار بخش روان پزشکی هم که اصلا بلد نیست که مریض تنفسی را چگونه احیا کند.

 

چه تعداد از بیماران از دست رفتند؟

ما شاخصی داریم به عنوان شاخص مرگ و میر. یعنی تعداد فوتی های یک مرکز نسبت به تعداد ترخیصی ها و بهبود یافتگان. این شاخص مرگ و میر در بیمارستان کوچک یحیی نژاد 20درصد شد در حالی که این بیمارستان وقتی در عرض 7، 8 روز پر شد و دیگر تختی نداشتیم اینها دیگر چاره ای برای باز کردن در بیمارستان بزرگ تر نداشتند حدود 130 نفر در بیمارستان یحیی نژاد و 200،250 نفر در بیمارستان بستری شدند. 

 

میزان مرگ و میر این دو بیمارستان را ما بررسی کردیم. شاخص مرگ و میر بیمارستان یحیی نژاد بیست درصد بود و این شاخص در بیمارستان 12درصد! یعنی 7درصد تفاوت. یعنی یک سوم فوتی های یحیی نژاد که معادل 50الی 60 نفر است!

 

اگر همه بیماران در بیمارستان ششصد تخت خوابی بستری می‌شدند این تعداد از دنیا نمی‌رفتند. به خاطر همین امکانات که در این بیمارستان وجود داشت.

 

این بی تدبیری نتیجه وحشتناکی داشت. بدتر از همه اینکه وقتی ما با اینها طرح موضوع می‌کنیم می گویند حتی اگر باز هم به اسفندماه برگردیم همین کار را میکنیم.

 

علتی که خودشان برای انتخاب بیمارستان کوچک تر داشتند چه بود؟

بیمارستان یحیی نژاد قدمت نودساله دارد و بیمارستان بزرگ تر یک عمر 10، پانزده ساله دارد. اینها میگویند پرستاران بیمارستان یحیی نژاد با تجربه تر بودند. این واقعا توجیه است. چیزی که این وسط گفته نمیشود همان تعارض منافعی است که عرض کردم. رئیس دانشگاه آقای دکترجلالی فوق تخصص قلب و رئیس آنژیوگرافی بیمارستان است. خیلی از افراد صاحب نفوذ دیگر هم در بیمارستان مشغول اند. در مقابل مدیریت بیمارستان یحیی نژاد هم ضعیف است. و هزینه این رخداد را کادر درمان و مردم دادند. تعداد شهدای خدمت ما در بابل هشت نفر بود و در کل استان مازندران سه نفر! این آمار در کل کشورعجیب است. 

 

الان وضعیت شهرستان چطور است؟

ما دوران پیک را گذارنده ایم. الان به شرایط متعادل رسیدیم. بحثی که الان داریم بحث آلودگی بیمارستان هاست. ما سه بیمارستان در شهر بابل داریم که اگر همان اول بیمارستان بزرگ را انتخاب میکردیم، دو بیمارستان ما ذخیره می ماند اما الان هر سه بیمارستان ما آلوده است. تقریبا هفتاد تا هشتاد درصد بیمارستان های ما خالی است. با این وجود بیماران قلبی و مغزی هر کاری میکنند تا وارد این بیمارستان ها نشوند تا با آن وضعیت غم انگیز رو به رو نگردند. 

 

 

باتشکر از وقتی که گذاشتید.


 

آه، ای خدای یگانه، خدای خوبی ها، خدای من! تو را می خوانم که نام شیرین تو حلاوت عشق را در کامم می نشاند.

تو را می خوانم که یادت آرام جان خسته من است.

تو را می خوانم که خود گفته ای بخوانیم تو را تا اجابت کنی ما را.

آه، ای آشنای دردهای دیرین من! ای تنها همدم لحظه های تنهایی! به سوی تو آمدم؛ به سوی تو آمدم؛ نه از پی اجابت آمال بی انتهای خود و نه از سنگینی آلام روزگار که جانم را به ستوه آورده، این بار اما تو را می خوانم تنها برای خودت.

خدایا! می خوانم و می خواهمت؛ این بار فقط برای عطشی که به جان فطرت خفته ام افتاده است. این بار فقط شفا می خواهم.

ای هستی بخش سرای هستی، ای خدای هست  ونیست، ای خالق خلقت خلق! این بنده گریز پای ناامید از روزنه های پر زرق و برق دنیا، سر گشته نور هدایت تو سر به آستان مغفرت می ساید.

پروردگارا! عطشی به جانم نشسته که نه سراب های فریبنده مادی، که تنها زلال چشمه محبت تو آن را سیراب می کند.

بزرگواری توست که جرئتم بخشیده تا انبان سیاهی های دلم را نادیده انگارم و عاشقانه، نام تو را بر زبان جاری کنم.

اگر چه بر جبین اعمالم جز مهر تباهی نبود، اما. کرم کن و سیل عاشقانه هایی را بنگر که چشمانم را برای دیدن تو غسل زیارت می دهند.

خدای من! می دانم پای در راهی گذاشته ام که اول قدمش سوختن است و نیست شدن در برابر عظمت وجود تو؛ اما این سوختن را لذتی است که جز بر کام دل عاشقان نخواهد نشست. ای دستگیر گمگشتگان وادی ظلمت! دستم بگیر که استغاثه ام این بار برای شروع دوباره است. می خواهم از اول آغاز کنم؛ از ابتدای خلقتم، از ازل.

می خواهم پاک باشم و زلال و این سرچشمه لطف، تو را طلب می کند.

دستم بگیر ای دستگیر عالمیان!

این بار استغاثه ام برای رجعت است؛ رجعت به فطرت پاکی که با دستان خود، غبار تباهی بر آن پاشیده ام.

من آمده ام، تو خود فراخواندی ام. از این به بعد لهیب شعله های خرمن وجودم جز از آتش عشق تو نخواهد بود که این سوختن، عاقبت خوشی دارد!

انتهای این سوختن نه خاکستری بر باد رفته که سراسر نور است و نور. می خواهم بسوزم تا بارقه ای شوم از انوار بی انتهای وجود تو.

تو را می خوانم ای خدا، که تو خود گفته ای بخوانیمت تا اجابت کنی ما را.

جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی             هر که شد خاک درت رست ز سرگردانی

بی تو آرام گرفتن بود از ناکامی                       با تو گستاخ نشستن بود از حیرانی»

1384


5uvo_photo_2020-02-13_20-59-05.jpg

 

بعضی ها شاید خرده بگیرند که حالا یک فردی سه چهار دهه قبل وابستگی و فعالیت گروهکی داشت و از کار دولتی اخراج شد و مدتی را در اوین گذراند و . چرا حالا با نام گذاری یک میدان درشهر #دارالمومنین بابل! به یاد او مخالفت می کنید؟ او یک پژوهشگر تاریخ مثل سایر پژوهشگران است و .

نگاهی به یکی از آثار او نشان می دهد که وی تنها در یک صفحه  از کتاب خود سه بار اقدام به تحریف و بهره گیری از تعابیر نامتعارف و جهت دار نموده که بیانگر #استمرار تعلقات ی وی به عناصر التقاطی و معاند است. به طور مثال در صفحه ۱۹۳ کتاب "بابل شهر بهارنارنج" نگارنده تلاش نموده از واژه "شورش" به جای #انقلاب‌مردمی در بابل استفاده کند، #شهید را "کشته" بنامد و #رهبری‌ت را "سرکردگی" ت (تعبیری که برای راهن و . استفاده می شود) تلقی نماید.

آیا نفوذ فرهنگی چیزی جز تحریف فحوا و پیام و حقایق انقلاب اسلامی است؟

نکته عجیب این جاست که شهر بابل دارای مفاخر بزرگ علمی است که در سطح جهان درخشیده و نام این شهر را برخلاف وقایع یکی دو سال اخیر در سطح بین الملل سرافراز نموده اند. اصرار بر نامگذاری یک میدان به نام چهره ای زاویه دار چیست؟؟! در حالی که سال هاست حتی برای نامگذاری یک میدان یا خیابان به نام شهدای #مدافع‌حرم، مقاومتی مشکوک صورت می گیرد؟
#شوراهای‌شهر هم جزو #نظام‌اسلامی هستند و بنا بر تأکید #رهبری‌معظم، مکلّف به تقویت #جبهه‌انقلاب می باشند.

✅ضمن طلب غفران الهی برای آن مرحوم، امیدواریم این دوستان هر چه زودتر نسبت  به اصلاح بعضی تصمیمات نامناسب اقدام نمایند. 

◀️انجمن فعالان انقلابی فضای مجازی شهرستان بابل


جناب آقای مشتاقی نیا
باسلام واحترام

فریادعدالت خواهی شما بگوش ما واعضای محترم گروه رسید.امیدواریم بگوش دستگاههای نظارتی ومسئولین امر هم رسیده باشد.شما بخشی ازت غلط وتصمیم ناقص رییس محترم دانشگاه دربحث کرونا را که شاید بدلیل عدم شناخت وی از اپیدمی وپاندمی این بیماری بوده وباعث فاجعه دربابل شده است را دیده یا شنیده ایددرنگاه عالمانه وژرف درمدیریت دانشگاه باید به مدیریت ارزیابی وعملکردآن در دو دوره ریاست مرحوم دکترربیعی ودکترجلالی وعملکرددانشگاه در قسمت درمان.بهداشت. غذاودارو.پژوهشی.آموزشی.اداری ومالی وانداخت واینکه علوم پزشکی بابل دررتبه چندم دانشگاههای کشورقراردارد.خودتان رتبه بندی دانشگاههای علوم پزشکی راجستجوکنیدو به سخن حقیر بسنده نکنید.عدم اشرافیت رئیس محترم ازپتانسیل وظرفیتهای دانشگاه واستفاده نکردن ازاین انرژیهای نهفته خسارت جبران نا پذیری را ببارخواهد آوردکه یک نمونه آنرا حضرتعالی اشاره داشتیدمدیریت فعلی، خودرا از م با افرادماهرومجرب دربدنه دانشگاه مستغنی دانسته وحتی خودرا بالاترمی بیند.عدم بکارگیری از نیروهای جهادی .مومن.متخصص
.متعهدوکارآمدوباتجربه باهرسلیقه وگرایش برپیکره سازمانی آسیب میرساند.شایدبرماخرده گرفته شودکه چون دانشگاه شهرستانی هستیم ومازندران دو دانشگاه پزشکی (ساری وبابل)دارد.تفرق مدیریت وتشت آراء پیش می آید که این نیزغلط وعدم آگاهی مسئولین استانی وشهرستانیست.چراکه دربسیاری از استانها بیش ازدو دانشگاه داریم مانند خراسان رضوی.فارس.کرمان(۴الی۵دانشگاه). وهمچنین غالب استانها که به اندازه خودبابل جمعیت دارددودانشگاه تاسیس گردید بخاطرت وزارت بهداشت برای توزیع عادلانه دانش وسلامت.بنده بعنوان کارشناس بهداشت ودرمان دررشته مدیریت اجرائی معتقدم که مازندران مستعدحداقل چهاردانشگاه پزشکی می باشد
جناب مشتاقی نیا؛ اشکال دیگر ریاست دانشگاه نداشتن روحیه تهوروجهادی است که باعث تضییع حقوق دانشگاه میشودبطورمثال،بابل دربخش درمان۶۰الی۷۰%بیماران غرب مازندران را پوشش میدهدودرصداشغال تخت بیمارستانی(کودکان.شهیدبهشتی.یحیی نژاد وآیت ا. وناباوری فاطمه اهرا س)از افراد غیر بومی موید این مدعاست وهمینطور عدم اخذکامل سرانه درمان ازدولت بعنوان یک شهرستان۵۵۰۰۰۰نفری وبا پوشش درمانی بیماران غرب مازندران با جمعیت ۲میلیونی.
برادرعزیز؛ آیا دکترجلالی علی القاعده خود را درمقابل ارباب ورجوع پاسخگو میداند یافقط میخواهد‌‌.رییس بماندوامیداست با نامه وپیگیریهای شماو مسئولین دلسوز استان وشهرستان شاهدارتقاء وشکوفایی بیشتر دانشگاه درسال جهش تولید(علم) باشیمانشاءالله

نمایندگان محترم ومعززمردم شریف بابل آقایان: دکتر کریمی وسردارسعادتی جهت استحضار. 
برادران: هدایتی ومجیدعرب وسایراصحاب رسانه وقلم جهت استحصار


 

هنوز کسی نمی داند وام یک میلیون تومانی که قرار است با سود چهار درصد در اختیار مردم قرار بگیرد پول نقد است یا اعتبار خرید کالا و اگر اعتبار است از همه فروشگاه ها امکان خرید وجود دارد یا فقط می توان از فروشگاه های وابسته به دولت خرید کرد که تجربه بسته های معیشتی گذشته نشان می دهد این فروشگاه ها اغلب بارهای بنجل و گاه غیر ضروری را در دسترس خریداران قرار داده و مایحتاج مطلوب را مشمول بن خرید نمی دانند.

بماند که اگر فرضیه آخر درست باشد با توجه به هراس مردم از تأخیر در خرید که با وجود نوسان قیمت ها و صعود بهای ارز منجر به کاهش قدرت خرید آنها خواهد شد متأسفانه شاهد هجوم جمعیت به فروشگاه های دولتی و تشکیل صف های طولانی و اعصاب خورد کن و تحقیرآمیز خواهیم بود.

امیدوارم دولت از تجربه توزیع بسته های معیشتی عبرت گرفته و مثل گذشته، مردم ایران را مضحکه دست رسانه های بیگانه قرار ندهد.


 

این مطلب را دکتر علی براری در پاسخ به درخواست نگارنده از دادستان جهت ورود به اتهامات رییس دانشگاه علوم پزشکی بابل نوشته که بی هیچ دخل و تصرفی در وبلاگ منتشر می نمایم. توضیحات اینجانب نیز پس از آن خدمت خوانندگان محترم تقدیم می گردد:

 

️ دکتر علی براری

ـــــــــ

درود و دعا محضر جناب مشتاقی‌نیا!

 

در گذشته از زمانی‌که من به‌ یاد دارم، ون همواره نقش حکم و معتمد مصلح را در مناقشات و نزاع‌های محله ایفا می‌کردند و خود طرف دعوی نمی‌شدند!   

ولی، جناب مشتاقی‌نیا! نمی‌دانم چرا شما مدام به تنور کینه و دشمنی، هیزم می‌افزایید  و به‌جای آن‌که در یک اقدام جمعی شریک و از شیرینیِ اجماعِ بدین گستردگی بهرمند شوید، یک نورافکن بزرگ و قوی به‌دست گرفته و به تمام‌ سوراخ، سمبه‌ها و پستوهای فتنه‌انگیز سرک‌ می‌کشید که چیزی بیابید تا رقیب را بکوبید و توفیق تشکیلاتی بیابید!!؟

اگر چیزی نیافتید به یک فرض عوامانه جامه‌ی علمی بپوشانید وخود را سوار بر مرکب هیجان و احساسات شدیدا" مجروح و زخم دیده مردمان آسیب دیده نمایید و تازیانه بر روح و جان پرسنل و مدیران به شدت خسته و سنگرداران سپیدپوش بنوازید!!!

جناب مشتاقی‌نیا! از روز نخست برخورد رسمی وزارت بهداشت با ویروس کرونا هم فلوچارت مقابله با کرونا چندین مرحله عوض شد و هم علائم و تظاهرات ویروس در افراد تغییر کرد! یعنی تا یک ماه اول، واکنش بویایی و چشایی، همچنین تغییرات گوارشی مطلقا" در علائم کرونا نبودند.

در فلوچارت اولیه انجام CT در پروتکل نبود!

چرا شما و دوستانتان انتخاب بیمارستان یحیی‌نژاد را به‌علت نداشتن CT عامل مرگ بیماران و انتخابش را ناشی از انگیزه‌های مادی مسئولین می‌خوانید!!؟

و با این آدرس غلط، نکند خدای ناکرده قصد دارید دادستان جوان و شهر را که از او به نیکی یاد می‌کنند، اغوا کنید!؟ البته من از دوست شریفی شنیده‌ام که دادستان معمولا در تصمیمات خود هرگز اسیر هوچی‌گری‌ها نمی‌گردد؛ ولی این مهم چیزی از ناپسند بودن کار شما نمی‌کاهد.

جناب مشتاقی نیا! بیمار را  ( به‌خصوص بیمار کرونایی)، نه خشت‌های ساختمان و بزک‌های فانتزی بیمارستان خوب می‌کند و نه دستگاه‌های مجهز و مدرن لابراتوآر! ؛  بیمار را پنجه‌ها و نگاه آمیخته به دانش پزشک، تشخیص می‌گذارد و پرستار با اجرای مهربانانه دستورات، قدم به قدم سلامتی را به بیمار بر می‌گرداند. این دو در طول نگاه الهی می‌باشد، تجمیع این‌ها سلامتی می‌سازد و مهر می‌آفریند.

اگر نمی دانید بپرسید تا نگرانی شما بر طرف شود!

چرا با طرح مواردی مبهم و ناصحیح، باعث نگرانی و تشویش بازماندگان غمگین و عزادار می‌شوید!

جناب مشتاقی‌نیا! من دلایل انتخاب یحیی‌نژاد را بازگو می‌کنم تا دیگران بدانند که اگر جای مدیران بودند کجا را انتخاب می‌کردند؛

یکم: در شب انتخاب بیمارستان ، مرکز ۲۷۰ بیمار دارد( شیمی‌ درمانی - NICu نوزادان- دیالیز- جراحی قلب باز)

ولی مرکز یحیی‌نژاد ۱۱۲ بیمار برای جابجایی و نه به تنوع

به نظر شما بیماران مرکز با این تعداد و تنوع را کجا می‌شد برد؟

دوم : به‌علت گستردگی مساحت و فاصله بخش‌ها ، منحصر نمودن بخش در یحیی‌نژاد هم بهتر و هم سریع‌تر انجام می‌شد.

 در عرض۹ساعت بیماران جابجا و بخش آماده شد و اولین مریض کرونایی بستری گردید.

این به تشویق نیاز دارد یا تقاضای توبیخ!!؟

سوم: نترس بودن و داشتن پرسنل باتجربه  در مواجهه با بیماری خوف‌آور کرونا، اصلی مهم بود که این نیز از برتری‌های یحیی‌نژاد بود.

آقای مشتاقی‌نیا! تقدم یحیی‌نژاد به فقط ۵ روز بود! ضمن آن‌که، CT بعد از ۱۵ روز به فلوچارت تشخیص کرونا اضافه شد.

جناب مشتاقی‌نیا! من از ۶ اسفند تا ۲۶ که تسلیم کرونا شدم با تمام وجود در خدمت مردمانم بودم. اگر بگویم در این بیست روز، من ۱۰۰ ساعت نخوابیدم بیهوده نگفتم. تمام ساعت شبانه روز با ارائه شماره تلفن در خدمت هم‌میهنانم بودم و خیلی کارهای دیگر که ذکر آن را خارج از فضیلت وظیفه می‌دانم.

با همه این کارها ، من خجل بچه‌های بابل هستم! به‌خصوص مصطفای عزیز، دکتر قاسم‌زاده را می‌گویم.

واقعا" بی‌نقص عمل کرد.

من کارهایی که معاونت درمان دانشگاه بابل انجام داد را با بیمارستان‌های تهران قیاس می‌کنم، واقعا" عالی بود! حرف نداشت.

 بیمار در یحیی‌نژاد کمتر از ۵۰ دقیقه از بدو ورود می‌رفت رو درمان.

این می‌دونید یعنی چی!!؟

این شاهکار می‌باشد.

واقعاً آقای دکتر قاسمی و آقای دکتر حمیدی بیهوشی.

خانم دکتر بیانی و آقای دکتر صادقی.

بچه‌های رادیولوژی؛ جناب دکتر رعیتی و.

خیلی از دوستان و همکاران دیگر را که نمی‌شناسم.

منو ببخشند!

مدیریت بی‌نقص دکتر مصطفی قاسم‌زاده ستودنی و ستایش برانگیز است

دست‌مریزاد.

مرحبا.

واقعاً گل کاشتند، واقعاً.

نه به این خاطر که شبانه روز در اداره ماندند و مطب و خانه را ول کردند.! بلکه در این ازدحام سخت و سنگین کمترین خطا را داشتند.

بهترین تصمیمات را گرفتند.

بهترین مدیریت را اِعمال کردند.

کمترین تبعیض را قائل نشدند.

سرور گرامی  جناب مشتاقی‌نیا! جهان تا حدودی در برابر کرونا مهربانی را برگزید! همه ادیان به‌سوی خدا متواضعانه درخواست کمک کردند

و تا حدودی با دعوا  و کینه فاصله گرفتند

خدای ما مسلمانان بیش از دیگران در گوش و جان جهانیان طنین یافت. ما مسلمانان (به‌خصوص شمایان که نماد دین ما هستید) باید بیشتر مراقب باشیم که خدای ناکرده انتفاع حزب، دسته و تشکیلات را به نگاه دینی و خدایی ترجیح ندهیم!!

جناب مشتاقی‌نیا! بعد از شهادت سردار سلیمانی که آن همدلی و یکپارچگی مثال زدنی شکل گرفت، در گرفتاری کرونا نیز یک همدلی ملی شکل گرفت و یک مهرورزی عمومی ساخته شد! تو را خدا خرابش نکنید! حیف است! به‌خصوص در بابل؛ همه و همه در کنار هم با هر سلیقه‌ای جمع شدند،" لِکِزه " نکنیدش. !

اگر کشته شدن تعدادی در تشیع‌جنازه سردار در کرمان را بزرگ می‌کردیم و دنبال مقصر می‌گشتیم، آیا به عظمت آن تشییع، لطمه نمی‌زدیم!!؟

خداوند حتما" از آنانی که از هیجانات و احساسات پاک مردم در تسویه حساب‌های شخصی و جناحی بهره می‌گیرند، روی خوش نشان نخواهد داد!

به امید آن روزی که همه ما و شما در مسیر خدا قدم برداریم!

 

 

درنگی در مطلب ارسالی:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای دکتر علی براری با سلام

توضیحات حضرتعالی پیرامون متن کوتاه خود درباره عملکرد ضعیف مدیریت دانشگاه علوم پزشکی بابل را خواندم. از متن دوستانه و صمیمی شما سپاسگذارم. نکاتی را جهت استحضار به عرض می رسانم:

1- فارغ از فضای احساسی حاکم بر متن، یک پرسش ذهن مرا به خود مشغول داشته که چرا وقتی عملکرد جناب دکتر جلالی زیر سوال می رود دوستانی به تکاپو می افتند که از عملکرد دکتر قاسم زاده حمایت کنند؟! این تعلق خاطر جناحی با توجه به سوابق خاص دکتر قاسم زاده، نوعی اضطراب و ترس از بر هم خوردن بعضی مناسبات ی را القا می نماید. در متن کوتاه این جانب به صراحت از ریاست دانشگاه نام برده شده و اشاره ای به دکتر قاسم زاده نداشته ام. درباره ایشان حرف هایی است که بعد از اتمام دوره کرونا منتشر خواهد شد. بنا بر این این بخش از پاسخ شما بی ربط بوده است.

انتقاد از عملکرد ضعیف ریاست دانشگاه یک نزاع ی نیست و ضعف در مدیریت در همه جناح ها به چشم می خورد.

2- در همان متن کوتاه به زحمات کادر درمانی شهرستان ادای احترام نموده و ایثار و جانفشانی مدافعان حقیقی و گمنام سلامت را ارج نهاده ام. لازم به ذکر است که پیگیری های دوستان بسیجی جهت نامگذاری یکی از خیابان های شهر به یاد شهدای مظلوم مدافع سلامت ساعاتی پیش به نتیجه رسید.

3- از محکمه عدل نباید واهمه داشت. هر محاکمه ای وماً به محکومیت ختم نمی شود.درخواست از دادستان برای ورود به نقدهای تخصصی پزشکان متعهد در خصوص عملکرد ریاست دانشگاه نباید منجر به ترس از پاسخگویی و فرار از مسئولیت پذیری شود. به ظاهر شما باور دارید که خطایی از سوی ریاست رخ نداده و بالطبع این نگرانی شایسته شما نیست.

4- پرسش ساده ای مطرح شد که چرا بیمارستان شهید یحیی نژاد با توجه به عدم برخورداری از امکانات مناسب مانند دستگاه سی تی اسکن و اکسیژن مرکزی و . برای پذیرش بیماران کرونایی به بیمارستان آیت الله ترجیح داده شد؟ این بیمارستان قدیمی با ظرفیت اندک در وسط جغرافیای بابل واقع شده و با توجه به رجوع معمول و مستمر مردم برای مداوا و رسیدگی به عوارض اورژانسی، احتمال تکثیر ویروس را دوچندان می نماید. منتظر پاسخ مستدل رییس دانشگاه به این پرسش هستیم.

5- این عبارت از توضیحات شما جالب توجه بود: "آقای مشتاقی‌نیا! تقدم یحیی‌نژاد به فقط ۵ روز بود! ضمن آن‌که، CT بعد از ۱۵ روز به فلوچارت تشخیص کرونا اضافه شد. " آقای دکتر! بهتر می دانید که در عالم پزشکی، لحظه ها سرنوشت ساز هستند، چه برسد به پنج روز و یک هفته و . جسارتاَ و البته با تعجب جهت یادآوری عرض می کنم فلوچارت تشخیص و درمان بیماری COVID 19که بر ضرورت استفاده  از CT تأکید دارد در تاریخ ششم اسفند ارسال شده که از قضا نام دکتر جوانیان از معاونان دانشگاه نیز در بین تدوین کنندگان آن به چشم می خورد. از شما بعید بود که از این موضوع بی اطلاع باشید!

6- دقت داشته باشید که نخستین نقد نسبت به تصمیم غلط ریاست دانشگاه از سوی کسی به رشته تحریر درآمد که خودش از پیشگامان مبارزه با کرونا در همین بیمارستان یحیی نژاد بوده و به مسائل و وقایع اشراف کامل دارد. بیمارستانی که ظاهراً حضرتعالی شناخت چندانی از شرایط آن ندارید.

7- فرمودید انتقال بیماران بستری در نیاز به زمان داشت. خوب در همه بیمارستان ها بیماران بستری حضور داشتند؛ کما اینکه در سراسر کشور نیز بزرگترین بیمارستان ها به این امر اختصاص پیدا کرد. این مشکل منحصر به بیمارستان نبود. بماند که تا تکمیل ظرفیت بیمارستان سی تختخوابی میناگر پنج روز فرصت باقی بود. آیا بخش اعصاب و روان بیمارستان یحیی نژاد استاندارد لازم برای مداوای بیماران ریوی را دارا بود؟ چرا تعداد متوفیان کرونایی یحیی نژاد بیشتر از است؟ اگر بیمارستان با ظرفیت و امکاناتی که در اختیار داشت از ابتدا به بیماران کرونایی اختصاص می یافت دیگر چه نیازی بود بیمارستان های دیگر شهر درگیر این ماجرا شوند؟ نسبت مرگ در کادر درمان بابل را حتی با تهران می توان قیاس کرد؟

8- در مرقومه شریفتان خواندم: " بیمار در یحیی‌نژاد کمتر از ۵۰ دقیقه از بدو ورود می‌رفت رو درمان. این می‌دونید یعنی چی!!؟ این شاهکار می‌باشد."  دکتر جان! یعنی باور کنیم ظرف پنجاه دقیقه بیمار ویزیت شده، سپس با ارجاع به آزمایشگاه و انجام مراحل آن و دریافت جواب آزمایش به یکی از مراکز خصوصی یا دولتی شهر برای انجام سی تی اسکن رفته و پس از بازگشت بستری شده است؟!! مطمئن هستید این پنجاه دقیقه مشابه همان ادعایی نیست که درباره اضافه شدن CT  به پروتکل بعد از پانزده روز داشته اید؟!!

9- و باز هم محض اطلاع آقای دکتر عرض کنم که عزیزانی مثل خانم دکتر بیانی و آقای دکتر صادقی در زحمت می کشیدند. آنچه که توسط شما دیده نشده، زحمت عزیزانی مثل آقای دکتر سالاریه، آقای دکتر رجب پور، آقای دکتر سالکی، خانم دکتر محسنی، خانم دکتر بابازاده، آقای دکتر شکری و. هست که جانفشانانه با کمبود امکانات در یحیی نژاد بودند.

حرف آخر: انتقاد از عملکرد ضعیف دکتر جلالی منحصر به دوستان پزشک و کادر درمانی یک طیف خاص نیست و عزیزانی با نگرش های مختلف ی بر این امر صحه گذارده اند. همه ما نیاز به نقد و اصلاح و رشد داریم و نباید خود و یا همفکران خویش را از این امر مستثنا بپنداریم. بی شک اعتراف به خطا و پذیرش اشتباه، نشانه بالندگی و بزرگی است.

موفق باشید. التماس دعا. (محتوای متن با تأیید جمعی از دوستان پزشک منتشر شده است.)

سید حمید مشتاقی نیا

 

 

نظر تلنگر در مورد مطالب آقای دکتر براری و پاسخ حجت الاسلام مشتاقی نیا در مورد عملکرد ریاست دانشگاه علوم پزشکی بابل آقای دکتر جلالی در بحران کرونا 

✅مطلب دکتر براری در پاسخ به حجت الاسلام مشتاقی نیا با نگاه احساساتی و کلمات تند و غیر لازم همراه بود و در بعضی موارد مثل CT و یا آوردن اسم دکتر قاسم زاده که از طرف آقای مشتاقی نیا در مطلبش بدان اشاره نکرده بود؛ درست نبود.

✅مطلب آقای مشتاقی نیا همراه با ادب نوشتاری و احترام بوده و بحثی منطقی را مطرح و از عملکرد ریاست دانشگاه در موردی خاص نقدی منطقی کرده که پاسخی منطقی را طلب میکند.
◀️در عین حال از زحمات دکتر براری در بحران کرونا نیز تشکر میکنیم
اما پاسخ به یک نقد مدیریتی باید بدور از احساسات باشد.

توفیق هر دو عزیز را از درگاه خداوند کریم خواستاریم

گروه تلگرامی تلنگر


شورای اسلامی! شهر بابل که پیش از این سابقه حذف نام میدان انتفاضه و بی توجهی به نام شهدا را در کارنامه خود دارد مدتی است که در یک اقدام مشکوک، میدانی را به اسم یکی از عناصر وابسته به حزب توده که پیشینه اخراج از نهادهای دولتی و محکومیت در زندان اوین را دارد و در آثار خود در جهت تحریف تاریخ انقلاب اسلامی کوشش نموده، نامگذاری کرده است.

از شورای شهر بابل که معرّف حضور همه ایرانیان و فارسی زبانان سراسر عالم است و نام آن لبخندی ملیح و معنادار را بر گونه شنوندگان می نشاند، انتظاری جز این نیست؛ اما از بچه های بالا که بخشی از توان خود را برای کنترل و از صحنه خارج نمودن نیروهای انقلابی متمرکز ساخته اند انتظار می رفت که بیش از این مراقب جریان خبیث و خزنده نفوذ فرهنگی باشند.


 

چوب شد پاهایم                 

از بس در این ایستگاه ایستاده ام

اما چه خوب شد                

دیدم مسافر کوچولوی خسته ای را

که سوار بر واتو واتو                     

اوج می گرفت

و در اقیانوس رویاهایش      

با سریندی پتی      

هم بازی می شد.

بل و سپاستین همچنان به راهشان ادامه می دادند

بار پاپاپا پشت هم قیافه عوض می کرد

شاید برای سرگرمی ما                    

خانواده دکتر ارنست

مهاجران جزیره فطرت بودند

هر جند سگ پتی بل از این وضع ناراضی بود

پای دنی چه زود خوب شد               

سوار بر وانت آرزوها

آنت و لوسین را دیدم                      

که از کنار مزرعه حنا رد می شدند

و برای پرین دست تکان میدادند                     

سندباد و پینوکیو

دور از چشم گربه نره                     

شطرنج بازی می کردند

و رامکال در سوگ عمو جغد شاخدار              

به بنر گل هدیه می داد

سرم گیج می رود              

عدالت حکم می کند زیر پاهایم علف سبز شود

از بس که منتظر ماندم                    

اما لااقل دیدم

پای بهادری زیر چرخ های اتوبوس له نشد (اشاره به سریال های ماه رمضان)

باور کنید ابراهیم، بت شکن بود         

که می گویم قرآن خلیل می ارزد

به تمام قرآن های پر زرق و برق اکرم های عقیم

 همان قرآن پاره پاره شده بدون جلد که پدر جد خلیل هم توان صحافی آن را ندارد

آیا ندیدید محمود شوکت                   

فقط دو سال در زندان ماند

و یک ماه بعد یتیم خانه راه انداخت و خیریه جمع می کرد؟

طوری که فرج هم باورش شد

در کشور ما همیشه احسان و نرگس     

به پای هم پیر می شوند

اما بیچاره آنت و لوسین                   

که هیچ گاه بزرگ نشدند

طفلک حاج فخار               

چه چهره دلنشینی داشت

و آرامشی که پدر صبر را در می آورد

و نگاه نافذی که تنبان رضا خان را می لرزاند

راستی علی دایی در جام جهانی

خیلی دوید تا قلعه نویی سرمربی شود

و گرنه عدالت حکم می کرد رییس فدراسیون ما بشود حداد عادل فردوسی پور             

دلم برای شهرام جزایری تنگ شده است

عدالت، کرباسچی می خواهد             

فهیم نبود علی رضا

که نفهمید پا فشاری بر سر کچل پیمان              

شب آرامش او را

به صبح گره خواهد زد                    

من ایستاده ام در این ایستگاه

و جوراب هایم بوی گند گرفته اند                   

اما شاید دیر یا زود

اتوبوسی بیاید                   

که رییس جمهور آینده ما خودش راننده آن باشد

شما را نمی دانم                

ولی مادر زن خسرو پرویز هم می داند

که عدالت، هم عِدل عدول از عدل نیست

اگر اهل خط بازی نیستید     

روی دیوار دلتان بنویسید:

مارکس می گفت عدالت       

پوپر می خواند     

لنین مدینه فاضله را نشخوار می  کرد

فوکویاما با اتوپیا می رقصید             

استالین، انسانیت را بلغور می نمود

نیکسون، حقوق بشر استفراغ می کرد             

  اما مرد مهتابی شب های من

کفش هایش را خودش پینه می زد

و دنیایش به اندازه آب بینی بز

بی مقدار بود                                

که امروز

یک صفحه نهج البلاغه

خطرش بیشتر از میلیون ها ورق شب نامه های زیر زمینی است .

والسلام سید حمید مشتاقی نیا 16/8/85


 

تنگ غروب؛ مثل هر روز گوشه ای را انتخاب کرده و به انتظار اذان نشستم. پاسگاه زید به هنگام عصر تماشایی بود. بچه ها تو حال رفته، گوشه ای کز کرده و خورشید را بدرقه می کردند.

گه گاهی تیر مستقیم دشمن به طرف پاسگاه شلیک می شد، اما بیشتر نیروها حواسشان جمع بود. دیگر به این وضع، خو گرفته بودیم. شکارچی های ما هم وضعشان بد نبود.

تو حال خودم بودم. متوجه محمد شدم که به آرامی قدم می زد. بچه ی نازنینی بود، با صفا و صداقت. حرفش را رک می زد. بر خلاف بعضی ها از کار کردن برای انقلاب خجالت نمی کشید.

او قدم می زد و آسمان را نگاه می کرد. وراندازش کردم. خواستم یک طوری چشمم توی چشمانش بیفتد تا شاید به طرفم بیاید.اما انگار که اصلا متوجه من نبود. لباس خاکی بسیج همدم همیشگی اش بود. حتی با این لباس در مجالس میهمانی و عروسی هم شرکت می کرد. یک بار یکی از اقوام به او اعتراض کرده بود که آخر پسر جان مگر آدم با لباس بسیجی به عروسی می رود؟

و او با قاطعیت و تبسم جواب داده بود:

من می خوام با همین لباس به دیدار خدا برم عروسی که چیزی نیست.»

از همین کارهایش خوشم می آمد. تو محله هم که بود، شب و روز در بسیج فعالیت داشت. البته به پدرش هم کمک می کرد آخر وضع اقتصادی شان خیلی مناسب نبود.

در همین حال و هوا بودم که صدای جر و بحث، از دور نظرم را جلب کرد.

محمد با رضا بحث می کرد.

وقت اذان بود. تک تیراندازهای بعثی هم یادی از ما می کردند.

صدای محمد و رضا هنوز به گوش می رسید. کنجکاو شدم. پیش خود گفتم؛ شاید اتفاقی افتاده، گوش هایم را تیز کردم.

از قیل و قالشان فهمیدم که محمد از رضا می خواهد تا نوبت اذانش را به او بدهد.

آن بنده ی خدا هم قبول نمی کرد و.

خنده ام گرفت. با خود گفتم؛ مردم هم عجب دردسرهایی دارند!

اما اگر همین طوری بحثشان ادامه پیدا می کرد جلوی بچه ها خوبیت نداشت تازه نماز هم دیر می شد. به عنوان میانجی و با ژستی پدرانه به طرفشان رفتم، می دانستم که محمد مقصر است.

در همان حال، پند و اندرزهایی که باید تحویلش می دادم را در ذهن مرور کردم: ببین محمد جان تو دیگه چرا؟. مگه کم غم و غصه داریم که حالا می خوای دعوا هم راه بندازی. آخه مرد مومن تو بسیجی هستی اینجا هم خط مقدمه. اگه یهو، یه گلوله بهت بخوره خوشت میاد موقع دعوا شهید بشی؟. اصلا ببینم تقوا و معنویتت همین بود؟. غلط نکنم تو هم مقام پرستی ها! به خاطر اذان دین فروشی می کنی؟.»

اما هنوز به آن دو نرسیده بودم که محمد پیشانی رضا را بوسید و اذان را شروع کرد. نفس محکمی بیرون دادم، حیفم آمد برگردم. چشمانم را گرد کرده و دست به کمر ایستادم تا اذانش تمام شود و چند دقیقه ای برایش منبر بروم. ولی.

شهادتین اذان را که گفت، دیدم به زمین افتاد. هولم برداشت.

دویدم نزدیکش. خدای من. تیر خورده بود.

گلوله ای کمانه کرد و به پهلویش خورده بود. بچه هایی که متوجه قطع اذان شده  بودند، کنجکاوانه به سمت ما می آمدند. بغض گلویم را می فشرد.

محمد. محمد. پاشو بریم اورژانس. چیزی نیست. یا فاطمه ی زهرا (ع) نترس محمد دستت رو بده به من. تو رو خدا.»

محمد به خود می پیچید. چشمانم خیس شده بود. آب دهانم را با حرص، قورت دادم. چند نفر بالای سر ما رسیده بودند و می خواستند محمد را بلند کنند اما او؛ آرام شد و چشمانش را باز کرد. نگاهم که به نگاهش افتاد، خجالت کشیدم. صورتم داغ شده بود. می خواست چیزی بگوید. غنچه لبانش شکفت و صدای ضعیفش بیرون آمد:

یاحسین . یاحسین . یاحسین .»

سه بار گفت و. رفت.

منن ماندم و شرمندگی و آسمان غمبار پاسگاه زید در عصر دلتنگی.

کتاب طعمه اروند به قلم نگارنده، خاطره شهید محمد فیروزجایی


 

میلیون ها جوجه را تلف کردند برای آن که قیمت ها پایین نیاید. صدایی از مدعیان حمایت از حیوانات به گوش نرسید. آنهایی که در حمایت از سگ های ولگرد تجمع می کردند دیگر آفتابی نشدند. مخالفان قطع کردن درخت و مدافعان طبیعت و محیط زیست خفقان گرفتند.

به آمریکا خرده می گرفتیم که چرا گندم مازاد خود را به دریا می ریزد اما به مردم فقیر آفریقا نمی رساند؟

بارها تصاویر معدوم سازی سیب و سیب زمینی برای کنترل قیمت ها منتشر شد و صدایی از کسی برنخواست. آفریقا نه کشور خودمان که فقیر دارد. خودمان یک پا مستکبر بودیم و خبر نداشتیم. رییس دولت هم یک است.


  • Image result for پدافند غیر عامل

 

️سردار جلالی: شبکه هنرمندان ایرانی بهایی کشور در حال پروژه سرقت ژنوم ایرانیان بودند!

رئیس پدافند غیرعامل کشور در برنامه زنده شبکه ۴ سیما گفت گروهی از هنرمندان ایرانی بهایی خارج از کشور در قالب پروژه ژنوم ایرانیان دنبال سرقت اطلاعات مهم ژنتیکی ایرانی‌ها بودند.

 

پ ن: کار دوستان پدافند ظاهرا به جای پیشگیری تبدیل شده به وقایع نگاری


 

عجب معرکه ای برپا شد! چه قدر تماشایی بود به دام افتادن صیادان حیله گر!

بیابان طبس، بهترین راوی معجزه ای است که دل تاریخ را به لرزه در آورد.

تفسیر آیه و مکروا و مکر الله و الله خیرالماکرین» را باید از کویر تفدیده طبس پرسید؛ شنزاری که قتلگاه اصحاب ابلیس شد.

بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهی شد برای گرگ های در کمین نشسته ای که راوی سیاه مرگ بودند.

می گویند تاریخ، تکرار شدنی است؛ اگر چنین است، پس این سپاه ابرهه بود که دیگر بار، از حافظان کعبه حقیقت به تنگ و آمد و نابود شد.

همه چیز مهیا بود برای شبیخونی وحشیانه؛ برای خنجر زدن بر پیکر شقایق. حتی چراغ های استادیوم امجدیه نیز روشن بودند برای فرود دژخیمان ددمنش. اما حقیقت از جنس دیگر بود.

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ی ما             غافل از آن که خدا هست در اندیشه ما

عجب شبی بود شامگاه چهارمین روز اردیبهشت ماه.

گرگ ها آمده بودند تا همه چیز را یک نفس ببلعند، تا شاید طعم تلخ شکست، از مشتی دانشجوی پیرو خط امام را از خاطره ها محو کنند؛ غافل از آن که ید الله فوق ایدیهم».

آری! دست قدرت الهی، پاسدار موطن عاشقان بود. چه خوش بود که رهرویی از قافله عشق نیز به پاس خلوص خود، معبر وصال را در آن واقعه جست و صحرای طبس را تا معراج، بال در بال ملائک پیمود.

محمدد منتظر قائم، مزد انتظار خود را گرفت؛ انتظاری سبز که فرجامی سرخ داشت. و به راستی که گواه صدق عاشقان، جامه ی سرخی است که زینت پیکرشان می شود. شیطان، سرّ پایداری مردان حق را از صدای بال ابابیل دریافته است.

غریو الله اکبر سپاه توحید، تا ابد کاخ سیاه شیطان را به رعشه می اندازد.

1384


ریاست دانشگاه علوم پزشکی بابل جناب آقای دکتر جلالی با سلام

ضمن عرض تشکر از زحمات کادر درمان و همه جهادگران واقعی سلامت که از #ابتدای‌پاندمی‌کرونا تا کنون در شهرستان بابل صحنه را #ترک‌نکردند و چون کوه ایستادند، ابهاماتی در خصوص عملکرد ریاست دانشگاه در مواجهه با بیماری کرونا در اذهان عموم مطرح شده که متأسفانه تا کنون جواب مستدل و منطقی به آن داده نشده است.

 سوالی مطرح است که چرا به رغم وجود تجهیزات و ظرفیت مناسب در بیمارستان بزرگ آیت الله ، بیمارستان کوچک و فاقد امکانات تشخیصی و درمانی شهید یحیی نژاد(بویژه برای کرونا) را به پذیرش بیماران کرونایی اختصاص دادید که پس از تکمیل ظرفیت آن مجبور شوید بیمارستان های دیگر را هم درگیر بیماران کرونایی نمایید⁉️

➖ آیا غیر از این است که اگر از ابتدا بیمارستان بزرگ محل کار شما(آیت الله ) به این امر اختصاص می یافت دیگر نیازی به بستری بیماران کرونایی ( با توجه به ۵۵۰ تختخواب موجود در این بیمارستان که در آن زمان تقریبا نیمی از ظرفیتش یعنی ۲۵۰ تخت خالی بود) در بیمارستان های دیگر نبود⁉️

➖آیا بکارگیری بیمارستان شهید یحیی نژاد با توجه به جایگاه آن در #هسته مرکزی شهر و مراجعات روزمره مردم به اورژانس و درمانگاه آن به خودی خود در اشاعه ویروس و احیانا افزایش تلفات نقش نداشت⁉️ 

➖این تحلیل که عدم وجود دستگاه سی تی جهت تشخیص بیماران کرونایی در بیمارستان یحیی‌نژاد که منجر به گردش آنان در سطح شهر و حضور در مراکز خصوصی و دولتی دیگر می شد را در گسترش ابتلای شهروندان چگونه ارزیابی میکنید⁉️

➖به نظر می‌رسد در پنج روز نخستی که هشدارها و علائم وجود ویروس مشاهده گردید امکان تخلیه بیمارستان آیت الله از بیماران دیگر وجود داشت؛ همانطور که در همه شهرهای کشور، بزرگترین و مجهزترین بیمارستان ها در اسرع وقت تخلیه و به درمان کرونایی ها اختصاص پیدا نمود. 
➖از این رو استدلال به حضور بیماران دیگر در بیمارستان مذکور و عدم امکان انتقال آنان پاسخ مناسبی به پرسشها و دغدغه‌های به حق مطرح شده نیست. و بیان کننده این مطلب است که اراده ای برای تخلیه بیمارستان وجود نداشته و جمعی از پزشکان کماکان به بستری بیماران غیر اورژانسی مشغول بوده اند.

این سوال در ذهن شهروندان بی پاسخ مانده است که چرا آمار مبتلایان به کرونا و تلفات ناشی از آن در شهرستان بابل نسبت به شهرهای همجوار بیشتر بوده است؟ 

به گونه ای که نتیجه گیری می شود اگر مراکز درمانی بابل، تحت کمیته بحران دانشگاه ساری مدیریت می شد، چه بسا درگذشتگان بابل، به نسبت تقلیل می یافت.
 
✅ با توجه به اوامر رهبر معظم انقلاب مبنی بر حضور نیروهای انقلابی در فضای مجازی و مطالبه‌گری از مسئولین، منتظر جواب روشن و مستدل شما هستیم و حتما پاسخ شما را منتشر خواهیم نمود.

◀️با تشکر، انجمن فعالان انقلابی فضای مجازی شهرستان بابل

 

این لینک را هم بخوانید:

http://www.rajanews.com/news/336357/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84

 


 

با این که فصل شنا نیست در همین هفته ای که گذشت دو نفر (یک کودک پنج ساله و چند روز بعد یک بانوی مسن) به دلایلی نامعلوم در رودخانه بابلرود غرق شدند.

نمی خواهم مردم یا مسئولان را زیر سوال ببرم.

حرفم این است اگر اقیانوس از این شهر می گذشت چقدر باید تلفات می دادیم؟! wink


See the source image

 

از کودکی برایم سوال بود که چرا در ایام محرم عده ای عادت دارند گوشه ای بایستند و عزاداران را نگاه کنند؟ اگر عزاداری خوب است که پس خود باید به جمع آن ها بپیوندند و اگر بد که دیگر تماشا ندارد.

امروز اما به نیکی دریافته ام که همیشه تعداد تماشاچی ها بیشتر از میدان دارهاست؛ چونان که در سال شصت و یک هجری نیز بسیار بودند کسانی که دلشان با حضرت عشق بود و شمشیر های شان در نیام. در عرصه ورزش نیز همیشه تماشاچی ها بیشتر از ورزشکاران هستند. تشویق کننده ها بسیار زیادند. کسانی که دوست دارند در سایه بمانند و دیگران را به ادامه راه فرا بخوانند. کنار گود بنشینند و فریاد تحریص و مواخذه برآورند که لنگش کن.

از آن هایی که در نماز های جمعه فریاد جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان را سر می دادند چه تعداد سابقه حضور در جبهه های دفاع مقدس را در کارنامه خود ثبت کرده اند؟

از آن هایی که در جبهه ها حضور داشتند چند درصد خطوط مقدماتی را برای خدمت به اسلام برمی گزیدند؟

خط مقدمی ها انسان های عجیبی هستند. هر جا این گونه انسانی یافت شد باید قدرش را دانست و در مواقع خطر روی امثال او تکیه کرد. اما هیچ اندیشیده ایم نوع نگرش اکثریت خاموش و پیرو بر چه پایه ای شکل گرفته است؟ آیا اساس تفکرشان قابل تغییر است؟ چگونه؟

اگر حمله ناگهانی سی دی های سخنرانی دکتر عباسی و به دنبال آن فقر و فحشای ده نمکی به خاکریز خود باختگان داخلی نبود جبهه عدالت خواه به  این زودی می توانست رقبای قدرتمند جناحی خود را جا گذاشته و اریکه قوای اجرایی را به چنگ آورد؟ (این مقاله در سال 1385 نوشته شده) گذشته از برخی نواقص، صحبت های ایشان چه میزان در برافروختن شعله های غیرت مردم نقش داشت؟

امروز آیا نیروهای روی مین از آزادی لازم برای دفاع انقلابی از حیثیت انقلاب برخوردار هستند؟ اگر نعمت آزادی نبود ماهیت نیرو های انقلاب و ضد انقلاب داخلی چگونه روشن می شد؟ آیا عرصه کتاب به اندازه وادی مطبوعات از آزادی برخوردار است؟ البته خطوط قرمز آزادی امری قابل درک و مورد قبول همگان است. آیا  بین ناظرین آن وزارت و سردبیران نشریات در حق جرح و تعدیل مطالب تفاوتی وجود دارد؟ چه نگاهی به نیروهای پیشتاز عرصه انقلاب وجود دارد؟ آقای باید بداند و می داند علمی را برافراشته که های زیر آن بسیار کمتر از چلو خورهای آخر مجلس هستند.

نوع نگاه به مفهوم عدالت چگونه است؟ مگر نه آن که عدالت به شهادت لغت نامه های معتبر  یعنی قرار داشتن هرچیز سر جای خود در مقابل ظلم که قرار نگرفتن موجود در جایی است که شأن او باشد؟ جامعه کلیتی است که اجزای آن را مردم تشکیل می دهند و اگر این اجزا نخواهند آن کل، طعم عدالت را نخواهد چشید.

پیامبری که در قرآن کریم اسوه حسنه لقب گرفته مورد خطاب خداوند واقع می شود که یا ایها المدثر قم فانذر. ای پیچیده در هاله اوهام خویش برخیز و انذار کن.

پیروان آن حضرت آیا پیرو آن حضرت عمل می کنند؟ این حکمت الهی است که ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها. منتظر دیگری نباشیم که هرکس در اجرای عدالت، مالک سهام خویش است. آیا می شود گفت اسلام خوب است اما برای همسایه؟!

کم من فئة قلیلة غلبت فئه کثیره باذن الله را فراموش کرده ایم؟

معروف است حضرت امام(ره) به شاگردانی که دروس خارج او را تقریر می کردند توصیه می نمود که آخر مطلب، نظری از خود را نیز مرقوم کنند. چه تایید باشد وچه ردّ آن گفتار اگر نه لااقل فحشی را ته آن بنویسند! گویا به تشخیص آن پیر فرزانه، سکوت رخوت ذهن را به دنبال دارد و انسان سست اندیشه، در ایمان و عمل نیز دچار رخوت خواهد شد. اسلام دین حق است و حق یعنی عدالت.

یکی از سفارش های بر زمین مانده دین مبین اسلام وم حفظ حرمت انسان هاست. آن گونه که حرمت مومن بالاتر از کعبه بیان شده است.

اگر نماز و روزه و دیگر فروغ دین از واجبات است حفظ حرمت انسان ها نیز در کنار آن ها قرار دارد و خود قضاوت کنید آنانی که دورادور توصیف معنویت و عبادات مسلمین را شنیده و شیفته اسلام شدند اگر جامعه اسلامی را نیز گلستان ببینند چه خواهد شد؟ به راستی چرا این دستور دینی هنوز در جوامع دینی نهادینه نشده است؟

عدالت خواهان تا چه حد خود را برای امر به معروف و نهی از منکر که ضامن اجرای عدالت است آماده نموده اند؟ نقد کردن توانی می خواهد و نقد شنیدن توانی بالاتر.

مولا علی علیه السلام بیانی دارد که جامعه ای که در آن ضعیف نتواند بدون لکنت حقش را از قوی مطالبه کند اسلامی نیست.

انسان عدالت خواه اگر در عمل قادر به برداشتن گامی مفید نباشد کمترین وظیفه او داشتن دغدغه عدالت است آن گونه که اگر از غصه خلخال کشیدن از پای زن یهودی بمیرد رواست.

نگاه امروز ما به عدالت آیا می تواند نوید بخش حاکمیت مفهوم والای آن در زمانی کوتاه دست یافتنی باشد؟

امروز بسیاری از بازرس ها و حسابرس های مالی معتقدند کم است این که عمل خلاف قانون و سوء استفاده مالی مسئولین از چشمان تیز بین آنان دور بماند. حق با آنان است. اما آیا بر اساس برخی قوانین داخلی ادارات، سوء استفاده از بیت المال کمی قانونی و مشروع نشده است؟ چرا رییس یک اداره نه چندان مهم در یک شهر کوچک اجازه استفاده از دو اتومبیل دولتی را دارا است؟ اعطای تسهیلات غیر معمول در برخی از نهادهای مستقل بر چه مبنای درستی صورت می گیرد؟ آیا نگاه ما به قانون و حیف و میل اموال عمومی نیاز به تغییر ندارد؟

روزه خواری علنی تعدادی از افراد گستاخ و مغرض هر سال دل مومنین را به درد می آورد. تماشای مزاحمت های خیابانی به مرور به عنوان امری طبیعی و عادی در حال جا افتادن در بینش عابرین کوچه و بازار است.

چرا در سال های نخست انقلاب به رغم ناامنی های کم سابقه و توطئه های پیاپی ستون پنجم و ایادی داخلی دشمنان، نیروهای مردمی که هر یک بعضا اشتغال شخصی خاص خود را داشتند و معاششان از راهی دیگر می گذشت با اندکی درایت بر مشکلات فائق آمدند و طعم شیرین امنیت جامعه اسلامی را که خدشه دار نمودن آن از بالاترین اهداف بیگانگان است بر کام ملت نشاندند و امروز به رغم پیشرفت های مادی در ابزارها و روش های امنیتی، هر روز با دیدن منظره ای قبیح و دور از شأن جامعه اسلامی باید آهی پر سوز از عمق دل و جان خویش بیرون کشید؟

در عصر یکی از روز های ماه مبارک رمضان سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار هجری شمسی تعدادی از روزه داران شهر مقاوم اهواز بر اثر انفجار بمب در بازار به خاک و خون کشیده شدند.

این انفجار دفعاتی دیگر تکرار شد. انگشت اتهام با توجه به وجود اسناد و مدارکی غیر قابل انکار، نظامیان انگلیسی مستقر در منطقه را نشانه گرفت.

از آن سوی آب خبرهای دیگری نیز به گوش می رسد. نظامیان انگلیسی در حمله به زندان بصره، جنایتکاران در بند را آزاد نموده و به مکانی دیگر انتقال دادند. آمریکایی ها نیز در برخی از شهرها رفتاری اینگونه داشتند. به دنبال آن ناامنی های عراق افزایش یافت.

در روز تاسوعای حسینی سال هشتاد و پنج هجری شمسی خبر درگیری شدید پلیس نجف با تروریست ها در حومه این شهر به سراسر جهان مخابره شد. صد ها تروریست آموزش دیده قصد داشتند با حمله به نجف، بارگاه مطهر امیر مومنان(ع) را در روز عاشورا با خاک یکسان کرده و مراجع دینی و عزاداران حسینی را قتل عام نمایند که به لطفا خداوند این امر میسر نشد.

آن هایی که نامی هم از شهید غیور اصلی تاکنون نشنیده اند روزهای آخر زندگی این بزرگمرد را مطالعه نمایند. مصطفی مازح جوانی غیرتمند بود که در راه اعدام انقلابی سلمان رشدی مرتد به درجه رفیع شهادت رسید. چند سال طول کشید تا نام او بر سر زبان ها افتاد. گفته می شود ابراهیم عطایی دانشجوی دانشگاه تهران بود که با خلاقیت های فردی برای عمل به تکلیف، خود را به لندن رساند  اما در کتابخانه بزرگ این شهر هف گلوله های پلیس انگلستان قرار گرفت و به شهادت رسید. شهدایی مانند مصطفی و ابراهیم چند نفر باشند خدا می داند.

رحمت خدا بر پیر جماران که می گفت اگر خود جوان بودم راه می افتادم و آن خیانت کار را به سزای عملش می رساندم تا عبرتی باشد برای دیگران. در سال های واپسین عمر دولت اصلاحات، یاد و خاطره شهید سرافراز سید مجتبی نواب صفوی از سوی برخی گروه ها و جریان ها درسطح جامعه طنین انداز شد. بیست و هفتم دی ماه سال هشتاد و پنج متاسفانه هیچ اثری از برنامه های وسیع و پر سر وصدای گذشته که تبلیغات بی وقفه رسانه های ملی را به دنبال داشت دیده نشد. خدا کند نگاه ما به شهیدان، ابزاری نشده باشد.

آنانی که زورشان و یا شرمشان قد نمی دهد چند سال است که زیر هجمه سنگین تبلیغات کالاهای تجاری از سوی شبکه های متعدد رسانه ملی در حال خفه شدن هستند. دلسوزان بسیار فریاد زده اند که به جایی نرسیده است و باز می گوییم که مصرف زدگی یعنی احساس نیاز کاذب، یعنی ایجاد عقده های اجتماعی یعنی ایجاد انگیزه برای جرم و خیانت و.

فراتر از شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای امنیت ملی باید به فکر چاره باشد برای جامعه ای که مردم آن در سال های انقلاب و جنگ به نداشته های خود قانع بودند و امروز عطش خواستن شان سیراب شدنی نیست. خیلی ها دارا هستند و یقین پیدا کرده اند که ندارند. بنابراین مطالبات مادی شان از نظام، نقطه پایان نخواهد داشت. شناخت غرایز انسانی باید به عنوان چند واحد درسی توسط متولیان فرهنگی جامعه هر سال مطالعه شود که شاید اثر کند. مصرف گرایی مانند شهوت است. کاری هم که نداشته باشید خودش به غلیان در می آید چه برسد به تحریک و تهییج و تحریص و

سازمانی که به ادعای مورد تایید خود در فقر مالی دست و پا می زند چرا باید میلیاردها تومان برای انتشار رنگین نامه هایش هزینه کند؟

برای پایین کشیدن آمار نگران کننده طلاق، فیلم های ایرانی پر شده از ازدواج های آسان! البته آسان در انتخاب های خیابانی. بی توجه به معیار هایی که فقدان آن ها دلیل اصلی افزایش طلاق بوده است؛ این یعنی دور باطل.

خداوند مسئولین فرهنگی ما را با مقوله ای به نام فرهنگ آشنا نماید.

انشاءالله

هرچه می کشیم از نگاه است. نگاه هایی که باید ریشه یابی و نمره گذاری شده و در صورت وم عینکی مناسب برای شان تدارک دیده شود.

امروز در مراکز تحقیقاتی علوم انسانی به خصوص در عرصه پژوهش های دینی، پیشرفت های فوق العاده ای کسب شده که نتایج آن برای اهالی این وادی، شیرین و دلنشین بوده است. به شهادت بسیاری از دوستان مبلّغ، متاسفانه همچنان در سطوح مختلف جامعه حتی در مراکز علمی و دانشگاهی نگرش ها، باورها و اطلاعات دینی در سطحی بسیار نازل قرار دارد که دل انسان را به درد وا می دارد.  از جوانی دانشگاهی که هنوز نمی داند چرا باید مرجع تقلید داشته باشد و با شنیدن دلیل منطقی و کوتاه و گویا بی هیچ غرضی قانع می شود، گرفته تا وجود انواع و اقسام باورهای غلط و خرافی در ابعاد مختلف دین، قلب هر انسان متعهدی را به التهاب وا می دارد.

شکاف بین میزان دستاوردهای پژوهشی و کیفیت انتقال آن به سطح جامعه از کجا پدید آمده است؟

باید به آثار متفکر شهید مطهری مباهات نمود که پس از گذشت چند دهه همچنان تازگی دارند و باید تاسف خورد که چرا آثار آن شهید بزرگوار پس از گذشت چند دهه همچنان تازگی دارند؟!

آسیب شناسی تفکر جامعه دینی در کجا باید صورت پذیرد؟ چه کسانی برای مرهم نهادن بر این زخم دیرین پای به میدان می گذارند؟

هر از گاه پیکر چند شهید گمنام در محوطه دانشگاه های کشور به خاک سپرده می شود. راقم این سطور هیچ اظهار نظری درباره اصل این عمل بیان نمی دارد. اما سوال اینجاست که چرا تا به حال شهدای گمنام را در حوزه علمیه کشور خاکسپاری نکرده اند؟ آیا پرسش فوق، نشان گر این مطلب نیست که نگاه ما به شهدا صرفا یک نگاه معنوی است و با این پیشفرض که حوزه های علمیه از نظر معنوی غنی هستند به دنبال نجات دانشگاه ها رفته ایم؟

آیا اگر علاوه بر نگرش معنوی، نگاه حماسی نیز به این اسطوره های ماندگار تاریخ ایران زمین داشتیم بسیاری از دردهای جامعه با تعمیق این فرهنگ و در نتیجه، عملیاتی شدن آموزه های دین به راحتی بر طرف نمی شد؟

باور کنیم که ریشه قیام حضرت اباعبدالله (ع) صرفا دیدن یک خواب رویای صادقانه نبوده که خود بارها تاکید نموده است بر قیام عقلانی برای احیای دین و اصلاح امت جد بزرگوارش و پا فشاری بر این که مثل اویی با مثل یزید بیعت نخواهد نمود.

راه سرخ او تا انتهای تاریخ امتداد خواهد داشت. امام حسین علیه السلام و یاران دلیرش تا آن جا که توانستند به رغم یقین به شهادت از خود دفاع نمودند آن گونه که چینش دفاعی خیمه ها و طراحی جنگ بازدارنده توسط آن حضرت امروز مورد توجه صاحب نظران امور نظامی واقع شده است.

عملیات استشهادی یعنی نوعی حمله برای ضربه زدن به دشمن که عامل آن به زنده نماندن خود یقین دارد و نوع جنگ اصحاب عاشورایی حسین علیه السلام صورتی این گونه داشت. حضرت نیز یکه و تنها پا به میدان گذارد. با آن که یقین به شهادت داشت اما دست از نبرد باز نکشید و تسلیم نیز نشد و اگر فعل معصوم حجت است دیگر قیل و قالی برای خدشه در این نوع از جهاد دشمن شکنانه باقی نخواهد ماند.

امام عشق علیه السلام با خون خود قیامی تاریخی برای اصلاح امت اسلام را رقم زد و اصلاح امت یعنی تغییر در نگرش هایی غلط که گاه رنگ و ظاهری دینی به خود گرفته اند.

این گونه بیراه نیست اگر محرّم نیز ماه مبارک خوانده شود به برکت خونی که جسم خمود دین را جان دوباره بخشید.

هرجا بدعتی شوم در جامعه اسلامی پدیدار شد باید ریشه را در نگاه غلطی جست که با حرکتی خزنده چیرگی خود را تثبیت نموده است.

برای تغییر در نگاه حاکم بر سطوح جامعه نیاز به دگرگونی صحیح در نگاه حاکم بر سطوح  جامعه داریم! باید از خود شروع کنیم. خود سازی، متضمن سلامت زیرساخت های فرهنگی، ی و اجتماعی است.

از زاویه بایدها و نبایدهای دین، دنیا را چون گلستان لاهوت خواهیم دید. والسلام علی من اتبغ الهدی

10/11/85 شام غریبان عاشورائیان.

 قم .


See the source image

 

هر شب به پاس خاطره هایت

چون اشک می چکم

و در غربت یاد تو

خاکستر نگاهت را

تند باد

و پیام سرخت را فریاد می شوم

شیرین من!

من

در سوگ چشم های تو

فرهاد می شوم

 

این قطعه کوتاه ادبی، (سپید) مال اوایل دهه هشتاد است که در کتاب سرِ سبز و نیز نشریه تخصصی اشارات، ثبت و منتشر نمودم. مدتی این قطعه، تیتراژ یکی از برنامه های مخصوص همسران جانبازان و شهدا بود که هر هفته از صدای استانی قم پخش می شد.


 

یادم می آید یکبار در جمعی میخواستم از دکتر ولایتی تعریفی بکنم. گفتم دوست هاشمی و مرید آقاست. به بعضی ها بر خورد و خوششان نیامد. بعضی هم گفتند عبارت خوبی در توصیف او بود.

آن اوایل که به همراه دوستان از حوزه علمیه بابل به قم مهاجرت کردم یعنی سالهای هشاد، هشتاد و یک پاتوق شب های ما موقع نماز مغرب در مسجد اعظم بود به امامت آیت الله امینی که دیشب به رحمت خدا رفت. یک قسمتی بود که باد کولر بیشتر می وزید. من و مصطفی صاحبی آن جا را هیچ وقت از دست نمی دادیم. نشان کرده بودیم که اول اذان خودمان را به آن قسمت برسانیم. نماز پشت سر آیت الله امینی هم لذتی داشت. خیلی زود نماز را تمام می کرد. خطبه های نمازجمعه اش هم همینطور کوتاه و مختصر بود. موضوع مباحثش هم معمولا اصل خانواده و اهمیت تشکیل و نگهداری آن بود که بعضی ها خوششان نمی آمد. 

با این که شخصیتی معروف و کشوری بود هر شب بعد از نماز می نشست در محراب، هر کس با او کاری داشت داخل صف می نشست و یکی یکی نزدش می رفتند و حرف و حدیثشان را مطرح می کردند. بعضی هم فقط یک استخاره ساده می خواستند که ایشان با محبت انجام می داد و نمی گفت که چرا مثلا وقت من را که شخصیتی مطرح هستم با یک استخاره ساده می گیری. هیچ وفت کنارش نرفتم که صحبتی کنم اما خیلی از شب ها نزدیک می رفتم و مردم به خصوص مسافرانی که از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند را تماشا می کردم که در همان چند دقیقه همکلامی با این عالم بزرگوار چطور به وجد می آیند. یکی از محافظان ایشان جناب آقای مواساتی از پاسداران خوب بابلی بود که از قبل به خاطر رفت و آمدش به مدرسه روحیه سلام و علیکی با هم داشتیم.

مرحوم آیت الله امینی دوست منتظری و مرید آقا بود. با منتظری رفیق و همشهری بود اما هیچ کس را به آقا ترجیح نمی داد.

کتابهایی که از این عالم بزرگوار به جا مانده عبارتند از:

خداشناسی؛

  • وحی در ادیان آسمانی؛
  • آشنایی با اسلام:
  • پیامبری و پیامبر اسلام:
  • بررسی مسائل کلی امامت؛
  • امامت و امامان:
  • مرجعیت اهل بیت؛
  • الگوهای فضیلت؛
  • دادگستر جهان؛
  • معاد در قرآن؛
  • نماز نور چشم پیامبر اعظم علیه و آله:
  • مهمترین واجبات فراموش شده؛
  • اسلام و تعلیم و تربیت؛
  • اسلام و تمدن غرب؛
  • تربیت؛
  • خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)؛
  • بانوی نمونه اسلام: فاطمه زهرا سلام الله علیها
  • همه باید بدانند؛
  • آشنایی با وظایف و حقوق زن؛
  • همسر داری؛
  • جوان و همسر گزینی؛
  • ازدواج، موانع و راه حل ها؛
  • تعلیمات دینی دورة ابتدایی و راهنمایی تحصیلی؛

nf3a_photo_2020-02-21_20-03-21.jpg

wxw0_photo_2020-02-21_22-03-13.jpg

 

یک روز با آیت الله مصباح هم همین کار را کردند، یکهو بایکوت شد و تلاش گردید که جایی مطرح نشود. کسی دعوتش نکند به دیدارش نروند اخبارش را پوشش ندهند دوره های تابستانی اش را برای دانشجویان مشابه سازی کنند و .

منظورم به اصلاح طلبان و فتنه گرها و لیبرال ها و غربزده ها نیست. آنها که از اول هم آبشان در جوی انقلاب نمی رفت.

حتی منظورم این نیست که بگویم آیت الله مصباح هم فاقد ایراد و نقد است؛ خیر.

با هم همین کار را کردند. با حسن عباسی، سعید قاسمی، رسایی، طلبه سیرجانی، صدرالساداتی و . حالا نوبت رائفی پور رسیده است.

باز هم می گویم همه اینها فاقد اشتباه نبوده اند؛ اما هر وقت دیدید یک دفعه حمله و یا بایکوتی سازمان دهی شده از سوی ارگان های وابسته به نهادی حاص بر ضد نیروهای پیشرو و خط مقدمی و هزینه پرداز انقلاب صورت می گیرد یعنی یک جای کار می لنگد و باز هم نتوانسته اند فردی مطرح و مستقل را در بدنه جبهه خودی تاب بیاورند. عدالتخواه مبارز و انقلابی از نظر حضرات یعنی کسی که بر مبنای بولتن های محرمانه حرکت نموده، اصلاح طلبان را دشمن بپندارد، از آرمان های انقلاب به طور کلی دفاع نماید و وارد جزییات نشود، فاصله بعضی نهادهای خودی از مبانی انقلاب را نادیده انگارد و در انتخابات هم به لیست جامع مشترک رأی بدهد. یک چیزی شبیه فارس و تسنیم که گاه در راه خدا دروغ هم بگویند و حقی را ناحق جلوه دهند. البته این اشتباه آخری (حمایت از فهرست مشترک انتخاباتی) را جناب رائفی پور هم مرتکب شده؛ اما حالا چه شده که حمله ای سازمان دهی شده برای له کردن شخصیت فکری این جوان مومن و مستقل و انقلابی شکل گرفته نشان از احساس خطری دارد که بعضی جریانات از جایگاه نیروهای غیر وابسته در بدنه جوانان مومن دارند. کجا دیدید فارس و تسنیم از مظلومیت بچه های انقلاب دفاع کنند؟ امثال سعید قاسمی و حسن عباسی و طلبه سیرجانی را گاه بایکوت کردند و گاه پرونده ای من درآوردی هم برایشان ساختند.

جالب اینجاست همگرایی و اشتراک عمل آقایان با اصلاح طلبان و فتنه گران و ضدانقلاب در ضربه زدن به نیروهای انقلابی عین بصیرت است؛ اما اگر به چهره های ساخت و پاخت شده شان رأی ندهید و یا نقدی به عملکرد غلطشان داشته باشید شده اید مأمور دشمن و دست بیگانه از آستین تان کشف خواهد شد.

این روزهای تلخ هم برای علی اکبر رائفی پور خواهد گذشت. او با همه ویژگی های مثبت و گاه منفی اش در دل بچه های مستقل انقلاب جای دارد و سخنانش شنیدنی است. همین که یک جمع گرد هم آمدند که یک نفر را نقد کنند قدرت و توان فکری و جریانی این شخص را نشان می دهد. برایش آرزوی توفیق و سربلندی بیشتر دارم.


 

علف هرز در نگاه اول، بی خاصیت و مزاحم است. موجودی که آب زمین را می مکد و تأثیری بر هوا و نفعی به طبیعت نمی رساند؛ زیبا نیست و وقت باغبان را تلف می کند.

اما وقتی گوسفندی آن را خورد و تبدیل به گوشت و شیر شد و جان و قوّت و سلامت را به ارمغان آورد آیا کسی یاد علف هرز می افتد، قدرش را دانسته و شکر وجودش را به جا می آورد؟ چه بسیار موجوداتی که در فهم ناقص ما بیهوده آفریده شده و ارزش توجه ندارند. در منظومه خلقت، علف هرز هم هرز و بی فایده نیست؛ حتی اگر درک آن در ظرفیت عقل و درایت و علم ما نگنجد.

برای همین گفته اند شکر حقیقی آن است که با تمام وجود باور کنیم یارای شکر نعمت های خدا را نداریم.


 

مدیرکل بیمه ‌بیکاری وزارت کار؛
 از ۲۳ اسفند ماه تاکنون ۷۸۳ هزار نفر درخواست خود برای دریافت بیمه بیکاری را ثبت کرده‌اند که ۶۵۴ هزار نفر مشمول برقراری بیمه بیکاری در مرحله اول شده‌اند./ مهر

 

 

پ ن: در صورت صحت این آمار باید پیام تسلیت داد و عزای عمومی اعلام کرد.


 

"عضو هیئت مدیره انجمن واردکنندگان محصولات آرایشی و بهداشتی: کل حجم مصرف محصولات آرایشی و بهداشتی در ایران سالانه چهار میلیارد دلار است."

این خبر امروز در خبرگزاری ها منتشر شد. اگر تنها یک چهارم از میزان مصرف لوازم آرایش مردم کشورمان در یک سال صرفه جویی گردیده و به مستمندان اختصاص پیدا کند، یعنی یک میلیارد دلار، بر فرض دلار پانزده هزار تومانی این رقم به دست می آید:

15000000000000

در یکسال می شود فقر را ریشه کن کرد.


 

مَثَل معروف چون که صد آید نود هم پیش ماست» نتیجه درک  معنای واقعی آرمان گرایی است. انسان آرمان گرا، هدفی مقدس که در نگاه برخی شاید دست نیافتنی نیز جلوه کند را مظهر آمال خویش قرار داده و برنامه زندگی خود را به منظور دستیابی به  آن تنظیم می نماید. این گونه حتی اگر به آن هدف دست نیابد نیز پله های زیادی را زیر پای خود گذرانده و راهی بس بزرگ را طی نموده است.

آرمان گرایی نوعی زیاده خواهی مشروع است. نگاه به بالا، حرکت انسان آرمان گرا را شتاب می بخشد آن گونه که دشواری دستیابی به اهداف میانی را نادیده می انگارد.

مانند دانش آموزی که به جای نمره شانزده، کسب نمره بیست را هدف قرار می دهد. در این صورت دیگر نمره شانزده برایش بت بزرگ نخواهد بود و حداقل ثمره تفکرش دستیابی به همان نمره می باشد.

قصه، قصه آن عالم بزرگ است که به فرزند خود می آموخت تا امام صادق علیه السلام را الگوی خود قرار دهد وگرنه به اندازه پدر نیز رشد نخواهد کرد.

آن زمان که عده ای نان، کار و مسکن و . را اوج مطالبات انقلابی خویش قرار داده بودند، جامعه دینی، مبارزه مستقیم با شاه به جای در آویختن با زیر دستان او آن هم برای برقراری حکومت عدل و جامعه ای متعالی را سرلوحه قیام خود می دانست.

امام (ره) لحظه ای حرکت آرمانی ملت را متوقف نساخت. او این موج پرخروش را پس از نابودی رژیم سلطنت برای سرنگونی استکبار جهانی و نجات ستم دیدگان مظلوم جهان هدایت نمود. این گونه شد که برخلاف مردم عراق که پس از سقوط صدام، دیگر هدفی  نداشته و درون خانه شان ماندند، در جامعه ایرانی آرمان خواه، مردان بزرگی ظهور یافتتند که فتح بالاترین قله های حقیقت و انسانیت، کمترین خواسته آنان بود. مردانی از جنس شهادت که عطر خدا را در کوچه پس کوچه های شهرها پراکنده نمودند. اگر نبود تفکر آزادی قدس و نجات کربلا، شاید خرمشهر نیز به این راحتی از چنگ صدامیان رها نمی  شد و فتح فاو، این اعجاب انگیز ترین عملیات آبی_ خاکی معاصر، هرگز رقم نمی خورد.

شهید رجایی انسانی بود فرهیخته، متواضع و بسیار منظم که نماز اول وقت او هیچ  گاه ترک نمی شد. اما اگر قرار است رجایی الگوی جامعه شود باید ورای همه صفات نیک او، این نیز گفته شود که رجایی زیر شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی دژخیمان پهلوی می اندیشید که شکنجه گر او بر اثر چه عواملی به چنین خصائلی حیوانی گرفتار آمده و راه نجات او چگونه می باشد؟!

آیا شرح این ویژگی، مجموعه دیگر صفات بیان شده را به عنوان مقدمه ای لازم در خود جای نخواهد داد؟

خداوند نیز در تربیت انسان های متعالی، سطح مطالبات عاشقانه خود را بالا برده است. ابراهیم خلیل الرحمان(ع) که در آزمایش شکستن بت ها با تمام وجود آماده سوختن در راه خدا بود باید امتحان رها ساختن زن و فرزند، آن هم در بیابان بی آب و علف را نیز به انجام می رسانید. در گامی فراتر از آن، ابراهیم باید تنها فرزند خود را که پس از سال ها صبر و انتظار، او را به دست آورده بود و اکنون در بهار زندگی اش به سر می برد با دستان خویش در راه خدا ذبح می نمود و البته از این آزمایش نیز سر بلند بیرون آمد و سلامٌ علی ابراهیم به پاس عاشقی او در کتاب خدا جاودانه شد.

رسانه های دیداری و شنیداری نیز اگر به جای پرداختن مستقیم به موضوعات کوچک مانند مسائل ریز خانوادگی، هزینه های فرهنگی خود را صرف سوق جامعه به سمت آرمان های بلندی چون عدالت جهانی نمایند بی تردید معضلات کوچک تر، خود به خود در جامعه هدفمند کمرنگ گردیده و دیگر ومی به تمرکز و بزرگ پنداری آن ها وجود نخواهد داشت.

آن زمان که رنگ و بوی شهادت فضای جامعه را آکنده بود معضل بد حجابی خود به خود رنگ می باخت و برای عروسک های خیابانی و مانکن های سرگردان امروز جای جولان وجود نداشت.

دین اسلام، دین آرمانی است. اهداف آن بلند و متعالی است؛ آن گونه که امروز برخی نیل به آن اهداف را غیر ممکن می پندارند. اما در هر جمع کوچک و برزگی که خدا راه یافت، آرمان های دین نیز به زیبایی تجلی پیدا کرد.

اصلاح انسان، مقدمه اصلاح جهان است. انسان آرمانگرا که رشد اعتقادی یافته است، هیچ گاه در بزنگاه های سرنوشت ساز تاریخ، راه کوفیان را در پیش نخواهد گرفت. ظهور منجی یکی از همین آرمان هاست که از جمله لوازم تحقق آن پرورش انسان هایی است که با آگاهی و رفتار انقلابی خود برای یاری حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهیا می شوند.

و چه خوش گفت رهبر فرزانه که قانع نشدن به وضع موجود و تلاش فزاینده و مستمر در انجام اعمال نیک و خیر یک بعد از انتظار است».

حضرت امام (ره) عالمی پیر و از نظر مادی کم بضاعت بود؛ اما توانست جهانی را تکان دهد. اگر امروز چهار صد مستقر در یک شهر نتوانند محله ای را زیر و رو کنند علت را باید در سطح مطالبات آرمانی آن ها جستجو کرد.

آرمان خواهان باید در همه امور پیشرو باشند؛ آن هم در عمل و نه در شعار و تهییج افکار عمومی. باید رزمنده جهاد اکبر بود اما نه در واحد تبلیغاتش!

امر به معروف و نهی از منکر نهادیه شده در جامعه، ضامن ایجاد عدالت است؛ عدالتی که بستر کمال و تعالی انسان هاست. انسان آرمان گرا باید»ها را اصل می داند. او اهل اراده و عمل است؛ اراده و عملی که توأم با علم و تقوا باشد و البته منظور از تقوا نیز همان علم آمیخته با عمل است و نه صرف گریه که آن نیز البته لازمه این راه است.

ثواب آنانی که در بحبوحه حوادث، پای به میدان خطر می گذارند بی شک بالاتر از کسانی است که گام های بعدی را پشت سرشان بر می دارند.

انسان آرمان گرا در زنجیر استعمار هیچ توصیه گر خیر خواهی اسیر نمی ماند و بی توجه به مصلحت های خود ساخته عافیت طلبان، عمل به تکلیف را وظیفه می داند.

به راستی هیچ از خود پرسیده ایم که اگر جهان آرا در معرکه آتش و خون، منتظر کمک مسئولین می ماند و دست روی دست می گذاشت آیا خرمشهر همان روز های اول، المحمره» نمی شد؟ آن وقت آیا حساب اهواز و اندیمشک باکرام الکاتبین نبود؟

باید مراقب بود که آرمان، عارمان نشود. 9/11/85 تاسوعای حسینی قم.


 

عشق، درون مایه جان آدمی است. انسان تکامل طلب، خواسته یا ناخواسته عشق را دستاویزی برای ارتقای معنوی خویش می داند. به اعتراف تمامی بزرگان علم و اخلاق و عرفان، انسان منهای عشق جنازه ای بیش نیست که به اقتضای جسم خویش، تحرک دارد؛ چرا که زندگی بدون هدف، بی معناست و نیل به هدف، بدون عشق، ناممکن.

آن کس که عشق را به اشتباه یا غفلت در مجاری خود می جوید نیز انگیزه ای جز تکامل ندارد؛ انگیزه ای که در بیراهه مجاز، گم شده است. عشق به مادیات و زر و زیور دنیا هم از این قاعده مستثنا نیست.

انسان پول پرست نیز در چنبره ظواهر، به دام افتاده و در توهم خویش، پول را معبر سعادت و کمال می پندارد.

ارتباط عشق با هدف، رابطه ای تلازمی است. تا عشق نباشد هدف، آن طور که باید محقق نمی شود. عشق، خود هدف ساز است. تلنگری است که انسان را به تعالی، فرا می خواند. اما هدف اگر روشن و آشکار نباشد چه بسا عشق را به سراشیب انحطاط سوق دهد. از این روست که عشق، خود نیازمند هدف است تا جهت گیری آن نقص نیابد. اعتقاد به هدف و نیل به مقصود، جنبش عشق را در گستره وجود آدمی دامن می زند.

آن چه که امروز به اعتراف همه ناظران، منشأ خیزش های مردمی در عرصه دفاع هشت ساله ملت ایران بوده، چیزی جز اعتقاد عاشقانه» به قداست راه و هدف دین نمی باشد.

حس آرمان خواهی، عشقی را در وجود آنان شعله ور ساخت که سختی راه و مخاطرات جانبی آن، ذره ای از توان و اراده ایشان نکاست. نگاه مبارزان شیعه به جنگ، نه از زاویه خشونت و قتل و غارت بلکه از جنبه مذهبی و آرمانی پی ریزی شد. از این روست که در متن وقایع دفاع مقدس، ظرایفی عاطفی و عاشقانه به چشم می آید که نشان از نگرش کمال جویانه مردان جنگ دارد؛ مردانی که در تقابل نامأنوس تن و تانک، آمیزه ای از عشق و ایمان را به تصویر کشاندند.

در این میان رابطه عاشقانه با ائمه و پیشوایان دین، جنگ را جلوه ای پر شور و احساس می بخشید.

رابطه ای که به تناسب ظرفیت عاشق، دو سویه می گردید و درجه کمال او را افزایش می داد.

پدیده معنویت، عنصری است که انسان را در مقابل طوفان سهمگین حوادث پایدار می سازد.

بی تردید بالاترین وظیفه مبلغان فرهنگ ایثار و مقاومت، بسط و ترویج روح عشق و معرفت نسبت به اهل بیت علیهم السلام است. یادگاری که میراث استقامت اسطوره های این مرز و بوم شمرده می شود و حسّی مشترک که در فطرت تمامی انسان های نیک نهاد، نهفته است.

کور سویی از راه عشق همچنان درخشش دارد. تلألو آن، ستیغ فروزان خورشید را به کرنش وا می دارد. بلور قلب خویش را به دستان عشق بسپاریم. عشق، امانت دار خوبی است. جنگ، رخصتی بود برای تکامل انسان ها؛ برای آنان که در بازیافت فطرت خویش، حیاتی را برگزیدند که بر مدار عاشقی جریان داشت.

توفندگی روز و زهد شبانه، خلوص و گمنامی، محبت و غربت، عشق و مظلومیت، قاطعیت و تواضع و . . انعکاسی است از این حقیقت شیرین، که در پس صفحات پوسیده تاریخ، علی بودن و علی وار زیستن کهنگی ندارد اگر چه بر مذاق تمدن خویش نیابد.

علی(ع) الگوی جوانان در همه نسل هاست و شهیدان، این طلایه داران فرهنگ سرخ تشیع، تاریخ را پس از قرن ها، در تأسی خویش به معارف والای اسلام علوی به حیرت کشاندند.

علی بودن و علی وار زیستن کهنگی ندارد؛ چونان که حق و حقیقت را فرسودگی نشاید.

جاده سرخ تشیع را اول بار، علی(ع) در محراب مسجد کوفه افتتاح کرد؛ امتداد آن از قتلگاه اصحاب عاشورا گذشت و در شنزارهای تفدیده جنوب و قله های یخ بسته غرب ایران تجلی دوباره یافت. سنگفرش سرخ آن تا ابد بوسه گاه قدوم نورانی مردان عشق خواهد بود. پس؛ هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله.

10/5/83


See the source image

 

دکتر علیرضا سفیدچیان/ روانپزشک

مغالطه:

◾️چرا خدا کمکی نمی کند؟
◾️درحال حاضر در 179 کشوری که درگیر ویروس کرونا هستند از 50 خدای مختلف درخواست کمک میشه! ولی تابحال از هیچکدام از خداها کمکی نیامده! ولی وقتی که علم واکسن آن را پیدا کند هرکس از خدای خود تشکر می کند!

پاسخ:
1) این گزاره، بسته به نوع جهان بینی، نگرش دینی، دیدگاه فلسفی و علمی، قابل نقد است.
2) خداوند، دعا را مستجاب می‌نماید، اما اموری دیگر مثل قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ، همه لوازم وقوع یک اتفاق است. دعا و استجابت آن تعاریف، شرایط و چارچوب‌ها، علل و حکمت‌های متعددی دارد.
3) اسباب معنوی همچون توکل، دعا و درخواست از خدا و توجه به اسباب مادی درمان، منافاتی با یکدیگر ندارند. که اتفاقا در نگاه دینی به هر دو توجه داده شده است.
4) بر اساس مبانی دینی، دعا تنها یک لفظ نیست، بلکه خواستن، اراده و تلاش کردن است!
5) یک خدای احد و واحد در عالم حکمفرمایی میکند. این بشر استکه از ظن و زبان خود، ظهور متعددی از خدا می جوید.
6) برداشت ما از "کمک خدا" چیست؟ چرا دست یاری خدا را حس نمی کنیم؟ اصولاً از خدا چه می خواهیم که نداده است؟ به چه مقدار شاکر نعمت ها و الطاف او هستیم؟ تقصیر از خداست یا ما!؟
7) گاهی انسان در ضمن اینکه خواسته‌ای دارد و آنرا از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری از جمله گناه هم می‌کند که راه دعایش را بسته و یا استجابت آنرا به تأخیر میاندازد.
8) در منطق دین، گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است.
9) دعا شرایطی دارد. آگاهی قلبی، اعتماد درونی، اخلاص باطنى، شناخت وسیله و انصاف داشتن و از جمله این شرایط است.
10) انسان موجودی استکه همواره نیاز به پناه دارد، یعنی چیزی که در مجاورت با او احساس امنیت کند. این نیاز همه انسان‌ها است و خدا برای بشر بهترین پناهگاه و آرام بخش است.
11) براستی متهم کیست!؟ چه کسی باید پاسخگو باشد!؟ بشری که با دستکاری در محیط، بدن و رفتار و تغذیه نامناسب، موجبات برهم زدن و آلودگی آسمان و زمین و هزاران بلا و بیماری بر سر خودش و آفریده های زمین و آسمان شده یا خدای مهربانی که از ابتدا بهترین آفرینش را خلق کرده است؟
12) کرونا ضعف و ناتوانی بشر را نشان داد که چطور یک ذره ناچیز، می تواند علم و دانش را به چالش بکشد.
13) در نگاه الهی، بحرانها و سختی‌ها، فرصتی هستند برای رشد و تعالی و درس گرفتن بشر؛ و بنابراین باید نسبت به هر مصبیت و رنجی، از نگاه فرصتی برای تغییر، اصلاح، تلاش بیشتر، قوی شدن و بهبود شرایط هم نگریست.
14) باید اقرار کرد که بیش از هر زمانی، نیاز به خدا و آسمان در بشر امروز به حتمیت رسیده است!
@sefidchian
صفحه اینستاگرام
www.Instagram.com/sefidchian.ir


چهارچوب ها و حریم ها تا کجا معتبرند؟ هر چیز برای خود حریم و مرزی دارد. انسان برای خود، حریم قائل است و اگر احساس کند کسی به حریم او نزدیک می شود از خود عکس العمل نشان می دهد. به طور مثال اگر در خیابانی خلوت، کسی شانه به شانه دیگری راه برود برای او ناراحت کننده و آزار دهنده است اما اگر در پیاده رویی شلوغ و پر ازدحام چنین اتفاقی بیفتد امری طبیعی جلوه می کند. مرز اعتماد و اعتقاد به حریم ها چیست؟

با چه معیاری می توان حریمی را نادیده انگاشت یا این که آن را محترم شمرد؟ آیا همیشه باید در برابر قاعده خطوط قرمز مطیع بود؟ اصلا آیا می توان هر حریمی را خط قرمز محسوب کرد؟ اگر در چهارچوب یک علم، دانشجو خود را مطیع سر به زیر قواعد آن بداند هیچ گاه می تواند به یافته ای نو دست یابد؟ اگر دانشجو علم استاد را کامل و بی نقص بپندارد آیا امکان دارد که در نهایت، خود شخصیتی بالاتر از استاد بشود؟

آیا باید سرباز بی چون و چرای فرامین علمی بود؟ آیا علم حقیقتاً علم است؟ یعنی به این راحتی، حقیقت محض کشف شده است؟ به راستی علم چیست و هدف  از فراگیری آن چه می باشد؟ آیا می توان نقطه پایانی بر پیشرفت علوم ترسیم کرد؟

مگر نه آن که بین حقیقت و واقعیت تفاوتی بس شگرف وجود دارد؟

واقعیت آن است که هست و حقیقت چیزی است که باید باشد. گاه آن چه که باید، هست و آن چه که هست باید است و گاه بین این دو فاصله ای عمیق پدیدار می شود. آیا چهارچوبی که بر خلاف حقیقت باشد یا به آن رهنمون نگردد اعتبار دارد؟ آیا علم همان حقیقت است؟

طبق آموزه های اخلاقی دین، در حریم نفسانی اگر کسی مرزهای خود ساخته خویش را بشکند و در موضعی برتر، خویشتن خویش را به محاکمه بکشاند حاسبوا قبل ان تحاسبوا» در علم، اخلاق و اعتقاد راهی نو یافته و توان طی نمودن پله های ترقی و رشد معنوی را پیدا می کند. حصار نفس باید شکسته شود آن هم با دست اراده انسان مومن که می خواهد وجودش را از حقیقت سرشار کند.

در عرصه هنر نیز سر سپردگی محض به قالب های خشک، هیچ گاه هنرمند را ماندگار نمی سازد. باید باور داشت این هنر است که باید زاینده قوانین و قالب ها باشد نه آن که خود، زاییده قالب ها بشود. فنون ادبی بر اساس آثار دلنشین پیشینیان نگاشته شد و امروزیان به جبر باید تسلیم بی چون  و چرای آن قواعد باشند و البته این گونه دیگر ماندگار شدن، کمی بعید به نظر می رسد.

شاید اگر نیما چند قرن پیش از این به عرصه وجود پا می گذاشت، در قرن بیستم حافظ و سعدی محکوم به نقض چهارچوب های هنر شده و از محیط اهل فن، طرد می گشتند.

متاسفانه سر سپردگی بعضی از اهالی هنر به جایی رسیده که بی پروا به شاگردان شان توصیه  می کنند دین خود را بیرون کلاس بگذارند و بعد وارد محفل شوند که هنر  از نگاه آنان هدفی جز هنر ندارد و دین یعنی انسانیت مزاحم این مطالبه حداقلی است!

از منظر آنان برای رشد می توان حیوان شد در حالی که عقل حکم می کند راه کمال، بالاتر از عالم بشر، خدایی شدن باشد و بس.

هنر یعنی نگاه فلسفی به عالم و این گونه دیگر نیاز به آراستن تخیلی ظاهر نیست. هنر، صرف بیان احساس نیست که ابراز آن از بهائم نیز ساخته است. سر سپرده به قوانین و قواعد اگر اهل  حصار شکنی نباشد و معیار حریم ها را نداند به منجلاب هلاکت سقوط خواهد کرد. علم نیز برای رسیدن به حقیقت است. ممکن است مکشوفات تجربی و آزمایشی بشر، گاه انسان را  به حقیقت رهنمون سازد، اما وما معنای کشف، دستیابی به حقیقت نیست. مقام علم را باید به حقایق، (خلقت) و نه واقعیات (طبیعت) ارتقا داد.

در این تعریف، علوم تجربی هم الهی اند چرا که فعل خدا را محور کشف خویش می دانند. تعجب این جاست آنان که به "قول" خدا می پردازند به طور معمول در عمل، اعتقادی راسخ تر نسبت به آنانی دارند که "فعل" خدا را هر روز، زیر و رو می کنند.

تعجب دیگر از متولیان علم و فرهنگ است که اخبار دین پژوهی و رشد و تولید در این عرصه را در فهرست روزانه دیگر اخبار علمی رسانه نمی گنجانند.

نقل است از عارف بزرگوار آیت الله بهاء الدینی که می فرمود این چه علمی است که استاد دانشگاه به رستوران می رود، در بشقاب او به جای مرغ، گوشت کلاغ می گذارند. او با لذت می خورد و با به به و چه چه وعده می دهد که دفعات بعد هم مشتری همین رستوران خواهد شد!

قوای حسّی به ظاهر هوشمند او علم یقین آور و تطمئن القلوب» را به خودی خود رقم نخواهد زد. و البته که شک، علم نیست ولو مرتبه پایین آن.

علم، نور است. نور، رسالتی جز نمایاندن حقیقت ندارد که انما یخشی الله من عباده العلماء. آن چه که انسان را به خود غرّه کند چیزی جز ظلمت جهل نیست گرچه در زر ورق علم و اندیشه پیچیده باشد.

اگر واقعیت به جای حقیقت بنشیند و طبیعت به جای خلقت، علم چه درباره قول خدا باشد و چه در حیطه فعل او روشنگر نخواهد بود. و اینگونه آیا اسلامی شدن پایگاه های علمی روزی میسّر خواهد شد؟

چگونه است حوزه و دانشگاهی که باید مبدا تحولات جامعه باشند یکی گاه به خواب می رود و آن دیگری پا به کژ راهه می گذارد؟

9/11/85 قم . تاسوعای حسینی.


See the source image

 

سخنگوی دولت: ۸۳ درصد ایرانی‌ها پروتکل‌های بهداشتی را رعایت می‌کنند اما تهرانی‌ها ۶۳ درصد رعایت پروتکل سلامت داشته‌اند.

 

 

قابل توجه اونایی که فکر میکنن تهرانی شدن افتخاره!

البته من به تهرانیای عزیز احترام میگذارم اما روی صحبتم با بعضیاست که فکر میکنن تهران مهد فرهنگ و تمدنه و تهرانی ها از سایر مردم کشور سر ترن. تو خیلی از شهرا دیدم مغازه هایی که تابلو زدن: "تهران مد"!

انگار تهرانی ها از فضا اومدن یا با شخصیت ترن یا فکرشون بهتر کار میکنه و ما باید حتی تو لباس پوشیدن از اونا تقلید کنیم. بعضیا صداشونو قر میدن که مثلا ما هم آب تهرانو خوردیم!

عزیزم! خودت باش از همه سر تری.


زن باشی، پول داشته باشی، مال و منال دنیا زیر دست و پایت ریخته باشد، جوانی ات را در دوره جاهلیت عرب که عیش و نوش بی انتها و اختلاط بی حد، خوراکشان است، گذرانده باشی؛ اما به گناه آلوده نشوی، خدایی اش برای خودت فرشته ای هستی خدیجه! معصوم نیستی اما مادر دوازده معصوم می شوی، حق دارد خدا که تو را بر می گزیند برای همراهی فرستاده اش. سنگ صبور دل دردمند محمد خودش باید دلی به وسعت اقیانوس داشته باشد.

زن باشی، پول داشته باشی، مشهور باشی، شوهرت فقیر باشد، از تو کوچک تر باشد، موقعیت اجتماعی ات در خطر بیفتد، به خاطر ازدواج با یک جوان فقیر مغضوب اربابان عرب، منزوی بشوی، سرکوفت بشنوی، سرمایه ات را برای شوهرت و راه او که راه خداست خرج کنی، سال های سال سختی و گرفتاری و محاصره و گرسنگی و طعن و رنج را تحمل کنی، منّت نگذاری که هیچ، این دم آخری از رسول خدا بخواهی که تو را به خاطر آن که شاید و شاید که در حقش کوتاهی کرده باشی، ببخشاید و بعد رویت نشود حتی پیراهن مبارکش را که هنگام وحی به تن داشت در ازای همه خوبی ها و صبوری هایت برای کفن خود طلب کنی و دخترت را واسطه قرار دهی، این حیا و عشق و معرفت، مقام اولیاءاللهی یک زن کامل است که جبراییل را برای رساندن سلام خدا نازل می دارد و خلعت آخرتت را از بهشت می آورد و پیامبر را سال های سال در داغ فراقت غمگین می دارد و یادت، حلقه اشک را بر چشمان مبارک فرستاده خدا می نشاند. هر کس که نمی تواند مادر فاطمه باشد و مادربزرگ سیدان شباب اهل جنت. قرار است جبل الصبر، از نسل تو باشد. ام المومنین حقیقی تو هستی که بر گرده همه مومنان درگاه حق، تا ابد حق مادری داری.

خانم که باشی، خدیجه می شوی، بانویی که در حدیث نبوی، بخشی از دین به یاری تو قوام یافت.

خدیجه نه معصوم است نه معصوم زاده؛ اما تبلور اختیار بشر در گردباد شدائد و اباطیل و غرایز و وسوسه ها و جبر ناملایم محیط است که برتری فطرت را برای ثبوت انسانیت در همه احوال به اثبات می رساند. راه خدیجه راه عبور از سیاهی ها به سمت نور و کمال است بی آن که غباری از غلظت تباهی ها بر دامنت بنشیند. می خواهی انسان بشوی خدیجه باش، مرد یا زن فرقی نمی کند خدیجه الگوی نجات بشریت از چنگال وسوسه های مادی و غفلت های دنیایی است.


14mc_photo_2020-02-28_23-54-43.jpg

 

روابط عمومی یکی از بیمارستان های شهرستان بابل در کانال اطلاع رسانی خود خبر داده که به میمنت و مبارکی روز کارگر، مسئول خدمات بیمارستان در جمع کارگران زیر مجموعه خود حاضر شده و با آنها عکس یادگاری گرفته!

واقعا به این کارگران عزیز حسودی ام شد. خوشا به سعادتشان. مسئولین ما همین کارها را می کنند که جوانان کشور دل خوشی از کار اداری و پشت میز نشینی ندارند و دست و پا می زنند که هر جوری شده به شغل کارگری در بیایند!


See the source image

 

یک نقد خوب و باحال را وحید جلیلی درباره "خروج" حاتمی کیا نوشته که بسیار جالب و تاریخی است. امیدوارم حاتمی کیای عزیز این متن سازنده را خوانده باشد:

 

توی دِه راهش نمی‌دادند سراغ خانه کدخدا را می‌گرفت» این ضرب المثل دهاتی، حالا در فیلم حاتمی کیا صورتی شهری و مدرن پیدا کرده است: طرف را توی سینما راه نمی‌دادند، سراغ دفتر رئیس جمهور را می گرفت.» 

***

مزرعه»، یک لوکیشن کاملا آشنای هالیوودی و از پرتکرارترین مناظر در سینمای آمریکا است؛ اما در سینمایِ آمریکا فیل‌ها (و البته آمریکا الاغ‌ها)ی ایران، مزرعه و روستا؛ معمولا منطقه ممنوعه و خط قرمز محسوب می شود.
سرمایه داریِ رانتیِ لیبرالِ ایران،  تنها در صورتی حاضر است صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک ها و دیگر منابع عمومی را برای سینمای تهران شمالی،  تاراج کند که قبلا قول گرفته باشد داهاتی‌ها و جوات موات‌ها را از ذهن جامعه بفراموشانند!
 
در طول بیش از دو دهه، در سینمای اِشغالی ایران، سهم چندانی به حدود ۳۰ درصد ایرانی ها که در روستاها زندگی می کنند و بیش از ۷۰ درصد ایرانی ها که در شهرهای بزرگ زندگی نمی کنند؛ نرسیده است. 

اگر هزار فیلم سینمایی در لوکیشن های بین شهرک غرب و کامرانیه ساخته شود آیا امیدی هست  در کنار آن؛ دردها و حماسه ها و نیازها و ظرفیت ها و قهرمان ها و ماجراهای دراماتیکِ عیسی آباد فارسان، جلایر ساوه، شگیم بلوچستان، گوار اراک،کوتاه دره نهاوند، افین قائنات، وامنان آزاد شهر، کَزَج اردبیل، بلبل آباد بشاگرد، رکن آباد یزد، صدخرو سبزوار، سیروان ایلام، خانوک زرند، عمری نیک شهر،کرفس همدان، فلارد لردگان، قره داغ بوکان، غنی آباد بشرویه، چاش قائم شهر، سرتنگ لیراب کهگیلویه ، تخته جان درمیان و بیش از شصت هزار» روستای دیگر؛ در حد تهران یا نصف آن یا یک پنجم آن یا یک دهم آن در سینمای ایران منعکس شود؟


****    

حتی آنها که در تهران و دیگر شهرهای بزرگ، زندگی می کنند نیز فقط در دو حالت امکان بازنمایی در قاب سینمای اِشغالی ایران را دارند: یا جزو طبقه مرفهِ بی هویتِ غربزده (که برای رد گم کردن و بی هیچ معیاری،  طبقه متوسط» نامیده می‌شوند!) باشند و یا  جز نکبت و فلاکت و سیاهی و تباهی و ناامیدی و اندوه را تداعی نکنند.

بخش مهمی از این قواره قناس و کج و معوج؛ نتیجه  فروکاستن نقد سینما» به نقد فیلم» است.کار صنعت مفرّح نقد فیلم در ایران، که هواداران زیادی از نوجوانان دبیرستانی تا ژورنالیست های ذوق زده دارد؛ انکار سینما به مثابه یک کلیت و یک امر ملی؛ و تعمیق این بی ریختی  در فیلمسازی بی قواره کشور است. 

 

****


هالیوودی‌ها گاوچران» (COWBOY) را به یکی از قهرمانان اصلی سینما در جهان تبدیل کردند و بسیاری از هنرپیشه های تراز اول سینمای غرب را در لباس کشاورز و مزرعه دار و گاوچران دیده ایم؛ اما سینما و تلویزیونِ طبقه متوسط!» ایران، اگر هم گاهی از سرِ ترحّم یا تنوّع، نگاهی به این سو بیاندازند؛ روستا و دهقان و برزگر را  نوعا به عنوان مزّه و شوخی، یا خس و خاشاکِ صحنه استفاده می کنند و کمتر سالیست که حتی ۵ درصد فیلم ها، دوربینشان به سمت ماجراها و قهرمان‌های ِ۷۰ درصد ایران (روستاها و شهرهای کوچک) بچرخد. در چنین سینمایی حاتمی کیا در بیستمین فیلمش به زیارت مزرعه داران ِروستای شهید پرور عدل آباد رفته است.

****

پرسش حاتمی کیا از اساس پرسش غلط و غیرمنصفانه ای است و رئیس جمهور محترم و محبوب را -که در انتخابش، رای  سلبریتی ها و از جمله خود حاتمی کیا را داشته - بی خود نشانه رفته است. 
دهاتی ها را در این دوره به کجا راه می‌دهند که حالا یقه رئیس جمهور را بگیریم که چرا به پاستور راهشان نمی دهی؟!

***

حاتمی کیا خوب می داند آن مرد که برای رحمت و نه برای قضای حاجت، هلی کوپترش در روستا می‌نشست؛ رفته است؛ و گزارش جشن خداحافظی‌اش را،  رفقای فیلمساز با شوق زایدالوصفی در بوق کردند.کسانی که بیشتر از  نقاط ضعفِ مهم و خسارت بارِ او با نقاط قوتش مشکل داشتند و از جمله این که برای یحیی‌ها بیش از بچه سوسول‌های سعادت آباد، برای رحمت‌ها بیش از سلبریتی‌ها و برای عدل آباد بیش از پاستور، ارزش قائل بود. 

و امروز تراکتور رحمت، هر کجای تهران که بایستد (از جمله خانه سینما یا هر کدام از دفاتر فیلمسازی) همان قدر غریبه و وصله ناجور است که جلوی ریاست جمهوری.

این ریاست جمهوری یک شبه از مریخ نازل نشده بلکه سال‌ها در زمین مساعد یک عقبه فرهنگی - اجتماعی - رسانه ای - سینمایی- تلویزیونی بالیده و به چنین قامت موزونی رسیده است. 

*** 


۳۰ سال است نزدیک به ۷۰ درصد مردم ایران از جمله حدود ۳۰ درصدی که در روستاها زندگی می کنند، اجازه ورود به هیچکدام از ایالات متحده تهران شمالی (از جمله سینما) را ندارند.
اخذ ویزا برای ورود روستاییان به سینمای ایران  تنها در صورتی ممکن است که قبلا دعوت‌نامه‌ای از کن و برلین و ونیز و. برای نمایشِ تباهی شان» داشته باشی و نه انگیزه و تحرک و حماسه وفرهنگ و تلاش و آرمان و امیدشان». 
 
****

تجزیه‌طلبان سالهاست تلاش کرده‌اند تا کشور خودشان را در  قلب جمهوری اسلامی، تاسیس کنند و به خودمختاری هم قانع نیستند چرا که ایالت‌های خودمختار در حوزه دفاعی و ت خارجی تابع حکومت مرکزی‌اند و تجزیه‌طلبانِ تهران شمالی، پیش از هر چیز با ت خارجی و قدرت دفاعی جمهوری اسلامی مخالفند. 
قدرت دفاعی ای که اصلی ترین پشتوانه اش به گواهی دقیقِ حاتمی کیا، همچنان؛ عباس ها و رحمت ها و یحیی ها و نرگس ها هستند که با برجام یک و دو و سه و. هم نمی توان خنثایش کرد.

***
درهای صنعتِ تخدیرِ تهران شمالی» که دوست دارند سینمای ایران!» بنامندش، فقط به روی روستاییان ایران بسته نیست؛  در طی ۳۰ سال گذشته به ندرت یک سردار ایرانی از همت و باکری و خرازی گرفته تا زین‌الدین و صیاد و احمد کاظمی و قاسم سلیمانی اجازه ورود به قاب دراماتیک سینما و تلویزیون  ایران را داشته اند. 
درهای قلعه سینمای تهران شمالی، عمدتا بر روی قهرمانان ایران بسته بوده است و هزاران کماندار قلم به دست و غیور،  بر باروهای فجازی کشیک می‌کشند، مبادا قلعه به روی مردمانی که آرمانشهرشان غرب نیست، گشوده شود. یکی دو صحنه اش را  در واکنش رسانه ملی» جمهوری اسلامی به به وقت شام» و نشست خبری خروج» در جشنواره فجر» دیدیم.  

هزاران  دانشمند و پژوهشگر و متخصص و مخترعی که ایران را در نانو تکنولوژی، بیوتکنولوژی، هوافضا، انرژی هسته‌ای، صنایع نظامی و غیره به رده‌های اول تا هشتم جهان رسانده‌اند؛ اجازه ندارند در کنار تصویر پر تکرار قاچاقچی ها و معتادها و ها وعرق خورها و لات ها و و ‌های مدرن  و. حتی یک فریم، حتی یک پلان در این سینما و تلویزیون دیده شوند.
سلبریتی‌هایی ‌که حتی از حضورشان در حلقه‌های چند ده نفری، سلفی منتشر می‌کنند و لایک می‌گیرند و ما بیشماریم» هشتگ می کنند، در انقلابِ دهها میلیونی ایرانی‌ها؛ در پاسداشت حاج قاسم از اهواز تا تبریز و از مشهد تا اصفهان و از تهران تا کرمان، غایب‌اند و چه بسا خشمگین از موج اقیانوسی که حاج قاسم را چونان کشتیِ نجات، بر دست و دیده نشانده بود. 

*****************  

حالا اما صنعت تخدیر تهران شمالی»که با شناسنامه جعلی سینمای ایران» میشناسیمش شگفت زده و خشمگین است.

حاتمی‌کیا خروج کرده است و با تراکتور از روی همه قواعد سینمای تهران شمالی - سینمایی که خود، دیرزمانی گروگانش بود - رد شده است.
خروج»؛ورود مصمّم به خط درگیری است. 
تهران شمالی، سال ها کوشیده است سینمایش را با شاسی بلندهای چشم پرکن و دخترکان بزک کرده و تیکه های ی و شوخی های جنسی غالب کند.
تراکتور دربرابر سانتافه؛
 پیرمردان و پیرن در برابر تین‌ایجرهای عشوه‌گر،
فریاد صریح ی در برابر آروغ های آنارشیستی نئوکان‌های وطنی،
 و منطق نجیب و محکم ایرانی در برابر پرده دری غربزده های سخیف؛
سینمای دگراندیش انقلاب را دوباره سرافراز کرده است. 
خروج اگر چه فرصت اکران بر پرده نقره ای را نیافت اما جنس داستان و تصویرش از سینما»یی‌ترین‌های این سال‌هاست. 

**** 
رحمتِ بخشی همان عباس حیدریِ آژانس شیشه ای است که روی زمین کار می کرد با تراکتور - و بعد از جنگ، بی تراکتور- و حتی دفترچه بیمه هم نداشت و حالا پس از ۲۲ سال بازگشته است تا از حاج کاظم که روزی در ابتدای دوم خرداد، اسلحه سینما را به دست گرفته بود تا از حق او دفاع کند؛ بپرسد در تمام این سال ها کجا بوده است؟ 
و شاید بگوید:می دونی دسته بره نفر برگرده؛ همون نفر هم بره و برنگرده یعنی چی؟»  
و آیا مطالباتش در این همه سال، به اندازه  سوالاتِ پوچ گلشیفته فراهانی که چرا در مقابل می مثل صدام از خودتان دفاع کردید!» ارزش طرح در سینما نداشته است؟ 
عباس –این بار با موی سپید و چهره شکسته- آمده است تا بپرسد در تمام این سال ها که ده‌ها بلکه صدها فیلم در دفاع از دغدغه  بچه سوسول های سعادت آباد و شهرک غرب ساخته شد؛ حاج کاظم‌هایی که مشفقانه دل به دل طبقه متوسط بی هویت پرافاده» داده بودند چرا حتی یک بار، سراغی از رحمت و یحیی  نگرفتند؟ 
حاتمی کیا- شاید به دعای مادرانی که سربند کلنا عباسک» فرزندانشان را در سجاده دارند - دوباره به عباس برگشته است و فهمیده است که آنان که در تمرّد از توصیه آوینی؛ سال‌ها یاسین به گوششان می خواند؛ وقتش را هدر کرده اند و نجات در همان کلمات ملکوتی سید شهیدان اهل قلم است که گفت: جز برای شقایق ها مخوان»! 
و خروج» شاید بیش از آن که دیالوگ رحمت و رئیس جمهور باشد؛ گفت‌و‌گوی عاشقانه حاج کاظم و عباس است که از پس سال ها نه در خیابان شلوغ توسعه، که در کوچه تنگ سینما دوباره هم را یافته اند.عباس اما –گویی از بهشت- پاسخ تمام دغدغه ها و پرسش های سالیان حاتمی کیا را با خود آورده است.
****
حالا دیگر حاتمی کیا می بیند که یحیی‌ها نه تنها با پدر گلاویز نمی‌شوند که چرا به جنگ م رفتی بلکه به پشتوانه نرگس هایشان محکم تر از پدر؛ روانه دفاع از میهن با شکوه شهیدپرور خویش اند. 
این یحیی ها و نرگس ها، درست در همان سال هایی برآمدند و بالیدند که رفقای لیبرال حاتمی کیا داشتند او را مجاب می کردند: دهه ت گذشته مربی»؛ انقلاب سترون شده و جوان ایرانی، سمبلی جز دخترکان عاشق استریپ تیز در استودیوهای پاریس ندارد! 
در تمام سال هایی که گندمزارها در حال تبدیل به مناطق آزاد تجاری بود؛ صاحبان آن مناطق آزاد در تهران شمالی، قلم به دست هایی داشتند که حاتمی‌کیاها را به تردید در حقانیت عباس ها و دل دادن به وسوسه خناس ها فرا می‌خواندند.
اما حججی ها و صدرزاده‌ها و حریری‌ها و بیضایی ها و کوچکی ها و جاودانی ها و. و یحیی»‌ها نشان دادند که دهه‌ت گذشته مربی»؛ برای لیبرال های بی وطن، رویای شیرینی بود که به کابوسی تلخ  بدل شد. 
امروز حاتمی کیا در آستانه رهایی کامل از لیبرال هاییست که سال ها تلاش کردند او را در دفاع از آرمانخواهی به تعارف بیاندازند»،او حتی بر خلاف حاج کاظم که تحمل دود موتورسیکلت های معترض به لیبرالیسم فرهنگی، را نداشت، با دود تراکتورهایِ دشمنِ لیبرالیسم تجاری، صفا می‌کند و قلبا به آرامش می رسد اگرچه برای ریه هایش که سال‌ها آماج بمب های شیمیایی روشنفکرها بوده و نفسش را تنگ کرده،  ضرر داشته باشد.
حاج کاظم به وضوح می بیند آنها که دغدغه شان متهم کردن دفاع و مقاومت بود از صف کشیدن جلوی سفارت خرس نقره ای به  استریپ تیز در استودیوهای پاریس رسیده اند؛ از اول هم غیر از این یوتوپیا و آرزویی نداشتند ولی آروغ های روشنفکری‌شان را همچون بمب شیمیایی بر سر حاج کاظم ها می ریختند تا زمین گیرشان کنند  و از خواندن برای شقایق ها و مطالبه حق عباس ها و رحمت ها وروایت زیباییِ یحیی ها و نرگس ها، بازشان دارند.
***   
حاج کاظم در تمام این سال ها بین احمد کوهی و سلحشور در تردّد بوده است.
غرب زده ها و لیبرالها همان سلحشورِ توجیه‌گر و مکّارِ آژانس شیشه‌ای»اند که حاج کاظم را هم بازی داد و به وعده های پوچ،  تلاشش را هدر کرد. 
سینمای حاتمی کیا در سال هایی که گروگان مکرِ سلحشور بود؛ ماشینی بود خوش رنگ و لعاب که سوئیچ نداشت و حرکت نمی کرد و نمی توانست هیچ عباس حیدری و رحمت بخشی ای را نجات بدهد. 
آن ها که در جشن انفعال حاج کاظم؛ روبان قرمز پاره کردند و با موج مرده رقصیدند، تاب خروج او از ارتفاع پست و اوج حقیقی اش  با رحمت ها و یحیی ها را ندارند. 
و اوج» همان احمد کوهیِ مریدِ مربّی است که با هلی‌کوپتر می رسد.
در روزگاری که هلی کوپترها بر زمین مزرعه ای نمی‌نشینند جز به اجبارِ مزاج بی قرارِ کارگزارانی که شوقِ گفت و گویشان با  کدخدای قاسم‌کُش است و نه با کشاورزهای یحیی پرور. 
****
خبر نداریم که بالاخره آرزومندِ کدخدای مودب و باهوش»، میز گفت و گو با  رحمت داغدار یحیی را هم به رسمیت شناخت یا نه؛ و اگر چیزی بینشان گذشت ثمری داشت یا خیر. 
خروج، پاسخی به این سوال‌ها نمی‌دهد و چه بهتر؛ بگذار بلاتکلیفی مطالبه گری ـ آن‌چنان که در واقع هم هست ـ اذیتمان کند و شاید به چاره جویی برانگیزانَدِمان؛ اما »خروج»؛ یک نوید با خود دارد : 
جنگ پارتیزانی فرزندان انقلاب در کوچه پس کوچه های سینمای ایران برای پس گرفتن سینمای گرانقدرِ ملی از تجزیه طلبان تهران شمالی، در جریان است.
و پرچم افراشتنِ حاتمی کیا در میدان، مژده ای چون حضور چمران در پاوه است.  


zik5_photo_2020-03-04_11-17-09.jpg

 

اگر می خواهید طلبه شوید یا کسی از آشناها و بستگانتان از شما م خواست که یک مدرسه علمیه خوب را به او معرفی کنید، "روحیه" بابل را در اولویت قرار دهید.

مدرسه علمیه روحیه بابل فضایی به دور از قیل و قال ها و وابستگی های دنیایی با تمرکز بر آموزش مبانی علم و معنویت دارد. تربیت شدگان این مدرسه اغلب از نخبگان سطوح مختلف حوزه های علمیه به شمار می آیند.

همه مدارس علمیه، مبارک و محترم بوده و خاکشان سرمه چشمان ماست؛ اما فرق می کند اگر ناخدای کشتی، بیم موج نداشته و طوفان های ریز و درشت روزگار را بارها به سلامت پشت سر گذاشته باشد. اوست که به خوبی می تواند راه را از بیراهه نشانتان داده و فراز و فرود امواج و ابهت اقیانوس ها را پیش چشمتان هموار و حقیر جلوه دهد. 

حضور در کنار یک عالم زبردست و حاذق و راه پیموده چون حضرت آیت الله محمدی، امتیاز ویژه ای است که مدرسه علمیه روحیه داراست. یک ساعت نشستن با این مرد صاحب نفس و فقیه گمنام و خودساخته می تواند تا مدت ها شهد شیرین معنویت و خداباوری را در وجودتان به غلیان درآورد چه برسد به آن که توفیق حضور چند ساله در کنار این ابرمرد فاتح خیبر تقوا را داشته باشید و از سرچشمه حکمتش بهره مند شوید؛ البته به شرط آن که اراده رشد و هدایت را نیز داشته باشید و مثل من و امثال من عمرتان را به بطالت نگذرانید که دیگر مسئولیت عواقبش پای خودتان است.

مدرسه روحیه علمیه بابل الان در حال ثبت نام دانش آموزان داوطلب ورود به عرصه سربازی و خادمی ساحت ولی عصر (عج) است. گر مرد رهی، بسم الله. اگر شانه هایت تحمل این بار سنگین را دارد فتوکّل علی الله.

نشانی و نحوه ثبت نام در تصویر بالا درج شده است.


ops7_photo_۲۰۲۰-۰۳-۰۳_۱۰-۱۱-۰۲.jpg

 

از بدو اشاعه ویروس نامرد و نامرئی کرونا، گروه های مختلف مردمی با هر عقیده و مسلک و گرایشی به حکم وجدان بیدار و زلال خویش به یاری نیازمندان و نیز تأمین مایحتاج بهداشتی مردم شتافتند و صفحاتی زیبا از برادری، ایمان و فرهنگ مردم ریشه دار این مرز و بوم را در تاریخ ایران اسلامی به ثبت رساندند.

هیأت های مذهبی، پایگاه های بسیج و بچه های مسجد، فراتر از همه گروه ها و تشکل ها در آزمون انسانیت و جوانمردی حضوری چشمگیرتر داشته و باعث سربلندی جامعه ایمانی و متدینین کشور شدند که دست یکایکشان بوسیدنی است؛ اما در این میان نمی توان درخشش و گستردگی کار "جمعیت مردمی خدمت" را نادیده گرفت.

در جغرافیای شهرستان بابل، تهیه و توزیع هزاران عدد ماسک و دستکش و صدها لیتر مواد ضدعفونی و تولید آبمیوه برای بیماران بستری و عفونت زدایی از جای جای معابر شهر بخشی از فعالیت های برجسته این جمعیت با همراهی هیأت یافاطمةاهرا سلام الله علیها بود؛ هیأتی که به سان بسیاری دیگر از هیأت ها اشک را نه عامل ذوب و تخدیر که مایه سازندگی و حیات و نشاط می داند؛ اما اقدام مشترک و منسجم با قرارگاه سازندگی و فرهنگی حاج احمد متوسلیان به منظور تهیه بیش از سه هزار بسته معیشتی برای خانوارهای نیازمند در بابل کاری بزرگ و ماندگار محسوب می شود.  این همدلی پیش از این نیز با تلفیق و اتحاد جمعی از بسیجیان شهرستان بابل و تهران و . به سرپرستی و حضور سردار خط شکن حزب الله، حاج سعید قاسمی در مناطق زله زده و سیل زده کرمانشاه و مازندران و گلستان شاهکار جهاد فی سبیل الله و خدمت به ملت را خلق نمود.

 فارغ از اقلام مذکور، اهدای بسته های معیشتی دیگر به نیازمندان در حومه تهران (اسلامشهر) قم، سرپل ذهاب و . هم جلوه ای دیگر از خدمت رسانی بچه های بی ادعای بسیج و مجاهدان راستین طریقت الله در عرصه مواسات و پیروی از سبک زندگی علوی است. جهادی که البته به پایان نرسیده و قرار است به حول و قوه الهی تا پایان ماه مبارک، یک بار دیگر نیز سفره نیازمندان در بابل و چند نقطه دیگر کشور را رنگین سازد.

کارهای بزرگ نیاز به آدم های بزرگ دارد. محمدحسین طبرستانی که پیش تر با ستاد شکوهمند اربعین و هیأت بزرگ یافاطمةاهرا شناخته می شد این بار با جنبش ملی خدمت رسانی در قالب حرکتی مردمی و خودجوش، بهار مهربانی و الفت و ایثار را با نفس حق و ید بیضای بچه های هیأتی ذیل پرچم مقدس اسلام و معارف حق به خانه های کوچک محرومان رساند و جلوه ای بی نظیر از دغدغه مندی نیروهای مخلص انقلاب و منتظران راستین ولی عصر (عج) را به نمایش گذاشت.

حضور و حمایت جانانه بسیجی خستگی ناپذیر عرصه های دفاع از حقیقت در جبهه های بین المللی اسلام، حاج سعید قاسمی در شکل گیری این خیزش مردمی و انقلابی نقشی چشمگیر دارد؛ همان حاج سعید قاسمی که سیدالشهدای اهل قلم در وصفش نوشت:

"او مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و البته در میان رزم آوران ما دلاورانی چون سعید کم نیستند او یکی از پرورده‌های میدان رزم و جهاد فی سبیل‌الله است  و اگر انقلاب اسلامی،هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت باز هم می ارزید تا حزب الله، جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند."

هم الله مع الشهداء


 

مَثَل معروف خوردن نمک و شکستن نمکدان، تعبیر پر مغزی است که شِکوه از ناجوانمردی اهل دنیا دارد. آنان که نعمتی را برای نفع خویش به بهره می کشند و باز به مقتضای منفعت خود به مرام شکر، پشت پا می زنند.

آنان که خود» را محور مطالبات خویش می دانند در هر ورطه ای که گرفتار آیند نمکدان شکنی را امری موجه می دانند. این رویه نه فقط در مصاف با بشریت که در مراوده با خالق حقیقی نعمت ها نیز بسیار عادی و طبیعی جلوه می نماید.

انسان هایی این چنین نا اهل و بی معرفت، هیچ گاه در هیچ معرکه ای قابل اعتماد نبوده و نخواهند بود.

نمک خورهای نمک دان شکن را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف: عده ای که بی هیچ تعقلی اسیر جو و فضای موجود در پیرامون خود شده و به راحتی غبار غفلت بر دلشان سایه می اندازد. اینان اگر چه در هنگام تنعم، تقدیری نیز از راقم آن در زبان یا عمل انجام می دهند اما به فراخور فضای غالب، رویه ای دیگر اتخاذ می نمایند. این گروه اهل فکر و دقت نبوده و ممکن است با هر سطح علمی، ناخواسته شرایط ظاهری محیط را بپذیرند و همرنگ جماعت گردند.

پای بندی به عقاید و پافشاری بر خواسته های مشروع و مقابله با ناهنجاری ها از دایره همت آنان خارج بوده و هیچ گاه تحمل حرکت بر خلاف جریان آب را دارا نیستند.

تاریخ، مملو از وجود این افراد است. در انقلاب اسلامی چه بسیار افرادی که در سال های پنجاه و شش و هفت همراه با جمعیت به خیابان ها ریختند و چند ماه پس از پیروزی انقلاب هم آنان که از سال چهل و دو تا پنجاه و شش درکوران شکنجه ها و تبعیدها خانه نشین بودند دوباره دچار تزل شده و پای در میدان مبارزه برای دستیابی به آرمان های برزمین مانده ننهادند. بسیاری از نیروهایی که به خیل گروهک های معاند پیوستند از نظر اعمال و رفتار، تقید به دین و ظواهر شریعت را سرلوحه خویش قرار داده بودند اما به دلیل ضعف در عقبه فکری و اعتقادی در مواجهه با نخستین شبهات، راه حق را گم کردند. رهبران نفاق برای آن ها شخصیتی کاذب پدید آورده و ضعف ایوئولوژیکی آنان را دستمایه جذب و هلاکت ابدی شان قرار می دادند.

در دوران طلایی دفاع مقدس، تعدادی بسیار کمتر از آن چه که باید، در جبهه ها حضور یافتند. اگر چه همین تعداد به دلیل برخورداری از ایمان بالا نگذاشتند جای خالی خانه نشین های پر ادعا احساس گردد.

امروز نیز بسیاری، مظاهر دین را به چشم یک سرگرمی نگاه می کنند. هم خوب هیات هستند و هم معرکه گیر زبر دست محفل عصیان، اگر بگویی صلوات، صلوات می فرستند و اگر بخواهی، دست مرتب می زنند و قر کمر می آیند. این گونه است حال بعضی از سیه پوشان اباعبدالله که به خاطر احیای همان آرمان های فراموش شده امروز، که قیام دیروز آن حضرت را به دنبال داشت دم بر نمی آورند.

نمونه جالب و خواندنی دیگری سراغ دارم. در جریان بازی دوستانه تیم های فوتبال پیروزی تهران و بایرن مونیخ که چند سال پیش در ورزشگاه آزادی برگزار شد، چهل- پنجاه نفراز تماشاچیان آلمانی فریاد برآوردند: اولی اولی.

ناگهان قسمتی از استادیوم آزادی در میان خنده تمسخرآمیز آلمانی ها پر شد از همین فریاد. مردم بی خبر نا خواسته دروازه بان حریف را تشویق  می نمودند.

دین حداقلی» همان دین منافقانه است. دینی پاستوریزه و بی خطر که در هر فضایی سازگار است و قابل جمع با هر عمل و پیشه ای است. عزاداری تا نیمه های شب و قضا شدن نماز صبح،  بلند کردن علم و درخشیدن آویز طلا بر سینه پهلوان

امروز کار به جایی رسیده که در بعضی مهدها، کودکان علاوه بر حفظ سوره های قرآن، مدل های تازه رقص های محلی و غیرمحلی را نیز تعلیم می یابند.

دین بدون تفکر، پوشالی، نرم و قابل انعطاف است. آن قدر که بدون حجاب در پیش نامحرمان نیز می توانی نماز شب بخوانی و به در گاه خداوند تقرب بجویی.

شخصیت مستقل در حدیثی از امام محمد باقر(ع) این گونه تعریف شده است:

"به تو  خیانت می کنند تو مکن. تو را تکذیب می کنند آرام باش. تو را می س فریب مخور. تو را نکوهش می کنند شکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می خوانند مسرور مباش. آنگاه تو از ما خواهی بود."

یاد باد خمینی کبیر(ره) که می فرمود: اگر همه این جماعت به جای درود بر خمینی مرگ بر خمینی بگویند باز هم من راهم را ادامه خواهم داد.

ب- دسته دیگر مردمی هستند که حق را تشخیص می دهند، قدر نعمت را می دانند اما جفاکارانه، روی بر می گردانند و راه دیگری بر می گزینند.

بنی امیه و بنی عباس بارها در مقاطع متعدد به حقانیت ائمه اطهار (ع) در ولایت بر امت اذغان می نمودند اما نفع شخصی آن ها هیچ گاه اجازه نمی داد تا تن به پذیرش حقیقت دهند.

زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه بطائنی و حیان سراج از نزدیک ترین یاران امام موسی بن جعفر (ع) بودند. آنان افرادی متعهد بودند که از طرف آن حضرت اختیار برخی از امور مسلمین را برعهده داشتند. پس از شهادت غریبانه آن بزرگوار، نزد اولی هفتاد هزار دینار و نزد دومی و سومی هر کدام سی هزار دینار از وجوهات مسلمین باقی مانده بود. آنان با این که از جانشینی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) اطلاع داشتند اما پندار از کف دادن این اموال اجازه بیعت با حقیقت را از آنان سلب نمود تا آن جا که خود، مذهبی جدید بنیان نهادند که به واقفیه شهرت یافته است.

این گونه شاید بهتر بتوان فحوای روایت مخالف خوانی برخی با اما عصر(عجل الله) در زمان ظهور را درک نمود. به راستی این گونه مردمان چه قدر در رقم زدن صفحات تاریخ نقش دارند؟

معروف است در قیام مردم اسکاتلند بر ضد استعمار انگلیس، ویلیام بالاس قهرمان تاریخی این کشور با حربه یکی از یاران نزدیک خود که از اشراف اهل مذاکره! بود به خاک افتاد.

در قیام مردم مسلمان شمال غربی چین که تحمل زور گویی مشروع کمونیسم! را نداشتند، مایینگ قهرمانانه می جنگید. پس از او ماهوشان مسلمان زیرک و شجاع نیز قیام کرد.

درایت او تا جایی بود که ارتش کمونیسم را در کوهستان ها زمین گیر کرد. سرانجام معتمدین دیندار و مردم پسند، واسطه دولت شدند و دست بر قرآن گذارده و ضمانت دادند که در صورت پایان شورش، دولت آسیبی به مردم نخواهد رساند و حقوق شان محترم خواهد بود.

وجاهت مذهبی این افراد به حدی بود که سوگند آنان حجت را بر رهبران قیام تمام کرد.

اما خیانت آگاهانه آنان دیری نپایید که به شهادت غریبانه ماهوشان، این قهرمان گمنام جهان اسلام منجر گردید.

شریح قاضی نیز از این دسته افراد بود. در فرمانداری کوفه اگر نبود شهادت دروغین او بر زنده بودن هانی، همان دم قبیله هانی کار عبیدالله را یکسره می نمود و تاریخ شیعه، این گونه داغدار ظلم بدخواهان نمی گردید.

عمر سعد بهتر از هرکس می دانست که مقابله با فرزند رسول خدا(ص) گناهی نا بخشودنی است. اما رسیدن به حکومت ری، چشم عقلش را کور کرده بود. وقتی شمر، پیام عبیدالله را برای او آورد که اگر اهل جنگ نیستی سپاه را واگذار، او بر شمر لعنت فرستاد که باعث این خون ریزی شده است. به شهادت مقاتل، عمر سعد در عصر روز عاشورا به حال ن و فرزندان بی پناه ابا عبد الله(ع) و یارانش اشک ریخت. او با تمام وجود اقرار داشت که مصیبت ناروای اسرای کربلا و فاجعه آمیزترین ظلم تاریخ، نتیجه نا حق مطامع اوست.

نقل  است که وقتی سربازان عمر سعد برای غارت خیمه ها حمله ور شدند یکی از آنها برای تصاحب زیور آلات فاطمه بنت الحسین(ع) به وی حمله آورد. وقتی زیور آلات به چنگش آمد، نشست و زار زار گریست. فاطمه علت گریه اش را پرسید. مرد گفت متاثرم از این که جواهرات فرزندان رسول خدا را به یغما می برم. آن خانم بزرگوار پاسخ داد اگر ناراحتی این ها را به من برگردان. سرباز مشتش را جمع کرد و گفت اگر من نبرم کس دیگری خواهد برد.!

عبیدالله و یزید نیز آگاهانه دست به این جنایت ننگین زدند تا آن جا که اظهار ندامت آنان بارها نقل تاریخ شده است. اما چه سود که حسین(ع) و یارانش دیگر حیات ظاهریشان را باز نخواهند یافت.

سرنوشت اسلام با جفای سردمداران کفر که البته ظاهری اسلامی و عالمانه داشتند گونه ای دیگر رقم خورد و این بالاترین درد است که نه مشرکان و بت پرستان، این مسلمین به ظاهر اهل تهجد بودند که رأس حقیقت را بر فرار نیزه جهل و نفاق آویختند در حالی که بانگ پیروزی شان غریو الله اکبر بود. نتیجه شرک مادی ودیانت منهای خدا چیزی جز این نخواهد بود.

اینان نه حسین و یارنش که در حقیقت، خدای آنان را در عاشورا زیر سُم ستوران خویش گرفتند؛ خدایی که زبانشان لحظه ای از یاد او غافل نبوده و آیه هایش را از بر بودند.

در سراسر تاریخ، خدا مذبوح خنجر جور یزیدیان بوده است بی آن که کسی حتی یک روز برای غربت او بر سینه کوبیده و اشک بریزد. وای بر امتی که بی توجه به خدای حسین تنها برای حسین، علم عزا بر افرازد.که این گونه باز در معرض ابتلا به معرفت کوفیانه! خواهد بود. کوفه ای که مثال نمکدان شکنی منافقان تاریخ است.

نیرنگ خط کوفی زمانی بی رنگ خواهد شد که یک قدم فراتر از نام حسین، راه حسین اندیشه مسلمین را به خود مشغول سازد. راهی که در نبود ظاهری حسین و اصحاب عاشورایی او امتداد می یابد اگر خدای حسین ذبح نگردد.

آری مظلوم تر از حسین علیه السلام در کربلا خدای حسین بود. والسلام 8/11/85 قم


See the source image

 

قیمت نجومی چادر مشکی در بازار/قواره ای ۲ میلیون تومان!

گرانی چادر مشکی، معضل خانم‌های ایرانی شده است.
مصرف کل کشور ۶۰ میلیون متر است که تنها ۱۰ میلیون آن در کشور تولید می‌شود.
چادرهای ژاپنی پرطرفدارترین و باکیفیت‌ترین محصولات بازار محسوب می‌شوند. 
قیمت چادر مشکی ساده کره‌ای نیز با افزایش پنج برابری به بیش از ۵۰۰ هزار تومان رسیده‌ است./باشگاه خبرنگاران #اقتصادی 

 

پ ن: دو تا کالا در شکل گیری انقلاب و فرهنگ سازی دینی نقش داشتن یکی کاغذ و یکی چادر که در هر دو مورد وابسته به خارجیم و تولید داخلش کم یا بی کیفیته!


 

امروز مقام معظم رهبری ضمن تشکر از زحمات مسئولان پزشکی کشور، توصیه ای هم درباره نیاز معنوی مردم به شب های قدر و حضور در مساجد داشتند و جمله ای خاص را بیان کردند که بسیار قابل توجه است و شاید طعنه آمیز:

 

"توصیه‌ام این است که بررسی این مورد را به کسانی بدهید که اهمّیّت حضور دعا و توسّل و مسائل معنوی را به معنای واقعی کلمه درک کرده باشند؛ اینها بررسی کنند مسئله را و تصمیم‌گیری کنند؛ هر چه تصمیم‌گیری کردند، بر عهده‌ی من و همه‌ی مردم است که بر طبق آن تصمیم‌گیری‌ها ان‌شاءاللّه عمل بشود. "

 

یادمان نمی رود بعضی آقایان وزارت بهداشت همان کسانی هستند که در ماه محرم هم بی اطلاع از نشاط معنوی حاصل از ابراز ارادت به ساحت اهل بیت علیهم السلام، حضور در مجالس روضه را باعث افسردگی و اندوه دانستند!!


See the source image

 

گرسنه ای؛ اما نمی توانی غذا بخوری. تشنه ای نمی توانی آب بنوشی. هر حرفی را نمی توانی بزنی، هر جایی نمی توانی بروی و . بعضی کارهایی که دلت می خواهد را برخلاف معمول، نمی توانی انجام بدهی و مجبوری که صبر کنی. چون برای خدا روزه گرفته ای.

در قاموس مفاهیم دین، صبر را به روزه معنا کرده اند: استعینوا بالصبر و الصلاة.

به عمر یک انسان و ماجراهای زندگی او نگاه کنید. انگار قرار نیست همه امور بر وفق مراد ما باشد. گاهی فراز و نشیب های زندگی طاقتمان را طاق می سازد و کاممان را تلخ می کند.

کمترین ویژگی روزه همین است که تو را برای روزهای سخت زندگی، آماده می سازد. یاد می گیری که صبر کنی و از دشواری ها و کمبودها و ناملایمات نهراسی.

یاد می گیری که سختی ها هم محدود است و دوره ای دارد و ساعت افطار بالاخره فرا می رسد و گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی. الصبر مفتاح الفرج؛ این نیز بگذرد.


See the source image

 

خیلی ها دل ندارند دست توی جیب برده و بخشی حتی ناچیز از مال و دارایی شان را برای خدا به نیازمندان بدهند. بنابراین آدم هایی که اهل بخشش و دستگیری هستند و درخواست نیازمند را رد نکرده و درصدد کمک بر می آیند افرادی بزرگ و خیّر به شمار می آیند.

در این میان، افرادی هم هستند که بزرگواری را به حدی فراتر رسانده و قبل از آن که کسی به آنها رو بزند و خجالت بکشد و تقاضایش را مطرح کند درصدد رفع مشکل او بر می آیند. به این افراد می گویند: کریم. کرامت و بزرگواری از مختصات همیشگی ائمه بوده و هر کس که دنبال رهروی از خاندان طهارت است طبع خود را نیز بلند مرتبه ساخته و به استقبال کار خیر شتاب می کند.

یک نکته را هم فراموش نکنیم، این که در موقع قطحی و کمبود و گرانی به فکر کمک به دیگران باشی، ارزشی بالاتر از بخشش در شرایط عادی جامعه دارد:

 قِیلَ فَمَا الْکَرَمُ قَالَ الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِیَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ فِی الْمَحْلِ قِیلَ فَمَا الدَّنِیئَةُ قَالَ النَّظَرُ فِی الْیَسِیرِ وَ مَنْعُ الْحَقِیر

از امام مجتبى سؤال شد: کرم چیست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پیش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطى. سؤال شد: دنائت و پستى چیست؟ فرمود: کوچک بینى و دریغ از اندک.

تحف العقول ص 225


See the source image

 

اسلام اتفاقاً از همه مکاتب مادی و معنوی عالم، انسان دوست تر و انسان محورتر است. چون خدا اراده کرده همه جهان را به تسخیر بشر در آورد. "سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ" لقمان20

اشرف مخلوقات عالم باید صاحب همه کمالات مادی و معنوی عالم باشد، اگر خودش خودش را عقب نیندازد! انسان، حیوان نیست و ابعاد وجودش فقط در چارچوب بدن نمی گنجد. انسان برای آن که انسان شود و اشرف مخلوقات، باید به همه ویژگی های درون خود توجه نشان دهد. "عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ" (مائده105) به خودت بپرداز و حواست را جمع کن که معنای انسانیت را به بازی نگیری، بزرگ شوی و دنیا را زیر پای خودت ببینی.

اسلام آیین انسان محوری است و الگوی انسانیت را در سوره انسان به نیکی بیان می دارد: " وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا" آیه8  انسانِ انسان محور نه تنها لذایذ دنیا را فقط برای خودش نمی خواهد بلکه غذای سهم خودش را به آن نیاز دارد هم به دیگری می بخشد بی هیچ چشمداشت و توقع و منّتی. "إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا" آیه9

اگر آن قدر بزرگ شدی که برای خدا و بی آن که انتظار یک تشکر خشک و خالی را از دیگران داشته باشی، از آن چه که حق و نیاز خودت است بگذری و انسان دیگری را محور توجّهت قرار دهی، انسان حقیقی و "انسان محور واقعی" شده ای.

راستی دقت کرده اید خدا چه زیرکانه، در سوره ای که به نام انسان است، الگوی راستین انسانیت را معرفی کرده است؟! این آیه ها در شأن و وصف چه کسی نازل شده است؟

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت                    متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را


 

برای خدا قدمی برداشته ایم که توقع داریم او هم خواسته مان را اجابت کند؟ خدا به اندازه کافی در حقمان لطف داشته و بالاترین نعمت هایش را ارزنی مان نموده است؛ اما آیا کمترین وطیفه ما در قبال او اطاعت از فرامینش و عمل به دستورات دینش نیست؟ اگر برخلاف جهت خدا حرکت می کنیم خیلی نباید توقع اجابت دعاهایمان را داشته باشیم. بنده ای که مطیع خدا باشد خدا نیز امور زندگی اش را تسهیل نموده و عالم ماده و معنا را مسخّر او قرار می دهد:

مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْء»1

کسى که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.

1- امام حسن مجتبی علیه السلام تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۰۸


 

باب علوم عالَم بود؛ قبول

یگانه تقوا و دردانه عرفان بود، صحیح

شیر مردان روزگارش بود، درست

از کسی نمی ترسید

جنگاور بی نظیر

سجده ها و تهجدش بی مثال

آقای یک مملکت و حاکم سرزمین عرب

شهرت و ابهتش به جا

یار مظلومان و یتیمان

فکر و تدبیرش مثال زدنی

عدالتش شهره آفاق

و

همه صفات و ویژگی های او ارزشمند و ستودنی و یکتا

اما

اینها همه اش مقدمه است. اصل مطلب جای دیگری است.

آن هنگام که ضربت شمشیر خصم، فرق نازنینش را شکافت و رایحه شهادت را استشمام نمود، نفس راحتی کشید و سرود: به خدای کعبه رستگار شدم.

"جوان‌ها! برادرها! شهادت، مرگ تاجرانه و مرگ آدم‌های زرنگ است. این هدیه را خدا به چه کسی میدهد؟ خدا این هدیه را ارزان نمیدهد؛ به کسانی میدهد که در راه او مجاهدت کنند."1
1- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار خانواده‌های شهدای کرمان ۱۳۸۴/۲/۱۲


 

با هر کس به راحتی نمی شود دوست شد و اعتماد کرد و بساط رفاقت چید. دوست باید امین و سالم و صالح باشد و از این رو برای صمیمت و اعتماد به افراد نیازمند تحقیق و تأمل هستیم؛ اما اگر به کسی اعتماد کردیم و با او دوست و صمیمی شدیم باید در خوشی ها و ناخوشی ها شریکش باشیم و در وقت مصائب تنهایش نگذاریم. اشتباهش را نادیده بگیریم و در رفع مشکلاتش مددکار باشیم. دوستی های پایدار ارزشمندتر از رفاقت های فصلی و زودگذر است.

قالَ الْحَسَن(علیه السلام) لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَىَّ لا تُواخِ أَحَدًا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى إِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ.»

امام حسن(علیه السلام) به یکى از فرزندانش فرمود: اى پسرم! با احدى برادرى مکن تا بدانى کجاها مى رود و کجاها مى آید، و چون از حالش خوب آگاه شدى و معاشرتش را پسندیدى با او برادرى کن به شرط این که معاشرت، بر اساس چشم پوشى از لغزش و همراهى در سختى باشد.

تحف العقول ص 233


See the source image

 

خیلی حرف ها می شنویم که اصلا معلوم نیست مطابق حقیقت باشد. رسانه ها گاهی دروغ می گویند. این روزها هر کس اگر دنبال شیطنت باشد می تواند با استفاده از ظرفیت فضای مجازی، خبری دروغ و یا تحریف شده و فیلم و عکسی دستکاری شده را هزاران بار ارسال کرده و حقایق را وارونه جلوه دهد. به آنچه که می شنویم یا می خوانیم یا تصاویر و فیلم هایی که معلوم نیست از کجا و چطور تهیه شده است اعتماد نکنیم. واقعیت را باید با چشم سر و چشم دل و تحقیق و بررسی کشف نمود. گاهی حق و باطل به راحتی و با ساده انگاری جا به جا می شوند. مواظب باشیم به هر خبر و مطلبی اعتماد نکنیم:

بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیکَ باطِلاً کَثیرًا.»

بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.

تحف العقول ص 229


هر کس شک دارد بین قرآن و عترت پیوندی ناگسستنی است و این دو امانت رسول الله، دو بال یک پروازند همزمانی اقدام کفار خارجی و داخلی در آتش زدن قرآن و نماد حماسه عاشورا را نگاه کنند.

دشمن از اسلام اصیل واهمه دارد. اسلامی که نسخه کامل هدایت بشر را در کتاب الله ترسیم کرد و نحوه اجرای آن را با دست هدایت ائمه اطهار به تصویر کشاند مغضوب نظام فکری سرمایه داری و استثمارگری است. الحمدلله بگوییم که گفته اند تُعرف الاشیاء باضدادها. تا زمانی که مخالفان ما با قرآن و اهل بیت در ستیزند پیروزی با ماست و مهر تاییدی است بر عیار صدق و صحت صراط المستقیم جبهه جهانی مستضعفان.

 

رئیس گروه قرآن و عترت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گلستان خبر داد رونمایی  از پوستر نخستین جشنواره ملی داستانک قرآن و عترت» | وزارت فرهنگ و ارشاد  اسلامی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها